12 اردیبهشت 1391
سید مهدی حسینی، نویسنده و پژوهشگر، وقایع و حوادث دوران انقلاب را به چشم خود دیده و با برخی از شخصیتهای موثر در انقلاب از نزدیک مراوداتی داشته است. براین اساس جواد کامور بخشایش درباره شهید آیتالله مرتضی مطهری با او به گفتوگو نشسته است.
- 12 اردیبهشت روز شهادت استاد شهید، آیتالله مرتضی مطهری است . به این بهانه خدمت شما هستیم که خاطرات و تحلیلی در باره ابعاد مختلف این شخصیت با تکیه بر نقش ایشان در نهضت اسلامی و انقلاب داشته باشیم.
- اگر بخواهیم وزن هر شخصیتی را در انقلاب بسنجیم، بهترین ملاک ، خود انقلاب اسلامی ، امام(ره) و اسلام، علما و بزرگان و مبارزین هستند. اگر حضرت امام(ره) را به عنوان بنیانگذار و معمار انقلاب اسلامی میشناسیم ، بنابراین وزن هر شخصیتی در انقلاب را باید در مقایسه با امام(ره) ببینیم. ما در دوران انقلاب شخصیتهای بسیار زیاد و متعدد و متنوعی داشتیم، با اندیشههای مختلف و رویکردهای مختلف. یکی از این شخصیتها شهید مطهری است . شهید مطهری، نزدیکترین شخصیت به امام(ره) بود. 33 سال از شهادت شهید مطهری میگذرد و هر چه زمان میگذرد به یک تحلیل و عمقی میرسیم که میبینیم وزن شخصیت شهید مطهری سنگینتر میشود.
واقعیت این است که بعد از انقلاب دیگر دشمن اجازه نداد ایشان بماند. زیرا شخصیت ایشان در همان مقطع وزن سنگینی نسبت به بسیاری از شخصیتها از نظر علمی، فکری، فرهنگی، سیاسی و اندیشهای داشته است. اگر از نظر سنی نگاه کنید ، ایشان حدود20 سال از امام(ره) کوچکتر است، اما در همان مقطع یا چند سال بعدش میتوانست یکی از مراجع بزرگ وقت باشد. با سنهای کمتری از ایشان، اشخاصی همان موقع جزء مراجع تقلید قرار گرفتند و ایشان هم در همان وزن و اعتبار و در حد مرجعیت، از لحاظ فقهی و فقاهت بود.
ایشان از سال 1332 وارد عرصه سیاسی و فرهنگی شد. کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» ایشان در همان مقطع چاپ شده است. ایشان در آن کتاب به دنبال نقد تفکر حزب توده بوده و از همان موقع احساس میکرده که اسلام در برابر مارکسیسم میتواند مبارزه بکند. شهید مطهری مارکسیسم را به عنوان رقیب تلقی نمیکند، به عنوان یک دشمن تلقی میکند. برخی از اندیشمندان ، مارکسیسم را به عنوان رقیب برای انقلاب اسلامی میدیدند ، ولی شهید مطهری آن را یک دشمن میدانست و این تفکر شایسته تحلیل است.
- یعنی میتواند به عنوان یک ویژگی شاخص برای شهید مطهری مطرح باشد.
- بله. شهید مطهری با مارکسیسم هیچ گونه مماشات و همراهی نداشت و آن را یک دشمن تلقی میکرد. امام(ره) هم در اولین مصاحبهای که اگر اشتباه نکنم با فیگارو بود میگویند که ما با مارکسیستها همراهی نمیکنیم، مارکسیستها از پشت به ما خنجر میزنند. عین این مصاحبه را یادم است. بنابراین اندیشه شهید مطهری متأثر از وضعیت بینالمللی نبوده، خودش اسلام را عمیقاً درک کرده بود و در همان سال 32 که سنش حدود 30 سال میشده ، وارد عرصه نقد اندیشهها شده و هم تفکرات غرب را نقد میکرده ، هم تفکرات شرق را .
- بحث مبارزات اندیشهای شهید مطهری در همان اولین آثار ایشان متبلور است؟
- در همه آثارش هست. سخنرانی«شناخت»ش در سال 56 را نگاه کنید، آنجا هم اشاره میکند که ما بعضی از اینها را که اسم میبریم در «اصول فلسفه و روش رئالیسم» مچشان را گرفتیم. این کتاب پشتیبانی عمیقی بود برای بچههای مسلمان آن زمان که مبارزه میکردند، دستآویز قویای بود برای کسانی که مبارزه میکردند برای انقلاب اسلامی، این کتاب برایشان مبنا بود. بعد از دهه 50 هم کار کرد و در کتاب «علل گرایش به مادیگری» مدح غرب را کلاً پاک میکند و می گوید غرب اسلام را نفهمیده ، اصلاً دین را نفهمیده، اگر دین را فهمیده دین کلیساها را فهمیده است. در مقدمه کتاب در باره ماتریالیسم منافق بحث کرده که علناً نمیآید بگوید تفکر من این است، اما مذهب را پوشش قرار میدهد و بعضی از شخصیتها را از بین میبرد. از آنها به عنوان ماتریالیست منافق یاد میکند و دقیقاً برمیگردد به تفکرات و اندیشههایی که سال 50 پیدا شد که صریحاً نمیتوانست بگوید ما با اسلام مخالفیم، یعنی یک پوششی از مذهب را به عنوان ابزار نگاه میکردند.
این نکته را هم یادآوری کنم که حضرت امام(ره) قائل به یک تفکیک بودند. قائل به این بودند که یک عدهای اسلام را قبول دارند و اسلام را ابزار مبارزه میدانند. امام(ره) این را قبول نداشتند. سازمان مجاهدین خلق که رفتند پیش ایشان، آقای دعایی نقل میکند و میگوید، وقتی که من کتاب «شناخت» و کتاب «حسین» احمدرضایی را بردم به امام(ره) نشان دادم ، امام گفتند، اینها خط شان ریز است من نمیتوانم بخوانم که اینها را تأیید کنم . نشستیم (با حقشناس و روحانی) اینها رادرشت نوشتیم دادیم به امام(ره) خواندند و گفتند، من تأیید نمیکنم، گفتند که اینها به اسلام تمسک دارند، اینها به اسلام تملک ندارند، اسلام را به عنوان دینی که دین حقی است و عبادت کنند ، نپذیرفتهاند. عین همین را هم شهید مطهری آورده و میگوید که این کسانی که اسلام را تمسکی میگیرند، در واقع ماتریالیست منافقاند. این تفکر شهید مطهری است. کمتر شخصیتهای دیگر را دیدم که به این صورت مسائل را فهمیده باشند.
شعاع تفکر شهید مطهری بعد از سال 42 بیشتر میشود
- به تحلیل ابعاد زندگی شهید مطهری بپردازیم. معتقدم شهید مطهری از دو بعد قابل بررسی است ؛ سخنرانیها و فعالیتهای انقلابی و نقش ایشان در هدایت و همراهی با انقلاب و دوم اندیشه ایشان که در آثار متبلورند.
- قبل از سال 42 شهید مطهری بیشتر نقش پرورش و تربیت شاگرد را داشته و مدرس بوده و کار پژوهشی و تحقیقاتی را دنبال میکرده است. در عرصه مسائل اندیشهای و دینی، در آن مقطع و در زمانهای بعدی به عنوان یک فیلسوف شناخته میشود، منتها قبل از سال 42 آثار متعدد و همکاری با نشریاتی که در حوزههای دینی چاپ میشده، دارد.
- نام ببرید.
- مثل «مکتب اسلام». دنبال این بود که بیاید تهران. وقتی تشریف آورد به کار تدریس در دانشگاه پرداخت. یعنی در این مقطع بیش از هر چیزی دغدغه فهم و درک عمیق دینی داشته و این نکته هم در خصلت ایشان بوده که مسائل و سؤالاتی که جوانها دارند از متون دینی استخراج کند و به روز جواب بدهد. این کار از سال 42 به بعد در نشریات یا منابر یا محافل درسیشان اوج گرفته است.
بعد از جریان فیضیه در سال 42 و در قضایای محرم که پیش میآید و شاه برای وعاظ تهران صحبت میکند که در منابرتان سه چیز نگویید: نگویید اسلام در خطر است ، نگویید اسرائیل دشمن است و از شاه هم بدگویی نکنید، شهید مطهری مخالفت میکند و با جمعی از وعاظ دستگیر میشوند و در بازداشتگاه کمیته مشترک ضد خرابکاری زندانی میشوند. در زندان، شهید مطهری دنبال سازمان دادن روحانیون است که با همدیگر برنامه بگذارند و سخنرانی خاصی کنند.
بنابراین شهید مطهری در قبل از سال 42 ، نقش تبلیغی در ترویج دین در حوزههای روشنفکری و دانشگاهها و حسینیهها و مساجد داشته است. پایه و اساس روش الان روحانیت را شهید مطهری گذاشته است. روحانیت تهران را جمع میکند و میگوید که هر چند وقت یک بار دور همدیگر بنشینید و با همدیگر صحبت بکنید. کتابهای «ده گفتار» و «بیست گفتار» حاصل سخنرانیهای قبل از سال 42 در این گونه نشستهاست. ایشان در آن مقطع دنبال سازمان دادن جمعی از روحانیت هست که بعدها میشود جامعه روحانیت. یعنی شاید قدم اول را شهید مطهری در همان زمان برداشته است. کمتر سراغ داریم از روحانیون که قبل از سال 42 این طور میفهمیدند و این دیدگاه را داشتند. اما شهید مطهری این چشمانداز را داشت که مبارزه اسلام با کفر و شرک و نفاق، یک راهبرد دراز مدتی است.
بعد از سال 42 شهید مطهری با درایت بیشتری کار میکند. این طور نیست که دستور به تظاهرات بدهد یا منبر احساسی برود و سخنرانی داغی علیه یکی کند و دستگیر بشود، با برنامهریزی جلو میآید، به صورتی که بعد از این که انقلاب پیروز میشود، این روش باز هم کاربرد مییابد. یعنی معلوم میشود که از یک تدبیر عمیقی برخوردار بوده و اندیشههای آن موقع ایشان در موضوع اسلام، در طول زمان به خیلی از نیازمندیها پاسخگو بوده است.
کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» ایشان حکایت از این دارد که آن چیزی که از اسلام و انقلاب اسلامی میفهمید، بر اساس فقاهت و اجتهاد فهمیده و بحث کرده که اسلام یک قانون ثابت دارد، یک قانون متغیر. در حدود 25 جلسه این مباحث را ادامه داده، اما روی این موضوع دغدغه داشته که اسلام همیشه به نیاز بشر پاسخگو بوده و شهید مطهری این دغدغه را از قبل از سال 42 داشته و خودش متصدی این امر شده که این کار را دنبال کند.
شعاع تفکر شهید مطهری بعد از سال 42 بیشتر میشود. خیلی از شخصیتها در این دوران مبارزه و آثاری چاپ کردند، شاید حدود 500 عنوان کتاب نوشتند، اما کارایی کمتری در روند انقلاب داشتند. اما زندانیان سیاسی از کتابهای شهید مطهری در برابر مارکسیستها و لیبرالیستها استفاده میکردند.
شهید مطهری در تهران با شخصیتهایی مثل مرحوم طالقانی و مرحوم بازرگان و افراد دیگر هم مرتبط شد. نهضت آزادی تأسیس شد اما عضو نهضت آزادی نشد. با آقای طالقانی و آقای بازرگان همراه بود، عکس هم دارند، اما تفکرات مرحوم بازرگان را نقد میکرد. پیش از این شهید مطهری کتاب «راه طی شده» مرحوم بازرگان را نقد کرده و میگوید، این که معتقدند غرب راهی را رفته، ما هم همان راه را برویم ، غلط است. شهید مطهری این نوع تفکرات را قبل از سال 42 در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نقد کرده است. زیرا نسبت به خط مشیاش بسیار آگاه بود و ما شخصیتهای دیگر را نمیتوانیم با این تراز جلو بیاوریم، من نمونهای ندارم.
شهید مطهری علاوه بر پژوهش، در عرصه عمل به ترویج و تبلیغ و آموزش هم وارد میشود. از سال 1330 دقیقاً در این مراحل گام برداشته است .
