انقلاب اسلامی :: بررسي نقش انگلستان در تجزيه و تقسيم ايران

بررسي نقش انگلستان در تجزيه و تقسيم ايران

24 اسفند 1390

بررسي نقش انگلستان در تجزيه و تقسيم ايران

ايران در تاريخ پر فراز و نشيب روابط خارجي خود با قدرت‌هاي بزرگ و استعمارگري چون انگلستان و ‏روسيه (و بعداً آمريكا) روبرو بوده است. در دوران ضعف ايران، كشورهاي مذكور در صدد تكه تكه كردن ‏سرزمين ايران و بلعيدن تكه‌ها برآمده‌اند. در اين مسابقة بريدن و خوردن! گاه منافع نامشروع آنها با هم تضاد ‏يافته و كار به جاهاي باريك كشيده است. در چنين مواقعي ابتدا قدرت‌هاي بزرگ بر سر بلعيدن تكه‌هاي ايران ‏به هم چنگ و دندان نشان داده‌اند اما خيلي زود تقابل جاي خود را به تفاهم و حداكثر بهره‌برداري داد و آنها به ‏عوض جنگ و كشته شدن جوانانشان، دورانديشانه بر سر ميز مذاكره نقشة ايران را پهن و با خط‌كش ميهن ‏عزيز ما را بين خود تقسيم كرده‌اند! ‏
‏ هدف از اين مقاله بررسي نقش رذيلانة انگلستان در تاريخ معاصر جهت تجزيه و تقسيم ايران است. اين ‏نقش رذيلانه هنوز هم به قوت خود باقي است و مطمئناً در حركتهاي تجزيه‌طلبانه بعد از پيروزي انقلاب و ‏زمان حال نيز دست‌هاي پيدا و پنهان پير استعمار ديده مي‌شود. با اشارة كوتاهي به يكي از دوره‌هاي تاريخي ‏تقسسيم ايران به اصل مطلب مي‌پردازيم.‏
تقسيم ايران بين روسيه و عثماني در اواخر دورة صفوي
‏ به دنبال محاصره و سقوط اصفهان به دست افغانها، پتركبير تزار مقتدر روسيه كه نهايت آرزويش دسترسي ‏به آبهاي گرم و آزاد خليج‌فارس با تصرف ايران بود قشون مجهزي را براي تصرف ايالات ايراني قفقاز فرستاد ‏و به دنبال آن گيلان توسط روسها اشغال شد.‏
‏ از جانب ديگر تركان عثماني هم فرصت را غنيمت شمرده و به بهانة اينكه عده‌اي اهل تسنن در شيروان به ‏دست مأموران دولت ايران به قتل رسيده‌اند به شاه تهماسب فرزند شاه‌سلطان حسين در سال 1135 قمري ‏اعلام جنگ كرده شماخي و تفليس را تصرف كردند. با نزديك شدن قواي عثماني و روسيه در قفقاز به هم، ‏تقابل نقشه‌هاي نظامي و سياسي آن دو نزديك بود باعث جنگ دو قدرت گردد كه ديپلماسي استعماري دو ‏كشور، صلاح را نه در جنگ با هم كه در تقسيم ايران ديد! نپلويف سفير روسيه در عثماني، قراردادي با داماد ‏ابراهيم‌پاشا صدراعظم عثماني جهت تقسيم ايالات ايران امضا كرد. به موجب اين قرارداد، دولت عثماني تعلق ‏ايالات اشغال شده از طرف قشون روسيه را به انضمام مازندران و استرآباد به آن دولت به رسميت شناخت و ‏خط سرحدي جديدي بين متصرفات دو كشور از ملتقاي رودخانه‌هاي ارس و كورا تا اردبيل ترسيم گرديد و ‏تبريز، همدان، كرمانشاه و كلية نقاط واقع در مغرب اين خط فرضي، متعلق به عثمانيها شناخته شد.‏
‏ در ضمن دو دولت موافقت كردند در صورتي كه شاه تهماسب دوم اين تغييرات ارضي را به رسميت ‏شناخت به او كمك نمايند سلطنت خود را در مقابله با افغانها در بقية خاك ايران (به عنوان حائل ميان دو ‏قدرت) به دست آورد.1‏
‏ البته با ظهور نابغة نظامي ايران به نام نادرشاه، كلية نواحي غصب شده به آغوش وطن بازگشت.‏
تقسيم ايران بين روسيه و انگلستان در 1907‏
‏ دوران حكوت مظفرالدين‌شاه و محمدعلي‌شاه قاجار، اوج نفوذ استعماري و نظامي روسيه و انگلستان در ‏ايران به حساب مي‌آيد. نيروهاي نظامي هر دو دولت در بسياري از نقاط ايران حضور داشتند. شمال ايران ‏جولانگاه روس و جنوب آن محل تركتازي انگليس شده بود. جامعة ايران نيز در تب و تاب نهضت مشروطيت ‏و مخالفتهاي محمدعلي شاه با آن مي‌سوخت. در اين زمان سياست استعماري دو ابرقدرت جهت ممانعت از ‏تقابل سياسي و نظامي خود در داخلة ايران، بر سر ميز مذاكره وطن ما را بين خود تقسيم نمود. به دستور ‏‏«ادوارد گري»، مارلينگ سفير انگلستان در تهران همراه با وزيرمختار روس در 7 سپتامبر 1907 (15 شهريور ‏‏1286/ 28 رجب 1325) متن قرارداد تقسيم ايران را به دولت ايران اطلاع دادند.2‏
‏ بر طبق اين قرارداد، ايران به سه قسمت تقسيم گرديد: قسمت شمالي از خط فرضي بين قصرشيرين، ‏اصفهان، يزد، خواف و مرز افغانستان منطقة نفوذ روسيه شناخته شد. قسمت جنوبي از خط فرضي بين ‏بندرعباس، كرمان، بيرجند، زابل و سرحدات افغانستان كه داراي ارزش استراتژيكي براي دفاع از هند (مستعمره ‏انگليس) بود. منطقة نفوذ انگلستان و قسمت سوم كه شامل كوير و بيابانهاي بي‌آب و علف بود. منطقة متعلق به ‏دولت ايران شناخته شد، آن هم بدين منظور كه دو دولت تا حدي از هم فاصله بگيرند و از برخوردهاي ‏احتمالي جلوگيري شود. در مورد عدم درج نام خوزستان تحت مناطق نفوذي انگليس بايد توجه داشت كه ‏فعاليتهاي اكتشاف نفت در خوزستان توسط مهندسين انگليسي تا سال 1907 به نتيجه نرسيده بود و تنها در 26 ‏مه 1908 (1326 قمري) آنان در مسجد سليمان از اولين چاه نفت بهره‌برداري موفقيت‌آميز كردند. مقارن همين ‏زمان بود كه نيروي دريايي انگلستان سوخت كشتي‌هاي جنگي خود را از زغال سنگ به نفت سياه تبديل كرد و ‏از آن تاريخ دسترسي به نفت ايران يكي از مهم‌ترين اهداف قدرتها را تشكيل مي‌داد.‏
‏ دولت ايران در اين زمان بسيار ضعيف‌تر از آن بود كه مانع اجراي قرارداد شود، لذا توسط مشيرالدوله وزير ‏امور خارجه به سفراي روس و انگليس جوابية ذيل را ابلاغ كرد:‏
تصديق خواهند فرمود كه قرارداد مذكور چون مابين دولتين انگليس و روس انعقاد يافته لهذا مواد آن فقط ‏تعلق به خود دولتين انگليس و روس كه امضاي آن را نموده‌اند خواهد داشت و دولت ايران نظر به استقلال ‏تامّه‌اي كه به موهبت الهي داراست، تمام حقوق و آزادي خود را كه به واسطة استقلال مطلقه متصرف است از ‏هر نفوذ و اثري كه نتيجة هر قسم قرارداد منعقدة فيمابين دو يا چند دولت ديگر راجع به ايران بوده باشد، كاملاً ‏و مطلقاً مصون و آزاد مي‌داند.3‏
‏ به نوشتة مورگان شوستر: «ايرانيان از اين تقسيم مملكتشان در شب (در غياب و خفا) اظهار تنفر بسيار ‏نمودند و از خطوط موهوم جغرافيايي كه آن دو دولت معين نموده بودند منزجر شدند. اهالي تهران خيلي به ‏هيجان آمدند و جوش و خروش و پروتست (اعتراض)هاي متعارفي در بازارها شد.»4 با وجود ناراحتي و ‏عصبانيت رجال و مردم ايران از قرارداد 1907، متأسفانه كشور ما قدرت كافي جهت حفظ استقلال خود و ‏مقابله با قرارداد را نداشت و دو دولت زورگو سياست خود را در مناطق نفوذي به پيش مي‌بردند. عدم توفيق ‏شوستر در كار خطير ساماندهي به دخل و خرج ايران و اخراج او هر دو در نتيجة اعمال نفوذ روس و انگليس ‏بر طبق قرارداد 1907 بوده است. اين قرارداد نحس - چنان كه بيايد - مبناي طرح تقسيم ايران در جنگ جهاني ‏دوم قرار گرفت.‏

دسيسة انگلستان جهت تقسيم ايران در جنگ جهاني دوم
‏ طرح تقسيم ايران در طي جنگ جهاني دوم به پيشنهاد انگلستان بين آن كشور و دولت روسيه شوروي يكي ‏از نقشه‌هاي سياه و خطرناك عليه تماميت ارضي ايران بود و با وجود اهميت آن، كمتر مورد پژوهش و بررسي ‏قرار گرفته است. معدود كساني كه به وجود چنين طرحي اشاره كرده‌اند وجود اين طرح را مربوط به يك زمان ‏و محدود به يك طرح دانسته‌اند. اما واقعيت اين است كه طرح تقسيم ايران در دو مقطع حساس : الف - اوايل ‏جنگ جهاني دوم؛ ب- بعد از پايان جنگ روي ميز قدرتهاي پيروز قرار گرفت و اغلب اين دو در هم خلط ‏شده‌اند. اكنون به توضيح اجمالي اين دو طرح مي‌پردازيم:‏
