07 تیر 1391
«ملوکالسادات حسینی بهشتی» فرزند ارشد خانواده شهید آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی در آستانه سیویکمین سالگرد شهادت شهید بهشتی و هفتادودو تن از یارانش در گفتوگویی* از زندگی این شهید انقلاب سخن گفت که بخشهای مرتبط آن با وقایع سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در پی میآید.
در سالهای 42ـ41 که با قیام 15 خرداد نیز مصادف بود شهید بهشتی جزو افرادی بودند که میان نسل جوان جایگاه و جاذبه ویژهای داشتند و این جاذبه به خاطر سعه صدری بود که ایشان در مقابل ابراز عقیده جوانان از همان ابتدا داشتند. آن زمان شهید بهشتی دبیر آموزش و پرورش بودند و خودشان یک مدرسهای را تحت عنوان «دین و دانش» تاسیس کردند و دقیقا میخواستند تلفیقی میان علوم قدیم و علوم جدید را در این دبیرستان به وجود آورند و در این زمینه هم بسیار موفق بودند زیرا اولین دورههای آموزش زبان انگلیسی را ایشان در آنجا تاسیس کردند که فارغالتحصیلان آن دوره هنوز هم از آن کلاسها و مفید بودن آنها یاد میکنند. به خاطر وضعیتی که بعد از قیام 42 برایشان به وجود آمد و ایشان از طرف ساواک به این امید که در این شهر دیگر نتوانند فعالیت سیاسی، اجتماعی داشته باشند به تهران تبعید شدند و به تبع خانواده هم به این شهر منتقل شدند.
شهیدبهشتی، استاد مطهری و یک الی دو نفر از علمای دیگر به عنوان رابط امام(ره) با اعضای هیاتهای موتلفه انتخاب شدند و سال 43 بود که باز به خاطر فعالیتهایی که شهید بهشتی در تهران داشتند - که شامل سخنرانیهای مختلف و جلسات متفاوتی با اعضای هیاتهای موتلفه اسلامی در آن زمان و مهندسان و پزشکان بود- مجددا ساواک به ایشان ایراد گرفت و ایشان ممنوع السخنرانی شدند.
در آن زمان علمایی مانند آیتالله خوانساری و میلانی پیشنهاد کردند که تعدادی از روحانیون که به درجه اجتهاد رسیدهاند و مدارج دانشگاهی را هم طی کرده و مسلط به زبان انگلیسی و عربی بوده و در حد مطلوبی با جامعه اسلامی آشنایی داشتند و اطلاعات مفیدی نیز از سطح بینالملل داشتند را به مناطق مختلف دنیا اعزام کنند تا آنها در مناطق مختلف جهان به تبلیغ اسلام بپردازند و در نتیجه امام موسی صدر برای لبنان و شهیدبهشتی برای هامبورگ آلمان انتخاب شدند و در اواخر نیز محل استقرار ایشان مرکز اسلامی هامبورگ بود که در کل اروپا بسیار موثر بود و میتوانست از این جهت کل اروپا را هدایت کند.
از وقتی که شهیدبهشتی به مرکز اسلامی هامبورگ آمده بودند نه تنها ایشان به ساختمان آن توجه میکردند بلکه تلاش میکردند تا از لحاظ فرهنگی نیز آنجا برنامهریزی دقیقی داشته باشد و بر همین اساس جلسات ماهیانه متعددی را در آن برنامهریزی کردند که یکی از آنها جلسات تفسیر قرآن بود که تاکید بسیار داشتند که حتما خانوادهها هم در آنها شرکت داشته باشند و اکثرا خانمها و فرزندان آنهایی که زبان فارسی را میدانستند و معمولا دانشجو بودند نیز در آنها شرکت میکردند و در آن جلسات مباحث روز و مبتلابه خانوادههای مسلمان در یک جامعه غربی مطرح میشد و آن هم برای خانوادهها و هم برای فرزندانشان جلسات خیلی پرباری بود.
ما تا سال 1970 در آلمان بودیم و ایشان به فعالیتهایشان ادامه میدادند و در این مدت میبینیم که ایشان رویکردشان به جوانان خیلی زیاد بود و از سوی دانشجویان ایرانی که به ویژه در رشتههای مهندسی و پزشکی در شهرهای مختلف آلمان مشغول به تحصیل هستند تقاضا میشود که یک جلساتی به صورت انجمن داشته باشند و ارتباطشان با مسجد هامبورگ هم برقرار باشد.
با توجه به اینکه در اساسنامه اتحادیههای انجمنهای اسلامی هم مطرح شده است، حداقل 3 الی 4 نفر هم اگر باشند میشود انجمن را تشکیل داد و بر همین اساس ما میبینیم که در سراسر آلمان و در شهرهای مختلفی که دانشجویان ایرانی مسلمان بودند این انجمنها را شکل میدهند. چرایی اینکه بر این موضوع تاکید داشتند این بود که تا قبل از آن جلساتی بود که کلا ایرانیها برگزار میکردند و از هر قشر و گرایشی اعم از با دین و بیدین در آنها حضور پیدا میکردند ولی با صحبتی که با دانشجویان هر شهر داشتند گفتند که ما باید برای خودمان یکسری انجمن مستقل داشته باشیم که پیرو اسلام باشد و بر این مساله اسلامی بودن از همان موقع تاکید فراوان داشتند و به تدریج این انجمنها به فرانسه، اتریش، ایتالیا و بعدها هلند و دانمارک و نروژ و سوئد و از سوی دیگر به انگلستان گسترش پیدا کرد و زمانی هم ما میبینیم که از سوی جوامع دانشجویی آمریکا هم درخواست میشود که این انجمنها را تشکیل دهند و با خود شهیدبهشتی ارتباط داشته باشند.
ما یک سلسله سفر به انجمنهای اسلامی اتریش و ایتالیا داشتیم و در جلساتی که در آنجا تشکیل می شد دانشجویان غیرمسلمان غیرایرانی هم شرکت کرده و سوالاتشان را مطرح میکردند، از آنجایی که ایشان به منابع اصلی متفکران مکاتب دیگر تسلط داشته و آثار آنها را مطالعه کرده بودند (مثلا ایشان دقیقا کتابهای مارکس و هگل و... را در کمونیسم و مارکسیسم به زبان اصلی مطالعه کرده بودند و حافظه خوبی نیز داشتند، همانطور که در مباحثی که در اوایل انقلاب در رادیو و تلویزیون مطرح میشود و در آنها با بزرگان مکاتب غیراسلامی و احزابی مثل حزب توده و... برگزار میشود) ما میبینیم که شهید بهشتی به خاطر تسلطشان به آن متون اصلی پیروز میدان هستند و من فکر میکنم که این موضوع برای نسل جوان ما نیز باید بسیار مهم بوده و مورد توجه قرار گیرد.
از نظر شهید بهشتی جوانان در زمینه پرداختن به مقوله کتابخوانی و اطلاع از مبانی دینی و مباحث مختلف دیگر باید مطالعه بسیار زیادی داشته باشند و دیگر آنکه به منابع اصلی مراجعه کنند. به طور مثال ابتدا بر منابع اصیل اسلامی تسلط داشته و سپس به مطالعه مکاتب دیگر بپردازند و همین شیوه را هم انجمنهای اسلامی داشتند و سیر مطالعاتی دقیقی را پیرامون مکتب اسلام و دیگر مکاتب مطالعه میکردند تا با وجود آنکه مسلمان بودند به دلیل ضعف در مطالعات پیرامون دین خود در دفاع از آن سست نشوند.
آرامآرام مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان و کل اروپا شناخته شد و شهیدبهشتی به نقاط مختلفی چون آمریکا سفر کردند و خود به خود دولت وقت آن زمان متوجه شد که آن مرکز یک پایگاه خیلی قوی است و متاسفانه دولتها همیشه طمع میکنند و آرامآرام یک درخواستهایی که با اهداف ایشان هم هماهنگ نبود در مورد برگزاری مراسم از ایشان شد و تحت فشارهای مختلفی قرار گرفتند. چون تمام فعالیت ایشان از طرف سفارت کنترل میشد و بعد هم ایشان احساس کردند که مرکز دیگر به یک حدی رسیده است که فعالیتهای آن بتواند با یک امام جماعت دیگر هم ادامه پیدا کند.
از سوی دیگر مشکلاتی هم برای خانواده به وجود آمد و عزیزانی در داخل ایران از دست رفتند و دلتنگیهای خانواده نیز تاثیر داشت. هرچند که شهیدبهشتی میدانستند که اگر به ایران بیایند دیگر اجازه خروج نخواهند داشت و این کاملا مشخص بود و در مجموع یک محدودیتهایی ایجاد شده بود که ایشان به اجبار به ایران بازگشتند و به دنبال آن ایشان در یک سخنرانی در حسینیه ارشاد گزارش کاملی از فعالیتهای خود در طی سفرشان ارائه کردند و همین باعث شد که ساواک روی این موضوع حساس شود و باز ایشان را تحت نظر و کنترل قرار داد و مرتب شهیدبهشتی را احضار میکردند تا اینکه به همراه شهید باهنر و یکی دو نفر از آقایانی که در بخش کارشناسی آموزش و پرورش کار میکردند، از آنجایی که شهیدبهشتی قبلا کارمند آموزش و پرورش بودند به این سازمان رفتند.
در قبل از انقلاب ایشان همراه شهیدمطهری در انجمنهای اسلامی مهندسان، پزشکان، فرهنگیان و حتی بازاریان به طور جداگانه شرکت داشتند و مباحث مختلف اسلامی را مطرح میکردند و قبل از انقلاب آنان در سطح جامعه خیلی شناخته شده نبودند بلکه در میان تحصیلکردگان مسلمان کاملا شناخته شده بودند.
ایشان از سال 42 یک جمعی را تشکیل دادند که در آنها شهیدمفتح، استاد مطهری، آقای موسوی اردبیلی، آقای رفسنجانی و آیتالله خامنهای بودند و علمای بسیاری در این گروه جمع شده بودند که گروه مطالعاتی مبانی اسلامی را از آن سال تشکیل داده بودند و هرچه به انقلاب نزدیک میشویم میبینیم که مباحث جدیدتری در این گروهها مانند مباحث حقوقی، قضایی، اقتصادی، مباحث روز پزشکی و سلامت و مباحثی که مبتلابه جامعه بوده مطرح میشود و در کل بر محوریت دیدگاه امام مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی بود و پیرامون این محور گروههای تحقیقاتی را تشکیل میدهند.
ایشان در مباحث مختلف هم کار مطالعاتی کرده بودند یعنی پژوهشهای مختلفی در منابع اسلامی چه به زبان عربی و انگلیسی و آلمانی و افرادی که به زبانهای دیگر آشنا بودند در زبانهای دیگر انجام داده بودند و تا آنجایی که من اطلاع دارم نتایج بسیار زیادی حاصل شده بود و در مجموع تا پیروزی انقلاب آن گروه در حال مطالعه کردن بودند و برخلاف نظر دشمنان که میگفتند «اینها یک مرتبه اتفاقی پیروز شدند و اتفاقی به حکومت و جاه و مقامی رسیدند و حالا هم میخواهند که اسلام را پیاده کنند» اصلا یک چنین چیزی نبوده است و آن مطالعات از سال 42 یک مرحله تکاملی تا سال 57 داشته است که در واقع مبانی نظری شکلگیری حکومت جمهوری اسلامی را در پی داشت، البته نمیخواهیم بگوییم که کامل بود ولی مبانی نظری آن ریخته شده بود و این مباحث به خاطر محدودیتهایی که ساواک ایجاد کرده بود نه به موقع منتشر شده بود و نه کسی آنچنان از آنها اطلاع داشت.
*گفتوگو با خبرگزاری دانشجویان ایران
تعداد بازدید: 1044