07 فروردین 1399
پسرم برخیز!
بازوانت را بگشا تا یکدیگر را در آغوش بگیریم
ترا تنگ بر سینه بفشارم
تو بخوانی و با هم گریه کنیم
*
آیا بیاد داری که هنگام رفتن
تو نوحه خواندی و من گریه کردم
و با دستمال بر بازوی راستت
«و ان یکاد» بستم؟
*
در آتش عشق سوختهای
و در خون خویش غلطانی
این منم که چون ابر میگریم
پسرم! چرا بر نمیخیزی
*
گلولهات زدهاند
و خون بر ابروانت نقش بسته است
چه بگویم اگر دوستانت
در محله نشان ترا از من بپرسند
*
پسرم! راه تو، راه حق است
و من خود در این راه، جان را فدا میکنم
حتی اگر ده فرزند نیز داشته باشم
آنان را فدای حسین میکنم
*
بگذار لبانت، چنان گل
در این دشت پژمرده شود
تو مرا سرافراز کردهای
شیرم حلالت باد! پسرم!
*
آنکه حسین را به فریاد میطلبد
هرگز ترک شریعت نمیکند
و مقلد خمینی
هرگز با یزید بیعت نمیکند
*
تاریخمان گواه است
که مرگ، برای ما «بلا» نیست
مگر تاریخ شریعت،
تاریخ کربلا نیست!
چون ابر «بولوت کیمی»
دور ایاق اوسته بیراوغول
قولارون آچ قوجاخلاشاخ
باغرما بیر باسم سنی
سن اوخی با هم آغلاشاخ
*
یادوندادی گدن گونی
نوحه دیدون من آغلادم
ساغ قولوا دسالمنان
وان یکادی باغلادم
*
عشقین اوتوندا یانموسان
القانوا بویانموسان
آغلیورام بولوت کیمی
اوغول نیه اویانموسان
*
ووروبدولار گولهسنه
قان یاخلوب قاشلاروا
من نهدییم سوروشسالار
محلده یولدا شلاروا
*
یولون اوغول حق یولودی
بویولدا من جان وررم
اون دانا اوغلوم اولسادا
حسینه قربان وررم
*
گل کیمی قوی دوداخلارون
بو دشتده سولسون اوغول
اوجاتموسان سن باشمی
صودوم حلال اولسون اوغول
*
حسینی داده سسلین
ترک شریعت ایلمز
خمینیین مقلدی
یزیده بیعت ایلمز
*
تاریخیمیز گواه دی
الوم بیزه «بلا» دگول
مگر بیزیم شریعتین
تاریخی، کربلا دگول!
منبع: اسرافیلی، حسین، تولد در میدان، تهران، انتشارات حوزههنری، چ اول، 1364، صص 135 – 142.
تعداد بازدید: 1178