‏1. احياي قرارداد 1907 بين انگلستان و روسيه‏
‏ بعد از آن كه هيتلر جنگ را آغاز كرد و بخش‌هايي از كشورهاي همسايه را گرفت، با اتحاد جماهير شوروي ‏به رهبري ژوزف استالين قرارداد عدم تجاوز بست. اين قرارداد انگلستان را كه در زير ضربات آلمان قرار ‏داشت سخت به وحشت افكند. وحشت انگلستان علاوه بر گسترش جنگ در اروپا و پيشرويهاي سريع آلمان ‏و احتمال اشغال آن كشور، به وضعيت خاورميانه خصوصاً مناسبات شوروي و ايران برمي‌گشت. زمامداران ‏انگلستان مي‌ترسيدند استالين حال كه از جانب آلمان آسوده شده و گرفتاري سخت انگلستان در اروپا را ‏مي‌بيند، در رقابت و دشمني با انگلستان از طريق ايران و افغانستان نيروهايي به هندوستان (مستعمرة ثروتمند ‏انگلستان) ارسال دارد، به سمت مناطق نفت‌خيز ايران (خوزستان) حمله كند (اغلب نفت انگلستان از خوزستان ‏و آبادان به دست مي‌آمد) و نيز براي دسترسي به آبهاي آزاد و گرم خليج فارس اقدام نظامي به عمل آورد. بايد ‏توجه كرد كه بيشتر آبهاي شوروي در بخش اعظم سال سرد و يخبندان بود و راه دريايي آن كشور از طريق ‏درياي سياه و مديترانه به آبهاي آزاد زير ضربات دولتهاي اروپايي قرار داشت.‏
‏ از طرف ديگر در افق ديد زمامداران انگلستان و با توجه به شناختي كه از توسعه‌طلبي و افزون‌خواهي هيتلر ‏داشتند، حملة آلمان به روسيه شوروي در نظر آنها امري حتمي بود و نيز شوروي را داراي چنان قدرتي ‏نمي‌ديدند كه در برابر هيتلر تاب مقاومت آورد. پس اشغال شدن بخش زيادي از شوروي را باور داشتند و در ‏اين ميان احتمال دسترسي آلمان به مناطق «نفت‌خيز باكو» كابوسي هراسناك براي انگليسي‌ها بود كه در آن ‏صورت قدرت تهاجمي آلمان چندين برابر مي‌گشت و اين امر شكست انگلستان را در پي مي‌آورد! وزيرمختار ‏ايران در لندن علي مقدم اين گزارش بسيار گويا را به دفتر مخصوص رضاشاه فرستاده است:‏
ديروز معاون وزارت خارجة انگلستان را ملاقات نموده در خصوص جنگ روس و آلمان خود او صحبت را ‏آغاز كرده گفت: دفعة اخير كه شما را ملاقات نمودم گفتم تصور نمي‌رود آلمانها فعلاً به روسها حمله نمايند ‏چون تا دقيقة آخر هم خيال مي‌كرديم جمع‌آوري قوا در سرحدات روس از طرف آلمانها براي احتياط و گرفتن ‏امتيازاتي از روسهاست. از اين پيشامد فوق‌العاده اظهار خوشنودي مي‌نمود. محرمانه گفت عالم از شرّ هر دو ‏خلاص مي‌شود و اضافه كرد تصور مي‌كند كه آلمانها روسيه را مغلوب و قطعه قطعه خواهند كرد و در هر ‏قطعه يك نفر از اشخاص محلي را به عنوان رياست آن معين خواهند نمود، به طوري كه رئيس‌الوزراي انگليس ‏در نطق خود در راديو بيان مي‌نمود ما انگليسي‌ها بي‌نهايت از كمونيست‌ها منزجر هستيم و فقط با روسها در ‏يك مقصود كه شكست هيتلر است شركت داريم... افكار عمومي در اينجا نگرانند چون مطمئن هستند در ‏صورتي كه اتفاق غيرمترقبه پيش نيايد، آلمانها به زودي روسيه را شكست داده آن وقت با آسايش خيال به ‏طرف انگليس متوجه خواهند شد.5‏
‏ آلمان از نقطه ضعف انگلستان (حفظ مناطق نفتي جنوب ايران و عدم دسترسي شوروي به آبهاي گرم و ‏آزاد) به خوبي آگاه بود لذا براي تضعيف انگلستان و گشودن جبهه‌اي جديد و خطرناك در برابر آن كشور، ‏سعي كرد شوروي را به پيشروي به سمت خليج فارس از خاك ايران تحريك و تشويق كند. ريچارد استوارت ‏در توضيح اين نقشه و واكنش شوروي مي‌نويسد: ‏
مقامات آلمان براي تقسيم غنايمي كه بعد از سقوط انگلستان به دست مي‌آمد، از شوروي دعوت كردند كه به ‏دولتهاي محور (آلمان، ايتاليا و ژاپن) ملحق شود. در 17 اكتبر 1940 (25 مهر 1319) استالين وزير امور ‏خارجه‌اش مولوتف را جهت گفت و گو درباره تعيين مجدد مرزها در مقياس جهاني به برلين فرستاد. مذاكرات ‏آلمان و شوروي در 12 نوامبر (21 آبان) آغاز شد. ريبن تروپ وزير خارجة آلمان با اشاره به توسعة آلمان و ‏ايتاليا و ژاپن در جهت جنوب از مولوتف پرسيد: آيا توجه روسيه نيز در درازمدت براي دستيابي بر مدخلي ‏طبيعي به دريا به سوي جنوب معطوف نخواهد شد؟ هنگامي كه مولوتف پرسيد كدام دريا منظور است؟ ريبن ‏تروپ نيز پرسيد آيا در درازمدت براي روسيه مناسب‌ترين راه وصول به درياي آزاد در جهت خليج‌فارس و ‏درياي عمان قرار ندارد؟ دو روز بعد پروتكل محرمانه‌اي را آلمانها به مولوتف پيشنهاد كردند كه در آن آمده ‏بود: «اتحاد شوروي خواسته‌هاي ارضي خود را در جنوب قلمرو ملي اتحاد شوروي در جهت اقيانوس هند ‏اعلام مي‌دارد.» مولوتف نظري ابراز نداشت.‏
مقامات شوروي مي‌خواستند در طرح پيمان چهار جانبه (آلمان، شوروي، ايتاليا و ژاپن) قيد شود: «منطقة ‏جنوب باكو و باطوم (واقع در ماوراء قفقاز) در جهت كلي خليج فارس به عنوان مركز اهداف آتي اتحاد ‏شوروي شناخته شود.» و اين طرح را در 25 نوامبر 1940 (4 آذر 1319) به سفير آلمان در شوروي تسليم ‏كردند... شورويها با آنكه هنوز در مورد پيشنهاد خود پاسخي از هيتلر دريافت نداشته بودند به تهيه و تدارك ‏لازم جهت پيشروي در ايران مشغول شدند. طرح عملياتي ستاد فرماندهي شوروي در ماه مارس (اسفند) ‏تكميل شد. بر اساس اين طرح قرار بود نيروهاي شوروي در ده نقطه از آسياي ميانه و قفقاز به ايران هجوم ‏آورند. محور اصلي اين تجاوز جادة جلفا - تبريز - تهران را دربر مي‌گرفت. ستونهاي ديگري نيز مسيرهاي ‏رضائيه و كرانه‌هاي درياي خزر را تحت پوشش قرار مي‌دادند و بندر انزلي نيز هدف يك حملة آبي خاكي قرار ‏مي‌گرفت. نيروهاي مستقر در آسياي ميانه نيز از طريق گرگان راهي تهران مي‌شدند و از طريق عشق‌آباد به ‏سوي مشهد پيشروي مي‌‌كردند. مقامات شوروي اميدوار بودند از سوي انگليسي‌ها مداخله‌اي در كار آنها ‏صورت نگيرد. با اين همه در صورت مداخله نظامي انگليس، ارتش سرخ پيش‌بيني كرده بود كه در حوالي ‏كرمانشاه و شمال عراق با نيروهاي مزبور درگير شود.6‏
‏ از ديگر اهداف شوروي در ايران كه مورد تأييد و تأكيد آلمانها قرار گرفت دستيابي به مناطق نفتي جنوب ‏كشور ما بود.‏
‏ روزنامة ديلي تلگراف در شماره دوم ژانويه 1940 (12 دي 1319) از ملاقات ريبن تروپ وزير خارجة ‏آلمان با استالين گزارش مي‌دهد كه در طي آن، آلمان در قبال به تصرف درآوردن چاههاي نفت روماني، تصرف ‏چاههاي نفت ايران و عراق را توسط شوروي مورد تدييد قرار داده است.7‏
‏ ستاد مشترك ارتش انگلستان براي مقابله با حملة احتمالي شوروي به مناطق نفتي ايران طرح‌هايي را آمادة ‏اجرا ساخت كه برخي عبارت بودند از: 1- بمباران هوايي مناطق نفت‌خيز باكو توسط هواپيماهاي انگليسي كه ‏از فرودگاههاي ايران برمي‌خاستند؛ 2- تقويت نيروهاي مستقر در عراق و خصوصاً بصره كه بتوانند از بندر ‏بصره و مناطق نفتي ايران در برابر هرگونه عمليات داخلي ضدانگليسي و حملة احتمالي هوايي از جانب روسيه ‏شوروي دفاع كنند. 3- استقرار نيروهاي انگليسي در جنوب ايران جهت حمايت از مناطق نفتي ايران با ‏موافقت يا بدون موافقت دولت ايران. در پايان گزارش ستاد مشترك ارتش انگلستان تصريح شده بود:‏
هدف سياست ما بايد حفظ سياست بي‌طرفي ايران باشد تا آن كه زمان مناسب براي استفاده از اين كشور به ‏عنوان پايگاهي جهت حمله به خاك روسيه شوروي فرا رسد.8‏
‏ عملي ساختن اهداف موردنظر دو كشور روسيه و انگلستان - كه مورد اشاره قرار گفت - و ايجاد جبهة ‏جديدي در خاك ايران عليه همديگر براي هر دو كشور بسيار خطرناك بود خصوصاً كه دشمن قوي و ‏حريصي چون آلمان را پيش‌رو داشتند و به مصلحت نمي‌ديدند كه نيروهايشان را در نبرد با يكديگر به تحليل ‏ببرند و در برابر آلمان ضعيف شوند. همچنين نتيجة جنگ اين دو در ايران و عراق نامعلوم و در صورت وقوع ‏خسارات سنگيني به مناطق نفت‌خيز باكو، ايران و عراق وارد مي‌آورد كه هر دو طرف از آن به شدت ابا داشتند. ‏بنابراين انگلستان دورانديشانه طرح تقسيم ديگر بارة ايران مانند سال 1907 را پيش كشيد. طبق اين طرح، ‏انگلستان تصرف استانهاي شمالي ايران را توسط روسية شوروي (كه در قرارداد 1907 - 1286ش - به عنوان ‏منطقة نفوذ روسيه شوروي شناخته شده بود) با اين شرايط مورد موافقت قرار داد: ‏
‏1. انگلستان مناطق نفتي ايران را به تصرف كامل خود درآورد.‏
‏2. روسيه شوروي متعهد شود كه بعد از اشغال استانهاي شمالي سعي در ادامه پيشروي به سمت جنوب ايران ‏نكند.9‏
‏ مقامات دولتي انگلستان آشكارا اعلام كردند كه آنها اشغال و تجزية بخش‌هاي شمالي ايران توسط روسيه ‏شوروي را به هيچ‌وجه به عنوان اعلان جنگ به انگلستان تلقي نمي‌كنند بلكه بر عكس كاملاً با آن موافقت ‏دارند.10‏
‏ تصميم به احياي قرارداد منحوس 1907 و تقسيم ايران بين روسيه شوروي و انگلستان در جلسة كابينه ‏انگلستان يعني بالاترين مقامهاي اجرايي آن كشور گرفته شد. سازمان جاسوسي آلمان در تاريخ 17 اوت 1941 ‏‏(26 مرداد 1320) جلسة كابينة انگلستان و تصميم احياي قرارداد 1907 را گزارش كرده اما روز تشكيل جلسه ‏را مورد اشاره قرار نداده است.11‏
‏ در گزارش محرمانة وزارت امور خارجه انگلستان به تاريخ 22 مه 1940 (اول خرداد 1319) كه به امضاي ‏متصدي بخش خاورميانه وزارت امور خارجه انگلستان رسيده آمده است:‏
من هيچ دليلي نمي‌بينم كه تصرف شمال ايران توسط روسيه شوروي به شرطي كه در عوضِ آن ما آبادان و ‏چاههاي نفت را متصرف شويم غيرقابل قبول باشد. مادام كه منافع ما به خطر نيفتاده براي ما كاملاً بي‌تفاوت ‏است كه آلمان يا روسيه شوروي دولت ايران را كنترل كند.12‏
‏ عاقبت دو كشور روسيه شوروي و انگلستان در ظاهر به خاطر عدم اجراي درخواست آنها از سوي دولت ‏ايران مبني بر اخراج آلمانيهاي مقيم ايران (كه دو كشور ادعا مي‌كردند تعداد آنها به ده هزار نفر مي‌رسد و براي ‏منافعشان خطرناك هستند، در صورتي كه آلمانيهاي مذكور متخصصين صنعتي به تعداد 700 نفر بودند.)13 و ‏در باطن جهت احيا و اجراي قرارداد 1907 - تقسيم ايران - در ساعت 4 صبح روز 25 اوت 1941 (3 شهريور ‏‏1320) كشور ما را اشغال كردند. ارتش سرخ نواحي شمالي ايران تا نزديكي پايتخت را گرفت و نيروهاي ‏انگليس از عراق و بلوچستان وارد شده تمام نقاط حساس در جنوب و خصوصاً مناطق نفتي و تأسيسات ‏شركت نفت ايران و انگليس در خوزستان را تصرف كردند. سوخت صنعتي و نظامي انگليس از پالايشگاه ‏آبادان تأمين مي‌شد. سرآنتوني ايدن وزير خارجه و نخست‌وزير انگلستان در خاطرات خود پالايشگاه آبادان را ‏بزرگ‌ترين پالايشگاه نفت جهان و جزو داراييهاي مهم انگليس معرفي كرده است!14‏
‏2. طرح تقسيم ايران بعد از اتمام جنگ
‏ در طول جنگ جهاني دوم ابتدا نيروهاي شوروي و انگلستان از شمال و جنوب كشور ما را به اشغال خود ‏درآوردند و پس از اندكي با صلاحديد قواي اشغالگر و طي قراردادي تحميلي، نيروهاي آمريكا نيز به آنان ‏اضافه شدند. تمام امكانات دريايي، زميني و هوايي ايران به عنوان «پل پيروزي» با اجبار متفقين در اختيارجنگ ‏و حمل محموله‌هاي نظامي و تداركاتي به شوروي قرار گرفت. به عنوان نمونه راه‌آهن سراسري ايران چنان در ‏حجم وسيع و بيش از اندازة ظرفيتِ عملي و حتي اسمي مورد استفاده قرار گرفت كه در پايان جنگ خسارات ‏سنگيني ديد. ظرفيت حمل و نقل راه‌آهن ايران قبل از اشغال نظامي حدود 200 تن در روز بود كه اشغالگران ‏آن را به حدود 6000 تن در روز يعني سي‌برابر ظرفيت سال قبل افزايش دادند. دردناك‌تر اين بود كه راه‌آهن ‏ايران پس از خاتمة جنگ در سال 1945 مجبور شد مبلغي معادل پانزده ميليون دلار بابت تجهيزاتي كه متفقين ‏در سالهاي اشغال جهت افزايش ظرفيت راه‌آهن وارد و به كار گرفته بودند بپردازد.15‏
‏ انگلستان و آمريكا علاوه بر دريافت اين وجه هنگفت، تجهيزات و وسايل موجود متعلق به راه‌آهن سراسري ‏ايران را كه هم در حدّ وسيع مورد استفاده قرار داده و هم كل قيمتشان را گرفته بودند، در كشتي‌هاي خود سوار ‏كرده از ايران خارج كردند تا از پيشرفت ايران در زمينة حمل و نقل ريلي جلوگيري نمايند! جعفر شريف‌امامي ‏كه در دوره اشغال ايران (جنگ جهاني دوم) رئيس قسمت سير و حركت راه‌آهن كل ايران بود در خاطراتش ‏مي‌گويد: «قرار بود آمريكاييها تمام وسايل نقليه‌اي كه آورده بودند مانند 120 لكوموتيو و تعداد زيادي واگن و ‏جرثقيل‌هاي بزرگ و غيره، بعد از جنگ بگذارند براي راه‌آهن، چون اولاً كشتي به مقدار كافي نداشتند كه اينها ‏را ببرند و بعد هم ديگر مقداري از آنها فرسوده شده بود و صرف نمي‌كرد برايشان. اين بود كه هر وقت هم ‏صحبت مي‌شد مي‌گفتند كه ما تمام اين وسايل نقليه را بعداً در اختيار راه‌آهن ايران مي‌گذاريم. حال آنكه يك ‏روز بخش‌نامه‌اي از طرف محمود بدر وزير دارايي يا صدرالاشراف نخست‌وزير (1324) آمد كه آنچه از لوازم ‏راه‌آهن و وسايل نقليه و غيره كه آورده‌اند و مورد احتياج است نگه داريم و بقيه را هم ببرند. يك بخش‌نامه ‏صادر شد به تمام نواحي راه‌آهن كه صورت بدهيد از وسايل نقليه و تأسيساتي كه آمريكاييها آورده‌اند كه چه ‏چيزهايي را لازم داريد و بقيه‌اش را ببرند. اينها هم به تصور اينكه مجاني است. صورتها را خيلي مفصل دادند. ‏بعد معلوم شد كه قيمت اينها را حساب كرده‌اند و پولش به صورت يك چك از طرف وزير دارايي داده شد به ‏مأمور آمريكايي.»16 ‏
‏ اما گزارش والاس مُرِي سفير وقت آمريكا در ايران، علاوه بر نمايش آشكار حرص و آز بي‌پايان آمريكاييها ‏و قدرناشناسي‌شان نسبت به كمك عظيم ايران در پيشروي متفقين و نابودي نازيسم و فاشيسم، چهره مشعشعِ ‏آباداني و ترقي‌اي كه به ايران نويد داده بودند را برملا مي‌سازد. وي خطاب به رئيس اداره خاور نزديك در ‏وزارت امور خارجة آمريكا چنين مي‌نويسد:‏
ما نبايد در عقب‌ كشيدن قواي خود به آن اندازه تعجيل به خرج دهيم كه نتيجة آن از دست رفتن مقادير زيادي ‏از اموال قابل انتقال باشد كه مي‌توان آنها را در صورتي كه در محل به فروش نرسند از ايران خارج ساخت، به ‏خصوص كه هزارها وسايل مخصوص راه‌آهن و تعدادي لكوموتيو وجود دارد كه ايرانيان به آنها نيازي ندارند ‏و در صورت احتياج هم قادر به خريداري آنها نيستند. 25 كشتي لازم است كه آنها را از ايران خارج كنند. باقي ‏گذاشتن و واگذاري اين اموال براي دولت ما ضررهاي فاحشي خواهد داشت!17‏
‏ طبق قراري كه سه كشور آمريكا، انگلستان و شوروي با دولت ايران بسته بودند، شش ماه بعد از اتمام جنگ ‏بايد نيروهاي خود را از ايران خارج مي‌كردند.18 اين امر تا حدودي از سوي انگلستان و آمريكا مراعات شد تا ‏نيروهاي شوروي نيز خاك ايران را ترك كنند. به يقين آنها واهمه داشتند كه شورويها با ماندن در ايران و ‏فراغت پس از جنگ، كشور ما را به دام كمونيسم اندازند و منافع (نامشروع) آمريكا و انگلستان را مواجه با ‏خطر نمايند!‏
‏ زمامداران كرملين در آرزوي دستيابي به نفت سرشار ايران و رسيدن به آبهاي آزاد خليج فارس از تخلية ‏ايران خودداري كردند و بعد از فشارهاي بين‌المللي و افكار عمومي جهان و مقاومت ايرانيان و نيز حمايت ‏سازمان ملل از ايران، حاضر شدند نيروهاي خود را غير از آذربايجان از ساير نقاط ايران خارج نمايند. با توجه ‏به نقش ارزندة ايران در تداوم مقاومت شوروي و انگلستان در برابر آلمان كه منجر به اعطاي لقب «پل پيروزي» ‏از طرف متفقين شد و امضاي قرارداد تخلية ايران شش ماه پس از پايان جنگ، استالين نمي‌توانست با ايران ‏كاري را تكرار كند كه در كشورهاي متخاصم و فاشيسم‌زادة اروپاي شرقي كرده بود (اشغال). هدف نهايي ‏روسها فشار وارد آوردن بر دولت ايران جهت اخذ امتياز نفت استانهاي شمالي بود. (امتياز و استخراج نفت ‏جنوب ايران از مدتها قبل در دست انگليسي‌ها بود). چون ادارة مستقيم آذربايجان توسط روسها آنان را در ‏برابر آمريكا و انگلستان قرار مي‌داد و آبرو و اعتبارشان را در دنيا و سازمان ملل خدشه‌دار مي‌ساخت، زمامداران ‏كرملين صلاح در آن ديدند كه با توجه به ظلم و اجحاف فراوان رضاشاه عليه آذربايجانيها (تا بدان حد كه ‏تكلم به زبان مادري - تركي آذري - براي مردم قدغن شده بود19 و به گزارش كنسولگري آمريكا در تبريز، ‏رضاشاه در سفر به آن شهر يكي از بزرگان شهر را كه به زبان تركي آذربايجاني شاه را مورد خطاب قرار داده ‏بود مورد ضرب و شتم قرار داد)20 و نارضايتي عمومي مردم آذربايجان عليه حكومت پهلوي21، با تحريك ‏وسيع عصبيّت قومي مردم آنجا حركتي در قالب خودمختاري و بعد جدايي‌طلبي ايجاد كنند و در ظاهر، ‏گردانندگي آن را به افراد مطمئني از خودِ آذربايجان بسپارند. بنابراين در عالي‌ترين سطح حزب كمونيست ‏شوروي ايجاد حركت خودمختاري به سركردگي جمعي كه باز توسط آنها به نام «فرقه دمكرات آذربايجان» ‏ناميده شد تصويب گشت و شخصي به نام سيدجعفر پيشه‌وري (از كمونيست‌هاي اوليه كه بعد از جنبش گيلان ‏براي مدتي دبير اول حزب كمونيست ايران نيز شد22 و به مدت يازده سال توسط حكومت رضاشاه به زندان ‏افتاد و امتحان خود را در وفاداري به كمونيسم پس داد) جهت رهبري فرقه تعيين شد. او زادة خلخال و ‏تحصيل‌كرده در شعبه دانشگاه بين‌المللي كمونيستي كوتو در شهر باكو23 و مدير روزنامة آژير در تهران بود.‏
‏ به موازات تشكيل، حمايت و هدايت فرقة دمكرات در آذربايجان، روسها در كردستان ايران نيز حركتي ‏خودمختاري‌خواهانه به رهبري قاضي محمد حضيري و در قالب حزب دمكرات كردستان ايجاد كردند. در ‏همان اوقات به گزارش راديو آنكارا، اين دو حزب به انعقاد پيمان دفاعي بيست ساله پرداختند و همديگر را به ‏رسميت شناخته و قرار گذاشتند در مقابل حمله، مشتركاً به دفاع بپردازند.24‏
‏ علاوه بر حمايت سياسي روسها از پيشه‌وري و قاضي‌محمد، اين دو از حمايتهاي نظامي آشكار نيز ‏برخوردار بودند. در كتاب «فراز و فرود فرقة دمكرات آذربايجان» كه رونوشت اسناد محرمانة آرشيوهاي دولتي ‏اتحاد جماهير شوروي به خصوص جمهوري آذربايجان در سالهاي پرالتهاب 1939 تا 1946 است، اسناد بسيار ‏تكان‌دهنده‌اي از نقش روسها در ايجاد حكومتهاي پيشه‌وري در آذربايجان و قاضي‌محمد در كردستان رو شده ‏است. بخشي از اسناد گوياي اين واقعيتهاست: ‏
‏- افراد نظامي و متخصص روسي به دستور استالين قبل از ورود ارتش سرخ به ايران به آذربايجان فرستاده ‏شدند.25‏
‏- ميرجعفر باقراوف رئيس حزب كمونيست آذربايجان (شوروي) وارد تبريز شده و با نشان دادن روي نقشه ‏گفت در واقع تهران هم جزو آذربايجان است.26‏
‏- پيشه‌وري را روسها براي رهبري فرقة دمكرات آذربايجان از تهران به تبريز آوردند.27‏
‏- روسها سلاح‌هاي سبك و سنگين فرقه دمكرات را تهيه و ارسال داشتند و به دستور استالين براي اينكه ردّ ‏پاي شوروي در ارسال سلاح‌ها مشخص نباشد، سلاح‌هاي ارسالي ساخته كشورهايي غير از شوروي بود.28‏
‏- روسها تلاش مي‌كردند بعد از آذربايجان، جمهوري كردستان و جمهوري گيلان ايجاد شود.29‏
‏- محدودة حكومت فرقه دمكرات به نظر جعفر پيشه‌وري علاوه بر آذربايجان تا شهرهاي رشت، قزوين و ‏همدان را دربر مي‌گرفت.30‏
‏- و...‏
‏ ارتشبد فردوست كه بعد از شكست فرقة دمكرات به تبريز رفته بود، تعداد سلاح‌هاي انبار شده فرقه در ‏تبريز را صد هزار قبضه اعلام و مي‌نويسد: «شورويها از 8 لشكري كه به ايران آورده بودند 6 لشكر را به خاطر ‏مقاصدشان در آذربايجان مستقر كردند.»31‏
‏ روسها بعد از حاكم كردن فرقه دمكرات بر آذربايجان، جهت خودمختاري كردستان و تشكيل جمهوري ‏مورد علاقه‌شان در آنجا سلاح‌هاي زيادي را به كردستان فرستادند. به گزارش محرمانة رئيس شهرباني كل ‏كشور سرتيپ ضرابي به تاريخ 19/8/1324 به وزارت كشور: «شورويها به طور محرمانه هر قبضه تفنگ را با ‏صد فشنگ از قرار دويست تومان به اكراد مي‌فروشند و از بزرگان اكراد صورت اشخاصي را كه بي‌تفنگ ‏هستند خواسته‌اند و پاسهاي مرز خود در مرز ايران و عراق را جمع نموده‌اند و دستور اغتشاش به اكراد ‏داده‌اند.»32‏
‏ همان‌گونه كه گفته شد هدف نهايي روسها چنگ انداختن به منابع نفتي ايران و خليج فارس و از آن طريق ‏دستيابي به آبهاي آزاد و گرم دنيا بود. آمريكا با آگاهي كامل نسبت به اين دو هدف از عملي شدن آنها در ‏هراس به سر مي‌برد. والاس مُرِي سفير آمريكا در ايران در 25 سپتامبر 1945 برابر با 3 مهر 1324 به واشنگتن ‏چنين هشدار داد:‏
اهداف نهايي شوروي ممكن است شامل دستيابي به خليج فارس و رخنه به ساير نقاط خاور نزديك باشد... ‏سلطه شوروي بر ايران به طور قطع براي منافع آمريكا زيان‌بخش خواهد بود.33‏
‏ ترومن رئيس‌جمهور آمريكا در جلسه‌اي مهم با جيمز برنز وزير امور خارجه آمريكا و درياسالار ويليام ليهي ‏رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح آمريكا در مورد بحران ايران گفت:‏
اين خطر وجود دارد كه شورويها كنترل ذخاير نفتي ايران - در خوزستان - را به دست آورند و در وضعي قرار ‏گيرند كه موقعيت آمريكا را در خليج فارس تهديد كنند.34‏
‏ آمريكا و انگلستان به خوبي متوجه بودند كه افزايش فشار آنان بر روسها جهت خروج نيروهايشان از ‏آذربايجان و عدم حمايت از حكومت فرقه دمكرات و حزب دمكرات كردستان كار را به رويارويي نظامي ‏خواهد كشاند، لذا طبق عادت پيشين در سر ميز مذاكره تقسيم ايران را عاقلانه‌تر از جنگ بر سر ايران ديدند! ‏عالي‌ترين مقامات سياسي و نظامي ايران به وجود طرح تقسيم ايران در سال 1324 اذعان داشته‌اند.‏
‏ محمدرضا پهلوي كه در جريان طرح تقسيم بود، در مورخ 19 مرداد 1348 به اميراسدالله علم (نخست‌وزير ‏و سپس وزير مقتدر دربار) چنين گفت:‏
در دوران جنگ جهاني دوم، جيمز برنز وزير خارجة آمريكا پيشنهادي به روسها ارائه داد مبني بر اينكه ايران به ‏سه منطقه جداگانه تقسيم شود: منطقه ترك‌نشين و كردنشين كه هميشه مطمح‌نظر روسها بودند و منطقة ‏عرب‌نشين - نفت‌خيز خوزستان - و (سوم) منطقه متعلق به ايرانيان. اين پيشنهاد به دلايلي كه براي ما معلوم ‏نيست نظر موافق مولوتف (وزير خارجة شوروي) را جلب نكرد، بعد هم استالين با آن مخالفت كرد و خود ‏آمريكاييها نيز به دوباره انديشيدن دربارة آن نپرداختند، اگر روسها با اين نقشه موافقت كرده بودند اين كار به ‏منزلة پايان كار ما بود.35‏
