24 اسفند 1390
خليج فارس در اسناد تاريخي
مقدمه
منطقه خليج فارس به لحاظ سياسي و اقتصادي و جغرافيايي از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ چرا كه قسمت اعظمي از ذخاير ارضي جهان را در خود نهفته و مركز مهم استراتژيك و سوق الجيشي خاصي به شمار ميآيد. اين خليج از بدو وجود به نام «خليج فارس» بوده و امروزه تلاشهاي بسياري از جانب برخي دولتهاي بيگانه و نيز كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس صورت ميگيرد تا اين نام را از نقشه جهان به نام جعلي «خليج عربي» تغيير دهد. به نظر ميرسد اين كوششها بدون هيچ سند و مدرك تاريخي و (شايد) از روي لجبازي و تفرقهافكني بين ايران و عرب انجام ميشود كه يقينا نتيجهاي در برنخواهد داشت. اگر تلاش محققين ايراني براي اثبات نام خليج فارس حتي به اندازه نيمي از تلاشهاي عرب و دولتهاي خارجي باشد ديگر كسي داعيه خليج عربي نخواهد داشت. زيرا اسناد و مدارك تاريخي بسيار گويا هستند، اما بايد همهي اين مدارك را زنده كرد و در برابر ديدگان مدعيان نهاد. از جمله اين اسناد تاريخي سه كتاب گرانسنگ «خريدة العجائب و فريدة الغرائب، العبر (مقدمه تاريخ ابن خلدون)، صبح الاعشي في صناعة الانشاء» ميباشد كه به ترتيب توسط «سراجالدين بن الوردي، ابنخلدون و قلقشندي» به نگارش درآمدهاند. نگارندگان اين مقاله به عنوان ايرانياني كه دفاع از ميراث ملي خود را وظيفه ميدانند به بررسي نام خليج فارس در سه كتاب عربي مذكور که از اسناد مهم زبان عربي به شمار ميروند، پرداختهاند تا سندي از اين نام تاريخي احيا كنند. لذا در اين راستا کوشيدهايم هر آنچه در اين کتابها مرتبط با خليج فارس است تحليل و ترجمه شود.
1. خريدة العجائب و فريدة الغرائب
1.1. ابن الوردي و اهميت كتاب
خانوادهي ابن الوردي نقطه عطفي در تاريخ تمدن اسلامي به شمار ميآيند. خريدة العجائب و فريدة الغرائب به قاضي زينالدين عمر بن الوردي البكري القرشي نسبت داده شده است؛ اما در حقيقت متعلق به دانشمند جغرافيدان سراجالدين ابوحفص عمر بن المظفر بن الوردي البكري (نوهي قاضي زين الدين) متوفي 852 هجري قمري (1447ميلادي) است (ابن الوردي2008،ص6-7). كتاب ارزشمند وي در بردارندهي همه علمي است كه جغرافيدانان در زمان او به دست آورده بودند (همان،ص9). اين كتاب در پاسخ به دستور نائب السلطنه در «المنصوره» نگارش شده و در واقع شرح نقشهاي است كه براي او ترسيم كرده است به گونهاي كه تمايز قائل شدن بين كتاب و نقشه به سختي امكانپذير است. اصل نقشه اكنون در كتابخانه پاريس موجود است (همان ص8). اين كتاب شامل فصلهاي بسياري در باب مسافتها، سرزمينها، درياها، اقيانوسها، جزاير، خليجها، عجايب سنگها و ميوهها و حيوانات و پرندگان، ذكر عوالم، تاريخ آدم، ذكر روز قيامت و اسامي آن، سرزمينهاي عرب و... است. نويسنده فصلي را با عنوان «بحر فارس و ما فيه من الجزائر و العجائب» به خليج فارس اختصاص داده است. البته نويسنده فقط به اين فصل اكتفا نكرده و در جاهاي ديگر كتاب با توجه به نياز و متناسب با موضوع از آن استفاده كرده است. واژه خليج فارس با نام عربي «بحر فارس» هجده بار در اين كتاب به كار رفته كه در بيشتر آنها توضيح داده است. نقشه «ابوريحان بيروني» هم ضميمهي كتاب است كه به وضوح نام خليج فارس در آن نشان داده شده است. (اسكن اين نقشه در انتهاي مقاله آمده است). اين كتاب اطلاعات بسيار مهم تاريخي، جغرافيايي، گياهي و نجوم به خواننده ميدهد.
2.1. خليج فارس در كتاب خريدة العجائب و فريدة الغرائب
در بخشهايي از كتاب كه نام «بحر فارس» آمده است به ترتيب صفحات كتاب استخراج شده و برخي جملات قبل و پس از آن كه مناسبت متن را ميرساند ضميمه كلمه قرار گرفته است؛ اين جملات عبارتاند از:
1. اما الخلجان الاخذة من المحيط فهي ثلاثة: اعظمها و اهولها بحر فارس و هو البحر الآخذ من المحيط الشرقي من حد ارض بلاد الصين الي لسان القلزم الذي اغرق الله فيه فرعون... (ابن الوردي2008،ص28):
اما خليجهايي كه از اقيانوس سرچشمه ميگيرند سه تا هستند: بزرگترين و ترسناكترين اين خليجها درياي فارس است و آن دريايي است كه از اقيانوس شرقي از مرزهاي سرزمين چين تا مرز درياي سرخ كه خداوند فرعون را در آن غرق كرد ادامه دارد...
2. بحر الروم فانه ياخذ من المحيط الغربي كما تقدم بين الاندلس و طنجة حتي ينتهي الي ساحل بلاد الشام و مقدار ما ذكر في المسافة اربعة اشهر و هذاالبحر احسن استقامة و استواءا من بحر فارس و ذلك انك اذا اخذت من فم هذا الخليج يعني من مبدئه الي المحيط اتتك ريح واحدة الي اكثر هذا البحر. وبين القلزم الي هو لسان بحر فارس و بين بحر الروم علي سمت القبلة اربع مراحل و زعم بعض المفسرين في قوله تعالي: بينهما برزخ لايبغيان انه هذا الموضع (ابن الوردي2008ص30):
درياي روم (يا همان مديترانه) از اقيانوس غربي سرچشمه ميگيرد (كه از اندلس و طنجه شروع ميشود) تا اين همه به سواحل سرزمين شام ميرسد و پيمودن آن چهارماه طول ميكشد. درياي روم باثباتتر و آرامتر از درياي فارس است. به گونهاي كه از ابتداي دهانه خليج تا خود دريا بادي با سرعت يكسان ميوزد. بين درياي سرخي كه زبانهي درياي فارس است و بين درياي روم به سمت قبله چهار مرحله وجود دارد و به گمان برخي مفسرين اين همان جايي است كه در قرآن گفته شده «بينهما برزخ لايبغيان (سوره الرحمن، آيه 20)» بين آن دو دريا مانعي است كه با همديگر آميخته نميشود.
3. ياخذ البحر الرومي من المحيط و يصب فيه و ياخذ البحر الفارسي من المحيط ايضا و لكن لايصب فيه(ابن الوردي2008ص32):
درياي مديترانه از اقيانوس سرچشمه ميگيرد و به اقيانوس ميريزد؛ درياي فارس هم از اقيانوس سرچشمه ميگيرد اما به اقيانوس نميريزد.
4. و اما التغزغز قوم من اطراف التبت و ارض الخزلجيه و خرخير و ارض الصين و الصين ما بين بحر المحيط و التغزغز و التبت و الخليج الفارسي (ابن الوردي2008،ص36):
قوم تغزغز قومياند از سرزمينهاي تبت و خزلجيه و خرخير و چين. چين مابين درياي اقبانوس و تغزغز و تبت و خليج فارس قرار گرفته است.
5. و اما الحبشة فانها علي بحر القلزم و هو بحر فارس فينتهي حد لها الي بلاد الزنج و حد لها الي البرية التي بين النوبة و بحر القلزم (ابن الوردي2008،ص38):
سرزمين حبشيه در ساحل درياي سرخ و درياي فارس قرار دارد. بخشي از مرزهاي سرزمين حبشه به سرزمين زنگيان (سودان) و بخشي ديگر به خشكي كه بين سرزمين نوبه و درياي سرخ قرار دارد ميرسد.
