14 تیر 1391
آیتالله سیدابوالقاسم كاشانی روحانی مبارزی بود كه هدایتگر نهضتی بزرگ علیه استعمار انگلیس در عراق و سپس در ایران بود.
سیدابوالقاسم كاشانی (آیتالله)، متولد 1264ه ش و متوفی 23 اسفندماه 1340 در تهران از چهرههای درخشان تاریخ معاصر ایران، عالم روحانی سیاسی شیعه، مجتهدی وارسته و مبارزی نستوه كه سالهای پربركت عمر خویش را در راه خدمت به اسلام و مسلمانان جهان صرف نمود.
نسبت آیتالله كاشانی به چند واسطه به جناب امامزاده یحیی مدفون در تهران مینویسد و نسبت امامزاده یحیی هم به چند واسطه به امام زینالعابدین(ع) منتهی میگردد. اجداد و نیاكان آیتالله كاشانی تا امام چهارم همه از علما و شرفا و اجلّای سادات بودهاند. پدر ایشان آیتالله حاجسید مصطفی حسینی كاشانی پس از شروع جنگ جهانی اول و تجاوزات استعمار انگلیس به خاك عراق، از طلیعهداران مكتب خون و قیام بود. او در سال 1333ه ق به علت مبارزات بیوقفه با استعمار انگلیس و با وجود سن بالایی كه داشت، بیمار گشت و در كاظمین اقامت گزید و در همان جا به لقاءالله پیوست. این خصوصیات و مشی پدر در طریق راستین اسلام و جهاد در راه حق، تأثیری ژرف در روحیات و تربیت فرزند ایشان بر جای نهاد.
سیدابوالقاسم در این خانوادة روحانی، تحت تعلیم والدین متدین و فهیم پرورش یافت و در نزد پدر خود و علمای بزرگ عتبات، مقدمات و سطوح را به پایان رساند، با راهنمایی پدر و اشتیاق درونی بالقوهای كه به علوم دینی داشت، به جمع پرحرارت جلسة درس طلاب پیوست و با استعدادی كمنظیر در كمال موفقیت، دروس حوزوی خود را پشت سر نهاد اما كسب علم و دانش هرگز او را از دیگر مسایل روز باز نداشت. این فرزند راستین اسلام كه از مكتب روحی، درس قیام علیه ستمگران و مبارزه با استعمارگران را آموخته بود، با مشاهده وضع اسفبار كشور ایران و دیگر كشورهای مسلمان ستمدیده، همواره در صدد آن بود كه خواب راحت را از چشم بیدادگران داخلی و استعمارگران خارجی برباید.
او در 16 سالگی در خدمت پدر بزرگوارش مرحوم آیتالله حاجسیدمصطفی كاشانی به قصد حج بیتالحرام به عراق و از آن جا به مكه معظمه مشرف و پس از انجام مناسك حج مجدداً به عتبات مقدسه مراجعت كرده و در نجف اشرف اقامت گزید. علوم مختلفة دینی را در محضر والد معظم خود و آیتالله آخوند خراسانی و آیتالله حاجمیرزاحسین خلیلی تهرانی و سایر علما، تحصیل نموده و در 25 سالگی به درجه اجتهاد نایل گردید.
مرتبه علمی و اجتهاد وی آن چنان مورد تأیید و تصدیق علمای نجف بود كه آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی مرجع بزرگ تشیع، برخی از موارد استفتائات خویش را برای اظهار نظر به وی ارجاع میداد. البته جنبه مبارزاتی و سیاسی ایشان سبب شد كه بُعد علمیاش پوشیده بماند و سیمای وی در پشت گرد و غبار سیاست پنهان گردد. معهذا ایشان فعالیتهای چشمگیری در زمینههای علمی انجام داد كه از آن جمله میتوان تشكیل مدرسه «نوین علوی» در نجف اشرف را متذكر شد كه خود ایشان اداره امور آن را بر عهده داشت. در این مدرسه علاوه بر علوم و معارف اسلامی، درسهای دیگری نیز از قبیل ریاضیات و حتی فنون نظامی تدریس میشد. آیتالله كاشانی با اینكه از لحاظ علمی به مقام مرجعیت رسید، اما به دلیل ورود در مبارزه و جهاد بر ضداستعماری كه در آن تاریخ بر غالب ممالك شرق پنجه افكنده بود، رسالهای خلق نكرد.
در سال 1332 ه ق در جنگ بینالملل اول موقعی كه قوای استعمارگر انگلیس به عراق حمله كرد، علمای بزرگ برای دفاع از سرزمین اسلامی عراق، فتوای جهاد دادند، نیروهای ملی به رهبری علما و از جمله پدر آیتالله كاشانی و خود وی قیام كردند و این جهاد، چهارده ماه به طول انجامید. این مجاهد عالیقدر طی سالهای اقامتشان در عراق، هرگز از مسایل و معضلات ممالك استعمارزده اسلامی خصوصاً ایران غافل نشد و همواره سعی بر آن داشت كه در راستای پیشبرد اهداف و مقاصد اسلام و احقاق حق ملت مسلمان، گامهایی اساسی و بنیادین بردارد. همه دیدند كه ایشان در قضیه كانال سوئز مصر، تا آن جا كه مقدور بود، مساعدت نمود. در كشتار الجزایر برای اظهار همدردی فاتحه گرفته و از رژیم فرانسه اظهار انزجار نمود.
در حوالی سالهای 1285 ه ش كه جنبش مشروطه ایران شكل گرفت، هر چند ایشان در وطن خویش حضور نداشت و به طور مستقیم وارد نهضت نشد، ولی سمت مشاورت شخصیتی چون آیتالله آخوند خراسانی را بر عهده داشت كه در این انقلاب، نقشی بس بزرگ را ایفا نمود. هنگامی كه قرارداد استعماری 1919م امضا شد، آیتالله كاشانی با همكاری علمای بزرگ و عشایر عرب بر ضد این قرارداد قیام كرد و فتوای جهاد داد و علیه نیروهای استعماری اشغالگر به جنگ پرداخت و خود نیز با همدرس و همفكرش مرحوم آیتالله آقاسیدمحمدتقی خوانساری سلاح برداشته و به میدان جنگ رفتند. آیتالله كاشانی علاوه بر این كه عضو «هیأت عالی انقلابیون» بود، یكی از چهار عضو «كمیته عالی جنگ حكومت انقلاب» هم بود. این جنگ بیش از شش ماه طول كشید. ایشان در مقابل ظلم و تعدی و استعمار، لباس رزم بر تن كرد و لحظهای از مجاهده و تلاش در راستای احقاق حق مسلمین بازنایستاد.
در سال 1920م مردم عراق به رهبری آیتالله میرزامحمدتقی شیرازی اقدام همه جانبهای را علیه اشغال كشورشان آغاز كردند. آیتالله كاشانی نیز كه تا سال 1920م در عراق، یكی از كارگردانان میدان سیاست و جنگ علیه متجاوزان انگلیسی به شمار میرفت، در جریان انقلاب مردم عراق برای مبارزه با استعمار انگلستان درصدد بپا ساختن یك جنگ مسلحانه برآمد و به انتشار اعلامیه و جلب افكار عمومی پرداخت و عشایر را برای ورود به جبهههای نبرد مهیا نمود. سپس خود، سلاح رزم به دوش گرفت و دوشادوش علما و ملیون عراق به مبارزه پرداخت. اما دیری نپایید كه انگلیسیها با توسل به نیروهای هوایی وزمینی خود شكست سختی بر نیروهای انقلابی وارد آوردند و بر عراق مسلط شدند و «سر پرسی كاكس»، كمیسر عالی انگلیس در بغداد تسلیم هفده نفر از سران انقلاب، از جمله آیتالله كاشانی را از شروط صلح با عراق تعیین كرد.
آیتالله كاشانی در جریان مبارزات ضداستعماری عراق در جبهههای سیاسی و نظامی بسیاری شركت جست. مبارزات مستمر و كوبنده ایشان با انگلیس، متجاوزان استعمارطلب را به این باور رسانیده بود كه وجود آیتالله كاشانی بزرگترین مانع پیشرفت آنها در عراق است و لذا حكم اعدام ایشان، غیاباً از مركز فرماندهی دشمن صادر شد و ایشان به ناچار به اتفاق «قاطعالفوادی»، یكی از رهبران ملی عراق، در لباس مبدل كُردی، شبانه به سوی ایران حركت كردند و پس از راهپیماییهای شبانه و عبور از مناطق صعبالعبور، در 2 دی 1299ه ش به مرزهای «پشتكوه لرستان» رسیدند. پس از چندی به قصد تهران به سوی كرمانشاه رفتند و بعد از اقامت كوتاهی در همدان و قم در 30 بهمن 1299ه ش، سه روز قبل از كودتای رضاخان به تهران رسیدند. در خیابان پامنار ساكن شدند و مورد تجلیل و احترام مردم و اولیای امور وقت قرار گرفتند.
به دنبال روی كار آمدن رضاخان، توسط قدرتهای بیگانه به طور طبیعی دستورهای اربابان به تدریج به مورد اجرا گذاشته شد و دیگر نه تنها از شركت رضاخان در مجالس روضهخوانی و دستههای سینهزنی، آن هم با پای برهنه! خبری نبود، بلكه اصولاً تشكیل مجالس عزاداری و روضهخوانی ممنوع شد و خلع لباس علما و روحانیون به شدت و به طور فراگیر آغاز گردید و سرانجام، نوبت به «كشف حجاب» رسید و به بهانه «نوسازی كشور!» سیاست دور ساختن ایران از اسلام و سنتهای اصیل و فرهنگ ملی، در همه زمینهها ادامه یافت.
پس از سفر رضاخان به تركیه و دیدار تاریخی او با «آتاتورك»، از سال 1313ه ش اقدامات به اصطلاح روشنگرانه در ضرورت كشف حجاب! برای پیشرفت كشور آغاز شد و پس از مدتی كارهای تبلیغی كشف حجاب و تغییر اجباری پوشش زنان و مردان! ادامه یافت كه با واكنش منفی مردم و قیامهای متعدد روبهرو گردید. در این میان، حادثه مسجد گوهرشاد و بهلول و در واقع قیام خراسان و كشتار جمعی مردم، در حرم مطهر امام رضا(ع) به وسیله نیروهای رضاخانی، از دیگر جریانات پر سر و صدا بود. آیتالله كاشانی با آن روحیه مبارزاتی، در برابر تهاجم علنی رضاخانی علیه ارزشهای اسلامی سكوت نكرد و همواره در صدد مبارزه با عملكرد وی بود.
پس از شهریور 1320 و عزل رضاخان از سلطنت و همزمان با اشغال ایران، انگلیسیها از سهیلی نخستوزیر وقت خواستند كه آیتالله كاشانی را كه یكی از مخالفان سرسخت آنها بود و لطمات شدیدی در عراق بر پیكر آنها وارد كرده بود، تبعید كند. بدین ترتیب آیتالله كاشانی و 164 نفر از افراد متنفذ لشكری و كشوری را كه ممكن بود دردسری برای انگلیسیها ایجاد كنند، به بهانه تشكیل ستون پنجم آلمان در ایران توقیف كردند و در بیمارستان پانصد تختخوابی تهران و اراك تحتالحفظ درآوردند.
وقتی آیتالله كاشانی از دستور توقیف خود آگاه شد تلگرافی به فرمانداری نظامی فرستاد و تسلیم شدن خود را موكول به شرایطی اعلام كرد، اما فرماندار نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار كرد كه خودش را تسلیم كند. سرانجام وی در 27 خرداد 1323ه ش در «گلاب دره» شمیران دستگیر و بازداشت شد، سپس 28 ماه در زندان نیروهای متفقین و نیروهای اشغالگر در رشت، اراك و كرمانشاه به سر برد. در دورة چهاردهم مجلس شورای ملی هم با اینكه در تبعید بود، به نمایندگی مجلس انتخاب شد. اما به دستور ستاد ارتش متفقین، اسمش از فهرست اسامی نمایندگان مجلس حذف و به زندان روسها در رشت فرستاده شد.
جنگ جهانی دوم (1324ه ش) در تلگرافی كه حكومت به كرمانشاه فرستاد، دستور آزادی آیتالله كاشانی را صادر كرد. وی در میان استقبال مراجع، علما و اهالی قم در 27 شهریور 1324ه ش وارد این شهر و سپس به تهران عازم شد. در 26 تیرماه 1325ه ش در پی زد و خوردی كه بین كارگران هوادار حزب توده و كارگران مخالف آنها روی داد آیتالله كاشانی كه به عزم زیارت مشهد مقدس در سمنان اقامت داشت، مسبب بلوا شناخته شده و طبق ماده 5 قانون حكومت نظامی، بین راه شاهرود و سبزوار بازداشت شد. ابتدا به بهجتآباد قزوین و سپس به كمره (خمین فعلی) تبعید شد. در این خصوص، دكتر مصدق در نامه مفصلی شدیداً به قوامالسلطنه نخستوزیر اعتراض كرد. در دی 1325 وقتی انتخابات تهران شروع شد، ملیون فهرست نامزدهای خود را منتشر كردند. وقتی این فهرست منتشر شد، آیتالله كاشانی نامهای از تبعیدگاه به دكتر مصدق نوشت كه همین نامه پیمان مودت و دوستی را بین این دو مرد روحانی و سیاسی برقرار كرد.
در آن دوران آیتالله سیدمحمد بهبهانی در مجلس ترحیم آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی (متوفی 16 آبان 1325ه ش) خواستار آزادی آیتالله كاشانی از شاه شد. شاه نیز پذیرفت و به قوامالسلطنه نخستوزیر دستور آزادی آیتالله كاشانی را داد و نخستوزیر با عزیمت ایشان به قزوین موافقت كرد. پس از چندی به تقاضای اهالی ابهر به آن شهر رفت و از آنجا به قزوین و سپس به تهران عزیمت نمود.
دكتر مصدق در منزل شخصی آیتالله كاشانی، به ملاقات ایشان رفت و مدتی با هم به مذاكره پرداختند. در همین ماه آیتالله كاشانی به نمایندگی در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی انتخاب شد. آیتالله كاشانی كه اخیراً از تبعید، به تهران مراجعت كرده بود، سكوت مرگبار ناشی از خفقان و استبداد حاكم بر فضای میهن را با اعلامیه یازدهم دی ماه 1326 شكست و به تمام مسلمین جهان در مورد تشكیل دولت غاصب اسرائیل اعلام خطر كرد.
وی در آن زمان كه بیشتر كشورهای اسلامی در خواب غفلت و زیر سلطه استكبار اروپایی بودند، فریاد خشم ملت مسلمان ایران را علیه تجاوزات آمریكا و انگلیس و صهیونیستها بلند كرد. آیتالله كاشانی به صدور اعلامیه نیز اكتفا نكرد و علیرغم وجود محیط خفقان، مردم مسلمان را به تظاهرات به نفع مردم فلسطین دعوت كرد. 20 دیماه سال 1326ه ش سیهزار نفر از مردم تهران به دعوت ایشان در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) اجتماع كردند. ولی دولت وقت كه از فعالیت سیاسی و مذهبی ایشان بیمناك بود، با توسل به قوای انتظامی، از سخنرانی آیتالله كاشانی در این میتینگ باشكوه ممانعت كرد. ایشان بار دیگر نیز در 28 اردیبهشت سال بعد، اعلامیهای صادر كرد و مردم را به اجتماع در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 ه ش به همدردی با مسلمین فلسطین فراخواند. پیش از این اجتماع یعنی در 25 خردادماه همان سال منزل ایشان به دستور عبدالحسین هژیر نخستوزیر وقت محاصره شد.
پس از حادثه تیراندازی به شاه در 15 بهمن ماه 1327 و معرفی آیتالله كاشانی به عنوان عامل اصلی این ترور، سرانجام در شب 17 بهمن ماه 1327ه ش بر طبق ماده 5 قانون حكومت نظامی، آیتالله كاشانی و دامادش را بازداشت و به قلعه فلكالافلاك خرمآباد و سپس به بیروت لبنان تبعید كردند. علیرغم وضعیت مزبور آیتالله كاشانی باز هم در انتخابات مجلس شورای ملی شركت نموده و در 21 فروردین ماه 1329 ه ش، وكالت مردم تهران را برای دوره شانزدهم پذیرفت. در همان ماه وقتی كه منصورالملك به نخستوزیری رسید، سیدجلالالدین تهرانی به نیابت از منصور در روز ششم فروردین ماه به احمدآباد رفت و دكتر مصدق را ملاقات نمود.
دكتر مصدق اولین تقاضایی كه از دولت جدید نمود، مسئله بازگشت آیتالله كاشانی به ایران بود و از جمله مطالب دیگر، به اصلاح قانون انتخابات و مطبوعات اشاره نمود. سیدجلالالدین تقاضای دكتر مصدق را به اطلاع منصور رساند و به فوریت منصورالملك شخصاً دكتر مصدق را ملاقات نمود و قول صریح داد كه در مورد بازگشت آیتالله كاشانی با شاه ملاقات و محترمانه از ایشان تقاضای بازگشت به ایران را نماید. مجامع روحانی، جبهه ملی، بازار و اصناف هم در تلگرافهای متعدد خواستار بازگشت وی به وطن شدند. آیتالله كاشانی پس از یك سال و چهار ماه كه در لبنان به سر میبرد، در روز 20 خردادماه 1329 بنا به دعوت و اصرار دولت در میان شور و هیجان و استقبال و تظاهرات پرشكوه مردم تهران، وارد فرودگاه مهرآباد شد. چنین استقبالی تا آن تاریخ بیسابقه بود.
آیتالله كاشانی بعد از مراجعت از تبعید و اوجگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، دریافت كه مقابله با استعمارگران، بایستی با وحدت ملل مسلمان انجام گیرد تا تجاوزاتی مثل اشغال فلسطین اسلامی اتفاق نیفتد، بنابراین در زمانی كه در جهان اسلام و در كشورهای عربی، از اعتبار و قدرت بسیار برخوردار بود، طرح وحدت كشورهای اسلامی را ریخت و با سرعت، مقدمات تشكیل كنگره اسلامی را در تهران فراهم نمود.
در روز 24 خردادماه 1329ه ش فراكسیون جبهه ملی با حضور آیتالله كاشانی و مصدق تشكیل شد. سپس دكتر مصدق پیام آیتالله كاشانی را در خصوص نفت، علت تبعید ایشان و اینكه تبعیدكنندگان باید مجازات شوند، دیكتاتوری در ایران و عدم اعتبار مجلس مؤسسان، در مجلس شورای ملی قرائت كرد. همچنین آیتالله كاشانی در 9 تیرماه 1329 اعلامیههایی علیه نخستوزیری رزمآرا صادر كرد. از اقدامات مؤثر دیگر ایشان میتوان به اعلامیه اول دی ماه 1329 اشاره كرد كه به موجب آن اجتماع بزرگ چند هزار نفری متشكل از طبقات مختلف در مسجد شاه (سابق) تشكیل شد و ناطقین در مورد ملی كردن صنعت نفت و ابطال قرارداد 1933 سخنرانی كردند. آیتالله كاشانی معتقد بود كه نفت ایران متعلق به ملت ایران است و اعلام نمود كه قراردادهای تحمیلی در این مورد ارزش حقوقی ندارد. او با تأیید جبهه ملی نیروهای مذهبی را با صفوف نهضت ملی ایران پیوند داد. در 16 اسفند ماه 1329 خلیل طهماسبی عضو جمعیت فدائیان اسلام رزمآرا را، كه به منظور شركت در مجلس ختم آیتالله فیض(1) در مسجد سلطانی حضور یافته بود، به ضرب گلوله از پای درآورد.
فدائیام اسلام به رهبرری سیدمجتبی نواب صفوی پس از ترور نافرجام احمد كسروی(2) در سال 1324 در اعلامیهای موجودیت خود را اعلام كردند. در آن اعلامیه «شهادت، انتقام و قصاص» را راه نهضت و «برادری، استقامت و اتحاد» را به عنوان خطوط كلی و «هدف» را رسیدن به حاكمیت اسلام و قرآن معرفی نمودند. احمد كسروی به عنوان اولین هدف بر سر راه نواب صفوی قرار گرفت. به عقیده نواب در آشفتهبازار سیاست آن روز، كسروی مؤثرترین عامل گمراهی جامعه و مصداق بارز مفسد فیالارض محسوب میشد، و سرانجام هم در بیستم اسفندماه 1324 در اتاق بازپرس توسط فدائیان اسلام به قتل رسید.
آیتالله كاشانی از بازوی نیرومند فدائیان اسلام به عنوان یك عامل فشار در پیشبرد اهداف نهضت استفاده كرد. اما همكاری فدائیان اسلام با آیتالله كاشانی به معنای موافقت و همسویی در خطمشی نبود زیرا فعالیت آیتالله كاشانی بیشتر در چارچوب نظام مشروطه و قانون اساسی بود و نواب صفوی شكستن این قالبها را از اهداف اساسی و عملیات سیاسی – نظامی خود قرار داده، راه نظامی را به جای راه قانونی برگزیده بود. اعتقاد فدائیان اسلام بر این بود كه به جای شعارهای ملی، بایستی شعارهای اسلامی مطرح گردد و حكومت قوانین الهی و قرآن جایگزین قوانین دیگر شود، در صورتی كه آیتالله كاشانی افكار و اندیشههای نواب صفوی را تند و افراطی و اهداف فدائیان اسلام را حداقل در آن شرایط غیرقابل تحقق میدانست. آیتالله كاشانی در جایی نسبت به نواب صفوی چنین میگویند:
«سید جوان بود، تندی میكرد، ما درگیر ملی شدن صنعت نفت بودیم كه ایشان پا را توی یك كفش كرده بود كه همه احكام اسلام اجرا شود. ما هم میگفتیم اجازه بدهید دست انگلیس كاملاً قطع شود و بعد كم كم اقدام میكنیم ولی او از ما رنجید، گویا كه ما قصد نداریم احكام اسلام را اجرا كنیم. من هر چه به این سید گفتم قتل رزمآرا را گردن نگیرید و عامل را هم خلیل معرفی نكنید، زیر بار نرفت...»(3)
در 21 آذر ماه 1330 آیتالله كاشانی برای تأیید مصدق میتینگ بزرگی برپا ساخت، سخنرانان این اجتماع مخالفان دكتر مصدق را مورد انتقاد قرار دادند. در 23 دی ماه 1330 جبهه ملی نامزدهای خود را برای انتخابات وكلای تهران معرفی نمود. آیتالله كاشانی نیز در 18 بهمن ماه همان سال به نمایندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی از حوزه تهران انتخاب شد. در این دوره، یك ماه و شش روز از 10 تیر تا 16 مرداد 1331ه ش، ریاست مجلس را بر عهده داشت، ولی اعلام كرد كه خود در مجلس حضور نمییابد و نواب به نیابت او جلسات مجلس را اداره میكنند.
مجلس دوره شانزدهم در بهمن ماه 1330 پایان میپذیرفت. لازم بود انتخابات دوره بعد به ترتیبی آغاز شود كه بلافاصله پس از پایان دوره شانزدهم، مجلس دوره هفدهم كار خود را آغاز كند ولی این انتخابات با تأخیر آغاز شد. پس از پیروزی نهضت، انتخابات، همیشه در محیط استبدادی برگزار میشد و دولتها از اعمال نفوذ و كوشش در تحمیل نامزدهای موردنظر خود از هیچ اقدامی فروگذار نمیكردند. آیتالله كاشانی كه اینك در مقام رهبری نهضت قرار داشت، تلاش گستردهای را برای برگزاری انتخابات دوره هفدهم آغاز كرد و امید فراوان داشت كه با كمك مردم میتوان یك مجلس قوی كه پشتیبان نهضت ملی باشد انتخاب كرد. وی در این زمینه با صدور اعلامیه و اعزام نمایندگانی به شهرستانها، كوشش كرد از دخالت دستگاههای دولتی جلوگیری كرده و زمینه برگزیدن افراد مورد حمایت مردم را فراهم سازد.
مصدق در تاریخ 24 تیرماه، با واكنش ناگهانی و به دنبال مشاجره با شاه بر سر نظارت در امور ارتش، از مقام خود كنارهگیری و شاه، قوام را به نخستوزیری منصوب نمود. چنین به نظر میآمد كه هنوز برنامههایی كه برای به قدرت رسیدن قوام در دست تهیه بود، كامل نشده بود. علت واقعی بحران تیر، اختلافات میان دكتر مصدق و شاه درباره انتخاب وزیر جنگ و فرماندهی نیروهای مسلح بود. شاه كه از مدتها پیش با مخالفان نخستوزیر در ارتباط بود و انتظار سقوط او را از سریر قدرت میكشید و به هیچوجه زیر بار پیشنهاد مصدق نسبت به حق انتخاب وزیر جنگ نمیرفت. روز 28 تیرماه، با اشاره شاه، مجلس شورای ملی بدون حضور نمایندگان فراكسیون نهضت ملی به زمامداری احمد قوام رأی تمایل داد و شاه فرمان نخستوزیری را با لقب «جناب اشرف» به نام او صادر كرد. انعكاس كنارهگیری دكتر مصدق باعث شد كه از بعد از ظهر روز 26 تیرماه، بیشتر مغازهها و بازار تهران تعطیل شود. در آن روز نیز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه تهدیدآمیزی منتشر كرد و مردم را از هرگونه تظاهرات برحذر داشت. متعاقب آن مأموران انتظامی و فرمانداری نظامی با تانك و زرهپوش به خیابانها ریختند و نقاط مهم پایتخت، مانند بازار، دانشگاه و میدان بهارستان را زیر نظر گرفتند. قوامالسلطنه نیز پس از دریافت فرمان نخستوزیری، اعلامیه شدیداللحنی منتشر كرد كه اثر سوئی در افكار عمومی به جای گذاشت. این سیاستمدار كهنهكار كه در چند دور زمامداری گذشته، مشكلات و بحرانهای بزرگی را پشت سر گذاشته بود، این بار بدون توجه به همبستگی عمیق طبقات مردم ایران در پاسداری از نهضت ملی و پشتیبانی از دكتر مصدق با صدور چنان اعلامیهای، خشم مردم را برانگیخت و موجبات سقوط فوری خود را فراهم ساخت.
آیتالله كاشانی در اعلامیهای در پشتیبانی از مصدق چنین آورده است:
«برادران عزیزم... كوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ریشه استعمار و برانداختن مظاهر و آثار استثمار، به عنایات پروردگار میرفت كه نتیجه قطعی خود را بخشیده و ایران را برای همیشه از شر اجانب رهایی بخشد، ولی سیاستی كه قرون متمادی دولتهای مزدور را بر سر كار میآورد، سرانجام حكومت دكتر مصدق را كه بزرگترین سد راه خیانت خود میدانست، بركنار و درصدد برآمد عنصری را كه در دامان دیكتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حكم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر كرده است، برای چندمین بار بر مسند خدمتگزاران واقعی گمارد... احمد قوام باید بداند، در سرزمینی كه مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر دیكتاتوری كشیدهاند، نباید رسماً اختناق افكار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید. من صریحاً میگویم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در راه این جهاد اكبر كمر همت محكم بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران، به هیچ یك از بیگانگان اجازه نخواهد داد كه به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال و نام با عظمت و پرافتخاری را كه ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به سرشكستگی شود...»(4)
به دنبال اولین اعلامیه مخالفت آیتالله كاشانی با صدارت قوام، بازار تهران از 26 تیر تعطیل شد. تظاهرات گسترده مردم به درگیری منجر شد و حداثل 69 تن كشته و 750 تن مجروح بر جای گذاشت. طرفداران مصدق، خیابانهای تهران و دیگر شهرستانها را قبضه كردند. حدود ظهر 30 تیر، شاه با تلفن به مهندس رضوی، نماینده كرمان و نایب رئیس مجلس، اعلام كرد قوام معزول شد. به این ترتیب سرانجام با قیام پیروزمندانه مردم به رهبری آیتالله كاشانی در ظرف چند روز دولت قوام ساقط و در روز 29 تیر ماه، دكتر مصدق پیروزمندانه بر مسند نخستوزیری ابقا شد. آیتالله كاشانی در این جریان نیز در مقام رهبری نهضت، با شجاعتی وصفناپذیر وارد كارزار شد و ظرف چند روز مردم توانستند قوامالسلطنه و حامیان او را شكست دهند. قدرت اجرایی و نیروی نظامی از دست حریفان خارج شد و این نیروی بزرگ بار دیگر در اختیار مصدق گذارده شد.
متعاقب حوادث خونین و قیام مردم در روز سیام تیرماه، خبر اعلام رأی دیوان داوری لاهه، مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه به تهران رسید و این رأی كه حقانیت ملت ایران را در مبارزه با استعمار انگلیس به اثبات میرسانید، مكمل پیروزی قیام مردم در روز سیام تیر بود. اعلامیهای در همین زمینه از طرف آیتالله كاشانی صادر گردید و در جراید انتشار یافت كه به شرح ذیل میباشد:
بسمالله الرحمن الرحیم
پس از سلام به عموم برادران عزیز دینی و ملت رشید و پرافتخار ایران، اكنون كه دادگاه بینالمللی لاهه با توجه به حقانیت ایران علیه شكایت دولت استعماری انگلستان، با تصدیق عدم صلاحیت خود رأی داده است، لازم میدانم از عموم برادران عزیز تقاضا نمایم كه امشب به شكرانه این موفقیت كه به عنایت پروردگار و استعانت بینظیر شما به دست آمده، جشن عمومی برقرار نمایند.
سیدابوالقاسم كاشانی
پس از قیام سیام تیر، جبهه ملی، اتحاد و یكپارچگی خود را به تدریج از دست داد. عدهای از بنیانگذاران جبهه ملی، زمزمة ناسازگاری در پیش گرفتند و چند تن به طور علنی با جناح دربار همآواز شدند. سردسته این منافقان دكتر مظفر بقایی بود كه در مخالفت با دكتر مصدق گوی سبقت را ربود، تا جایی كه كارگردانی توطئه دزدیدن سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی را به عهده گرفت. در راستای تضعیف جبهه ملی، كه پایه مردمیاش به سازمانهایی چون احزاب زحمتكشان و پانایرانیسم وگروههای تحت رهبری شخصیتهای سرشناس مانند آیتالله كاشانی استوار بود، شبكههایی چون بدامن(5) فعالیت عمدهای انجام دادند. برای جدائی آیتالله كاشانی و هوادارانش از جبهه ملی، كوششهایی به عمل آمد. تبلیغاتی كه در این زمینه صورت گرفت، گاه به صورت بسیار ابتدایی و پیش پا افتاده بود؛ مصدق را چهرهای فاسد و پلید ترسیم میكرد كه از نفوذ كاشانی سوءاستفاده و بهرهبرداری میكند. روحانیون دیگر نیز به فاصله گرفتن از مصدق تشویق شدند. كوششهایی در راستای برانگیختن احزاب زحمتكشان و پانایرانیسم علیه مصدق و نیز تفرقه میان احزاب مزبور به عمل آمد.
در روز دوم مردادماه، در جلسه فوقالعادهای كه مجلس شورای ملی تشكیل داد، قیام سیام تیر ماه را «قیام مقدس» شناخت و شهدای آن روز را شهدای ملی نامید. همچنین لایحه تفویض اختیارات شش ماهه دكتر مصدق را كه بلافاصله پس از عزل قوام مجدداً به نخستوزیری رسیده بود، تصویب كرد و توأم با این لایحه، اختیارات نظامی نیز به او واگذار شد و همچنین مجلس شورا، آیتالله كاشانی را به جای دكتر حسن امامی كه وابسته به دربار بود به ریاست مجلس برگزید.
به دنبال تشدید كارشكنیهای انگلستان در اجرای ملی شدن نفت، دكتر مصدق در گزارشی به مجلسین، خبر از امكان قطع ارتباط بین ایران و انگلیس داد و كنسولگریهای انگلستان در 9 شهر اهواز، اصفهان، شیراز، خرمشهر، رشت، مشهد، تبریز، كرمانشاه و بوشهر منحل گردید. آیتالله كاشانی نیز در مصاحبه با مخبر روزنامه اطلاعات در این باره چنین فرمودند: «ملت ایران از روابط خود با دولت استعماری انگلستان چیزی جز زیان و ضرر ندیده، پس هر چه از این دولت كنارتر باشیم، زیان آنها كمتر به ما میرسد و روی این اصل قطع رابطه با دولت انگلستان اولی است.»(6) و سرانجام در تاریخ 30 مهر 1331 دكتر فاطمی وزیر خارجه ایران، قطع ارتباط ایران و انگلیس را اعلام داشت و دلیل آن را هم عدم توجه عادلانه دولت انگلیس به خواستههای ملت ایران در استیفای حقوق حقة خود عنوان نمود. پس از انتشار این خبر مردم در مقابل سفارت انگلیس دست به تظاهرات زدند. و نشان امپراتوری انگلیس را از سر در سفارت برداشتند. حفظ منافع اتباع ایران در انگلستان هم به عهده دولت سوئد قرار گرفت.
مهلت اختیارات شش ماهه كه از 20 مرداد آغاز شده بود، در 20 بهمن 1331 پایان پذیرفت اما مصدق در روز 18 دی ماه لایحة تمدید اختیارات را برای مدت یك سال دیگر با دو فوریت تقدیم مجلس كرد. در روز 28 دی ماه آیتالله كاشانی نامهای به مجلس فرستاد. در این نامه متذكر شد تمدید لایحه اختیارات دكتر مصدق خلاف قانون اساسی است و نمایندگان باید از تصویب آن خودداری نمایند. نامه كاشانی به مجلس شورای ملی پس از قرائت در مجلس توسط خبرنگاران خارجی در سراسر جهان پخش و بدین ترتیب مخالفت دو قطب نهضت ملی ایران آشكار گردید. آیتالله كاشانی روز بعد از تصویب لایحه در پاسخ خبرنگار كیهان كه پرسیده بود آیا خبر تازهای دارید؟ گفت: «چه خبر تازهتر از این كه، برخلاف قانون اساسی، دیشب به لایحه اختیارات رأی داده شد و این را بدانید كه تصویب آن در عقیده اصولی من كوچكترین اثری نخواهد داشت...»(7)
در این جا گفتنی است كه مصدق و كاشانی كه مدتها در برابر دشمن مشترك خود یعنی استعمار انگلیس و امپریالیسم و سرسپردگان آنها در ایران موضع مشتركی داشتند هرگز با یكدیگر اختلاف اصولی درباره موضوع اصلی نداشتند؛ بلكه گاهی سوءتفاهمات جزئی میان ایشان پدید میآمد كه آنها را بدخواهان موجب میگشتند. عوامل دیگری كه در پیدایش تضاد و اختلاف و جدایی سهم مهمی داشت، یكی مسئله حمله جماعتی از چماقداران و ماجراجویان به خانه مرحوم كاشانی بود كه منجر به كشته شدن یك نفر از طرفداران آیتالله كاشانی گردید، آیتالله برای تعقیب و دستگیری متهمان و حملهكنندگان، به دكتر مصدق، فشارهای زیادی وارد آورد و مصدق هم به اداره شهربانی در این خصوص دستورات مؤكدی صادر نمود ولی مرحوم كاشانی به هیچوجه از اقدامات دكتر مصدق قانع و راضی نشد. یك عامل دیگر موضوع ریاست شهربانی سرتیپ دفتری و سرتیپ افشارطوس بود كه آیتالله كاشانی از مصدق خواسته بود این دو نفر را از ریاست شهربانی بركنار نماید ولی دكتر مصدق به دلایلی، زیر بار این پیشنهاد نمیرفت و اعتقاد داشت كه این دو نفر مورد اعتماد شخص او میباشند. البته مرحوم آیتالله كاشانی جز سرتیپ افشارطوس كه افسری جدی و وظیفهشناس و معتقد به نهضت ملی ایران بود و در این راه هم جان خود را از دست داد، نسبت به انتصاب سرتیپ دفتری كاملاً حق داشت. زیرا او در دست مخالفان مصدق بود و جسته و گریخته با توطئهگران و اسبابچینها علیه مصدق صحبت مینمود و ارتباط و رفت و آمدی پنهانی داشت.
عامل دیگر تحصن سرلشكر زاهدی در مجلس شورای ملی بود كه در آن موقع ریاست آن با آیتالله كاشانی بود و دكتر مصدق از این كه آقای كاشانی با تحصن زاهدی در مجلس موافقت كرده است، عصبانی و آشفته بود و از این بابت، در دل كدورتی داشت. در قضیه نهم اسفند هم كه آیتالله كاشانی با انتشار اعلامیهای خواستار جلوگیری مردم از سفر شاه به خارج از كشور شدند، بر شدت اختلافات آنها افزون شد. اینها برخی از عوامل اختلاف میان دكتر مصدق و آیتالله كاشانی بود كه متأسفانه بدخواهان و كینهتوزان، آتش آن را دامن میزدند و هر روز شكاف و جدایی میان آن دو را وسیعتر میكردند و وقتی دامنة این اختلافات وسیع شد چون به مرحلة بحرانی و باریكی كشید، در همان اوایل سال 1332، سه نفر از وزرای كابینه دكتر مصدق آقایان: دكتر فاطمی، مهذبالدوله كاظمی، مهندس معظمی (وزرای خارجه و دارایی و پست و تلگراف) و مكی، پس از تبادل نظر با یكدیگر تصمیم گرفتند برای التیام و بهبود روابط میان نخستوزیر با رئیس مجلس شورای ملی (آیتالله كاشانی) دست به فعالیت بزنند. آنها در جلسات خصوص با آقای كاشانی ملاقات و مذاكره كرده و لزوم حل اختلافات را یادآور و متذكر شدند، برای اتحاد و اتفاقی كه میباید در باب سیاست خارجی و داخلی بین مصدق و كاشانی به وجود آید، كلیه امور با صوابدید آیتالله كاشانی حل و فصل گردد و در این زمینه سپس با دكتر مصدق هم ملاقات و گفت و گو كردند و از نخستوزیر درخواست كردند كه برای رفع اختلافات موجود از این پس، تماس ایشان با آیتالله كاشانی بیشتر گردد و دكتر مصدق نیز در این خصوص قول مساعد داد و به این كیفیت، اختلافات مرتفع شد و در یك مجلس آشتیكنان كه با حضور چند نماینده مجلس در منزل دكتر مصدق برپا گردید، مصدق و آیتالله كاشانی دست به دست یكدیگر گذاشته و روبوسی نمودند.
جریانهایی از قبیل واقعه نهم اسفند، ربودن و قتل سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی كل كشور، بزرگنمایی خطر كمونیسم و حزب توده و اختلاف بین اعضای جبهه ملی و رهبران این حزب، تحریم اقتصادی ایران توسط انگلیس و ممانعت از صدور نفت به خارج از كشور از جمله مقدمات كودتای ضدمصدق به شمار میآیند. «كیم روزولت» عضو «سیا» و كارشناس امور خاورمیانه آمریكا كه نقش مهمی در جریان كودتای 28 مرداد ایفاد كرده، در روز 28 تیرماه 1332، از طریق مرز عراق وارد تهران شد و در مخفیگاه زاهدی با او ملاقات و فضای كودتای 28 مرداد را برای وی ترسیم كرد.
«كیم روزولت» دربارة نقش سیا در كودتا گفته است:
«كودتای ایران، اولین عملیات مخفی علیه یك دولت خارجی بود كه به وسیله سیا در ماههای آخر حكومت ترومن تنظیم شده بود... من با كمك ژنرال «شوارتسكف» رهبری كودتا را بر عهده داشتیم و مبلغ یك میلیون دلار آمریكایی برای هزینه كودتا در اختیار ما بود كه 75 هزار دلار آن را خرج كردیم و بقیه را به شاه دادیم...»(8)
در این كودتا چندین عامل و ظلمه، پای در میان داشتند. دربار شاه، مأموران و جاسوسان انگلیس و آمریكا، مرتجعان و سرسپردگان كهنهكار بیگانه و بقیه هم به قول معروف «آلت فعل» و «دلال ظلمه» بودند. اشخاص و افراد دستاندركار كه مستقیماً كودتای كذائی را رهبری و هدایت میكردند: هندرسن سفیر آمریكا بود كه البته دست انگلیسیها از آستین وی بیرون آمده بود. سازمان مخوف «سیا» و فرستاده زیرك و همه فن حریفش «كیم روزولت»، برادرزاده «فرانكلین روزولت» رئیس جمهور آمریكا در زمان جنگ دوم جهانی، و لژ ماسونی پهلوی و شبكههای شاپور ریپورتر، ارفع، پاكروان، برادران رشیدیان، بقائی و اشرف پهلوی، خواهر شاه كه از ایران تا قاره اروپا در تكاپوی به ثمر رساندن كودتا بود، سرلشكر فضلالله زاهدی و یاران وی كه عموماً از امرای بازنشسته ارتش و تصفیهشدگان زمان مصدق بودند و سرانجام، نقشآفرینی چهرههای بدنام شهر همچون «شعبان بیمخ» و اراذل و ولگردان حرفهای تبهكار و بدسابقه.
بعد از ظهر روز 28 مرداد، زاهدی سقوط دكتر مصدق و انتصاب خود را به نخستوزیری از رادیو اعلام كرد. پس از در هم شكستن مقاومت گارد محافظ خانه دكتر مصدق، او را بازداشت كردند و شاه به ایران بازگشت و از آن پس، مجری سیاست آمریكا گردید و مرحله جدیدی در تاریخ معاصر ایران آغاز شد.
با شكست نهضت ملی و پیروزی كودتای امپریالیستی، اقدامات مهم و فوری برای ترمیم ضرباتی كه در دوران ملی كردن صنعت نفت به مواضع امپریالیسم و ارتجاع وارد شده بود، به عمل آمد. روابط قطع شده با انگلیس از طرف دولت زاهدی تجدید شد، مذاكرات، برای تأسیس كنسرسیوم نفت یا اتحاد چهار دولت آمریكا، انگلیس، فرانسه و هلند برای غارت نفت ایران انجام گرفت، مصدق محاكمه و دكتر فاطمی وزیر خارجه نستوه تیرباران شد، عده زیادی از افسران تودهای اعدام شدند، عدهای فرار را بر قرار ترجیح دادند و یا ماندند و با ساواك، همكار و همگام شدند.
آیتالله كاشانی كه علیه انعقاد كنسرسیوم اعلامیه شدیداللحنی داد، به جرم «تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت» در هشتاد سالگی بازداشت شد. ایشان در اعلامیهای اظهار داشتند:
«... مجموع اخبار و اطلاعات منتشره راجع به نفت و كیفیت معامله با كنسرسیوم، موجب نهایت تأسف و تعجب گردید كه چگونه انگلیسیها از وقایع، فجایع و مظالم محصول یك قرن سیاست استعماری خویش عبرت نگرفتند... و دولت آمریكا كه خود را پیشاهنگ اصول، دموكراسی و مبتكر منشور آتلانتیك و پشتیبان سازمان ملل میداند، در این معامله با انگلستان مكار و حیلهگر همكاری مینماید،... به فرض این كه این قرارداد شوم هم به تصویب برسد رسمیت ندارد و دیر زمانی نپاید كه ملت ایران از انگلیس و همدستانش خلعید خواهد نمود...»
تعطیلات نوروز سال 1334، پس از پشت سر گذاشتن سال 1333 كه برای ملت ایران یكی از سالهای شوم و ناخوشایند بود، انتظار تغییر و تبدیل وجود داشت. در روز هفدهم فروردین، سپهبد زاهدی تهران را ترك كرد و فرمان نخستوزیری حسین علاء صادر شد. او نیز فوراً كابینه جدید را تشكیل داده و به شاه معرفی كرد. با بركناری زاهدی از سوی شاه، دو صف متمایز به وجود آمد: طرفداران زاهدی و یا به قولی «اصحاب كودتای 28 مرداد» و مخالفان وی. این صفبندی، در مجلسین، در مطبوعات و در محافل سیاسی و اجتماعی كاملاً نمود داشت.
بامداد روز سهشنبه 23 آبان 1334، اعلام شد كه سیدمصطفی كاشانی نمایندة مجلس هفدهم و فرزند آیتالله كاشانی درگذشت. جلسه مجلس به احترام او تعطیل شد. دوستان وی به پزشك قانونی هجوم بردند تا از علت این درگذشت ناگهانی آگاه شوند. دو روز بعد در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) مجلس ختمی از طرف آیتالله كاشانی ترتیب داده شد.
در این مجلس حسین علاء نخستوزیر هم شركت كرد، اما همان حادثهای كه برای سپهبد رزمآرا در همین مسجد روی داد، برای علاء نیز ترتیب داده شد، منتهی به عكس رزمآرا، این سوءقصد به نتیجه نرسید. رژیم كه به دنبال بهانه برای دستگیری فدائیان اسلام بود، از این موقعیت حداكثر استفاده را برد و از فردای آن روز به دستگیری سران این گروه پرداخت و با سرعت فراوان در دادگاههای نظامی و تجدیدنظر، محاكمه آنان خاتمه یافت. در تاریخ 27 دیماه، چهار تن از سران فدائیان اسلام: نواب صفوی، خلیل طهماسبی، مظفرعلی ذوالقدر و سیدمحمد واحدی تیرباران و عدهای دیگر هم به زندان محكوم گردیدند. اما كار به همین جا خاتمه نیافت. روز بعد از اعدام نواب صفوی و یارانش، روز پنجشنبه 28 دی ماه آیتالله كاشانی در همین خصوص احضار و پس از سه ساعت بازجویی توقیف شد.
روز سهشنبه 3 بهمن، حائریزاده اعلام تحصن در مجلس كرد و گفت كه تا زمانی كه تكلیف پرونده قتل رزمآرا روشن نشده در تحصن باقی خواهد ماند. از سوی مقامات روحانی تلاش فراوانی برای نجات آیتالله كاشانی آغاز شد، بنابر نوشته روزنامه اطلاعات در روز سوم بهمن 1334، آیتالله بروجردی به وسیله قائممقامالملك از شاه در مورد آیتالله كاشانی خواستار بذل توجه شد و شاه نیز پاسخ داده بود كه تا آن حدود كه قانون و مقررات در وظایف سلطنت مقرر داشته برای تأمین نظر حضرت آیتالله اقدام خواهد شد. جنجال این جریان به مجلس كشیده شد و بین سرلشكر وثوق وزیر جنگ و حایری زاده درگیری شدیدی به وجود آمد. سرانجام در 23 اسفندماه آیتالله كاشانی، دكتر بقایی، محمود نریمان، كریمآبادی و هشت نفر دیگر از متهمان به معاونت در قتل سپهبد رزمآرا با قید التزام كه از حوزة قضایی تهران خارج نشوند، آزاد شدند و موضوع، موقتاً از صورت حادی كه داشت، خارج شد.
روز 14 فروردین 1335 بدون هیچ اعتنایی به مجلسین (برای اخذ رأی تمایل)، نخستوزیر استعفا كرد و نخستوزیر آینده هم از شاه فرمان گرفت و روز 17 فروردین هیأت دولت دكتر اقبال به شاه معرفی شد. از جمله حوادث حایز اهمیت در دوران نخستوزیری منوچهر اقبال میتوان به انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی اشاره كرد كه جنجالهای فراوانی را به همراه داشت. در روزنامهها از جمله در روز اول مرداد 1339 اطلاعات، بیانیة آیتالله كاشانی در مورد انتخابات چاپ شد. آیتالله كاشانی در این بیانیه مفصل، ضمن این كه از فقدان آزادی قلم و بیان در سالهای اخیر یاد كرد، از ظلمی كه به ایشان روا شده بود، نوشت: «با وجود این از تمام آن پیشآمدها راضی هستم و خداوند متعال را كه تكالیفی به عهده من گذارده، سپاسگزارم و از هیچ كس هم گلایهای ندارم...»
ایشان در مورد انتخابات دوره بیستم یادآور شد: «بر تمام افراد و مردم لازم و واجب است كه خود، اشخاص صالح موردنظر را انتخاب نموده و آلت اراده و تبلیغات مغرضان كه به صورتهای مختلف عرض اندام نموده و قصد اشغال كرسیهای مجلس را دارند، نشوند.»
آیتالله سیدابوالقاسم كاشانی از عالمان مجاهد اسلام و شرق بود. مرد بزرگی بود كه بیش از چهل سال، با استعمار انگلیس، در عراق و ایران مبارزه كرد. آیتالله كاشانی سرانجام در روز 23 اسفندماه 1341، پس از مدتی كسالت به رحمت ایزدی پیوست. رحلت ایشان موجب تأثر و تأسف مردم مسلمان ایران و جهان گردید. آیتالله از مال دنیا جز یك منزلی كه آن هم در رهن بود (در مقابل ده هزار تومان قرض كه داشت) چیزی از خود باقی نگذاشت، جنازه شریفشان بر دوش علما، دانشمندان و مؤمنین تهران از مدرسه عالی سپهسالار (شهید مطهری «ره») تشییع و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری به خاك سپرده شد.
سیل تلگرافهای تسلیت از سراسر جهان به بازماندگان آن مرحوم واصل شد. دولت نیز به مناسبت فوت ایشان پنج روز عزای ملی اعلام كرد. خبرگزاریهای خارجی رحلت آیتالله كاشانی را به دنیا مخابره كردند و رادیوهای كراچی، آنكارا، قاهره و كشورهای اسلامی دیگر، به مردم ایران تسلیت گفتند. در قم، تهران، مشهد، اصفهان، كاشان، آبادان، گیلان و سایر شهرستانها، مجالس ترحیم مفصلی از طرف آیات عظام و علمای اعلام و مردم برپا شد.
پینویسها:
1- آیتالله میرزامحمد فیض، در سال 1293ه ق در قم متولد شد. پس از تحصیل مقدمات در زادگاهش، به منظور ادامه تحصیل عازم تهران گردید و در نزد استادان حكمت، مرحوم آشتیانی و جلوه، به تكمیل سطح فقه و اصول و دروس پرداخت.
2- روز هشتم اردیبهشت ماه 1324ه ش نواب صفوی، كسروی را در چهارراه حشمتالدوله هدف گلوله قرار داد و در حالی كه سعی در شلیك گلولههای دیگر داشت، سلاح از كار افتاد و نواب بدون سلاح به كسروی حملهور شد و سر او را به لبة جدول خیابان سیمتری واقع در خیابان حشمتالدوله كوبید كه در نتیجه سر كسروی جراحت برداشت. در پی این عمل نیروهای انتظامی به یاری كسروی شتافته و او را به بیمارستان رضانور بردند.
3- علی حجتی كرمانی، چند دیدار با آیتالله كاشانی، تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 6 و 7، صفحات 302-303.
4- ر.ك: روزنامه كیهان، 26 تیرماه 1331- اعلامیه آیتالله كاشانی.
5- بدامن: این شبكه كه هدفهایی چون بزرگنمایی حزب توده و تفرقهافكندن میان اعضای جبهه ملی را دنبال میكرد، توسط شاهپور ریپورتر متخصص جنگ روانی و فارغالتحصیل از دانشگاه كمبریج در رشته فلسفه تشكیل گردید.
6- ر.ك: روزنامه اطلاعات، 28 مهر 1331.
7- ر.ك: كیهان، 30 دی 1331.
8- ر.ك: روزنامه كیهان، 21 و 22 فروردین 1358.
برگرفته از:آیتالله سیدابوالقاسم كاشانی به روایت اسناد، مركز بررسی اسناد تاریخی
منبع:سایت جامع تاریخ معاصر ایران
تعداد بازدید: 877