انقلاب اسلامی :: رابطه میرزا نصرالله ملک المتکلّمین با شاهزاده سالارالدّوله در کردستان/ اسماعیل شمس

رابطه میرزا نصرالله ملک المتکلّمین با شاهزاده سالارالدّوله در کردستان/ اسماعیل شمس

17 مهر 1391

میرزا نصرالله ملک‌المتکلّمین از وعّاظ و روحانیون برجسته و اندیشمندی بود که نقش مؤثّری در زمینه‌سازی انقلاب مشروطه ایفا کرد.

وی پس از پیروزی مشروطیت با خطابه‌های مهیّج و آگاهی‎بخش خود به یکی از رهبران مردم تبدیل شد و سرانجام پس از بمباران مجلس توسط محمدعلی‎شاه در باغ شاه اعدام گردید. یکی از مهم‌ترین موضوعات مطرح در کارنامة ملک‌المتکلّمین، پیوستن او به شاهزاده سالارالدّوله از چهره‌های نه چندان خوشنام قاجاری در ایام حکومت او در کردستان (1323هـ.ق.) است. در این مقطع، ملک‌المتکلّمین به‌شدّت از سالارالدّوله دفاع کرده و مقالات و نوشته‌هایی را در دفاع از او در نشریات تهران چاپ می‌کند. در این مقاله پس از تحقیقی کوتاه دربارة زندگی این دو نفر و نحوة پیوستن ایشان به یکدیگر، دو سند مهم از دفاعیات ملک‌المتکلّمین از سالارالدّوله عیناً درج خواهد شد. سپس برای روشن‌تر شدن ابعاد مختلف این موضوع، مطالبی از برخی رجال مهم آن زمان در تهران و کردستان نیز نقل می‌شود.



مقدّمه

ابوالفتح میرزا سالارالدّوله، پسر مظفرالدین شاه در سال 1298هـ.ق. در تبریز متولّد شد.[1] به رسم معمول روزگار سال‌های اوّلیة زندگی‌اش را در تمرین نظامی و میدان مشق گذراند. ناصرالدین شاه در سال 1306هـ.ق. هنگام عبور از تبریز او را در 8 سالگی به سالارالدّوله ملقّب گردانید.[2] وی در هفدهمین سال زندگانی‌اش (1315هـ.ق.) حاکم کرمانشاه شد. اقدامات ظالمانة او در کرمانشاه به اعتراض اهالی و تحصّن در تلگرافخانه منجر گردید و مظفرالدین شاه هم به ناچار او را عزل نمود، ولی در شوّال 1316هـ.ق. وی را به حکومت زنجان فرستاد؛[3] مردم زنجان هم از ظلم و زور او بی‌نصیب نماندند و پس از اعتراض به اقداماتش، سرانجام سالارالدّوله از این سمت هم برکنار و در سال 1318هـ.ق. به حکومت لرستان و خوزستان فرستاده شد. حکومت او هم در این منطقه، همواره با مخالفت و اعتراض مردم همراه بود.[4] سرانجام در ابتدای سال 1323هـ.ق. به سبب مصلحت‌های سیاسی، حکومت کردستان و ... را در اختیار سالارالدّوله قرار دادند.[5] سالارالدّوله به نقلی در ماه محرّم و به روایتی در ربیع‌الثانی 1323 وارد سنندج شد.[6]

یکی از مشهورترین همراهان او در هنگام ورود به کردستان، میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین بود.[7] میرزا مهدی‌خان ملک‌زاده، فرزند ملک‌المتکلّمین، روایت دیگری از این ماجرا دارد و می‌نویسد:

ملک‌المتکلّمین پس از رفتن سالارالدّوله به غرب، باب مکاتبه با او را باز کرد و در این مکاتبه‌ها سالارالدّوله اشتیاق خود را برای ملاقات با او اعلام نمود. ملک‌المتکلّمین هم برای منظوری که در پیش بود، به اتفّاق یمن‌السلطنه به کردستان رفت و در اندک زمانی، طوق منویّات آزادی‌خواهان را برگردن آن شاهزادة جاه‌طلب و سرکش استوار کرد.[8]

به نظر می‌رسد این نوشته برای پاسخگویی به چراییِ پیوستن ملک‌المتکلّمین به شاهزادة سرکش و جاه‌طلبی مانند سالارالدّوله تنظیم شده و با واقعیت تاریخی و حتی نوشته‌های ملک‌المتکلّمین که در ادامه می‌آید، همخوانی ندارد زیرا مردوخ که در مراسم استقبال از سالارالدّوله در سنندج شرکت داشته، به‎صراحت، ملک‌المتکلّمین و یمن‌السلطنه را از همراهان او دانسته است.[9] ملک‌المتکلّمین پس از ورود به کردستان، در دستگاه اداری سالارالدّوله مشغول به کار شد[10] و چندین نامه در تعریف و تمجید از او در مطبوعات تهران چاپ کرد. هنگامی که عین‌الدّوله صدراعظم مظفرالدین شاه درصدد عزل محمدعلی میرزا از ولیعهدی و انتخاب یکی دیگر از فرزندان مظفرالدین شاه به جای او برآمد، سالارالدّوله، ملک‌المتکلّمین را روانة تهران کرد تا برای جانشینی او تلاش کند. از این نظر ملک‌المتکلّمین عملاً نمایندة سالار‌الدّوله بود.[11] جنبش مشروطه‌خواهی تهران و عزل عین‌الدّوله از یکسو و برکناری سالارالدّوله از حکومت کردستان در ذی‌حجه 1323[12] باعث شد که این مأموریت ناتمام بماند. در این زمان، ملک‌المتکلّمین، آرام آرام راه خود را از سالارالدّوله جدا کرد و به جنبش مشروطیت پیوست.[13] او پس از پیروزی انقلاب، از مهم‌ترین خطیبان و واعظان مشروطه شد و سرانجام پس از بمباران مجلس در واقعة باغ‌شاه توسط محمدعلی شاه اعدام گردید. کسروی علّت اعدام او را کینة محمدعلی شاه از رابطه‌اش با سالارالدّوله دانسته است.[14] البته بر پایة اسناد موجود نمی‌توان این سخن را تأیید یا نفی کرد؛ همچنانکه واقعاً نمی‌توان علّت اصلی پیوستن ملک‌المتکلّمین به سالارالدّوله را تشخیص داد. سفر ملک‌المتکلّمین به کردستان و پیوستن به سالارالدّوله، آخرین مرحله از سلسله سفرهای داخلی و خارجی او بود. ملک‌المتکلّمین در ایام جوانی خود به هندوستان و عربستان و ... سفر کرد. در داخل ایران هم از بوشهر، تبریز، رشت، انزلی، مشهد، شیراز و ... دیدار نمود و در همه‎جا با سخنرانی و موعظه، مردم را با اندیشه‌های نو آشنا نمود.[15] شاید بتوان گفت سفر او به کردستان هم در پیوند با سایر سفرهای وی بوده است.

[سند 1]

یادداشت ملک‌المتکلمین

روزنامه ادب ـ س 4 ـ ش: 156؛ صفحات 1 و2و3

موضوع: مکتوب از کردستان

7 جمادی الاخر 1323 ـ 9 اوت 1905

بعد العنوان میدانید مخلص، غالب از بلدان داخله و ممالک خارجه را سیر نموده و از انتظامات یا بی‌نظمی هر بلد بی‌اطلاع نیستم. از زمانیکه وارد مملکت کردستان شده‌ام، با کمال تفحص کمتر در هیچ نقطه از نقاط ایران این قسم نظم و امنیت دیده شده، با آنکه کردستان که مسکن ایلات و سرحد عشایر جاف و بالطبع مردمان بادیه‌نشین آن متهور و وحشی هستند و جز در تحت سیاسات شدیده یا یک قوه نافذه نمی‎توان آنها را امن و راحت نگاه داشت؛ چنانچه سابق بر این، کمتر وقتی بود که در هر سمتی یا فریاد قتل نفوس یا ضجه و عجه بر بادی اموال بلند نبود؛ میتوانم عرض کنم اگر بدقت کسی در دفتر جنایات دیوانخانه شرعیه و عرفیه سنندج که پای تخت این مملکت است رجوع کند، ملاحظه میکند که در هر صفحه، عمدة مطالب آن، ملاحظه احکام قصاص یا دیات است ولی در این زمان از وقتی که لوای حکمرانی حضرت مستطاب ... آقای سالارالدوله افراشته شده، می‌توانم عرض کنم مصداق «ویلعب الصبی بالذئب الحیه و یعیش الحدی مع الذئب فی المرتع» ظاهر و آشکار.

هرکس به کار خود مشغول و از ظلم ظالمین و زحمت متعدین مامون؛ از جمله آثار خیریه و اعمال حسنه این شاهنشاه آزاده آنکه در سوابق ایام، صد و هشتاد تومان مالیات جمع قمارخانه این ولایت بود و حکام جزء قریب هزار تومان از مردم میگرفتند و حکم اباحة میسر[16] بلکه همه قسم ترتیبات میدادند و بواسطه این اخذ عمل چه خانها[17] که خراب شد و چه دکانها که از متاع، خالی گردید. (بس جامه‎فروش رفت و دستار، بس خانه که سوخته است دکان) پس از تشریف فرمائی موکب مبارک و اطلاع بر این فعل شنیع مالیات صد و هشتاد تومان را از کیسة فتوت مرحمت فرموده؛ امر بانهدام آن آیینة مشؤمه فرمودند. (چنین کنند بزرگان چه کرد باید کار) دیگر تنظیف طرق و شوارع چون شهر سنندج در واقع در گوشه واقع شده و مردمان متوسط آن هم کمتر عادت به نظافت و پاکی نموده‌اند قبل از ورود موکب مسعود و الا کوچه‎ها کثیف و معابر، تمام پُر از مزبله و کثافت، دو روز بعد از ورود به امر نافذالاجرا مجلس جهت تنظیف بلدیه تشکیل فرموده؛ به ترتیب خیلی سادة بی‌خرجی که زحمت فوق الطاقة بر اهالی نباشد کوچه‏ها را تنظیف که هرروز دو مرتبه تمام کوچه‎ها جاروب‎کشی و آب‎پاشی میشود و شبها هم در هر بیست قدم فاصله در خانها، چراغهای ستونی روشن که میتوان گفت شهر سنندج و کوچه‌های آن که چراغ در خانها کمتر دیده می‌شد تمام روشن و از حیث کثافت، پاک و پاکیزه. دیگر از تأثیرات جدیده که قوام حفظ‌الصحه هر بلدی از بلدان ایران منوط بوجود اواست، پاکی آبهای حمامات است؛ خواطر محترم اهالی مسبوق است که اهالی ایران کلیه طبعاً عادت به نظافت ندارند و اگر [...] استاد حمامی را بگذارند دو سال یک مرتبه مایل نیست که آب خزانهای حمامها را عوض یا تبدیل کند مگر آنکه مورد عتابات شدیده واقع شود؛ جناب‎عالی در مرکز پای‌تخت ملاحظه فرموده‌اید غالب حمامات اگر آب خزانه‌ها را تجزیه کنند شاید عشر از اعشار آن آب باشد و الا مملو از میکروبهای مهلکه که از برای اتلاف نفوس استادان حمامات ذخیره کرده‌اند؛ معلوم است وضع پای‎تخت که اینقسم باشد شهرهای خارج از مرکز حالش ظاهر و هویداست. پس از استعلام از بعضی قدغن اکید فرمودند و انتظام ابتکار را محول به مقرب‎الخاقان آقا رسول‎خان خاصه تراش مخصوص که از اشخاص صحیح است فرمودند؛ میتوانم عرض کنم جا دارد اگر خط آهن داشتیم همه هفته جنابعالی را برای استحمام به سنندج وعده‌خواهی نموده، از آفات محزونه آبهای متوالد المیکروب حمامهای طهران محفوظ مانید؛ عمده مطلبی که میتوان عقدالواسطه و درةالتاج انتظامات این مملکت به اقدامات مجدانه این شاهنشاهزادة غیور عادل شمرد، جلوگیری از تعدیات و تجاوزات عشایر جاف است که در خط فاصل سرحد منزل دارند و همه ساله تجاوز نموده، وارد اراضی ایران شده؛ باقسام مختلفه، اسباب خرابی و اتلاف نفوس و سرقت اموال و چرانیدن محصول رعایای بلوک اورامی و غیره می‌شدند؛ پس از ورود بدارالایاله بدو مقدمه حکیمانه، یکی ترتیب اردوی دولتی و دیگر ایفاد ارقام مرعوبانه تهدیدآمیز به رؤسای عشایرجاف بکلی جلوگیری از تعدیات آنها فرموده که این مسئله اسباب حیرت تمام اهالی شده بلکه بعضی از اشخاص شریر آنها که همیشه مصدر شرارت و تعدی بودند به مجرد استماع ورود موکب مبارک از سرحد عقب نشستند؛ صرف‌نظر از ورود خاک پاک ایران و ترتیب ییلاق پیش سنوات سابقه خودنموده، سلامت را در نزول بخاک عثمانی دانستند و تجاوز را مورث خطر عظیم شناخته؛ خود و بندگان خدا را راحت نمودند. مقصود از این عرایض آنکه جنابعالی اینگونه مطالب را در جراید غراء ثبت فرمایند تا اینکه دستورالعمل شود از برای باقی حکام که چگونه باید حفظ رعایا که ودایع‌الهیه هستند، بنمایند و سرحدداران بچه قسم باید حفظ حدود فرمایند.

(ادب): مکتوب فوق را جناب مستطاب ... حاجی میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین باداره مرقوم داشته‌اند؛ صحت و متانت و امانت حاجی ملک بر اغلب هموطنان واضح است. مآثر جلیله او را از قبیل تأسیس مکتب و مدرسه ناصری در بمبئی و مدرسه عضدیه در انزلی و شرکت اسلامیه در اصفهان و سایر خدمات او را بحوزة تمدن کمتر کسی است نشنیده باشد و ما با نهایت شوق عین مکتوب حقیقت اسلوب را درج نمودیم و ازدیاد عمر و عزت و شوکت حضرت مستطاب اشرف ارفع اعظم والا آقای سالارالدوله را از بارگاه حضرت احدیت مسئلت داریم.

[سند 2]

یادداشت ملک‌المتکلمین

تربیت ـ س 8 ـ ش: 372 ـ صص 1889 و 1890

1 جمادی‌الثانی 1323

چند روز پیش، وقایع‎نگاری بلیغ بتوسّط یکی از ثقات، شرحی از نظم و انتظام امور حکمرانی کردستان و بهبودی‌های حالیة آن سامان بادارة تربیت نوشته؛ اسباب مبلغی مسرت و اُمیدواری گردید و مستعد درج آن اخبار بُودیم که مؤیّدی تأیید آن روایات نُمود و بر بهجت و استظهار طالبان اصلاح افزود؛ توضیح آنکه جناب مستطاب ملک‎المتکلمین آقا میرزانصرالله واعظ مشهور اصفهان که از فضلای طلیق اللسان و آگاهان عصر و زمان است، شرحی از کردستان بجناب مستطاب شریعت نصاب آقای حاجی میرزا یحیی ـ سلمه الله تعالی ـ نوشته جناب مستطاب معظّم عین آن شرح را بادارة تربیت فرستاده؛ چُون مضامین دوُ مرقومه تقریباً یکی بوُد و از سعادت مردُم آن ایالت اعلام و اِخبار مینمود، مستعدّ انتشار خبر و بثّ اثر گشتیم و قبل از شروع بنقل قول گویم:

ممالک محروسه و ایالات ایران کلاًّ در حکم خانة اعلیحضرت قویشوکت شاهنشاه رعیّت پناه ـ ارواحنا فداه ـ است و اولویّت شاهنشاهزادگان در آبادکردن سرای پدر تاجدار خود امری مسلّم میباشد و منّت خدای را که حالا آن وجوُدهای باجوُد متذکر گشته؛ بر آن سرند که این وظیفه مقدّس را ادا نمایند و کشور را بیارایند. خلاصه وقایع‌نگاران محترم میفرمایند:

قبل از ورود حضرت مستطاب اقدس ارفع والا شاهنشاهزادة معظّم سالارالدّوله حکمران ایالت کردستان و مضافات ـ دامت شوکته ـ طرق و شوارع امنیتی نداشت و قطّاع‎الطّریق اموال مردُم را بیغما میبردند و هفتة نبود که چندین قتل نفس نشود. منّت خدای را که پس از وروُد مرکب معلّی، یکمرتبه آن مفسدة رفع شد و عموُم ساکنین کردستان بفیض و فوز آسایش فایز شدند و نادروقتی این سرزمین به امنیّت و آسایش حالیّه بوُده است.

یکی از تفاوتهای حال با سابق آنکه ایلات و عشایر جاف که در خاک کُردستان اقامت دارند، همه‎ساله از سرحدّ تجاوز نموُده، در بلوک مریوان و غیره انواع تعدّیات میکردند؛ حضرت معظّم والا، تدبیر حکیمانه فرموده؛ تشکیل یکی اردوی نظامی بریاست جناب جلالتمآب اجل ظفرالملک رئیس قشون کردستان، و آن قریب سه هزار نفر سرباز و سوارة افشار و شرف توپخانه میباشد؛ بمجرّد و تشکیل این اردو جلو تعدیّات غارتگران گرفته شد؛ تدبیر دیگر دستخطهای متعدّد که بروسای عشایر جاف مرقوم فرموُدند، کار بسامان رسید.

دیگر اموُر نظامی این ایالت نمایشی نداشت؛ حالا بامر حضرت معظّم، همه روُز سرباز و سایر اجزای نظام بالبسه و اسلحه مشق میکنند و اطاقی در عمارت حکومتی مخصوص اموُر نظامی معیّن فرموده و جناب امیرالأمرا غلامحسینخان میرپنج بریاست اطاق برقرار گشته و چوُن مشارالیه از صاحبمنصبان بزرگ و معلّمین اوّل توپخانه است، مستعدّین را درس تاکتیک میدهد که اهل نظام در موقع بدرستی از عهدة خدمت برآیند و حضرت والا خود کمال مراقبت را در کار ادارة نظام دارند؛ گویند در چند نقطة شهر، قراولخانة[18] خواهند ساخت و در همه قراول خواهند گذاشت. دیگر دیوانخانة عدلیّه و تجارت این ولایت است که سالها بی‌قاعدة میگذشت و کمتر در آن، رعایت حقوق میشد. حالا این دَوایر معظّم را حضرت معظّم بجناب میرزا حبیب‎الله‎خان منشی‎باشی از آدمهای دُرست‎کار محوّل فرموُده و طوری کارها بدرستی میگذرد که طرف تمجید خاصّ و عام است و مجلس تجارت، هفتة دو روُز در دربخانه منعقد میشود و شش نفر از معمّرین معتبر و متدیّنین تجّار در مجلس نشسته، رسیدگی بکارها مینمایند و اگر کار بیشتر باشد، هفتة یکروز بر انعقاد مجلس افزایند.

دیگر کوچه‌های سنندج خیلی کثیف بوُد؛ رفع و تنظیف آنرا مجلسی منعقد فرمودند و حالا بمراقبت مجلس، هرصبح و عصر، معابر را جاروُب میکنند و آب میپاشند و راهها پاک و تمیز است. آب حمّامهای شهر نیز خیلی بد بود. امر شد ماهی دوُمرتبه عوض کنند تا پاکیزه و بی‌ضرر باشد. دیگر سالی یکصد و هفتاد یا هشتاد تومان با سهم مالیات قمارخانه در جزء وجوُه دیوانی مُباشرین میگرفتند و باین واسطه، فعل حرام علنی در کار بوُد و اسباب هزارگونه خرابی حضرت معظّم والا چوُن جمع ولایت را دیدند، خطّ بطلان برین قلم کشیدند. قمارخانه‌ها بسته و غدغن شد، اَحَدی مرتکب این عمل نشود. دیگر داستان تریاک‎کشی بود که جهّال، با جان خود بازی میکردند. حکم مؤکّد فرموُدند که اَحَدی بشرب افیون اقدام ننماید. دیگر کرسی ولایت شبگرد نداشت و اشرار در تاریکی شب هرچه میخواستند میکردند. حضرت والا بعد ورود فوراً کدخدا و شبگرد معیّن فرموُدند و کارِ نظم و آسایش باعلی درجه رسید.

دیگر از عادات معموله اهالی کردستان، رقص چوپی بوُد که زن و مرد بی‌حجاب دست هم را گرفته؛ بآهنگ دُهل و سُرنا میرقصیدند و این کار شنیع محرّک، اعمال شنیعة دیگر هم میشد؛ همینطور در سوُر و ماتم ازین قبیل احتفالات دایماً میدیدیم و غوغای آنرا میشنیدیم و علما قدرت منع نداشتند و چشم‎پوشی میکردند. امروز درین حکومت مقتدر، اثری ازین حرکات ناشایسته نیست؛ این است حالت حالیه و چوُن شما خیلی بمدرسه میل دارید، مژده میدهم که بخیال مدرسه هم هستیم.[19]

[سند شمارة 3]

یادداشت ذکاءالملک فروغی و شعر ملک الکلام مجدی

تربیت ـ س8 ـ ش: 374 ـ صص 1908 و 1909 و 1910

15 جمادی الثانی 1323

(کردستان)

یک ماه قبل، از مخبرهای ثقه، خبرهای خوش در باب مزایای حکمرانی کردستان بادارة تربیت رسید و ما روُح و خلاصة آن را در روُزنامة نمرة سیصد و هفتاد و دوُیّم درج کردیم و آن بمنزلة بشارتی بوُد که باهل مملکت دادیم زیرا که شاهنشاهزادگان بافرّ و شأن ما فی‌الحقیقه مالکان ازمه اموُرند و صاحبان اختیار مطلق و مَدار کارهای بزرگ و قصد و نیّت آنها در اموُر ملک و ملّت کمال مدخلیت را دارد و حالا که شاهنشاهزادة مثل حضرت مستطاب ارفع اقدس معظّم والا سالارالدوله حکمران ایالت جلیلة کردستان و مضافات ـ دامت شوکته ـ همّت فرموُده و مصمّم جلایل اعمال و اصلاح مفاسد و رعایت جانب رعایا و تفقد حال ابنای وطن عزیز ما گشته‌اند، باید همه خرسند باشیم و شادی کنیم که این خجسته درخت بروُمند ثمرهای زیاد میدهد و خیرهای کثیر میرساند و فواید وجوُد باجوُد اوُ شامل و عاید خاصّ و عامّ و دوُر و نزدیک میگردد. هفتة قبل، باز شرحی با قصیدة غرّا از نتایج افکار مَعالی آثار جناب مستطاب استاد البلغاء و افصح‎الشّعراء دانشمند بارع گوینده بی‌عیب حاجی میرزا مجید کردستانی متخلّص بمجدی ملقّب بملک‌الکلام از اعضای صحیحه حکومت کردستان بما رسید؛ دانستیم که حرفهای پیش همه راست بوُد و بی‌کم و کاست؛ چه تصدیق ملک‎الکلام تصدیق با وقوف بی‌غرض میباشد و ما بخود احتمال خلاف میدهیم و بآن مرد پاک صاف نمیدهیم.

باری قصیده فریده را که قریب به هفتاد بیت است و ملک‌الکلام در تهنیت تشریف‎فرمائی حضرت معظّم شاهنشاهزاده سالارالدّوله بحکمرانی کردستان بنظم آورده و بتشریف اشرف مباهی و مفتخر گشته، بسبک استادان سخن عنصری و غفاری گفته و راستی که این استاد همام مِقْدام یعنی ملک‌الکلام داد سخن‎سرائی را مثل همیشه درین چکامة معنبر شمامه داده و ما چند بیتی از آن را برای نمونه در اینجا درج میکنیم تا صاحبان ذوق ادب را بحالت طرب آریم؛میفرمایند ...

امّا سفر مکّة جناب ملک‌الکلام آن است که در حضرت شاهنشاهزاده ـ دامت شوکته ـ بخدمت کمربندد و عقدة دل خلقی را بگشاید. طاعت ما این است و عبادت جز این نیست و از نثرها که در مقدّمة این قصیده آن جناب ببندة اقلّ نوشته، این است:

بشارت میدهم که داروُی دردها کآنجا که برگذشت چو خضر خجسته پی نبود عجب که آب بقا جوُشد از سَراب نزول اجلال بندگان حضرت مستطاب اسعد امنع اقدس والا شاهنشاهزادة معظّم آقای سالارالدّوله ـ دامت شوکته ـ بکُردستان است که نومید بهار را باید تبدیل نموده و بمجرّد تشریف‎فرمائی اموُر ملک و دین را بر وجه احسن که در همه عُمر نظیر آن را ندیده‌ام تمشیت داده و تأسیس مدرسه را در سنندج وجهة همت والا نهمت فرموُده‌اند؛ ایزدش توفیق و بقاء‌ دهاد و دیدگان منتظران اشاعة عدل و احسان از غبار قدُوم میمونش بینا باد![20]

[سند 5]

[نامة میرزا نصرالله‎خان مشیرالدّوله وزیرخارجه به سالارالدّوله حکومت کردستان که نشان‎دهندة وجود نارضایتی از عملکرد سالارالدّوله در میان رجال حکومتی تهران و دیدگاه وزیرخارجه نسبت به سالارالدّوله و مردم کرد است.]

سواد کاغذ وزارت خارجه بحکومت کردستان، مورخه 12 شهر جمادی‌الاول 1323. مرکز اسناد وزارت خارجه، کارتن 13، پوشه 6، ص 13.

مرقومات مرحمت آیات کارگذاران حضرت مستطاب اشرف اقدس والا ـ روحی فداه ـ که سلخ ربیع‌الثانی تاریخ داشت، زیارت گردید. از نیل عواطف و توجهات گرانبهای حضرت اقدس اعظم والا کمال مفاخرت حاصل نمود؛ شرحی از اشتهارات طهران و اقدامات عادلانه کارگذاران حضرت اقدس در کردستان مرقوم یافته بود. اولاً بطورهائیکه مقرر شد و تصور فرموده‌اند در این، چیزی که بتواند بدادخواهی و معدلت‎جوئی حضرت اعظم افخم والا ـ روحی فداه ـ رخنه و نفوذی نماید از کسی شنیده نشده؛ بالفرض هم گفته شود، آنها که اهل اطلاع و بصیرت و داخل کارند، میدانند که از وجود مسعود کارگذاران حضرت مستطاب اشرف اعظم والا ـ روحی فداه ـ جز عدل و داد و رعیت‎داری و نوع‌خواهی چیزی ترشح و تابش نمی‌کند و محال است که آن مسموعات بی‌اساس که هر حرفیش مرکب از چند غرض و مرض است، بتواند با این معلومات که «کالشمس فی وسط السماء» است معارضه نمایند تا چه رسد به این که قابل قبول باشد؛ ثانیاً بندگان اعلیحضرت قدرقدرت اقدس‌ همایون شاهنشاهی ـ ارواحنا فداه ـ برای اصلاحات آن مملکت و تهذیب اخلاق فاسد و تربیت اغلب اهالی آن ناحیه که هنوز کامشان بحلاوت تمدن و انسانیت آشنا نشده و نظر به مذاق طبیعی بخون‎خواری و نوع‎کاهی عادت داشته‌اند، وجود محترم حضرت اقدس ـ‌روحی فداه ـ را به حکومت و صاحب‎اختیاری آن ایالت، انتخاب فرمودند که هم داد رعیت‌پروری را داده و هم آنها را از مراحم و عنایات ملوکانه محروم نفرموده باشند.

در این صورت بدیهی است اشخاصی که بازار را آشفته می‌خواهند و از سطوت معدلت گریزانند و اس اوضاع را بر ضد مسلک و انتظار می‌بینند تا چه درجه خاسر و خائب خواهند بود و به اراجیف و استشهادات بی‌اصل تشبث می‌نمایند. با این وصف، تشبثات و جعلیات آنها چه سروصورتی خواهد داشت و در نظر اهل بصیرت چه می‌رساند. از خداوند می‌خواهم که همواره وجود مسعود مبارک کارگذاران حضرت اشرف اسعد اقدس والا ـ روحی فداه ـ را با کمال صحت و شوکت و اجزای معدلت و دادخواهی کامیاب فرماید.

نصرالله مشیرالدوله

منبع: اسناد بهارستان شماره 5

عنوان کامل مقاله: نگاهی به رابطه میرزا نصرالله ملک المتکلمین با شاهزاده سالارالدوله در کردستان



[1]. بامداد، مهدی، شرح رجال ایران در قرن 12، 13 و 14 هجری، ج1 (تهران: زوّار، ‌1347)؛ ص 48.

[2]. افضل‌الملک، غلامحسین، افضل التواریخ (تهران:نشر تاریخ ایران، 1362)؛ ص 90.

[3]. همان؛ ص 187.

[4]. اسناد حسینقلی‎خان نظام‌السلطنه مافی، ج1( تهران: نشر تاریخ ایران، 1386)؛ ص 275.

[5]. همان؛ صص 397 ـ 396.

[6]. مردوخ، محمد، تاریخ کرد و کردستان (مردوخ) ج2 (تهران: چاپخانة ارتش، بی‌تا)؛ ص 232 و نیز: حبل‌المتین، سال 12، شمارة 36.

[7]. مردوخ، همان؛ ص 233.

[8]. ملک‌زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1 (تهران: علمی، 1363، چاپ دوم)؛ ص259.

[9]. مردوخ، همان؛ ص 233.

[10]. کسروی، احمد، تاریخ مشروطة ایران (تهران: امیرکبیر، 1373)؛ ص596.

[11]. همانجا.

[12]. روزنامة ادب، سال چهارم، شمارة 174؛ ص 5.

[13]. کسروی، همان.

[14]. همانجا.

[15]. ملک‌زاده، همان؛ ج 1؛ صص 161 ـ 157؛ روزنامة ادب، سال چهارم، شمارة 156؛ ص 3.

[16]. قمار.

[17]. خانه‌ها. (در موارد دیگر نیز «ها»ی بدل از کسره با «ها»ی جمع ادغام شده است.)

[18]. قراولخانه‌ای.

[19]. نام این مدرسه، سالاریه بود. (حیرت سجادی، عبدالحمید، پیشینة آموزش و پرورش کردستان، ج1 (تهران: عابد، 1380)؛ ص 24.)

[20]. به‎رغم روایت‎های جانبدارانه، روایت دیگری توسط محمد مردوخ کردستانی نویسندة تاریخ کرد و کردستان، که در آن مقطع از رجال مؤثر کردستان بود، نقل شده که کاملاً متفاوت با این نوشته‌هاست؛ او می‌نویسد:

«پس از عزل ناصرالملک روز جمعه 25 محرم 1323 شاهزاده ابوالفتح میرزای سالارالدّوله پسر مظفرالدین‎شاه حاکم کردستان شد. هنگام رسیدن به میان کسبه از توی کالسکه خودش امر می‌داد و با دست هم اشاره می‌کرد که به خاک بیفتید! به خاک بیفتید! مردم بیچاره هم عموماً به خاک افتاده، زمین اطاعت را بوسیدند. خود شاهزاده از خاک افتادن مردم می‌خندید و به توپخانه که رسید مرتضی‎خان شجاع لشکر اردلان را که ریاست توپخانه را داشت، امر داد، دراز کشیدند و کتک‎کاری کردند که چرا توپ کم‎صدا بود... به دارالحکومه که رسید شاهزاده بدون این که بنشیند، سرپا شروع کرد به بیانات گنده و زمخت و تاپ و توپ گفتن که من حاکم نیستم؛ من ملک‎الرقاب هستم. شاه بابام کردستان و گروس را به من بخشیده؛ من بر حیات و ممات اهالی کردستان و گروس مختار و مسلط هستم. هرکس را اعدام کنم یا با هرکس عطوفت و مرحمت داشته باشم، از من نمی‌پرسد ... در دورة شاهزاده بگیر و ببند و جرم و زور و کلاه کاغذی شدت پیدا کرده، اطمینان جانی و مالی برای احدی باقی نبود. از پول‌هایی که از مردم می‌گرفت، چندین فقره املاک و آبادی خرید ... روز به روز بر تضییفات و فشارات و ناآرامی افزوده می‌شد و عدم رضایت از وضع حکمرانی شاهزاده عمومیت پیدا کرد. (مردوخ،همان؛ صص 283 ـ 236)»




منبع بازنشر: سایت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی



 
تعداد بازدید: 945


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: