انقلاب اسلامی :: اسناد دخالت‌های آمریکا در ایران

اسناد دخالت‌های آمریکا در ایران

3ـ اسناد پس از پیروزی انقلاب اسلامی

29 اردیبهشت 1403

احمد ساجدی

بخش دوم

سندی به تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۵۸ نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در انتظار سقوط قطعی نظام جمهوری اسلامی بوده و برای آن گویی لحظه‌شماری می‌کرده‌اند:

«انقلاب ایران هنوز به پایان خط نرسیده ولی اوضاع بسیار بحرانی است... گروه‌های متعدد به خاطر قانون اساسی به خمینی حمله‌ور شده‌اند و وقایع خشونت‌بار حتماً رخ خواهد داد. هنوز معلوم نیست چه کسی جانشین وی خواهد شد تا بتواند به کنترل ملت بپردازد... اقتصاد کاملا آشفته و در هم است و بخش اعظم مدیران فراری شده‌اند. بیکاری همه‌گیر است. اینها سبب خواهد شد تا گروه‌های ناراضی به تروریسم متوسل شوند و....»[1]

و در سندی دیگر به تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۵۸ از امکان وقوع کودتا در کشور سخن گفته است:

«امکان وقوع یک یا دو کودتا که گروه‌های مختلف را به مقام‌های مهم برساند هست ولی آنها هم مانند رهبران فعلی قدرت مؤثری نخواهند داشت و گروه دیگری به خاطر اشتباهات حقیقی یا ظاهری آنان با کودتای جدید جای آنان را خواهند گرفت.»[2]

در همین سند ادعا شده که حفظ منافع و نفوذ آمریکا در ایران با منافع ایران سازگاری دارد:

«منافع آمریکا در ایران، ایران قوی و مستقل و پیش‌رونده از لحاظ اقتصادی که یک تولید‌کننده دائمی نفت و بازاری برای فروش اجناس غربی و دارای زمینه برای نفوذ آمریکا در منطقه باشد، با منافع ایران سازگار است... به هر حال راه ما در حمایت از منافع آمریکا این نیست که صبر کنیم تا ایرانیان خود کارهایشان را جمع‌وجور کنند.»[3]

یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۷ تیر ۱۳۵۸ به مأموران خود اهمیت اتکا بر بحران‌های قومی برای تضعیف حکومت مرکزی تهران را متذکر شده است:

«شاید نیرومندترین گروه در کشور اقلیت‌های قومی باشند. از میان این گروه‌ها، کردها بهتر قادرند که از منافع خودشان دفاع کنند. معذالک اعراب خوزستانی نیز ممکن است جدی‌ترین مشکلات را ایجاد کنند. بی‌ثباتی فزاینده ممکن است این گروه‌ها را به استقرار حاکمیت‌های منطقه‌ای خویش ترغیب کند که این امر به نوبه خود حاکمیت حکومت مرکزی را تضعیف خواهد کرد.»[4]

و این سند:

«ناآرامی‌ها به‌طور واقعی در میان اقلیت‌های نژادی ایران افزایش یافته است. کردستان و خوزستان مانند بشکه باروتی هستند که هر لحظه ممکن است منفجر شوند. سرزمین ترکمن صحرا فعلاً آرام است. سر و صدای شوم در میان قبایل بدوی فارس بلندتر شده است و دولت موقت ایران به‌طور واضح در مورد بلوچستان نگران است.»[5]

یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۵۸ با طبقه‌بندی «خیلی محرمانه» جایگاه آمریکایی‌ها در جامعه ایران را به روشنی بیان کرده است:

«عدم اعتماد وسیعی در باره حکومت ایالات متحده آمریکا وجود دارد. این سوءظن هست که آمریکا می‌کوشد هدف‌های انقلاب را به طرق مختلف از به کار گرفتن عوامل ساواک گرفته تا بهره‌برداری‌کنندگان از نارضایی‌ها و تحریک‌کنندگان قیام در میان اقلیت‌ها، موضوع ترمیم اقتصاد ایران و رشد آن را راکت سازد. مناسبات نزدیک ما با شاه و پشتیبانی طولانی و دراز مدت از رژیم او به این زودی‌ها فراموش نخواهد شد. اثرات ماندگار آن مناسبات، حکومت آمریکا را در نقش مداخله‌جو معرفی می‌کند.»[6]

وقتی آمریکایی‌ها اطمینان حاصل کردند که انقلاب اسلامی با تهدید و ترور و اقدامات ضد انقلابی به زانو در نمی‌آید، وارد نقشه‌های خطرناک‌تر و بزرگ‌تری شدند. یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۵۸ از تشکیل یک نیروی ۱۱۰ هزار نفره ضربتی آمریکا با نام «نیروی واکنش سریع» برای اعزام به خلیج فارس و همچنین افزایش کشتی‌های جنگی نیروی دریایی آن کشور در اقیانوس هند خبر داد.[7]

این‌گونه تهدیدها و لشکرکشی‌های نظامی از بیرون مرزها، و تحریکات قومی و مذهبی و نفاق‌افکنی میان اقوام و طوایف در داخل کشور، دو بازوی رفتار آمریکایی‌ها در برابر مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران طی ماه‌های پس از پیروزی انقلاب بوده است.

یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲ مرداد ۱۳۵۸ از قول «دفتر وابسته دفاعی آمریکا در تهران» با صراحت بر طبل تجزیه‌طلبی در کردستان ایران می‌کوبید. این سند با ادبیاتی شبیه تهدید، راه جدایی‌خواهی و تجزیه‌طلبی را به کردهای ناراضی نشان می‌داد:

«ما احساس نمی‌کنیم که ارتش ایران قادر به فرونشاندن درگیری‌ها در این منطقه که مستعد ناآرامی است، باشد. انقلاب باعث شده تا یک زخم کهنه سر باز کند. یعنی خودمختاری کردی براساس ایده تجزیه‌طلبی که قدمت آن به اندازه خود ایران است. باید به کردها امتیازاتی داده شود وگرنه آنها به روش جنگ سنتی خود که جزیی از شیوه زندگی‌شان شده، ادامه خواهند داد.»[8]

و سند دیگر به گونه‌ای تنظیم شده که گویی پدیده تجزیه‌طلبی را همچون درس به کردهای شورشی آموزش می‌دهد:

«احساسات تجزیه‌طلبی در دو جهت وجود دارد: جهت اول این است که این احساسات بیشتر جنبه استقلال فرهنگی و کنترل محلی در مراحل طرح و برداشت دارد. اکثریت کردها خواهان و هوادار این اصول هستند. ولی به نحوی نیست که بخواهند به فعالیت‌های تروریستی متوسل شوند. جهت دوم این است که آنها خواهان استقلال سیاسی تحت رهبری یک دولت هستند و بیشتر از خشونت و شورش برای رسیدن به این هدف استفاده می‌کنند.»[9]

یکی از اسناد سری لانه جاسوسی ضمن نشر مطالب ناهماهنگ از کردهای ایران و ترکیه و عراق، به‌طور غیرمستقیم، اهمیت هماهنگی کردهای ناراضی در ایران و ترکیه و عراق برای پیشبرد خواسته‌هایشان را القا کرده است:

«کردهای ایران باید خودمختاری بیشتری را از رژیم جدید ایران برای خود تضمین کنند. اگر دولت آنکارا در مقابله با مشکلات سیاسی و اقتصادی موفق نشود، کردهای ترکیه ممکن است تشویق شوند که با آنکارا از در مبارزه درآیند. توانایی کردهای عراق نیز به اقتدار دولت بغداد و حمایت از کردها از جانب ایران یا سایر کشورها بستگی دارد.»[10]

سیاست منطقه‌ای کردن بحران کردستان، نقشه‌ای بود که آمریکایی‌ها تلاش داشتند آن را در مورد مناطق بلوچ‌نشین ایران و پاکستان و افغانستان نیز به اجرا درآورند. اسناد لانه جاسوسی حاکی است آمریکایی‌ها با طرح موهوم «بلوچستان بزرگ» به تجزیه‌طلبی در منطقه دامن زده بودند. در میان این سندها در نیمه اول سال ۱۳۵۸ یک رشته گزارش تحت عنوان «نظم و قانون در بلوچستان؛ افزایش نگرانی» به چشم می‌خورد که در هر یک از آنها به تشریح ناآرامی‌ها و مشکلات موجود در بلوچستان پاکستان، افغانستان، ایران و همچنین بلوچستان پرداخته شده و نابسامانی‌های آنها از جمله فقر، پناهندگان، مواد مخدر، تنش با برنامه‌های دولت‌های مرکزی و... ذکر گردیده است. گرچه وضع داخلی بلوچستان‌های هر کشور ارتباطی به بلوچستان‌های سایر کشورهای مجاور ندارد، ولی در اسناد لانه جاسوسی همه آنها حول یک محور، و با سوءاستفاده از شباهت‌های نژادی، زبانی، پناهندگان و مشکلات مشابه، تجزیه و تحلیل شده تا زمینه طرح موضوع «بلوچستان بزرگ» فراهم گردد.

در یکی از اسناد لانه جاسوسی موضوع تجزیه کشورهای ایران و افغانستان و پاکستان و تشکیل «بلوچستان بزرگ» این‌گونه بررسی شده است:

«ایران مانند پاکستان دستخوش مسائل قبیله‌ای است. در بخش جنوب شرقی ایران حدود نیم میلیون نفر از اعضای قبیله بلوچ به سر می‌برند. قبیله بلوچ بخش‌هایی از پاکستان و افغانستان را تحت کنترل دارد. گه‌گاهی نیز برای تجزیه بلوچستان حرکت‌هایی از آنها سر می‌زند. بلوچستان فرضی نیز قرار است از بخش‌هایی از ایران و پاکستان و افغانستان کنونی پدیدار شود و با اقیانوس هند هم مرز باشد و در یک نقطه با شوروی نیز تماس داشته باشد. از نظر ایران این یک موضوع حاد امنیتی داخلی است. هر چند هنوز در زیر خاکستر پنهان است، ولی می‌تواند یکی از علل تقویت نیروهای ایران در بخش جنوب شرقی کشور باشد.»[11]

آمریکایی‌ها برای هر یک از کانون‌های قومی و نژادی کشور برنامه‌های تجزیه‌طلبی و آشوب داشتند. در یکی از اسناد، مأموران سفارت آمریکا راه مبارزه مسلحانه را نیز پیشنهاد کرده‌ بودند:

«نظریه (محرمانه ـ غیر قابل رؤیت برای بیگانگان): دیگر اقلیت‌های فعال ایران در بلوچستان، آذربایجان، و خوزستان اعطای خودگردانی محدود را دقیقاً زیر نظر خواهند داشت. اگر برای انتخاب یک شورای اجرایی در کردستان انتخابات عمومی برگزار شود، مطمئن هستیم که اقلیت‌های دیگر نیز خیلی زود خواستار خودگردانی از دولت خواهند شد. اگر درخواست مسالمت‌آمیز به نتیجه‌ای نرسد، شاید اقلیت‌های دیگر تنها راه را مبارزه مسلحانه بدانند.»[12]

یا این سند:

«خوزستان دارد به غده چرکین در شکم ایران مبدل می‌شود. اگر دولت ایران سریعاً اقدامی برای پاسخگویی به درخواست‌های جمعیت عرب‌زبان خوزستان نکند این استان نفت‌خیز به مرز انفجار خواهد رسید. درخواست اصلی اعراب عبارت است از: خودمختاری، توزیع ثروت‌های نفتی و حق جمعیت عرب زبان برای داشتن نظام آموزشی به زبان عربی است.»[13]

یکی از مهمترین اسناد لانه جاسوسی در ارتباط با خوزستان گزارش فوق محرمانه‌ای است که مأمور رابط سازمان سیا در تل‌آویو، آن را تهیه و به وزارت خارجه آمریکا و به ویژه به بخش مربوط به اسرائیل در آن وزارتخانه ارسال کرده است. مقدمه این سند سری، ضمن طرح موضوع تجزیه‌طلبی، به نفت ایران در خوزستان اشاره کرده، آن را در معرض تهدیدات تجزیه‌طلبان وانمود کرده است:

«این گزارش، پایه‌ای است که برای بحث بین متخصصین ما در مورد ایران باید مورد استفاده قرار گیرد.» در بخشی از این گزارش پس از بررسی نقاط ضعف و قوت اقتصاد ایران تصریح شده که «قسمت اعظم چاه‌های نفت ایران در خوزستان واقع شده که شوق تجزیه‌طلبی، خطر همسایه‌ای چون عراق، و اتحادیه‌های سازمان‌یافته دارای تمایلات چپ، در آنجا وجود دارد.»[14]

در بخش دیگری از این گزارش ضرورت توجه و دقت نظر در چند نکته مورد تأکید قرار گرفته که از جمله آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

«اوضاع و شرایط خوزستان، میزان ناآرامی در میان اعراب خوزستان، میزان مداخله عراق در میان مخالفین کرد و یا بین اعراب خوزستان، شورش اقلیت‌های قومی تجزیه‌طلب به‌خصوص اگر این شورش به طور همزمان در منطقه کردنشین و ایالت استراتژیک خوزستان برپا شود.»[15]

در 15 مرداد 1358 سرهنگ شیفر وابسته نظامی نیروی هوایی آمریکا در تهران در گزارشی به نقل از رابطین خود پرده از ماهیت خودمختاری مورد نظر کردها برداشته، با لحنی تأییدآمیز می‌نویسد:

«اهداف کنونی کردها محدود به یک خودمختاری برای ایرانیان کرد نمی‌شود، بلکه هدف آنها سرنگونی دولت کنونی و برپایی دولتی مسئول‌تر و مردمی‌تر است که شامل روحانیت قم نباشد... یک تاجر ایرانی کردی‌الاصل به وابسته نظامی گفته است که درگیری کنونی کردها در غرب ایران، مسئله ساده‌ای مبنی بر به‌دست آوردن خودمختاری برای کردها و همچنین مزایای بیشتر از دولت موقت ایران نیست، بلکه او گفت: هدف آنها سرنگونی رژیم کنونی ایران، به سرکردگی [امام] خمینی می‌باشد.»[16]

وابسته نظامی سفارت آمریکا در ادامه این گزارش طی تفسیری نوشت:

«اگر کردها، آذربایجانی‌ها، اعراب و سایر گروه‌های قومی تلاش‌های خود را هماهنگ کنند (اغتشاش همزمان) و در جهت مشترک سرنگونی دولت کنونی با یکدیگر همکاری و از یکدیگر حمایت کنند، به عقیده ما آنها امکان موفقیت دارند...»[17]

در آن زمان آمریکایی‌ها تنها به حفظ منافع خود می‌اندیشیدند و تمامی این تهدیدات و اقدامات نیز در راستای دفاع از آن منافع بود. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۵۸ در این رابطه از قول یک مأمور اقتصادی سازمان سیا به نام «آ. دی. ستر» می‌نویسد:

«منافع ما در دسترسی مداوم به نفت ایران باید به وسیله توانایی دولت جدید در برقراری نظم در چاه‌های نفت و احتیاج دولت به درآمد حفظ شود. منافع ما در اینکه ایران درآمد نفتش را در آمریکا خرج کند باید بهبود یابد و ما نباید با بی‌توجهی این منافع را از دست بدهیم.»[18]

این سند در ادامه با اشاره به اقتدار امام خمینی می‌نویسد: «او در مورد سیاست‌های خاورمیانه ما نیروی مخالفی خواهد بود که باید با او مقابله کرد.»[19]

و سند دیگری در همین رابطه می‌نویسد:

«تا زمانی که نفت خاورمیانه برای غرب اهمیت حیاتی دارد، ایران واجد اهمیت شدیدی برای ایالات متحده است.»[20]

در یک سند دیگر به تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۵۸ آمریکایی‌ها به اهمیت حفظ منافع خود در ایران صرف‌نظر از اینکه چه کسی حاکم است می‌اندیشیدند:

«هدف‌های ما در ایران دستیابی به نفت و پیشرفت یک دولت میانه‌رو است. ما می‌خواهیم در موضعی قرار بگیریم که بتوانیم رابطه مؤثر با هر گروهی که قدرت اصلی را در اختیار دارد برقرار کنیم و در عین حال روابطمان را با دیگر عوامل مهم سیاسی من جمله مخالفین حفظ کنیم. ما می‌خواهیم ایرانیان اصولمان را درک کنند.»[21]

در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۵۸ ضمن اشاره به اقدامات شاپور بختیار در طراحی توطئه‌های ضدانقلابی علیه ایران آمده است:

«آمریکایی‌ها می‌توانند با بختیار وقتی که او به روانی به یک زبان غربی صحبت می‌کند کنار بیایند.»[22]

در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۹ مهر ۱۳۵۸ و در آستانه ملاقات وزیر خارجه آمریکا ـ ونس ـ با دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه ایران در مقر سازمان ملل در نیویورک، سفارت آمریکا در تهران طی یادداشتی به وزیر امور خارجه کشورش نکاتی را به وی یادآور شد تا در مذاکره با یزدی مطرح گردد. این نکات تماماً نمایانگر نمونه‌های روشن مداخلات آمریکا در امور داخلی ایران بوده است. در این سند «خیلی محرمانه» موارد زیر برای مذاکره ونس با یزدی مورد تأکید قرار گرفته است:

سرکوب شورش کردها، شناسایی «جبهه دموکراتیک ملی» به عنوان یک گروه ضد انقلابی، کنترل دولت توسط یک قانون اساسی شیعی، ادامه یافتن اعدام‌ها در ایران، خلع حسن نزیه از مدیریت شرکت نفت، متهم کردن مطبوعات غربی به توطئه چینی علیه انقلاب، محکوم کردن آمریکا به خاطر همکاری با اسرائیل و....[23]

براساس یک سند سری به تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۵۸ آمریکایی‌ها پس از ناامیدی از قدرت تأثیرگذاری گروه‌های مخالف انقلاب در اوضاع ایران، به تقویت نظامیان و مذهبیون به اصطلاح اعتدالی و غیرمذهبی‌ها برای کشاندن آنان به صحنه مدیریت کشور چشم دوختند:

«اگر هیچ گروه یا فردی خارج از ایران قدرت آن را ندارد تا به نحو مؤثری در حوادث ایران نفوذ داشته و حکومت را سرنگون کند، باید به حفظ و تقویت عناصری در ایران به ویژه در میان گروه‌های نظامی و مذهبیون اعتدالی و غیر مذهبی‌ها که ممکن است در آینده نقش سودمندی ایفا کنند، کمک شود.»[24]

روز ۲۳ مهر ۱۳۵۸ سه هفته قبل از تسخیر لانه جاسوسی یک سند «خیلی محرمانه» به بررسی عملکرد گروه‌های مخالف نظام جمهوری اسلامی طی ۹ ماه پس از انقلاب اسلامی پرداخته و به شکست همه آنها اعتراف کرده است:

«چندین گروه مخالف، رژیم جدید را به مبارزه مى‌طلبند که از جمله عبارتند از: اقلیت‌هاى قومى (بیش از همه کردها و اعراب)، بقایاى رژیم سابق از جمله نظامیان و پرسنل ساواک، نیروهاى چپگرا که مخفى و زیرزمینى هستند و خود مسلح مى‌باشند ولى تهدید بلافاصله‌اى را تشکیل نمى‌دهند، تبعیدی‌هاى اروپا و آمریکا که مرکب از افسران سابق ارتش، تکنوکرات‌ها، روشنفکران و سیاستمداران لیبرال هستند. هیچ‌کدام از این گروه‌ها نتوانسته‌اند سازمانى را به هم جوش بدهند که به نحو مؤثرى دستگاه خمینى را به مبارزه بطلبد. روحانیون بر اقلیت‌هاى قومى غلبه کرده و مانورهاى چپگرایان را خنثى کرده‌اند. هر چند بسیارى از تبعیدی‌ها دلشان مى‌خواست رژیم را سرنگون کنند، آنها ظاهرا علی‌رغم کوشش‌هاى شاپور بختیار فاقد هماهنگى و سازمان هستند. ما معتقدیم که بختیار نیز کمتر چشم انداز موفقیت سیاسى در ایران دارد.»[25]

در سند دیگری به تاریخ ۷ آبان ۱۳۵۸ از سوی یکی از مأموران سیا به رئیس قرارگاه سیا در تهران چنین می‌خوانیم:

«کاری که از دست ما برمی‌آید و من هم اکنون درگیر آن هستم این است که سران بالقوه یک ائتلاف میان لیبرال‌ها میانه‌روها و سران ارتشی متمایل به غرب را شناسایی کرده و آماده حمایت از آنها شویم.»[26]

یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۲ دی ۱۳۵۸ از قول منابع وزارت خارجه آمریکا، چهار راهکار مورد نظر آمریکا را در مواقعی که منافع آن کشور در نقطه‌ای از جهان در معرض تهدید قرار می‌گیرد متذکر شده است:

«تلاش برای تقویت و ازدیاد مأموران گزارش دهنده سیاسی در وزارت خارجه، فراهم نمودن مأموریت برای پست‌ها جهت تامین نیازهای گزارشی، درخواست از متخصصان یا مشاوران برای کمک به تکمیل اطلاعات مورد نیاز، ضرورت ارائه متن‌های تحلیلی و اطلاعاتی همراه با گزارش‌های ارسالی از وقایع و یاری جستن از جامعه دانشگاهی.»[27]

در ادامه این سند آمده است:

«ما نیاز داریم که یک بررسی سراسری در جامعه اطلاعاتی انجام دهیم تا بفهمیم آیا تحلیلگران ما تجربه حضور در مسائل کشور را دارند یا اینکه باید بنیه تحلیل و اطلاعاتی آنان را برای ارائه تحلیل‌های کوتاه مدت و بلند مدت ارتقاء دهیم. ما به هیئت‌هایمان اجازه دادیم که جمع‌آوری اطلاعات جاسوسی از بخش‌های حساس را در صورت لزوم محدود کنند. زیرا روابط با دولت‌های بر سر قدرت، نباید به خاطر این‌گونه فعالیت‌ها به خطر بیفتد.»[28]

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۷۱ - ۲۷۳ (سند شماره ۳۲).

[2]. همان، کتاب دوم، ص ۲۲۹ (سند شماره ۲۴).

[3]. همان، ص ۲۳۰ (همان سند).

[4]. همان، ص ۲۳۷ (سند شماره ۲۹).

[5]. همان، ص ۲۵8 (سند شماره ۳۸).

[6]. همان، ص ۲۴۱ - ۲۴۲ (سند شماره ۳۲).

[7]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۸۸ (سند شماره ۴۶).

[8]. همان، کتاب دهم، ص ۵۸۸ - ۵۸۹ (سند شماره ۲۷۱).

[9]. همان، کتاب پنجم، ص ۱۶۴ (سند شماره ۳۸).

[10]. همان، کتاب سوم، ص ۷۵۵، مبحث: «نظری بر مسئله کردها».

[11]. همان، کتاب ششم، ص 712.

[12]. همان، کتاب دهم، ص 246 (سند شماره 123).

[13]. همان، ص ۵۰۷ (سند شماره ۲۲۹).

[14]. همان، کتاب چهارم، ص ۵۶۵ (سند شماره ۱۲).

[15]. همان، ص ۵۶۱ - ۵۶۷ (همان سند).

[16]. همان، کتاب سوم، ص 786 (سند شماره 22).

[17]. همان، ص 787.

[18]. همان، کتاب دوم، ص ۳۰۰ (سند شماره ۱۵).

[19]. همان.

[20]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۲۹، مبحث: «استعمار سیاسی آمریکا».

[21]. همان، کتاب دوم، ص ۳۰۱ (سند شماره ۱۶).

[22]. همان، ص ۳۰۵ (سند شماره ۱۷).

[23]. همان، کتاب چهارم، ص ۳۱۳ (سند شماره ۶۹).

[24]. همان، کتاب دوم، ص ۳۳۵ (سند شماره ۳۳).

[25]. همان، ص 341 (سند شماره 36).

[26]. همان، کتاب ششم ص ۲۶۹ (سند شماره 2).

[27]. همان، کتاب دوم، ص ۷۲ - ۷۳ (سند شماره ۴۲).

[28]. همان، ص 73، بند 4.



 
تعداد بازدید: 234


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: