انقلاب اسلامی :: تاریخ اتحادیه انجمن‌های اسلامی خارج کشور
تاریخ مغفول ـ 1

تاریخ اتحادیه انجمن‌های اسلامی خارج کشور

گفت‌وگو با مجتبی باقرنژاد

26 دی 1397

مصاحبه و تدوین: محمدمهدی موسی‌خان

 اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا، آمریکا و کانادا، نام تشکلی است که نزدیک به دو دهه پیش از انقلاب در خارج از کشور فعالیت داشت. فعالیت‌های این تشکل از آنجا حائز اهمیت است که یکی از مهم‌ترین گروه‌های مبارز علیه حکومت پهلوی در پیش از انقلاب در خارج از کشور به حساب می‌آمد و بعد از انقلاب نیز تعدادی از اعضای قوه مجریه و مقامات بالا و میانی کشور از میان کسانی بودند که سابقه عضویت و فعالیت در این انجمن‌های اسلامی را داشتند. ضرورت توجه به انجمن‌های اسلامی خارج از کشور و وضعیت تاریخ‌نگاری آن‌ها، ما را بر آن داشت تا برای گفت‌وگو نزد آقای مجتبی باقرنژاد برویم. ایشان یکی از اعضای اتحادیه انجمن‌های اسلامی در اروپا و نویسنده و تدوین‌گر کتاب «تاریخچه مبارزات اسلامی دانشجویان در خارج از کشور؛ اتحادیه انجمن‌ها‌ی اسلامی دانشجویان در اروپا، 1360- 1344» (5 جلد) است. طی سه جلسه با ایشان در مورد تاریخچه اتحادیه انجمن‌های اسلامی و کتاب‌های تالیف شده در داخل و خارج از کشور و نقد آن‌ها به گفت‌وگو نشستیم. آقای باقرنژاد با وجود کار فراوان با روی باز پذیرای ما شدند و با صبر و حوصله به یکایک سوالات پاسخ دادند. به دلیل طولانی بودن مصاحبه، متن آن در سه بخش تقدیم خوانندگان محترم می‌شود. در بخش اول مصاحبه، به دلیل مشخص شدن موضوع و چارچوب آن برای خوانندگان، سوالاتی درباره تاریخچه اتحادیه انجمن‌های اسلامی خارج از کشور و اهمیت موضوع آن در تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی با مصاحبه شونده محترم در میان گذاشته شد که شما ـ خوانندگان پایگاه اطلاع‌رسانی انقلاب اسلامی (22bahman.ir) ـ را دعوت به مطالعه این مصاحبه می‌کنیم.

به عنوان مقدمه و شروع بحث لطفاً تاریخچه‌‌‌‌ای از اتحادیه‌ انجمن‌‌‌‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا، کانادا، هند و فیلیپین بیان بفرمایید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم. در ابتدا بایستی از جناب‌عالی و سایت 22 بهمن به خاطر فعالیت‌هایی که در راستای محور بحث‌‌‌‌های اتحادیه انجمن‌های اسلامی خارج از کشور دارید، قدردانی و تشکر کنم.

در پاسخ به سؤال شما باید عرض کنم که به علت عضویت خود در اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا و همچنین حدود 13 سال مطالعه و جست‌وجو برای تدوین تاریخچه این سازمان که تاکنون 5 جلد آن منتشر شده است، تسلطم روی بحث اتحادیه انجمن‌های اسلامی در اروپاست و از اروپا شروع خواهم کرد و در ادامه بحث، مختصری در مورد انجمن‌‌های اسلامی در آمریکا و فیلیپین و هند توضیح خواهم داد. اروپا محور تشکیل انجمن‌‌‌‌های اسلامی بعد از واقعه 15 خرداد سال‌‌‌ 1342 در خارج از کشور است. باید گفت که قبل از این تاریخ، گروه‌ها و انجمن‌‌‌‌هایی در اروپا و به خصوص در آلمان بودند که افراد منفردی در شهرهای مختلف به خاطر مسلمان بودن‌‌‌‌شان دست به فعالیـت می‌‌‌‌زدند و جسـته و گریـخته کارهایی هم انجام می‌‌‌‌دادند. برای نمونه من در جلد اول کتاب تاریخچه اتحادیه و در بخش زندگی‌‌‌‌نامه‌ آقای مصطفی حقیقی توضیح مختصری داده‌ام که به مناسبت تبعید حضرت ‌امام خمینی به ترکیه، عده‌ای از دانشجویان مسلمان ایرانی بدون داشتن هیچ‌‌‌‌گونه تشکیلاتی که منحصر به ایرانی‌ها باشد و فقط به دلیل مخالفت با رژیم پهلوی و اعتراض به موضوع تبعید حضرت ‌امام، به هانوفر رفتند و جلوی دادگستری آنجا دست به اعتصاب غذا زدند.[1] این واقعه قبل از سال 44 (سال تأسیس اتحادیه) اتفاق افتاده است. البته جسته‌ و گریخته در شهرهای مختلف دو، سه نفر هم‌دیگر را پیدا کرده بودند و با هم در زمینه‌‌‌‌های قرآنی، احکام و در مسائل اعتقادی همکاری می‌‌‌‌کردند؛ مثلاً در شهرهایی مثل برانشوایگ (Braunschweig)، گیسن (Giessen)، وورتسبورگ (Wuertsburg)، برلین (Berlin) و هانوفر (Hannover) و وین (Wien) این فعالیت‌های مختصر وجود داشت. برای مثال هسته اولیه انجمن اسلامی شهر وین در سال 1338 توسط دکتر ولایی، دکتر افشار و... تشکیل شده بود و در 25 ژوئیه 1965 (3 مرداد 1344) به ثبت اداره‌ امنیت شهر وین رسید.

«اتحادیه‌ انجمن‌‌‌‌های اسلامی دانشجویان در اروپا» متشکل از تمام دانشجویان کشورهای مسلمان در اروپا حدود سال‌‌‌‌ 1340 تشکیل شد که مخفف آن اومزو (UMSO) است و در فارسی اومسو می‌‌‌‌گویند. با تشکیل این مجموعه، بسیاری از دانشجویان مسلمان ایرانی که در شهرهای مختلف وجود داشتند به این سـازمان پیوستـند و در جلـسات آن شـرکت می‌‌‌‌کـردند. معمولاً این تشکیلات سیاسی نبود و بیشتر تشکیلات اعتقادی بود که ملیت‌هایی از کشورهای مسلمان مانند: عرب، ترک، ایرانی، افغانی، مالزی و... در آن شرکت داشتند. البته آقای مصطفی حقیقی مستقیم به من گفت که در تاسیس «اومزو»، دانشجویان عرب تمایلی به همکاری و کار گروهی نداشتند و بیشتر چند ایرانی معتقد به اسلام بودند که به تاسیس یک تشکل اسلامی علاقه نشان می‌دادند. این روند تا بهمن سال 1344 ادامه داشت. البته آقای دکتر بهشتی فروردین سال 1344 برای تبلیغ دینی به مسجد شهر هامبورگ آمده بود.

آقای بهشتی چون شخصیتی تشکـیلاتی‌‌‌ بود (اصولاً در زندگی‌‌‌‌اش، شخصیتی منظم داشت) به سرعت با این تشکیلات «اومزو» ارتباط برقرار کرد. در بهمن ماه سال 1344 سه نفر از دانشجویان ایرانی: آقایان عبدالله توسلی، اسدالله خالدی و مصطفی حقیقی (آقای توسلی و اسدالله خالدی از دانشجوهای شهر گیسن و آقای مصطفی حقیقی از دانشجویان شهر برانشوایگ) برای انسجام بیشتر فعالیت‌ها دور هم جمع ‌شدند. همان طور که گفتم، آقای مصطفی حقیقی را می‌توان به عنوان یکی از پایه‌‌‌‌گذاران «اومزو» نام برد. ایشان به عنوان نماینده‌ دانشجویان مسلمان در اکثر کنگره‌‌‌‌های «اومزو» و بخصوص کنگره‌ «اومزو»‌‌‌‌ در مکه معظمه، شرکت می‌کرد. وی از افراد بسیار فعال در میان‌ دانشجویان مذهبی در اروپا بود. در نهایت این سه نفر در بهمن سال 1344 در شهر گیسن و در منزل آقای خالدی جمع شدند و در مورد این که چه باید کرد، به بحث پرداختند. آن‌ها برای احیاء حداقل مبانی دینی و جمع کردن نیروهای مسلمان ایرانی که به خارج از کشور می‌‌‌‌آمدند و با فضای آن جا غریبه بودند، دور هم جمع شدند. شما وقتی به خارج از کشور می‌روید، مسائل زبان، آشنایی با محیط، بحث چگونگی رفتن به دانشگاه و موارد دیگر وجود دارد. قابل مقایسه با ایران نیست که شما زبان مادری را می‌دانید و در وطن خود هستید و به راحتی می‌توانید راه و چاه را پیدا کنید. آنجا شما دقیقاً احتیاج به یک راهنما دارید. خیلی از افرادی که در گذشته به اروپا می‌رفتند، به واسطه دوستان و آشنایان‌شان بود. بنده هم به دلیل این که برادرانم آلمان بودند به آنجا رفتم. البته افرادی هم بودند که این رابط و آشنا را آنجا نداشتند و به محض ورود به خارج از کشور سرگردان و حیران می‌ماندند تا بالاخره یکی کمک‌شان می‌کرد و اکثراً هم به دام نیروهای سیاسی چپ و بی‌دین می‌افتادند. این سه نفر به این نتیجه می‌رسند که باید کاری انجام داد و تصمیم ‌گرفتند افرادی که در شهرهای مختلف فعال هستند را شناسایی کنند و به جلسه بزرگ‌تری دعوت کنند. نتیجه آن جلسه، دعوت‌نامه‌ای بود که در تاریخ سوم اسفند 1344 برای نیروهایی که شناسایی شده بودند فرستاده شد.

آیا عوامل دیگری هم بود که این سه نفر تصمیم گرفتند تشکّلی خارج از «اومزو» ایجاد کنند؟

علت اصلی‌اش این بود که «اومزو» یک تشکیلات سیاسی نبود، بلکه بیشتر تشکیلاتی بود که در راستـای انجـام وظـایف دینی فعـالیت می‌کرد مانند: نمـاز جماعت، سخنرانی، نمازجمعه، یادگیری و تفسیر قرآن و... درست است که افراد اخوان‌المسلمین آنجا حضور داشتند و بعضی از نیازهای مالی این مجموعه را تأمین می‌کردند، ‌اما نهایتاً این مجموعه، مجموعه غیرسیاسی بود. دانشجویان ایرانی به ویژه بعد از واقعه 15 خرداد 1342 احساس نیاز داشتند که در رابطه با مسائل سیاسی ایران حرکتی انجام دهند. البته من در کتاب تاریخچه اتحادیه 6 دلیل را در تشکیل اتحادیه انجمن‌های اسلامی ذکر کرده‌ام که عبارتند از: عامل اول جو اختناقی که رژیم پهلوی در داخل ایران بعد از واقعه 15 خرداد حاکم کرده بود؛ یعنی واقعاً جو اختناقی که حاکم شد بسیاری از نیروهای مسلمان را وادار کرد که به یک فضای باز بروند و آنجا بتوانند فعالیتی انجام بدهند. این واقعه در زمان خودش اتفاق بزرگی بود و سرکوب اتفاق افتاده بود و احساس یأس در نیروهای مسلمان وجود داشت که حالا چه باید کرد؟ چگونه می‌توان فعالیت کرد؟ خیلی‌ها به این نتیجه رسیدند که به خارج از کشور برویم و فعالیت کنیم. شاید یکی از علت‌هایی که دانشجویان مسلمان در خارج از کشور حضور پیدا کردند همین دلیل بود. دومین عامل اینکه در زمان واقعه 15 خرداد در مجموعه‌های دینی،‌ به خصوص میان علما (که در کتاب به عنوان «سکون و سکوت ناصحان و مصلحت‌اندیشان و عافیت‌طلبان» یاد کردم) حرکتی در حمایت از اقدام مبارزان مذهبی صورت نگرفت و سکوت بسیاری از علما باعث شده بود که یک رنجش‌خاطری برای نیروهای مسلمان پیش بیاید. مبارزان مسلمان توقع داشتند که اینها باید بیشتر از نیروهای دیگر آن‌ها را یاری کنند. متأسفانه سکوت و سکون مصلحت‌اندیشان (که بعد از انقلاب سال 57 بعضاً هم مدعی شدند) آن زمان بیشتر به این‌امر دامن می‌زد. عامل سومی که خیلی هم روی آن بحث می‌شود و آن زمان به شدت مطرح بود، گسترش اندیشه چپ‌گرایانه بود.

در کجا؟

چه در داخل و چه در خارج از کشور. در اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 انقلاب‌های مختلف چپ‌گرایانه اتفاق افتاده بود و فیدل کاسترو در کوبا، مائو در چین، انقلاب الجزایر، انور خوجه در آلبانی و... به عنوان الگو مطرح بودند و طبیعتاً کشش و جذابیتی میان نسل جدید و جوان ایجاد کرده بودند. شما وقتی وارد خانه جوانی می‌شدی که برایش مسائل سیاسی مهم بود، عکس چه‌گوارا را در اتاقش می‌دیدی، برای برخی از جوانان در آن زمان زدن عکس چه‌گوارا در اتاق، شخصیت و تشخصی به شمار می‌آمد. این هم یکی از عواملی بود که نیروهای مسلمان را به واکنش وادار کرد که در مقابل جریان چپ بتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند. عامل‌‌‌ چهارم، نبود یک تشکیلات با بینش اسلامی‌در خارج از کشور بود. درست است که کنفـدراسیون دانشجـویان و محصـلین حدود 5 سـال قبل از اتحادیه تشکیل شده بود ولی جهت گیری این سازمان در همان سمت و سوی چپ بود و آنجا بچه‌های مسلمان همه در اقلیت و در آزار و اذیت بودند. نمونه آن آقایان قطب‌زاده، چمران و شریعتی بودند که سرانجام نتوانستند در چارچوب این سازمان به فعالیت ادامه دهند.

عامل پنجم، فشار روانی‌ای بود که روی افراد مسلمان در خارج بود. این عامل باعث شد که افرادی به فکر یک تشکیلاتی بیفتند که بتوانند خودشان را از اینکه هستند بالاتر بکشند و دارای یک شخصیت و جایگاهی شوند که دیگر از این فشار روانی‌ای که برای‌شان ایجاد شده است، خارج شوند. عامل آخر به نظر من محیط اجتماعی و فرهنگی غرب بود. آن محیط، محیط بچه ‌مسلمان نبود، محیطی نبود که بچه مسلمان در آن راحت باشد، به خصوص آن زمان‌ها که با حالا خیلی فرق داشت. شما برای نماز خواندن، تهیه گوشت حلال و این نوع مسائل در گرفتاری و مصیبت بودید. در دانشگاه به سختی می‌شد رعایت محرمات کنید، ادای واجبات کنید و واقعاً در آن محیط دردسرساز بود. برای بچه‌های مسلمان یک فرهنگ غریبه بود. اگر افرادی این تشکیلات را درست می‌کردند این دور هم بودن‌ها باعث می‌شد یک مقدار از فضای سنگین آنجا کم بشود. اینها 6 عاملی بود که من دسته‌بندی کرده بودم و در کتاب در رابطه با احساس نیاز به چنین تشکیلاتی، به آن اشاره کرده‌ام.[2] با احساس نیاز بر اساس این 6 عاملی که عرض کردم، این افراد به این نتیجه رسیدند دعوت‌نامه‌ای را در سوم اسفند 1344 برای دوستان مسلمان که در شهرهای دیگر بودند بفرستند. این افراد عبارت بودند از: عبدالله توسلی، اسدالله خالدی، مصطفی حقیقی، کریم خداپناهی، ایوب شهین، سیدحسین سادات‌دربندی و مرحوم علی ابریشمی ‌که در 21 اسفند 1344 مجدداّ در منزل آقای خالدی جمع شدند و در واقع دومین جلسه اتحادیه را برگزار کردند.

غیر از مرحوم علی ابریشمی ‌بقیه این افراد هنوز زنده هستند؟

البته آقایان سادات‌دربندی و ایوب شهین را خبر ندارم ولی بقیه‌شان زنده هستند.[3] بعد از اینکه جلسه دوم به فاصله یک ماه تشکیل شد، بعدها برای اینکه سلسله شماره‌ای برای این گردهمایی‌ها گذاشته شود این جلسه 21 اسفند «نشست اول» نام گرفت. نام مجموعه را هم آن موقع «اتحادیه» نگذاشتند، بلکه نام «مجمع عمومی ‌انجمن اسلامی ‌دانشجویان ایرانی مقیم اروپا» را بر آن گذاشتند. اساسنامه‌ای را هم که الگویی از اساسنامه سازمان دانشجویی دانشگاه تهران بود با یک سری تغییراتی به عنوان اساسنامه خودشان در آن جلسه تصویب کردند. این تقریباً پایه و اساس تشکیل اتحادیه انجمن‌‌های اسلامی ‌در اروپا بود.

در نشسـت دوم که بـه تـاریخ 14 آبـان 1345 برگـزار گـردید، نـام تشکیلات را تغییر داده و نام «اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان در اروپا» ‌را انتخاب کردند. در این فاصله آقای بهشتی هم در هامبورگ بودند و این افراد اکثراً آقای بهشتی را از قبل می‌شناختند، مثلاً آقای مهدی نواب از شاگردان آقای بهشتی در مدرسه «دین و دانش» قم بود و از ایران ایشان را می‌شناخت. در 21 اسفند قرار شد این جریان را با آقای بهشتی در میان بگذارند که ما چنین کاری می‌خواهیم انجام بدهیم. ایشان ‌گفتند شما از «اومزو» بیرون نیایید؛ چون «اومزو» در اروپا و به خصوص در آلمان به طور قانونی ثبت شده بود و اینها می‌توانستند تحت‌نام آن کارشان را ادامه بدهند و گرفتار مسائل قانونی نشوند. این پیشنهاد مورد توجه اعضاء قرار ‌گرفت و آن‌ها با رؤسای «اومزو» صحبت ‌کردند، چون آقای حقیقی خودش در این تشکیلات دارای جایگاهی بود.

مسئولین «اومزو» قبول کردند که این گروه به عنوان مجموعه فارسی زبان در داخل اتحادیه انجمن‌های اسلامی‌فعالیت کنند و از آنجا نام این گروه به «اتحادیه انجمن‌‌‌های اسلامی‌دانشجویان در اروپا (گروه فارسی زبان)» تغییر کرد. حتی نشریه «مکتب مبارز» که از همان جلسات اول قرار ‌شد انتشار پیدا کند تا شماره 8 آن با آرم «اومزو» چاپ می‌شد. از نشست ششم به بعد اتحادیه مستقل شد و خودشان به اداره ثبت مراجعه و اتحادیه را ثبت قانونی کردند و از «اومزو» خارج شدند.

آیا مرحوم بهشتی پیشنهادات دیگری به اعضای اولیه اتحادیه دادند؟

آقای بهشتی پیشنهادات مختلفی داشتند که من در آن کتاب آورده‌ام.[4] (جالب است که در بحث این قضیه از افراد مختلف خرده شنیدم، بعضی‌ها می‌گویند بنده نقش آقای بهشتی را کمرنگ کرده‌ام. بعضی‌ها می‌گویند پررنگ کرده‌ام.) ایشان در هدایت قضیه و مشورت دادن به نیروهای جوانی که تجربه تشکیلاتی نداشتند نقش محوری داشت. به جز این مورد، بحث استقلال اتحادیه از تأکیدات ایشان بود. تا نشست ششم یعنی سال 49 که ایشان به ایران برگشت، مستمراّ بر بحث استقلال اتحادیه و به خصوص استقلال مالی آن تأکید داشت و این یک رویه جالبی در اتحادیه شد که تا آخرین نشست اتحادیه، نشست هفدهم، همچنان پابرجا بود و باعث خیر و برکات بسیاری برای اتحادیه شد که اتحادیه بتواند مستقل بماند و مستقل صحبت کند و مستقل موضع بگیرد. واقعاً اعضا به آن اعتقاد داشتند و قضیه استقلال اتحادیه روی افکار آن‌ها حک شده بود. از دیگر مواردی که آقای بهشتی پیشنهاد دادند و مورد قبول قرار گرفت و بعداً تا مدتی مورد مناقشه بود، بحث فعالیت‌های سیاسی بود. ایشان اعتقاد داشت تا افراد به سلاح علم و فرهنگ مجهز نشوند وارد شدن به مسائل سیاسی تقریباً آن‌ها را به انحراف خواهد کشاند. (البته این تعبیر بنـده است) نظر ایشـان ایـن بـود که شما اول بـاید یک خودسازی‌ فرهنگی کرده باشید، بعد کار سیاسی را شروع کنید. این مورد بی‌ربط هم نبود، واقعاً تجربه نشان داد که در کنفدراسیون به علت اینکه اصلاً بحث و کار فرهنگی جایگاهی نداشت، نتیجه این شد که هر چند وقت یک‌بار انشقاق و انشعاب و درگیری بر سر اینکه هیئت دبیران از این جناح یا آن جناح بشود به وجود می‌آمد. این پیشنهاد که ابتدا کار فرهنگی صورت پذیرد و بعد از رشد و نمو اعضا از نظر فرهنگی، می‌توان کار سیاسی را آغاز کرد، باعث شد که اتحادیه به یک انسجام محتوایی و بعد شکلی برسد. البته نیروهایی در داخل اتحادیه بودند و اختلاف‌نظرهایی وجود داشت که باید کار علنی سیاسی کرد. برخی اعضاء کار سیاسی می‌کردند ‌اما مخفیانه و حتی بدون نام اتحادیه. ‌اما کار سیاسی علنی اتحادیه تقریباً از فوت مرحوم شریعتی در سال 1356 شروع شد. اینکه این انسجامی ‌که اتحادیه از سال 1344 تا 1360 پیدا کرد و اثراتی از خودش بر جای گذاشت، مرهون همان انتخاب سیاست‌های استقلال مالی، خودسازی فرهنگی، کار تشکیلاتی منظم، اعتقاد به حرام و حلال از نظر شخصی و گروهی بود.

نکته‌ای را فرمودید که اتحادیه با فوت شریعتی فعالیت سیاسی علنی را آغاز کرد. آیا در نشریات اتحادیه اعلامیه‌های سیاسی منتشر نمی‌شد؟

ببینید عرض کردم کار سیاسی علنی‌ای وجود نداشت. در حد بیانیه و در حد اعلام مواضع بسیار در نشریات اتحادیه دیده می‌شود. ولی اتحادیه تا فوت شریعتی کار سیاسی علنی مانند اعتصاب غذا و تظاهرات نداشت. حتی اعلامیه‌های اتحادیه هم علنی توزیع نمی‌شد. گاهی اعضای انجمن‌های اسلامی ‌را در خود شهرشان نمی‌شناختند مگر آدم‌های خیلی شاخصی که به اصطلاح خودمان «انگشت‌نما» بودند، ولی معمولاً اعضاء را کسی نمی‌شناخت. اعضاء اکثراً فعالیت‌شان مخفی بود. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای اتحادیه در اداره این نوع تشکیلات این بود که ساواک به هیچ عنوان نتوانست به میان اعضای اتحادیه نفوذ کند. شاید در انجمن‌ها به عنوان هوادار 3 ـ 4 نفری بودند یا به عنوان هوادار گاهی در سمینارهای فرهنگی شرکت می‌کردند، ولی شما در اعضای اتحادیه یک نفر نفوذی ساواک را پیدا نمی‌کنید؛ علتش هم این انسجام تشکیلاتی و مقررات و پایبندی اعضاء به آن چارچوبِ نظام‌مندِ اساسنامه و مصوبات اتحادیه بود که برای ساواک بسیار سخت بود بتواند نفوذ کند. ولی در کنفدراسیون تا دل‌تان بخواهد نیروی ساواکی نفوذ کرده بود. می‌دانید بعد از انتشار نام ماموران و خبرچینان ساواک در خارج، چند نفر آنها عضو کنفدراسیون بودند؟ چون عضو کنفدراسیون شدن کاری نداشت و فرد اهل هر فرقه‌ای بود می‌توانست عضو کنفدراسیون شود. ولی عضو اتحادیه شدن به این راحتی نبود، اولاً طبق اساسنامه انجمن‌ها، فرد را 6 ماه زیر نظر می‌گرفتند که به عنـوان مسلمان شناسایی شود. 6 ماه فرد در جلسات فرهنگی شرکت می‌کرد و مواظب او بودند که آیا واجبات و محرمات را رعایت می‌کند یا خیر. در اروپا دوری از محرمات و انجام واجبات مشکل بود. اگر فرد می‌خواست تظاهر کند خیلی زود لو می‌رفت. در ضمن حداقلِ زیرنظر داشتن فرد 6 ماه بود و بعضی‌ها تا 2 سال نمی‌توانستند عضو بشوند. این رویه باعث شد که یک انسجام بسیار قوی‌ای در اتحادیه به وجود بیاید که حتی ساواک با آن قدرت زیادش نتواند یک عضو نفوذی در اتحادیه داشته باشد.

ارگان رسمی‌اتحادیه انجمن‌های اسلامی‌در اروپا چه بود؟

در نشست اول و دوم تصویب شد «مکتب مبارز» به عنوان ارگان رسمی‌اتحایه منتشر شود.

 

نام «مکتب مبارز» از کجا گرفته شد؟

از مصاحبه‌هایی که با اعضای اولیه انجام دادم گفتند تحت‌تأثیر کتاب مهندس مهدی بازرگان با عنوان «اسلام؛ مکتب مبارز»[5] نام این نشریه را انتخاب کردند. «مکتب مبارز» اولین نشریه ارگان رسمی‌اتحادیه بود که چاپ شد.

آیا اتحادیه در دوران فعالیت نشریات دیگری منتشر کرد؟

بله. مثلاً در سال‌های اولیه فعالیت، دوره‌های ‌آموزشی‌ِ ایدئولوژی اسلامی‌در مسجد هامبورگ به همت آقای بهشتی تشکیل شد. آن جلسات با نام «بحث‌های ایدئولوژیک» منتشر شد. پس از آن نشریه‌ای که به عنوان ارگان اتحادیه به شمار می‌آمد، مجموعه «کرامه» بود. مجموعه «کرامه» بعد از تشکیل کمیته فلسطین در اتحادیه و لزوم توجه به مبارزات فلسطین (که کمیته آن در اتحادیه از نشست ششم شکل گرفت) منتشر شد. این مجموعه (که انتشار آن تا انقلاب ادامه داشت) اخبار مربوط به فلسطین و مبارزات آن‌ها با اسرائیل را پوشش می‌داد.

نام «کرامه» از کجا گرفته شده بود؟

علت انتخاب این نام به دلیل احترام به شهیدانی بود که در منطقه کرامه در فلسطین به شهادت رسیدند. از نشست هشتم ماهنامه‌ای به نام «قدس» و به نام کمیته فلسطین منتشر شد که به عنوان ارگان اصلی اتحادیه انجمن‌های اسلامی‌در‌آمد و تمام بیانیه‌ها و اعلام مواضع اتحادیه در این نشریه چاپ می‌شد.

در کنار «مکتب مبارز»؟

«مکتب مبارز» هر 6 ماه یک دفعه یعنی سالی دو بار چاپ می‌شد. مجموعه «کرامه» هم نظم خاصی نداشت. ولی «قدس» از زمانی که ارگان اتحادیه شد نظم خاصی پیدا کرد و تقریباً هر ماه با 8 تا 16 صفحه چاپ می‌شد.

در نشریه «قدس» چه مطالبی درج می‌شد؟

پیام‌‌‌های حضرت ‌امام به مناسبت‌‌‌های مختلف، تحلیل‌هایی راجع به فلسطین، اخبار داخلی ایران، گاهی بحث‌های ایدئولوژیکی (چون در «مکتب مبارز» به بحث‌‌‌های ایدئولوژیک و اعتقادی پرداخته می‌شد)، پیام‌های مختلف نیروهای مبارز، به خصوص بعد از شروع عملیات سازمان مجاهدین خلق تا سال 1354 که این سازمان تغییر ایدئولوژی داد، همه در نشریه «قدس» با سربرگ اتحادیه انجمن‌‌‌های اسلامی‌در اروپا منتشر می‌شد.

اتحادیه انجمن‌‌‌های اسلامی‌در اروپا چند نشست برگزار کرد؟

تا آبان ماه سال 1360، 17 نشست برگزار کرد؛ البته نشست اول تا نشست دوم 8 ماه فاصله داشت؛ یعنی از 21 اسفند 44 تا 14 آبان 45. نشست سوم مرداد 46 است که تقریباً 10 ماه بعد از نشست دوم می‌شود، از آن به بعد سال به سال برگزار شد.

معمولاً چه ماهی برگزار می‌شد؟

معمولاً در مهر ماه برگزار می‌شد، البته بعضی اوقات کمی‌زودتر یا دیرتر اتفاق می‌افتاد ‌اما معمولاً در وسط سال برگزار می‌شد که تا آبان 1360، هفده نشست برگزار شد.

فرمودید هنگام فوت شریعتی، اتحادیه فعالیت سیاسی خود را علنی کرد. تا زمان پیروزی انقلاب، اتحادیه چه فعالیت‌های علنی سیاسی‌ای انجام داد؟

برجسته‌ترینش همان تشییع جنازه شریعتی بود که تقریباً اولین فعالیت علنی اتحادیه به حساب می‌آمد.

بعد از آن اعتصاب غذای مهر سال 56 در کلیسای سنت‌مری پاریس با مشارکت روحانیون مبارز بود. یک اعتصاب غذای سراسری در رم، پاریس و انگلستان در زمستان سال 56 انجام شد و اعتصاب غذای دیگری در مهرماه 1357 و در زمان حضور حضرت ‌امام در پاریس برگزار شد. البته به مناسبت‌‌های مختلف تظاهرات‌های دیگری نیز برپا می‌شد. از جمله فعالیت‌های برجسته‌ اتحادیه، اعتصاب غذای رم و تظاهرات واتیکان (اعتصاب غذای سراسری زمستان سال 1356) بود که خیلی سر و صدا کرد.

سال 56 بود یا سال 57؟

اسفند 56.

داخل واتیکان؟

بله. داخل حیاط واتیکان.

واتیکان اجازه داد که اعتصاب انجام شود؟

خیر، نیروهای انتظامی ‌واتیکان و نیروهای پلیس ایتالیا ریختند و اعضا را گرفتند و بردند که ماجرای آن در جلد چهارم کتاب «تاریخچه مبارزات دانشجویان مسلمان خارج از کشور» ‌آمده است.[6]

در این میان اگر به مجله «مکتب مبارز» نگاه کنیم از شماره‌ای به بعد عنوان «ارگان رسمی ‌اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان در اروپا و انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان در آمریکا و کانادا» در پشت جلد آن درج می‌شود.

بله. پشت جلد را نگاه کنید نوشته: اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان در اروپا و (پایینش) انجمن‌‌‌های اسلامی ‌دانشجویان درآمریکا و کانادا.

انجمن‌های اسلامی آمریکا و کانادا، حدوداً چه سالی تأسیس شدند؟

جریان تأسیس انجمن‌ اسلامی ‌در آمریکا شبیه اروپا بود. آنجا هم انجمن‌های اسلامی‌ای متشکل از گروه‌های عرب و غیرعرب وجود داشتند که دانشجویان مسلمان ایرانی در آ‌ن‌ها شرکت می‌کردند. انجمن اسلامی ‌آن‌جا نیز محفلی دینی و غیرسیاسی بود. در 6 فروردین 1346 که تقریباً 26 ماه مارس 1967 می‌شود، ‌کنفرانس منطقه شرق انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان آمریکا و کانادا بود که در این کنفرانس 150 نفر از 20 کشور اسلامی ‌شرکت داشتند. در آن کنفرانس اعضای ایرانی و افغانی با هم بودند. در خلال کنفرانس افراد فارسی زبان دور هم نشستند و در مورد این موضوع که ما باید یک انجمن مستقل تشکیل دهیم صحبت کردند. شبیه اروپا، «انجمن‌های اسلامی‌دانشجویان درآمریکا و کانادا (فارسی زبان)» را تشکیل دادند.

شاخص‌ترین افراد در تشکیل انجمن‌های اسلامی آمریکا چه کسانی بودند؟

شاخص‌ترین آنها آقایان ابراهیم یزدی، محمد هاشمی، مصطفی چمران، دکتر محمدتقی بانکی، محسن نوربخش و تعدادی از افراد دیگر هم بودند.

چه سالی تصمیم گرفتند که نشریه «مکتب مبارز» را به‌طور مشترک چاپ بکنند؟

فقط «مکتب مبارز» نیست بلکه کتاب‌های دیگری که اتحادیه اروپا چاپ می‌کرد نیز کار مشترک بود. اتحادیه اروپا به غیر از ارگان‌‌‌هایی که نام برده شد کتاب‌های مختلفی را نیز چاپ کرد مثل آثار شریعتی و کتاب «پرتوی از قرآن» آیت‌الله طالقانی،[7] اگر به پشت جلدشان نگاه بکنید، نام هر دو تشکیلات چاپ شده است. این کار از تابستان سال 51 و پس از تصویب در نشست هشتم انجام شد. یک هیئت تحریریه مشترک، سه نفر از آمریکا و سه نفر از اروپا تشکیل شد که «مکتب مبارز» را به‌طور مشترک به چاپ برسانند، ولی عموماً اکثر کار فنی «مکتب مبارز» در اروپا انجام می‌شد.

سه نفر مربوط به آمریکا چه کسانی بودند؟

متغیر بودند، هیئت‌مدیره‌ها هر سال تغییر می‌کرد. معمولاً هیئت تحریریه از طریق مسئول فرهنگی یا از طریق نشست‌ها انتخاب می‌شدند و زیر نظر آن‌ها «مکتب مبارز» به چاپ می‌رسید. ‌اما معمولاً انجمن آمریکا به غیر از فرستادن مقاله، دخالت چندانی در چاپ نشریات نمی‌کردند، چون که اعتماد متقابل وجود داشت. در ابتدا هنگام چاپ «مکتب مبارز» فهرست و مطالب را برای آمریکا می‌فرستادند ‌اما در اواخر که خودم در چاپ «مکتب مبارز» دخیل بودم ما اصلاً به رؤیت‌شان هم نمی‌رساندیم، فقط فهرست را می‌دادیم که یک چنین مقالاتی چاپ می‌شود و چاپ می‌کردیم.

آیا غیر از چاپ «مکتب مبارز» فعالیت مشترک دیگری بین اتحادیه اروپا و انجمن‌‌‌های آمریکا و کانادا انجام شد؟

بله نشریات دیگری به طور مشترک چاپ و منتشر گردید. از دیگر همکاری‌ها اعزام نماینده به نشست‌‌‌های سالانه همدیگر بود، مثلاً نماینده‌‌‌های آمریکا به نشست‌های اروپا می‌آمدند و هنگامی ‌که کنگره سالانه آمریکا برگزار می‌شد نماینده‌های اروپا به کنگره آنها می‌رفتند. ولی به خاطر بُعد مسافت فعالیت‌‌‌های مشترک دیگری نمی‌توانستند داشته باشند؛ مثلاً در تظاهرات‌ها یا اعتصابات یکدیگر شرکت بکنند. ولی تبادل اخبار وجود داشت. در موضع‌گیری‌ها تبادل ‌‌نظر می‌کردند تا به موضع مشترک برسند. ‌اما این که در فعالیت مشترکی شرکت کنند، این ‌امر عملی نبود.

 

اگر کسی به دنبال تحقیق و مطالعه در مورد اتحادیه آمریکا باشد لابه‌لای کتاب‌ها و بعضی خاطرات می‌تواند مطالبی پیدا کند. ‌اما در مورد اتحادیه کانادا به نظر مطلبی وجود ندارد. چرا؟

شاید در اوایل کار به خاطر اینکه انجمن اسلامی ‌اولیه‌ای که متشکل از تمام نیروهای مسلمان بود، نام آمریکا و کانادا را بر خود داشت، مؤسسین ایرانی آن این نام را برای تشکل خود برگزیدند.

 

انجمن اسلامی ‌هندوستان چه زمانی تأسیس شد؟

با افزایش تعداد دانشجویان ایرانی در هند در دهه 1350، در شهرهای دانشگاهی انجمن‌های اسلامی ‌تأسیس شد. از جمله موسسین این انجمن‌ها می‌توان به این افراد اشاره کرد: آقایان جواد سرافراز، جواد سلیمی ‌و مهدی نبی‌زاده در انجمن شهر بنگلور(Bangalore)، احمد حرّی و مختار کلانتری در انجمن شهر پونا (Pune)، رضا بیگ‌زاده، حمید مودتی و رجب قدیرزاده در انجمن شهر علیگر(Aligarh). در کتاب خاطرات مرحوم صادق طباطبایی[8] و در پاورقی صفحه 14 جلد سوم کتاب تاریخچه مبارزات اسلامی ‌دانشجویان ایرانی در خارج از کشور این بحث بیشتر ‌آمده است. در سال 1355 بنا بر تصویب هیئت ‌مدیره و برای تصویب اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌شبه‌قاره هند و فیلیپین، صادق طباطبایی از طرف اتحادیه به هند و پاکستان و تایلند و فیلیپین رفت و در هر یک از این کشورها به تشکیل هسته‌های دانشجویـی اسـلامی‌مبـادرت نمود. بعداً ایـن هسته‌ها توسط اتحادیه در مقیاس کشورها و بعد در شبه‌قاره متحد شدند. لازم به ذکر است پیش از این در سوریه و لبنان انجمن‌های اسلامی‌تشکیل شده بود که با تلاش واحدهای دانشگاه‌های بیروت، سوریه و چند عضو فعال در مصر، ارتباط سازمانی منسجمی ‌را فراهم آورده بودند. با گسترش انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان در بسیاری از کشورها، طرح ایجاد سازمان جهانی انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان مسلمان (فارسی زبان)، ضمن هماهنگی‌های لازم با انجمن اسلامی ‌دانشجویان در آمریکا و کانادا در اواسط سال 1356 در دستور کار قرار گرفت. به همین منظور نماینده اتحادیه آقای صادق طباطبایی مجدداً در همین سال به کشورهای شبه‌قاره هند رفت تا زمینه تحقق طرح مذکور را فراهم آورد. پس از بازگشت نماینده اتحادیه، مقدمات تدوین اساسنامه این سازمان با تلاش فراوان ‌آماده شد و از تصویب نشست‌های اروپا و آمریکا و کانادا گذشت و قرار شد در بهار سال 58 اولین جلسه مقدماتی و تدارکاتی آن با حضور نمایندگان و هیئت‌مدیره‌های کلیه واحدها در سراسر جهان در آلمان غربی برگزار گردد که با پیروزی انقلاب اسلامی‌ و بازگشت بسیاری از اعضاء فعال اتحادیه‌ها به ایران، طرح فوق جامه عمل به خود نپوشید. اولین نشست انجمن‌ اسلامی ‌شبه‌قاره هند در 26 دی ماه 1356 بود.

در آبان 1386 در گفت‌وگوی کوتاهی با آقای منوچهر متکی، یکی از اعضای انجمن اسلامی ‌هند (که وزیر خارجه وقت بود) شنیدم که آقای طباطبایی یک‌بار به هند ‌آمد ولی هیچ‌کس تحویلش نگرفت و برگشت. این صحبت آقای متکی با مطالب شما در تناقض نیست؟

پیام اولین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌دانشجویان در هند به امام خمینی در 26 دی ماه 1356، خود گویای مطلب درست است. در بخشی از این پیام چنین‌آمده: «حرکتی را که در سخت‌ترین شرایط از پیش، سترگ و مقاوم، برای احقاق حقوق انسانی و قانونی خود آغاز کرده بودیم، به یاری خداوند و همت و رهنمودهای برادرهای اتحادیه اروپا، تشکل و سازمان بخشیدیم.»

این متن نشان می‌دهد که دانشجویان اروپا در شکل‌گیری اتحادیه هند و فیلیپین نقش داشتند.

بله و در اصل نقش اساسی داشتند. آن موقع اتکای انجمن‌های هند و فیلیپین به اتحادیه اروپا بود، چون انجمن آمریکا دور بود، ولی همه اتکای‌شان از نظر نظم و تشکیلات و گرفتن رهنمودهای تشکیلاتی به بچه‌های اروپا بود. من تعجب می‌کنم که آقای متکی این را گفته است! حتی در آخر پیام‌شان به حضرت ‌امام، می‌نویسند:‌ «همبستگی اخیر دانشجو و روحانی (اعتصاب غذای مهر ماه 1356 در پاریس) نشانه‌ای از این حرکت بود که نشان داد به یمن قیادت آن‌ امام بزرگ و حرکت نوین اسلامی ‌می‌توانند دانشجو و روحانی با هم متحد شوند.» اگر نگاه کنید کاملاً معلوم است آن‌ها همه توجه‌شان به فعالیت‌های اتحادیه اروپا است.

تشکیل انجمن اسلامی ‌در هند نشان می‌دهد که اواخر دهه 1350 تعداد دانشجوی ایرانی در آن‌جا زیاد شده بود که تصمیم می‌گیرند یک انجمن اسلامی ‌تشکیل بدهند. به نظر می‌رسد شبه‌قاره مورد توجه افراد برای تحصیل واقع شده بود. چرا؟

بله. شبه‌قاره هند دانشگاه‌های قوی‌ای در زمینه رشته‌های پزشکی و علوم آزمایشگاهی داشت. اگر خاطر‌تان باشد ما در زمان شاه که دکتر در مملکت کم داشتیم از هند دکتر می‌آوردند، چون آن‌قدر دکتر فارغ‌التحصیل هندی بی‌کار داشتند که به ایران می‌آمدند و طبابت می‌کردند. دانشجویان ایرانی در دهه 50 زیاد به هند رفتند، چون هم زندگی در آنجا از اروپا ارزان‌تر بود و هم از نظر مسافت به ایران نزدیک‌تر بود. به همین دلیل در دهه 50 هجوم دانشجو به هند زیاد شد.

فیلیپین هم همین‌طور؟

فیلیپین هم به همین شکل بود. اما دقیقاً نمی‌دانم چه رشته‌هایی مدنظر دانشجویان بود. ولی هجوم دانشجو به آن منطقه تقریباً هم‌زمان با هجوم دانشجو به هندوستان بود؛ یعنی قبل از آن چندان دانشجوی ایرانی در منطقه آسیا نداشتیم. از سال‌های 52، 53 به بعد است که یک دفعه جوانان برای تحصیل به آنجا می‌روند.

 

به نظر شما دلایل اهمیت توجه به نگارش و تاریخ‌نگاری اتحادیه انجمن‌های اسلامی خارج از کشور ‌چیست؟

به نظر من زمانی تاریخچه اتحادیه اهمیت کاربردی داشت که بعد از انقلاب از آن استفاده می‌شد. ‌اما اگر بخواهیم در مورد تأثیرگذاری‌اش بگوییم (که من بارها در کتاب توضیح داده‌ام) تأثیرات بسزایی در پیشبرد اهداف انقلاب و اهداف حضرت ‌امام داشت.

چگونه؟

حضرت‌امام نسبت به هیچ سازمان و گروهی این اعتمادی که به اتحادیه (اروپا و آمریکا) داشتند را نداشتند. شما هیچ پیامی ‌را از حضرت ‌امام سراغ ندارید به نام سازمان یا گروهی صادر کرده باشند. آن زمان تشکل‌های مختلفی وجود داشتند مثل سازمان مجاهدین خلق ایران، هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، نهضت آزادی ایران، جبهه ملی ایران و... شما یک نمونه نمی‌بینید که حضرت ‌امام نسبت به اینها با نام پیام داده باشند که مثلاً با تیتر نهضت آزادی ایران شروع شود. تنها به اتحادیه انجمن‌های اسلامی (اروپا و آمریکا) با نام پیام می‌دادند. این نشانگر این بود که ‌امام به این تشکیلات و نیروها اعتماد داشتند و تا آخرین روزهای حضورشان در خارج از کشور و پس از آن، این اعتماد وجود داشت. با ارتباطاتی که با نجف وجود داشت تنها سازمانی بود که اخبار فعالیت‌های حضرت ‌امام فوری به دست‌شان می‌رسید و در سطح وسیع در اروپا منتشر می‌شد. این نشریات به داخل ایران هم می‌آمد و وقتی وارد ایران می‌شد بالاخره اینها بازنشر یا کپی می‌شد. به نظرم این تحرکی که برای کمک به حضرت‌ امام در خارج از کشور تا پیش از انقلاب وجود داشت، در ایران وجود نداشت. به همین خاطر می‌گویم که در روند تأثیرگذاری انقلاب عملکرد اتحادیه انجمن‌های اسلامی‌ کم‌نظیر بود. من نمی‌خواهم زیاد بزرگنمایی کنم ولی شما جست‌وجو کنید، همه عواملی که در پیشبرد انقلاب نقش داشتند را می‌توانید با تأثیراتی که اتحادیه در روند انقلاب داشت مقایسه کنید و ببینید جایگاه اتحادیه کجا بود. اهمیت دیگر موضوع همین است که اگر می‌شد در سال‌های اول انقلاب جنبه‌های مختلف تأثیرگذاری اتحادیه در روند انقلاب را برجسته کرد، شاید در روند پیشبرد نظام انقلاب اسلامی ‌و حکومت جمهوری اسلامی ‌یک نقش سازنده و به خصوص فرهنگی ایجاد می‌شد که ما را از بسیاری از بلاهایی که گرفتارش شدیم و انحرافاتی که پیش‌آمد مصون می‌داشت. برای نمونه یکی از آن جنبه‌‌‌‌های مختلفی که من خدمت شما عرض کردم، تشکیلات منسجم و با دیسیپلین و به موازات آن حفظ موازین اخلاقی و پایبندی به قوانین و چارچوب‌‌‌‌های تعهد شده‌ سازمانی مثل اساسنامه و مصوبات و منافع جمعی بود. این یکی از عواملی بود که می‌‌‌‌توانست در مقیاس وسیع‌‌‌‌تری در کل نظام جمهوری اسلامی ‌تأثیرگذار باشد. همین چند اصطلاحی که ذکر کردم: تشکیلات منسجم، دیسیپلین، حفظ موازین اخلاقی، اینها مواردی بودند که واقعاً در تشکیلات اتحادیه رعایت می‌شد. اکنون حفظ منافع جمع را در سطح کشور، حفظ منافع ملی می‌گویند. شما‌ امروز فرهنگ حفظ منافع ملی را در جامعه ایران کم‌رنگ می‌‌بینید و در عوض منافع شخصی پررنگ‌تر است. ولی در اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌منافع جمعی به منافع شخصی ارجحیت داشت. یعنی همیشه اول مجموعه اتحادیه و بعد خود اعضاء مطرح بود. از جمله موضوعات دیگر می‌توان به یکی از ویژگی‌های اتحادیه اشاره کرد که احترام به رأی اکثریت و همکاری کلیه اعضاء پس از تصویب یک موضوع با مدیران مجموعه است، اگرچه باب‌میل آنها نبود. مثلا بحثی در نشست اتحادیه در می‌گرفت و می‌خواستند یک موضوعی را تصویب کنند یا نکنند. تعدادی مخالف تصویب آن بودند. ولی وقتی با رأی اکثریت تصویب می‌شد حتی آنهایی که در ابتدا مخالف بودند بعد از تصویبش با هیئت‌مدیره اتحادیه همکاری می‌کردند، چرا که مجموعه تصمیم گرفته که این کار انجام شود. اینها ویژگی‌های کار گروهی است که‌ امروز در جامعه کمتر می‌بینیم.

 

در مورد بعدی می‌توان از استقلال در جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در اتحادیه نام برد. همان‌طور که عرض کردم به پیشنهاد دکتر بهشتی و تصویب و رعایت آن، اتحادیه از لحاظ مالی به هیچ گروه و دسته‌‌ای وابسته نبود و هزینه‌های اتحادیه از حق عضویت اعضاء تأمین می‌شد. حتی اعضاء درآمد یک روز کار در ماه را به صندوق اتحادیه می‌ریختند. این یعنی از خودگذشتگی برای مجموعه‌ای که به آن اعتقاد دارید. همین‌امر باعث شد که اتحادیه در طول حدود 16 سال فعالیت خود به جز مسیر رهبری حضرت ‌امام به هیچ‌ گروه و سازمانی وابسته نباشد و از آن‌ها خط نگیرد و استقلال عملی خود را حفظ کند. شاید همین علت بود که اتحادیه را در طول حدود 16 سال از خطر انشعاب نجات داد.

چرا تاکنون به موضوع اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌خارج کشور توجه جدی نشده است؟

اعضای اتحادیه از سال 1352 ـ 1353 به فکر تدوین و تهیه تاریخچه اتحادیه افتادند و حتی در نشست اتحادیه هم تصویب شد که تاریخچه‌ای نوشته بشود. ‌اما متأسفانه در این قضیه سهل‌انگاری شد که این هم چند عامل داشت: آن موقع اعضای اتحادیه از نظر تحصیلی عموماً در رشته‌های فنی بودند، از رشته‌های علوم انسانی و به خصوص تاریخ در اتحادیه حضور نداشتند، چون معمولاً اشتیاق به این نوع مطالب در افرادی است که در رشته‌های علوم انسانی تحصیل می‌کنند. دانشجویان مقیم در آلمان و فرانسه و تقریباّ در دیگر کشورهای اروپایی در رشته‌های فنی مثل مهندسی برق، مکانیک، کشاورزی تحصیل می‌کردند و کمتر این ایده تحقیق و مطالعه و نوشتن در بین آن‌ها دیده می‌شد. بعد از انقلاب دانشجویانی در اروپا، بیشتر در رشته‌های مهندسی کاربردی تحصیل کرده بودند در رشته‌های خودشان در ایران و به عنوان مهندس در بخش‌های دولتی و خصوصی مشغول کار شدند. این‌امر باعث شد در گذشته اعضای اتحادیه گسستی ایجاد شود و در نهایت در تدوین تاریخچه اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌سهل‌انگاری شود. من از هنگام ورودم به ایران، یکی از دغدغه‌هایم این مسئله بود و دائم هم با اعضاء مطرح می‌کردم. ولی متأسفانه اسناد اتحادیه از دست ما خارج شده بود و نبودن اسناد هم باعث می‌شد در تدوین تاریخچه اقدامی‌صورت نگیرد. همین عدم وجود اسناد یکی از دلایلی بود که هم اعضای اتحادیه و هم محققان به این موضوع توجه جدی نداشته باشند و حدود سه دهه پس از انقلاب اولین کتاب‌ها با موضوع اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌خارج کشور نوشته و منتشر شد.

پایان بخش اول

تاریخ مغفول ـ 2

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. باقرنژاد، مجتبی، تاریخچه مبارزات اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور؛ اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا (1344 ـ 1360)، تهران: انتشارات اطلاعات، 1386، جلد 1، ص 351

[2]. همان، صص 17 ـ 20 ؛ 43 و 44

[3]. لازم به ذکر است که اسدالله خالدی پس از بازگشت به ایران، به  دلیل انجام فعالیت سیاسی،‌دستگیر و مدتی زندانی شد. پس از پیروزی انقلای و آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در عملیات کربلای پنج در بهمن سال 1365 به اسارت نیروهای عراقی در آمد. وی در شهریور 1369 از اسارت آزاد شد و سرانجام در سال 1384 از دنیا رفت. برای اطلاع از روایتی داستانی از زندگی‌نامه اسدالله خالدی ببینید: داوود بختیاری دانشور، مردی که خواب نمی‌دید، خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی، اسدالله خالدی، تهران: انتشارات سوره مهر، چاپ اول 1384.

[4]. باقرنژاد، مجتبی، همان، صص 78 و 79 ، 97 و 98

[5]. بازرگان،‌ مهدی، اسلام مکتب مبارز و مولد، تهران، 1340 

[6]. باقرنژاد، مجتبی، تاریخچه مبارزات اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، تهران: انتشارات اطلاعات، 1394، جلد 4، صص 152 ـ 211 و 477

[7]. طالقانی،‌ محمود، پرتوی از قرآن، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1362، 6 جلد.

[8]. طباطبایی، صادق، خاطرات سیاسی ـ اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، تهران: نشر عروج، 3 جلد، 1387.



 
تعداد بازدید: 5499


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: