08 مرداد 1391
داریوش همایون و روزنامه آیندگان
داریوش همایون پس از آنكه به خارج گریخت، تلاشهای تازه ای را آغاز كرد: نخست به حمایت از رضا پهلوی برخاست و مشاور او شد،سپس به جمهور یخواهان گرایید و در پایان هوادار نظام سلطنتی مشروطه شد! او حتی كوشید بار دیگر (آیندگان) را در لس آنجلس با همکاری هوشنگ وزیری رو به راه كند و مرا هم به همكاری دعوت كرد؛ اما زود
دریافت كه زمینه ای ندارد و بساطش را برچید.
سفرهای او به خارج از ایران هم جالب است: در سال 1961 به بغداد برای شركت در سالگرد روی كار آمدن صدام حسین، در سال 1967همزمان با جنگ 6 روزه اعراب اسرائیل به ت لآویو، و دیدار از جاكارتا همزمان با سقوط دولت سوكارنو و كودتای سوهارتو.
انتشار آیندگان، آ نچنانكه همایون انتظار داشت، از سوی خوانندگان استقبال نشد.او كاغذ كافی برای چاپ 15 هزار نسخه از شماره اول روزنامه را فراهم كرده بود. من كه تجربه بیشتری داشتم، سطح توقع او را پایین آوردم تا به چاپ پنج هزار راضی شد؛ اما فروش ما به دو هزار نسخه هم نرسید. چند هفت های كه گذشت و خوانندگان با شیوه كار روزنامه جدیدآشنا شدند، توجه به آیندگان بیشتر شد.
نویسندگان و مترجمانی كه به روزنامه های دیگر راه نداشتند یا خود به آن راه نمی رفتند، به آیندگان روی آوردند كه از آن میان نامهای سیروس آموزگار، غلامحسین صالحیار، مسعود بهنود، سیامك جلالی،نادر ابراهیمی، مسعود مهاجر، حسین مهری و پرویز نقیبی به یادم مانده
است.
چند تن از این گروه روشنفكران دگراندیش در سالهای بعد درداخل و خارج از ایران پرآوازه شدند؛ مانند آموزگار كه پایش به پلكان وزارت هم رسید. یا بهنود كه كتاب پرحجم (از سید ضیاء)تا بختیارش بارها چاپ شد و داستانهای تاریخی اش خوانندگان زیادی داشت. یا مهری كه از لس آنجلس سر درآورد و در میان گروههای ضدانقلاب گل كرد.سیروس
علی نژاد كه هنگام همكاری با آیندگان جوانی خوشفكر بود، به زودی گزارشگری كاردان شد و امروز هم فعال است. جوان با استعداد دیگری كه مایلم در اینجا از او یاد كنم، منصور رهیانی است كه كار خود را با ما به عنوان خبرنگار و كمك سردبیر آغاز كرد و خوب پیش رفت، تا جایی كه بعد از انقلاب روزنامه « بامداد »را پایه نهاد كه از مطبوعات به یاد ،
ماندنی آن دوران است.
شركت آیندگان ظاهراً با سرمایه مؤسسان روزنامه به وجود آمد و چون سرمایه آن كافی نبود، 51 درصد سهامش به دولت فروخته شد. به این ترتیب دولت كه سهامدار عمده آن بود، بر همه كارها نظارت داشت. یك روز همایون و من به دفتر وزیر اطلاعات دعوت شدیم و در آنجا نماینده دولت، سهامدار عمده در شركت آیندگان، به ما معرفی شد. او منوچهر
آزمون معروف بود كه در زندگی پرماجرایش، همه نقشها را از عضویت در سازمان جوانان حزب توده گرفته تا جاسوس ساواك در فدراسیون دانشجویان و عضو انقلابی دولت شریف امامی، با تردستی بازی كرد؛ اما سرانجامِ كارش اعدام به حكم دادگاه انقلاب بود. او در واقع مأمور نظارت ساواك بر كار روزنامه آیندگان بود. در روزهای نخست هر شب به دفتر
می آمد، مطالب را بررسی می كرد. مطالبی می نوشت و با تحكم برای نویسندگان و كارمندان دستور صادر می كرد.
گاهی هم به همایون و من توصیه های خیرخواهانه میداد كه اجازه ندهیم كمونیستها و ملی گرایان مصدقی در روزنامه نفوذ كنند؛ اما دوران حضور او در روزنامه كوتاه بود و همایون با زیركی وزیر اطلاعات را راضی كرد كه پست ریاست خبرگزاری پارس را به آزمون بدهد و شر او را از سرِ ما كم كند و این آغاز صعود وی به مدارج عالی بود. بررسی سرگذشت منوچهر آزمون نمونه دیگری از اغلب روشنفكران عصر پهلوی را نشان می دهد كه به هیچ اصولی پایبند نبودند.
مقام دولتی
جهانگیر بهروز (روزنامه نگار قدیمی) نقل میکند:چند روزی پس از بازگشت از سفر خارج، كه در نیمه راه از سردبیری آیندگان عزل شده بودم، جواد منصور كه یادگار برادر معدومش در دولت هویدا بود، در دیداری خصوصی از من خواست كه مشاور او در وزارت اطلاعات شوم. من كه می دانستم مغضوب شاه هستم، از این پیشنهاد درشگفت شدم. گفتم: «من ترجیح می دهم به حرفه اصلی خودم كه روزنامه نگاری است بازگردم ».او گفت همكاری با وی در وزارت اطلاعات می تواند خشم شاه را فرونشاند و بار دیگر به من اجازه روزنامه نویسی بدهد. پذیرفتم. روز بعد اتاقی بزرگ با منشی و لیموزین سیا هرنگ و راننده دست به سینه درا ختیار من گذاشته شد كه بسیارا غواكننده بود. حتی برای من كه با درآمد همان نشریه كوچك خودم، جز عنوان دولتی، تسهیلات مشابهی داشتم.
بنا به توافقی كه شده بود، رفتم و پشت میز نشستم و ناگهان خود را در شمار رجال حكومتی یافتم! رسیدن به مقامی در دولت شاه هیچگاه هدف من نبود؛ زیرا از انضباط اداری بیزار بودم، كه هر روز چشم به ساعت باشم تا پایان وقت كار فرا رسد، و در پایان هر ماه در انتظار دستمزد محدود و معینی روزشماری كنم. گذشته از آن، با اندیشه چپ گرایانه ای كه داشتم، همكاری با نظام دیكتاتوری حاكم بر ایران را خیانت به آرمانهای همفكران خود میدانستم.
افزون بر اینها، اگر یك مقام دولتی را می پذیرفتم، ازسوی آشنایان و یاران ورفقایم متهم به خیانت می شدم. آنها حق داشتند تصور كنند كه من به خاطر رسیدن به مقامی با روزنامه نیمه دولتی « آیندگان » همكاری كرده بودم. به این ترتیبب برای آنكه عنوانی داشته باشم، هر روز پشت میز خود در وزارتخانه حاضر می شدم؛ اما هیچگونه دستمزد یا پاداشی نمی خواستم.
در این دوران، جواد منصوری كه به نظر من، از نظام حاكم دلِ پُری داشت گاهی مرا برای مشاوره دعوت میكرد وبعضی مشكلات كارش را با من در میان میگذاشت. برخلاف تصور دیگران، من در این مقام هیچ گونه استقلال یا اختیاری ندارم. معاونانم را دیگران انتخاب می كنند(اشاره او به فرهاد نیكوخواه، معاون مطبوعاتیش بود كه از سوی عَلَم وزیر
دربار حمایت میشد)، دستور كارم از بالا میرسد و سازمان امنیت بر همه امور وزارتخانه ام نظارت دارد در یكی از این دیدارهای خصوصی، او مرا با یك امریكایی مشهور
كه نامش در تاریخ تحولات قرن گذشته ایران ثبت شده است آشنا كرد. بازگرداننده شاه بر تخت سلطنت در مرداد 1332 « كرمیت روزولت » او بود كه عضو پیشین CIA بود که اكو را خوب میشناخت. گویا در گفتگو با منصور، به اكو اشاره كرده بود و منصورلبخندزنان گفته بود : «مدیر آن همكارِ خود ماست» .
آشنایی با كرمیت روزولت كه برای گرفتن دستمزد خدماتش محرمانه به تهران رفت و آمد داشت، برای من بسیار جالب بود. در آن دیدار كوتاه پرسید كه « آیا حزب توده هنوز در میان روشنفكران نفوذ دارد؟ » پاسخ من محتاطانه بود. گفتم :«درست نمی دانم، فكر نمی كنم حزب توده نفوذ سابق را داشته باشد؛ اما گروههای تازه ای پیدا شده اند كه در میان جوانان،به خصوص دانشجویان نفوذ زیادی دارند او بی توجه به پاسخ من، گفت : میل دارد با بعضی از رهبران فعال حزب توده دیدار خصوصی داشته باشد، آیا من می توانم ترتیب كار را بدهم؟ پاسخ من تند و منفی بود؛ زیرا می پنداشتم كه هدف او شناختن سران حزب و معرفی آنها به سازمان امنیت است كه چنین نبود و او هدف مهمتری داشت؛ اما بعد از آن دیدار نیم ساعتی، او دیگر هیچگاه خود را به من نشان نداد. چنان كه بعدها دانستم، دیدار كرمیت روزولت با شاه در آن سالها دیگر فقط برای بحث درباره مسائل سیاسی نبود؛ زیرا بعضی از كمپانیهای بزرگ امریكایی برای پیش افتادن از رقبای خود در غارت منابع سودبخش ایران از كرمیت روزولت كه ادعا می كرد روابط نزدیكی با شاه دارد، استفاده میكردند.
اما پس از چندی شاه هم از توصیه های پی در پی كرمیت به ستوه آمد و وقتی دانست كه دیگر كاره ای نیست، او را به شیوه خود از سر باز كرد. شاید با داشتن نیكسون در مقام رئیس جمهور آمریكا و هلمزِ به عنوان سفیر واشنگتن CIA هم مدرسه اش در سوئیس و از مردان برجسته در تهران، دیگر نیازی به افرادی چون كرمیت روزولت نداشت؛ اما كرمیت روزولت همچنان در خدمت بود.
توطئه بختیار
وقتی تیمور بختیار در امریكا با سران CIAدیدار داشت، ادعا كرد كه شاه دیگر قدرتی ندارد و مردم و بسیاری از مسئولان از او برگشته اند و لازم است پیش از آنكه شاه با یك كودتای كمونیستی مانند افغانستان سقوط كند، او و هوادارانش قدرت را در دست گیرند و واشنگتن از آنها حمایت كند. جالب توجه آن كه بختیار را شاه به عنوان پیك مخصوص خود به واشنگتن فرستاده بود تا زمینه دیدار او را با رئیس جمهور جدید امریكا جان كندی فراهم كند.
شاه گمان كرده بود بختیار كه با كشف سازمان نظامی مخفی حزب توده نزد سران CIAمقامی یافته بود، میتوانست قاصد خوبی برای رساندن درخواست او به كاخ سفید باشد؛
اما بختیار كه اندیشه دیگری در سر داشت، به او نارو زده و میخواست حمایت واشنگتن را برای خود جلب كند و به عنوان یك رهبر نظامی اصلا حطلب جای شاه را بگیرد. او در واقع رزم آرای دیگری شده بود. آگاهی شاه از توطئه تیمور بختیار بود كه چندی بعد موجب عزل او از ریاست ساواك و اخراجش از ایران شد، اگرچه ظاهراً گفته های او در مورد
خروج ایران از سنتو بهانه كار بود.
منبع:روزنامه اطلاعات،یکشنبه 8 مرداد 1391 ،شماره25372 ،ص 6
تعداد بازدید: 906