28 خرداد 1391
در سیوپنجمین سالگرد گرامیداشت یاد دکتر علی شریعتی و در آخرین ماهی که به این روز منتهی شد، سه عنوان کتاب درباره او منتشر شده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی انقلاب اسلامی، این کتابها چاپ اول اثری با عنوان «مسلمانی در جستجوی تعالی» (نوشته مسعود رضایی شریفآبادی از انتشارات خانه کتاب ایران)، چاپ دوم کتاب «علی شریعتی: نگاهی به زندگی و مبارزات دكتر علی شریعتی» (نوشته الهام یوسفی از انتشارات میراث اهل قلم) و چاپ هشتم سرگذشتنامه «دكتر علی شریعتی» (به قلم ناصر نادری از موسسه فرهنگی مدرسه برهان) هستند.
همچنین در روز 28 خرداد 1391 و در آستانه سیوپنجمین سالگرد گرامیداشت یاد دکتر علی شریعتی که امسال با روز مبعث رسول اکرم(ص) مصادف شده، سایتهای خبری تصاویر خانه - موزه دکتر علی شریعتی در تهران را منتشر کردند و خبر دادند که دو سردیس او مقارن با سالروز درگذشتش و به طور همزمان در بوستان شریعتی و خانه موزه شریعتی در شهر تهران نصب شدهاند. سردیس دکتر شریعتی توسط حمید شانس، هنرمند مجسمهساز ساخته شده است.
در سیوپنجمین سالگرد گرامیداشت یاد دکتر علی شریعتی و در آخرین ماهی که به این روز منتهی شد، سه عنوان کتاب درباره او منتشر شده است.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی انقلاب اسلامی، این کتابها چاپ اول اثری با عنوان «مسلمانی در جستجوی تعالی» (نوشته مسعود رضایی شریفآبادی از انتشارات خانه کتاب ایران)، چاپ دوم کتاب «علی شریعتی: نگاهی به زندگی و مبارزات دكتر علی شریعتی» (نوشته الهام یوسفی از انتشارات میراث اهل قلم) و چاپ هشتم سرگذشتنامه «دكتر علی شریعتی» (به قلم ناصر نادری از موسسه فرهنگی مدرسه برهان) هستند.
همچنین در روز 28 خرداد 1391 و در آستانه سیوپنجمین سالگرد گرامیداشت یاد دکتر علی شریعتی که امسال با روز مبعث رسول اکرم(ص) مصادف شده، سایتهای خبری تصاویر خانه - موزه دکتر علی شریعتی در تهران را منتشر کردند و خبر دادند که دو سردیس او مقارن با سالروز درگذشتش و به طور همزمان در بوستان شریعتی و خانه موزه شریعتی در شهر تهران نصب شدهاند. سردیس دکتر شریعتی توسط حمید شانس، هنرمند مجسمهساز ساخته شده است
««علی مزینانی مشهور به علی شریعتی در3 آذر ماه 1312 در روستای کاهک واقع در هفتاد کیلومتری سبزوار متولد شد. پدرش محمدتقی شریعتی، مؤسس کانون نشر حقایق اسلام بود و تأثیر مهمی بر شخصیت و اندیشه شریعتی برجای گذاشت.
شریعتی تحصیلات خود را در مدارس «ابن یمین» و «فردوسی» مشهد به پایان برد. در سال 1329 به دانشسرای تربیت معلم رفت و از همین دوران فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. به دلیل هواداری از دکتر مصدق در 9 اسفند ماه 1331 به زندان افتاد و هفده روز زندانی شد. در سال 1331 از دانشسرا فارغالتحصیل گردید و از مهرماه همان سال به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. در خرداد ماه 1333 موفق به کسب دیپلم ادبی شد و در سال 1334 به دانشگاه مشهد رفت و در دانشکده ادبیات آن دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیلات خود را دنبال کرد. در سال 1336 همراه شانزده نفر به دلیل انتشار جزوهای 24 صفحهای موسوم به نفت دستگیر شد ولی بعد از یک ماه آزاد گردید.
شریعتی سرانجام در سال 1337 فارغالتحصیل شد و در آذر آن سال برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و با وجود فعالیتهای پیوسته سیاسی دکترای خود را در رشته ادبیات اخذ کرد. در سال 1343 همراه خانوادهاش به ایران آمد، ولی به محض ورود به ایران، به علت فعالیتهای سیاسی خارج از کشور، مدتی بازداشت شد . پس از رهایی از زندان، مدتی کار تدریس را در مشهد پی گرفت تا اینکه در سال 1345 به عنوان استادیار گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد به استخدام وزارت علوم درآمد.
آوازه او پس از یکی دو سال تدریس در دانشگاه مشهد در فضای متلاطم ایران آن روز طنینانداز شد. از سال 1347 مسئولان و دانشجویان دانشگاههای مختلف ایران از او جهت ایراد سخنرانی دعوت کردند. استقبال از سخنرانیهای او سبب بیم و هراس ساواک شد . از این رو برای مدتی سخنرانیهایش لغو شد اما پس از مدتی با رشد تدریجی فعالیت مؤسسه نوبنیاد ارشاد، نخستین سخنرانی وی در 13 آبان ماه 1347 صورت گرفت. او در جلسات سخنرانی خود بی پرده و بی پیرایه سخن میگفت و حکومت پهلوی را به نقد میکشید. این دوره از سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد، مخالف سلطنت و ضد امنیتی تلقی شد، به همین دلیل حسینیه ارشاد در 21 آبان ماه 1351 تعطیل شد . از این زمان به بعد شریعتی تا مدتها آواره و سرگردان بود و به طور مخفیانه زندگی کرد تا این که در 6 مهر ماه 1352 خود را به ساواک معرفی کرد و هجده ماه بعد بدون هیچ حکمی در 29 اسفند ماه 1353 از بازداشت آزاد شد. شریعتی بعد از رهایی از زندان، در 26 اردیبهشت ماه 1356 به انگلستان رفت ولی سه هفته بعد در همان سال درگذشت و در قبرستانی کنار آرامگاه حضرت زینب کبری(س) در شهر دمشق به خاک سپرده شد. از دید بسیاری، شریعتی توانست نسل جوان دهه 1350 ایران را بسیج کند و زمینه سقوط رژیم پهلوی را فراهم سازد.
آثار متعددی از شریعتی باقی مانده است که «خودسازی انقلابی»، «ابوذر»، «فاطمه، فاطمه است»، «چه باید کرد؟»، «شهادت»، «آری، اینچنین بود برادر»، «یک بار دیگر ابوذر»، «نقش انقلابی یاد و یادآوران» و «حسین(ع) وارث آدم»از جمله آنها هستند.»*
دکتر علی شریعتی زندگی خود را چنین گزارش کرده است: «زندگی من، مجموعاً، عبارت است از چندین برنامه پنجساله... از اول نوجوانی تا 28 مرداد 32 و سقوط دکتر مصدق و آغاز دیکتاتوری، پنج سال. از این دوره تا تشکیل نهضت مقاومت ملی مخفی، که از 1337 به هم خورد و دستگیر شدیم، پنج سال. از 38 تا 43، در اروپا پنج سال. از 43 تا 48، دوره خاص آوارگی و زندان و مقدمهچینی و زمینهسازی دانشکده، پنج سال. دوره کنفرانسهای دانشگاهها و ارشاد، پنج سال تا 51. پس از آن، زندان و خانهنشینی و خفقان پنج سال.» (با مخاطبهای آشنا، مجموعه آثار 1، ص 262)**
پوران شريعت رضوی، همسر دکتر علی شریعتی در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «طرحی از يك زندگی» آورده است: «سالهای 1348- 1345، سالهای نسبتاً آرامی برای خانواده ما بود. علی بود و كلاسهای درس و خانواده. تقريباً تنها سالهايی بود كه او اوقاتش را با ما میگذراند. نقش پدر و همسر و كار فكری و شغلیاش را با هم انجام میداد: تدريس در دانشكده ادبيات مشهد، نويسندگی و بقيه اوقاتش بودن با خانوادهاش...
در برخورد با من رفتار خاص خود را داشت. هيچگاه از به اصطلاح حقوق شرعی و از عنوان شوهر بودنش سوءاستفاده نكرد و يا سعی نكرد آزادی و حقوق مرا محدود كند. در لباس پوشيدنم ، رفتارم با ديگران، كارم در بيرون، هرگز دخالت نمیكرد. گرچه بیتفاوت هم نبود و گاه اگر ايرادی میديد به كنابه و اغلب با طنز مخالفت خود را نشان میداد، همين. بسياری از اوقات بر سر ناشيگری من در آشپزی شوخی میكرد، سخنانی از قبيل اينكه «پوران آشپزيش خيلی خوب است، بخصوص كباب اكبرش و ماست سركوچهاش...» (كبابی اكبر، در آن زمان در خيابان كوه سنگی مشهد قرار داشت.)
گاه تمام شب را بيدار میماند. بيشتر اوقات نزديك صبح به خواب میرفت. طبيعی بود كه روزها دير از خواب بيدار شود. واقعاً بيدار كردنش مسأله بود. گاه اتفاق میافتاد كه حتی برای اتمام مطالبی كه شب شروع به نوشتن آن كرده بود، روز بعد حتی به دانشگاه هم نمیرفت. بعضی اوقات برای اينكه كسی مزاحمش نشود، به منزل خواهرانش میرفت و اگر آنها هم مهمان داشتند و يا منزل شلوغ بود به چناران، منزل دخترعمهاش میرفت كه ديگر مزاحمتی نداشته باشد و رد گم میكرد.
ماشين ارزان قيمتی داشت به نام مسكوويچ كه در شهر مشهد از آن نوع ماشين بسيار كم بود و از رنگ و فرم اين ماشين میشد رد پای علی را پيدا كرد. ماشين سورمهای رنگی كه بعدها برای خودش شهرتی به هم زد! حتی برخی از مخالفين فكری او می گفتند، معلوم می شود كه دكتر شريعتی ماركسيست است، او حتی ماشين روسی هم خريده. علی به شوخی میگفت: «اين مسكوويچ هم مثل من است، هر وقت دلش بخواهد حركت میكند، بوق میزند، راه میرود، گاه لج میكند و اصلاً حركت نمیكند...»
او به رغم داشتن ميز كار در منزل، كمتر پشت آن مینشست و از آن استفاده میكرد. در اتاق كارش تشكی انداخته بوديم با پشتی كه روی آن مینشست و سيگار و بساط چای تنها وسايل ضروری كارش بودند و گاهی راديو را هم روشن میكرد. علیرغم علاقهای كه به داشتن خودكار ظريفنويس داشت، اما در بند آن نبود. گاه میشد در به در دنبال خودكاری از هر نوع میگشت، تا شروع به نوشتن كند... روز بايست به نوشتهها و كتابهايش تا حدودی سر و سامان میدادم وگرنه احتمال داشت بچهها به آنها دست بزنند و اوراق پاره شود . چرا كه علی عادت نداشت نوشتههايش را جمع كند. بيشتر اين مواقع شروع به خواندن آنچه كه شب پيش نوشته بود، میكردم و در حيرت میماندم كه چگونه مغز او آن همه خلاقيت داشت و چطور مطالب را آن قدر عميق و با دقت حلاجی میكند. وقتی يك صفحه از نوشتههايش را میخواندم جذب میشدم و همان جا مینشستم و مشغول خواندن میشدم و چه بسا كه ساعتی طول میكشيد و من در يك جا نشسته بودم و میخواندم...»
*برگرفته از وبگاه «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی»
**برگرفته از «پایگاه اطلاعرسانی علی شریعتی»
تعداد بازدید: 1203