05 شهریور 1391
بیست و سوم اسفند 1390 با یکی دیگر از کوشندگان عرصه ادبیات کودک گفتوگو میکنیم. میدانیم که آقای حسین فتاحی بیشتر در زمینه داستاننویسی به ویژه داستان و مطبوعات کودک فعال بوده است. در این گفتوگو، نشریات کودک قبل و بعد از انقلاب اسلامی را بررسی میکنیم. بدینمنظور ابتدا از آقای فتاحی میخواهیم که مختصری دربارهی فعالیتهای ادبی خود در زمینه نشریات کودک و نیز چگونگی آشنایی خود را با مطبوعات کودک توضیحاتی بفرمایند.
بسمالله الرحمن الرحیم. من به صورت خیلی اتفاقی با نشریات کودکان آشنا شدم، کاری نوشته بودم و دادم برای بررسی و مطالعه که بعد وقتی پیگیری کردم سر از کیهان بچهها درآورده بود و دیدم که کار در حال چاپ شدن است. همین انگیزه و بهانهای شد که بروم با آن نشریه بیشتر آشنا بشوم و خیلی زود هم همکارشان شدم. چون آن سالها مجله کیهان بچهها از نظر مدیریت و از نظر ساختار محتوا دچار تحول شده بود و دنبال نیروهای تازه میگشتند. یک میدان جدیدی باز شده بود که تقریباً همه کسانی که دوست داشتند میتوانستند آنجا فعالیت بکنند. من به مجله کیهان بچهها رفتم و تقریباً همه نمونههایی که در یک نشریه میتوانست کار بشود را، من کار کردم. خوب حجم زیادی از مجله را معمولاً داستان، حالا به صورت داستان کوتاه یا داستان دنبالهدار یا کمیکاستریپ است که پُر میکند و مطالب متنوع دیگری هم در کنارش هست مثل مطالب علمی، معرفی کتاب، نقد کتاب، جدول، سرگرمی، چاپ داستانهای بچهها، جواب دادن به آنها و بررسی شعر، و... که من در زمینه داستان کوتاه، داستان دنبالهدار، فتورمان یا کمیکاستریپ، نقد کتاب، معرفی کتاب و مطالب علمی که به صورت داستان علمی کار میکردم، یعنی آموزش علم در ظرفیت داستانی، اینها را من آنجا تجربه کردم و تقریباً از اوایل سال 61 تا نزدیک اواخر دهه 70، یعنی تا نزدیک سال 80 من آنجا فعالیت میکردم. مسئولیت عمده من تأمین داستان برای مجله بود و به همین سبب ما جلسات منظم قصهخوانی و نقد داستان داشتیم. یعنی هم داستان کودک و هم داستان نوجوان. میتوانم بگویم که مثلاً دهه 60 شاید پررونقترین جایی که به ادبیات میپرداخت از نظر نقد داستان، قصهخوانی و فضایی که ایجاد انگیزه بکند برای نوشتن، آنجا بود یعنی الان اگر 10 تا نویسنده سرآمد ادبیات کودک را بخواهیم اسم ببریم، 9 تا از آنها در این جلسات حضور داشتند، کار میدادند، میآمدند قصههاشان را میخواندند، با مجله همکاری داشتند و این همکاری ادامه داشت تا نزدیک سال 80 که دیگر من از آنجا آمدم بیرون و بیشتر همکاریم با حوزه هنری بود.
جناب فتاحی برای ورود به بحث اصلی لطفاً با توجه به تخصص شما و اینکه بیشتر عمر خودتان را در زمینه ادبیات کودک و نوجوان گذاشتهاید، ابتداء یک تعریفی از ادبیات کودک ارائه دهید. اصراری نیست که یکی از تعاریف کلیشهای و منجمد! را بیان کنید بلکه مایل هستم خودتان یک تعریف از ادبیات کودک، ادبیات نوجوان به طور مبسوط ارائه بدهید!
ادبیات کودکان از جهت تعریف و از جهت کاربرد کمی با ادبیات بزرگسالان متفاوت هست. ادبیات بزرگسالان یک مفهوم خاصی دارد و یک ژانر خاص نوشتاری است که به آن میگویم ادبیات بزرگسالان. ولی برای کودکان به دلیل اینکه کودک و نوجوان که ما میگوییم، از بچههای تازه متولد شده هستند تا بچههای 18 ـ 17 ساله؛ مسئله کمی فرق میکند. یعنی میتوانم بگویم ما 18 گروه سنی داریم. به دلیل اینکه بچه یک ساله با بچه دو ساله کاملاً متفاوت است، بچه یک ساله اصلاً نمیتواند حرف بزند، شاید خیلی از واژهها را نمیشناسد، ولی دو سالگی شاید چند تا واژه بشناسد و میتواند حرف بزند، مثلاً بچه 4 ساله با بچه یک ساله خیلی متفاوتند، بچه 4 ساله کاملاً قصه را گوش میکند، مفهوم را درک میکند، ماجرا را دنبال میکند؛ معنی تعلیق را میفهمد، اینکه دوست دارد بفهمد بعد چی شد و همینطور بچههای 7 ساله با بچههای 3 ساله باز خیلی متفاوت است، بچه 7 ساله تا حدی میتواند خودش بخواند، حوصلهاش بیشتر هست، دنیای ذهنیاش وسیعتر شده است، حجم واژگانی که میشناسد خیلی زیادتر هست. به همین دلیل ما در ادبیات بزرگسالان یک گروه سنی داریم به عنوان بزرگسال! یعنی اگر یک آدم 20 سالش باشد یا 80 سالش باشه، تفاوتی براش قائل نمیشوند، میگویند این آدم آدم کاملی هست. حالا ممکن است فقط دنیای ذهنیاش از نظر جوانی، پیری و علایق فرق بکند ولی بچهها به دلیل اینکه با هر سال زندگی تجربههایی کسب میکنند، واژههایی یاد میگیرند، این تجربهها باعث میشود که دنیای ذهنیشان عوض بشود، آمال و آرزوهاشان تفاوت بکند و بعد نگاهشان به جهان متفاوت بشود، ادبیات کودکان برای هر گروه سنی شاید یک تعریف جداگانهای دارد. یعنی ادبیات کودک یک ساله یک تعریفی دارد، ادبیات کودک 5 ساله یک تعریف متفاوتی دارد، ادبیات کودک پایان دبستان کاملاً متفاوت هست و همینطور ادبیات نوجوانی که بچههای راهنمایی باشند یا بچههای دبیرستان. این هست که به نظر من یک تعریف واحد که بشود در یک جمله یا دو جمله بیان کنیم، خیلی سخت هست. نه اینکه محال باشد، خیلی سخت است. به خاطر همین به مجموعهای از خواندنیهایی که آن خواندنیها کودک را سرگرم کند، بعد آموزش در آن باشد، حالا این آموزش گاهی مستقیم هست، گاهی غیرمستقیم، این را میگویند ادبیات کودکان. یعنی فرضاً برای بچههای یک ساله یا دو ساله، کتابی که به آنها یاد میدهد یا آنها را علاقهمند بکند که سر لگن بنشینند، این ادبیات کودک است، یا کتابی که به بچه مفهوم حمام کردن را یاد میدهد و آن را با این فضا آشنا میکند، مأنوسش میکند و همینطور آموزشهای این جوری، در کنارش قصههایی که شنیدنش برای بچه جالب هست، در آن قصه، با حیوانی یا شئی آشنا میشود. ماجراهایی را دنبال میکند، سرگرم میشود و در ذهن خود اشیای خیالی را به وجود میآورد و... خب اینها طیفهای مختلف هست، ولی همه اینها را برای کودکان میگویند ادبیات کودک!