6. و اما ارض الهند فان طولها من عمل المكران في ارض المنورة و البدهة و سائر بلاد السند الي ان ينتهي الي قنوج ثم تحوزه الي ارض تبت نحو من اربعه اشهر و عرضها من بحر فارس علي ارض قنوج نحو من ثلاثة اشهر ... (ابن الوردي2008ص 39):
طول سرزمين هند از منطقهي مكران در سرزمين المنوره و البدهة و بقيه سرزمينهاي سند شروع ميشود تا اينكه به قنوج ميرسد سپس به سرزمين تبت. پيمودن آن چهار ماه طول ميكشد. عرض سرزمين هند از درياي فارس است تا به سرزمين قنوج ميرسد و پيمودن آن مسافت سه ماه به طول ميانجامد.
7. و اما مملكة الاسلام: فان طولها من حد فرغانة حتي تقطع خراسان و الجبال و العراق و ديارالعرب الي سواحل اليمن فهو نحو خمسة اشهر و ارضها من بلاد الروم حتي تقطع الشام و الجزيرة و العراق و فارس و كرمان الي ارض المنصورة علي شاطئ بحر فارس نحو اربعة اشهر(ابن الوردي2008ص39):
قلمرو اسلام از فرغانه شروع ميشود؛ از خراسان و جبال و عراق و سرزمين اعراب ميگذرد تا به سواحل يمن ميرسد؛ مسافت آن هم پانزده ماه است. عرض قلمرو اسلام از سرزمينهاي روم شروع ميشود و از شام والجزيره و عراق و فارس و كرمان ميگذرد تا به سرزمين منصوره در ساحل درياي فارس ميرسد.
8. ارض القلزم: هي بين مصر و الشام و هو بحر في ذاته و فيه جبال فوق الماء و فيه قروش و حيوانات مضرة ظاهرة او مخفية و بين القلزم و هو منتهي بحر فارس الآخذ من المحيط الشرقي من الصين و بين البحر الشامي مسافة اربعة مراحل يسمي بحصين التيه و هو تيه بنياسرائيل (ابن الوردي2008ص 96):
ارض قلزم (سرزمين سرخ) سرزميني است بين مصر و شام و در نوع خود يك دريا محسوب ميشود و در اين سرزمين كوه و حيوانات وحشي چه به صورت آشكار و يا پنهان وجود دارد. بين سرزمين قلزم (كه منتهي ميشود به درياي فارس و آن هم از اقيانوس شرقي و چين سرچشمه ميگيرد) و درياي شام مسافتي چهار مرحلهاي وجود دارد كه موسوم است به حصين التيه و آن قوم بنياسرائيل است.
9. عبّادان مدينة عامرة علي شاطئ البحر في الضفة الغربية من الدجلة و يقال في المثل مابعد عبادان قرية و من عبادان الي الخشبات و هي خشبات منصوبات في قعر البحر باحكام و هندسة و عليها الواح مهندسة يجلس عليها حراس البحر و معهم زوارق و هو البحر الفارسي شاطئه الايمن للعراق و الايسر لفارس (ابن الوردي2008ص120):
عبادان شهري است آباد در ساحل دريا در كناره غربي رود دجله. دهانه رود دجله به سمت اين شهر ميباشدو در مثل گفته ميشود ما بعد عبادان قريه: بعد از آبادان هيج شهر و روستايي نيست. در قعر و اعماق اين رود چوبهايي است كه سكوهاي محكم با اشكال هندسي منظم روي اين چوبها قرار دارد و دژبانان قايقهاي خود را به آن ميبندند. در سمت راست درياي فارس سرزمين عراق و در سمت چپ آن سرزمين فارس قرار دارد.
10. قال ابوالريحان الخوارزمي: بين ساحل المحيط المظلم و بين ارض الترك ارض و جبال مجهولة و خراب غيرمسكونه و لا مسلوكه. ثم يتشعب منه اعظم الخلجان و هو الخليج الفارسي المسمي في كل الاقليم و مكان من المحيط باسم ذلك الاقليم و المكان للمحاذاة له فيكون اولا بحر الصين ثم بحر التبت ثم بحر الهند ثم بحر السند ثم بحر فارس(ابن الوردي2008ص191):
ابوريحان بيروني نقل كرده است: بين ساحل اقيانوس اطلس و بين سرزمين تركان سرزمينها و كوههاي ناشناختهاي وجود دارد. از راه اقيانوس اطلس بزرگترين خليجها يعني خليج فارس سرچشمه ميگيرد و خليج در هر سرزمين و مكاني باشد به خاطر مالكيت آن به همان سرزمين ناميده ميشود. مثل درياي چين و درياي تبت و درياي هند و درياي سند و درياي فارس.
11. يتشعب من بحر الصيني الخليج الاخضر و هو بحر فارس و الابله و مكران الي ان ينتهي الي الابله حيث عبادان فهو ينتهي آخره ثم يعطف راجعا الي جبهة الجنوب (ابن الوردي2008، ص192):
از درياي چين خليج سبز يا همان خليج فارس و ابله و مكران سرچشمه ميگيرد؛ خليج فارس منتهي ميشود به ابله جايي كه آبادان قرار دارد سپس خليج فارس به سمت جنوب برميگردد.
12. و ليس علي وجه الارض بحر اكبر منه الا المحيط و هو كثيرالموج، عظيمالاضطراب، بعيد القعر، فيه المد و الجزر كما في بحر فارس (ابن الوردي2008ص198):
بر روي كره زمين دريايي بزرگتر از درياي چين وجود ندارد مگر اقيانوس. درياي چين دريايي است مواج متلاطم، عميق و داراي جزر و مد مثل درياي فارس.
13. و يتشعب من البحر الهندي خليجان اعظمها بحر فارس ثم بحر القلزم فالآخذ نحوالشمال بحر فارس و الآخذ نحو الجنوب بحر الزنج. قال ابن الفقيه بحر الهند مخالف لبحر فارس و في هذا جزائر كثيرة و قيل انها تزيد علي عشرين الف جزيرة و فيها من الامم ما لا يعلمه الا الله تعالي (ابن الوردي2008، ص213):
از درياي هند دو خليج منشعب ميشود بزرگترين آنها درياي فارس و سپس درياي سرخ است. درياي فارس به سمت شمال و درياي زنج به سمت جنوب جاري است. ابن الفقيه ميگويد: درياي هند بر خلاف درياي فارس است و گفته شده كه در اين دريا بيش از بيست هزار جزيره وجود دارد و در آن جزاير ملتها و مردماني زندگي ميكنند كه فقط خداوند تعداد آنها را ميداند!
فصل في بحر فارس و ما فيه من الجزائر و العجائب؛
14. و يسمي البحر الاخضر و هو شعبة من بحر الهند الاعظم و هو بحر مبارك كثير الخير، دائم السلام، وطئ الظهر، قليل الهيجان بالنسبة الي غيره(ابن الوردي2008، ص219):
نام ديگر درياي فارس درياي سبز است و اين دريا شاخهاي است از درياي بزرگ هند؛ دريايي است سرشار از خير وبركت و نسبتا آرام.
فصل في بحر عمان و جزائره و عجابه؛
15. و هو شعبة من بحر فارس عن يمين الخارج من عمان و هو بحر كثير العجائب غزير الغرائب و فيه مغاص اللؤلؤ و يخرج منه الحب الجيد و فيه جزائر كثيرة معمورة مسكونة منها جزيرة خارك (ابن الوردي2008، ص224):
درياي عمان شاخهاي از درياي فارس است و درياي فارس در سمت راست سرزمين عمان قرار دارد. دريايي است پر از عجائب و شگفتيها. در اين دريا مرواريد صيد ميشود كه بسيار دلفريب است. اين دريا داراي جزاير آباد و مسكوني از جمله خارك است.
16. حكي القزويني ان رجلا من اصفهان ركب بحر عمان صدفة مع التجار فتلاطمت بهم الامواج حتي حلوا في الدردور ببحر فارس ... (ابن الوردي2008، ص227)
نو.يسنده داستاني از «قزويني» درباره مرد اصفهاني كه به دريا ميرود و در يكي از جزاير خليج فارس اتفاقات عجيبي براي وي روي ميدهد، نقل ميكند ... مرد اصفهاني به همراه ساير تجار سوار بر كشتي شد تا اينكه در درياي فارس گرفتار گردابي شدند...
17. تنصب في دجلة الزيادات و منها يعظم امره و يستمر ممتدا الي بغداد الي واسط الي البصره و ينضب في بحر فارس (ابن الوردي2008، ص249).
انشعابات بسياري به رود دجله ميريزند و همين باعث افزايش حجم آن ميشود. رود دجله تا بغداد و واسط و بصره ادامه دارد و به درياي فارس ميريزد.
18. نهر مهران: هو بالسند عرضه عرض جيحون يجري من المشرق الي المغرب و يقع في بحر فارس (ابن الوردي2008، ص254):
نهر مهران در سرزمين هند قراردارد همعرض رود جيحون است و از شرق به سمت غرب جريان دارد و به درياي فارس ميريزد.
2. صبح الاعشي في صناعة الانشاء و خليج فارس در آن
كتاب مفيد و گرانقدر صبح الاعشي في صناعة الانشاء متعلق به نويسنده توانمند قرن هشتم ابوالعباس شهابالدين احمد بن علي بن احمد بن عبدالله الفزازي القلقشندي (ت 756 هجري در قاهره) است. اين كتاب در 14 جلد و شامل يك مقدمه، ده مقاله و يك خاتمه در باب فرهنگ نويسندگي، صاحبان مناصب اداري، انواع ورق و قلم، ولايات، وصاياي دين، سوگندنامهها، مقامات و امثال اينهاست. اما در مقالهي دوم با عنوان «المسالك و الممالك» به فرهنگ تاريخي و جغرافيايي كه نويسنده به آن نياز دارد اشاره ميكند و از زمين و جهات آن، خط استوا و درياها و برخي سرزمينها سخن رانده است. در واقع اين مبحث، مقاله جغرافيايي است و از گفتاري پيرامون شناخت شكل زمين شروع ميشود. درباره اقيانوس اطلس، بحر الروم (درياي مديترانه)، بحر فارس (خليج فارس)، بحرالصين (اقيانوس كبير)، بحر جرجان يا طبرستان (درياچه خزر) مطالبي را مينويسد. در بخش چهارم جغرافياي ايران را مورد بررسي قرار داده و از استانهاي بزرگ جنوبي و شمالي و سلسلهها و پادشاهان ايران سخن گفته است. در مباحث جغرافيايي خود به دو كتاب «قانون» ابوريحان بيروني و «تقويم البلدان» استناد ميكند. خليج فارس با همان نام عربي «بحر فارس» به ترتيب زير در اين كتاب آمده است:
1. بحر الصين يمتد علي مفازة السند الفاصلة بينه و بين البحر، و يمر حتي ينتهي الي فم بحر فارس الخارج من هذاالبحر الي جهة الشمال (القلقشندي1963،238/3):
در توضيح درياي چين: اين دريا از سمت غرب به سرزمين هند و پاكستان و به دهانه خليج فارس كه از اقيانوس هند به سمت شمال سرچشمه ميگيرد منتهي ميشود.
2. يتفرع من البحر الهندي بحران عظيمان مشهوران و هما (بحر فارس و الخليج البربري). فاما بحر فارس ينبعث من بحر الهند من شمالية و يمتد شماله بميلة الي الغرب غربي (مفازه السند) الفاصلة بينه و بين بحر الهند ثم علي غربي بلاد السند ثم علي ارض (مكران) من نواحي هند و يخرج منه من آخر مكران خور يمتد شرقا و جنوبا علي ساحل مكران و السند حتي يصير السند غربيه ثم ينعطف آخره علي (ساحل بلاد كرمان) من شماليها حتي يعود الي اصل بحر فاس فيمتد شمالا حتي ينتهي الي مدينه هرموز ... ثم يرجع من آخره علي ساحل بلاد فارس من جنوبيها حتي يتصل باصل بحر فارس و يمتد مغربا الي حصن ابن عمارة من بلاد فارس قيل من بلاد كرمان ثم يمتد مغربا الي مدينه سيراف و سيف البحر و هو ساحل من سواحل فارس ثم الي جنّابه من بلاد فارس و الي سينيز من بلاد فارس و قيل من اهواز؛ ثم الي مدينة مهروبان من سواحل خوزستان و هي فرضة ارجان ثم يمتد مغربا بميلة يسيرة نحوالشمال الي مدينه عبادان من اواخر بلاد العراق من الشرق علي الغرب من البصرة عند مصب دجلة في هذا البحر و ... (همان،243-242/3):
از درياي هند دو درياي بزرگ منشعب ميشود يكي درياي فارس و ديگري خليج بربري. درياي فارس از اقيانوس هند سرچشمه ميگيرد و از شمال غرب هم به ايالت سند پاكستان منتهي ميشود كه حد فاصل بين سند و اقيانوس هند است. از طرف ديگر به مكران... قسمتي از درياي فارس به مرزهاي سرزمين كرمان (شهر هرمز و حصن ابن العماره) و فارس (شيراز) و از سمت غرب به بندر سيراف، بوشهر، اهواز، آبادان، خوزستان و ارجان منتهي است ...
3. تاريخ ابن خلدون و خليج فارس در آن
ابن خلدون سياستمدار و متفكر بزرگ اسلامي (ت732 هجري 1332 ميلادي، تونس) صاحب كتاب ارزشمند العبر و ديوان المبتداء و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوي السلطان الاکبر (مشهور به تاريخ ابن خلدون) است. اين كتاب شامل مقدمهاي در فضيلت دانش تاريخ و شش باب مباحث اصلي نوشته شده در صدونودوسه فصل ميباشد. كتاب مشهور به مقدمه ابن خلدون در واقع كتاب اول از تاريخ مفصل او است. در مقدمه در دو بخش واژه خليج فارس به كار رفته است: «جزيرة العرب هي الارض التي احاط بها بحر الهند من جنوبها و خليج الحبشة من غربها و خليج فارس من شرقها (ابن خلدون1867،ص34/2)»: جزيرة العرب سرزميني است كه درياي هند از جنوب و خليج حبشه از غرب و خليج فارس از شرق آنرا احاطه كرده است. دوم آنکه «البحر الثاني من هذا البحر الحبشي و يسمي الخليج الاخضر يخرج ما بين بلاد السند و الاحقاف من اليمن و يمر الي ناحية الشمال مغربا قليلا الي ان ينتهي الي الابلة من سواحل البصرة في الجزء السادس من الاقليم الثاني علي اربعمائة فرسخ و اربعين فرسخا من مبدئه و يسمي بحر فارس..... و فيما بين بحر فارس و القلزم جزيرة العرب کأنها داخلة من البر في البحر يحيط بها البحر الحبشي من الحنوب و بحر القلزم من الغرب و بحر فارس من الشرق. (همان،ص2/169)» خليج سبز بين سند و يمن قرار دارد و و از سمت شمال غربي به ابله ي بصره ميرسد در چهل و چهار فرسخي خليج فارس.... و بين خليج فارس و درياي قلزم جزيرةالعرب واقع است.
نتيجه
خليج فارس به عنوان يک ميراث ماندگار ايراني مطرح است که با ديد منصفانه و بدون غرض ميتوان به تاريخ آن اشاره کرد. در اسناد و نوشتههاي تاريخي عربزبانها به خوبي اين مسأله مطرح شده است. خريدة العجائب و فريدة الغرائب سراج الدين ابن الوردي از كتب جغرافيايي بسيار مهم قرن نهم است. اين كتاب شرح نقشهاي است كه توسط خود وي ترسيم شده است. نويسنده در صفحات مختلف كتاب اشاراتي گسترده به خليج فارس با نام عربي «بحر فارس» دارد. غير از اين هم فصلي جداگانه با عنوان «فصل في بحر فارس و ما فيه من الجزائر و العجائب» دارد. در كتاب صبح الاعشي في صناعة الانشاء قلقشندي و تاريخ ابن خلدون خليج فارس جايگاهي معين دارد. اين اسناد زبان گوياي تاريخ در حمايت از نام خليج فارس هستند.
پينوشتها
قوم تغزغز: در همه منابع اسلامي اعم از فارسي و عربي هر جا كه از تغزغز سخن به ميان آمده منظور قوم اويغور بوده است. اين قوم از سده 3 قمري و 9 ميلادي توركوها را بركنار كردند و خود قدرت را به دست گرفتند. (نك: ذيل كلمه تغزغز، ج 12 دائرة المعارف بزرگ اسلامي)
خرخير: نام شهري است از ختا كه مشك و جامه ابريشمين از آنجا آورند (نك: دهخدا، ذيل واژه خرخير)
مكران: سرزمين ساحلي در جنوب خاوري ايران و جنوب باختري پاكستان (نك: ويكيپديا، ذيل واژه مكران)
البحر الشامي: درياي مديترانه
البدهه: بخشي است در سند كه آنرا با نون نيز نوشته اند. (نك: معجم البلدان، ذيل واژة البدهه2/461)
بحرالزنج: نام دريايي در كرانه شرقي افريقا. همان درياي هند است و سرزمين زنج در سمت جنوب آن واقع شده است. خشكيها و جزاير بزرگي دارد (نك: معجم البلدان، ذيل واژه بحرالزنج)
قلزم: (قُ زُ) سرزميني است در ساحل دريا و نزديكي مصر. نام شهري است ميان مصر و مکه نزديک کوه طور و به سوي آن مضاف است. ميان آن و مصر سه روز فاصله است. اين شهر بر ساحل دريا واقع است و سپس به سوي بلاد بجه منعطف ميگردد و داراي کشت و زرع و باغ و درخت و آب نيست و مردم آب را از چاههاي دوردست براي مصرف خود مي آورند. اين شهر عمارتها دارد و لشکرگاه مصر و شام بدانجاست. محمولات مصر و شام براي حجاز و يمن از اينجا بارگيري مي شود. ياقوت آرد: اينک اين شهر ويران شده و بندر و لشکرگاه کشتي ها جايي است نزديک بدان که آن را سويس خوانند و آنجا هم چندان آباد نيست و ساکنان کمي دارد. گروهي از دانشمندان به قلزم منسوبند. ابوالحسن بلخي گويد: آن قسمت از درياي هند که از قلزم تا محاذي بطن يمن است آن را درياي قلزم نامند (نك: لغتنامه دهخدا، ذيل واژه قلزم:
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail
قنوج: ق َن ْنو / ق ِن ْنو منتهي الارب آن را بکسر قاف و فتح نون ضبط کرده و گويد شهري است كه محمود بن سبكتكين آنرا گشود و در ناحيهي فرخ آباد در 50 ميلي رود گنگ واقع است. (نك: دهخدا، ذيل واژه قنوج: http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail
عبادان: همان نام پارسي اوباتان است كه به مرور زمان به شكل آبادان درآمده است. (www.Obadan.com)
ابله: شهري است در كناره رود دجله در گوشه خليجي كه به سوي بصره كشيده شده است. اين شهر از بصره كهنتر است (نك: معجم البلدان، ذيل واژه عبادان 1/92)
مُكرَانُ: با ضم ميم و سكون يعد از آن. جمع ماكر مثل فارس و فرسان؛ ميتواند جمع مكر مثل وغكد و وغدان باشد. نام سرزميني سرسبز است (نك: معجم البلدان، ذيل واژه مكران جلد8:
http://www.al-hakawati.net/arabic/Civilizations/book14b7.asp)
طويران و منصوره: سرزميني سرسبز در همسايگي سرزمين مكران و سند: http://ar.wikisource.org
المَنْصُورَةُ: المنصورة در سرزمين سند واقع شده و شهر پربركتي است كه خليجي از سمت رود مهران دارد. مسعودي ميگويد كه آن در اقليم سوم واقع شده و طول آن از سمت غرب نودوسه درجه و عرض آن از سمت جنوب بيست و دو درجه است. (نك: معجم البلدان، ذيل واژه المنصورة ج8:
http://www.al-hakawati.net/arabic/Civilizations/book14b7.asp)
منابع
ـ ابن الوردي، سراج الدين (691 هـ/ 1291 م الي 861 هـ/ 1457م). خريدة العجائب و فريدة الغرائب، تحقيق انور محمود زناتي كلية التربية جامعة عين شمس، الناشر مكتبه الثقافه الدينيه، الطبعه الاولي، القاهره 2008
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد. العبر و ديوان المبتداء و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوي السلطان الاکبر، مطبعة بولاق، القاهرة 1867
ـ القلقشندي، ابوالعباس احمدبن علي. صبح الاعشي في صناعة الانشاء، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، المؤسسة المصرية العامة للتاليف و الترجمة و الطباعة و النشر، القاهرة 1963
ـ موسوي، مصطفي. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 12ذيل كلمه تغزغز، شماره مقاله 6001
ـ حموي، ياقوت. معجم البلدان ج2، ترجمه دكتر علينقي منزوي، معاونت فني و آموزش، تهران، چاپ 1380.
ـ حموي، ياقوت. معجم البلدان ج4، دارصادر، بيروت 1957
ـ نسخه الكترونيكي لغتنامه دهخدا
ـ نسخه الكترونيكي معجم البلدان
http://www.Obadan.com
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail
http://ar.wikisource.org
http://fa.wikipedia.org/wiki/
http://www.al-hakawati.net/arabic/Civilizations/book14b7.asp
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 55
تعداد بازدید: 1046