‏ محمدرضا پهلوي سالها بعد در اين مورد نوشت:‏
روس و انگليس براي بار اول با قرارداد 1907 مي‌خواستند ايران را تجزيه و به مناطق نفوذ تقسيم كنند... همين ‏انديشة تجزيه ايران به مناطق نفوذ پس از جنگ دوم نيز از سر گرفته شد. در سال 1945 وزير خارجة بريتانيا ‏‏«بوين» و وزير خارجة ايالات متحده آمريكا «بيرنس» (برنز) در كنفرانس مسكو به روسها پيشنهاد كردند كه ‏آذربايجان، كردستان و خوزستان به ايالات خودمختار تبديل شوند. استالين ابتدا پيشنهاد را پذيرفت ولي ظاهراً ‏مولوتف عقيده داشت كه با اندكي انتظار خواهند توانست سرتاسر ايران را تحت نفوذ خود آورند. به همين ‏سبب، سرانجام استالين با پيشنهاد و نظر آمريكا و انگلستان موافقت نكرد.36‏
‏ استالين آشكارا خواستار برچيده شدن نظام سطنتي در ايران بود و اين نظر را به صراحت در تهران به ‏محمدرضا پهلوي گوشزد كرد. تاج‌الملوك مادر محمدرضا در خاطرات خود راجع به كنفرانس تهران با شركت ‏روزولت، چرچيل و استالين مي‌گويد:‏
روزولت و چرچيل حاضر نشدند به ديدن محمدرضا بيايند و فقط استالين به كاخ سعدآباد آمد و با شاه و من ‏كه مادرش بودم و دختران و ساير فرزندان شاه ملاقات كرد و عصرانه خورد... استالين در ضمن سخنانش ‏خطاب به محمدرضا گفت: «هرگز نمي‌توانيد از نقشه‌هاي امپرياليست‌ها مطلع بشويد. فئوداليسم يك سيستم ‏قرون وسطايي است و شاه جوان ايران اگر مي‌خواهد موفق شود بايد كشاورزان را از دست استثمارگران نجات ‏دهد و زمينها را به آنها بدهد. نبايد به امپرياليست‌ها مطمئن باشيد زيرا آنها همان‌طور كه رضاشاه را از مملكت ‏بيرون انداختند اگر منافعشان به خطر بيفتد شما را هم از كشور بيرون خواهند كرد. شاه جوان بهتر است در ‏اولين فرصت مناسب حكومت را به مردم واگذار كند و بساط سلطنت را كه يك سيستم قرون‌وسطايي است ‏جمع‌آوري نمايد! به هر حال مردم بساط سلطنت را جمع‌آوري خواهند كرد و اگر شما در برچيدن سلطنت ‏پيش‌قدم شويد نام نيكي از خود به يادگار خواهيد گذاشت.‏
‏ محمدرضا در جواب استالين گفت: «من از توجهات شما تشكر مي‌كنم، اما نوع حكومت ايران را مردم ايران ‏انتخاب كرده‌اند[؟!] و تا وقتي مردم اين طور بخواهند من مخالفتي با خواستة آنها نخواهم كرد؛ آيا دولت اتحاد ‏شوروي و عالي‌جناب استالين با سلطنت من مخالف هستند؟» استالين پاسخ داد: «دولت شوروي به واسطه ‏مسلك خود حامي ملت‌هاي تحت استعمار و سلطة امپرياليست‌هاست و به طور كلي با حكومتهاي فردي ‏مخالف است اما در امور داخلي آنها دخالت نمي‌كند و اميدوار است خود مردم اين كشورها حقوق از دست ‏رفتة خود را استيفا نمايند. امپرياليست‌ها تا روزي كه يك قطره نفت در ايران و خاورميانه موجود است اين ‏منطقه را رها نخواهند كرد و اتحاد شوروي قصد ندارد با امپرياليست‌ها وارد جنگ شود، بنابراين با حكومت ‏شاه جوان هم مبارزه نخواهد كرد.»37‏
‏ تاج‌الملوك در بخش ديگري از خاطراتش به نقل از سرلشكر شفائي كه سالها وابستة نظامي ايران در مسكو ‏بود و با روسها ارتباط ويژه داشت مي‌گويد: «روسها در مذاكراتي كه در مسكو با قوام‌السلطنه [طي مسافرت او ‏به مسكو جهت حل اختلاف بر سر آذربايجان و فرقه دمكرات پيشه‌وري] داشتند به او گفتند محمدرضا را كنار ‏بزند و با جمع كردن بساط سلطنت در ايران جمهوري تأسيس كند.»38‏
‏ خانم مارگارت لاينگ نظر سرلشكر حسن ارفع (رئيس وقت ستاد ارتش ايران) در مورد كنفرانس تهران را ‏چنين نقل مي‌كند: «ما به وسيله يك منبع موثق مطلع شده بوديم كه هيأت مستشاران همراه استالين طرحي را ‏مورد نظر داشتند كه آذربايجان، گيلان، مازندران و گرگان به صورت جمهوريهاي مستقل درآمده و مانند ‏جمهوريهاي آذربايجان، روسيه و تركمنستان زير پرچم اتحاد جماهير شوروي درآيند و به همين ترتيب حزب ‏توده نيز كه به سرعت قدرت مي‌گرفت قرار بود در تهران به قدرت برسد.»39‏
‏ انگلستان (و آمريكا) به خوبي مي‌دانستند كه در ايران نمي‌توانند با روسها بجنگند و از جنگ پيروز بيرون ‏آيند. مرزهاي طولاني ايران و شوروي به روسها امكان مي‌داد از هركجا و به هر مقدار كه بخواهند نيروي ‏نظامي وارد ايران كنند و در زمان مذكور (و زمانهاي بعد نيز) دولتهاي غربي فاقد آن امكانات و نيرو در ايران و ‏عراق بودند كه جلوي تهاجم گستردة روسها را بگيرند. از طرف ديگر هر سه كشور حاضر به ريخته شدن خون ‏سربازانشان به خاطر ايران نبودند و اصولاً ما ايرانيها در نظر غرب و شرق40 واجد چنان جايگاه و ارزشي ‏نيستيم كه به خاطر ما و راحتي و آسايشمان راحتي و سلامت خود را به خطر اندازند! اخذ حقوقهاي گزاف (به ‏بهانة بسيار زنندة حق توحش!) توسط مستشاران و نظاميان آمريكا در دورة حكومت پهلوي دوم هنوز در ‏حافظة تاريخي ملت ايران باقي مانده است. سرلشكر حسن ارفع در خاطرات خود مي‌نويسد: ‏
وقتي پيشه‌‌وري آذربايجان را در اختيار گرفت و من رئيس ستاد ارتش بودم با سفير بريتانيا در ايران ريدر ‏بولارد و سفير آمريكا در ايران والاك موري ملاقات نمودم و خواستار اقداماتي از سوي آمريكا و بريتانيا جهت ‏ممانعت از بلعيده شدن آذربايجان توسط روسها شدم و به آن دو گفتم شما استقلال و تماميت ارضي ما را ‏تضمين كرده‌ايد»41 بولارد جواب داد: «ما به خاطر اين امر به روسيه اعلام جنگ نمي‌كنيم!» و والاك موري ‏گفت: «كسي نمي‌خواهد آذربايجان را بگيرد، روسيه آذربايجان را تخليه خواهد كرد.»‏
طبق آنچه يك ديپلمات انگليسي عضو هيأت بريتانيايي (به رياست ارنست بوين) شركت‌كننده در كنفرانس ‏مسكو [كه در سال 1324 با شركت سه كشور آمريكا، انگلستان و شوروي تشكيل شده بود] مي‌گفت آنان حتي ‏پيشنهادي به حكومت شوروي عرضه داشته بودند كه سرانجام آن تجزية ايران و ضميمة قسمت اعظم آن به ‏شوروي مي‌گرديد.42‏
‏ زماني كه گزينة برخورد نظامي انگلستان (و آمريكا) با شوروي جهت آزادي آذربايجان منتفي شد و ‏انگلستان آشكارا اعلام كرد كه «به خاطر آذربايجان با شوروي نخواهد جنگيد»، پير استعمار طرح هميشه آماده ‏خود يعني «تقسيم ايران به جاي جنگ بر سر ايران» را بار ديگر در دستور كار قرار داد. كنفرانس مسكو با ‏شركت نمايندگان رده بالاي هر سه كشور براي همين منظور تشكيل گرديد. ماحصل طرح مشترك انگلستان و ‏آمريكا كه به طرف روسي ارائه شد تقسيم ايران به جمهوريهاي آذربايجان، كردستان، گيلان (سهم شوروي) و ‏جمهوري خوزستان (مناطق نفت‌خيز جنوب ايران) و احتمالاً بلوچستان (جهت ممانعت از رسيدن روسها از ‏سمت شرق ايران به آبهاي گرم و آزاد جنوب) سهم انگلستان بود، آمريكا هم با اين امر مخالفتي نداشت!‏
‏ در اين زمان مشكل آذربايجان، ايران را تا تقسيم و تبديل شدن به «ايرانستان» پيش برد. در طول تاريخ ايران ‏هميشه بحران‌هاي آذربايجان ريشه‌دار بوده و به كل ايران گسترش يافته است. آرامش منطقة حساس و بزرگ ‏آذربايجان، دولت مركزي را قادر مي‌ساخت تا در برابر بحران‌هاي ديگر نواحي ايران با قدرت برخورد نمايد. ‏اين موضوع، اهميت و حساسيت موقعيت آذربايجان را در پهنة كشور ايران نشان مي‌دهد. اكنون نيز اين اهميت ‏و حساسيت به قوت خود باقي است.‏
‏ در اسناد وزارت خارجه آمريكا اسنادي مربوط به طرح تقسيم ايران ديده مي‌شود. به عنوان نمونه به سند ‏زير دقت فرماييد:‏
تلگرام موري سفير آمريكا در ايران به وزارت خارجة آمريكا، شماره 1046-1/91-761‏
تهران 10 ژانويه 1946/20 دي 1324‏
مصدق ديروز نطق هيجان‌انگيزي در مجلس ايراد كرد و در آن به شدت از اعتقاد به تشكيل كميسيون حمله ‏كرد و انتقاد نمود و از روسها به علت آنكه با تشكيل اين كميسيون مخالفت كرده‌اند سپاسگزاري به عمل آورد. ‏او اين پيشنهاد را با قرارداد تقسيم 1907 روسيه و انگليس و معاهدة مشئوم 191943 ايران و انگليس مقايسه ‏كرد... روش اخير انگليسي‌ها عقيدة مرا تقويت كرده كه آنها سازش ضمني با روسها به عمل آورده‌اند و دست ‏آنها را در شمال ايران بازگذارده‌اند در حالي كه وضع خود را در جنوب تثبيت مي‌كنند... من گمان مي‌كنم اين ‏نكته بسيار مهم باشد كه بولارد (سفير انگليس در ايران) در يادداشت اصلي به بوين (وزير امور خارجة ‏انگليس) راجع به پيشنهاد كميسيون سه جانبه از خوزستان به عنوان اينكه امكان توجه مخصوص به آن گردد ‏فكر كرده و نيز از اينكه در آخرين پيش‌نويس نهايي راجع به كنفرانس كه به مسكو ارسال شده است از زبان ‏عربي به عنوان اينكه زبان اقليتي باشد كه در مدارس معرفي شود سخن گفته است. اين نكته ممكن است دال ‏بر اين باشد كه به موازات يك آذربايجان خودمختار و تحت تسلط شوروي، نسبت به يك خوزستان خودمختار ‏تحت تسلط انگليس نيز انديشه شده باشد.44‏
‏ انتشار خبر كنفرانس مسكو و برخي تصميمات محرمانة آن افكار عمومي در ايران را بسيار نگران كرد. ‏ايرانيان تقسيم عملي وطن را در پيش رو مي‌ديدند و لذا به ابراز مخالفتهايي برخاستند. دامنة اين مخالفتها به ‏مجلس شوراي ملي نيز كشيد. دكتر محمد مصدق در جلسة پنجشنبه 20 دي 1324 در نطق شديدي به باني ‏كنفرانس (انگلستان) و نتايج آن حمله نمود. وي همچنين در نطق خود گوشه‌هايي از تصميمات محرمانة ‏كنفرانس را عيان ساخت. متن نطق بسيار مهم دكتر مصدق چنين است: ‏
يازدهم دي‌ماه راديو لندن اخبار ذيل را منتشر نمود: از تهران خبر مي‌رسد كه سر ريدر بولارد سفيركبير ‏انگلستان و مستر والاس مري سفيركبير آمريكا در تهران به دولت ايران پيشنهاد كرده‌اند كه با تشكيل يك كميته ‏سه نفري از نمايندگان شوروي، انگلستان و آمريكا تشكيل شده موافقت نمايد تا اوضاع ايران را به طور عموم ‏و اوضاع آذربايجان را به طور خصوصي مورد بررسي قرار دهند. دو سفيركبير مزبور در اين باره با ‏اعلي‌حضرت شاهنشاه ايران محمدرضاشاه نيز مذاكراتي نموده‌اند و اين پيشنهاد را به معظم‌له هم تقديم ‏كرده‌اند. دولت ايران هنوز جواب موافقي به اين پيشنهاد نداده است و شايد بخواهد قبل از موافقت با اين ‏پيشنهاد آن را به مجلس شوراي ملي عرضه كند. در محافل لندن اظهار مي‌شود كه دولت انگلستان درباره ‏تشكيل يك كميتة سه نفري براي بررسي اوضاع ايران هنوز به رأي سابق خود دربارة تشكيل چنين كميته‌اي ‏باقي است و با اينكه دولت شوروي در كنفرانس مسكو در آغاز با اين پيشنهاد موافقت كرد و آخر سر آن را رد ‏نمود. دولت انگلستان هنوز به رأي خود باقي است.‏
‏ تا پريشب من از مضمون پيشنهادي كه راديو لندن خبر داده مطلع نشدم و پس از استحضار گفتم صد ‏رحمت به قرارداد وثوق‌الدوله [1919] زيرا قرارداد مزبور ايران را تحت ولايت انگليس مي‌گذاشت و اگر به ‏ايران روزي كمك مي‌رسيد مي‌توانست آزاد شود ولي اين پيشنهاد قرارداد 1907 را به صورت ديگر تجديد ‏مي‌نمايد. من هر چه خواستم كه در كميسيون خارجه آقاي نجم به طور صريح اظهاراتي كند ننمود و به طور ‏مبهم جواب داد. بنابراين، با آقاي نخست‌وزير [ابراهيم حكيمي] داخل مذاكره شدم و بين ما توافق حاصل شد ‏كه عده‌اي از نمايندگان دستجات مختلف در يك جا حاضر شوند و راجع به نيك و بد پيشنهاد مذاكره نمايند. ‏جلسه در وزارت خارجه تشكيل شد، آقاي نخست‌وزير اظهار نمودند كه آقايان بفرمايند چه مي‌خواهند؟ در ‏جواب اين طور گفته شد كه قبلاً لازم است دولت جريان را گزارش دهد تا حضار آن را متن قرار دهند و در ‏حواشي آن نظريات خود را اظهار نمايند. بالاخره آقاي نخست‌وزير دو برگ كه روي آن يازده ماده تنظيم شده ‏بود به حضار ارائه نمودند و چون به اسم سه دولت داده شده كه يكي مخالف است قهراً امضا نداشت و با ‏اينكه اوراق مزبور را نمايندگان سياسي دو دولت به وزارت خارجه يك دولتي داده‌‌اند آقاي نجم وزير خارجه ‏مي‌گفتند اينها برگهايي است غيررسمي كه نه امضا دارد و نه شماره و تاريخ آن معلوم است؛ خلاصه اينكه هيچ ‏است و چون انتشار آن دولت را در افكار عامه مفتضح مي‌كرد قائل بود كه اين برگهاي بلااثر جزو اسرار اداري ‏است و نبايد منتشر شوند و از بعضي اخبار كه روزنامه‌ها راجع به آن اوراق منتشر كرده بودند بسيار عصباني ‏بود و راضي نشد كه نمايندگان از آن، رونوشتي بردارند و روز قبل هم كه باز كميسيون خارجه تشكيل شد و ‏اعضا اصرار داشتند كه اوراق مزبور را ببينند آنها را ارائه ننمود و خودداري كرد.45‏
‏ سپس دكتر مصدق برخي از بندهاي قرارداد را بازگو و دولت را مورد حمله قرار داد:‏
پيشنهاد شامل يازده ماده است كه بسيار كش‌دار و هر يك از آنها مربوط به مطالب مهمي است. مثلاً در بند ‏ششم مي‌گويد: «كميسيون اصلاحاتي را كه مخصوصاً در انتخاب انجمن‌هاي محلي و وظايف آنان و تداركات ‏وجه به نظر لازم مي‌رسد توصيه خواهد نمود.» در بند هفتم مي‌گويد: ‌«كميسيون توصيه‌هايي در باب استعمال ‏زبانهاي اقليت از قبيل عربي و تركي و كردي جهت تعليمات و منظورهاي ديگر خواهد نمود.» بند 9 چنين ‏است: «سه دولت مساعي كامل به كار خواهند برد كه دولت ايران را متقاعد سازند توصيه‌هايي را كه از طرف ‏كميسيون به عمل مي‌آيد به صورت قانوني درآورد.»‏
آقايان نمايندگان محترم، خوب است كه ملاحظه فرموديد دكتر ميلسپو46 كه مستخدم ايران بود و ما ‏مي‌توانستيم به وسيله نسخ قانون استخدام او مشاراليه را مرخص كنيم انفصال او از كار براي ما چقدر توليد ‏مشكلات نمود؛ واي به وقتي كه اختيار قانونگذاري مملكت تحت نفوذ و اختيار سه دولت واقع شود، كدام ‏وزير خارجة باهوشي است كه براي چنين دولتي قائل به استقلال شود؟ اگر اين پيشنهاد خوب است و يا اينكه ‏دولت در خوبي آن مردد است چرا آن را منتشر نكرد تا صاحبان حق يعني افراد ملت بتوانند در مقدرات خود ‏نظرياتي اظهار كنند و دولت هر اقدامي كه مي‌كند روي فكر و مصالح ملت باشد و اگر بد است چرا وارد ‏مذاكره شد و آن را همان روز اول رد نكرد؟
‏ نظر من اين بود كه بين دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتي از مملكت با يك عده از اهالي آنجا ‏اختلاف حاصل شده است، قبلاً بايد با اهالي محل داخل مذاكره شد شايد اختلاف را بتوان با خود آنها حل كرد ‏و چنان چه به اين طريق نتيجه نداد با دولت اتحاد جماهير شوروي مذاكره كنيم كه مانع مرتفع و اختلاف حل ‏شود. بنابر اين صلاح نيست كه دولت انگليس و آمريكا به نام سه دولت با ما داخل مذاكره شوند و در ساير ‏نقاط ايران هم كه ما هيچ‌وقت اختلافي نداشتيم اختلاف ايجاد كنند. ما بايد اين اوراق را رد كنيم. از اينكه ‏دولت اتحاد جماهير شوروي با اين پيشنهاد موافقت ننموده ملت ايران سپاسگزار است و آن روز كه سه دولت ‏با هم متفق شوند كار ما تمام است. ملت ايران انتظار نداشت دول بزرگ استقلال ايران را نقض كنند. هر دولت ‏وطن‌پرستي بايد اين قبيل پيشنهادات را رد كند، من از آقاي حكيمي خواهش مي‌كنم فوراً از كار كناره‌گيري ‏كند.47‏
‏ تا جايي كه نگارنده مطلع است متن كامل توافقات يازده‌گانة سه كشور شوروي، انگلستان و آمريكا راجع ‏به ايران در سال 1324 منتشر نشده است. توافقات مذكور به قدري با تماميت ارضي و استقلال ايران مباينت ‏داشت كه دولت حكيمي و دولتهاي بعد نيز جرأت انتشار آن را نيافتند.‏‎ ‎
‏ ضربة اصلي به عملي شدن توافقات مذكور را مخالفت شوروي و شخص استالين زد. آنها كه آب دهانشان ‏از موفقيت ظاهري فرقه دمكرات در آذربايجان سرازير شده بود، خواب شيرين تسلط بر كل ايران را مي‌ديدند ‏و ايراني كمونيست و زير سلطة خود را نظاره مي‌كردند!48 لذا از نقشة تسلط بر بخشي از ايران به اميد بلعيدن ‏همة آن و رسيدن به دو هدف اصلي و تاريخي خود (دسترسي به منابع نفتي ايران و آبهاي آزاد و گرم جنوب) ‏چشم پوشيدند!‏
‏ آمريكا و انگلستان نيز كه مواجه با مخالفت افكار عمومي مردم ايران در برابر تقسيم وطنشان شده بودند و ‏از طرفي مي‌ديدند كه سپردن قسمتهاي شمالي ايران به روسها (با توجه به وسعت و اهميت سوق‌الجيشي) ‏باعث نفوذ بيشتر آنها در ايران شده اشتهايشان را جهت رسيدن به منافع نفتي و درياهاي جنوب تحريك ‏خواهد كرد به دوباره انديشيدن و چانه‌زني درباره توافقات كميسيون كذايي نپرداختند.‏
‏ اين چنين بود كه دسيسة خطرناك انگلستان جهت تقسيم ايران و تبديل آن به «ايرانستان» نقش بر آب شد. ‏خداوند وعده فرموده كه مكر مكاران را نابود مي‌سازد؛ و مكروا و مكرالله والله خيرالماكرين.‏

پانوشتها
‏1- ر.ك: عبدالرضا هوشنگ مهدوي: تاريخ روابط خارجي ايران، تهران، اميركبير، 1364، صص 170-146.‏
‏2- كتاب آبي (گزارشهاي محرمانة وزارت امور خارجه انگلستان درباره انقلاب مشروطه ايران)، تهران، نشر نو، ‏‏1363، ج 1، صص 75-74. مذاكرات روسيه و انگلستان جهت عقد قرارداد 1907 از سال 1905 شروع شده ‏بود. سرآرتور هاردينگ سفير انگلستان در ايران (سلطنت مظفرالدين‌شاه) بعد از بازگشت به لندن در خاطرات ‏مربوط به سپتامبر 1905 مي‌نويسد: «در كاخ سلطنتي به طور خصوصي از لرد لنزدوان وزير امور خارجه شنيدم ‏كه قرار است مذاكراتي جدي ميان روسيه و انگلستان براي تعيين مناطق نفوذ طرفين در آسيا هر چه زودتر آغاز ‏شود.» خاطرات سياسي سر آرتور هاردينگ، ترجمة دكتر جواد شيخ‌الاسلامي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، ‏‏1363، ص 146.‏
‏3- همان، ج 1، ص 114.‏
‏4- مورگان شوستر: اختناق ايران، ترجمة ابوالحسن موسوي شوشتري، تهران، صفي عليشاه، 1362، ص 30.‏
‏5- از اسناد مربوط به جنگ جهاني دوم، وزارت امور خارجه، اسناد سفارت ايران در لندن، كارتن 47، س ‏‏1320، به نقل از: اسناد نقض بي‌طرفي ايران در شهريور 1320، سياست خارجي در آستانة اشغال، به كوشش ‏محمد تركمان، تهران، كوير، 1370، صص 95-94.‏
‏6- ريچارد استوارت: در آخرين روزهاي رضاشاه، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، معين، 1370، ‏صص 51-45.‏
‏7- به نقل از: همايون الهي، اهميت استراتژيكي ايران در جنگ جهاني دوم، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1365، ‏ص 55.‏
‏8- همان، صص 64-63.‏
‏9‏‎- Soviet threat to Middle East. N ‎‏1068.26‏‎ January ‎‏1940.‏
به نقل از: اهميت استراتژيكي ايران در جنگ جهاني دوم، ص 66.‏
‏10- اهميت استراتژيكي ايران...، ص 66.‏
‏11- همان، ص 132.‏
‏12‏‎- ‎‏ ‏F.O. ‎‏371‏‎: Persia, ‎‏24571‏‎, E ‎‏2032‏‎, ‎‏22‏‎ May ‎‏1940‏‎. (Foreign office, London‏).‏
به نقل از: اهميت استراتژيكي ايران در...، ص 54.‏
‏13- بولارد سفير انگلستان در تهران تعداد خارجيهاي شاغل در ايران را چنين ذكر كرده بود: انگلستان 2590 ‏‏[بزرگ‌ترين گروه خارجيان در ايران]، روسيه شوروي 390 نفر، آلمان 690 نفر، ايتاليا 310 نفر، چكسلواكي ‏‏180 نفر، سوئد 70 نفر و يوگسلاوي 140 نفر. اهميت استراتژيكي ايران در...، ص 126.‏
‏14- خاطرات سر آنتوني ايدن، ترجمة كاوه دهگان، تهران، بهار 1342، ص 284.‏
‏15- اهميت استراتژيكي ايران در جنگ جهاني دوم، صص 181-180.‏
‏16- خاطرات جعفر شريف امامي، (طرح تاريخ شفاهي ايران مركز مطالعات خاورميانة دانشگاه هاروارد)، ‏تهران، سخن، 1380، صص 55 و 75.‏
‏17- ايران در اشغال متفقين، (مجموعة اسناد و مدارك 24-1318)، به كوشش صفاءالدين تبرائيان، تهران، ‏مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1371، ص 647.‏
‏18- فصل پنجم پيمان ايران با شوروي و انگلستان و فصل نهم پيمان ايران و آمريكا. ر.ك: ايران در اشغال ‏متفقين، صص 193 و 443.‏
‏19- محسني رئيس فرهنگ آذربايجان در دوره رضاشاه مي‌گفت: «هر كسي كه تركي حرف مي‌زند، افسار الاغ ‏بر او بزنيد و او را به آخور ببنديد!» (روزنامة كيهان، شم‍ 863، مورخ 26/10/1324) ذوقي رئيس فرهنگ بعد از ‏محسني دستور داد صندوق جريمة تركي حرف زدن در دبستانها گذاشته شود. هر طفل دبستاني آذربايجاني كه ‏تركي صحبت مي‌كرد بايد جريمة نقدي را به صندوق مي‌انداخت! عبدالله مستوفي استاندار آذربايجان هم به ‏شدت با تكلم به زبان تركي آذري مخالفت مي‌كرد و زبان تركي را زبان افراسياب و چنگيز مي‌دانست! گذشته ‏چراغ راه آينده است، جامي، تهران، نيلوفر، 1381، ص 262.‏
‏20- اسناد لانه جاسوسي آمريكا، از ظهور تا سقوط، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1366، ج ‏اول، ص 119. اين خشونت در حالي بود كه پهلويها حداقل نيمه آذربايجاني بودند. تاج‌الملوك آيرملو همسر ‏اول رضاشاه و مادر محمدرضا پهلوي ضمن تأكيد بر اينكه مادر و پدر او و پدرِ رضاشاه آذربايجاني بودند ‏مي‌افزايد: «رضاشاه زبان تركي را خوب مي‌دانست.» ملكه پهلوي، خاطرات تاج‌الملوك، تهران، به آفرين، 1381، ‏صص 22 و 26. فريده ديبا مادر فرح پهلوي نيز مي‌نويسد: «شوهرم سهراب ديبا - پدر فرح - متولد محلة ‏ششگلان تبريز بود و فرح در خانة پدر شوهرم در محلة ششگلان تبريز متولد شد و تا 6-5 سالگي او در تبريز ‏بوديم... من و فرح به زبان تركي مسلطيم.» دخترم فرح، تهران، به آفرين، 1382، صص 21-18 و 181. پدر ‏سهراب ديبا به نام شعاع‌الدوله ديبا در سالهاي 1295 تا 1297 شمسي در وزارت امور خارجه مقام عالي داشت ‏و يك دوره هم سفير ايران در اتريش شده بود. عموي سهراب به نام سيدالمحققين ديبا نمايندة آذربايجان و ‏سالها نايب رئيس مجلس شوراي ملي بود. ديده‌ها و شنيده‌ها، خاطرات ميرزاابوالقاسم‌خان كحّال‌زاده منشي ‏سفارت آلمان در ايران، تهران، البرز، 1370، ص 380.‏
‏21- جهت بررسي اين نارضايتي و سوءاستفاده فرقه دمكرات از آن و فريب جمعي از مردم مظلوم آذربايجان و ‏نيز اقدامات فرقه و شكست آن ر.ك: اصغر حيدري، طوفان در آذربايجان، تبريز، احرار، 1381، صص 196-‏‏163.‏
‏22- احسان طبري: كژراهه، خاطراتي از تاريخ حزب توده، تهران، اميركبير، 1366، ص 67.‏
‏23- براي توضيح راجع به دانشگاه كوتو، ر.ك: سياست و سازمان حزب توده، تهران، مؤسسه مطالعات و ‏پژوهشهاي سياسي، 1370، ص 99.‏
‏24- آيت‌الله ميرزاعبدالله مجتهدي: بحران آذربايجان (1325-1324)، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ‏ايران، 1381، ص 251.‏
‏25- جميل حسنلي: فراز و فرود فرقة دموكرات آذربايجان، ترجمة منصور همامي، تهران، نشر ني، 1383، ‏صص 17 تا 23. ‏
