انقلاب اسلامی :: «پا به پای سرو» و قیام‌های 15 خرداد، 19 دی و 17 شهریور

«پا به پای سرو» و قیام‌های 15 خرداد، 19 دی و 17 شهریور

05 مهر 1391

کتاب «پا به پای سرو» با روایتی از خاطرات قیام 15 خرداد، قیام 19 دی قم و 17 شهریور تهران و نحوه شکل‌گیری راهپیمایی‌های میلیونی سال 1357 منتشر می‌شود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی انقلاب اسلامی، سایت آیت الله هاشمی رفسنجانی اعلام کرد که کتاب «پا به پای سرو، خاطرات و مخاطرات بانو عفت مرعشی» به زودی منتشر می‌شود. در این کتاب رویدادهای مختلف زندگی مشترک آیت‌الله هاشمی و همسرش در دوران مبارزه به تفصیل بیان شده است.

کتاب «پا به پای سرو» توسط سیدعلی مرعشی به شیوه خاطره‌نگاری، تهیه و تنظیم شده است و در این کتاب عفت مرعشی به شرح نحوه آشنایی و ازدواج، هجرت به شهر قم، نحوه گذران زندگی طلبگی، سربازگیری طلاب حوزه علمیه قم، آغاز نهضت امام خمینی(ره) و حضور در مبارزات علیه رژیم شاه و هجرت به تهران، با ذکر جزییات می‌پردازد و خواننده را با زندگی شخصی خانواده هاشمی رفسنجانی آشنا می‌کند.

همسر آیت الله هاشمی رفسنجانی در این کتاب، روایتی از خاطرات خود از قیام 15 خرداد ، دوران غربت مبارزان، قیام 19 دی قم و 17 شهریور تهران و نحوه شکل‌گیری راهپیمایی‌های میلیونی سال 1357 را مطرح می‌کند. در کتاب «پا به پای سرو» ماجرای دستگیری عفت مرعشی و همسر شهید مفتح توسط ساواک قم و بازجویی شبانه آنها انتشار می‌یابد.

این کتاب در 400 صفحه قطع رقعی تنظیم و آماده شده است و مراحل فنی را برای چاپ و صحافی در دفتر نشر معارف انقلاب را می‌گذراند. در بخشی از این کتاب آمده است: بعد از مدتی، ملاقات دیگری دادند. این بار قلبم مطمئن‌تر بود. ترس ملاقات اول را نداشتم. دلیرتر بودم. زندان همان قزل قلعه بود اما جای ملاقت محل قبلی نبود. او در اتاقی بود که در بلندی قرار داشت و من بچه ها در حیاط و پایین بودیم. چون فاصله زیادتر بود بایستی بلندتر صحبت می‌کردیم. استوار ساقی رئیس زندان، بین ما ایستاده بود. به علت ناراحتی که از خبر شکنجه پایش در ملاقات قبل داشتم و نتوانسته بودم اطلاع درستی کسب کنم، اولین سوالی که به ذهنم خطور کرد، این بود که از وضعیت پایش سوال کنم. بلند پرسیدم پایت چطور است؟ پایش را بالا گرفت و جورابش را در آورد و گفت: خوب است. این حرکت اشاره‌ای بود که شکنجه شده است. پایش صدمه دیده و پس از مدت زیادی بهبود یافته بود. استوار ساقی که بین ما ایستاده بود فوری گفت خانم این چه سوالی است که می‌کنی؟ من نیز تند شدم و گفتم خیال می‌کنید که کارهای شما پنهان می‌ماند؟ همه می‌دانند که او را شکنجه کرده‌اید، پایش آسیب دیده است. از من می‌پرسند باید جوابی داشته باشم. ملاقات یعنی مطلع شدن از احوال زندانی. آشیخ اکبر هم زرنگی کرد و پایش را مجددا بالا گرفت و گفت: عصبانی نشو ببین که خوب است، می توانم راه بروم. چند قدمی راه رفت من نیز ازاین بابت خوشحال شدم.



 
تعداد بازدید: 1123


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: