03 مرداد 1391
وحشت منصور
خبری چندسطری در یكی از نشریات اكو وحشت و نگرانی حسنعلی منصورـ نخستوزیر وقت ـ را برانگیخت و این در سال 1343 چند هفته بعد از «انتصاب» او به نخستوزیری بود. دو روز پیش از آنكه در 17 اسفند 1342 فرمان نخستوزیری به نام حسنعلی منصور صادر شود، پرویز رائین ـ خبرنگار آسوشیتدپرس در تهران ـ در یك گفتگوی تلفنی خبر نخستوزیری او را به من داد. او گفت كه شب پیش با چند تن دیگر در منزل راك ول (Rock Well) مستشار سفارت امریكا مهمان بودهاند كه در سر میز شام، مستخدم درگوشی خبری به میزبان می دهد و او با پوزشخواهی میز را ترك میكند و وقتی بعد از ده دقیقه بازمیگردد، با چهره راضی و خندان به حاضران كه همه محرم بودند، خبر میدهد كه: «نخستوزیری حسنعلی منصور قطعی شده؛ اما بهتر است خبر آن تا اطلاع رسمی منتشر نشود.»
شادروان پرویز رائین كه از دوستان من بود، ادعا میكرد كه راكول شب پیش میز شام را برای گفتگو با حسنعلی منصور ترك گفته بود كه بدون قرار قبلی به دیدن او آمده بود تا خبر خوش را به حامی امریكاییاش بدهد. من این خبر را چندی بعد، از قول یك «منبع موثق» در قسمت «شایعات» بدون عنوان اكو پخش كردم. ظاهراً سفارت امریكا آن را با نوشتهای در حاشیهاش برای نخستوزیر جدید فرستاده بود و او بیدرنگ دستور تعطیل «اكوآف ایران» را داده بود.
فراموش نمیكنم: روز جمعه بود و من تعطیلی آخر هفته را در منزلم در تهرانپارس با بچهها میگذراندم كه در حدود ساعت 8 صبح ناگهان ژاندارمهای مسلح از بالای درِ ورودی و دیوار ته حیاط، وارد خانه ما شدند تا مرا غافلگیر كنند. وقتی دانستند كه من پنهان شده یا فراری نیستم، خیالشان راحت شد و افسر فرماندهشان از من خواست كه لباس بپوشم و همراه آنها بروم. چند جلد از كتابها و ضبطصوت كوچكی كه نواری از آغاز حرف زدن پسرهایم در آن بود بهعنوان مدارك جرم توقیف شد.
مرا یكسر به یك بازداشتگاه ویژه ساواك بردند كه آنروزها آن را «باغ مهران» مینامیدند و چندی بعد ساختمان مركزی ساواك در همان باغ ایجاد شد. مأمور قد بلند سیاه چهرهای كه با اسلحه جلو درِ اتاق من ایستاده بود، گفت: «هرچه میل دارید، بفرمایید برای ناهارتان بیاورم. اینجا زندان نیست، آسایشگاه افراد محترم است.» بعد از انقلاب كه عكس مأموران شكنجهگر در روزنامهها چاپ شد، دانستم كه میزبان «مهربان من» همان حسینی شكنجهگر معروف بوده است!
روز دیگر سرتیپ هاشمی ـ رئیس اداره هشتم ساواك ـ به دیدنم آمد. اداره هشتم مسئول نظارت بر فعالیتهای دیپلماتهای خارجی بهخصوص جمهوریهای اروپای شرقی در تهران بود. او پیش از آن هم با من دیدار و گفتگوی دوستانه داشت؛ اما این بار برخورد ما بسیار رسمی و جدی بود. از من خواست كه فاش كنم آن خبر نادرست و تحریكآمیز را از كجا آورده بودم. پرسیدم: «كدام خبر؟» و دانستم كه ریشه واقعه در كجاست؛ اما هرگز چاپ و انتشار آن خبر را به گردن نگرفتم.
خوشبختانه با وجود همه تهدیدها، كیفر سختی در انتظارم نبود. ظاهراً این بار هم آن مقام بالا كه دل خوشی از نخستوزیر تحمیل شده نداشت، اجازه داده بود كه من رها شوم. سالها بعد سرتیپ هاشمی كه بعد از انقلاب در لندن به سر میبرد، این موضوع را فاش كرد و گفت: «اگر آن عامل نبود، زندان طولانی در انتظارت بود.» سرهنگ هاشمی آن روز بار دیگر به دیدن من آمد و این بار با خوشرویی نامهای را جلویم گذاشت كه امضا كنم. امضا كردم. در آن نامه من بار دیگر احترام و اعتقاد خود را به نظام سلطنتی و شاهنشاه آریامهر اعلام كردم كه بخشی از قانون اساسی بود. پس از آن برای نخستین بار به دیدار پاكروان برده شدم كه چند دقیقه چشم بسته در اتاق قدم زد و مرا نصیحت كرد.
بعد از آن بارها با منصور روبرو شدم. او هرگز به روی خود نیاورد كه دستوری بر ضد من داده بود و من هم یادآوری نكردم. شاید توصیههای دوست و همكارش امیرعباس هویدا كه مرا از پیش میشناخت و به عضویت در گروه مترقی دعوت كرده بود، در تغییر روش او مؤثر بود.
2مرداد 328
سرانجام در 28 مرداد 1332 دولت مصدق در پی توطئه مشترك CIA و MI6 و همكاری مخالفان داخلی با آنها سقوط كرد و خود و وزرایش همراه جمعی از هوادارانش بازداشت شدند. تنها یك سال پیش از آن در 30 تیر 1331 هواداران مصدق و روحانیان طرفدار او توانستند قوامالسلطنه نخستوزیر جانشین او را سه روزه معزول كنند و مصدق را به مقام پیشین برگردانند. با آنكه درباره این رویداد مهم تاریخی در شصت سال گذشته مطالب زیادی نوشته و منتشر شده است، به نظر من هنوز چند سئوال مهم هست كه باید پاسخی برایشان یافت مانند:
* آیا سقوط دولت مصدق در نتیجه كودتای ناكام كرمیت روزولت بود یا موج نارضایی عمومی كه سپهبد زاهدی به موقع بر آن سوار شد و به قدرت رسید؟
* چگونه محمد مصدق، آن كهنه سیاستمدار كارآزموده پیشبینی نكرده بود كه انحلال مجلس به شاه فرصت میدهد كه خود نخستوزیر را تغییر دهد؟
* شكی نیست كه قطع حمایت آیتالله كاشانی، یكی از عوامل عمده سقوط دولت مصدق بود؛ اما معلوم نیست كه كاشانی و یارانش چگونه فریب دشمنان را خوردند و سرانجام پشیمان شدند؟
بیدرنگ بعد از روی كار آمدن دولت جدید، بازداشت سران نهضت ملی و مطبوعات وابسته به آن آغاز شد. مطبوعات عمده هوادار مصدق توقیف شدند. حتی نشریاتی مانند شاهد (وابسته به مظفر بقایی) اگرچه به مخالفت با مصدق برخاسته بودند، اما حتی این گونه مطبوعات هم دیگر اجازه انتشار نیافتند.
حسن صدر مدیر قیام ایران نیز از افرادی بود كه حكم بازداشتش صادر شد. اگرچه با زیركی آن را باطل كرد و چندی بعد همراه شایگان آمادگی خود را برای وكالت مصدق در دادگاه اعلام كرد كه پذیرفته نشد.
روزنامه «به سوی آینده» توقیف و تاراج شد و مدیر آن محمود ژندی همراه گروهی دیگر به جزیره خارك تبعید شد. روزنامههای وابسته به حزب هم مانند «مصلحت» ارگان هواداران صلح، یا «شهباز» ناشر افكار جمعیت ضداستعمار هم سرنوشت مشابهی داشتند. یكی دیگر از بازداشتشدگان، خلیل ملكی بود كه از حزب توده بریده و به هواداران مصدق پیوسته بود. همراهی او با ژندی در تبعید موجب شد كه یك شاعر شیرین سخن كرمانی این بیت را بسراید كه بر سر زبانها افتاد:
ژندی، بنگر گردش چرخ فلكی را
كاورده كنار تو خلیل ملكـی را
در ادامه انتشار «اكوآف ایران» خللی پدید نیامد؛ چون در آن گیرودار سركوب حزب توده و نهضت ملی و محاكمه مصدق، مقامات توجهی به نشریه كوچك ما نداشتند كه از اول سال 1953 انتشار آن را به زبان انگلیسی آغاز كرده بودم. بیشتر صفحات آنرا در آن روزها شرح محاكمه مصدق اشغال میكرد كه مركز توجه خبرگزاریها و سفارتخانهها و همه محافل سیاسی داخلی و خارجی بود. تلاش اكو برای ترجمه هرچه بیشتر گفتههای مصدق در دادگاه، توجه بیشتری را به آن جلب كرد و موجب شد كه بعضی از سفارتخانههای خارجی افزون بر «ایران پرس»، بولتن ما را هم مشترك شوند.
در همان حال كه سرتیپ حسین آزموده دادستان نظامی با ناتوانی نیشهای لفظی مصدق را در محكمه پاسخ میگفت، در پسِ پرده زمینه برای تصویب و اجرای قرارداد جدید با كنسرسیوم نفت آماده میشد. با وجود آنكه مسئولان ـ از شاه گرفته تا نخستوزیر و هیأت مأمور مذاكره با شركتهای نفتی ـ تأكید داشتند كه قانون ملی شدن صنایع نفتی در قرارداد جدید منظور شده است، افكار عمومی آن را باور نمیكرد. گفته میشد كه به توصیه شركتهای امریكایی عضو كنسرسیوم، قرارداد جدید میباید در شرایطی آزاد از تصویب بگذرد، هرچند «آزادی نمایشی» باشد.
به این ترتیب در فضای محدودی، مطبوعات غیرتودهای و غیرملی اجازه انتشار یافتند كه «قیام ایران» هم یكی از آنها بود. با توافق حسن صدر انتشار دوره جدید قیام ایران را بهصورت هفتهنامه آغاز كردیم كه عمرش كوتاه بود و بهعلت دو كاریكاتور پرمعنی علیه قرارداد جدید، بار دیگر توقیف شد. در آن كاریكاتورها بر این واقعیت تأكید شده بود كه چون قرارداد جدید با قانون ملی شدن تطبیق نمیكرد، باید قانون اصلی را چندان پس و پیش كرد كه قرارداد در آن بگنجد.
قرارداد با كنسرسیومی مركب از شركتهای نفتی امریكایی، بریتانیایی، فرانسوی و هلندی را علی امینی ـ نخستوزیر آینده و وزیر دارایی آن روزـ امضا كرد. در كاریكاتوری كه به ابتكار من تهیه شده بود، دكتر امینی در جعبهای تابوت مانند، دراز و كوتاه میشد تا به اندازه لازم درآید و در آن جا بگیرد. جعبه، مظهر قانون ملی شدن صنایع نفت بود و امینی مظهر قرارداد كنسرسیوم، كه میخواست صورت ظاهری ملی شدن را حفظ كند.
در خاطرات اردشیر زاهدی (جلد اول) آمده است كه سرلشكر زاهدی نخستوزیر به توصیه خانم فخرالدوله، علی امینی را در كابینه خود پذیرفت؛ ولی بعد معلوم شد كه توصیه از جای بالاتر بوده است؛ زیرا شاه هم با وجود همه دلخوری كه از امینی داشت، نتوانست مانع وزارت او شود. در واقع این نخستین نقش مهم علی امینی بود كه به خوبی ایفا كرد و از سوی كاخ سفید چند سال بعد به نخستوزیری گماشته شد.
منبع :روزنامه اطلاعات،دوشنبه 2/5/1391 ،شماره:25367
تعداد بازدید: 1121