24 اسفند 1390
بررسي نقش انگلستان در تجزيه و تقسيم ايران
ايران در تاريخ پر فراز و نشيب روابط خارجي خود با قدرتهاي بزرگ و استعمارگري چون انگلستان و روسيه (و بعداً آمريكا) روبرو بوده است. در دوران ضعف ايران، كشورهاي مذكور در صدد تكه تكه كردن سرزمين ايران و بلعيدن تكهها برآمدهاند. در اين مسابقة بريدن و خوردن! گاه منافع نامشروع آنها با هم تضاد يافته و كار به جاهاي باريك كشيده است. در چنين مواقعي ابتدا قدرتهاي بزرگ بر سر بلعيدن تكههاي ايران به هم چنگ و دندان نشان دادهاند اما خيلي زود تقابل جاي خود را به تفاهم و حداكثر بهرهبرداري داد و آنها به عوض جنگ و كشته شدن جوانانشان، دورانديشانه بر سر ميز مذاكره نقشة ايران را پهن و با خطكش ميهن عزيز ما را بين خود تقسيم كردهاند!
هدف از اين مقاله بررسي نقش رذيلانة انگلستان در تاريخ معاصر جهت تجزيه و تقسيم ايران است. اين نقش رذيلانه هنوز هم به قوت خود باقي است و مطمئناً در حركتهاي تجزيهطلبانه بعد از پيروزي انقلاب و زمان حال نيز دستهاي پيدا و پنهان پير استعمار ديده ميشود. با اشارة كوتاهي به يكي از دورههاي تاريخي تقسسيم ايران به اصل مطلب ميپردازيم.
تقسيم ايران بين روسيه و عثماني در اواخر دورة صفوي
به دنبال محاصره و سقوط اصفهان به دست افغانها، پتركبير تزار مقتدر روسيه كه نهايت آرزويش دسترسي به آبهاي گرم و آزاد خليجفارس با تصرف ايران بود قشون مجهزي را براي تصرف ايالات ايراني قفقاز فرستاد و به دنبال آن گيلان توسط روسها اشغال شد.
از جانب ديگر تركان عثماني هم فرصت را غنيمت شمرده و به بهانة اينكه عدهاي اهل تسنن در شيروان به دست مأموران دولت ايران به قتل رسيدهاند به شاه تهماسب فرزند شاهسلطان حسين در سال 1135 قمري اعلام جنگ كرده شماخي و تفليس را تصرف كردند. با نزديك شدن قواي عثماني و روسيه در قفقاز به هم، تقابل نقشههاي نظامي و سياسي آن دو نزديك بود باعث جنگ دو قدرت گردد كه ديپلماسي استعماري دو كشور، صلاح را نه در جنگ با هم كه در تقسيم ايران ديد! نپلويف سفير روسيه در عثماني، قراردادي با داماد ابراهيمپاشا صدراعظم عثماني جهت تقسيم ايالات ايران امضا كرد. به موجب اين قرارداد، دولت عثماني تعلق ايالات اشغال شده از طرف قشون روسيه را به انضمام مازندران و استرآباد به آن دولت به رسميت شناخت و خط سرحدي جديدي بين متصرفات دو كشور از ملتقاي رودخانههاي ارس و كورا تا اردبيل ترسيم گرديد و تبريز، همدان، كرمانشاه و كلية نقاط واقع در مغرب اين خط فرضي، متعلق به عثمانيها شناخته شد.
در ضمن دو دولت موافقت كردند در صورتي كه شاه تهماسب دوم اين تغييرات ارضي را به رسميت شناخت به او كمك نمايند سلطنت خود را در مقابله با افغانها در بقية خاك ايران (به عنوان حائل ميان دو قدرت) به دست آورد.1
البته با ظهور نابغة نظامي ايران به نام نادرشاه، كلية نواحي غصب شده به آغوش وطن بازگشت.
تقسيم ايران بين روسيه و انگلستان در 1907
دوران حكوت مظفرالدينشاه و محمدعليشاه قاجار، اوج نفوذ استعماري و نظامي روسيه و انگلستان در ايران به حساب ميآيد. نيروهاي نظامي هر دو دولت در بسياري از نقاط ايران حضور داشتند. شمال ايران جولانگاه روس و جنوب آن محل تركتازي انگليس شده بود. جامعة ايران نيز در تب و تاب نهضت مشروطيت و مخالفتهاي محمدعلي شاه با آن ميسوخت. در اين زمان سياست استعماري دو ابرقدرت جهت ممانعت از تقابل سياسي و نظامي خود در داخلة ايران، بر سر ميز مذاكره وطن ما را بين خود تقسيم نمود. به دستور «ادوارد گري»، مارلينگ سفير انگلستان در تهران همراه با وزيرمختار روس در 7 سپتامبر 1907 (15 شهريور 1286/ 28 رجب 1325) متن قرارداد تقسيم ايران را به دولت ايران اطلاع دادند.2
بر طبق اين قرارداد، ايران به سه قسمت تقسيم گرديد: قسمت شمالي از خط فرضي بين قصرشيرين، اصفهان، يزد، خواف و مرز افغانستان منطقة نفوذ روسيه شناخته شد. قسمت جنوبي از خط فرضي بين بندرعباس، كرمان، بيرجند، زابل و سرحدات افغانستان كه داراي ارزش استراتژيكي براي دفاع از هند (مستعمره انگليس) بود. منطقة نفوذ انگلستان و قسمت سوم كه شامل كوير و بيابانهاي بيآب و علف بود. منطقة متعلق به دولت ايران شناخته شد، آن هم بدين منظور كه دو دولت تا حدي از هم فاصله بگيرند و از برخوردهاي احتمالي جلوگيري شود. در مورد عدم درج نام خوزستان تحت مناطق نفوذي انگليس بايد توجه داشت كه فعاليتهاي اكتشاف نفت در خوزستان توسط مهندسين انگليسي تا سال 1907 به نتيجه نرسيده بود و تنها در 26 مه 1908 (1326 قمري) آنان در مسجد سليمان از اولين چاه نفت بهرهبرداري موفقيتآميز كردند. مقارن همين زمان بود كه نيروي دريايي انگلستان سوخت كشتيهاي جنگي خود را از زغال سنگ به نفت سياه تبديل كرد و از آن تاريخ دسترسي به نفت ايران يكي از مهمترين اهداف قدرتها را تشكيل ميداد.
دولت ايران در اين زمان بسيار ضعيفتر از آن بود كه مانع اجراي قرارداد شود، لذا توسط مشيرالدوله وزير امور خارجه به سفراي روس و انگليس جوابية ذيل را ابلاغ كرد:
تصديق خواهند فرمود كه قرارداد مذكور چون مابين دولتين انگليس و روس انعقاد يافته لهذا مواد آن فقط تعلق به خود دولتين انگليس و روس كه امضاي آن را نمودهاند خواهد داشت و دولت ايران نظر به استقلال تامّهاي كه به موهبت الهي داراست، تمام حقوق و آزادي خود را كه به واسطة استقلال مطلقه متصرف است از هر نفوذ و اثري كه نتيجة هر قسم قرارداد منعقدة فيمابين دو يا چند دولت ديگر راجع به ايران بوده باشد، كاملاً و مطلقاً مصون و آزاد ميداند.3
به نوشتة مورگان شوستر: «ايرانيان از اين تقسيم مملكتشان در شب (در غياب و خفا) اظهار تنفر بسيار نمودند و از خطوط موهوم جغرافيايي كه آن دو دولت معين نموده بودند منزجر شدند. اهالي تهران خيلي به هيجان آمدند و جوش و خروش و پروتست (اعتراض)هاي متعارفي در بازارها شد.»4 با وجود ناراحتي و عصبانيت رجال و مردم ايران از قرارداد 1907، متأسفانه كشور ما قدرت كافي جهت حفظ استقلال خود و مقابله با قرارداد را نداشت و دو دولت زورگو سياست خود را در مناطق نفوذي به پيش ميبردند. عدم توفيق شوستر در كار خطير ساماندهي به دخل و خرج ايران و اخراج او هر دو در نتيجة اعمال نفوذ روس و انگليس بر طبق قرارداد 1907 بوده است. اين قرارداد نحس - چنان كه بيايد - مبناي طرح تقسيم ايران در جنگ جهاني دوم قرار گرفت.
دسيسة انگلستان جهت تقسيم ايران در جنگ جهاني دوم
طرح تقسيم ايران در طي جنگ جهاني دوم به پيشنهاد انگلستان بين آن كشور و دولت روسيه شوروي يكي از نقشههاي سياه و خطرناك عليه تماميت ارضي ايران بود و با وجود اهميت آن، كمتر مورد پژوهش و بررسي قرار گرفته است. معدود كساني كه به وجود چنين طرحي اشاره كردهاند وجود اين طرح را مربوط به يك زمان و محدود به يك طرح دانستهاند. اما واقعيت اين است كه طرح تقسيم ايران در دو مقطع حساس : الف - اوايل جنگ جهاني دوم؛ ب- بعد از پايان جنگ روي ميز قدرتهاي پيروز قرار گرفت و اغلب اين دو در هم خلط شدهاند. اكنون به توضيح اجمالي اين دو طرح ميپردازيم:
1. احياي قرارداد 1907 بين انگلستان و روسيه
بعد از آن كه هيتلر جنگ را آغاز كرد و بخشهايي از كشورهاي همسايه را گرفت، با اتحاد جماهير شوروي به رهبري ژوزف استالين قرارداد عدم تجاوز بست. اين قرارداد انگلستان را كه در زير ضربات آلمان قرار داشت سخت به وحشت افكند. وحشت انگلستان علاوه بر گسترش جنگ در اروپا و پيشرويهاي سريع آلمان و احتمال اشغال آن كشور، به وضعيت خاورميانه خصوصاً مناسبات شوروي و ايران برميگشت. زمامداران انگلستان ميترسيدند استالين حال كه از جانب آلمان آسوده شده و گرفتاري سخت انگلستان در اروپا را ميبيند، در رقابت و دشمني با انگلستان از طريق ايران و افغانستان نيروهايي به هندوستان (مستعمرة ثروتمند انگلستان) ارسال دارد، به سمت مناطق نفتخيز ايران (خوزستان) حمله كند (اغلب نفت انگلستان از خوزستان و آبادان به دست ميآمد) و نيز براي دسترسي به آبهاي آزاد و گرم خليج فارس اقدام نظامي به عمل آورد. بايد توجه كرد كه بيشتر آبهاي شوروي در بخش اعظم سال سرد و يخبندان بود و راه دريايي آن كشور از طريق درياي سياه و مديترانه به آبهاي آزاد زير ضربات دولتهاي اروپايي قرار داشت.
از طرف ديگر در افق ديد زمامداران انگلستان و با توجه به شناختي كه از توسعهطلبي و افزونخواهي هيتلر داشتند، حملة آلمان به روسيه شوروي در نظر آنها امري حتمي بود و نيز شوروي را داراي چنان قدرتي نميديدند كه در برابر هيتلر تاب مقاومت آورد. پس اشغال شدن بخش زيادي از شوروي را باور داشتند و در اين ميان احتمال دسترسي آلمان به مناطق «نفتخيز باكو» كابوسي هراسناك براي انگليسيها بود كه در آن صورت قدرت تهاجمي آلمان چندين برابر ميگشت و اين امر شكست انگلستان را در پي ميآورد! وزيرمختار ايران در لندن علي مقدم اين گزارش بسيار گويا را به دفتر مخصوص رضاشاه فرستاده است:
ديروز معاون وزارت خارجة انگلستان را ملاقات نموده در خصوص جنگ روس و آلمان خود او صحبت را آغاز كرده گفت: دفعة اخير كه شما را ملاقات نمودم گفتم تصور نميرود آلمانها فعلاً به روسها حمله نمايند چون تا دقيقة آخر هم خيال ميكرديم جمعآوري قوا در سرحدات روس از طرف آلمانها براي احتياط و گرفتن امتيازاتي از روسهاست. از اين پيشامد فوقالعاده اظهار خوشنودي مينمود. محرمانه گفت عالم از شرّ هر دو خلاص ميشود و اضافه كرد تصور ميكند كه آلمانها روسيه را مغلوب و قطعه قطعه خواهند كرد و در هر قطعه يك نفر از اشخاص محلي را به عنوان رياست آن معين خواهند نمود، به طوري كه رئيسالوزراي انگليس در نطق خود در راديو بيان مينمود ما انگليسيها بينهايت از كمونيستها منزجر هستيم و فقط با روسها در يك مقصود كه شكست هيتلر است شركت داريم... افكار عمومي در اينجا نگرانند چون مطمئن هستند در صورتي كه اتفاق غيرمترقبه پيش نيايد، آلمانها به زودي روسيه را شكست داده آن وقت با آسايش خيال به طرف انگليس متوجه خواهند شد.5
آلمان از نقطه ضعف انگلستان (حفظ مناطق نفتي جنوب ايران و عدم دسترسي شوروي به آبهاي گرم و آزاد) به خوبي آگاه بود لذا براي تضعيف انگلستان و گشودن جبههاي جديد و خطرناك در برابر آن كشور، سعي كرد شوروي را به پيشروي به سمت خليج فارس از خاك ايران تحريك و تشويق كند. ريچارد استوارت در توضيح اين نقشه و واكنش شوروي مينويسد:
مقامات آلمان براي تقسيم غنايمي كه بعد از سقوط انگلستان به دست ميآمد، از شوروي دعوت كردند كه به دولتهاي محور (آلمان، ايتاليا و ژاپن) ملحق شود. در 17 اكتبر 1940 (25 مهر 1319) استالين وزير امور خارجهاش مولوتف را جهت گفت و گو درباره تعيين مجدد مرزها در مقياس جهاني به برلين فرستاد. مذاكرات آلمان و شوروي در 12 نوامبر (21 آبان) آغاز شد. ريبن تروپ وزير خارجة آلمان با اشاره به توسعة آلمان و ايتاليا و ژاپن در جهت جنوب از مولوتف پرسيد: آيا توجه روسيه نيز در درازمدت براي دستيابي بر مدخلي طبيعي به دريا به سوي جنوب معطوف نخواهد شد؟ هنگامي كه مولوتف پرسيد كدام دريا منظور است؟ ريبن تروپ نيز پرسيد آيا در درازمدت براي روسيه مناسبترين راه وصول به درياي آزاد در جهت خليجفارس و درياي عمان قرار ندارد؟ دو روز بعد پروتكل محرمانهاي را آلمانها به مولوتف پيشنهاد كردند كه در آن آمده بود: «اتحاد شوروي خواستههاي ارضي خود را در جنوب قلمرو ملي اتحاد شوروي در جهت اقيانوس هند اعلام ميدارد.» مولوتف نظري ابراز نداشت.
مقامات شوروي ميخواستند در طرح پيمان چهار جانبه (آلمان، شوروي، ايتاليا و ژاپن) قيد شود: «منطقة جنوب باكو و باطوم (واقع در ماوراء قفقاز) در جهت كلي خليج فارس به عنوان مركز اهداف آتي اتحاد شوروي شناخته شود.» و اين طرح را در 25 نوامبر 1940 (4 آذر 1319) به سفير آلمان در شوروي تسليم كردند... شورويها با آنكه هنوز در مورد پيشنهاد خود پاسخي از هيتلر دريافت نداشته بودند به تهيه و تدارك لازم جهت پيشروي در ايران مشغول شدند. طرح عملياتي ستاد فرماندهي شوروي در ماه مارس (اسفند) تكميل شد. بر اساس اين طرح قرار بود نيروهاي شوروي در ده نقطه از آسياي ميانه و قفقاز به ايران هجوم آورند. محور اصلي اين تجاوز جادة جلفا - تبريز - تهران را دربر ميگرفت. ستونهاي ديگري نيز مسيرهاي رضائيه و كرانههاي درياي خزر را تحت پوشش قرار ميدادند و بندر انزلي نيز هدف يك حملة آبي خاكي قرار ميگرفت. نيروهاي مستقر در آسياي ميانه نيز از طريق گرگان راهي تهران ميشدند و از طريق عشقآباد به سوي مشهد پيشروي ميكردند. مقامات شوروي اميدوار بودند از سوي انگليسيها مداخلهاي در كار آنها صورت نگيرد. با اين همه در صورت مداخله نظامي انگليس، ارتش سرخ پيشبيني كرده بود كه در حوالي كرمانشاه و شمال عراق با نيروهاي مزبور درگير شود.6
از ديگر اهداف شوروي در ايران كه مورد تأييد و تأكيد آلمانها قرار گرفت دستيابي به مناطق نفتي جنوب كشور ما بود.
روزنامة ديلي تلگراف در شماره دوم ژانويه 1940 (12 دي 1319) از ملاقات ريبن تروپ وزير خارجة آلمان با استالين گزارش ميدهد كه در طي آن، آلمان در قبال به تصرف درآوردن چاههاي نفت روماني، تصرف چاههاي نفت ايران و عراق را توسط شوروي مورد تدييد قرار داده است.7
ستاد مشترك ارتش انگلستان براي مقابله با حملة احتمالي شوروي به مناطق نفتي ايران طرحهايي را آمادة اجرا ساخت كه برخي عبارت بودند از: 1- بمباران هوايي مناطق نفتخيز باكو توسط هواپيماهاي انگليسي كه از فرودگاههاي ايران برميخاستند؛ 2- تقويت نيروهاي مستقر در عراق و خصوصاً بصره كه بتوانند از بندر بصره و مناطق نفتي ايران در برابر هرگونه عمليات داخلي ضدانگليسي و حملة احتمالي هوايي از جانب روسيه شوروي دفاع كنند. 3- استقرار نيروهاي انگليسي در جنوب ايران جهت حمايت از مناطق نفتي ايران با موافقت يا بدون موافقت دولت ايران. در پايان گزارش ستاد مشترك ارتش انگلستان تصريح شده بود:
هدف سياست ما بايد حفظ سياست بيطرفي ايران باشد تا آن كه زمان مناسب براي استفاده از اين كشور به عنوان پايگاهي جهت حمله به خاك روسيه شوروي فرا رسد.8
عملي ساختن اهداف موردنظر دو كشور روسيه و انگلستان - كه مورد اشاره قرار گفت - و ايجاد جبهة جديدي در خاك ايران عليه همديگر براي هر دو كشور بسيار خطرناك بود خصوصاً كه دشمن قوي و حريصي چون آلمان را پيشرو داشتند و به مصلحت نميديدند كه نيروهايشان را در نبرد با يكديگر به تحليل ببرند و در برابر آلمان ضعيف شوند. همچنين نتيجة جنگ اين دو در ايران و عراق نامعلوم و در صورت وقوع خسارات سنگيني به مناطق نفتخيز باكو، ايران و عراق وارد ميآورد كه هر دو طرف از آن به شدت ابا داشتند. بنابراين انگلستان دورانديشانه طرح تقسيم ديگر بارة ايران مانند سال 1907 را پيش كشيد. طبق اين طرح، انگلستان تصرف استانهاي شمالي ايران را توسط روسية شوروي (كه در قرارداد 1907 - 1286ش - به عنوان منطقة نفوذ روسيه شوروي شناخته شده بود) با اين شرايط مورد موافقت قرار داد:
1. انگلستان مناطق نفتي ايران را به تصرف كامل خود درآورد.
2. روسيه شوروي متعهد شود كه بعد از اشغال استانهاي شمالي سعي در ادامه پيشروي به سمت جنوب ايران نكند.9
مقامات دولتي انگلستان آشكارا اعلام كردند كه آنها اشغال و تجزية بخشهاي شمالي ايران توسط روسيه شوروي را به هيچوجه به عنوان اعلان جنگ به انگلستان تلقي نميكنند بلكه بر عكس كاملاً با آن موافقت دارند.10
تصميم به احياي قرارداد منحوس 1907 و تقسيم ايران بين روسيه شوروي و انگلستان در جلسة كابينه انگلستان يعني بالاترين مقامهاي اجرايي آن كشور گرفته شد. سازمان جاسوسي آلمان در تاريخ 17 اوت 1941 (26 مرداد 1320) جلسة كابينة انگلستان و تصميم احياي قرارداد 1907 را گزارش كرده اما روز تشكيل جلسه را مورد اشاره قرار نداده است.11
در گزارش محرمانة وزارت امور خارجه انگلستان به تاريخ 22 مه 1940 (اول خرداد 1319) كه به امضاي متصدي بخش خاورميانه وزارت امور خارجه انگلستان رسيده آمده است:
من هيچ دليلي نميبينم كه تصرف شمال ايران توسط روسيه شوروي به شرطي كه در عوضِ آن ما آبادان و چاههاي نفت را متصرف شويم غيرقابل قبول باشد. مادام كه منافع ما به خطر نيفتاده براي ما كاملاً بيتفاوت است كه آلمان يا روسيه شوروي دولت ايران را كنترل كند.12
عاقبت دو كشور روسيه شوروي و انگلستان در ظاهر به خاطر عدم اجراي درخواست آنها از سوي دولت ايران مبني بر اخراج آلمانيهاي مقيم ايران (كه دو كشور ادعا ميكردند تعداد آنها به ده هزار نفر ميرسد و براي منافعشان خطرناك هستند، در صورتي كه آلمانيهاي مذكور متخصصين صنعتي به تعداد 700 نفر بودند.)13 و در باطن جهت احيا و اجراي قرارداد 1907 - تقسيم ايران - در ساعت 4 صبح روز 25 اوت 1941 (3 شهريور 1320) كشور ما را اشغال كردند. ارتش سرخ نواحي شمالي ايران تا نزديكي پايتخت را گرفت و نيروهاي انگليس از عراق و بلوچستان وارد شده تمام نقاط حساس در جنوب و خصوصاً مناطق نفتي و تأسيسات شركت نفت ايران و انگليس در خوزستان را تصرف كردند. سوخت صنعتي و نظامي انگليس از پالايشگاه آبادان تأمين ميشد. سرآنتوني ايدن وزير خارجه و نخستوزير انگلستان در خاطرات خود پالايشگاه آبادان را بزرگترين پالايشگاه نفت جهان و جزو داراييهاي مهم انگليس معرفي كرده است!14
2. طرح تقسيم ايران بعد از اتمام جنگ
در طول جنگ جهاني دوم ابتدا نيروهاي شوروي و انگلستان از شمال و جنوب كشور ما را به اشغال خود درآوردند و پس از اندكي با صلاحديد قواي اشغالگر و طي قراردادي تحميلي، نيروهاي آمريكا نيز به آنان اضافه شدند. تمام امكانات دريايي، زميني و هوايي ايران به عنوان «پل پيروزي» با اجبار متفقين در اختيارجنگ و حمل محمولههاي نظامي و تداركاتي به شوروي قرار گرفت. به عنوان نمونه راهآهن سراسري ايران چنان در حجم وسيع و بيش از اندازة ظرفيتِ عملي و حتي اسمي مورد استفاده قرار گرفت كه در پايان جنگ خسارات سنگيني ديد. ظرفيت حمل و نقل راهآهن ايران قبل از اشغال نظامي حدود 200 تن در روز بود كه اشغالگران آن را به حدود 6000 تن در روز يعني سيبرابر ظرفيت سال قبل افزايش دادند. دردناكتر اين بود كه راهآهن ايران پس از خاتمة جنگ در سال 1945 مجبور شد مبلغي معادل پانزده ميليون دلار بابت تجهيزاتي كه متفقين در سالهاي اشغال جهت افزايش ظرفيت راهآهن وارد و به كار گرفته بودند بپردازد.15
انگلستان و آمريكا علاوه بر دريافت اين وجه هنگفت، تجهيزات و وسايل موجود متعلق به راهآهن سراسري ايران را كه هم در حدّ وسيع مورد استفاده قرار داده و هم كل قيمتشان را گرفته بودند، در كشتيهاي خود سوار كرده از ايران خارج كردند تا از پيشرفت ايران در زمينة حمل و نقل ريلي جلوگيري نمايند! جعفر شريفامامي كه در دوره اشغال ايران (جنگ جهاني دوم) رئيس قسمت سير و حركت راهآهن كل ايران بود در خاطراتش ميگويد: «قرار بود آمريكاييها تمام وسايل نقليهاي كه آورده بودند مانند 120 لكوموتيو و تعداد زيادي واگن و جرثقيلهاي بزرگ و غيره، بعد از جنگ بگذارند براي راهآهن، چون اولاً كشتي به مقدار كافي نداشتند كه اينها را ببرند و بعد هم ديگر مقداري از آنها فرسوده شده بود و صرف نميكرد برايشان. اين بود كه هر وقت هم صحبت ميشد ميگفتند كه ما تمام اين وسايل نقليه را بعداً در اختيار راهآهن ايران ميگذاريم. حال آنكه يك روز بخشنامهاي از طرف محمود بدر وزير دارايي يا صدرالاشراف نخستوزير (1324) آمد كه آنچه از لوازم راهآهن و وسايل نقليه و غيره كه آوردهاند و مورد احتياج است نگه داريم و بقيه را هم ببرند. يك بخشنامه صادر شد به تمام نواحي راهآهن كه صورت بدهيد از وسايل نقليه و تأسيساتي كه آمريكاييها آوردهاند كه چه چيزهايي را لازم داريد و بقيهاش را ببرند. اينها هم به تصور اينكه مجاني است. صورتها را خيلي مفصل دادند. بعد معلوم شد كه قيمت اينها را حساب كردهاند و پولش به صورت يك چك از طرف وزير دارايي داده شد به مأمور آمريكايي.»16
اما گزارش والاس مُرِي سفير وقت آمريكا در ايران، علاوه بر نمايش آشكار حرص و آز بيپايان آمريكاييها و قدرناشناسيشان نسبت به كمك عظيم ايران در پيشروي متفقين و نابودي نازيسم و فاشيسم، چهره مشعشعِ آباداني و ترقياي كه به ايران نويد داده بودند را برملا ميسازد. وي خطاب به رئيس اداره خاور نزديك در وزارت امور خارجة آمريكا چنين مينويسد:
ما نبايد در عقب كشيدن قواي خود به آن اندازه تعجيل به خرج دهيم كه نتيجة آن از دست رفتن مقادير زيادي از اموال قابل انتقال باشد كه ميتوان آنها را در صورتي كه در محل به فروش نرسند از ايران خارج ساخت، به خصوص كه هزارها وسايل مخصوص راهآهن و تعدادي لكوموتيو وجود دارد كه ايرانيان به آنها نيازي ندارند و در صورت احتياج هم قادر به خريداري آنها نيستند. 25 كشتي لازم است كه آنها را از ايران خارج كنند. باقي گذاشتن و واگذاري اين اموال براي دولت ما ضررهاي فاحشي خواهد داشت!17
طبق قراري كه سه كشور آمريكا، انگلستان و شوروي با دولت ايران بسته بودند، شش ماه بعد از اتمام جنگ بايد نيروهاي خود را از ايران خارج ميكردند.18 اين امر تا حدودي از سوي انگلستان و آمريكا مراعات شد تا نيروهاي شوروي نيز خاك ايران را ترك كنند. به يقين آنها واهمه داشتند كه شورويها با ماندن در ايران و فراغت پس از جنگ، كشور ما را به دام كمونيسم اندازند و منافع (نامشروع) آمريكا و انگلستان را مواجه با خطر نمايند!
زمامداران كرملين در آرزوي دستيابي به نفت سرشار ايران و رسيدن به آبهاي آزاد خليج فارس از تخلية ايران خودداري كردند و بعد از فشارهاي بينالمللي و افكار عمومي جهان و مقاومت ايرانيان و نيز حمايت سازمان ملل از ايران، حاضر شدند نيروهاي خود را غير از آذربايجان از ساير نقاط ايران خارج نمايند. با توجه به نقش ارزندة ايران در تداوم مقاومت شوروي و انگلستان در برابر آلمان كه منجر به اعطاي لقب «پل پيروزي» از طرف متفقين شد و امضاي قرارداد تخلية ايران شش ماه پس از پايان جنگ، استالين نميتوانست با ايران كاري را تكرار كند كه در كشورهاي متخاصم و فاشيسمزادة اروپاي شرقي كرده بود (اشغال). هدف نهايي روسها فشار وارد آوردن بر دولت ايران جهت اخذ امتياز نفت استانهاي شمالي بود. (امتياز و استخراج نفت جنوب ايران از مدتها قبل در دست انگليسيها بود). چون ادارة مستقيم آذربايجان توسط روسها آنان را در برابر آمريكا و انگلستان قرار ميداد و آبرو و اعتبارشان را در دنيا و سازمان ملل خدشهدار ميساخت، زمامداران كرملين صلاح در آن ديدند كه با توجه به ظلم و اجحاف فراوان رضاشاه عليه آذربايجانيها (تا بدان حد كه تكلم به زبان مادري - تركي آذري - براي مردم قدغن شده بود19 و به گزارش كنسولگري آمريكا در تبريز، رضاشاه در سفر به آن شهر يكي از بزرگان شهر را كه به زبان تركي آذربايجاني شاه را مورد خطاب قرار داده بود مورد ضرب و شتم قرار داد)20 و نارضايتي عمومي مردم آذربايجان عليه حكومت پهلوي21، با تحريك وسيع عصبيّت قومي مردم آنجا حركتي در قالب خودمختاري و بعد جداييطلبي ايجاد كنند و در ظاهر، گردانندگي آن را به افراد مطمئني از خودِ آذربايجان بسپارند. بنابراين در عاليترين سطح حزب كمونيست شوروي ايجاد حركت خودمختاري به سركردگي جمعي كه باز توسط آنها به نام «فرقه دمكرات آذربايجان» ناميده شد تصويب گشت و شخصي به نام سيدجعفر پيشهوري (از كمونيستهاي اوليه كه بعد از جنبش گيلان براي مدتي دبير اول حزب كمونيست ايران نيز شد22 و به مدت يازده سال توسط حكومت رضاشاه به زندان افتاد و امتحان خود را در وفاداري به كمونيسم پس داد) جهت رهبري فرقه تعيين شد. او زادة خلخال و تحصيلكرده در شعبه دانشگاه بينالمللي كمونيستي كوتو در شهر باكو23 و مدير روزنامة آژير در تهران بود.
به موازات تشكيل، حمايت و هدايت فرقة دمكرات در آذربايجان، روسها در كردستان ايران نيز حركتي خودمختاريخواهانه به رهبري قاضي محمد حضيري و در قالب حزب دمكرات كردستان ايجاد كردند. در همان اوقات به گزارش راديو آنكارا، اين دو حزب به انعقاد پيمان دفاعي بيست ساله پرداختند و همديگر را به رسميت شناخته و قرار گذاشتند در مقابل حمله، مشتركاً به دفاع بپردازند.24
علاوه بر حمايت سياسي روسها از پيشهوري و قاضيمحمد، اين دو از حمايتهاي نظامي آشكار نيز برخوردار بودند. در كتاب «فراز و فرود فرقة دمكرات آذربايجان» كه رونوشت اسناد محرمانة آرشيوهاي دولتي اتحاد جماهير شوروي به خصوص جمهوري آذربايجان در سالهاي پرالتهاب 1939 تا 1946 است، اسناد بسيار تكاندهندهاي از نقش روسها در ايجاد حكومتهاي پيشهوري در آذربايجان و قاضيمحمد در كردستان رو شده است. بخشي از اسناد گوياي اين واقعيتهاست:
- افراد نظامي و متخصص روسي به دستور استالين قبل از ورود ارتش سرخ به ايران به آذربايجان فرستاده شدند.25
- ميرجعفر باقراوف رئيس حزب كمونيست آذربايجان (شوروي) وارد تبريز شده و با نشان دادن روي نقشه گفت در واقع تهران هم جزو آذربايجان است.26
- پيشهوري را روسها براي رهبري فرقة دمكرات آذربايجان از تهران به تبريز آوردند.27
- روسها سلاحهاي سبك و سنگين فرقه دمكرات را تهيه و ارسال داشتند و به دستور استالين براي اينكه ردّ پاي شوروي در ارسال سلاحها مشخص نباشد، سلاحهاي ارسالي ساخته كشورهايي غير از شوروي بود.28
- روسها تلاش ميكردند بعد از آذربايجان، جمهوري كردستان و جمهوري گيلان ايجاد شود.29
- محدودة حكومت فرقه دمكرات به نظر جعفر پيشهوري علاوه بر آذربايجان تا شهرهاي رشت، قزوين و همدان را دربر ميگرفت.30
- و...
ارتشبد فردوست كه بعد از شكست فرقة دمكرات به تبريز رفته بود، تعداد سلاحهاي انبار شده فرقه در تبريز را صد هزار قبضه اعلام و مينويسد: «شورويها از 8 لشكري كه به ايران آورده بودند 6 لشكر را به خاطر مقاصدشان در آذربايجان مستقر كردند.»31
روسها بعد از حاكم كردن فرقه دمكرات بر آذربايجان، جهت خودمختاري كردستان و تشكيل جمهوري مورد علاقهشان در آنجا سلاحهاي زيادي را به كردستان فرستادند. به گزارش محرمانة رئيس شهرباني كل كشور سرتيپ ضرابي به تاريخ 19/8/1324 به وزارت كشور: «شورويها به طور محرمانه هر قبضه تفنگ را با صد فشنگ از قرار دويست تومان به اكراد ميفروشند و از بزرگان اكراد صورت اشخاصي را كه بيتفنگ هستند خواستهاند و پاسهاي مرز خود در مرز ايران و عراق را جمع نمودهاند و دستور اغتشاش به اكراد دادهاند.»32
همانگونه كه گفته شد هدف نهايي روسها چنگ انداختن به منابع نفتي ايران و خليج فارس و از آن طريق دستيابي به آبهاي آزاد و گرم دنيا بود. آمريكا با آگاهي كامل نسبت به اين دو هدف از عملي شدن آنها در هراس به سر ميبرد. والاس مُرِي سفير آمريكا در ايران در 25 سپتامبر 1945 برابر با 3 مهر 1324 به واشنگتن چنين هشدار داد:
اهداف نهايي شوروي ممكن است شامل دستيابي به خليج فارس و رخنه به ساير نقاط خاور نزديك باشد... سلطه شوروي بر ايران به طور قطع براي منافع آمريكا زيانبخش خواهد بود.33
ترومن رئيسجمهور آمريكا در جلسهاي مهم با جيمز برنز وزير امور خارجه آمريكا و درياسالار ويليام ليهي رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح آمريكا در مورد بحران ايران گفت:
اين خطر وجود دارد كه شورويها كنترل ذخاير نفتي ايران - در خوزستان - را به دست آورند و در وضعي قرار گيرند كه موقعيت آمريكا را در خليج فارس تهديد كنند.34
آمريكا و انگلستان به خوبي متوجه بودند كه افزايش فشار آنان بر روسها جهت خروج نيروهايشان از آذربايجان و عدم حمايت از حكومت فرقه دمكرات و حزب دمكرات كردستان كار را به رويارويي نظامي خواهد كشاند، لذا طبق عادت پيشين در سر ميز مذاكره تقسيم ايران را عاقلانهتر از جنگ بر سر ايران ديدند! عاليترين مقامات سياسي و نظامي ايران به وجود طرح تقسيم ايران در سال 1324 اذعان داشتهاند.
محمدرضا پهلوي كه در جريان طرح تقسيم بود، در مورخ 19 مرداد 1348 به اميراسدالله علم (نخستوزير و سپس وزير مقتدر دربار) چنين گفت:
در دوران جنگ جهاني دوم، جيمز برنز وزير خارجة آمريكا پيشنهادي به روسها ارائه داد مبني بر اينكه ايران به سه منطقه جداگانه تقسيم شود: منطقه تركنشين و كردنشين كه هميشه مطمحنظر روسها بودند و منطقة عربنشين - نفتخيز خوزستان - و (سوم) منطقه متعلق به ايرانيان. اين پيشنهاد به دلايلي كه براي ما معلوم نيست نظر موافق مولوتف (وزير خارجة شوروي) را جلب نكرد، بعد هم استالين با آن مخالفت كرد و خود آمريكاييها نيز به دوباره انديشيدن دربارة آن نپرداختند، اگر روسها با اين نقشه موافقت كرده بودند اين كار به منزلة پايان كار ما بود.35
محمدرضا پهلوي سالها بعد در اين مورد نوشت:
روس و انگليس براي بار اول با قرارداد 1907 ميخواستند ايران را تجزيه و به مناطق نفوذ تقسيم كنند... همين انديشة تجزيه ايران به مناطق نفوذ پس از جنگ دوم نيز از سر گرفته شد. در سال 1945 وزير خارجة بريتانيا «بوين» و وزير خارجة ايالات متحده آمريكا «بيرنس» (برنز) در كنفرانس مسكو به روسها پيشنهاد كردند كه آذربايجان، كردستان و خوزستان به ايالات خودمختار تبديل شوند. استالين ابتدا پيشنهاد را پذيرفت ولي ظاهراً مولوتف عقيده داشت كه با اندكي انتظار خواهند توانست سرتاسر ايران را تحت نفوذ خود آورند. به همين سبب، سرانجام استالين با پيشنهاد و نظر آمريكا و انگلستان موافقت نكرد.36
استالين آشكارا خواستار برچيده شدن نظام سطنتي در ايران بود و اين نظر را به صراحت در تهران به محمدرضا پهلوي گوشزد كرد. تاجالملوك مادر محمدرضا در خاطرات خود راجع به كنفرانس تهران با شركت روزولت، چرچيل و استالين ميگويد:
روزولت و چرچيل حاضر نشدند به ديدن محمدرضا بيايند و فقط استالين به كاخ سعدآباد آمد و با شاه و من كه مادرش بودم و دختران و ساير فرزندان شاه ملاقات كرد و عصرانه خورد... استالين در ضمن سخنانش خطاب به محمدرضا گفت: «هرگز نميتوانيد از نقشههاي امپرياليستها مطلع بشويد. فئوداليسم يك سيستم قرون وسطايي است و شاه جوان ايران اگر ميخواهد موفق شود بايد كشاورزان را از دست استثمارگران نجات دهد و زمينها را به آنها بدهد. نبايد به امپرياليستها مطمئن باشيد زيرا آنها همانطور كه رضاشاه را از مملكت بيرون انداختند اگر منافعشان به خطر بيفتد شما را هم از كشور بيرون خواهند كرد. شاه جوان بهتر است در اولين فرصت مناسب حكومت را به مردم واگذار كند و بساط سلطنت را كه يك سيستم قرونوسطايي است جمعآوري نمايد! به هر حال مردم بساط سلطنت را جمعآوري خواهند كرد و اگر شما در برچيدن سلطنت پيشقدم شويد نام نيكي از خود به يادگار خواهيد گذاشت.
محمدرضا در جواب استالين گفت: «من از توجهات شما تشكر ميكنم، اما نوع حكومت ايران را مردم ايران انتخاب كردهاند[؟!] و تا وقتي مردم اين طور بخواهند من مخالفتي با خواستة آنها نخواهم كرد؛ آيا دولت اتحاد شوروي و عاليجناب استالين با سلطنت من مخالف هستند؟» استالين پاسخ داد: «دولت شوروي به واسطه مسلك خود حامي ملتهاي تحت استعمار و سلطة امپرياليستهاست و به طور كلي با حكومتهاي فردي مخالف است اما در امور داخلي آنها دخالت نميكند و اميدوار است خود مردم اين كشورها حقوق از دست رفتة خود را استيفا نمايند. امپرياليستها تا روزي كه يك قطره نفت در ايران و خاورميانه موجود است اين منطقه را رها نخواهند كرد و اتحاد شوروي قصد ندارد با امپرياليستها وارد جنگ شود، بنابراين با حكومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد كرد.»37
تاجالملوك در بخش ديگري از خاطراتش به نقل از سرلشكر شفائي كه سالها وابستة نظامي ايران در مسكو بود و با روسها ارتباط ويژه داشت ميگويد: «روسها در مذاكراتي كه در مسكو با قوامالسلطنه [طي مسافرت او به مسكو جهت حل اختلاف بر سر آذربايجان و فرقه دمكرات پيشهوري] داشتند به او گفتند محمدرضا را كنار بزند و با جمع كردن بساط سلطنت در ايران جمهوري تأسيس كند.»38
خانم مارگارت لاينگ نظر سرلشكر حسن ارفع (رئيس وقت ستاد ارتش ايران) در مورد كنفرانس تهران را چنين نقل ميكند: «ما به وسيله يك منبع موثق مطلع شده بوديم كه هيأت مستشاران همراه استالين طرحي را مورد نظر داشتند كه آذربايجان، گيلان، مازندران و گرگان به صورت جمهوريهاي مستقل درآمده و مانند جمهوريهاي آذربايجان، روسيه و تركمنستان زير پرچم اتحاد جماهير شوروي درآيند و به همين ترتيب حزب توده نيز كه به سرعت قدرت ميگرفت قرار بود در تهران به قدرت برسد.»39
انگلستان (و آمريكا) به خوبي ميدانستند كه در ايران نميتوانند با روسها بجنگند و از جنگ پيروز بيرون آيند. مرزهاي طولاني ايران و شوروي به روسها امكان ميداد از هركجا و به هر مقدار كه بخواهند نيروي نظامي وارد ايران كنند و در زمان مذكور (و زمانهاي بعد نيز) دولتهاي غربي فاقد آن امكانات و نيرو در ايران و عراق بودند كه جلوي تهاجم گستردة روسها را بگيرند. از طرف ديگر هر سه كشور حاضر به ريخته شدن خون سربازانشان به خاطر ايران نبودند و اصولاً ما ايرانيها در نظر غرب و شرق40 واجد چنان جايگاه و ارزشي نيستيم كه به خاطر ما و راحتي و آسايشمان راحتي و سلامت خود را به خطر اندازند! اخذ حقوقهاي گزاف (به بهانة بسيار زنندة حق توحش!) توسط مستشاران و نظاميان آمريكا در دورة حكومت پهلوي دوم هنوز در حافظة تاريخي ملت ايران باقي مانده است. سرلشكر حسن ارفع در خاطرات خود مينويسد:
وقتي پيشهوري آذربايجان را در اختيار گرفت و من رئيس ستاد ارتش بودم با سفير بريتانيا در ايران ريدر بولارد و سفير آمريكا در ايران والاك موري ملاقات نمودم و خواستار اقداماتي از سوي آمريكا و بريتانيا جهت ممانعت از بلعيده شدن آذربايجان توسط روسها شدم و به آن دو گفتم شما استقلال و تماميت ارضي ما را تضمين كردهايد»41 بولارد جواب داد: «ما به خاطر اين امر به روسيه اعلام جنگ نميكنيم!» و والاك موري گفت: «كسي نميخواهد آذربايجان را بگيرد، روسيه آذربايجان را تخليه خواهد كرد.»
طبق آنچه يك ديپلمات انگليسي عضو هيأت بريتانيايي (به رياست ارنست بوين) شركتكننده در كنفرانس مسكو [كه در سال 1324 با شركت سه كشور آمريكا، انگلستان و شوروي تشكيل شده بود] ميگفت آنان حتي پيشنهادي به حكومت شوروي عرضه داشته بودند كه سرانجام آن تجزية ايران و ضميمة قسمت اعظم آن به شوروي ميگرديد.42
زماني كه گزينة برخورد نظامي انگلستان (و آمريكا) با شوروي جهت آزادي آذربايجان منتفي شد و انگلستان آشكارا اعلام كرد كه «به خاطر آذربايجان با شوروي نخواهد جنگيد»، پير استعمار طرح هميشه آماده خود يعني «تقسيم ايران به جاي جنگ بر سر ايران» را بار ديگر در دستور كار قرار داد. كنفرانس مسكو با شركت نمايندگان رده بالاي هر سه كشور براي همين منظور تشكيل گرديد. ماحصل طرح مشترك انگلستان و آمريكا كه به طرف روسي ارائه شد تقسيم ايران به جمهوريهاي آذربايجان، كردستان، گيلان (سهم شوروي) و جمهوري خوزستان (مناطق نفتخيز جنوب ايران) و احتمالاً بلوچستان (جهت ممانعت از رسيدن روسها از سمت شرق ايران به آبهاي گرم و آزاد جنوب) سهم انگلستان بود، آمريكا هم با اين امر مخالفتي نداشت!
در اين زمان مشكل آذربايجان، ايران را تا تقسيم و تبديل شدن به «ايرانستان» پيش برد. در طول تاريخ ايران هميشه بحرانهاي آذربايجان ريشهدار بوده و به كل ايران گسترش يافته است. آرامش منطقة حساس و بزرگ آذربايجان، دولت مركزي را قادر ميساخت تا در برابر بحرانهاي ديگر نواحي ايران با قدرت برخورد نمايد. اين موضوع، اهميت و حساسيت موقعيت آذربايجان را در پهنة كشور ايران نشان ميدهد. اكنون نيز اين اهميت و حساسيت به قوت خود باقي است.
در اسناد وزارت خارجه آمريكا اسنادي مربوط به طرح تقسيم ايران ديده ميشود. به عنوان نمونه به سند زير دقت فرماييد:
تلگرام موري سفير آمريكا در ايران به وزارت خارجة آمريكا، شماره 1046-1/91-761
تهران 10 ژانويه 1946/20 دي 1324
مصدق ديروز نطق هيجانانگيزي در مجلس ايراد كرد و در آن به شدت از اعتقاد به تشكيل كميسيون حمله كرد و انتقاد نمود و از روسها به علت آنكه با تشكيل اين كميسيون مخالفت كردهاند سپاسگزاري به عمل آورد. او اين پيشنهاد را با قرارداد تقسيم 1907 روسيه و انگليس و معاهدة مشئوم 191943 ايران و انگليس مقايسه كرد... روش اخير انگليسيها عقيدة مرا تقويت كرده كه آنها سازش ضمني با روسها به عمل آوردهاند و دست آنها را در شمال ايران بازگذاردهاند در حالي كه وضع خود را در جنوب تثبيت ميكنند... من گمان ميكنم اين نكته بسيار مهم باشد كه بولارد (سفير انگليس در ايران) در يادداشت اصلي به بوين (وزير امور خارجة انگليس) راجع به پيشنهاد كميسيون سه جانبه از خوزستان به عنوان اينكه امكان توجه مخصوص به آن گردد فكر كرده و نيز از اينكه در آخرين پيشنويس نهايي راجع به كنفرانس كه به مسكو ارسال شده است از زبان عربي به عنوان اينكه زبان اقليتي باشد كه در مدارس معرفي شود سخن گفته است. اين نكته ممكن است دال بر اين باشد كه به موازات يك آذربايجان خودمختار و تحت تسلط شوروي، نسبت به يك خوزستان خودمختار تحت تسلط انگليس نيز انديشه شده باشد.44
انتشار خبر كنفرانس مسكو و برخي تصميمات محرمانة آن افكار عمومي در ايران را بسيار نگران كرد. ايرانيان تقسيم عملي وطن را در پيش رو ميديدند و لذا به ابراز مخالفتهايي برخاستند. دامنة اين مخالفتها به مجلس شوراي ملي نيز كشيد. دكتر محمد مصدق در جلسة پنجشنبه 20 دي 1324 در نطق شديدي به باني كنفرانس (انگلستان) و نتايج آن حمله نمود. وي همچنين در نطق خود گوشههايي از تصميمات محرمانة كنفرانس را عيان ساخت. متن نطق بسيار مهم دكتر مصدق چنين است:
يازدهم ديماه راديو لندن اخبار ذيل را منتشر نمود: از تهران خبر ميرسد كه سر ريدر بولارد سفيركبير انگلستان و مستر والاس مري سفيركبير آمريكا در تهران به دولت ايران پيشنهاد كردهاند كه با تشكيل يك كميته سه نفري از نمايندگان شوروي، انگلستان و آمريكا تشكيل شده موافقت نمايد تا اوضاع ايران را به طور عموم و اوضاع آذربايجان را به طور خصوصي مورد بررسي قرار دهند. دو سفيركبير مزبور در اين باره با اعليحضرت شاهنشاه ايران محمدرضاشاه نيز مذاكراتي نمودهاند و اين پيشنهاد را به معظمله هم تقديم كردهاند. دولت ايران هنوز جواب موافقي به اين پيشنهاد نداده است و شايد بخواهد قبل از موافقت با اين پيشنهاد آن را به مجلس شوراي ملي عرضه كند. در محافل لندن اظهار ميشود كه دولت انگلستان درباره تشكيل يك كميتة سه نفري براي بررسي اوضاع ايران هنوز به رأي سابق خود دربارة تشكيل چنين كميتهاي باقي است و با اينكه دولت شوروي در كنفرانس مسكو در آغاز با اين پيشنهاد موافقت كرد و آخر سر آن را رد نمود. دولت انگلستان هنوز به رأي خود باقي است.
تا پريشب من از مضمون پيشنهادي كه راديو لندن خبر داده مطلع نشدم و پس از استحضار گفتم صد رحمت به قرارداد وثوقالدوله [1919] زيرا قرارداد مزبور ايران را تحت ولايت انگليس ميگذاشت و اگر به ايران روزي كمك ميرسيد ميتوانست آزاد شود ولي اين پيشنهاد قرارداد 1907 را به صورت ديگر تجديد مينمايد. من هر چه خواستم كه در كميسيون خارجه آقاي نجم به طور صريح اظهاراتي كند ننمود و به طور مبهم جواب داد. بنابراين، با آقاي نخستوزير [ابراهيم حكيمي] داخل مذاكره شدم و بين ما توافق حاصل شد كه عدهاي از نمايندگان دستجات مختلف در يك جا حاضر شوند و راجع به نيك و بد پيشنهاد مذاكره نمايند. جلسه در وزارت خارجه تشكيل شد، آقاي نخستوزير اظهار نمودند كه آقايان بفرمايند چه ميخواهند؟ در جواب اين طور گفته شد كه قبلاً لازم است دولت جريان را گزارش دهد تا حضار آن را متن قرار دهند و در حواشي آن نظريات خود را اظهار نمايند. بالاخره آقاي نخستوزير دو برگ كه روي آن يازده ماده تنظيم شده بود به حضار ارائه نمودند و چون به اسم سه دولت داده شده كه يكي مخالف است قهراً امضا نداشت و با اينكه اوراق مزبور را نمايندگان سياسي دو دولت به وزارت خارجه يك دولتي دادهاند آقاي نجم وزير خارجه ميگفتند اينها برگهايي است غيررسمي كه نه امضا دارد و نه شماره و تاريخ آن معلوم است؛ خلاصه اينكه هيچ است و چون انتشار آن دولت را در افكار عامه مفتضح ميكرد قائل بود كه اين برگهاي بلااثر جزو اسرار اداري است و نبايد منتشر شوند و از بعضي اخبار كه روزنامهها راجع به آن اوراق منتشر كرده بودند بسيار عصباني بود و راضي نشد كه نمايندگان از آن، رونوشتي بردارند و روز قبل هم كه باز كميسيون خارجه تشكيل شد و اعضا اصرار داشتند كه اوراق مزبور را ببينند آنها را ارائه ننمود و خودداري كرد.45
سپس دكتر مصدق برخي از بندهاي قرارداد را بازگو و دولت را مورد حمله قرار داد:
پيشنهاد شامل يازده ماده است كه بسيار كشدار و هر يك از آنها مربوط به مطالب مهمي است. مثلاً در بند ششم ميگويد: «كميسيون اصلاحاتي را كه مخصوصاً در انتخاب انجمنهاي محلي و وظايف آنان و تداركات وجه به نظر لازم ميرسد توصيه خواهد نمود.» در بند هفتم ميگويد: «كميسيون توصيههايي در باب استعمال زبانهاي اقليت از قبيل عربي و تركي و كردي جهت تعليمات و منظورهاي ديگر خواهد نمود.» بند 9 چنين است: «سه دولت مساعي كامل به كار خواهند برد كه دولت ايران را متقاعد سازند توصيههايي را كه از طرف كميسيون به عمل ميآيد به صورت قانوني درآورد.»
آقايان نمايندگان محترم، خوب است كه ملاحظه فرموديد دكتر ميلسپو46 كه مستخدم ايران بود و ما ميتوانستيم به وسيله نسخ قانون استخدام او مشاراليه را مرخص كنيم انفصال او از كار براي ما چقدر توليد مشكلات نمود؛ واي به وقتي كه اختيار قانونگذاري مملكت تحت نفوذ و اختيار سه دولت واقع شود، كدام وزير خارجة باهوشي است كه براي چنين دولتي قائل به استقلال شود؟ اگر اين پيشنهاد خوب است و يا اينكه دولت در خوبي آن مردد است چرا آن را منتشر نكرد تا صاحبان حق يعني افراد ملت بتوانند در مقدرات خود نظرياتي اظهار كنند و دولت هر اقدامي كه ميكند روي فكر و مصالح ملت باشد و اگر بد است چرا وارد مذاكره شد و آن را همان روز اول رد نكرد؟
نظر من اين بود كه بين دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتي از مملكت با يك عده از اهالي آنجا اختلاف حاصل شده است، قبلاً بايد با اهالي محل داخل مذاكره شد شايد اختلاف را بتوان با خود آنها حل كرد و چنان چه به اين طريق نتيجه نداد با دولت اتحاد جماهير شوروي مذاكره كنيم كه مانع مرتفع و اختلاف حل شود. بنابر اين صلاح نيست كه دولت انگليس و آمريكا به نام سه دولت با ما داخل مذاكره شوند و در ساير نقاط ايران هم كه ما هيچوقت اختلافي نداشتيم اختلاف ايجاد كنند. ما بايد اين اوراق را رد كنيم. از اينكه دولت اتحاد جماهير شوروي با اين پيشنهاد موافقت ننموده ملت ايران سپاسگزار است و آن روز كه سه دولت با هم متفق شوند كار ما تمام است. ملت ايران انتظار نداشت دول بزرگ استقلال ايران را نقض كنند. هر دولت وطنپرستي بايد اين قبيل پيشنهادات را رد كند، من از آقاي حكيمي خواهش ميكنم فوراً از كار كنارهگيري كند.47
تا جايي كه نگارنده مطلع است متن كامل توافقات يازدهگانة سه كشور شوروي، انگلستان و آمريكا راجع به ايران در سال 1324 منتشر نشده است. توافقات مذكور به قدري با تماميت ارضي و استقلال ايران مباينت داشت كه دولت حكيمي و دولتهاي بعد نيز جرأت انتشار آن را نيافتند.
ضربة اصلي به عملي شدن توافقات مذكور را مخالفت شوروي و شخص استالين زد. آنها كه آب دهانشان از موفقيت ظاهري فرقه دمكرات در آذربايجان سرازير شده بود، خواب شيرين تسلط بر كل ايران را ميديدند و ايراني كمونيست و زير سلطة خود را نظاره ميكردند!48 لذا از نقشة تسلط بر بخشي از ايران به اميد بلعيدن همة آن و رسيدن به دو هدف اصلي و تاريخي خود (دسترسي به منابع نفتي ايران و آبهاي آزاد و گرم جنوب) چشم پوشيدند!
آمريكا و انگلستان نيز كه مواجه با مخالفت افكار عمومي مردم ايران در برابر تقسيم وطنشان شده بودند و از طرفي ميديدند كه سپردن قسمتهاي شمالي ايران به روسها (با توجه به وسعت و اهميت سوقالجيشي) باعث نفوذ بيشتر آنها در ايران شده اشتهايشان را جهت رسيدن به منافع نفتي و درياهاي جنوب تحريك خواهد كرد به دوباره انديشيدن و چانهزني درباره توافقات كميسيون كذايي نپرداختند.
اين چنين بود كه دسيسة خطرناك انگلستان جهت تقسيم ايران و تبديل آن به «ايرانستان» نقش بر آب شد. خداوند وعده فرموده كه مكر مكاران را نابود ميسازد؛ و مكروا و مكرالله والله خيرالماكرين.
پانوشتها
1- ر.ك: عبدالرضا هوشنگ مهدوي: تاريخ روابط خارجي ايران، تهران، اميركبير، 1364، صص 170-146.
2- كتاب آبي (گزارشهاي محرمانة وزارت امور خارجه انگلستان درباره انقلاب مشروطه ايران)، تهران، نشر نو، 1363، ج 1، صص 75-74. مذاكرات روسيه و انگلستان جهت عقد قرارداد 1907 از سال 1905 شروع شده بود. سرآرتور هاردينگ سفير انگلستان در ايران (سلطنت مظفرالدينشاه) بعد از بازگشت به لندن در خاطرات مربوط به سپتامبر 1905 مينويسد: «در كاخ سلطنتي به طور خصوصي از لرد لنزدوان وزير امور خارجه شنيدم كه قرار است مذاكراتي جدي ميان روسيه و انگلستان براي تعيين مناطق نفوذ طرفين در آسيا هر چه زودتر آغاز شود.» خاطرات سياسي سر آرتور هاردينگ، ترجمة دكتر جواد شيخالاسلامي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1363، ص 146.
3- همان، ج 1، ص 114.
4- مورگان شوستر: اختناق ايران، ترجمة ابوالحسن موسوي شوشتري، تهران، صفي عليشاه، 1362، ص 30.
5- از اسناد مربوط به جنگ جهاني دوم، وزارت امور خارجه، اسناد سفارت ايران در لندن، كارتن 47، س 1320، به نقل از: اسناد نقض بيطرفي ايران در شهريور 1320، سياست خارجي در آستانة اشغال، به كوشش محمد تركمان، تهران، كوير، 1370، صص 95-94.
6- ريچارد استوارت: در آخرين روزهاي رضاشاه، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، معين، 1370، صص 51-45.
7- به نقل از: همايون الهي، اهميت استراتژيكي ايران در جنگ جهاني دوم، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1365، ص 55.
8- همان، صص 64-63.
9- Soviet threat to Middle East. N 1068.26 January 1940.
به نقل از: اهميت استراتژيكي ايران در جنگ جهاني دوم، ص 66.
10- اهميت استراتژيكي ايران...، ص 66.
11- همان، ص 132.
12- F.O. 371: Persia, 24571, E 2032, 22 May 1940. (Foreign office, London).
به نقل از: اهميت استراتژيكي ايران در...، ص 54.
13- بولارد سفير انگلستان در تهران تعداد خارجيهاي شاغل در ايران را چنين ذكر كرده بود: انگلستان 2590 [بزرگترين گروه خارجيان در ايران]، روسيه شوروي 390 نفر، آلمان 690 نفر، ايتاليا 310 نفر، چكسلواكي 180 نفر، سوئد 70 نفر و يوگسلاوي 140 نفر. اهميت استراتژيكي ايران در...، ص 126.
14- خاطرات سر آنتوني ايدن، ترجمة كاوه دهگان، تهران، بهار 1342، ص 284.
15- اهميت استراتژيكي ايران در جنگ جهاني دوم، صص 181-180.
16- خاطرات جعفر شريف امامي، (طرح تاريخ شفاهي ايران مركز مطالعات خاورميانة دانشگاه هاروارد)، تهران، سخن، 1380، صص 55 و 75.
17- ايران در اشغال متفقين، (مجموعة اسناد و مدارك 24-1318)، به كوشش صفاءالدين تبرائيان، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1371، ص 647.
18- فصل پنجم پيمان ايران با شوروي و انگلستان و فصل نهم پيمان ايران و آمريكا. ر.ك: ايران در اشغال متفقين، صص 193 و 443.
19- محسني رئيس فرهنگ آذربايجان در دوره رضاشاه ميگفت: «هر كسي كه تركي حرف ميزند، افسار الاغ بر او بزنيد و او را به آخور ببنديد!» (روزنامة كيهان، شم 863، مورخ 26/10/1324) ذوقي رئيس فرهنگ بعد از محسني دستور داد صندوق جريمة تركي حرف زدن در دبستانها گذاشته شود. هر طفل دبستاني آذربايجاني كه تركي صحبت ميكرد بايد جريمة نقدي را به صندوق ميانداخت! عبدالله مستوفي استاندار آذربايجان هم به شدت با تكلم به زبان تركي آذري مخالفت ميكرد و زبان تركي را زبان افراسياب و چنگيز ميدانست! گذشته چراغ راه آينده است، جامي، تهران، نيلوفر، 1381، ص 262.
20- اسناد لانه جاسوسي آمريكا، از ظهور تا سقوط، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1366، ج اول، ص 119. اين خشونت در حالي بود كه پهلويها حداقل نيمه آذربايجاني بودند. تاجالملوك آيرملو همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضا پهلوي ضمن تأكيد بر اينكه مادر و پدر او و پدرِ رضاشاه آذربايجاني بودند ميافزايد: «رضاشاه زبان تركي را خوب ميدانست.» ملكه پهلوي، خاطرات تاجالملوك، تهران، به آفرين، 1381، صص 22 و 26. فريده ديبا مادر فرح پهلوي نيز مينويسد: «شوهرم سهراب ديبا - پدر فرح - متولد محلة ششگلان تبريز بود و فرح در خانة پدر شوهرم در محلة ششگلان تبريز متولد شد و تا 6-5 سالگي او در تبريز بوديم... من و فرح به زبان تركي مسلطيم.» دخترم فرح، تهران، به آفرين، 1382، صص 21-18 و 181. پدر سهراب ديبا به نام شعاعالدوله ديبا در سالهاي 1295 تا 1297 شمسي در وزارت امور خارجه مقام عالي داشت و يك دوره هم سفير ايران در اتريش شده بود. عموي سهراب به نام سيدالمحققين ديبا نمايندة آذربايجان و سالها نايب رئيس مجلس شوراي ملي بود. ديدهها و شنيدهها، خاطرات ميرزاابوالقاسمخان كحّالزاده منشي سفارت آلمان در ايران، تهران، البرز، 1370، ص 380.
21- جهت بررسي اين نارضايتي و سوءاستفاده فرقه دمكرات از آن و فريب جمعي از مردم مظلوم آذربايجان و نيز اقدامات فرقه و شكست آن ر.ك: اصغر حيدري، طوفان در آذربايجان، تبريز، احرار، 1381، صص 196-163.
22- احسان طبري: كژراهه، خاطراتي از تاريخ حزب توده، تهران، اميركبير، 1366، ص 67.
23- براي توضيح راجع به دانشگاه كوتو، ر.ك: سياست و سازمان حزب توده، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1370، ص 99.
24- آيتالله ميرزاعبدالله مجتهدي: بحران آذربايجان (1325-1324)، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381، ص 251.
25- جميل حسنلي: فراز و فرود فرقة دموكرات آذربايجان، ترجمة منصور همامي، تهران، نشر ني، 1383، صص 17 تا 23.
26- همان، صص 19 و 21.
27- همان، صص 45 و 52. يوسف افتخاري (متولد اردبيل) رئيس اتحادية كارگران كه از 1308 تا 1320 به مدت 12 سال به دستور حكومت رضاشاه زنداني شده بود در اين مورد مينويسد: «پيشهوري را از قديم و ايام زندان ميشناختم. در سال 1324 روزي به دفتر روزنامهاش در خيابان فردوسي رفتم و به او گفتم: آقاي پيشهوري [روسها] دنبال من آمدند كه در يك نقطهاي يك شورشي برپا كنيم و من آن شخص را نشناختم، اما ميگفتند كه بيا استالين تضمين كرده است؛ اما من براي شركت در سنديكاي كارگري جهاني عازم پاريس هستم و حتماً دنبال شما و رفقاي ديگرتان كه ميشناسم خواهند آمد. ديديد كه در گيلان (قيام ميرزاكوچكخان) وقتي كه پشت آدم را (روسها) خالي ميكنند نتيجهاش شكست است، ما در جايي ميتوانيم دست به اسلحه ببريم كه اقلاً شصت درصد مردم پشت سر ما باشند. پيشهوري گفت آقاي افتخاري من اين قدر ناشي هستم؟ يعني اين سن و سال را بيخود گذراندهام و اين موها را بيخود سفيد كردهام، حالا ميآيم و يك چنين اشتباهي را ميكنم؟ اتفاقاً تا به پاريس رسيدم روزنامهها نوشتند كه پيشهوري به آذربايجان رفته و تشكيلاتي درست كرده است!» خاطرات دوران سپري شده، خاطرات و اسناد يوسف افتخاري، تهران، فردوسي، 1370، ص 83.
28- فراز و فرود فرقه دمكرات آذربايجان، صص 65، 129 و 138.
29- همان، صص 52 و 121.
30- همان، صص 108، 112 و 120.
31- ارتشبد فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ج 1، صص 150 و 123.
32- ايران در اشغال متفقين، ص 654.
33- ريچارد استوارت: در آخرين روزهاي رضاشاه، ص 363.
34- همان، ص 367. آمريكا تا آخر حكومت پهلوي نيز از دستيابي روسها به دو هدف مذكور نگران بود. در اسناد لانه جاسوسي آمريكا در بخشي از سند سرّي تحت عنوان «طرح اضطراري براي ايران در صورت درگذشت شاه» از اهداف عمدة آمريكا در صورت مرگ محمدرضا پهلوي ممانعت از گسترش شوروي به سمت خليج فارس و ادامة دسترسي به منابع ايران به خصوص منابع نفتي ذكر شده است. از ظهور تا سقوط، ج اول، ص 307.
35- اسدالله علم: گفت و گوهاي محرمانة من با شاه، تهران، طرح نو، 1371، ج 1، ص 127.
36- محمدرضا پهلوي: پاسخ به تاريخ، به كوشش شهريار ماكان، تهران، شهرآشوب، 1371، صص 77-76.
37- ملكه پهلوي، خاطرات تاجالملوك، صص 98 تا 103. سه مورد مهم بايد در اينجا تذكر داده شود: الف - استالين با مخالفت شديدي كه با نظام سلطنتي در ايران داشت حاضر به جنگ جهت سرنگوني آن و به رغم خودش آزادي ملت ايران از دست امپرياليستها نبود. ب - محمدرضا پهلوي در كتاب «پاسخ به تاريخ» ص 281 به دروغ مدعي است استالين در تهران به او گفت: «براي پنجاه سال آينده آسودهخاطر باشيد.» اين ادعا در كتاب مذكور كه پر از دروغ است با گفتههاي مادر وي باطل ميشود. پ - روسها هيچ علاقهاي به محمدرضا و تداوم سلطنت او نداشتند. وي بسيار به آمريكا نزديك شد و سلاحهاي پيشرفتة آمريكايي را به طور وسيع خريد و در ايران ذخيره كرد و در قبال كمونيسم و حزب توده واكنشهاي تندي نشان داد. اين موارد به گفتة كوزيچكين مأمور كا.گ.ب در ايران، شوروي را به وحشت افكند كه ايران در برخورد مسلحانة روسها با آمريكا سرپل حمله به شوروي خواهد بود لذا دستور قتل شاه در مسكو صادر شد. در سال 1340 ماشين پر از مواد منفجره در سر راه ماشين شاه در تهران قرار داده شد كه فقط اشتباه مأمور انفجار بمب جان شاه را نجات داد. بمب ميتوانست تا شعاع 500 متر را در هم بكوبد. ر.ك: كا.گ.ب در ايران، كوزيچكين، ترجمة حسين ابوترابيان، تهران، 1370، صص 279 تا 282.
38- ملكه پهلوي، ص 193.
39- مارگارت لاينگ: مصاحبه با شاه، ترجمه اردشير روشنگر، تهران، البرز، 1371، ص 120.
40- سند واضح اين ادعا، نوشتههاي آندرو گروميكو وزير خارجة معروف شوروي در خاطراتش است. وي كه همراه استالين در كنفرانس تهران شركت نمود با وجود توضيحات مفصل راجع به گفت و گوهاي كنفرانس در مورد مسائل جهاني و نظامي و ادامة جنگ با آلمان و دنياي پس از شكست آلمان و... هيچ اشارهاي به ايران و مصائبي كه در طي جنگ دوم جهاني (اروپايي!) براي جلوگيري از شكست شوروي متوجه كشور ما شد نكرده است. گويا اصلاً او ايران و ايراني را نديده بود و محل تشكيل كنفرانس، تهران پايتخت ايران نبود! ر.ك: خاطرات گروميكو، ترجمة جمشيد زنگنه، تهران، نشر و پخش ويس، 1369، صص 128 تا 153.
41- اين تضمين بر طبق فصل اول پيمان اتحاد ايران با بريتانيا، شوروي و سپس با آمريكا به ايران داده شده بود. جهت مطالعة متن پيماننامه ر.ك: ايران در اشغال متفقين، صص 191 و 441.
42- حسن ارفع: در خدمت پنج سلطان (خاطرات سرلشكر حسن ارفع)، ترجمة سيداحمد نواب، تهران، مهرآئين، 1371، ص 390.
43- وثوقالدوله نخستوزير ايران با سر پرسي كاكس وزيرمختار انگليس در ايران به تاريخ 9 اوت 1919 (1337 قمري) اين قرارداد محرمانه را امضا كرد كه بر طبق آن نظارت بر تشكيلات نظامي و مالي ايران منحصراً در دست مستشاران انگليسي قرار ميگرفت. مخالفتهاي زيادي با قرارداد مذكور شد و از جمله مرحوم خياباني در آذربايجان بر عليه آن به پا خاست.
44- سالنامة دنيا، شم 29، اسناد مهم سياسي تاريخي وزارت خارجه آمريكا، ترجمة دكتر هدايتالله حكيماللهي، ص 334. متأسفانه دكتر مصدق در كتاب «خاطرات و تألمات مصدق» (تهران، علمي، 1366) در مورد طرح تقسيم ايران در سال 1324 و مخالفتش با آن چيزي ننوشته است.
45- روزنامة رسمي كشور شاهنشاهي ايران، س اول، شم 267؛ مذاكرات مجلس شوراي ملي، پنجشنبه 20 دي 1324، ص 988.
46- دكتر آرتور ميلسپو در 1301 با تصويب لايحة استخدام مستشاران مالي آمريكا در مجلس به عنوان رئيس كل مالية ايران براي پنج سال به استخدام دولت ايران درآمد و با هشت نفر همكار خارجي خود مشغول كار شد. او اختيارات وسيعي به دست آورد و كلية درآمدها و هزينههاي دولتي، وظايف مالي دولت، وصول ماليات، تنظيم بودجههاي دولتي و امور خزانه زيرنظر مستقيم او قرار گرفت. اما نتوانست براي اقتصاد بيمار ايران چاره كند. سومين سال استخدام او مقارن با سقوط قاجاريه و روي كار آمدن سلطنت پهلوي بود. او همچنان مشغول كار بود كه در سال 1306 قرارداد او تمديد نشد. بيميلي رضاخان، اعتراض شوروي و انگلستان به حضور مستشاران آمريكايي در ايران و عدم توانايي ميلسپو در رفع مشكلات اقتصادي از علل تمديد نشدن قرارداد وي بود. ميلسپو در سالهاي 1321 تا 1323 در بحبوحة جنگ جهاني دوم نيز در زمينة مسائل مالي به استخدام دولت ايران درآمد. زينب احيايي: مستشاران آمريكايي در ايران به روايت اسناد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 41.
47- روزنامه رسمي كشور شاهنشاهي ايران، س اول، شم 267؛ مذاكرات مجلس شوراي ملي، پنجشنبه 20 دي 1324، ص 989.
48- اين امر را احسان طبري تئوريسين معروف حزب توده نيز مورد اشاره قرار داده است: كژراهه، تهران، اميركبير، 1366، ص 56.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 56
تعداد بازدید: 903