‏26- همان، صص 19 و 21.‏
‏27- همان، صص 45 و 52. يوسف افتخاري (متولد اردبيل) رئيس اتحادية كارگران كه از 1308 تا 1320 به ‏مدت 12 سال به دستور حكومت رضاشاه زنداني شده بود در اين مورد مي‌نويسد: «پيشه‌وري را از قديم و ايام ‏زندان مي‌شناختم. در سال 1324 روزي به دفتر روزنامه‌اش در خيابان فردوسي رفتم و به او گفتم: آقاي ‏پيشه‌وري [روسها] دنبال من آمدند كه در يك نقطه‌اي يك شورشي برپا كنيم و من آن شخص را نشناختم، اما ‏مي‌گفتند كه بيا استالين تضمين كرده است؛ اما من براي شركت در سنديكاي كارگري جهاني عازم پاريس ‏هستم و حتماً دنبال شما و رفقاي ديگرتان كه مي‌شناسم خواهند آمد. ديديد كه در گيلان (قيام ‏ميرزاكوچك‌خان) وقتي كه پشت آدم را (روسها) خالي مي‌كنند نتيجه‌اش شكست است، ما در جايي مي‌توانيم ‏دست به اسلحه ببريم كه اقلاً شصت درصد مردم پشت سر ما باشند. پيشه‌وري گفت آقاي افتخاري من اين ‏قدر ناشي هستم؟ يعني اين سن و سال را بيخود گذرانده‌ام و اين موها را بيخود سفيد كرده‌ام، حالا مي‌آيم و ‏يك چنين اشتباهي را مي‌كنم؟ اتفاقاً تا به پاريس رسيدم روزنامه‌ها نوشتند كه پيشه‌وري به آذربايجان رفته و ‏تشكيلاتي درست كرده است!» خاطرات دوران سپري شده، خاطرات و اسناد يوسف افتخاري، تهران، فردوسي، ‏‏1370، ص 83.‏
‏28- فراز و فرود فرقه دمكرات آذربايجان، صص 65، 129 و 138.‏
‏29- همان، صص 52 و 121.‏
‏30- همان، صص 108، 112 و 120.‏
‏31- ارتشبد فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ج 1، صص 150 و ‏‏123.‏
‏32- ايران در اشغال متفقين، ص 654.‏
‏33- ريچارد استوارت: در آخرين روزهاي رضاشاه، ص 363.‏
‏34- همان، ص 367. آمريكا تا آخر حكومت پهلوي نيز از دستيابي روسها به دو هدف مذكور نگران بود. در ‏اسناد لانه جاسوسي آمريكا در بخشي از سند سرّي تحت عنوان «طرح اضطراري براي ايران در صورت ‏درگذشت شاه» از اهداف عمدة آمريكا در صورت مرگ محمدرضا پهلوي ممانعت از گسترش شوروي به ‏سمت خليج فارس و ادامة دسترسي به منابع ايران به خصوص منابع نفتي ذكر شده است. از ظهور تا سقوط، ج ‏اول، ص 307.‏
‏35- اسدالله علم: گفت و گوهاي محرمانة من با شاه، تهران، طرح نو، 1371، ج 1، ص 127.‏
‏36- محمدرضا پهلوي: پاسخ به تاريخ، به كوشش شهريار ماكان، تهران، شهرآشوب، 1371، صص 77-76.‏
‏37- ملكه پهلوي، خاطرات تاج‌الملوك، صص 98 تا 103. سه مورد مهم بايد در اينجا تذكر داده شود: الف - ‏استالين با مخالفت شديدي كه با نظام سلطنتي در ايران داشت حاضر به جنگ جهت سرنگوني آن و به رغم ‏خودش آزادي ملت ايران از دست امپرياليست‌ها نبود. ب - محمدرضا پهلوي در كتاب «پاسخ به تاريخ» ص ‏‏281 به دروغ مدعي است استالين در تهران به او گفت: «براي پنجاه سال آينده آسوده‌خاطر باشيد.» اين ادعا در ‏كتاب مذكور كه پر از دروغ است با گفته‌هاي مادر وي باطل مي‌شود. پ - روسها هيچ علاقه‌اي به محمدرضا ‏و تداوم سلطنت او نداشتند. وي بسيار به آمريكا نزديك شد و سلاحهاي پيشرفتة آمريكايي را به طور وسيع ‏خريد و در ايران ذخيره كرد و در قبال كمونيسم و حزب توده واكنش‌هاي تندي نشان داد. اين موارد به گفتة ‏كوزيچكين مأمور كا.گ.ب در ايران، شوروي را به وحشت افكند كه ايران در برخورد مسلحانة روسها با آمريكا ‏سرپل حمله به شوروي خواهد بود لذا دستور قتل شاه در مسكو صادر شد. در سال 1340 ماشين پر از مواد ‏منفجره در سر راه ماشين شاه در تهران قرار داده شد كه فقط اشتباه مأمور انفجار بمب جان شاه را نجات داد. ‏بمب مي‌توانست تا شعاع 500 متر را در هم بكوبد. ر.ك: كا.گ.ب در ايران، كوزيچكين، ترجمة حسين ‏ابوترابيان، تهران، 1370، صص 279 تا 282.‏
‏38- ملكه پهلوي، ص 193.‏
‏39- مارگارت لاينگ: مصاحبه با شاه، ترجمه اردشير روشنگر، تهران، البرز، 1371، ص 120.‏
‏40- سند واضح اين ادعا، نوشته‌هاي آندرو گروميكو وزير خارجة معروف شوروي در خاطراتش است. وي كه ‏همراه استالين در كنفرانس تهران شركت نمود با وجود توضيحات مفصل راجع به گفت و گوهاي كنفرانس در ‏مورد مسائل جهاني و نظامي و ادامة جنگ با آلمان و دنياي پس از شكست آلمان و... هيچ اشاره‌اي به ايران و ‏مصائبي كه در طي جنگ دوم جهاني (اروپايي!) براي جلوگيري از شكست شوروي متوجه كشور ما شد نكرده ‏است. گويا اصلاً او ايران و ايراني را نديده بود و محل تشكيل كنفرانس، تهران پايتخت ايران نبود! ر.ك: ‏خاطرات گروميكو، ترجمة جمشيد زنگنه، تهران، نشر و پخش ويس، 1369، صص 128 تا 153.‏
‏41- اين تضمين بر طبق فصل اول پيمان اتحاد ايران با بريتانيا، شوروي و سپس با آمريكا به ايران داده شده ‏بود. جهت مطالعة متن پيمان‌نامه ر.ك: ايران در اشغال متفقين، صص 191 و 441.‏
‏42- حسن ارفع: در خدمت پنج سلطان (خاطرات سرلشكر حسن ارفع)، ترجمة سيداحمد نواب، تهران، ‏مهرآئين، 1371، ص 390.‏
‏43- وثوق‌الدوله نخست‌وزير ايران با سر پرسي كاكس وزيرمختار انگليس در ايران به تاريخ 9 اوت 1919 ‏‏(1337 قمري) اين قرارداد محرمانه را امضا كرد كه بر طبق آن نظارت بر تشكيلات نظامي و مالي ايران ‏منحصراً در دست مستشاران انگليسي قرار مي‌گرفت. مخالفتهاي زيادي با قرارداد مذكور شد و از جمله مرحوم ‏خياباني در آذربايجان بر عليه آن به پا خاست.‏
‏44- سالنامة دنيا، شم‍ 29، اسناد مهم سياسي تاريخي وزارت خارجه آمريكا، ترجمة دكتر هدايت‌الله حكيم‌اللهي، ‏ص 334. متأسفانه دكتر مصدق در كتاب «خاطرات و تألمات مصدق» (تهران، علمي، 1366) در مورد طرح ‏تقسيم ايران در سال 1324 و مخالفتش با آن چيزي ننوشته است.‏
‏45- روزنامة رسمي كشور شاهنشاهي ايران، س اول، شم‍ 267؛ مذاكرات مجلس شوراي ملي، پنجشنبه 20 دي ‏‏1324، ص 988.‏
‏46- دكتر آرتور ميلسپو در 1301 با تصويب لايحة استخدام مستشاران مالي آمريكا در مجلس به عنوان رئيس ‏كل مالية ايران براي پنج سال به استخدام دولت ايران درآمد و با هشت نفر همكار خارجي خود مشغول كار ‏شد. او اختيارات وسيعي به دست آورد و كلية درآمدها و هزينه‌هاي دولتي، وظايف مالي دولت، وصول ماليات، ‏تنظيم بودجه‌هاي دولتي و امور خزانه زيرنظر مستقيم او قرار گرفت. اما نتوانست براي اقتصاد بيمار ايران چاره ‏كند. سومين سال استخدام او مقارن با سقوط قاجاريه و روي كار آمدن سلطنت پهلوي بود. او همچنان مشغول ‏كار بود كه در سال 1306 قرارداد او تمديد نشد. بي‌ميلي رضاخان، اعتراض شوروي و انگلستان به حضور ‏مستشاران آمريكايي در ايران و عدم توانايي ميلسپو در رفع مشكلات اقتصادي از علل تمديد نشدن قرارداد وي ‏بود. ميلسپو در سالهاي 1321 تا 1323 در بحبوحة جنگ جهاني دوم نيز در زمينة مسائل مالي به استخدام ‏دولت ايران درآمد. زينب احيايي: مستشاران آمريكايي در ايران به روايت اسناد، تهران، مركز اسناد انقلاب ‏اسلامي، 1382، ص 41.‏
‏47- روزنامه رسمي كشور شاهنشاهي ايران، س اول، شم‍ 267؛ مذاكرات مجلس شوراي ملي، پنجشنبه 20 دي ‏‏1324، ص 989.‏
‏48- اين امر را احسان طبري تئوريسين معروف حزب توده نيز مورد اشاره قرار داده است: كژراهه، تهران، ‏اميركبير، 1366، ص 56.‏


منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 56



 
تعداد بازدید: 903


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: