30 خرداد 1391
دكتر سیروس برادران شكوهی
یکی از ضرورتهای تحقیق در تاریخ فعالیتهای زنان، تحلیل محتوای متون تاریخی هر دوره است. این امر میتواند کمک مناسبی در برطرف ساختن ابهامات تاریخی باشد. تحلیل محتوای بسیاری از متون تاریخی دورۀ مشروطه، از جمله روزنامهها، از ریشۀ دینی مطالبات مردم و حضور مؤثر علما در تحولات این دوره حکایت میکند. مطلب زیر پیش از این و در دورۀ پیشین نشریۀ زمانه چاپ شده بود و با وجود آنکه مطلوب ما در تحلیل محتوایی سهم زنان در مشروطه نیست، میتواند با ارائۀ نمونهای هرچند ابتدایی، مقدمهای برای ورود به تحلیل محتوای اسناد تاریخی مشروطه، بهویژه روزنامهها، باشد تا بتوان فارغ از غلبۀ تاریخنگاری روشنفکران، به بازخوانی منصفانۀ تاریخ جنبش زنان در دوران مشروطه دست زد.
با اینکه بیشتر نوشتههای تاریخی بازمانده از دورۀ مشروطه، کموبیش از حضور فعال زنان در رویدادهای روزمرۀ تاریخی و اجتماعی حکایت میکند و نام تنی چند از کوشندگان پرافتخار زن و مرد، در این نوشتهها باقی است، به منظور نمایاندن تاریخچۀ خونبار زن در تاریخ بیداری ایرانیان، بهویژه تاریخ مبارزات زن ایرانی در نهضت مشروطه و مبارزه با استبداد و سلطنت ستمبار، نمونههایی از مشارکت و حرکات اجتماعی آنها را با استفاده از مطالب روزنامۀ «انجمن تبریز»،[i] که خطمشی و چهارچوب تفکر آن توجه به خواستهها و مبارزات نو پای محرومان و محکومان جامعه بود، در ادامه بیان گردیده است؛ درواقع این گزارش فقط گوشهای از اقدامات متهورانۀ زنان است که در شمارههای معدود یک روزنامۀ ولایتی مندرج شدهاند.
1 -«تلگراف تظلم … نسوان قریه ابراهیمآباد منمحال عراق»: این تلگراف شکایتی است علیه ملاک منطقه، که به پشتیبانی استبداد، صدای حقطلبانۀ رعایای دهات خود را در گلو خفه ساخته و تنی چند از آنان را به خاک سیاه نشانده بودند، اما نسوان شوهرمرده با استفاده از اوضاع مساعد منطقۀ خود برای عدالتخواهی ــ بهویژه با توجه به وجود «انجمنهای ایالتی و ولایتی» ــ[ii] آرام ننشستند و برای تظلم و احقاق حق، راهی شهرهای قم و تهران شدند. آنها به این حد بسنده نکردند و با تلگرافی از «انجمن ایالتی تبریز» نیز مساعدت طلبیدند.
2 -زنان تبریز، برای تصویب متمم قانون اساسی، واداشتن محمدعلیشاه به اطاعت از مجلس و مصوبات آن و سرانجام برپایی عدالت و انصاف، به کارهای شایان ذکری دست زدند و از همین رو در عرصۀ تاریخ شأنی عظیم بهدست آوردند. ماههایی که تبریز در برابر محاصرۀ نیروهای شاهزاده عینالدوله[iii] پایداری میکرد، زنان شهر در فرصتهای مناسب به مقابله برخاستند و با اعزام فرزندان و بستگانشان به سنگرها، ادارۀ خانواده، مساعدت در روزهای نایابی و قحطی نان برای تأمین نیازهای روزانۀ غذایی و پرستاری، حماسههایی آفریدند که در سرودهها، نوشتهها و داستانهای نویسندگان انقلابی چون عارف قزوینی، ایرجمیرزا، ابوالقاسم لاهوتی، دهخدا، میرزا علیاکبر صابر، عبدالحسین خازن،[iv] ملکالشعراء بهار، سیداشرفالدین گیلانی (نسیم شمال) و… منعکس است.
قطعه شعری که لاهوتی هنگام محاصرۀ شهر تبریز به نظم کشید، گواه صادقی است بر این تلاشهای سازنده و همگامی زنان تبریز در مبارزه. لاهوتی قطعه شعر خود را با عنوان «وفا به عهد»[v] با مطلع «اردوی ستم، خسته و عاجز شد و برگشت» آغاز کرده و آنگاه از روزهای مقاومت شهر و نایابی نان و مواد غذایی سخن به میان آورده و سرانجام عهد و پیمان مادر و فرزندی را به گونۀ بسیار جالبی توصیف کرده و لحظۀ وفای به عهد را بیان نموده است. مادر با دامنی از نان و دلی آکنده از کینه و نفرت نسبت به عاملان سرسپردۀ دربار و درباریان و قاتلان فرزندان رشیدش، بر سر قبر چمباته زده و به فرزند بهخونغلطان خود چنین نوید میدهد:
تشویش مکن فتح نمودیم پسرجان
اینک به تو، هم مژدۀ آزادی و هم نان
و آن شیر حلالت که بخوردیم ز پستان
مزد تو، که جان دادی و پیمان نشکستی
3 -روزنامۀ انجمن در یکی از شمارههای خود به نامهای با عنوان «مکتوب زنها به انجمن ایالتی» اشاره کرده و به عینالدوله هشدار داده است با مشاهدۀ این نامهها و احساسات، از اقدامات مذبوحانۀ خود دست بردارد و بیشازاین خود را گرفتار انتقام مردم بهپاخاسته و مبارز تبریز نسازد و بداند که آذربایجانی تا کدامین درجه ایستادگی کرده و برای رسیدن به چه اهداف والایی آستین همت بالا زده است. نامه از طرف «عموم نسوان تبریز» خطاب به عینالدوله است: «… حضرت والا شاهزاده عینالدوله، ما طایفه نسوان تبریز از خواب بیدار شده و زنجیر استبداد را یکباره پارهپاره کردیم. تنها شما را خواب غفلت گرفته و خدا و پیغمبر را فراموش کرده، به محمدعلیمیرزا فریب خوردهاید. ولی تعجب است که دیروز شما به ولیعهدی او راضی نبوده و زحمتها کشیدید تا او ولیعهد نشود، امروز به امر او قشون آورده، به جهت اکمال لوازم شهوترانی او، سیلها از خون مسلمانان جاری کرده، راه آذوقه و آب را به روی ملت بسته، نام خویش را تالی نامهای شمر و عمربنسعد میکنی… . عجبتر این است که خیال میکنی با این مظالم، ملت از مشروطه دست برمیدارند و با بستن راه آذوقه تسلیم میگردند. هیهات ای حضرت والا که خطا رفته و غلط تصور فرمودهاید. ما تا چندماه آذوقه داریم. بعدازآن برگ درختان و گیاه میخوریم و با میوه سد جوع مینماییم. حتی گوشت گربه و سایر حیوانات میخوریم، بالاخره در خون خود میغلطیم و تابع هوای نفس محمدعلیمیرزا نمیشویم… امضا (عموم نسوان تبریز)».[vi]
4- قسمتی از مندرجات روزنامه انجمن، تلگرافهایی است که بین نمایندگان انجمن ایالتی و نمایندگان مجلس شورای ملی و شهرها و ولایات مخابره میشد. متن بسیاری از این تلگرافها از حضور زنان در تحصنها، اجتماعات، تلگرافخانه و … حکایت میکند: «وضع انقلاب شهر … به تحریر نمیآید؛ تمامی اهل شهر در هیجان حتی طایفه نسوان با بچههای شیرخواره در مساجد و محلات جمع و اهالی بیطاقتی و بیصبری را به اعلیدرجه رسانده، تسکین و تسلی اهالی امکان ندارد … .»[vii]
5- در شمارهای با عنوان «انقلاب و نسوان تبریز»، باز هم دربارۀ یکی از صحنههای افتخارآمیز حضور زنان سخن به میان آمده و غیرت، عفت و دلیری نسوان ستایش شده است. این تلگرافها نشان میدهند که زنان گذشته از اینکه در پشت جبهه و سنگرها فعالانه به مبارزان کمک مینمودند، گاه در میدانهای نبرد نیز جانفشانی میکردند: «… شیرزنان تبریز را در این دورۀ انقلاب موقع مخصوصی است. تاکنون در اوراق ملی موضوع بحث نگردیده این نکتۀ حیرتانگیز و جاذب، دقتنظر خبرنگاران جراید اروپا بوده و به خود جلب کرده، چنانکه بارها در مقالاتشان داد غیرت و دلیری و عفت نسوان آذربایجان را دادهاند. آنکه در محاربات سابق اجساد شیرزنان مسلح در میدانهای جنگ «امیرخیز»، «خیابان» میان شهدای حریت پیدا شده است، به موجب استخبارات صحیحه و اطلاعات موثقه که در دست داریم، هستند زنان شیرافکن در یک نقطۀ مهمۀ شهر که به گاه جنگ با تغییر قیافت به یک مهارت بهخصوصی که در کار تیراندازی دارند، سینۀ دشمن را میشکافند و آتش به فرق نامردانۀ سپاه یزید میبارند».[viii]
6-روزنامۀ انجمن از همگامی و همت والای زنان در یاری ملیون و مشروطهخواهان اشارتها و حکایتها دارد؛ چنانکه با اتکا به چنین همدردی مادی و معنوی قشر زنان بود که تبریزیها با تمامی مصایب و بلایای حاصل از محاصره و قحطی و تهاجم، خود را پیروز مییافتند. روزنامۀ یادشده در یکی از شمارههای خود، با نقل نامۀ یکی از «مخدرات تهران» به نام «آمنه»، از کمک مادی این شیرزن بهنیکی یاد کرده است.
مدیر روزنامۀ «اتفاق»[ix] در باکو، نامهای از یکی از «مخدرات طهران» دریافت کرده که طی آن دویست منات فرستاده شده بود تا ازاینطریق به انجمن ایالتی آذربایجان فرستاده شود. آن بانوی نیکوکار در مکتوبش، اینچنین احساس درونی خود را بیان داشته است: «از ته دل گریه میکنم به حال … آذربایجانیان و میخواستم کمکی برای آنها بکنم لهذا فروختم تمامی اسباب زیب و زینت خود را به قیمت ارزان و جمع کردم دویست منات و فقط نمیدانستم که چرا [وقتی] این پول را میفرستم [عدهای] مرا میکشتند [: میخواستند مرا بکشند] بعد از فکر و خیال چاره نیافتم مگر اینکه آن را به توسط ادارۀ شما بفرستم».[x]
در این دوره، عدۀ بسیاری از زنان آذربایجانی در صحنههای مبارزاتی، کمکرسانی و کارهای پشتجبههای شرکت میکردند. در شمارهای از روزنامۀ انجمن از کمکهای مالی زنان به «کمیسیون اعانه»[xi] یاد شده و چنین آمده است: «زنان آذربایجان جواهرات خود را به صندوق کمیسیون هدیه میکردند».[xii]
منابع:
[i]. منصوره رفیعی، انجمن ارگان انجمن ایالتی آذربایجان، ج۱، تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۲، ص ۱۱۶٫
[ii]. همان، ص ۲۷٫
[iii]. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، دوره دوم، بیوگرافی نهم و دهم، عینالدوله ــ فرمانفرما، ۱۳۴۵٫
[iv]. میرعبدالحسین خازن در سال ۱۲۹۲ق/۱۲۵۰ش در محلۀ خیابان تبریز چشم به جهان گشود. اما به مقتضای زمان و بر اثر عسرت زندگی، از کسب دانش محروم ماند. وی در زمان مشروطه، رهروان واقعی و انقلابی مشروطه را بازیافت و به سوی آنان کشیده شد. خازن در خیابان کهنه (خیابان خاقانی) نرسیده به مسجد کبود، مغازه سنگکپزی داشت و خود از افراد جوانمرد شهر بهشمار میآمد و از سلک یاران باقرخان، سالار ملی، بود و با شیخمحمد خیابانی که خانهشان نزدیک هم بود، انس و الفتی داشت. شهریار در حق خازن چنین گفته است: «آذربایجان ما غیر از شعرای پارسیگوی، شعرایی هم دارد که به زبان محلی شعر گفته و بیداد کردهاند. در همین قرن اخیر چندین نابغۀ ادبی داشته… مرحوم میرزا عبدالحسین خازن در اول مشروطه غزلیات وطنی او نقل محافل و مجالس بود و من یادم میآید ممکن نبود کسی یک بیت او را بشنود و منقلب نشود. هیچ سواد نداشته، اما یک شخصیت ادبی عجیبی دارد که اگر تربیت شده بود حافظ میشد». رک: کلیات دیوان شهریار، تبریز، سعدی، ۱۳۳۶٫
[v]. ادوارد براون، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، ترجمۀ محمد عباسی، ج۱، تهران: معرفت، ۱۳۳۵، ص ۱۹۵٫
[vi]. انجمن، س ۳، ش ۴۱، ص ۱٫
[vii]. انجمن، س ۱، ش ۸۷، یکشنبه ۱۳ ربیعالثانی ۱۳۲۵، ص ۱٫
[viii]. انجمن، س ۳، ش ۴۱، صفرالمظفر ۱۳۲۷، ص ۳٫
[ix]. روزنامۀ روزانه اجتماعی و اقتصادی و ادبی که در فاصلۀ سالهای ۱۹۰۸ـ۱۹۰۹ در باکو منتشر میشد. شمارۀ نخستین آن در ۱ دسامبر ۱۹۰۸م و شمارۀ واپسینش در ۲ اکتبر ۱۹۰۹م انتشار یافته و درکل ۲۲۶ شماره از این روزنامه منتشر شده است. ناشر و سردبیر روزنامه هاشمبیک وزیراف بود.
[x]. انجمن، س ۳، ش ۳۲، ۲۸ صفرالمظفر ۱۳۲۷، ص ۲٫
[xi]. برای سهولت کار و اخذ اعانه و خرج آن از قبیل پرداخت حقوق مجاهدین و غیره، کمیسیونی از اشخاص معتمد انتخاب شد که مشغول کار باشند. اعضای این کمیسیون جدیت فوقالعادهای در کارهای خود میکردند و مرتباً حقوق مجاهدین را میپرداختند و بهجهتآنکه مردم به ایشان اعتماد داشتند، در دادن اعانه اظهار دلتنگی نمیکردند. رک: اسماعیل امیرخیزی، قیام آذربایجان و ستارخان، چ ۲، ۲۵۳۶ (۱۳۵۶ش)، ص ۱۶۳٫
[xii]. انجمن، س ۳، ش ۲۶٫
منبع:ماهنامه زمانه شماره 10
تعداد بازدید: 934