31 مرداد 1391
زهره زارعی
در غياب سنت دموكراتيك رقابت سياسى و نبود ساز و كارهاى مدنى مبارزه بر سر كسب قدرت و نيز نبود راههاى مسالمتآميز انتقال قدرت، همواره در لحظههاى سرنوشتساز، كسانى برنده ميدان بودهاند كه بر خيابانهاى پايتخت حكومت كردهاند و حاكمان خيابانها فارغ از تمامى مباحثات و پلتيكهاى پايانناپذير روشنفكرى بر سر توصيف شرايط موجود و مقوله حاكميت و قدرت، در ميانه ميدان عمل ـ و نه در كنج عافيت نظر ـ كار را يكسره ساخته و مُهر بیمقدار ولى سرنوشتساز خود را بر صفحه تاريخ اين سرزمين کوبیدهاند.
همين وجه از واقعيت تاريخى است كه به دار و دستههاى حاكم بر محلههاى جنوب شهر و گردنكشان برزنها چنين موقعيتى داده بود كه مورد توجه احزاب و گروهها و رهبران سياسى صاحبنام و گاه وجيهالمله قرار گيرند. آنچه در ۲۸ مرداد 1332 رخ داد به شهادت اسناد و شواهد موجود، چيزى جز سازماندهى حركت اين گروهها از جنوب شهر به سمت شمال شهر و هدايت آن به سوى فتح مراكز قدرت نبود. در واقع طرح اصلى كودتاى ساخته امريكا و انگليس برنامهاى بود كه در ۲۵ مرداد به نوعی شكست خورد، آنچه سه روز بعد، كار ناتمام آنها را به سرانجام رساند، يك «ابتكار وطنى!» سرهمبندىشده بود.
در تاريخنگارى معاصر، تمايل به ناديده گرفتن پديده لاتها و اوباشان و كاركردهاى عملى آنها مشهود است. تمايلى كه بالطبع به نقش تعيينكننده آنها در ميدان عمل و نه نظر مبارزه سياسى و در هنگامههاى بحران عنايتى ندارد. اما سياسيون به هيچ وجه از اين واقعيت غافل نبودهاند و فراخور حال و توان، از اين نيرو بهره بردهاند.
تاجالملوک (همسر دوم رضاخان و مادر محمدرضا پهلوی) یک بار گفته بود: «افرادی بودند که مثل استوار عباس شاهنده، اول تودهای بودند بعد رفتند از اطرافیان قوامالسلطنه شدند، بعد دوباره تغییر مسلک دادند و دور و بر مصدق، مردم مرتباً دلیل این اعوجاج مسلک را میپرسیدند، بیچارهها نمیدانستند که این آدمها در واقع آدم ما هستند که به صورت نفوذی و مأمور دربار عمل میکنند! ... صدها نفر بودند.»
شعبان بی مخ
شعبان جعفري در سال 1300 ش در محله سنگلج تهران در يك خانوادة پرجمعيت (13 خواهر و برادر) متولد شد. او پس از تحصيل كوتاهمدت آن را به علت شرارت رها كرد و در همان دوران به شعبان بيمخ معروف شد. پس از ترك تحصيل به كارهاي مختلفي روي آورد ولي در آنها موفق نبود و به علت علاقه زياد به ورزش باستاني روي آورد.
شعبان كه در محلهشان دسته اوباش تشکیل داده بود، در پانزده سالگي به خاطر شرارت به زندان رفت. در سال 1319 به علت اجباري بودن نظام وظيفه، به سربازي رفت و به خاطر فرار مكرر از خدمت سربازي، دوران دو ساله سربازي او چهار سال به طول انجاميد. دهه سي، براي او دهه طلايي بود. در 9 اسفند 31 هنگامی که همراه با دار و دستهاش به منزل دکتر مصدق یورش برده بود، دستگیر میشود امّا در روزهای منتهی به 28 مرداد 32 ـ و به ادعای خودش بعد از ظهر آن روز ـ توسط کودتاچیان آزاد شد. شعبان مدعی است تا ظهر روز 28 مرداد در زندان بوده و فعالیتهای او، به بعدازظهر بازمیگردد؛ البته عوامل و دوستان خود را با کودتا هماهنگ کرده بود اما اعطای نشان درجه یک رستاخیز نشان از نقش ممتاز او در کودتا دارد. بر فرض پذیرش، به اعتراف خودش، صبح روز کودتا پری آژدان قزی از زنان بدنام و فعال در کودتا، در زندان با او ملاقات میکند و پیام میدهد که هوادارانش به خیابان بریزند و 400، 500 نفر به خیابان آمده و به آزار مردم میپردازند که نشاندهنده فعال بودن او در کودتاست ولو این که خودش تا ظهر در زندان بوده باشد!
وي در جريان كودتاي 28 مرداد هدايت اوباش را علیه گروههای ملی و چپ به عهده گرفت. در جريان اين كودتا كه منجر به سرنگوني دولت قانوني ايران شد دستههاي چاقوكش به يمن دلارهايي كه روزولت به همراه خود به ايران آورده بود فعال شدند.
روزولت در زمان اقامت خود در تهران شعبان را به نزد خود میپذیرد. شعبان پس از این كه دستش را به نشان احترام روی سینه میگذارد به خاطر سرنوشت دردناك پادشاه محبوبش كمی میگرید، بلافاصله میگوید كه قادر است سیصد تا چهار صد نفر از نوع خود را گرد آورد كه قادر به انجام هر كار و دستوری در ازای مزد خوب باشند. پس از توافق روزولت یك پاكت بزرگ پول به او میدهد و قرار میگذارد پس از پیروزی بقیه اش را هم بپردازد شعبان نیز فوراً به جنوب شهر رفت تا امثال خود را جمع كند.
البته شعبان تا نزدیكیهای ظهر 28 مرداد در زندان بوده و اگر ملاقاتی با روزولت نموده در داخل زندان صورت گرفته است. روزولت بعدها در مصاحبهای گفت: «زنان روسپی و ولگرد و چاقوكشان حرفهای و بیكارهها، با دریافت 50 تومان حاضر به همكاری شدند و جمعاً بیست هزار نفر در این جریان شركت داشتند كه تمامی آنها طبق برنامه در میدان بهارستان حضور به هم رسانیدند».
شعبان جعفری كه خود را «تاجبخش» نامیده بود، با جیپی روباز كه پرچمی بر آن نصب شده بود و همچنین هفت تیری در دست جلو ماشین ضدگلوله شاه حركت میكرد و تا كاخ او را همراهی نمود.
ده روز بعد از كودتا زاهدی میهمانی باشكوهی در باغ شخصی خودش ترتیب داد. تمامی سران میدان نیز در آن شركت داشتند. بعد هم چند قطعه زمین به دستور زاهدی در جنتآباد به آنها داده شد.
شعبان جعفری پس از كودتا نشان دریافت کرد و به سفارش تيمسار زاهدي با شاه ملاقات كرد که زميني براي تاسيس زورخانه به وي اهدا شد و در ضمن همين ملاقات از شاه اجازه گرفت تا جمعيتي به نام جمعيت جوانان جانباز تشكيل دهد. ساخت باشگاه جعفري سه سال طول كشيد و محمدرضا پهلوي خود آن را افتتاح كرد. مدتي نيز تيمور بختيار رياست افتخاري آن را برعهده داشت. هزينههاي باشگاه از دربار و اطرافيان شاه و ساواك تامين ميشد. اسناد دریافت پول از دربار توسط وي موجود ميباشد.
بعد از پیروزی کودتا، شعبان تبدیل به چهرهای میشود که قادر بوده است هر کاری انجام دهد.
در مراسم 4 آبان هر سال(تولد محمدرضاشاه) جعفري به نمايش ورزشهاي باستاني در ورزشگاه امجديه، در مقابل شاه ميپرداخت. بسياري از مهمانان خارجي حكومت به باشگاه او دعوت ميشدند و در آنجا ورزش باستاني اجرا ميشد.
در جريان وقايع 15 خرداد 42، چند جا به طور جدی از طرف تظاهرکنندگان مورد هدف واقع شد؛ یکی باشگاه شعبان جعفری بود. جعفري نيز با جمعيت جوانان جانباز خود به تلافي در روز 16 خرداد به خيابانها ريخته و ايجاد رعب و وحشت كردند. حضور او در اين ایام آنچنان زننده بود كه سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواک) خواست او هرچه كمتر در محافل ظاهر شود. از ديگر اقدامات وي برگزاري مراسم روضهخواني در دهه اول ماه محرم در تكيه دباغخانه بود كه هزينه آن را از ساواك هر ساله دريافت ميكرد.
مشهور است، دستگاه، «ایجاد آشوب و حمله به طلاب در فیضیه را نخست از طیب خواسته بود و چون طیب زیر بار نرفت، انجام این جنایت به دار و دسته شعبان بیمخ واگذار شد و آن روز در مدرسه فیضیه، نوچههای شعبان، لابهلای مأموران رژیم شناخته شده بودند.» شعبان بعد از وقایع 15 خرداد میخواست فرار کند ولی ساواک مانع شد و اسلحه در اختیارش گذاشت تا با حمایت آنها در ایران بماند. چند بار طرح ترور و یک بار ترور عملی در مورد او صورت گرفت. این ترور توسط، عزت مطهریخوانساری [شاهی] به همراه وحید افراخته از اعضای سازمان مجاهدین خلق صورت گرفت.
در جریان استقبال از آیتالله کاشانی به علت ناسزایی که شعبان گفته بود، مورد ضرب و شتم مردم محله پاچنار قرار گرفته و سه ماه در بیمارستان بستری میشود. این نشان از موقعیت او در بین نهادهای سیاسی مذهبی و مردم دارد.
وی تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد که منجر به سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد، به شعبان بیمخ و یا شعبان درخونگاه شهرت داشت اما با بازگشت شاه، نام فامیل تاجبخش را برای خود برگزید، البته با تذکرات بعدی به نام فامیل سابق خود اکتفا کرد. او تا سال های قبل از انقلاب از اداره كل تبلیغات و انتشارات و بعدها از وزارت اطلاعات حقوق می گرفت. این حقوق در ابتدا 1500 تومان و بعدها به 4000 و 10000 تومان افزایش یافت.
شعبان جعفري در جریان انقلاب اسلامی و پيش از فرار شاه، به اسرائيل گريخت و قبل از 10 دي دوباره به ايران بازگشت اما به توصيه تيمسار رحيمي ـ فرماندار نظامي تهران ـ مجدداً از كشور خارج شد و اين بار به ژاپن رفت. وي سپس راهي آلمان، اسرائيل، فرانسه و لندن شد و سرانجام در آمريكا ساكن گرديد.
مدتي به درخواست ارتشبد آريانا به منظور تحركات ضدانقلابی به تركيه رفت و دو نامه اين ژنرال فراري را براي اسحاق رابين سرکرده اسرائیل و غوري ناكيس ژنرال اسرائيلي و رئيس بخش مهاجرت آژانس يهود برد.
نقش و جایگاه شعبان جعفری در تاریخ معاصر ایران
واكنش شديد ملت به ديكتاتوري رضاخاني ـ بعد از سقوط پهلوي اول ـ انگليس را واداشت تا در دوران پهلوي دوم شك تمركززدايي از سركوب و خفقان را در دستور کار قرار دهد. در دوره رضاخان، سياست لندن براي سركوب دستاوردهاي نهضت مشروطه صرفاً بر ايجاد رعب و وحشت در مردم متمركز بود. نام او معادل نفي مستبدانه حقوق اساسي مردمي بود كه تصور ميشد با تشكيل مجلس شأني يافتهاند، معادل با قتلهاي سري و پنهاني، غصب املاك و اموال مردم و... .
اشرف پهلوی بعد از پدر براي خود دار و دسته سركوب ايجاد نمود و برادران رشيديان به عنوان عوامل شناخته شده انگليس عدهاي چاقوكش را به دور خويش گرد آوردند، محمدرضا پهلوی نیز شعبان جعفري و جماعتي از قماش وي را جذب كرد.
لمپنها و اراذل و اوباش در عصر پهلوی اول و دوم مورد توجه قرار گرفتند؛ رژیمی که دنبال سرکوب مردم است و دنبال از بین بردن بنیانهای فرهنگی است، طبیعی است که به افرادی نظیر شعبان جعفری برای پیشبرد کارهای خود توسل و تمسک پیدا کند. استفاده از عناصر فاقد شعور اجتماعی که فقط دستی بر قمه و چاقو و چماق دارند، به جزئی از تاریخ معاصر ایران بدل شد چرا که آنها گروههایی کارکردیاند و به درد سیاستمداران میخوردند. به عبارت دیگر، ديكتاتوري متمركز كه موجب گسترش اعتراضات شده بود، به گروههاي سركوب جزء تبديل شد و حتی نخستوزیران وقت مانند قوام در استفاده از گروههای لمپن برای پیشبرد اهداف خود ید طولایی داشتند. جالب توجه است که خود رضاخان و عموم افسرانش از اراذل و گردن کلفتهای محلات مختلف تهران بودند. معروف است بنیانگذار سلسله پهلوی، خودش یکی از این لمپنها و چاقوکشها بود و اثر قمه بر روی صورتش کاملاً مشخص بود. در یکی از دعواها که در محله سنگلج با یکی از لات و لوتها میکند، قمه میزنند به صورتش و بعدها به دروغ نوشتند که در یکی از درگیریهای نظامی تیر خورده است.
وقتی حکومت پهلوی دوم متزلزل شد و دولت دکتر مصدق باعث تضعیف نقش انگلستان و دربار پهلوی در ایران شد، آمریکاییها امکانات استفاده از این جریان را یافتند تا کودتای 28 مرداد سازمان داده شود.
بعد از کودتا عملاً مشروعیت سلطنت نزد افکار عمومی زیر سؤال رفته و نام دربار تجسمبخش چماقداران و چاقوکشانی چون شعبان جعفری (شعبان بیمخ) بود. واقعیت آن است که در جریان کودتای آمریکا علیه دکتر مصدق و قبل از آن، یکی از بازوهای دربار برای ایجاد اختناق استفاده از چهرههای منفوری چون شعبان جعفری بود.
ابوالحسن ابتهاج نیز به نقش شعبان در تحکیم موقعیت شاه و دربار اشاره دارد: «پس از چندی یک روز علوی مقدم، رئیس شهربانی، بدون اطلاع قبلی به دیدن من آمد و گفت از دفترتان بیرون نروید، آمدهاند شما را بکشند. پرسیدم کی آمده مرا بکشد؟ گفت شعبان جعفری (معروف به شعبان بیمخ) با عدهای از چاقوکشهایش آمدهاند جلوی ساختمان [سازمان] برنامه، عکسهای شاه و عبدالرضا را آوردهاند که در دفتر مدیر عامل نصب کنند و میگویند هرکس بخواهد مانع شود او را میزنند.»
شعبان جعفری به عنوان یکی از فدائیان شاه عمل میکرده و در واقع یکی از پشتوانههای اصلی رژیم پهلوی محسوب میشد. به خصوص در جریان کودتای 28 مرداد که از ارتشیان وفادار به شاه کاری برنیامد و وظایف را مهدی میراشرافی، شعبان جعفری، پری آژدان قزی، ملکه اعتضادی، ناصرخان جگرکی و دیگر چاقوکشان برعهده گرفتند. لذاست که به شعبان لقب «تاجبخش» و به سران لمپن کودتا، مدال افتخار بخشیدند! شعبان جعفری در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ در لسآنجلس ایالات متحده آمریکا مُرد.
تعداد بازدید: 2612