یک سؤال اینجا هست که تفاوت بین ادبیات کودک در داستانی که به شکل کتاب یا شعری که سروده میشود و به صورت کتاب درمیآید با ادبیات کودک در نشریات متفاوت هست یا نه؟
حالا اجازه بدید من این را تمام کنم. یک نکته دیگری که در ادبیات کودکان هست که در بزرگسال نقش ندارد، اینست که ادبیات کودکان هر چه سنش پایینتر باشد، متن و همراهیاش با تصویر خیلی نقش دارد، در بزرگسالی تصویر در ادبیات خیلی نقش ندارد، یعنی کتاب رمان بزرگسال تصویر داشته باشد یا نداشته باشد خیلی مهم نیست، شاید اصلاً نباید داشته باشد، شاید کل فضای رمان یا تصویر رمان را بسپارند به ذهن خواننده و خودش آن دنیای مورد نظر را بسازد، ولی در ادبیات کودکان، نیمی از این آفرینش را تصویر انجام میدهد و هرچه سن این بچه کمتر باشد، میزان تأثیر این تصویر بیشتر از متن است. یعنی اگر ما به کتابهای کودک نگاه بکنیم میبینیم که مثلاً کتابهایی که برای بچههای دو سه ساله تا حتی 5 ساله بیرون میآید، حجم زیادی یعنی شاید 90 درصد از صفحه تصویر است، یک جمله یا دو جمله یا یک پاراگراف حداکثر متن است. بالاتر که میرویم، از میزان تصویر کم میشود و بر میزان متن اضافه میشود تا وقتی ما به نوجوانی میرسیم، تقریباً پهلو به پهلوی ادبیات بزرگسال حرکت میکنیم، یعنی رمانهای نوجوان ما، ممکن است رمانهای 300 ـ 200 صفحهای باشند که کاملاً متن هستند و تمام خصوصیات یک رمان بزرگسال را دارند، منتها دنیاش دنیای نوجوانی است، تفاوتش این هست. این است که به نظر من ما نمیتوانیم یک تعریف واحدی از ادبیات کودک و نوجوان داشته باشیم. میتوانیم بگویم ادبیات کودکان یک ساله این تعریف را دارد، ادبیات کودکان مثلاً 4 ساله این تعریف را دارد، ادبیات کودکان 10 ساله این تعریف را دارد. به نظر من این تفکیک را بکنیم شاید دقیقتر باشد.
بسیار خوب! جناب فتاحی این صحبتهایی که شما فرمودید به نظر من این سؤال را جدیتر ایجاد میکند که باید پاسخ آن داده شود و آن اینست که آیا موضوعاتی که در دوره کودکی و نوجوانی به آن پرداخته میشود با موضوعاتی که در ادبیات بزرگسالان به آن پرداخته میشود متفاوت هست؟ به نظر من حتی فرم و شکلش هم متفاوت هست!
بله، ببینید یک چیز کلی در داستان هست که میگویند داستان باید مبتنی بر تخیل باشد، یعنی ممکن است این تخیل ریشه در واقعیت داشته باشد، ممکن است ریشه در فانتزی داشته باشد ولی به هر حال تخیل است. مثلاً بینوایان ویکتور هوگو یک واقعیت آن زمان فرانسه را تصویر کرده است ولی کاملاً تخیل هست. ولی قلعه حیوانات کلاً ریشه در فانتزی دارد یا مثلاً آدمآهنی کلاً ریشه در فانتزی دارد، یا جادوگر سرزمین اوز کلاً تو دنیای فانتزی سیر میکند.
بعضی از آثار هم تلفیقی از این دو هست. یعنی هم تخیل دارد و هم به واقعیت پرداخت است مثل «فرشتهای که فرود آمد» اثر تولستوی؟!
بله، تلفیقی از واقعیت و خیال هم هست. این اصول کلی در ادبیات کودکان و بزرگسالان یکی است، تفاوتی که دارد این است که، در ادبیات بزرگسالان یک دنیای بزرگسالانه است با آمال و آروزهای مشخص، یعنی دنیای یک آدم بزرگسال. میتوانیم بگوییم از یک آدم 20 ساله به بالا یک آدم بزرگسال هست. آمال و آرزوها تقریباً یکسان هست، یعنی هر آدم بزرگسال وقتی به این سن برسد زندگیاش کاملاً تعریف شده و مشخص هست، یعنی این آدم باید کار پیدا کند، این آدم باید ازدواج کند، این آدم دنبال ارتقاء مقام است. دنبال گمشدههایی هست که در زندگی هر کسی به نوعی دنبال این گمشدههاست. بعضیها دنبال مبارزهاند، بعضیها دنبال آرمانگرایی هستند، بعضیها دنبال پولاند، هر کسی به هر حال به دنیای خودش رو دارد، یعنی تعریف دنیای بزرگسالان همینهاست. ولی دنیای کودک و نوجوانی یک کم متفاوت هست. گاهی بچه دنبال علم نیست ولی ما میآییم یک دنیای فانتزی را برایش فراهم میکنیم که او به این قضیه علاقهمند بشود، یعنی قسمتی از ادبیات کودکان، ادبیات علمی است. اگر نمونههایی بخواهیم داشته باشیم مثلاً سفرهای علمی! یعنی ما داستانی را به کودک عرضه میکنیم که در یک دنیای فانتزی بچه به همراه شخصیتهای داستان، وارد بدن انسان میشود، وارد رگها میشود، وارد قلب میشود، وارد دستگاه گوارش میشود و با اندامهای انسان آشنا میشود. ما عملاً داریم آموزش علمی میدهیم یعنی به جای اینکه یک مقاله بنویسیم و بگوییم بدن انسان از این اجزا تشکیل شده است و این اجزا به این صورت کار میکنند، این را مستقیم به کودک نمیگوییم. یا مثل نجوم، ما میخواهیم بگوییم در کهکشان چه میگذرد، او را در دنیای خیال، به آن دنیا میبریم و عملاً آموزش علمی داریم به او میدهیم. یا مثلاً میخواهیم با دانشمندها آشنایش کنیم، او را میبریم به یک داستانی که داستان زندگی آن دانشمند هست. ببینید یکی دیگر از تفاوتهای داستان بزرگسال با نوجوان همین هست که در ادبیات کودک و نوجوان، جنبه آموزش هم وجود دارد. فقط دنیای فانتزی یا دنیای سرگرمی یا دنیای آرمانگرایی نیست. همه آن اقتضائاتی که برای دنیای کودک و نوجوانی لازم هست؛ در ادبیات هم متجلی میشود. یعنی هم آموزش، هم سرگرمی، هم آرمانخواهی، هم زندگی به صورت جدی، هم زندگی خیالی و بازی، همه آن چیزهایی که دنیای کودکی را تشکیل میدهد میآید در ادبیات متجلی میشود برای اینکه ثابت شده است که ادبیات ظرفیتهایی دارد که به صورت غیرمستقیم بر ذهن خواننده تأثیر میگذارد و این تأثیر ماندگار هم هست. وقتی که ما به وسیله داستان، بچه را با یک مسئله علمی آشنا بکنیم، هیچ وقت فراموشش نمیشود، ولی وقتی آن مسئله علمی را در کتاب درسیاش بخواند ممکن است فراموش بشود. شاید یکی از علتها که این قدر بچهها گرایش دارند به فیلم و سریال و اینها را زود فرا میگیرند ولی مطالب درسیشان را فرا نمیگیرند همین است، یعنی بچهای که سوم دبستان یا چهارم دبستان هست، یک صفحه کتاب درسی که دو تا شخصیت تاریخی داشته باشد حفظ نمیکند. مثلاً فرض کنید در سلسله صفویه، سر سلسله کی بود؟ شاه بعدی کی بود؟ این را نمیتواند حفظ کند. ولی 50 تا اسم توی سریال جذابی را حفظ میکند. میداند قهرمان اصلی کی هست، کی زن است و کی مرد، کی دوست است و کی دشمن! ببینید این به خاطر آن ظرفیتهای داستان هست. این است که در ادبیات آمدند از این ظرفیتها استفاده کردند با توجه به حال و هوای کودک در موضوعات مختلف، در گرایشات مختلف کار کردند و این هم یکی دیگر از تفاوتهای ادبیات کودکان و نوجوانان هست. منتها ما هرچی میرویم به سمت نوجوانی و جوانی، نزدیک شدن این دو تا ادبیات به هم بیشتر میشود، یعنی ادبیات نوجوانی که تو ایران میگویند گروه «هـ» خیلی شبیه ادبیات بزرگسالان هست، فقط تفاوتش این است که این دنیا دنیای نوجوانی است و دیگر شاید یک نوجوان دنبال زن گرفتن نیست، دنبال ماشین خریدن نیست، ماجرای خودش را دارد.
پس شما معتقد هستید موضوعاتی که برای ادبیات کودک استفاده میشود، این موضوعات اشکال ندارد که رئال و واقعی باشد یا خیالپردازانه باشد و یا فانتزی باشد.
چون مخاطبان ما طیفهای متفاوتی هستند بهتر است که همه اینها باشد. یعنی ما نمیتوانیم به عنوان یک دستور یا امریهای بگوییم همه با فرم خاصی بنویسند. چون همه آدمها یک سلیقه ندارند. درصدی کارهای رئال دوست دارند درصدی کارهای فانتزی...
علت این پرسش این بود که تعدادی از صاحبنظران، حتی بزرگی مثل افلاطون معتقد هست که تمثیلات و خیالپردازیها را از اول شما دارید به کودک یاد میدهید و میگوید شعر هم یکی از مقولات تخیل هست، شما دارید از آغاز کودک را با این مسائل روبرو میکنید و بهتر است که با مسائل واقعی روبرو کنید که بچهها با زندگی واقعی روبرو بشوند. بنابراین آن قسمت خیال را یک کم برای این سن مضر میداند.
من فکر میکنم افلاطون با توجه به دنیای زمان خودش این حرف را زده است، امروز شاید این حرف درست نباشد، یعنی الان ثابت شده است که فانتزی تأثیر بیشتری دارد تا داستانهایی که شبیه واقعیت هستند و نکتهی دیگر اینکه، کسی نقطه مقابل آن را گفته است؛ انیشتین. به عنوان یک دانشمند شاید جایگاه علمی انیشتین کمتر از افلاطون نباشد، یک مادری میرود پیش انیشتین و میگوید من دوست دارم بچهام وقتی بزرگ شد مثل تو دانشمند بزرگی بشود، الان چه کار کنم؟ میگوید برو، برای بچهات قصه پریان را بخوان. این مادر میرود کتابهایی که میشناخته را برای بچهاش میخواند، 6 ماه میگذرد میگوید حالا چه کار کنم؟ میگوید باز هم قصه پریان را بخوان. خوب این هم حرف یک آدم بزرگ است. در این دنیای ذهنی بچه 7 ساله، شاید مؤثرترین راه برای پرورش مغز او، پرورش خلاقیتهای او باشد. یعنی ما نسخه واحدی را نمیتوانیم بپیچیم که بگوییم همه آدمها از صفر سالگی تا 90 سالگی فقط این کار را بکنند. اقتضائات هر سنی فرق میکند، اقتضائات آدمها فرق میکند. به نظر من همان طور که اثر انگشت آدمها متفاوت هست و هر آدمی اثر انگشت خودش را دارد، هر آدمی گرایشهای خودش را دارد، سلیقههای خودش را دارد، دنیای خودش را دارد. یعنی من ممکن است در دنیای فانتزی خیلی سیر بکنم، با دنیای فانتزی مأنوس باشم، در دنیای فانتزی خیلی چیزها را یاد بگیرم؛ داداشم که همخون من هست و از یک پدر و مادر هستیم در یک دنیای واقعی چیزی دیگری را یاد بگیرد. این هست که ما نمیتوانیم نسخه واحدی بپیچیم و بهتر است متنوع کار کنیم. یعنی به نظر من یک نویسنده، یک ناشر، مجموعه ناشرین یک کشور باید این برنامه را داشته باشند که مثلاً یک ناشر بگوید من 10 درصد کارهایم را رئال درمیآورم، 10 درصدش را فانتزی چاپ میکنم، 10 درصدش را علمی درمیآورم. به نظر من مدیریت میخواهد، اگر ما بخواهیم خیلی ایدهآل حرکت بکنیم، باید مشاورانی داشته باشیم. باید آمار داشته باشیم. آمار میتواند از مدارس دربیاید، میتواند از مهد کودکها دربیاید که مثلاً گرایش چند درصد از بچههای ما به واقعیت هست، گرایش چند درصد از بچههای ما به فانتزی است و بر اساس آنها بیاییم کار بکنیم چون دیده شده بعضی بچهها با دنیای واقعی بهتر مأنوس میشوند. بچههایی هستند که وقتی توی قصه میخوانیم که کلاغه این جوری گفت میگوید کلاغه که حرف نمیزند، یعنی این قصه را باور نمیکند. و برعکسش هم داریم، بچهای که عروسکش را کاملاً جاندار میداند، با او حرف میزند، اگر بیرون باشه فکر میکند این سردش هست، اگر در اتاق تاریک باشد فکر میکند این میترسد؛ یعنی کاملاً جاندار میبیند. ما نمیتوانیم بگوییم این راست میگوید یا آن یکی راست میگوید، هر دوی اینها راست میگویند!
واقعاً میتوانیم تشخیص بدهیم؟ و آیا این تشخیص صحیح است؟
میتوانیم تشخیص بدهیم ولی نمیتوانیم نسخهی واحدی برایشان تجویز کنیم. یعنی باید بگوییم تو هم حق داری که واقعیگرا باشی و تو هم حق داری که فانتریگرا باشی و باید برای هردوتاشان خوراک تهیه بکنیم.
براساس این تفاوتهایی که گفته شد؛ آیا میتوان تفاوتهایی بین نشریات کودک با کتاب قصه و کتاب شعر کودک نیز قائل شد؟
برای جواب این سوال من مجبورم یک برگشتی به گذشته بکنم؛ ادبیات بزرگسال در دنیا و در ایران ادبیاتی است که قدمتی شاید بیشتر از هزار سال دارد و حالا در ایران به خصوص، ادبیات ایران شاید بشود گفت شکوهمندترین ادبیات جهان باشد. ما خیلی بزرگانی داریم که تنها شاعر و ادیب ایرانی نیستند، ملی هستند حتی جهانی هستند، مثلاً فردوسی یک شاعر جهانی است، مولوی ما یک شاعر و متفکر جهانی است، حافظ ما همه دنیا میشناسندش. منتها ادبیات کودک هم در جهان و هم در ایران به این قدمت نیست و این جوری جا نیفتاده است. ادبیات کودکان شاید در دنیا حدود 100 سال قدمت داشته باشد که این 100 سال هم شاید چند دهه اولش بیشتر بازنویسی هست و جمعآوری فولکوریک و قصههای عامیانه کشورها تا بعد به خلاقیت رسیده است و در ایران شاید این کار 50 سال قدمت دارد، یعنی آن طور که من دیدم اولین تفکر، اولین جرقههای فکری که بیایند و خواندنیهای متناسب با کودکان تولید بکنند در دهه 30 بوده، مثلاً افرادی مثل مرحوم آذر یزدی، افرادی مثل شهید مطهری در دهه 40 با داستان راستانش، محمود حکیمی با آن قصههای تاریخی که در مورد تاریخ اسلام نوشته است، صمد بهرنگی از افسانههایی که جمعآوری کرده و صبحی مهتدی با جمعآوری افسانهها، اینها آمدند به یک سری خواندنیهای ساده که برای بچهها قابل فهم هست دست زدند و در شکل مطبوعاتش هم کسانی جمع شدند و نشریه مناسب بچهها چاپ کردند که قطعش بچهگانه باشد، طراحیهای جلد و صفحهآرایی و همه اینها بچهگانه باشد، یعنی کیهان بچهها که توسط مؤسسه کیهان منتشر میشد، با مجله زن روز کاملاً متفاوت بود این کیهان بچهها تکثیر هم شد، مثلاً مجله دختران، پسران بعدش درآمد.
چه سالی؟
فکر میکنم همان دهه 30 شاید یک سال بعد یا دو سال بعد، چون کیهان و اطلاعات رقابت داشتند. بعدها مجلات دیگری مثل مجلات پیک را در آموزش و پرورش پایهگذاری میکنند، پیکهای دانشآموز، پیک نوجوان، پیک جوان، پیکها با همین گرایش منتشر میشدند. خیلی شکیل، هنرمندانه و تمام رنگی و در آن زمان واقعاً بسیار قشنگ بود یعنی هم توجه به آموزش داشت، هم توجه به سرگرمی داشت، هم توجه به فانتزی داشت؛ از همه آن عواملی که تشکیلدهنده ادبیات کودکان هستند، خوب استفاده میکردند.
جناب فتاحی به نظر شما آیا این نشریات، به ویژه نشریات کودک، با یک هدف مشخص مدیریت میشد یا مثل بسیاری از نشریات امروز تنها یک کار فرهنگی به حساب میآمد؟! به دیگر بیان آیا یک فکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن نشریات را مدیریت میکرد؟
بله کاملاً با برنامه از پیش تعیین شده مجلات بیرون میآمد من شنیدهام، وقتی مصباحزاده، مدیر کیهان، میخواسته کیهان بچهها را منتشر کند، گفته است، الان کیهانبچهها در آوریم، تا بچهها آن را بخوانند، و بعد بیایند، کیهان را بخوانند. هدف این بوده که بچهای که الان سرگردان هست و چیزی نمیخواند، اولاً سرگرمش بکنند، این سرگرمی هدفمند هم باشد. یعنی آن چیزی که ما میخواهیم به او بدهیم، بخواند و بعد این بچه عادت بکند به خواندن؛ هر هفته یک چیزی داشته باشد بخواند، هر هفته منتظر یک نشریهای باشد، ذهنش با این فضا تربیت بشود که هر سهشنبه برود کیهانبچهها را بخرد و بخواند. داستان را بشناسد، سرگرمی را بشناسد، جدول را بشناسد، به این عادت بکند وقتی بزرگ شد جوان شد، اگر دختر است برود زن روز را بخواند و اگر پسر است برود مجله دیگر را بخواند، روزنامهاش را بخواند و بعد با روزنامه به او خط فکری بدهند. حتی اگر ناخودآگاه باشد، عملاً به اینجا منجر میشود.
یعنی اینکه اول بچهها را سرگرم کنند که مبادا آرام آرام به مسائل اجتماعی فکر کنند و بعداً برای حکومت دردسر ایجاد کنند و دوم اینکه به آنها یک خط فکری مشخص را القا کنند؟
بله همینطور است! شاید هدف اصلیتر و عمیقترش این بوده برای تعداد زیادی از بچههای شهرنشین ما با یک خواندنیای که از نظر نثر بچهگانه هست، از نظر داستان، داستانهایی مناسب فضای زندگی بچههاست و دنیای ذهنی بچهها را نشان میدهند. بعد آنها را با ترجمه داستانهای کشورهای دیگر آشنا میکند، با مطالب علمی آشنا میکند، با کتابهایی که چاپ میشود، یعنی کاملاً یک رسانهای هست که دنیای بچهها را گسترش میدهد و بچهها را از دنیای خانههاشان، دنیای بستهای که تو خانه دارند میآورد به دنیای بزرگ پیرامونشان که نه تنها کشور ایران، بلکه به کل دنیا، متصل میکند. این هدف به نظر من بسیار هوشمندانه طراحی و اجرا شده است. منتها نکتهای که هست، چون آن زمان ادبیات کودک در ایران نوپا بود، ما اولین کارهای ادبیای که کردیم، بازنویسیهایی بوده که شاخصترینهای آن را آقای آذر یزدی انجام داده است. یا داستانهای کوتاهی که بعضاً جمعآوری شده و فقط یک مقدار ساده شده است تا داستانهای تاریخی که از تاریخ گرفتهاند و کپیبرداری کردند و داستان تاریخی نوشتند. یا افسانههایی که جمعآوری کردند و در واقع از شفاهی به کتبی شدن تبدیلش کردند. آن زمان ما نویسنده کودک حرفهای، نویسندهای که دقیقاً بیاید و اصول ادبیات کودک را بشناسد و کار بکند کم داریم. اگر هم داریم چند نفرند، مجله هم هفتگی هست، یعنی مجله هفتگی خیلی مطلب مصرف میکند؛ به خاطر همین کمبود و نداشتن نویسنده حرفهای و نبودن مطالب لازم، اگر ما به مجلات کیهان بچهها نگاه بکنیم از همان دهه 30 تا سال 57 که انقلاب پیروز میشود 90 درصد مطالبی که در این نشریه چاپ میشده است، ترجمههایی بوده که از جاهای دیگر میآوردند. کتابهایی را میگرفتند، رمانهایی را میگرفتند ترجمه میکردند و دنبالهدار میزدند. یا داستانهای مجلات آمریکایی را میگرفتند، یا کتابهایی را مثلاً «خلبان بیباک» حجم زیادی از مجلات کیهان بچهها را پر میکرد که خیلی هم داستانهای جذاب و ماجرایی بود. یا تَنتَن یا داستانهای دیگری که آن زمان داستانهای روز جهانی بوده و بسیار پرطرفدار. خیلی از کارتونها به شکل داستان در مجله کیهان بچهها چاپ میشد. دلیلش هم کاملاً مشخص است. چون خیلی سهلالوصول و جذاب هست. مثلاً داستان تَنتَن آن زمان، داستان به روز آن زمان هست، یعنی از نظر قدرت نویسندگی، بهرهگیری از شگردهای نوشتن، داستان به روز هست. خلبان بیباک همینطور هست. این کار را انجام دادند تا اینکه به هر حال انقلاب شد و این تفکر به هم خورد، یعنی بعد از بهمن 57 نه مردم ایران، نه بچههای ایران و نه پدر و مادرها، نه خود مدیرهایی که رفتند کیهان بچهها را به دست گرفتند، دیگر نمیتوانستند بپذیرند که آن مطالب بیاید مجله را پر کند فقط به این دلیل که ما میخواهیم مجله دربیاریم. فضای ذهنی مردم، فضای فکری مردم، ایدهآلهای مردم به کلی عوض شده بود و میبینیم که درست با پیروزی انقلاب یک چرخش 180 درجه اتفاق میافتد.
فکر میکنم الان وقت آنست که تطبیق ادبیات مطبوعاتی بعد از انقلاب و قبل از انقلاب را بیان کنید؟!
بله، میبینیم که بعد از این اتفاق، مطالب مجله میشود 90 درصد تألیف و شاید 10 درصد ترجمه، چرا؟ چون فضای انقلابی که در ایران حاکم هست، دیگر خلبان بیباک را نمیپذیرد چون فضایش، فضای آمریکایی هست. دیگر تَنتَن را نمیپذیرد، دیگر محلی برای ترجمه نبود. نمیگویم داستان ترجمهای بد است، داستان ترجمه بسیار خوب هم هست، منتها ترجمههایی که هدف اصلیشان مسائل بشری است. یعنی افراد بشر در همه دنیا میتوانند آرمانهای مشترکی داشته باشند؛ میتوانند به نقطههای مشترکی بپردازند و آن داستانها داستانهای خوبی است که ترجمه و تألیفش فرق نمیکند. ولی داستانهایی که آنجا چاپ میشد اکثراً جوری بود که بعد از انقلاب نمیتوانست چاپ بشود؛ و با همین تغییر فضایی که لاجرم اتفاق افتاد، باعث شد که شکل مجله و محتوای مجله از نظر ادبی خیلی تفاوت بکند. ما از آن وقت میبینیم که شعر کودک داریم با فضای انقلابی، با توجه به مناسبتهای مذهبی، مناسبتهای انقلابی، مناسبتهای ملی، داستانهایی با این گرایش داریم به خصوص که خیلی زود هم جنگ اتفاق افتاد، یعنی بهمن 57 انقلاب پیروز شد، شهریور 59 جنگ اتفاق افتاد و آن شور و حماسه که در کشور حاکم بود خود به خود در این مجله هم تأثیر گذاشت. یعنی اگر به مجله نگاه کنیم میبینیم درست از اوایل پاییز 59 شعرها و داستانهایی در مورد رزمندگان چاپ شده، خاطراتی هست که مربوط به جنگ است. این است که فضای ادبی مجله، فضای محتوایی مجله، تفاوت کرد. این تفاوت در همهی مراکز فرهنگی کشور همزمان بود مثلاً یک بنگاه خیلی بزرگی مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که کارش در آوردن کتاب مناسب برای کودکان بود دقیقاً دچار همین تحول میشود، یعنی اگر ما به کتابهای کانون نگاه کنیم قبل از انقلاب میبینیم که باز 90 درصد کتابها ترجمه هست، باید جانب انصاف را رعایت کرد، که ترجمههایی کانون پرورش فکری قبل از انقلاب، ترجمههای خوبی بود، ترجمههایی که شاید روی بیشتر نویسندگانی که الان دارند کار میکنند تأثیر مثبت گذاشت. ولی به هر حال همین...
منظور شما آیا ترجمه داستانها و اشعار تخیلی و علمی است؟
همه جور داستانی چاپ شده بود. داستانهای واقعگرا و داستانهای فانتزی. داستانهایی مثل کودک، سرباز، دریا، پولینا، میگل، لکلکها بربام. ماجراجوی جوان، تیستوی سبز انگشتی، و دهها رمان خیلی خوب، همه جور داستانی بود. من فکر میکنم مشاورانی که آن زمان آنجا کار میکردند به این تنوع سلیقههایی که بچهها دارند خیلی توجه داشتند. اگر نگاه کنیم به کتابها، هم جنبه تخیل در آنها فراوان هست و هم جنبه سرگرمی و هم جنبه واقعنمایی! به خاطر همین، کتابها هم خیلی روی بچهها تأثیر داشت و هم روی هنرمندانی که برای بچهها کار میکردند. یعنی شاید خیلی از فیلمسازها که آن زمان برای بچهها کار میکردند، با کانون همکاری داشتند و از کتابخانههای کانون میآمدند بیرون. منتها با پیروزی انقلاب آنجا هم دچار همین تحول شد، یعنی کتابهای کانون را اگر نگاه کنید، کتابهای منتشر شده از ابتدای تشکیل کانون تا سال 57 شاید 90 درصد ترجمه باشد که درصد خیلی بالایی هست، با پیروزی انقلاب و با گذشت دو ـ سه سال روال به کلی تغییر کرد.
یعنی فضای انقلابی حاکم شد و مترجمین به سراغ داستانهای انقلابی و مبارزه علیه ظلم و ستم... رفتند؟
بله، دقیقاً رفتند سراغ فضاهای انقلابی، فضاهای مبارزه در کشورهای مختلف، آدمهای محروم، زندگی آدمهای محروم، تلاش آدمهای عامیانهای که در بین مردم زندگی میکنند نه شاهزادهها؛ این خود به خود تفاوت ایجاد کرد و یک فضای انقلابی در کل کشور بوجود آمد. هم در حوزه کتاب و هم در حوزه نشریات تأثیر گذاشته بود.
آیا این تغییر تنها در درون مایه و محتوای اثر ایجاد شد یا در فرم و تکنیک هم بوجود آمد؟
در سه ـ چهار سال اول، عمدهی تغییرات در محتواست، اما کمکم تکنیک و فرم هم تغییر میکند. یعنی، نویسندگان انقلاب، تکنیکیتر میشوند. داستانها هنریتر و جذابتر میشوند. کارهایی که از اواسط دههی 60 چاپ و منتشر میشد، کارهای جذاب و جهانی بود. کارهایی بود که پهلو میزد به کارهایی که در دنیا درمیآمد و به روز شد و به نظر من خود این تغییر، که ناشی از انقلاب هست، باعث شد که ادبیات کودک ایران یک رشد خیلی صعودی تندی داشته باشد. یعنی اگر ما نگاه بکنیم مثلاً دهه 60 و دهه 70 با دو دهه قبلش خیلی متفاوت است، یعنی دهه 50 با دهه 60 از نظر تولید و از نظر حجم کارهای تألیفی و از نظر قوّت ادبی بسیار با دهه قبلش متفاوت است و به نظر من در آن سالها یکی از عواملی که خیلی در این رشددهی نقش داشت، مجلات کودکان بودند.
فرمودید مجلات کودکان! مگر غیر از کیهان بچهها، نشریهای دیگر که به موضوع کودک و نوجوان بپردازد، داشتیم؟
در چند سال اول انقلاب به جز کیهان بچهها، چند مجلهی خوب دیگر تأسیس شد. مجلههایی مثل سروش نوجوان تأسیس شد که یک مجله تازهای بود با یک فضای شاداب نوجوانانه! سوره نوجوانان در همین حوزه هنری تأسیس شد، چند سالی هم کار کرد با فضایی که به هنر انقلاب، به ادبیات کودک انقلاب توجه میکرد. یا پیکهایی که در آموزش و پرورش بود تقریباً تغییر فرم، تغییر موضوع، تغییر محتوا دادند و به عنوان مجلات رشد منتشر شدند. منتها با تأسی بر همین فضای انقلابی که وجود داشت، یعنی اگر آن زمان فرض کنید مجله جوانش تبلیغ مد میکرد، دیگر مجله رشد جوان بیشتر آرمانگرا بود؛ دفاع مقدس بود؛ پرداختن به انقلاب بود. پرداختن به فضاهای این شکلی بود. یعنی تأسی از فضای حاکم بر جامعه که همه اینها به نظر من به ارتقای ادبیات کودکان کمک میکرد.
آیا این تحلیل شما از آثار کودک شامل کتاب و نشریات هم میشود یا تنها این تأثیر را میتوان در نشریات کودک جستجو کرد؟
بیشتر مطبوعات کودک بود به دلیل اینکه هر فکری که به نظر نویسنده میرسید، خیلی زود میتوانست این را وارد جامعه کند. یعنی اگر شاعری به یک ابداعی در شعر میرسید و همان روز شعری میگفت، میتوانست شعرش را همان هفته بدهد به مجله و هفته بعد این شعر در یک تیراژ وسیع منتشر شود، بدون تردید خیلی تأثیر میگذاشت. یا اگر کسی در یک داستانی به یک فکر تازهای میرسید، حالا این فکر تازه در محتوا باشد، یا قالب و فرم، یک ماه بعد داستانش را همه خوانده بودند. تفاوت این نسبت زمانی با کتاب که یک کتابی حداقل 6 ـ 5 ماه یا یک سال دو سال طول میکشد که چاپ شود، باعث میشد که خیلی رشد سریع بشود. یعنی چند تا مجله ما داشتیم، این مجلهها همه با این هدف کار میکردند، همه فضای سالمی ایجاد کرده بودند، همه فضای رقابتی داشتند.
آیا ممکن است شکل کاربردی این فضای سالم را توضیح بدهید؟ درواقع آن برنامهها را که به نظر شما راضی کننده بود تشریح کنید!
در آن زمان در بیشتر این مجلهها، جلسات شعر و قصه برگزار میشد، ده ـ یازده نویسنده مینشستند، هر کسی قصهاش را میخواند، همه صادقانه نقد میکردند، این قصه میرفت هفته بعد اصلاح شدهاش میآمد، هفته بعدش چاپ میشد؛ شعری خوانده میشد، گاهی این شعر در همان جلسه نقد و اصلاح میشد. این باعث رشد خیلی سریع و تصاعدی ادبیات میشد که این اتفاق در مجله کیهان بچهها میافتاد. این جلسات در مجلات رشد آموزش و پرورش هم بود، در سروش نوجوان هم بود؛ یعنی سروش نوجوان برای خودش یک دار و دستهای داشت. اصلاً تفکر، نوع نوشتن و نوع توجه به فرم و محتوایی که بچههای آنجا داشتند و هنوز هم هستند با بقیهی جاها فرق میکرد. یعنی هنوز هم ما یک داستانی بخوانیم میفهمیم که اینها بچههای سروش نوجوانی هستند و همینطور سوره نوجوانیها! اینها به نظر من نقش زیادی داشتند که در دو دهه یعنی دهه 60 و 70، ادبیات کودکان را از یک جای متوسط برسانند به قله خیلی بالاتر! در حد واقعاً خوب و قابل قبول. یعنی در حدی که در دهه 70 یا اوایل 80 کتابهای بعضی از دوستان ما رفت خارج، ترجمه شد؛ جایزه گرفت. ناشرین خارجی آمدند گرفتند و تبدیل به فیلم شد، ما خیلی از فیلمها را داشتیم که از همین کتابها برداشته شد. این نشان میدهد که اینها قابلیت داشتند هم از نظر حرفی که میزنند و هم از نظر تکنیکی که دارند؛ اینها نشانه رشد است و به نظر من 1ـ فضای انقلابی جامعه و 2ـ امکاناتی که این نشریات در اختیار نویسندهها قرار میدادند باعث [رشد] شده بود.
به نظر من شما یک ویژگی برای مطبوعات قائل شدید که بهتر از کتاب عمل میکند و آن هم تأثیری است که یک نشریه دارد؛ به سرعت نویسنده را به کودک و نوجوان وصل میکند، قصه امروز در طول روزهای آینده، هفته آینده زود چاپ میشود، ولی کتاب نه، کتاب ممکن است برود به چرخه طولانی نشر و آن زمان، داستان تأثیر خود را از دست داده است یا حداقل کمرنگ شده است! آیا این تنها تفاوت نشریات کودک با سایر آثار کودک است؟
البته من این مطلب را فقط در جهت رشد ادبیات گفتم، تفاوت نشریات کودکان با کتاب کودکان این هست که یک کتاب داستان فقط داستان است، یک کتاب شعر فقط شعر است یا یک رمان فقط رمان است، ولی یک نشریه کودک یک جُنگ است، یعنی جُنگی است که در آن جُنگ هم شعر دارد یا چند تا شعر دارد، چند تا داستان کوتاه دارد، حتماً داستان دنبالهدار دارد، حتماً جدول دارد، حتماً سرگرمی دارد، حتماً مطلب علمی دارد، حتماً یک موضوعی که به مناسبت باشد، خبرها را دارد یعنی در مجله خبرهای روز را هم داشتیم، ورزش داشتیم، یعنی خبرهای ورزشی، معرفی قهرمانهای ملی، فوتبال یا چیزهای دیگر! خود این جُنگ بودن و تنوعی که داشت، بچه به جای اینکه برود 10 تا کتاب بخرد، یعنی یک کتاب شعر بخرد، یا یک کتاب داستان بخرد، یک کتاب رمان بخرد، یک کتاب کمیک استریت بخرد، یک کتاب جدول بخرد، یک کتابی بخرد که خبرها توش باشد، به جای اینکه این کارها را بکند یک مجله میخرید، همه اینها تقریباً تأمین میشد یعنی یکی دو تا شعر میخواند، یکی دو تا داستان کوتاه میخواند، بعضی وقتها ما دو شماره داستان دنبالهدار داشتیم، دو تا داستان دنبالهدار میخواند که برای این داستان دنبالهدار ذهنش همیشه درگیر بود که هفته بعد مجله را بگیرد و دنبالهاش را بخواند. اینکه ذهن کودک درگیر یک فضای داستانی است حالا چه داستان رئال یا چه داستان فانتزی باشد، خیلی کودک را در یک فضای سالم نگه میدارد. اینها کمکهایی بود که نشریه میکرد و میکند، هنوز هم میتواند این کار را بکند. یعنی کارکردهایی که نشریات داشتند در آن زمان، همه اینها بود. یعنی بچهای میرفت با 5 ریال این مجله را میخرید و تمام خواستههاش برآورده میشد و به نظر من همان طور که گفتم همه اینها هم گرایشها یا ژانرهای مختلف ادبیات کودک و نوجوان هست، یعنی شعر، داستان... نکته دیگر این که مجلات و نشریات کودکان، آیینه روز ادبیات هستند، یعنی شعری که امروز شاعر گفته ما یک هفته بعدش میبینیم. در دنیای ادبی این فاصله اصلاً فاصله لحظهای است این که مثلاً شاعری امروز شعرش را بگوید و هفته دیگر بچهها بخوانند، این شعر کاملاً به روز است. یک ساعت از سرودنش نگذشته که این شعر دیده بشود. از نظر موضوع و حتی از نظر تکنیک، داستان همین طور است، مثلاً فرض کنید زمان موشکباران بود، داستانهایی که در مورد فضای موشکباران نوشته میشد، هفته بعد بچهها میخواندند و این فضا خیلی تازه بود. کتاب نمیتوانست و نمیتواند این کار را بکند. حتی مناسبتها، مثلاً اگر ما به محرم میرسیدیم، داستانهایی که فضای محرم و عاشورا داشت، امروز نوشته شده بود، دو هفته بعد بچهها میخواندند. این هم یکی دیگر از ویژگیهای مجلات کودکان هست که کتاب ندارد، به نظر من در حیطه ادبیات کودکان، نشریات کودکان، ظرفیتشان خیلی بالاتر از کتاب است اگر به آن توجه بشود که به نظر من موفقتر است.
آیا مطبوعات کودک به شکل منسجم مدیریت شده است؟
آن چه که خروجی قضیه بود این بود که نقش مجله کیهان بچهها یا حتی سروش نوجوان در زمان خودش، سوره نوجوان در زمان خودش، خیلی از نشریاتی که درمیآمد این طوری بود که واقعاً یک نشریه هم برای بچهها سرگرمی بود، هم تغذیه ذهنی و فکری. هم آنها را با دنیای داستان، دنیای بیرون، دنیای مورد نظر آشنا میکرد؛ هم آموزشهای غیرمستقیم به آنها میداد. یعنی به نظر من بچههای کتابخوان، بچههای اهل مطالعه در دست نشریات بودند و با نشریات مدیریت میشدند و انگار نخهایی از هر خانه کشیده شده بود داخل آن دفتر مجله و اینها را همراه خودش هر جایی که میخواست میبرد. این توفیق خیلی بزرگی است. چون امکانات کم بود، یعنی چون رایانه نبود، چون بازیهای کامپیوتری نبوده، چون تلویزیون این قدر نقش نداشت؛ چون ما 8 ـ 7 تا کانال نداشتیم، چون مثل امروز بعضی خانهها 100 تا کانال ماهواره نداشتند؛ ممکن است بگوییم دلیلاش اینست ولی به هر حال این واقعیت بوده که آن زمان نشریات این نقش را داشتند حتی در تأثیری که بر هنرمندها میگذاشتند. ولی با گذشت سالها، به نظر من از نیمه دهه 70 به بعد ما این فرصتها و این موقعیتها را به شدت از دست دادیم. یک مقدارش ناشی از پیشرفتی است که جامعه کرد، یعنی اگر در سال 57 یا در سال 60 تنها راه ارتباطی بچه با دنیای بیرون، کیهان بچهها بود، تنها رسانهای که میتوانست در اختیار بچهها قرار بگیرد کیهان بچهها بود، برای اینکه یک نشریه کودکانه بود؛ امروز اینترنت هست و خیلی چیزهای دیگر. ممکن است این درست باشد.
چه راه کاری را شما پیشنهاد میکنید؟
به نظر من اگر فکر را همراه زمان رشد بدهیم و برسانیم به دهه 80 میتوان کاری کرد که با امکانات امروز رشد همه بچهها را مدیریت کرد. یعنی به نظر من در همه خانهها نشریه کیهان بچهها به صورت آنلاین در اتاق بچهها نشان داده شود. یعنی به نظر من آن کار امروز باید به این شکل انجام بشود که بچه وقتی به در و دیوار اتاقش نگاه میکند، کیهان بچهها را به صورت صفحههای الکترونیکی ببیند؛ زمان هم پیشرفت کرده است، از آن طرف امکانات پیشرفت کرده است و امکانات برای ما هم پیشرفت کرده، امکانات که فقط دست بچهها نیست. این یک نکته و نکتهی دیگر غفلتی است که میکردیم. من چند تا مثال میزنم که مسئولین ما عامداً یا سهواً غفلت کردند و این سنگر را از دست دادند. ما در دهه 60 و حتی تا نیمههای دهه 70 مثلاً کیهان علمی داشتیم که برای بچهها درمیآمد و کیهان بچهها واقعاً نقش داشت ولی ما به جای اینکه این را رشد بدهیم، محدود کردیم. یعنی در یک دورهای 8 ـ 7 تا از نویسندهها از کیهان بچهها رفتند به جای اینکه جذب شوند. این نویسندهها را کیهان بچهها تربیت کرده بود، زحمت کشیده بود، پول خرج اینها کرده بود، به جای اینکه اینها را حفظ کند و از آنها بهره بگیرد و کاری بکنند که خوانندگان را بیشتر بکند، تیراژ مجله را بالا ببرد، دچار کمبود مالی شد و اینها رفتند! بعد کیهان علمی را تعطیل کردند. این اتفاق فقط آنجا نیفتاد، بعد سوره نوجوان تعطیل شد؛ یعنی در حوزهای که پایگاه هنر انقلاب هست، این مجلهای که با این دید تأسیس شده بود که بیاید مطبوعات و هنر انقلاب را به خانهها ببرد، در یک دورهای تعطیل شد، سروش نوجوان تعطیل شد. ببینید ما به جای اینکه بیاییم همپای زمان حرکت کنیم، بیاییم از این علم و تکنیکی که الان در اختیار بچهها هست، بیاییم از این تکنیک روز استفاده بکنیم، همچنان وابستگی بچهها را به خودمان حفظ بکنیم، مجلهها را تعطیل کردیم! زمانه عوض شده بود، تورم بالا رفته بود، به جای اینکه تقویت کنند، محدود کردند. متأسفانه ما الان این پایگاهها را از دست دادیم و واقعیت این است.
حالا اگر مایل باشید در یک جلسه دیگری، همین موضوع را به عنوان آسیبشناسی ادبیات کودک چه در مطبوعات، چه در کتاب داشته باشیم.
بله خیلی خوب است...
مصاحبهگر: حسن شریعتی
تعداد بازدید: 1289