- ایشان به چه شکلی وارد مبارزه شد و ارتباط ایشان با حضرت امام(ره) از کجا و چگونه آغاز شد؟
- شهید مطهری بیشتر در محضر حضرت امام(ره) درس اخلاق خواند که روزهای پنجشنبه بود. حضرت امام(ره) چند شاگرد داشتند، یکیشان شهید مطهری بوده که در بحثها شرکت میکرد. شهید مطهری میگوید، ما دغدغه داشتیم کی هفته دیگر میرسد ما درس اخلاق را داشته باشیم. در واقع آن درس اخلاق حضرت امام(ره) برای شهید مطهری یک حرکت بوده و حدود 10 سال در درسهای اخلاق، فقه و اصول و خارج حضرت امام(ره) حضور داشت. در همان مقطع سال 40 به بعد، از طرف حضرت امام(ره) حق دریافت وجوهات را داشت و در خیلی از امور فقهی و دریافت وجوهات وکالت دارد که اسناد آن در صحیفه امام هست.
ارتباطی که شهید مطهری با امام(ره) داشت و تعابیری که حضرت امام(ره) در مورد شهید مطهری به کار بردند، واقعاً بینظیر است. شهید مطهری در مسجد فرشته با عنوان اهداف روحانیت سخنرانی میکند و میگوید، ذکر او و نام او و یاد او قلب ما را به لرزه درمیآورد و با این جمله به گریه هم میافتد. ارتباط ، ارتباط عاشق و معشوقی بوده است. علامه طباطبایی هم نقل میکرد، هر وقت من شهید مطهری را میدیدم ، احساس رقص به من دست میداد. این تعبیری است که علامه طباطبایی در مورد شهید مطهری دارد. حتی کسی مثل آقای منتظری که هممباحثه شهید مطهری در بحث فقه و غیره در مدرسه فیضیه بوده، میگفت که آقای مطهری من را بیدار میکرد برای نماز شب، من پا نمیشدم ، هر دفعه یک بهانهای میگرفتم، میگفتم آب حوض کثیف است، آب حوض یخ است. میگفت، شهید مطهری یک دفعه گفت رفتم آب از لب رودخانه برایت آوردم، گرم است، بلند شو وضو بگیر نماز شب بخوان . میگفت، من تنبلیام میآمد ، میگفتم حوصله ندارم ، اما ایشان مرتب نماز شب را سر وقت میخواند، بعضی موقعها که آب حوض یخ زده بود، یخ را میشکست و وضو میگرفت و نماز شب میخواند. از نظر تعبدی و عبادی، شهید مطهری را میتوانید با امام(ره) مقایسه کنید و از نظر فهم مسائل سیاسی در دوره دهه 40 به بعد تا سال 57 و در بحثهای شناخت اسلام و اسلام و حکومت، باز در نقطه نزدیک به حضرت امام(ره) بود. این که حضرت امام(ره) در عرصه عمل وارد شدند و گفتند باید اجرایی کنید اسلام را، شهید مطهری هم همین کار را کرد. شهید مطهری همراه امام(ره) به عنوان یک رهبر، مرجع تقلید، شخص بزرگوار و استاد میرفته و به عنوان مثال از لحاظ فقهی و حقوقی، همان که حضرت امام(ره) نسبت به حقوق زن قائلند، در کتابهای شهید مطهری دیده میشود و نمونههای فراوانی در این زمینه داریم.
به دهه 40 که میرسیم فضا عوض میشود، آیتاللهالعظمی بروجردی که از دنیا میرود تا سال 42 مرجعیت در یک شخصیت نمود نمیکند و در چند شخصیت نمود میکند. مرجعیت عظما یک زعیم و یک مرجع تقلید بوده و همه علمای عظمای دیگر هم او را به عنوان بالاتر از خودشان قبول داشتند. در سال 40 که آیتالله بروجردی فوت میکند، شهید مطهری و امثال ایشان گرد امام(ره) هستند. امام(ره) مطرح میشوند چون وارد صحنه میشوند. امام(ره) جریانات انقلاب را بعد از آیتالله بروجردی ادامه میدهند. ما قائل به این هستیم که قبل از آیتالله بروجردی، شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار یک جریان انقلابی بود..
- با تأسیس حوزه علمیه...
- بله، شیخ عبدالکریم حائری در واقع مؤسس و تأسیسکننده این حرکت انقلابی بود و حضرت امام(ره) شاگرد شیخ عبدالکریم بود. سال 1315 که شیخ عبدالکریم از دنیا میرود، شهید مطهری از نسل جوانی است که به حوزه میآید و امام(ره) یک استاد حوزه علمیه است که در قم تدریس میکند. علمای دیگر رفتند در نجف درس خواندند، اما امام(ره) نرفت و شهید مطهری از این مقطع با امام(ره) مرتبط بود. حوزه علمیه بعد از شیخ عبدالکریم در زمان حاکمیت رضا شاه که جنگ جهانی دوم پیش میآید، وضعیت به هم ریختهای دارد. امام(ره) دغدغه این را دارند که حوزه را سازمان دهند و تلاش میکنند و با افراد و شخصیتهایی که همتراز ایشان بودند، میروند آیتالله بروجردی را در سال 1323 به تهران میآورند.
مقابله با نفوذ اندیشههای بیگانه و مبارزه با اسرائیل
- شهید مطهری هم در این قضایا نقش داشت؟
- نقشش برجسته نیست، اما شاگرد امام(ره) بود. حضرت امام(ره) اصرار میکنند و آقای بروجردی را به قم میآورند و آن مرکزیت وآن رهبری اسلامی که شیخ عبدالکریم بنیان گذاشته بود ادامه پیدا میکند تا روند جریان انقلاب و اسلامی که فقاهت دارد، خودش را نشان بدهد . سال 1323 که آیتالله بروجردی به قم آمد، امام(ره) دنبال ایجاد تشكّل جدیدی هستند که حوزه را اصلاح کنند. این فکر را حضرت امام(ره) و افرادی که با امام(ره) هستند به آقای بروجردی دادند. آیتالله بروجردی تا سال 40 به عنوان مرجع تقلید بزرگ شیعه در ایران و در جهان تشيّع درخشش دارد و همه در گرد او هستند. رژیم پهلوی یک فرصت سیاسی به دست آورد و حرکتی انجام داد. دنبال این بود که تأثیری که رحلت آیتالله بروجردی در کشور و جهان تشيّع گذاشت را پاک کند. چون فوت آیتالله بروجردی خیلی مؤثر بود. مردم در تمام روستاها و شهرها برای آیتالله بروجردی ختم گرفتند. 40 روز حاکمیت دست روحانیت بود و رژیم این وسط منفعل شده بود. قدرت روحانیت به عنوان یک جریان فکريِ دینی تجلی پیدا میکند و مرحوم شهید مطهری میفهمد و تبیین میکند و با انگیزه بیشتر وارد عرصه کارهای آموزشی و تبلیغی و ترویجی میشود. این دغدغه را شهید مطهری در دهه 40 به اوج میرساند. اکثر سخنرانیهای ایشان که ما از آنها استفاده میکنیم مربوط به دهه 40 است. بعد از ماجرای سال 42 جریان مسلحانه اوج میگیرد و معلوم است شهید مطهری این روش را نمیپسندد. شاید اظهار نظری بابت این قضیه نکرده، اما تأیید هم نمیکند. شهید مطهری اعتقاد دارد که پشت کارها باید فکر باشد. شهید مطهری این خلاء را حس کرده بود، به خصوص زمانی که مبارزات مسلحانه در گروههای سیاسی نمود پیدا میکند و شهید مطهری نسبت به حرکتهای مسلحانه چندان روی خوش نشان نمیدهد و هیچ کدام از جریانات مسلحانه را تأیید نمیکند.
- حتی مؤتلفه را؟
- حتی مؤتلفه یا حزب ملل اسلامی را. شهید مطهری در کتاب «انسان و سرنوشت» حدود 20 محور مطرح میکند. این نگاه یک نگاه اندیشهای و معتقد به این است که ادامه انقلاب ، ترویج اسلام و حاکمیت اسلام را با نوآوریهای فکری و اندیشهای میتوان نشان داد. در بحث انسان و سرنوشت و قضا و قدر، معتقد نیست که تمام سرنوشت ما به قضا و قدر ربط دارد، اعتقاد دارد که سرنوشت انسان به اراده خود هم هست، یعنی قضا و قدر هست، اراده انسان هم هست و هر دو را دخیل میداند. در کتابهای آن مقطع نشان میدهد اگر حرکت مسلحانه یا مبارزه مسلحانه داریم یا اگر موفق شدیم رژیم پهلوی را ساقط کردیم باید تئوری و ایده و فکر داشته باشیم. در دهه 40 روی این ایده تمرکز و کار کرد و یک نهضت فکری جدید را که قبل از این پایهگذاری کرده مطرح کرد. سال 50 که سازمان مجاهدین خلق مطرح میشود کتابهای جهانبینیها را کار میکند و جلد پنجم «آشنایی با جهانبینی اسلامی» دقیقاً ردّ نظریههای تفکرات التقاطی و انحرافی است.
- همانهایی که مارکسیسم را علم مبارزه یا روش مبارزه میدانستند.
- بله. آنها معتقد بودند که اسلام علم مبارزه ندارد. شهید مطهری تفکراتی که بعداً گروه فرقان مطرح میکند در جلد پنجم «آشنایی با جهانبینی اسلامی» به صورت مبسوط نقد کرده و در کتاب «نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر» میگوید که نفوذ اندیشههای بیگانه جزء آفتهای انقلاب است و خطر وجود دارد. در سخنرانیهایی در مسجد فرشته از ارکان انقلاب بحث میکند. این بحثها را در اواخر دهه 50 مطرح میکند. مبارزاتی که شهید مطهری در دهه 50 داشته، مبارزه با اسرائیل است. این سخنرانی ایشان را مرتب شنیدهاید که والله گنهکار است کسی که در این باره فریاد نزند. ایشان طرحی برای مبارزه با اسرائیل داشت. اسنادی جمعآوری کردم و حدود 200 صفحه مدرک را کنار یکدیگر گذاشتم، دیدم که این طرح شهید مطهری بوده که بعداً از نتایج آن میبینید که حرکتی انجام میشود و بعد از بازی فوتبال اسرائیل با ایران در امجدیه و در سال 48 مردم تظاهرات میکنند. اسناد نشان میدهند که این فکر شهید مطهری برای مبارزه با اسرائیل بوده است. همان موقعها شهید مطهری حسابی باز میکند تا هر چه پول جمع شود به حساب فلسطینیها بریزند. بانک مبلغ را قبول نمیکند و از طرف شهید مطهری میگویند پول را به دست مبارزان فلسطینی برسانید.
در تظاهرات امجدیه ، آقای لاجوردی دستگیر میشود. او را برای رویارویی با شهید مطهری میآورند، اما ساواک موفق نمیشود که اعترافات و سرنخی به دست بیاورد . بنابراین ساواک در آن مقطع و در رابطه با مبارزات فلسطین، شهید مطهری را احضار کرد. این احضار حکایت از این دارد که در حرکتی که به نام فوتبال اتفاق افتاده دست داشته است. معلوم میشود که پشت پرده و با یک درایتی ، شهید مطهری دارد جریان انقلاب را در تهران رهبری میکند. منتها هر کسی به سادگی نمیفهمد و ما بعدها فهمیدیم اندیشههای شهید مطهری عمیق بوده و برای این نبوده که در مقطع کوتاه خاصی هیجان ایجاد کند. یادم هست وقتی که جریان فرقان در سالهای 56-55 مطرح شد، کتابهایی که میخواندیم، برایمان واقعاً مبهم بود. مطرح که میکردیم میگفتند این گروه جدید و مبارزی است و به این صورت توجیه میکردند. اما به یاد دارم شهید مطهری سال 56 در کانون توحید درباره شناخت صحبت و شدیداً به این تفکر حمله میکرد که شما بیایید مناظره کنید، بیایید گفتوگو کنید، چرا نمیآیید؟ بعد شهید مطهری میگوید، این هم یک لامذهبی است. همیشه که تعصب، تعصب در مذهب نیست، این لامذهبی است که شما روش تعصب دارید. شهید مطهری نسبت به تفکرات گروه فرقان، مرتب دعوت میکرد برای مناظره بیایند و خودش هم اعلام آمادگی میکرد.
- ولی کسی نیامد.
- هیچ کس نیامد. یعنی میترسیدند. شهید مطهری در دهه 50 در اوج پهلوانیاش بود.
شهید مطهری کار تأسیسی کرد
- و یکی از مقاطع مهم زندگی شهید مطهری، سخنرانیهای ایشان در حسینیه ارشاد است...
- تأسیس حسینیه ارشاد با شهید مطهری بود. در خاطرات معلوم است که فکر تأسیس یک مرکزیتی که تبلیغ اسلام و دین اسلام را میکند داشته، یک جای مدرن و آکادمیکی و تحقیقاتی که یک بحث گسترده اندیشهای را ایجاب کند. با کمک روحانیونی که بودند این کار را کرد. بعد آمد با افرادی که بانی شدند زمینی بدهند، ساختمانی بسازند. حسینیه ارشاد را بنیان گذاشت و در آن سخنرانی میکرد و سخنران دعوت میکرد، مانند محمدتقی جعفری، محمدتقی شریعتی، دکتر شریعتی و بعد رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیتالله خامنهای هم دعوت شدند. منتها وقتی در قضیه مدیریت آنجا مشکل پیدا میشود، شهید مطهری حسینیه ارشاد را ترک میکند و در مسجد الجواد(ع) در میدان هفت تیر کنونی، برنامه و سخنرانی داشت.
- در این مقطع رابطه دکتر شریعتی و شهید مطهری در حوزه اندیشهای چگونه بوده است؟
- شهید مطهری تفکراتی که متمایل به شرق و غرب بود و تفکری که با شرق و غرب التقاط پیدا میکرد، کاملا نقد میکرد. بازرگان و سازمان مجاهدین خلق و پیمان و شریعتی را نقد کرد. حتی تفکراتی در خود حوزههای علمیه بود که شهید مطهری نقد میکرد. کتاب «شهید جاوید» را در دهه 40 نقد کرد. شهید مطهری، آقای شریعتی را به عنوان کسی که دلسوز اسلام هست، قبول داشت. نمیگفت شریعتی مغرض هست. میگفت مطالعاتی که شریعتی در مورد اسلام دارد، نکتههایی دارد که میتوان برطرف کرد. بنابراین در همه آثار شهید مطهری، تفکر شریعتی نقد شده است.
همچنین شهید مطهری نامهای به امام(ره) نوشت. این نامه به تز اسلام منهای روحانیت اشاره دارد. شهید مطهری میگوید، اسلام منهای روحانیت، تز استعماری است. یک جریانی در دهههای 40 و 50 به وجود آمد که میخواست روحانیت و اسلام را از هم جدا و اسلام روشنفکری را مطرح کند و یک جریانی در رژیم پهلوی و در استکبار جهانی وجود داشته که این اختلاف را دامن میزد. در بطن سازمان مجاهدین خلق یک جریانی پیدا شد که بگوید ما طرفدار اسلامیم، اما آخوند نمیخواهیم. در سال 56 این اتفاق میافتد. مانند اینها گروه فرقان هم بوده که سال 56 متولد نشده، جای دیگری بوده و عنوان دیگری داشته و شاید 30 سال قبل از این سابقه فکری داشته است.
- یعنی بعد به اسم گروه فرقان ظهور کرده...
- بله. یادم هست که سال 57 بود و دانشگاه تهران میرفتیم. تظاهرات و گفتوگو و مصاحبه با یک افرادی میکردیم. در آنجا یک درختی بود و یک کسی اسم 50 نفر را روی آن نوشته بود که اینها ترور خواهند شد. کودتایی میخواستند انجام بدهند. اسم آقای مطهری و آقای بازرگان و... بود که اینها ترور میشوند. یعنی یک شبکه تروریستی ظهور کرده بود. اما همین که به جمهوری اسلامی رأی داده شد، و امام(ره) گفتند، جمهوری اسلامی ، نه یک کلمه کم ، نه یک کلمه زیاد ، ترورها عملیاتی میشود. گروه فرقان اسم جدیدی بود و 18 ترور انجام میدهد و دستگیر میشوند و یک گروه دیگر ظهور میکند به نام «آرمان مستضعفین»؛ همان فکر گروه فرقان را دارد، فقط اقدام مسلحانه نمیکند.
- در واقع برای مقابله با تثبیت نظام جمهوری اسلامی دست به کار میشوند.
- بله. شهید مطهری کار تأسیسی کرده بود. وقتی که حضرت امام(ره) از نجف رفتند پاریس، مرحوم مطهری میرود به نوفللوشاتو و فکر شورای انقلاب را مطرح میکند که داخل کشور رهبری میخواهد. یک مجموعه روحانی 5 نفره مطرح میشوند و فکر هدایت و سازماندهی آن را مرحوم مطهری دنبال میکند. در اظهارات و نظرات که نگاه میکنیم، امام(ره) به آقای مطهری خیلی اطمینان داشتند.
مصاحبهگر: جواد کامور بخشایش
تعداد بازدید: 1640