02 آبان 1391
سالهاي اوليه سده بيستم، سالهاي تحول در روابط دول اروپايي و تشکيل قطببنديهاي جديد سياسي بود. از آغازين سالهاي شروع سده بيستم، دولت ايران امتياز نفت را به تبعهاي انگليسي به نام ويليام ناکس دارسي واگذار کرد که منشأ تحولات و کشمکشهاي بسيار مؤثري بر تحولات داخلي، منطقهاي و بينالمللي شد. شايد هيچ امتياز ديگري را نتوان يافت که به اندازه امتياز نفت دارسي در تحولات تاريخ ايران در قرن بيستم تأثيرگذار بوده باشد. علت اين امر آن است که اقتصاد، صنعت و سياست بينالملل رابطه مستقيمي با نفت داشته و دارد و تحولات مربوط به يکي در ديگري نيز اثر ميگذارد.
اگر به نقش و تأثير نفت، رقابت روسيه و انگليس و آنگاه آلمان را در ايران بيفزاييم، اهميت مطلب آشکارتر خواهد شد. نفت و مسائل مربوط به آن هم جزئي از دايره رقابت دولتهاي اروپايي و بعدها آمريکا شد؛ رقابتي که در رقم زدن سرنوشت سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايران تأثير بسياري داشته و دارد.
دولت انگليس که در دوران حيات سلسله قاجار، روابط پرفراز و نشيب و رو به گسترشي را در ايران طي ميکرد، ايران را بيشتر به عنوان سرزميني حائل بين روسيه تزاري و مرزهاي مستعمره طلايياش ــ هند ــ مينگريست. به همين دليل چندان تلاشي براي سرمايهگذاري در ايران و دفاع از آن سرمايهگذاري و منافع احتمالي نميکرد زيرا ميخواست از تشديد رقابت و تحمل هزينههاي آن با روسيه با توجه به همجواري ايران و روسيه و فاصله بسيار طولاني ايران و انگليس، جلوگيري کند. مضافاً آنکه سياست انگلستان در ايران بر اين محور قرار گرفته بود که از رشد و توسعه ايران جلوگيري نمايد. تضعيف حکومت مرکزي، تجزيه مناطق استراتژيک و نهايتاً تقسيم ايران اقداماتي بود که از سوي انگلستان در ايران دنبال ميشد. يکي از راههاي تضعيف ايران ايجاد پايگاههايي بومي در مناطق حساسي نظير بختياري و خوزستان بود که مورد توجه بيگانگان قرار داشت.
با نگاهي به وضعيت دروني ساختار سياسي و نظامي دولت ايران در اين سالها، ضعف و ناتواني رو به تزايد دولت ايران از سده بيستم به بعد، به خوبي آشکار ميشود. ضعف و ناتواني دولت مرکزي از يک سو و ساختار ايلياتي ـ قبيلهاي جامعه ايران از سوي ديگر با توجه به برنامههاي استعماري انگلستان وضعيت خاصي به وجود آورد که منجر به پيدايش روابط دارسي و شرکت نفت با بختياريها شد.
دولت ايران زماني مبادرت به واگذاري امتياز نفت دارسي کرد که نه تنها از اهميت استراتژيک آن در صحنه سياست و اقتصاد و صنعت رو به رشد در جوامع مختلف آگاهي بسنده نداشت، بلکه هيچگونه نيازي به اکتشاف و توليد نفت و استفاده از آن احساس نميکرد. در حالي که اين ارتباط مبتني بر نياز جامعه صنعتي انگليس و با آگاهي آن جامعه از نياز خود و نحوه رفع آن به شکل يکسويه و منفعتطلبانه برقرار شد.
انگليسيها که از اوايل روي کار آمدن سلسله قاجار، آشنايي محدودي با بختياريها پيدا کرده بودند، با گذشت زمان و در راستاي دستيابي به منافع تجاري و توسعه نفوذ خود پس از افتتاح رود کارون بر روي تجارت بينالمللي نگاه دقيقتري به سرزمين بختياري و مناطق جنوبي و مرکزي ايران پيدا کردند. پس از آن، با ارتباط نزديک (عقد قرارداد احداث جاده کاروانرو بختياري معروف به لينچ) علائق و اطلاعات آنها از بختياريها و مقتضيات زندگي ايلياتي آنها رو به فزوني نهاد.
آنچه اين روابط تازه جانگرفته را با تحول و سرعت زياد توأم گردانيد، توجه دارسي و شرکا به مناطق جنوبي ايران، به ويژه محل سکونت و اراضي ايل بختياري در نواحي مسجدسليمان در خوزستان امروزي بود. در اين راستا و طبق قرارداد نفت دارسي، دولت مرکزي ايران بر اساس مواد قرارداد منعقده، ميبايست امنيت مورد نياز براي فعاليت دارسي و شرکا را فراهم ميساخت. در اينجا بود که ضعف و ناتواني دولت مرکزي و ساختار ايلياتي ايل بختياري به يک نقطه تصادم تبديل شد؛ زيرا نه دولت مرکزي توان اعمال قدرت مؤثر و تأمين امنيت مورد نياز گيرنده امتياز را داشت و نه طرف بختياري حاضر به سکوت و اطاعت بود.
نگاهي به محتواي مکاتبات انجام شده، به خوبي ثابت ميکند که طرف انگليسي در ابتداي امر حاضر نبود براي اخذ اجازه جهت فعاليت کمترين امتيازي به بختياريها بدهد؛ زيرا از آن ميهراسيد که با اين درخواستهاي لزوما قابل افزايش، در جايجاي ايران که در محدوده جغرافيايي امتياز دارسي قرار داشت، روبهرو شود. مضافا اينکه دولت ايران در اين زمينه تعهدات دقيق و روشني داشت.
اگر بخواهيم مسائل را از ديدگاه منافع ملي و تماميت ارضي مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم، راه به خطا بردهايم؛ زيرا براي بختياريها، منافع ايل به ويژه منافع خوانين در اشکال مختلف آن در اولويت قرار داشت و با توجه به ساختار ايلياتي ايل بختياري و جامعه ايراني آن زمان، چيزي به نام منافع ملي دور از انتظار به نظر ميرسد. بنابراين، اگر بحث بر سر آسيب رساندن به منافع ملي، با ايجاد روابط بين بختياريها و طرف انگليسي باشد، ميبايست گفت که براي بختياريها نه منافع ملي مطرح بود و نه ميتوانست مطرح باشد؛ زيرا آنها در مرحله گذار از تشکيل يک اتحاديه متشکل از طوايف به سوي شراکت در قدرت بودند. ظاهر قضيه نشان ميدهد يک تبعه انگليسي با اخذ امتياز نفت، براي بهرهبرداري از آن تلاش ميکرد و چون دولت مرکزي از تأمين امنيت مورد نياز ناتوان بود و دارسي و شرکا ايل بختياري را طرف مقابل خود ميديدند، ناچار به سهيم کردن بختياريها در سود اسهام در ازاي تأمين امنيت شدند. اما با کشف نفت و عميقتر شدن اين ارتباط و استفاده از آن براي اعمال فشار به دولت مرکزي نشان داد که اهداف کلانتري در پس اين ارتباط ساده وجود داشت.
از آن پس، طرف انگليسي و دولت بريتانيا ديدگاه جديدي نسبت به مناطق بختياري و خوانين آن پيدا کرد. اين ديدگاه به ويژه ديدگاه تجاري و اقتصادي بود.
از لوازم اين ديدگاه، ايجاد امنيت و آرامش براي فراهم شدن زمينه فعاليت بود. بنابراين تلاش براي ايجاد آرامش و امنيت در سرلوحه اقدامات شرکت نفت و دولت بريتانيا در اين منطقه قرار گرفت. آنچه اين ديدگاه را خدشهدار ميساخت. اختلاف و تفرقه ديرينه بين شاخه چهارلنگ و هفتلنگ بختياري و خاندانهاي ايلخاني، حاجيايلخاني و ايلبيگي از يک سو و از سوي ديگر، اختلاف بختياريها با همسايگان خود، به ويژه در منطقه خوزستان (عربستان) و مناطق تحت کنترل شيخ خزعل بود. بنابراين، تلاش براي نزديک ساختن خوانين به يکديگر امري ضروري به حساب ميآمد؛ زيرا اختلاف و تفرقه دروني بين بختياريها و همسايگان آنها تهديدکننده ثبات و منافع مورد نظر انگليسيها بود که برخلاف ديدگاه سياسي، از زاويه اقتصادي در اين منطقه بدان مينگريستند.
اگر به سير روابط دو طرف در فصل دوم، از سال 1905م تا پايان جنگ جهاني اول نگاهي بيندازيم، متوجه خواهيم شد که انگليسيها به دليل نداشتن نيروي نظامي قوي و مؤثر ميخواستند با کنار آمدن با ايلات و پيش بردن اهداف و خواستههاي خود با چانهزني و داد و ستد امتيازات مختلف مالي، اقتصادي و حتي سياسي همچون تلاش و حمايت براي به دست آوردن حکومت شهرهاي مختلف، اهداف خود را پيش ببرند.
پس از کشف نفت و اثبات وجود ذخاير عظيم نفتي در مناطق تحت کنترل بختياريها، اهميت مناطق جنوبي ايران به ويژه قلمرو تحت کنترل آنها به صورت روزافزوني بالا رفت. به موازات اين جايگاه جديد، ايل بختياري همچون ايلات ديگر در طول تاريخ ايران به ويژه پس از دوران صفويه، فرصت را براي مداخله در امور دولت مرکزي و قبضه قدرت از دست نداد و سعي کرد وارد چرخه اصلي قدرت شده، سهمي براي خود به دست آورد. رسيدن به مقامات بالا تا حد رياستالوزرايي توسط خوانين بختياري پس از فتح تهران، جايگاه سياسي و اجتماعي خوانين را ارتقا بخشيد و از آن پس بختياريها نه تنها از زاويه مسائل اقتصادي محل سکونت خود، بلکه به عنوان يکي از طرفهاي اصلي صحنه سياسي ايران در برابر دولت انگليس و روسيه ظاهر شدند.
اين همه بدان معنا نبود که خوانين بختياري از تلاش براي حفظ و توسعه منافع خود در سطح منطقه بختياري يا سراسر ايران دست بردارند. چانهزنيهاي متوالي با طرف انگليسي و شرکت نفت در مسائل مربوط به حفاظت و نگهباني مناطق نفتي، واگذاري اراضي مورد نياز شرکت، اسهام خوانين در شرکتهاي فعال در منطقه همچون شرکت نفت بختياري و عقد قراردادهاي بعدي، نشان ميدهد که آنها از ديدگاه منافع، همچون طرف انگليسي سعي در حفظ و گسترش منافع خود داشتند.
به هر روي، وضعيت سياسي و اقتصادي ايران در طول سالهاي 1914-1909م/ 1337-1333ق زمينه را براي نزديکي و ارتباط هرچه بيشتر بختياريها و شرکت نفت ايران و انگليس و دولت انگلستان فراهم کرد. امضاي قرارداد 1907م/ 1325ق، نوعي بررسي ارتباط بين دو طرف را به دنبال داشت و اين امر باعث حضور افرادي از هنگ نيزهدار بنگال در مناطق نفتي شد. تحولات بعدي، به ويژه پس از آنکه بختياريها استعداد نظامي خود را براي فعاليتهاي بزرگ و ملي به کار انداختند، دو طرف را به همديگر نزديکتر ساخت و نتيجه اين نزديکي و ارتباط را ميتوان در عقد قرارداد 1912م/ 1330ق و 1916م/ 1334ق مشاهده کرد. با وجود اينکه دولت انگلستان پس از خريد بيش از نيمي از اسهام شرکت نفت ايران و انگليس، به عنوان شريک تجاري و سياسي بختياريها به حساب ميآمد، ولي بختياريها در همان زمان و در مذاکرات مربوط به قرارداد 1916م/1334ق حاضر نشدند دست از وفاداري به سلطنت بردارند. ولي روابط دو طرف در طول سالهاي جنگ جهاني اول روند صعودي يافت و به اوج خود رسيد.
عقد قرارداد 1905م/1323ق بين بختياريها ودارسي، در وضعيت دروني و نوع ارتباط بختياريها و خوانين آنها با جامعه خارج از قلمروشان تأثير گذاشت و آنها را از نزديک با ديگران، همچون سنديکاي امتيازات و نمايندگان سياسي انگليس به صورت روزافزوني درگير ساخت و قدمهاي لرزان اتحاديه بختياري را براي تحولات بعدي استحکام بخشيد؛ زيرا منبع مالي جديدي دراختيار آنها قرار گرفت. اين منبع مالي جديد و روابط رو به تزايد آنها با کارکنان شرکت نفت و مأموران سياسي انگليسي، خوانين را در برداشتن گامهاي بزرگ در جهت خارج شدن از وضعيت محلي و درگير شدن در مسائل ملي ياري کرد و دخالت در فتح تهران، موقعيت جديدي را براي مشارکت در ساختار قدرت در سطح ملي براي آنها فراهم ساخت. از آن پس، منابع عايدي جديد، روابط سياسي و دستيابي به حکومت شهرها و مقامات ارشد دولتي، خوانين را به تدريج از موضع اوليه و شيوه زندگي در بين ايل جدا ساخت. تا جايي که سکونت و اشتغال در قلمرو بختياري را براي خود حقير و ناچيز به شمار ميآوردند.
افزايش روابط با انگلستان و شرکت نفت به ويژه پس از خريد اسهام شرکت نفت ايران و انگليس توسط دولت انگلستان و وقوع جنگ، فعاليت آلمانها و بروز انقلاب در روسيه و به راه افتادن موج بلشويسم1 خوانين بختياري را براي حفظ موقعيت خود ودولت انگليس را براي حفظ منافع خود، به ويژه نفت به يکديگر نزديک ساخت. نمايندگان شرکت نفت و دولت انگليس هرگاه با مانع جدي روبهرو ميشدند، با استفاده از اختلاف ديرينه و رقابت بين دو خاندان ايلخاني و حاجيايلخاني به اهداف خود دست مييافتند. در روابط بين خوانين بختياري و انگليسيها که به شکل روزافزوني تا پايان سالهاي جنگ جهاني اول ادامه داشت، خاندان حاجيايلخاني، به ويژه غلامحسينخان سردار محتشم و برادرش نصيرخان سردار جنگ همراهي و همکاري بيشتري با انگليسيها نشان دادند و در بسياري از مواقع باعث رفع مشکل و اختلاف بين دو طرف شدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. Bolshovism
منبع: سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
تعداد بازدید: 841