08 اردیبهشت 1403
احمد ساجدی
بخش اول
در دی ۱۳۵۶ آمریکاییها هنوز گویی چیزی را باور نداشتند. زیرا یکی از اسناد مهم لانه جاسوسی که جلوهای از دخالتهای آشکار آمریکا در امور داخلی ایران را نشان میداد، نامهای بود که سولیوان سفیر آمریکا در ۲۰ دی ۱۳۵۶ برای وزیر خارجه کشورش ارسال کرد. در این نامه سولیوان بیتوجه به بحرانی که از سه روز پیش از آن در کشور آغاز شده و زمینه یک انقلاب بزرگ و سراسری را از مبداء قم فراهم آورده بود، برای منافع اقتصادی دولت خود در آینده، برنامهریزی میکرد. وی در این نامه از ضرورت تلاش دولت جمشید آموزگار به پیگیری موارد زیر سخن به میان آورده بود:
ـ ادامه ذخیرهسازی قابل اطمینان نفت برای ایالات متحده و متحدان بسیار نزدیک آن و اتخاذ سیاست معتدل قیمت گذاری
ـ افزایش سهام آمریکا در بازارهای ایران و افزایش نفوذ دفتر سفیر به منظور حمایت از نفوذ تجارتخانههای آمریکایی در فرصتهای شغلی ایران
ـ انطباق متن توافقنامه هستهای ایران و آمریکا با اهداف جیمی کارتر
ـ ابقای امتیازات اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا در ایران و تداوم بدهبستان در پاسخ به این امتیازات
ـ زیر نظر گرفتن برنامههای فروش اسلحه خارجی به ایران
ـ ابقاء حقوق پروازی آمریکا و دستیابی به بنادر ایران
ـ تشویق حفظ روابط مثبت ایران با اسرائیل[1]
اما گذشت بیش از دو هفته از شروع انقلاب، سبب شد آمریکاییها نگران از به خطر افتادن مرحله به مرحله موقعیت خود در ایران، به سرعت به شناسایی مختصات انقلاب و نقاط قوت و ضعف آن پرداختند، راههای مهار آن را مطالعه کردند، و سپس همه توان خود را برای جلوگیری از به ثمر رسیدن آن به کار بستند.
اولین سند لانه جاسوسی درباره انقلاب اسلامی در دی ۱۳۵۶، به تاریخ چهارم بهمن همان سال منتشر شد. این سند 17 روز پس از توهین روزنامه اطلاعات به ساحت امام خمینی و 15 روز پس از قیام خونین مردم قم منتشر شد. در این سند اگرچه سولیوان تصریح کرد: «حرکت سازمان یافته مذهبیون پرقدرتترین جنبش آنان در مقابل دولت ایران از سال ۱۹۶۳ (قیام اسلامی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲) تاکنون بوده است[2] و اگرچه تظاهرات سراسری مردم شهرهای مختلف در روزهای پس از قیام مردم قم، تنها در یک سطر خلاصه شده بود: «تظاهرات وسیع مذهبی در ۱۴ و ۱۵ ژانویه در شهرهای مشهد، آبادان، اهواز، دزفول، خرمشهر، شوشتر، زنجان و شاید شهرهای دیگر دیده شده است.»[3] ولی بخش عمده این سند به جایگاه و قدرت آیتالله سیدکاظم شریعتمداری در کشور اختصاص یافته است. این نامه دارای ۹ بند بود که در بیشتر آنها به منزلت آقای شریعتمداری و به اختلاف میان وی با سایر مراجع عظام تقلید پرداخته است.[4]
در این سند و در اسناد بعدی، سولیوان با شناختی که از دیدگاهها و مواضع آیتالله شریعتمداری طی سالهای حکومت پهلوی کسب کرده بود به بزرگنمایی شخصیت وی پرداخت و تلاش کرد او را محور نهضت قلمداد کند. وی حتی به رفتار شریعتمداری خط و جهت نیز میداد. به عنوان مثال در یکی از این اسناد چنین میخوانیم:
«اگر شریعتمداری بتواند از این موقعیت که در حال حاضر دارد به عنوان محور اصلی گردهمایی مخالفین مذهبی استفاده کند، میتواند جهت حرکت نهضت را به دست کسانی بسپارد که تا به حال از مخالفتهای سیاسی دور بوده و به مذهب ارتجاعی هم علاقهای ندارند.»[5]
در همین سند، سولیوان راجع به تلفیق دین و سیاست هشدار داد:
«آموزش بالقوه مذهب و سیاست چیزی است که شاه و دولت ایران را از خطر آمیزش روحانیت در سیاست آگاه کرده است.»[6]
یکی از وجوه دخالت آمریکاییها علیه انقلاب اسلامی تلاش برای بدنام نشان دادن مخالفین شاه است. در سندی که در ۱۲ بهمن ۱۳۵۶ تحت عنوان «مخالفین ایرانی» منتشر شد، ضمن ارائه فهرستی از گروههای بدنام ایرانی مانند حزب توده، مجاهدین خلق، فدائیان خلق، جبهه ملی، حزب زحمتکشان و.... تلاش شد آنها را جبهه رویاروی حکومت شاه در انقلاب معرفی کند و از مشروعیت انقلاب مردم بکاهد.[7] جالب اینجاست همه این گروهها که آمریکاییها برای تخریب چهره انقلاب به آنها اشاره کردهاند هر یک دارای سوابقی در ارتباط با سازمان سیا یا سفارت آمریکا بودهاند.
همین سند در معرفی مخالفین حکومت شاه آنجا که نوبت به معرفی گروههای مذهبی میرسد، آنها را تفکیک و تجزیه میکند و ناخواسته حکومت شاه را غیر مذهبی میخواند:
«گردآوری منابع صحیح درباره عقاید مذهبی کاری است بسیار دشوار ولی شخصیتهای مترقی از یک دولت غیر مذهبی حمایت میکنند. آنها حقوق بشر را میپذیرند ولی در عمل خواستار جدایی سیاست از مذهب هستند؛ در حالی که اصول پایه شیعه همیشه تأکید بر اهمیت مذهب در زندگی دارد و کسانی که با اصول تشیع آشنا هستند معتقدند که ملاهای شیعی نمیتوانند حامی اصول پیشرفته باشند. اینها (شخصیتهای مترقی) کسانی متشکل از افرادی عادی و یا روحانی هستند که خواستار جدایی سیاست از مذهب و ارجاع مطالبی نظیر حجاب به وجدان افراد جامعه هستند.»[8]
با این همه آمریکاییها در همان ماه اول شکلگیری انقلاب از درک ماهیت نهضت شیعی امام خمینی اظهار عجز کردند. در این رابطه سولیوان در سندی به تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۵۶ مینویسد:
«همانطور که وزارت امور خارجه و دیگر مخاطبین آگاهند، مدتهاست در تلاش هستیم تا وسعت و عمق این نهضت نوظهور شیعی اسلامی ایران را درک کنیم تا بتوانیم در تحلیلها و اتخاذ روشهایمان در آینده استفاده نماییم. ولی مطالعاتمان به مرحله نتیجهگیری نرسیده است. آنچه فعلاً میتوان گفت این است که نهضت شیعی به رهبری آیتالله خمینی در افکار مردم ایران ریشهای عمیقتر از ایدئولوژیهای غربی و حتی کمونیستی دارد.»[9]
با این همه سولیوان در سندی دیگر به یکی از دلایل شکلگیری احساسات ضد آمریکایی مردم در انقلاب یعنی «دخالت آمریکا در همه سطوح ایران» اشاره کرده است:
«تا سال ۱۹۷۷ فعالیت فزاینده مخالفین منجر به پیدایش احساسات ضدآمریکایی شدید نشده بود. ولی از دسامبر به این طرف اعلامیههایی چه از طرف مارکسیستهای چپ و چه از طرف مذهبیها به وضوح و آشکار احساسات و بیانات ضد آمریکایی را به همراه داشته و در ماه گذشته نیز بر میزان این گونه اعلامیهها افزوده شده است. با وجود دخالت آمریکا در همه سطوح ایران و اصطکاک ناشی از تماس دو فرهنگ، حدود و میزان خودداری از ابراز احساسات ضد آمریکایی به این نحو بسیار عجیب به نظر میرسد.»[10]
در سندی دیگری به قلم «استانلی. تی. اسکودرو» تبعات عملکرد مداخلهجویانه آمریکا نسبت به ایران بررسی شده است:[11]
«شرح کامل وقایع و نیروهایی که منجر به سقوط دیکتاتوری شاه شد تا مدتها موضوع بحثهای علمی خواهد بود. این وضعیت به طور مسلم نتیجه مستقیم یک انقلاب اصیل داخلی بود نه یک ناآرامی و آشوب هدایت شده از خارج... سالها سرکوب، فساد، عدم مدیریت، چاپلوسی، تملق، وعدههای توخالی، و عدم سیاست و کارایی، ستونهای رژیم را تضعیف کرده بود... موضوعی که باعث شرمساری ما شده این است که ما در صدد یافتن راه حل نبودیم بلکه از یک بازنده حمایت کردیم... زمانی که از پیدایش انقلاب باخبر شدیم متوقف ساختن آن غیر ممکن شده بود... ما به جاهل ماندن و غافل ماندن خود در مورد بسیاری از جنبههای شرایط ایران از طریق ورود از آسانترین راه ممکن کمک کردیم. ما با حاکم مطلق ایران که در هر حال تمامی امکانات را در اختیار ما قرار میداد، همراه بودیم... ما برای سقوط رژیم پهلوی آماده نبودیم چون نمیخواستیم واقعیت را بپذیریم.»[12]
در یکی از نشستهای محرمانه که به تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۵۷ با حضور سرلشکر حسن پاکروان رئیس پیشین ساواک و «کلاید. دی. تیلور» دبیر اول سفارت آمریکا در منزل پاکروان برگزار شد، تیلور در پاسخ به سؤالی ارزش ایران نزد آمریکاییها را در حد تأمین نفت و گاز کشورش ذکر کرد. وی گفت:
«سرلشکر از من پرسید نظر آمریکا در مورد ایران چیست؟ پاسخ من منطبق بر مطالبی بود که سفیر سولیوان در دیدار با میهمانان خود بیان میداشت یعنی ارزش منافع آمریکا در ایران به عنوان کشور مولد نفت و گاز و کشوری که دارای ارزشهای ژئوپولیتیک است، غیر قابل قیاس و سنجش میباشد.»[13]
این نگاه منفعتطلبانه، ریشه اصلی دخالتهای طولانیمدت آمریکاییها در ایران است.
سولیوان در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۷ خرداد ۱۳۵۷ طی تحلیلی حل مشکلات جامعه ایران را در گرو باقی ماندن سلطنت و نهادهای وابسته به آن جستجو کرده و این دیدگاه را حتی به رهبران و مراجع روحانی نسبت داده است:
«بسیاری از رهبران مذهبی سلطنت را به عنوان یک نهاد ضروری که اسلام را در مقابل کمونیسم محفوظ میدارد میبینند و هیچ راهحلی به جز شاه به نظر آنان نمیرسد. آنان آمادهاند تا رفتار معقولانه و جوابگو در برابر دولت برقرار کنند، بدون اینکه تغییر اساسی در نهادها صورت گیرد. آنها برای درک بیشتر قوانین و مقررات، بیشتر از اهمیت دادن به ادامه مذهب در زندگی ایرانی امیدوارند.»[14]
سولیوان در سند دیگری به تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۵۷ توجه خاصی به راهکار تفرقهافکنی میان رهبران مذهبی ایران از خود نشان داده است:
«در میان مخالفین بذرهای بسیاری برای رشد تفرقه وجود دارد. مذهبیها خود هیچ مخفی نمیکنند که به گروهها و رگههای فکری بسیاری متفرق شدهاند و تنفر نسبت به رفتار دولت، همه آن چیزی است که باعث ائتلاف آنها شده است.»[15]
در جای دیگری از همین سند، سولیوان به صورت غیر مستقیم، سیاست سرکوب را علیه مخالفان توصیه میکند:
«.... تجربه چینی «بگذاریم هزار گل شکوفه کند آنگاه همه را از ساقه ببریم» متناسب به نظر میرسد. این کار حکومتی استوار را به همان ترتیب که پیش از اصلاحات سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ وجود داشت مستقر خواهد کرد، هرچند که این کار عقب نشینی از دلایلی است که برای شروع اعطای آزادیها اعلام کرده بود....»[16]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۵۷ گزارشی است از یک نشست مشورتی و محرمانه میان ۱۵ نفر از مقامات سفارت آمریکا که راجع به انقلاب اسلامی بحث و تبادل نظر میکردند. این سند از یک سو از قول یکی از حاضرین مینویسد:
«یکی از مخالفتهای بزرگی که در حال ظهور است از تقسیم منابع کشور میان مصرف نظامی و توسعه اقتصادی ریشه میگیرد. باید مقدار قابل توجهی از مخارج نظامی به نفع توسعه غیرنظامی در بعضی قسمتها اختصاص یابد. راههایی برای خرج کردن پول وجود دارد که توسعه بلند مدت را افزایش میدهد بدون آنکه خطر تورم ایجاد کند. اول: آموزش در بخشهای کارگری، تکنیکی، حرفهای. دوم: خانه سازی با در اختیار گذاردن منابع و حذف بازار سیاه. این کار سبب بهبود خانههای کارگری میشود و نه ساختمانهای لوکس. سوم: خرج کردن در حوزه کشاورزی به جای خرید محصولات خارجی و پرداخت کمکهای بلاعوض که باعث تشویق بیشتر تولید داخلی شود.»[17] و از سوی دیگر چند سطر پایینتر، ریشه این نابسامانیها را در حضور آمریکاییها در ایران و حمایت آنان از شاه میداند:
«آمریکا از شاه حمایت میکند و لذا ایدئولوگهای مذهبی آمریکا را به عنوان حامی حکومت، مورد حمله قرار میدهند. حتی متجددین معتقدند که حضور آمریکاییها در ایران باعث بالا رفتن اجارهها و هزینههای غذایی شده است. قدرت آمریکا دیگر مورد تکریم نیست.»[18]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ اول شهریور ۱۳۵۷ سولیوان پا به پای دستگاه تبلیغاتی حکومت پهلوی حادثه آتشسوزی سینما رکس آبادان را که نقش ساواک در ایجاد آن به اثبات رسیده، به گردن امام خمینی انداخت. در این سند چنین میخوانیم:
«دکتر جان. دی. استمپل کفیل بخش سیاسی سفارت آمریکا درباره برداشتهای خبری از آتش سوزی سینمای آبادان یادآور شد: میانهروهایی که قبلاً مایل به انتقاد از آیتالله خمینی نبودند اکنون مشغول استفاده از این فرصت برای انجام غیر مستقیم چنین کاری به صورت تقبیح آتشافروزی هستند. سفیر نیز آن را جسارت حقیقی خمینی توصیف کرد.»[19]
پس از آتشسوزی سینما رکس آبادان آمریکاییها حمایتهای خود را از حکومت شاه علنیتر کردند. روز ۱۲ شهریور ۱۳۵۷ جان. دی. استمپل در یک میهمانی در نخستوزیری اعلام کرد:
«آمریکا با علاقه و تأیید، کوششهای شاه و نخستوزیر را برای دموکراتیک کردن سیستم سیاسی و فرونشاندن خشم رهبران مذهبی مورد توجه قرار میدهد.» او پادشاهی ایران را مورد تأیید قرار داد و آن را یک نهاد مهم و اساسی تلقی کرد.[20]
سه روز بعد در ۱۵ شهریور ۱۳۵۷ سفارت آمریکا در بیانیهای محرمانه حمایت صریح دولت خود از شاه و حکومتش را اعلام کرد. در این بیانیه آمده است:
«روابط ایران و آمریکا عالى است و براساس علائق دو جانبه محکم و استوارى پایهریزى شده است. از زمان جنگ جهانى دوم، هم رئیسجمهورىهاى دمکرات و هم جمهوریخواه آمریکا براى ایران اهمیت خاصى قائل بودهاند. در دسامبر 1977 پرزیدنت کارتر گفته بود: قدرت ما، قدرت ایران است و قدرت ایران، قدرت ما است. آرزوى آمریکا این است که ایران از لحاظ اقتصادى و نظامى قوى باشد و ثبات سیاسى داشته باشد. آمریکا از خطمشى شاه در دمکراتیک کردن کشور که قصد دارد طى مدتى یک سیستم سیاسى دمکراتیک را توسعه دهد استقبال کرده است. ما به صداقت او در این عمل شک نداریم. پادشاهى یک نهاد بسیار مهم در ایران است و به نظر ما شاه مناسبترین فرد براى رهبرى مردم ایران به سوى سیستم دمکراتیکتر است. چهرههاى سیاسى مسئول در داخل سیستمى کار مىکنند که به موازات پیشرفت آن، باید شاه و دولتش را در این تلاش یارى دهند.»[21]
این بیانیه در آستانه جمعه خونین 17 شهریور تهران منتشر شد و حکومت شاه آن را چراغ سبزی برای عملکرد خود در برابر انقلاب اسلامی تلقی کرد.
روز ۱۶ شهریور ۱۳۵۷ همراه با تظاهرات آرام و میلیونی مردم در روز عید سعید فطر، سولیوان سفیر آمریکا تلاش کرد رژیم شاه را برای سرکوب بیشتر تحریک کند. وی در ملاقات با وزیر کشور گفت: «این تظاهرات به منظور سست کردن نیروهای امنیتی از اقدام قاطع در آینده است.»[22]
در همان زمان یکی از اسناد لانه جاسوسی سعی کرد وقوع انقلاب اسلامی را نه در رفتار حکومت پهلوی، بلکه در ماهیت دین جستجو کند:
«شاه عزمش بر جریان یافتن آزادیها قرار گرفته است. ولی مسئله این است که تأثیر این بلوای الهام گرفته از دین بر نظام سیاسی ایران چه خواهد بود؟... برخی از خشونتهایی که در اینجا شاهدش هستیم ناشی از رقابت شدید آیتاللهها جهت اقتدار است... هیچ آیتالهی مایل نیست که با ملایم نشان دادن خود پیروانش را از دست بدهد.»[23]
در ادامه همین سند، آمریکاییها غیر مستقیم شاه را به سرکوب خونین انقلاب دعوت کردهاند:
«خویشتنداری قابل تقدیر معایبی نیز دارد. بسیاری از ایرانیان از طبقه متوسط و ثروتمند معتقدند که شاه با قدرت عمل نمیکند و ضعیف و نامصمم است. بعضی معتقدند که آمریکاییها او را به خویشتنداری وادار کردهاند... شاه در حال حاضر بر عصای شکسته تکیه دارد. او میتواند با موفقیت حتمی جنبش مذهبی را با دستگیریهای دستهجمعی و به کمک خونریزی زیاد فرو بنشاند. شاه ممکن است در موقعیتی مجبور شود برای فرونشاندن طغیان و حفظ نظم، به جای نرم خویی با قساوت عمل کند. او آگاه است که تذبذب و دودلی چه بلایی بر سر بوتو و ایوب خوان در پاکستان آورد.»[24]
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب اول، ص ۶۶۹ - ۶۷۰، مبحث: «دخالتهای آمریکا در ایران ـ 2» (سند شماره ۴).
[2]. همان، کتاب نهم، ص ۶ (سند شماره ۴).
[3]. همان، ص ۷.
[4]. همان ص ۶ - ۹.
[5]. همان، کتاب اول، ص ۶۷۸، موضوع: «مذهب و سیاست قم و عواقبش» (سند شماره ۷).
[6]. همان، ص ۶۷۹ (همان سند).
[7]. همان، ص ۶۸۰ - ۶۸۳ مبحث: «مخالفین ایرانی» (سند شماره ۸).
[8]. همان، ص ۶۸۳ - ۶۸۴ (همان سند).
[9]. همان، ص ۶۸۶، مبحث: «ایران بررسی نهضت تشیع» (سند شماره ۹).
[10]. همان، ص ۶۸۵، مبحث: «مذهب و سیاست قم و عواقبش» (سند شماره ۷).
[11]. این سند فاقد تاریخ است ولی چون تاریخ سند قبلی ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ و تاریخ سند بعدی ۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ است میتوان سند حاضر را بین این دو تاریخ تصور کرد.
[12]. همان، کتاب هفتم، ص ۴۴ - ۴۷ (سند شماره ۱۲).
[13]. همان، کتاب ششم، ص ۷۹۰ (سند شماره ۹).
[14]. همان، کتاب اول، ص ۷۲۸ - ۷۲۹، مبحث: «ایران چرا سکوت ناگهانی؟» (سند شماره ۲۷).
[15]. همان، ص ۷۳۷ (سند شماره ۲۸).
[16]. همان.
[17]. همان، ص ۷۴۱ - ۷۴۲ (سند شماره ۲۹).
[18]. همان.
[19]. همان، ص ۷۷۴ (سند شماره ۴۷).
[20]. همان، ص ۷۷۹ (سند شماره ۵۰).
[21]. همان، ص 775 (سند شماره 48).
[22]. همان، ص ۷۷۶ (سند شماره ۴۹).
[23]. همان، ص ۷۶۵ - ۷۶۷ (سند شماره ۴۳).
[24]. همان، ص ۷۶۷ - ۷۶۸ (همان سند).
تعداد بازدید: 212