29 مهر 1391
مهدیقلی هدایت (ملقب به مخبرالسلطنه) (زادهٔ ۱۲۴۳ در تهران – درگذشت ۱۳۳۴، تهران) حاکم آذربایجان و نمایندهٔ مجلس در زمان قاجار و از مدافعان کودتای سوم اسفند و وزیر علوم، وزیر عدلیه و صدراعظم دوران رضاشاه بود.
او زبان و ادبیات فارسی، عربی، آلمانی و فرانسوی را خوب میدانست، تاحدی به زبان انگلیسی هم آشنا بود. در فن گراورسازی و کلیشهسازی سررشته داشت و به موسیقی علاقه بسیار داشت و از نظر علمی آن فن را آموخته بود. در ریاضیات، هیئت و فلسفه هم اطلاعاتی داشت. مهدیقلی هدایت در زمرهٔ رجال نادری است که حوداث زندگی و اتفاقات کشور را به طور روزانه یادداشت کردهاست که امروز به صورت کتابهای متعدد یکی از منابع تاریخ معاصر میباشد. مهمترین اثر او در این زمینه کتاب خاطرات و خطرات میباشد. مهدیقلی خان هدایت قریب پنجاه سال در صحنه سیاسی ایران بازیگری داشت. گاه در مقام استانداری و وکالت، گاه در مقام وزارت و صدارت از مهرههای اساسی تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. مقبرهٔ او در محله دروس تهران در خیابان هدایت واقع است.
هدایت در کتاب خاطرات و خطرات خود به نکات بسیاری اشاره کرده است. یکی از وجوه این اثر ماندگار مهدی قلی خان نقدی است که روشنگرانه به تحولات فرهنگی آن دوره دارد. شاید بسیاری با رهاوردهای سیاسی مخبرالسلطنه همراه نباشند به ویژه اینکه برخی او را قاتل محمد خیابانی می دانند اما به هر صورت نمی توان از نقدهای جدی او به تحولات فرهنگی گذشت به ویژه اینکه امروزه به جرأت می توان گفت که بسیاری از این نقدها هنوز کارآمدند. پیشینه (پایگاه عبرت پژوهی تاریخی) برخی از فرازهای خاطرات و خطرات پیرامون تحولات فرهنگی را منتشر می سازد:
بلاى تقلید
تمدن و تربیت در مشرق سابقه دارد در مغرب در اکتشافات علمى و صنعتى پیش افتادند در اخلاق هنوز بمقام مشرقیان نرسیدهاند بلکه در مائه اخیر که مذهب اهل حل و عقد ماتریالیسم شد عقب رفتند تمدن بولوارى بر تمدن لابراتوارى غلبه کرد و آن تمدن ناچیز بما سرایت. تمدن را بصورت گرفتیم کلاهمان را عوض کردیم که رنگ تمدن بخود بدهیم در حوزه خواص ملیت ما از دست رفت در مقابل هنرهاى لابراتوارى بىسیم رادیو هواپیما مستسبع شدیم، رقص قمار شرب تظاهر بفواحش را ترقى دانستیم افکار بىپاى ماتریالیسم را بخود راه دادیم که امروز از بیداد آن همه جا غوغا بپا است و فریاد بلند. دور سر خود چرخ میزنیم و نمیدانیم چه کنیم یکى از مراحل رسیدن براه عاقبت برگشتن از این راه غوایت است که العود احمد و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم.
ما زندگىاى داشتیم ساده، آرام، بىدغدغه، خالى از بغض و تکلفات مزاحم، یک اطاق براى زندگى کافى بود در آن زیست میکردیم، میخوابیدیم، غذا میخوردیم، امروز اطاق خواب معطل، تختخواب اطاق ناهارخورى معطل، بساط تغذیه اطاق دفتر اطاق سالن حتى اطاق قمار لازم شده است براى تدارک بهمین نسبت بحرص و دزدى افزوده.
سابق یک اطاق یا دو اطاق براى زندگى یک خانواده کافى بود اطاقها طاقچه داشت بجاى میز و قفسه رف داشت که کالاى پس دستى را بالاى رف میگذاردند (صندوقخانه) رختخواب را کنار دیوار، امروز تختخواب میز صندلى نیمکت قفسه جا تنگکن منزل لازم است، همه این تکلفات زندگى را دشوار کرده است رشک و حسادت را بسیار و تلاش روزى را مشکل.
طمطراقى اگر بود در منازل مستور بود امروز در سینما، هتلها، رستورانها، قهوه خانه ها و شیرینى فروشى ها مکشوف و برملا است همه سبب رشک، حسد، رقابت و بدتر از همه تخریب زندگى خانواده و ترویج فحشا. لازم نیست کمونیستها بر سر نکاح بخود زحمت بدهند این طرز زندگى روزبروز بالاتر خواهد رفت دزدى خانقاه ها هرجا دایر بود زندگى وارستگان براى قوم سرمشق استفاده اخلاقى، از حرص و دویدن دنبال دنیا منصرف میشدند و تسلى میافتند حال آنهمه از دست رفته است همت مقصور در استفاده از شهوات و نفسانیات است «جهد کن که از عشرت کام خویش بستانى» از شعر دیگر حافظ و امثال آن یاد نمیشود:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
تا سى چهل سال قبلا باصطلاح دموکرات نبودیم اما زندگى دموکرات داشتیم، اعیان و اشراف در مساجد در روضه خوانیها با عامه اصطکاک داشتند، دستگیرى میکردند، خرجها مى- دادند، درب خانه ها باز بود، سفره ها پهن، خانه اى نبود که در آن وسیله پذیرائى ده الى بیست نفر از هرجهت فراهم نباشد حتى رختخواب. خدمه از مرد و زن بحد خود قانع و راضى بودند فاضل ناهار دربار را در سبزه میدان میفروختند کمتر خانه اى بود که چهار پنج نفر را از مرد و زن جمع آورى نکند تا صد و دویست هم میرسید.
وزارتخانه ها سفره عام داشتند خلطه و آمیزش زیاد بود همه خرسند بودند از گوشه و کنار حرفهاى تازه را نفهمیده بگوش مردم میکشیدند و مورد اعتنا نبود. عنوان مجلس که پیدا شد سخنهاى سخیف و افکار کثیف در عنوان آزادى بىپیکر بر سر زبانها افتاد بتقلید تمدن بولوارى و تفنن در بیعارى رشته زندگى ساده خودمان از دست رفت و پا بدایره تجدد گذاردیم آن دموکراسى حقیقى فراموش شد و فساد اخلاق بالا گرفت درب خانه ها بسته شد، علاقه ها گسسته، شکایات پیوسته.
روزبروز بر تکلفات زندگى افزود و از تعیشات عمومى کاست. بین طبقات افتراق افتاد و از هر طرف تزریق نفاق شد کارخانه اگر داشتیم بازار ارسىدوزها بود باز هم العود احمد.
وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ «۱» آنانکه میشکنند پیمان خدا را پس از پیوستن و میبرند رشته رسیدن به امر اللّه را و فساد میکنند در زمین لعنت او بر ایشان و براى ایشان بدى سراى دیگر خواهد بود (در همین سرا مىبینیم) وقت آن است که بگویم، اما از دل، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ «۲».حکایت ما حکایت آن مکتبدار شد که شاگردان روى مواعده گفتند جناب میرزا خدا بد ندهد مگر کسالت دارید؟ امر بر جناب میرزا مشتبه شد برخاست و از پى معالجه رفت.
مرض را در ذهن ما تزریق کردند و مشتبه شده ایم تا رفع اشتباه نکنیم صحت نخواهیم یافت.
مرض در ممالک سایره، آزادى و مساوات دروغى است در ولایت ما تعقیب تمدن و ترقى بولوارى و تکلفات مضر.
نکاح که در اسلام مورد تأکید بسیار است رو به تقلیل است إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ «۳» اگر ارتباط مرد و زن را بشود در تحت قانون آورد بهترین قوانین چه در آمیختن چه در گسیختن قانون اسلام است (افکار امم صفحه ۱۸۸) در میان مترقیان روزبروز در کاستن است.
بواسطه رفع حجاب، در حقیقت حجب و قبول رسوم ناباب و تقلید هرزه گردان پاریس تکلف در لباس بجائى کشیده که عایدات مشروع و حلال هشتاد درصد وفا به ایفاى مد نمیکند لباس صبح لباس ظهر لباس عصر لباس شب کفش و جوراب و کلاه همرنگ دامن.
مد چیست ز عادت تو هرچه وارو در کاستن موى ز طرف ابرو
تغییر برش بجامه و کفش و کلاه رنگ غلط لب و سرانگشت و مو
سابق وسمه میکشیدند سرانگشتان را حنا مىبستند چون پولى بخارج نمیرفت وحشیگرى بود حال که مبلغى گزاف به بهاى ماتیک میرود نشانه ترقى و تمدن است.
خلق را تقلیدشان بر باد داد اى دوصد لعنت بر این تقلید باد
بگوئیم مد هم وسیله انتشار ثروت است، در صورتى خواهد بود که از متاع داخله باشد نه از جنس خارجه و منحصر به ثروتمندان به بلاى جان بىثروتان بشود و مزید رشک.
ازدحام زن در ادارات بر ضرر خانواده است مگر زنهاى جاافتاده در بهدارى و فرهنگ که مقتضى حفظ عفت و تجزیه مدارس دختر و پسر است.
مردها از بیکارى فریاد دارند زنها هم وظیفه خود را از دست داده پا در کفش مردها میکنند یکى از جنگهاى آتیه جنگ زن و مرد خواهد بود زن بهتر است به وظیفه خود بپردازد.
حرص بصادرات زنها را در خارجه بکار کشید ما آن حاجت را نداریم صرف تقلید است با فکر شیطنت
اما مدرسه
برنامه مدارس ما صحیح نیست هنوز یک مدرسه با تمام ملزومات نداریم و مدرسه زیاد میکنیم و افادهچى ناقص مىسازیم از هر طبقه در مدارس قبول مىکنیم و یک رقم تدریس. ادارات ما روزبروز پر میشود از اجزائى که طرف حاجت نیستند. چند سال است که مدرسه فلاحت داریم یکنفر که بحقیقت فلاحت بداند تربیت نشده است اگر هم ندرتا یکى چیزى آموخته است بآبادى ملک پدرش نپرداخته. شاگرد مدرسه فلاحت باید از اولاد ملاک باشد دنبال فلاحت برود نه دنبال بازرسى فلان اداره و اگر از رعیتزادهها هم یکى بمدرسه مىآید براى تعقیب شغل پدرش نیست در ادارهاى صندلى میخواهد.
در ممالک سایره محصلین قانون وارد خدمت دولت مىشوند از شعب دیگر موقوف به حاجت است.
ممالک مترقى براى هر حرفه، نجارى، آهنگرى، خانهدارى، آشپزى، خیاطى و غیره مدرسه دارند مدرسه دستگاه کارمندسازى است نه مردمى که چهار کلمه از اینجا و آنجا یاد گرفته معطل بمانند مزاحم باشند. مدرسه در دهات بطرزى که برنامه مرتب است سبب خواهد شد که رعیت و زارع از دست برود همه در شهر بریزند و از دولت کار بخواهند مختصر بودجهاى که داریم باید صرف مدارس شهرى مفید بشود در مرحله اولى طب، مکانیک، مهندسى، حساب و کارهائى که مشترى داشته باشند و پى کار خارج و آزاد بروند.
امروز از مدارس لازم مدرسه معلمسازى مهم است معلم نداریم مدرسه میسازیم خصوص در حساب و ریاضى و از همین جهت جوانان ما از ریاضى گریزانند.
بجاى مدرسه در دهات بدستیارى شاگردان مدرسه فلاحت فرمهاى فلاحتى ترتیب بدهند که نمونه باشد فعلا بمراتب بهتر است. میدانم مرا تخطئه میکنند لیک نفى حکمت مکن از بهر دل عامى چند در دهات همان مکتبخانه هاى ساده قدیم کافى است. دستگاه نمیخواهد.
سردفتر برنامه مدارس ما باید دیانت باشد آنهم در تحت نظر مردمان متدین روشن- فکر که حقیقت دیانت و حکمت آنرا بیاموزند نه قناعت بسطحیات کنند و به متشابهات بپردازند.یکى از کسان من که لیسانس گرفته است میپرسد که حضرت فاطمه (ع) چه نسبت با حضرت حسین (ع) داشت تف بر این معارف.
مدرسه باید مربى اخلاق باشد حتى جوانان فاسد الاخلاق را خالى به پیشانى بنهد.
مولوى گوید:
تیغ دادن در کف زنگى مست به که افتد علم ناکس را بدست
دزدهاى مدرسه دیده بکمک فنون علمى دزدى میکنند.
دو طایفه امروز در جامعه مشترى مدارس ناقص هستند و قانع به خواندن بدون استطاعت امتیاز صحیح از سقیم روزنامه نویس براى ازدیاد مشترى و اهل فساد براى انتشار افکار ناهنجار و تولید وسوسه در افکار.
مدرسه باید کارآگاهان سربزیر بسازد نه مفسدان سربهوا. نیچه آلمانى هم اگر خوشخیال بود عاقبت اندیش نبود. این را هم بگویم عالم بهر فنى بیش از حاجت، وجود معطله خواهد بود.
دیانت ما نکته اى از تربیت اخلاقى سیاسى و اقتصادى فروگذار نکرده است، راستى، درستى، مردمدوستى، میانه روى، دستگیرى، کسب روزى از راه حلال، آموختن علم، سیاحت در آفاق و احتراز از فساد، عناد، تبذیر، اسراف و مناهى.
فایده اى که از توسعه مدارس برده ایم این است که جمعى را از رشته خود منصرف کرده ایم چند کلمه ناقص آموخته اند و بار بودجه مملکت شده اند بدون هیچ نتیجه یا رفع حاجتى همه حریص در تلاش کسب ثروت نه ایمان دارند و نه وجدان نه بحدى قناعت. نه وقوف کافى بشغل خود.
مراقبت در اخلاق در مدرسه امرى است مهم یک بداخلاق جماعتى را بداخلاق میکند اخلاق فاسد مسرىتر از اخلاق نیک است.
ندیدستى که گاوى در علفزار بیالاید همه گاوان ده را
کارمند
وظیفه دولت این است که زندگى را ببرد روى سادگى بىآلایشى، ما مقلد على (ع) هستیم ما را چه به طمطراق تبذیر و اسراف تا کارمندان تأسى کنند حسد، رقابت و رشک کم شود. حتى الامکان به بیت المال کمتر زحمت بدهند اوحى الى داود انک نعم العبد لو لا تأکل من بیت المال وحى شد به داود که تو بنده خوبى هستى اگر از بیت کارمندان دولت باید افتخار بخدمت مملکت داشته باشند و خدمت مملکت باید مقام احترامى داشته باشد مکنت و ثروت در آن مدخلیت نداشته باشد و اگر ثروتمندى لیاقت خدمت به دولت و ملت را داشته باشد بخزانه مملکت تحمیلى نکند نه خدمت را براى تحصیل ثروت بخواهد کما نحن فیه. در عینحال باید کارمند در معیشت آسایش داشته باشد و رعایت عائله او بشود که از تشکیل خانواده طفره نرود چنانکه در نظام براى هر فرزند مبلغى بر حقوق کارمند مىافزایند در ممالک سایره سفراء را از ارکان ثروتمند اختیار مىکنند که بیشتر از بودجه حفظ آبرو بکنند و ما …
درحال کنونى جادارد دولت بین کارمندان باسواد و خط و بىسوادان با خطوط لا یقرء امتیازى بگذارد ماشین تحریر خط را از بین برده است آنجا که به ماشین نتوانسته اند متوسل شوند باید از رمل سررشته داشت تا بتوان خطوط را خواند.
خط چنان به ز قلم راننده که بیاساید از آن خواننده
اردشیر به مبلغى محتاج شد تاجرى تقبل کرد بشرط آنکه پسر او را کار دولتى بدهند اردشیر نپذیرفت که کارمند دولت باید بشغل خود مفتخر باشد خرید و فروش نمىشود و ثروت در آن معتبر نیست.
نه فقط وظیفه دولت است که باقتصاد زندگى کند ثروتمندان را هم باید از اسراف و خودنمائى منع کرد ثروت در راه تدارک ثروت صرف شود تا مردم مملکت مستفیض شوند و بىکار نمانند.
منع کسب ثروت ضرر جماعت است ثروت هرچه بیشتر بهتر لیکن باید از راه حلال کسب و بحاجات مبرم جماعت صرف شود به تجمل و تعیشات نامشروع منابع ثروت مملکت را ضایع نکنند به اباطیل بیگانه بهدر ندهند ثروت در بانکها جمع شود و بمصرف توسعه تجارت و تولید منابع ثروت برسد ثروتمندان نباشند بانک نخواهد بود. مدارس، مساجد، حمام، پل، کاروانسرا و آبادیهاى دیگر را در مملکت ثروتمندان کرده اند.
طبع ایرانى تجمل پسند و خودنما است مرد آخر بین مبارک بنده است کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا
تجار ما هم از پیکر دررفتهاند سابق معروف بود نان بشیشه میمالیدند و تجار معتبر به
قاطرى قناعت داشتند امروز میز شام و ناهارشان از هرکس رنگینتر است تختخوابشان مزینتر و اتومبیل نمره اول را سال به سال عوض میکنند رقابتى شده که مردم خانه ملک و کالا را میفروشند و اتومبیل میخرند که از گردشگاه ها استفاده کنند همه معایب برمیگردد روى زندگى طمطراقى و انصراف از تقوى، تقلید معیشتى که امروز جهان را مستأصل کرده است.
در زمان ناصر الدین شاه تا اواخر درشکه منحصر بود به دربار و چند نفر از اعیان، سایرین حق سوارى درشکه نداشتند پدرم اواخر درشکه داشت اما اخوان اجازه سوارى نداشتیم مسافات دور را با اسب طى مىکردیم از علماء اول کسىکه درشکه سوار شد مرحوم سید عبد اللّه بهبهانى بود و باز سالها علماء مرکبشان قاطر بود.
حال در خیابان ردیف اتومبیل ایستاده راه بر عبور و مرور مسدود است تصور میکنیم پیش رفته ایم. بلى! حاجت بوسائل نقلیه افزوده لیکن باید عمومى باشد وسایل عمومى را باید تمیز و مرتب کرد که مجبور به تدارک خصوصى نباشیم و باین اندازه سرمایه مملکت را بخارج نفرستیم.
معایب بسیار است همه میگویند و مینویسند و بگوشها باد است
فساد چرخ نبینیم و نشنویم همى که چشمها همه کور است و گوشها همه کر
مهدی قلی خان هدایت، خاطرات و خطرات، صص ۴۹۲ تا ۴۹۶
منبع: پایگاه تاریخ پژهشی و عبرت پژوهشی پیشینه
تعداد بازدید: 878