انقلاب اسلامی :: قصر قجر

قصر قجر

27 اسفند 1390

قصر قجر

در زمان سلطنت رضاخان دستگاه اطلاعاتي به معني خاص آن، يعني مركزي كه به جمع‌آوري خبر از كشور هدف اشتغال داشته باشد در ايران وجود نداشت. او همه چيز را از نظميه كه بعدها به شهرباني تغيير نام يافت، مي‌گرفت. سفارتخانه‌هاي ايران در كشورهاي مختلف نيز راه ديگري براي جمع‌آوري اطلاعات بود.
رضا شاه كه بقاي حكومت خود را در به بند كشيدن آزاديخوا‌هان مي‌ديد، مدت زيادي از به قدرت رسيدنش نگذشته بود كه «ماركوف» روسي را مأمور بررسي و انتخاب مكاني مناسب براي احداث زندان نمود.
نيكلاي ماركوف در سال 1882 در شهر تفليس گرجستان به دنيا آمد و در سال 1910 از بخش معماري دانشكد هنرهاي زيباي آكادمي سلطنتي فارغ‌التحصيل شد. چهار سال بعد نيز در بخش آكادمي فارسي زبان‌هاي شرقي سن‌پترزبورگ تحصيلات خود را به اتمام رساند. ماركوف دوست و همرديف رضاخان ميرپنج بود. در سال 1921 ميلادي فعاليت معماري خودش را در تهران آغاز كرد. از معماري اسلامي و شهرهاي سنتي ،احداث بناهاي ايراني و نيز مصالح محلي از قبيل آجر، سنگ، كاشي و گچ را مي‌ستود. آجرهاي خشتي كه وي به كار مي‌برد به نام آجر ماركوفي معروف شد. وي چندين وزارتخانه، ساختمان شهرداري و اداره، كارخانه، كاخ و زندان، استاديوم ورزشي، مدرسه و مغازه در تهران ساخت.
او ساختمان سفارت ايتاليا و ساختمان سينگر در خيابان سعدي را به سبك كلاسيك اروپايي ساخت به همه اينها اضافه كنيد بناي زندان قصر در كاخ قجرها را. ماركوف پس از بررسي‌هاي لازم، قصر قجر را براي احداث زندان در تهران پيشنهاد كرد كه بلافاصله اعتبار لازم تأمين و طراحي و سپس عمليات اجرائي آن آغاز شد كه در نتيجه روز 11 آذر 1308 با 192 سلول آماده بهره‌برداري و توسط رضاخان افتتاح گرديد. 1 اين در حالي بود كه در آن زمان، عده‌اي خرده مي‌گرفتند كه در هيچ جاي جهان معمول نيست، شاه زندان يا مؤسسه ديگري نظير آن را بازگشايي كند، ولي واقعيت اين بود كه او براي حفظ حكومت خود نياز شديدي به احداث اين مكان‌ها‌ي مخوف داشت.
در آن زمان پس از اداره پليس سياسي، اداره زندان از فعال‌ترين ادارات بود و در زندان قصر دو عبارت به صورت ضرب‌المثل در آمده بود كه حاكي از جو حاكم در آن دوران است:
«انشاءالله سيگار اديب السلطنه نصيبت شود» كه منظور از «اديب السلطنه» سرهنگ يحيي رادسر،2 رئيس پليس وقت بود كه معمولاً اجراي احكام اعدام را به عهده داشت و قبل از اعدام به زنداني سيگار تعارف مي‌كرد كه ظاهراً اضطراب او را مقداري كاهش دهد و يا « تو را از درب عليم‌الدوله بيرون كنند» منظور از درب عليم‌الدوله درِ چوبيني بود كه به محوطه‌اي تپه‌گونه ميان زندان قصر و پادگان قصر باز مي‌شد و زنداني سياسي را بر فراز بلندي‌هاي آن اعدام مي‌كردند.3
ركن‌الدين مختار4 آخرين رئيس شهرباني حكومت رضاشاه، برخوردهاي ظالمانه و خشونت ‌بار را همچنان ادامه مي‌داد به طوري كه در زمان تصدي او، شهرباني به دستگاه مخوفي تبديل شده بود، چنان كه تصور مي‌شد اين دستگاه در قلب تمامي خانواده‌ها نفوذ كرده است. از جمله جنايات او كشتن زندانيان با تزريق آمپول‌هاي هوا و سمي توسط شخصي به نام پزشك احمدي بود.5

پي نوشت:
1ـ روزنامه اطلاعات، سال چهارم، شماره 915، سال 1308. (سند شماره 1)
2ـ يحيي رادسر دايي هويدا و يكي از عاملين به شهادت رساندن آيت‌الله سيدحسن مدرس بود.
3ـ همان، ص 168.
4ـ ركن‌الدين مختار فرزند كريم مختار السلطنه در سال 1271 ش در اصفهان متولد شد. او تحصيلات مقدماتي را در مدارس جديد گذراند و وارد مدرسه موسيقي و نظام، يكي از شعب مدرسه دارالفنون گرديد. هنوز دوره سه ساله مدرسه را پايان نبرده بود كه در سن 22 سالگي وارد خدمت در شهرباني شد. در ابتداي كودتاي 1299 بر اثر اختلاف با مستشاران سوئدي از خدمت در شهرباني منفصل ولي بعدها از سوي وزارت كشور به رياست شهرباني رشت انتخاب و پس از حدود دو سال به كرمانشاهان منتقل شد. او با دختر يكي از خانواده‌هاي كرندي ازدواج كرد. در سال 1303 امور شهرباني خوزستان به وي كه در آن هنگام درجه سرگردي داشت، سپرده شد.
به هنگام مسافرت حسين آيرم به فرنگ جهت معالجه، ركن‌الدين مختار رئيس كل شهرباني شد. او آخرين رئيس شهرباني رضاشاه بود و تا شهريور 1320 در اين سمت باقي بود. بنا به نوشته صدرالاشراف؛ مختار شخص بد نفس و داراي سوءنيت و شناعت اعمال بود.
زماني که رکن‌الدين مختار رئيس کل شهرباني شد روسيه و آلمان و انگليس در صحنه سياست ايران نقش مؤثري داشتند. در زمان تصدي او بر شهرباني کل کشور بود که قضيه کشف حجاب توسط رضاخان مطرح و عملي شد و پليس در کوچه و خيابان چادر و روسري از سر زنان محجبه برمي‌داشت. در سال 1319 هنگامي که دکتر مصدق از سفر معالجاتي آلمان به ايران بازگشت در باغ کاشف‌السلطنه توسط مأموران مختار (شهرباني) دستگير و پس از چند روز از طريق مشهد به بيرجند تبعيد گرديد.
به دنبال استعفاي اجباري رضا شاه در 24 شهريور 1320، سرپاس رکن‌الدين مختار هم در همان روز از مقام خود برکنار و پاسيار رادسر به کفالت شهرباني منصوب شد.با برکناري مختار جوّ خفقان از بين رفت و مردم احساس آزادي کردند. مختار كه پس از برکناري به کرمانشاهان رفته بود، توسط پليس دستگير و تحت‌الحفظ به تهران آورده شد. پس از تشکيل دادگاه‌هاي مختلف در خصوص او، و وجود شاکيان متعدد و شرکت در قتل و... در عصر روز 25 شهريور 1321 اتهامات او قرائت و به زندان محکوم گرديد!! که بنا بر شنيده‌ها در فروردين 1327 مشمول عفو پادشاه وقت قرار گرفت!!!
5ـ در سال 1266 در تبريز به دنيا آمد در حدود سال 1307 در بيمارستان احمدي تهران که بعدها به بيمارستان سپه موسوم گرديد، از بيماران پرستاري مي‌کرد. او با مشاهده اعمال پزشکان سعي مي‌کرد امور پزشکي را فرا گيرد. سر و کار داشتن با بيماران متعدد در شبانه‌روز اهميت واقعي بيماري و درد را در نظرش کم اهميت جلوه داده و ناله و ضجه دردمندان برايش عادي شده بود و کسي که طاقت مشاهده يک آمپول زدن را نداشت، اکنون هنگام اقدام سخت‌ترين عمل‌ها قبل از پرستاران ديگر حاضر مي‌شد و با کمال خونسردي مانع دست و پا زدن بيماران مي‌شد.
وي زماني اقدام به داير کردن داروخانه کوچکي در مشهد نمود. البته معلوم نيست وي علوم داروسازي را از کجا تحصيل کرده است و همين که مي‌گفتند از تهران آمده و در يکي از بيمارستان‌هاي مهم مرکز کار مي‌کرده است براي معرفي او کافي بود تا مردم به او مراجعه نمايند.داروفروشي يا پزشکي در مشهد هم او را قانع نمي‌کرد لذا در پي شغل مهم‌تر و سودمندتري بود و در سال 1310 وارد يکي از مهم‌ترين ادارات مرکز شد. البته معلوم نيست به چه علت و معرفي چه کسي. به ظاهر مي‌گفتند طبيب مخصوص شهرباني است و تنها رئيس کل آن اداره و شايد چند نفر مأمورين عاليرتبه، از کارهاي او خبر داشتند و اشخاص ديگري سر از کار او در نمي‌آوردند. مشهور است که وي در دل شب سرکار حاضر مي‌شد و با آمپول‌هاي مخصوص خود (آمپول آب‌داغ، آمپول هوا و...) بيماران را مي‌کشت. در شهريور 1320 که اوضاع دگرگون شد وي به کشور عراق گريخت ولي به وسيله مأمورين عراقي دستگير و به مقامات ايران تحويل گرديد. پس از چندي در حالي که عاملين اصلي به نوعي تبرئه شدند، وي اعدام گرديد!! (برگرفته از روزنامه اطلاعات، مورخ جمعه دوم مرداد 1321 (سند شماره 2). (احمد کسروي وکيل مدافع وي بوده و در دادگاه از او دفاع نمود)



منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 64
به نقل از:شکنجه‌گران مي‌گويند... قاسم حسن‌پور، موزه عبرت ايران چاپ و نشر عروج، 1386، صص 22ـ24.



 
تعداد بازدید: 907


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: