01 مرداد 1391
حماسه سی ام تیر
نویسنده: ناصر تكمیل همایون
راستی در این است كه از 29 اسفند 1329 و ملی شدن صنعت نفت در سراسر كشور، هر دو قدرت موازنه مثبت (بریتانیا و شوروی) و اصحاب داخلی آنها به دكتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران روی خوش نشان نمی دادند و از 12 اردیبهشت 1330 كه به رغم توطئه دربار و «منتظرالصداره» نگاه داشتن سیدضیاء الدین طباطبایی، رهبر نهضت، زمامداری كشور را پذیرفت، توطئه ها و دسیسه ها شكل جدیدی پیدا كردند و گاه با فریب و نیرنگ و ریاكاری های شاه و گروهی از وابستگان موازنه مثبت، شعار ناهم آهنگ «هم شاه، هم مصدق» را در جامعه مطرح می كردند در حالی كه در آن روزها دانایان سیاست و امروز، اسناد و مدارك به دست آمده نشان می دهد كه «سحر با معجزه پهلو نزند» و صداقت و «ملی» بودن با كذب و وابستگی به «بیگانه» و دلبستگی به وعده و وعیدهای «مقامی» و «مالی» هم آهنگ نیست «عاشقی را قابلیت لازم است.» از همان آغاز زمامداری، مراسم خلع ید (29 خرداد)، انتخابات مجلس هفدهم، ماجرای سفر دكتر مصدق و همراهانش به لاهه برای دفاع از حقوق ملی و غصب شده ایرانیان، دسیسه ها و كارشكنی های چپ نمایان و راست گرایان داخلی لاینقطع ادامه داشت و در پهنه های جهانی نیز صحنه آرایی های كانون های گوناگون امپریالیستی، سیاست های ضدایرانی خود را هر دم به صورتی آرایش می دادند.
دولت انگلستان كه از ایران به دادگاه بین المللی لاهه شكایت كرده بود، دكتر مصدق را بر آن داشت تا با حمل اسناد و مدارك لازم هم آهنگ با یاران و مشاوران خود به كشور هلند مسافرت كند و در دادگاه حضور یابد و در 11 خرداد 1331 خورشیدی (9 ژوئن 1952م) با نطق مستدل خود دفاع از حقوق، ملت ایران را در برابر شركت غارتگر «B.P» برعهده گیرد و به خوبی از عهده آن برآید. در پی نطق و دفاعیات دكتر مصدق، پروفسور هنری رولن بلژیكی به عنوان مشاور حقیقی ایران در دادگاه دفاعیات خود را آنچنان مدون و مستند ادامه داد و ایران را در استیفای حقوق خود محق شناساند كه دادگاه بین المللی همه خواسته های ایران را برحق دانست؛ امری كه بر پایه اسناد جدید (سند شماره 181 تلگراف شاه 12 ژوئن) اعلیحضرت از هندرسون سفیر آمریكا خواسته است كاری كند كه دادگاه لاهه بر ضد ایران رای صادر كند! (1)
دكتر مصدق بلافاصله برای گشایش مجلس هفدهم به تهران بازگشت و طبق سنت جاری در نظام مشروطه از نخست وزیری استعفا داد تا مجلس نخست وزیر جدید خود را برگزیند.
برنامه انتخاب نخست وزیر جدید
شاه كه همواره می خواست دكتر مصدق را از صحنه خارج كند، فزون بر دو نامزد پشت پرده (سیدضیاء الدین طباطبایی و احمد قوام السلطنه) «با گرایش كمتر» به دو نامزد دیگر نیز چون حكیم الملك و منصور الملك همفكری كرد كه البته حكیم الملك را ناتوان تشخیص داده بودند و منصورالملك نیز خود را در برابر دكتر مصدق همسنگ نمی دانست. شاه به قصد ایجاد تفرقه در جبهه ملی حتی به دكتر بقایی و حسین مكّی نیز پیام فرستاده و گفت وگوهایی كرده بود. (2) اما كاربه دستان هم آهنگ با شاه، سیاست دیگری به پیش آوردند و آن اینكه از میان نمایندگان جبهه ملی كسی را به زمامداری بگمارند كه با او بتوانند مساله نفت را به جایی كه می خواهند برسانند و در ضمن دكتر مصدق را برای همیشه از ماجرای سیاسی و مبارزات كنار بگذارند. از این رو با وابستگی حسین علاء وزیر دربار این اقدامات آغاز شد. نمایندگان جبهه ملی در اندیشه و عمل سه نوع واكنش نشان دادند:
الف- عده زیادی از دل و جان طرفدار زمامداری دكتر مصدق بودند.
ب- گروه اندكی به شرط كنار رفتن دلخواه دكتر مصدق و رضایت او، دكتر عبدالله معظمی یا اللهیار صالح را برای نخست وزیری پیشنهاد كرده بودند كه آمریكایی ها با انتخاب صالح مخالفت كرده بودند. (3)
ج- گروه سوم چون نام شان در زمره كاندیدا های انتخاب شده قرار نگرفته بود، به دلایلی كه روشن است، خود را در گروه طرفداران زمامداری دكتر مصدق جای دادند.
بداقبالی قوام السلطنه
شاه پس از مذاكرات با آمریكا و انگلستان و چندین جلسه گفت وگو با قوام السلطنه قول و قرارهایی با وی گذاشت كه فزون بر نخست وزیری و دادن اختیارات، انحلال مجلس هفدهم نیز مطرح شده بود. اما از لحاظ فشارهای داخلی و درباری باید یادآور شد: «زیربنای نخست وزیری قوام توسط اشرف پهلوی بنیان گرفت و او بود كه قریب یك سال، فعالیت های شبانه روزی و تحریكات داخلی و خارجی و دسته بندی های متعدد توانست به این فكر خود جامه عمل بپوشاند. ارتباط اشرف و قوام از سال 1329 در اروپا شروع شد و تخم زمامداری مجدد قوام را او كاشت.» (4) بخش دیگر فعالیت های درباری توسط ملكتاج تیموری (مادر شاه) انجام می گرفت كه عبارت بود از گفت وگو با رجال مخالف دكتر مصدق، ارتشیان، روزنامه نگاران و متحد ساختن آنان و همچنین راضی كردن شاه به فراموش كردن ماجراهای گذشته مخالفت های قوام (مجلس موسسان) و برپایی مجالس گفت وگو و مشاوره شاه و قوام و جز اینها كه سرانجام توانست مرد بزرگی چون قوام السلطنه را كه بی تردید یكی از ستون های سیاست ایران بود، در 80سالگی، با آنكه مریض بود و سابقه سكته هم داشت و گویا بی اراده و خرفت هم شده بود، اما در عشق قبول صدارت، آنچنان فریفته شود كه تمام خدمات باارزش گذشته خود را (كه مورخان نباید فراموش كنند) لكه دار كند گویا این اتفاق نیز از امرهای مستمر تاریخ است به قول شیخ اجل:
از مایه بیچارگی قطمیر مردم می شود ماخولیای مهتری سگ می كند بلعام را
پیشدستی و پیشگامی دكتر مصدق
دكتر مصدق برای ادامه زمامداری خود از مجلس رای تمایل خواست. از 65 نماینده، 52 نماینده رای اعتماد دادند، اما مجلس سنا كه مستقیما نمایندگان شاه در آن اكثریت داشتند، از ابراز تمایل به دكتر مصدق خودداری كردند. به همین دلیل دكتر مصدق هم از قبول نخست وزیری كنار رفت، اما در آن روزها سیل طومارها و تلگراف ها و اجتماعات مردمی و مقالات روزنامه های طرفدار دكتر مصدق وضعی را پدید آورد كه آیت الله كاشانی در 19 تیر طی اعلامیه از: «تشنجی كه در نتیجه رویه نامطلوبی كه عده ای از سناتورها برخلاف تمایلات عمومی در ندادن رای به جناب آقای دكتر مصدق در عموم ملت ایران حاصل گردیده است.» سخن به میان آورد. (5) سرانجام مجلس سنا به دكتر مصدق اطمینان دادند «در صورت تشكیل دولت از رای اعتماد سنا برخوردار خواهدبود.» (6)
دكتر مصدق در روزهای تصمیم گیری برای قبول نخست وزیری و تعیین وزیران به طوری كه نوشته است برای مذاكره با شاه به دربار می رود و در این باره خاطرنشان شده است: «برای اینكه اختلاف دربار با دولت راجع به بعضی از اصول متمم قانون اساسی به صورت بارزی جلوه گر نشود چنین به نظر رسید كه وزارت جنگ را اینجانب خود عهده دار شوم تا دخالت دربار در آن كم شود و كارها در صلاح كشور پیشرفت كند. داوطلبی من برای این پست نه برای كار بود و نه استفاده از حقوق. از نظر كار من نخست وزیر بودم و مافوق وزیر بودم و از نظر حقوق هم هر كاری كه در عصر مشروطیت متصدی شدم حقوق آن را صرف امور خیریه نمودم. پس داوطلبی من فقط از این نظر بود كه تصمیمات دولت در آن وزارت اجرا شود. اعلیحضرت همایون شاهنشاهی كه مسوول نبودند چون ستاد ارتش زیرنظر ملوكانه قرار گرفته بود، هر امری كه می فرمودند اجرا می شد.
ولی دولت كه مسوول بود كاری نمی توانست بكند و نمی كرد. این بود كه روز 26 تیر 31 قبل از ظهر كه به پیشگاه ملوكانه شرفیاب شدم این پیشنهاد را نمودم كه مورد موافقت قرار نگرفت و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمایشاتی بدین مضمون فرمودند «پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملكت بروم. كه چون هیچ وقت حاضر نمی شدم چنین كاری بشود فورا استعفا دادم و از جای خود حركت كردم.» دكتر مصدق افزوده است: «ولی اعلیحضرت پشت درب اطاق كه بسته بود ایستادند و از خروج من مخالفت فرمودند این كار مدتی طول كشید دچار حمله شدم و از حال رفتم و پس از بهبودی حال كه اجازه مرخصی دادند فرمودند تا ساعت هشت بعدازظهر اگر از من به شما خبری نرسید آن وقت استعفای خود را كتبا بفرستید و چنانچه برای من پیش آمدی بكند از شما انتظار مساعدت و همراهی دارم كه عرض شد با اعلیحضرت قسم یاد كردم و به عهد خود وفادارم.» (7)
دكتر مصدق تا ساعت هشت بعدازظهر منتظر ماند و چون از طرف شاه خبری نشد، این نامه را برای شاه ارسال كرد: «چون در نتیجه تجربیاتی كه در دولت سابق به دست آمده، پیشرفت كار در این موقع حساس ایجاب می كند كه پست وزارت جنگ را فدوی شخصا عهده دار شود و مورد تصویب شاهانه واقع نشده، البته بهتر آن است دولت آینده را كسی تشكیل دهد كه كاملامورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا كند و با وضع فعلی ممكن نیست مبارزاتی را كه ملت ایران شروع كرده، پیروزمندانه خاتمه دهد.» (8)
شاه در وادی هراس و دودلی
اخبار به پاخاستگی مردم در سراسر كشور در دفاع از دكتر مصدق به آگاهی شاه می رسید و او را در وحشت و اضطراب قرار می داد نه می خواست دل به مشروطیت سپارد و «سلطنت» كند و نه موقعیت و توان «حكومت» داشت. در مورد ذخیره های نخست وزیری یعنی قوام السلطنه و سیدضیاء الدین دودل بود و هیچ كدام را هم دوست نمی داشت و به قول استاد محمدعلی موحد: «مادر و خواهر شاه نیز از آنچه كه به تذبذب و بی تصمیمی و ضعف اراده اعلیحضرت تعبیر می شد به جان آمده بودند.» (9) همین محقق ارجمند به نقل از اسناد خارجی (نامه هندرسون) به وزارت امور خارجه (هفتم جولای 1952) آورده است: «ملكه مادر از ضعف و تردید شاه سخت برآشفته و والاحضرت اشرف كه دیروز از مسافرت برگشتند به قدری عصبانی بود كه دچار حمله قلبی گردیده است.» (10) شاه سرانجام گزینش خود را انجام داد و فرمان نخست وزیری قوام السلطنه را بدین شرح صادر كرد:
جناب اشرف آقای احمد قوام نخست وزیر
نظر به اعتمادی كه به مراتب شایستگی و كاردانی شما داریم به موجب این دستخط سمت نخست وزیری را به شما محول و مقرر می داریم. در تشكیل هیات وزیران اقدام نموده، نتیجه را زودتر به اطلاع ما برسانید. شاه (11) مجلس شورای ملی با 40 رای از 42 نماینده حاضر رای تمایل به قوام داد، اما قوام خواستار انحلال مجلس بود و گمان می كرد، شاه پس از چند روز مجلس را منحل خواهد كرد. به هرحال روز 27 تیر خبر نخست وزیری قوام در سراسر كشور پخش شد و همان روز قوام السلطنه با عنوان رییس الوزراء اشتباه دوم خود را با صدور اعلامیه ای بسیار تند به منصه ظهور رساند كه بسیار بهت انگیز بود. در آن اعلامیه كه معلوم نیست چه كسانی در نگارش آن دست داشتند، (مورخ الدوله سپهر، حسن ارسنجانی، عباس اسكندری...) اما وقتی ارسنجانی از قوام می پرسد: «بفرمایید چه كسی متن اعلامیه را تنظیم كرده است، گفت خودم نوشتم، گفتم شما كه فرصت نداشتید... نكند كسی شاهكاری زده باشد؟ گفت نخیر جان شما این طور ها نیست من خودم نوشتم و حالاهم كه خوانده شد. شما هم بگویید خوب است. گفتم البته پیش مردم كه خواهیم گفت ولی خودتان بدانید كه بسیار كار بدی بود و چنین اشتباهی را در تمام عمرتان مرتكب نشده بودید.» (12)
در این اعلامیه مبارزات مردم ایران برای ملی شدن نفت، به رهبری دكتر مصدق نوعی «بی تدبیری» شناخته شده كه خصومت بین ملت ایران و ملت انگلیس و خدشه بین دو كشور را پدید آورده است. نهضت ملی را عوام فریبی (= حمله به دكتر مصدق) و هماهنگی متدینان را با نهضت، نوعی ریا و سالوس دانسته و خواستار جلوگیری از نشر خرامات و عقاید قهقرایی خواهد بود. (= حمله بر آیت الله كاشانی) و همچنین اولتیماتوم داده كه بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفان كیفر اعمال شان را در كنارشان می گذارم... دست به تشكیل محاكم انقلابی زده هر روز صدها تبهكار را از هر طبقه به موجب حكم خشك و بی شفقت قانون قرین تیره روزی سازم» و در پایان آورده است: «به عموم اخطار می كنم كه دوره عصیان سپری شده روز اطاعت از اوامر و نواهی حكومت فرارسیده است. كشتیبان را سیاستی دگر آمد.» (13)
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
اعلامیه قوام كه نظیر شرقی آن در دوره های پیش از مشروطیت، كمتر دیده شده، از چند جهت به سود ملت ایران تمام شد. نخست اینكه افكار عمومی و احساسات ملی و مذهبی و دموكراتیك طبقات گوناگون جامعه را، علیه شرایط پدیدآمده، به حركت درآورد و پایه و مایه دفاع از دكتر مصدق را از آن سال بالابرد كه برای مردم زمامداری و نخست وزیری، تحت الشعاع منزلت اجتماعی و مشروعیت سیاسی او قرار گرفت و دكتر مصدق «نماد ملی» شد؛ امری كه در تاریخ ایران كمتر ظهور و بروز پیدا كرده است. نگارنده این مقاله كه خاطراتی از نوجوانی خود از آن روزها به یاد دارد و در روز سی ام تیرماه در میدان بهارستان پاساژ آشتیانی و كوچه نظامیه (پیرامون حزب ملت ایران) وظایفی برعهده داشت. به رای العین مشاهده می كرد كه مردم چگونه رفتارهای حق طلبانه خود را با نام مصدق و دفاع از او ابراز می كردند، شعار مشهور ماندگار تاریخی «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق» از نهانخانه دل ملتی فرهنگ ساز در پیوند با تاریخ مبارزات مشروطیت و عدالتخواهانه دموكراتیك، در آن روز نقش یافت و این حالت كم نظیر اجتماعی، واكنشی بود به شرایط پیش آمده كه قوام السلطنه با صدور اعلامیه استبدادمنشانه خود به وجود آورده و آتش قهر ملی و خشم مردم آن روز ایران به ویژه تهران را شعله ور کرده بود.
دیگر آنكه آیت الله كاشانی، كه شاه و قوام هر دو می خواستند از وی جهت حكومت جدید مشروعیت كسب كنند، نه تنها توفیق نیافتند، بلكه سرانجام در 29 تیردر نامه ای خطاب به حسین علاء وزیر دربار چنین مرقوم داشت: «جناب آقای علاء دام ظله عرض می شود. بعد از شما ارسنجانی از جانب قوام السلطنه آمد و گفت به شرط سكوت، قوام شش وزیر مشروط در اختیار من می گذارد. همان طور كه حضوری عرض كردم به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت دكتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایید دهانه تیز انقلاب را به جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما وسلام؛ سیدابوالقاسم كاشانی.» (14)
سه دیگر اینكه احزاب ملی وابسته به جبهه ملی ایران، اصناف و بازاریان، سازمان های دانشجویی و دانش آموزی شخصیت های برجسته شهری و محلی، همه در سرنگون كردن حكومت ضدمشروطه و به تحقیق، وابسته به قوام بسیج شدند و نجات ایران را فقط در زمامداری دكتر مصدق شناختند. نمایندگان نهضت ملی ایران در مجلس شورا نیز اعلامیه ای در طرفداری از دكتر مصدق بدین شرح صادر كردند: «ما امضا كنندگان ذیل، نمایندگان مجلس شورای ملی در تایید سوگندی كه برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد كرده ایم و به علت اینكه در شرایط فعلی ادامه نهضت ملی جز با زمامداری دكتر مصدق میسر نیست، متعهد می شویم با تمام قوای خود و وسایل موجود از دكتر مصدق پشتیبانی نماییم.» (15)
میدان بهارستان رزمگاه حق با باطل
سازمان های طرفدار دكتر مصدق روز سه شنبه سی ام تیر را روز اعتصاب عمومی و اعتراض و حق طلبی اعلام داشته و میدان بهارستان را میعادگاه خود قرار دادند تا در جوار «خانه ملت» دادخواهی كنند و از نیروهای انتظامی هم خواستند كه علیه مردم اقدامی انجام ندهند. آیت الله كاشانی كه در آن روزهای تاریخی مرجع و رهگشای همه تصمیم های سومی به ویژه مذهبیان و اهالی بازار بود، در جواب اعلامیه پرطمطراق و آشوبگرانه قوام، در روز 29 تیر اعلامیه محكم و كارساز خود را صادر كرد كه در آن رهگشایی های بسیار دیده می شد: «تاریخ حیات سیاسی قوام پر از خیانت و ظلم و جور است و او بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حكم مرگ قطع حیات سیاسی او را صادر كرده است... توطئه تفكیك دینی از سیاست كه قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیسی ها بوده و از همین راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی بازمی داشته است، امروز سرلوحه برنامه این مرد جاه طلب قرار گرفته است. من صریحا می گویم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در راه این جهاد اكبر، كمر همت بربسته و برای آ خرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت كنند تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یك از بیگانگان اجازه نخواهد داد كه به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال و نام باعظمت پرافتخاری را كه ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلّت و سرشكستگی شود.» (16)
اعلامیه ها و فراخوان های یادشده و مقالات روزنامه های شاهد و باختر امروز و روزنامه های احزاب ملی، كارخانه ها، تجارتخانه ها و بازار تهران را تعطیل كرد و مردم گروه گروه به میدان بهارستان آمدند (در شهرهای دیگر نیز بر پایه اطلاعات واصله مردم صمیمانه بسیج شده و در میدان های شهر اجتماعات پرشكوهی برپا داشته بودند) احساسات ملی و شور و هیجان مذهبی، عشق به استقلال و وطن پرستی، توانمندی در نشان دادن آزادی خواهی، گویی «قهر مقدسی» را پدید آورده بود و مردم بر پایه غیرت و همیت و نمایاندن «موجودیت ملی» خود، آسیمه سر به سوی میدان بهارستان راه می پیمودند. گروهی از مردم كرمانشاه و همدان و قزوین كفن پوشیده و برای اعلام مخالفت با قوام و دفاع از دكتر مصدق به تهران آمده بودند كه در كاروانسرای سنگی ژاندارم ها از ورود آنها جلوگیری كردند. میدان بهارستان مملو از جمعیت بود. نگارنده این مقاله روان شاد داریوش فروهر را دید كه با یك «دوچرخه كورسی» این سو و آن سو می شتافت و جمعیت را به سوی بهارستان راهنمایی می كرد. در هر حال پیش آمد آنچه كه پیش بینی شده بود، دكتر كاتوزیان نوشته است:
«برای سی ام تیر از ارتش دعوت شد تا نظم خیابان ها را حفظ كند. افسران ارتش در سی تیر یكپارچه عمل نكردند. بعضی بیرحمانه به روی مردم آتش گشودند (جناح زیرنظر شاه سرتیپ كویپال سرلشکر علوی مقدم، سرلشکر گرزن و نظامیان دیگر احتمالابه فرماندهی شاهپور علیرضا پهلوی)، برخی دو دل ماندند و پاره ای هم به تظاهر كنندگان پیوستند.» (سازمان افسران ملی) (17)
خبر كشت و كشتار با شاخ و برگ هایی به آگاهی قوام السلطنه رسید. حسن ارسنجانی معاون موقت قوام السلطنه نوشته است: «علاء به آقای قوام السلطنه گفت جناب اشرف لابد از اوضاع شهر استحضار دارید. قوام السلطنه جواب داد آنچه گفته اند مختصرا تظاهری شده و چند نفر مجروح شده اند. گفت خیر قربان، نزدیك 500 نفر كشته شده اند. شهر خیلی شلوغ و خطرناك است. قوام السلطنه گفت: این حرف ها صحیح نیست، اطلاع دارید؟ علاء جواب داد كه فرماندار نظامی اطلاع داده است.» (18)
دكتر كاتوزیان تعداد كشته شدگان تهران را 17 نفر نوشته كه البته عده ای هم مجروح شده بودند. (19)
نگارنده این مقاله روز 31 تیر در یكی از زیرزمین های بیمارستان سینا، تعداد شهدا را بیش از این عددها مشاهده نكرد، حال اگر در بیمارستان های دیگر و جاهای ناپیدا هم مقتول را پنهان كرده بودند، اطلاعی در دست نیست. آنچه در ذهن نگارنده مانده است، مردم جنازه ها را روی تخته های دكاكین جای می دادند و با شعارهای الله اكبر، لااله الاالله و هواخواهی از دكتر مصدق، به سمت منزل آیت الله كاشانی (پامنار) رهسپار می شدند. به یاد نگارنده مانده است مردم جنازه ای را از كوچه نظامیه تا خیابان مدرس آوردند و به سمت چهارراه سرچشمه كه می بردند كامیون ارتش كه از چهارراه یادشده، به سمت بهارستان می آمد، چادر روی كامیون را كنار زده و با شلیك لاینقطع به سوی مردم معركه ای به وجود آورد ولی كسانی كه جنازه را حمل می كردند، با همان شعار «یا مرگ یا مصدق» پیش می رفتند و چند مقتول و مجروح برجای گذاشتند و از چهارراه سرچشمه به سمت خیابان پامنار حركت خود را ادامه دادند.
اخبار قیام مردم و تسخیر كلانتری ها و رویارویی با قوای دولتی و انتظامی به آگاهی قوام السلطنه كه فكر می كرد از همه قضایا اطلاع دارد، می رسید. حسن ارسنجانی نوشته است: «قوام السلطنه با قیافه برافروخته گفت: فرماندار نظامی چرا به من كه رییس دولت هستم اطلاع نمی دهد. این چه ترتیبی است؟ یعنی چه؟ فرماندار نظامی باید به من اطلاع بدهد و كسب تكلیف كند» گویی پیرمرد بیمار آنگاه آگاه می شود كه می گوید! «پس معلوم می شود كه آقایان هرچه خواستند كرده اند تا به حساب من بگذارند. من كه استعفا كرده ام. پس چرا استعفای من پذیرفته نمی شود. من رییس دولت باشم و خبر نداشته باشم در تهران چه گذشته است؟» (20)
معلوم است كه احمد قوام هشتاد و چند ساله، فرتوت جاه طلب و فریب خورده مادر و خواهر شاه، در پایان عمر، به گونه ای بازیچه دست شاه شده؛ شاهی كه خود نیز «بازیچه» دست كسان دیگر بود! روزنامه شاهد در سر مقاله 29 تیر با آوردن یك بیت شعر (گویا از سعدی) علیه الرحمه عمق مساله را به درستی یاد آورده شده است.
تیر هر چند از كمان آید
از كماندار بیند اهل نظر
سرانجام آشكار شد كه تمام فتنه ها و آدم كشی ها به دستور اعلیحضرت بوده است و شاه كه در نقشه هایش با شكست روبه رو شده بود، در ساعت چهار بعد ازظهر بنا به نوشته كاتوزیان از قوام السلطنه خواست تا استعفا كند [قوام السلطنه پیشاپیش استعفا داده] بود و بار دیگر مصدق را به نخست وزیری منصوب كرد.» كاتوزیان افزوده است: «یكی از دلایل این تعجیل شاه آن بود كه بنا بر گزارش های رسیده افسران میهن پرست ارتش خاصه در نیروی هوایی آماده شورش شده بودند.» (21) پس از رسیدن ابلاغ به مجلس، مجلس شورای ملی از 64 نماینده حاضر، 61 نفر به ادامه زمامداری دكتر مصدق رای دادند و فردای آن روز (31 تیر) شورای داوری لاهه به نفع ایران رای داد، مردم پس از پیروزی قیام خود نشاط مضاعفی پیدا كردند و دكتر مصدق، نه تنها همگام ملت كه استقلال خود را با رشادت تمام بازگرفته بود زمامداری كشور را عهده دار شد گویی چون آن عقاب هوشمند جهان دیده «به رهش بسته فلك طاق ظفر».
فرجام سخن
دكتر مصدق با قدرت معنوی و دموكراتیك و منزلت سیاسی كه كسب كرده بود در موقعیت پس از جنگ جهانی دوم توانست با كمك مردم در مسند زمامداری تكیه كند. هیات حاكمه ایران (با وابستگی های گوناگون آن) و تصمیم گیری های خام و خردگریزانه شاه از همان آغاز پذیرش نخست وزیری دكتر مصدق، برخلاف تمایلات وی و خواسته های ملی تلاش می كرد و همواره كوشش های آنها، هرگاه با دسیسه های وابستگان سیاست سلطه طلبانه دیگر هم آهنگی داشت در مسیر حذف حاكمیت ملی و ساقط كردن زمامداری دكتر مصدق قرار می گرفت. وقایع مربوط به قیام سی ام تیر1331 خورشیدی، یكی از انواع توطئه ها بود كه با شكست روبه رو شد. بر پایه منشور مشروطیت خواهی، حق با دكتر مصدق و نهضت ملی ایران بود و آنچه اتفاق افتاد و قوام السلطنه را هم آلوده كرد، توسط همان گروه حاكمانی بود كه شاه در ارتباط با كانون های خارجی سلطه (سیاست و اقتصاد) و خانواده اش در راس آن قرار داشتند و با كشتارهایی كه انجام یافت و آسیب هایی كه به كشور وارد شد، بر پایه همان قاموس و وجدان مشروطه خواهی، شاه از آن زمان باید از سلطنت معزول می شد و آنچه تا 28 مرداد 1332 باقی ماند، مقارنات و احتیاط كاری ها و احتمال بهبود تخیلی بود و در واقع بعد از كودتا تا پیروزی انقلاب حاكمیت استبدادی جانشینی مشروطیت شده بود و پارلمانتاریسم و نمایش های مربوط به آن آرایشگری نظام استبداد را بر عهده داشتند.
اما در مورد خواسته دكتر مصدق (وزارت جنگ) این سوی قضیه را هم باید بررسی كرد، استاد محمدعلی موحد نوشته است: «شاه چگونه می توانست امتیاز بزرگ دیگری به مصدق بدهد و ناز او را برای باقی ماندن در مقام نخست وزیری به این بهای گران بخرد؟ آنچه مصدق از شاه می خواست تنها چیزی بود كه مقام سلطنت را برای مخالفان و برای سفارتخانه های خارجی چندان مهم و معتبر می نمود. اگر شاه ارتش را از دست می داد دیگر چه كسی به ریش او تره خرد می كرد و ضرورت حفظ مقام سلطنت چگونه قابل توجیه بود؟ شاه می دانست كه در نهایت امر مصدق از صحنه كنار می رود. او از جریانات پشت پرده و فعالیت عمال بریتانیا آگاهی داشت. بریتانیا به هیچ قیمت حاضر نبود كه با مصدق كنار بیاید
بنابر این دیر یا زود شاه می بایست خود را برای مواجهه با دولت جانشین مصدق حاضر گرداند. خطر این مواجهه البته وقتی كه او ارتش را از دست داده باشد بیشتر خواهد بود. او اگر امروز اختیارات خود را از دست بدهد فردا دیگر امیدی برای بازپس گرفتن آن نخواهد بود. این است كه شاه به مصداق ان بعض الشراهون بر آن شد كه با قبول استعفای دكتر مصدق به استقبال خطر برود و پیشاپیش افراد قول گرفت كه اگر با جانشین او درگیری پیدا كرد، از مساعدت و همراهی كوتاهی ننماید.» (22) دكتر مصدق هم بر پایه خصلت انسانی قسم یاد كرد به عهده خود وفادار ماند، اما شاه با قدرت یا بیخود تمام عهد و پیمان ها را نادیده گرفت و این زشتكاری را بارها انجام داد. اما مساله دیگری كه دكتر مصدق به آن اشاره كرده و بسیار هم ظریف و مهم است و قابل ذكر می باشد: «اكنون اعتراف می كنم كه راجع به استعفا خطای بزرگی مرتكب شدم. چنانچه قوام السلطنه آن اعلامیه كذایی را نمی داد و با مخالفت صریح مردم مواجه نمی شد و دولت خود را تشكیل می داد و قبل از اینكه دادگاه اعلام رای كند دولت ایران و انگلیس روی این نظر كه اختلاف در صلاح دولتین نیست، دعوای خود را از دیوان لاهه پس می گرفتند و كار مشعشع دولت انگلیس تمام می شد و زحمات هیات نمایندگی ایران به هدر می رفت.» (23) فردای پیروزی ملت، دكتر مصدق و آیت الله كاشانی از مردم خواستند كه نسبت به قوای نظامی و انتظامی تعرّض ننمایند و احترام آنان را رعایت كنند. قوام السلطنه كه با خشم و غضب، ساعت پنج بعد ازظهر سی ام تیرماه پس از پخش استعفایش از رادیو تهران، دربار را ترك كرد، در منزل برادرش (معتمدالسلطنه) در امامزاده قاسم مخفی شد. دكتر باقر عاقلی نوشته است در ساعت 5/9 روز 31 تیرماه «قوام السلطنه از تنهایی به تنگ آمده بود.
پیچ رادیو را برای شنیدن اخبار باز كرد و شنید كاسه و كوزه را بر سر او شكسته و او را سزاوار اعدام می دانند. قوام بلافاصله با خاموش كردن رادیو، تلفن اختصاصی دكتر مصدق را گرفت و با لحنی تند و عتاب آمیز با اشاره به گذشته و بیان همكاری های گذشته از مصدق گله می كند و می گوید: این چه بساطی است برای من درست كرده اید؟ من چه گناهی دارم كه اینقدر باید از من هتك حیثیت شود؟ مصدق با شنیدن گله های عتاب آمیز قوام با لحن تندتری به پاسخگویی پرداخته و می گوید: شما آدم طماعی هستید. چگونه با این سن و سال و انواع بیماری ها گول این مرد را خوردید و قبول زمامداری كردید؟ از طرفی من مدعی شما نیستم. مدعی شما كسانی هستند كه شما آنها را در دامان خود پرورش دادی. دكتر بقایی و مهندس رضوی و مكّی محصول باغ حزب دموكرات و جناب اشرف هستند و حال می خواهند ولی نعمت سابق خود را از پای درآورند. مصدق در پایان گفتار تلفنی به قوام اطمینان داد كه مشكل برای او درست نخواهد شد.» (24) دكتر مصدق دقیقا می دانست كه فتنه ها از كجا سرچشمه گرفته است و به قول خود وفا كرد؛ انواع اتهامات «فامیلی»، «اشرافی»، «طبقاتی» و جز اینها را از دشمنان و دوستان به جان خرید و از صراط عدالت منحرف نشد.
پی نوشت:
1- نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد (آلمان 1387) ص 56- 55
2- موحد، محمدعلی. خواب آشفته نفت، دكتر مصدق و نهضت ملی ایران (تهران، نشر كارنامه 1378) ص 452
3- همان ص 447
4- عاقلی، باقر. میرزا احمدخان قوام السلطنه (تهران، جاویدان 1376) ص 583
5- خواب آشفته نفت، ص 56- 455
6- همان ص 461
7- مصدق، دكتر محمد. خاطرات و تالمات دكتر محمد مصدق، با مقدمه دكتر غلام حسین مصدق به كوشش ایرج افشار (تهران، انتشارات علمی 1365) ص 259
8- عاقلی، باقر. روزشمار تاریخ ایران (تهران، نشر گفتار 1369) ص 37- 336
9- خواب آشفته نفت، ص 464
10- همان ص 459
11- روزشمار تاریخ ایران، ص 337
12ـ ارسنجانی، حسن. یادداشت های سیاسی سی ام تیرماه 1331 (تهران، بی جا، آتش 1335) ص 30
13ـ نقل از اعلامیه قوام كه در منابع گوناگون آمده است.
14ـ به نقل از خواب آشفته نفت ص 475
15ـ همان ص 490
16ـ همان ص 76 ـ 475
17ـ كاتوزیان همایون، مصدق و نبرد قدرت در ایران ترجمه احمد تدین، (تهران، موسسه خدمات فرهنگر رسا 1371) ص 235
18ـ یادداشت های سیاسی سی ام تیرماه 1331 ص 47
19ـ دكتر باقر عاقلی در روزشمار تاریخ ایران (ص 337) آورده است: «هزاران نفر در این زد و خورد مقتول و مجروح شدند كه به نظر درست نمی رسد. كمیسیون مجلس پس از مدتی 181 تن مفقود و 69 تن مقتول و 170 تن مجروح اعلام كرد و 10 تن از مقتولان را نظامی شناخته بود.»
20ـ یادداشت های سیاسی سی ام تیرماه 1331 ص 67
21ـ مصدق و نبرد قدرت در ایران ص 235
22ـ خواب آشفته نفت ص 464
23ـ خاطرات و تاملات مصدق ص 259
24ـ میرزا احمدخان قوام السلطنه ص 10 ـ 609 (پاورقی)
روزنامه شرق ، شماره 1582 به تاريخ 31/4/91، صفحه 3 (سياست)
تعداد بازدید: 957