22 اردیبهشت 1403
احمد ساجدی
بخش اول
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا تسخیر لانه جاسوسی، دیپلماتهای آمریکایی مستقر در سفارتخانه آن کشور در تهران، در یک دوره 9 ماهه از هیچ تلاشی برای مقابله با نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی ایران فروگذار نکردند. نقب زدن به لیبرالها و سیاستمداران محافظهکار برای مهار انقلاب، پیگیری طرحهایی برای ایجاد جنگهای داخلی در ایران، تماس با سرکردگان گروههای ضد انقلاب، ارتباط حمایتی با شبکههای کودتا و براندازی در داخل کشور و تأمین مالی گروهکهای تروریستی که در غرب و جنوب ایران به انفجار در لولههای نفتی یا ایجاد ناامنی و بیثباتی و ترور و خونریزی در مناطق کردنشین مشغول بودند، از عملکردهای مأموران سیاسی فعال در ساختمان سفارت آمریکاست. سندهای این حقایق در اسناد لانه جاسوسی نیز آمده است.
آمریکاییها در این ۹ ماه با هر مقام دولتی یا غیردولتی که احتمال همکاری با لانه جاسوسی را در آنها میدیدند، ارتباط برقرار کردند، آنها را در فهرست «رابطین» خود قرار دادند، برای جذب ابوالحسن بنیصدر و تبدیل وی به منبع سیا، حقوق و مستمری ماهانه تعیین کردند، در بعضی افراد دولت موقت نفوذ کردند و برایشان نامهای رمز تعیین کردند، به هر بهانهای با آنان تماسهای غیرمتعارف میگرفتند و از وجود آنان به عنوان منابع خبری استفاده میکردند، در بعضی احزاب و گروههای سیاسی مانند حزب خلق مسلمان، نهضت آزادی، مجاهدین خلق، فداییان خلق، جبهه ملی و... اعمال نفوذ میکردند، در گردهماییهای حزبی آنان نماینده میفرستادند، افراد ساواکی را به خدمت اهداف خود درآورده بودند و هر گونه اقدام افراد یا احزاب و گروهها علیه انقلاب و جمهوری اسلامی را در داخل یا خارج کشور مدیریت میکردند.[1]
هیچیک از این اقدامات کمترین شباهتی به وظایف تعریف شده و قانونی دیپلماتهای شاغل در سفارتخانهها نداشت.
دخالتهای آمریکا در امور داخلی ایران پس از پیروزی انقلاب، از همان روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده بود. در سندی در همین روز با عنوان «ملاقات با یکی از نزدیکان خمینی»، ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران به ملاقات و گفتوگوی مشاور سفارت آمریکا با یک بازرگان برجسته ایرانی اشاره کرده و درباره این دیدار در موضعی مداخلهجویانه مینویسد:
«مشاور سیاسی گفت شاید بهتر باشد که خمینی کار سیاست را به سیاستمداران بسپارد؛ یعنی اشخاصی همانند بازرگان که همگی نسبت به شخص خمینی میانهروتر هستند.»[2]
یکی از سندهای لانه جاسوسی به تاریخ 24 بهمن 1357 حاوی مواضعی مغرضانه و اختلافافکنانه است. در این سند محرمانه با عنوان «عراق، تشیع و ایران» ضمن اشاره به حوادث ۲۲ بهمن و سقوط شاپور بختیار و پیروزی انقلاب اسلامی آمده است:
«با سقوط دولت شاپور بختیار و حاکم شدن آیتالله خمینی در ایران، ظاهراً یکی از عواقب هرجومرج در این کشور رخ نموده است. اگر آنگونه که تصور میشود عراقیها واقعاً دلایل قانعکنندهای برای نگرانی از تأثیر بالقوه ظهور یک جمهوری اسلامی در ایران بر جمعیت شیعه عراق دارند، مسلماً این نگرانیها حالا توجیه پیدا کرده است.»[3]
در بند بعدی همین سند، پیداست که آمریکاییها قصد تحریک حکومت عراق علیه انقلاب اسلامی ایران را دارند:
«احتمال میدهیم که شایعه نارضایتی شیعیان همین روزها رواج پیدا کند. در همین ارتباط، اقداماتی که انتظار میرفت دولت عراق تحت هر شرایطی انجام دهد، حالا با حاکم شدن خمینی در ایران معنا و مفهوم تازهای پیدا کرده است.»[4]
این ذهنیت اختلافافکنانه در ادامه سند نیز دیده میشود:
«معلوم است که عراق نمیخواهد از مردی که در آن سوی مرزهایش حاکم است و احتمالاً در آینده به راحتی نمیتواند او را نادیده بگیرد، غافل بماند. عراق هنوز جمهوری اسلامی خمینی را به رسمیت نشناخته است.»[5]
سفارت آمریکا در ترکیه نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران همین خط نفاق را دنبال کرده است. در یکی از اسناد محرمانه لانه جاسوسی با عنوان «روابط ترکیه و ایران» که به قلم «اسپیرز» در سفارت آمریکا در آنکارا، نوشته شده است، چنین میخوانیم:
«یکی از مسئولان سفارت، روز 13 فوریه (24 بهمن) با مدیر اجرایی سنتو و رئیس بخش ایران «مدحت بالکان» دیدار کرد تا رویکرد دولت آمریکا را در مورد روابط با رژیم جدید ایران به اطلاع او برساند. بالکان گفت که سیاست ترکیه در چنین مواقعی مشابه سیاست آمریکاست: ترکیه کشورها را به رسمیت میشناسد و نه دولتها را، و به همین دلیل اصلاً مسئله شناسایی دولت جدید ایران مطرح نیست.»[6]
سند دیگری که تاریخ 8 اسفند ۱۳۵۷ را دارد، به بحث جدایی و اختلاف در صف انقلاب و به موارد انشقاق در کشور پس از سقوط شاه پرداخته است. این سند نیز توسط سولیوان نوشته شده و گویی خطی را نشان میدهد که سفارت آمریکا از فردای پیروزی انقلاب قرار بوده آن را دنبال کند. در این سند زیر عنوان «دستهبندی سیاسی» به اختلافات زیر دامن زده شده است:
۱ـ مارکسیستهای ضد مذهبی مخالف اسلامگرایان هستند و این سبب هرجومرج در کشور میشود.
2ـ میان نسل انقلاب کرده که عموماً جوان هستند، با رهبر انقلاب، نخستوزیر و دیگر متولیان کشور که مسن هستند نارضایتی بروز خواهد کرد.
۳ـ میان تجددگرایان و سنتیها اختلافات جامعهشناسانه وجود دارد.
4ـ اختلافات نژادی و زبانی مانند: ترکزبانان، بلوچها، عربزبانان، و یا اختلافات مذهبی مانند سنیها و شیعهها و... در مناطقی مانند کردستان ممکن است زمینهساز جدایی و خودمختاریطلبی باشد.
۵ـ سیستم حکومتی دوگانه در کشور مانند احکام صادر شده از سوی «دولت موقت» و «کمیتههای انقلاب»، اختلافبرانگیز خواهد بود.
۶ـ اعمال اقتدار نظام حاکم، جداییهای مذکور را تشدید خواهد کرد.[7]
در سندی که تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ را دارد، دو نفر از مأموران سفارت آمریکا در تهران به نامهای «استمپل» و «تامست» در ملاقات با ناصر میناچی وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه مهدی بازرگان، موضوع اختلاف دولت با کمیتههای انقلاب را مطرح کردند و ضمن برجستهسازی آن، پرسیدند که دولت قصد دارد این مشکل را چگونه حل کند؟[8]
در ادامه پیگیری خط نفاق و اختلاف توسط لانه جاسوسی، سند بعدی نیز که تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷ را دارد، اختلاف میان چپها و میانهروها و همچنین اختلاف میان «بعضی از آیتاللهها» و «بسیاری از سیاسیون جنبش اسلامی» بر سر نوع حکومت آینده کشور را القا کرده است.[9]
در این سند همچنین آمده است «وضع نیروهای مسلح و روابط ارتش با سپاه پاسداران مشکل حل نشدنی بعدی است که دولتمردان جدید و آنهایی که مایلند انقلاب را دنبال کنند با آن مواجهند.» همان سند و همان بند در این سند همچنین به نارضایتیها و شکایات چند گروه سیاسی از قانون اساسی جدید کشور به خاطر اسلامی بودن آن اشاره شده است.[10]
در جای دیگری از این سند آمده است:
«همین که جمهوری اسلامی بهطور اصولی تصویب شد، دولت ایران با این مشکل مواجه خواهد بود که چگونه همبستگی انقلابی را حفظ کند. ولی ازهمپاشیدگی کامل در صحنه سیاسی ایران به طور دردآوری برای همه واضح است.»[11]
یکی از مأموران سفارت آمریکا به نام «تامست» در نامهای که به هنگام خروج خود از کشور نوشته به خطاهای محاسبات دولت خود نسبت به حکومت شاه اعتراف کرده است. وی در این نامه که موضوع یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ است، چنین مینویسد:
«ایالات متحده آمریکا یا هر کشور دیگری همیشه در معرض این خطر قرار دارند که اجازه دهند آمال و آرزوهایشان، درک آنان را از واقعیت تیره و تار کند. ظاهراً این چیزی است که ما اجازه دادیم در مورد ایران اتفاق بیفتد. ما میخواستیم که این کشور نیرومند و با ثبات باشد و در شخص شاه کسی را میدیدیم که ظاهرا دارای بصیرت و عزم بود تا بتواند این هدفها را تحقق بخشد و به مرور زمان معتقد شدیم که او دارد موفق میشود. اعتقاد ما کمتر به علت شواهد تجربی بود بلکه فقط میخواستیم آن را باور کنیم. به دست آوردن شواهدی که نشان دهد ایران واقعاً آن چیزی نیست که ما میخواستیم، چندان دشوار نبود. ولی ما با سماجت هرچه بیشتر در نادیده گرفتن آنها اصرار ورزیدیم.»[12]
در سندی به تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ سولیوان به بررسی منافع سیاسی اقتصادی و راهبردی آمریکا در ایران پس از انقلاب پرداخته، از تهدیداتی که علیه این منافع شکل میگیرد سخن به میان آورده است. وی در این سند بهطور غیرمستقیم به خوی سلطهطلبانه آمریکا اشاره کرده مینویسد:
«تهدید اصلی و حقیقی علیه منافع ما در اینجا و در جاهای دیگر کمتر در عدم ثبات میگنجد تا در عادت ما به پیروی از سیاستهایی که بر اساس آنچه ما میخواهیم باشد نه آنچه واقعاً هست.»[13]
در سند دیگری به تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ سولیوان به تشریح مخالفتهای بعضی احزاب، شخصیتها و روزنامهنگاران با قانون اساسی جدید و با نظام جدید کشور موسوم به «جمهوری اسلامی» که درباره آن تبلیغ میشد، پرداخته و آنها را برجستهسازی کرده است.[14]
با نزدیک شدن به همهپرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ تبلیغات منفی و سیاهنماییهای سفارت آمریکا علیه وضعیت ایران پس از انقلاب روز به روز شدت گرفت. جملات زیر بخشهایی از یک سند مورخ ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ با عنوان ارزیابی وضع ایران است:
«ما دلیلى براى خوشبینى نسبت به وضع فعلى ایران نمىبینیم. تمام نکات ضعفى که در مورد موقعیت بازرگان ذکر شد صحیح مىباشند، ولى مسائلى که به عنوان قدرت بازرگان از آنها یاد شده اصلاً واقعیت ندارد.... ایرانیان زیادى مایل هستند به مشکلات ایران پایان دهند ولى قدرتى براى انجام این کار ندارند. وقایع، خارج از کنترل هر فرد یا گروهى اتفاق افتادهاند و حالا با شتاب خودشان به سوى پایانى پیش مىروند که براى اکثریت، غیر قابل تصور و ناخوشایند است... اختلاف فزایندهاى میان خمینى که برخواستههایش براى تصفیه نفوذ خارجى از جامعه ایرانى، و اسلامى کردن کامل جامعه هرچه بیشتر پافشارى مىکند، و بازرگان که سعى دارد همه را راضى کند (ولى مؤثر نیست) وجود دارد. کمیتههاى انقلاب از خمینى حرفشنوى دارند و از دولت موقت مستقل هستند و سعى دارند براى خود قانون وضع کنند و اعمال آنها اکثراً مانع کوششهاى دولت موقت در جهت تثبیت حاکمیتش مىباشند... میلیونها نفر هنوز از خمینى حرف شنوى دارند، حال یا از روى اطاعت کورکورانه و یا از ترس، ولى صحبتهاى اخیرش به جاى اینکه گروههاى متفرق را در جهت مشترکى وحدت بخشد در جهت تفرق جامعه ایرانى بوده است. حمله او به دولت بازرگان در 7 مارس نشان مىدهد که تحلیلش مبنى بر پاکسازى جامعه ایرانى از تأثیرات خارجى، او را واداشته تا بر علیه نخستوزیرى که خودش انتخاب کرده موضع بگیرد.... اقتصاد در معرض نابودى است. عملاً میلیونها نفر بیکار هستند، کارخانههاى معدودى کار مىکنند و تجارت بینالمللى نابسامان است... از سرگیرى کلاسهاى درس در سطح دبیرستان اهمیت کمى دارد، چون دانشآموزان را مىتوان در عرض چند دقیقه به داخل خیابانها کشاند. بازگشایى دانشگاهها فقط زمینه افزایش اختلافات فزاینده سیاسى داخل جامعه ایرانى را ایجاد کرده، بحثهاى دانشگاهها اکثراً به جبههگیریهاى افراطى منجر مىشود و وحدتى در نظرات سیاسى به وجود نمىآورد.... ارتش و قواى نظامی در نابسامانى کامل به سر مىبرند، روى این سازمانها نمىتوان در آینده نزدیک به عنوان نیروى انتظامى با ثبات حساب کرد... اختلاف میان گروهها آنچنان آشتىناپذیر است که ممکن است به مقابله خشونت بار منجر شود... خواسته بازرگان مبنى بر هدایت موفقیتآمیز ایران از دوران بعد از انقلاب به سوى جمهورى میانهرو طرفدار غرب، بسیار بعید به نظر مىآید...»[15]
این سیاهنماییها و اختلافافکنیها نوعی زمینهسازی برای به آشوب کشاندن کشور بود؛ آشوبهایی که بسیاری از آنها از داخل سفارت آمریکا هدایت و فرماندهی میشد.
در سندی به تاریخ ۲۲ اسفند به مناسبت اولین ماه از عمر انقلاب، سولیوان در گزارشی نوشت:
«دولت بازرگان پس از یک ماه روی کار آمدن شدیداً بیخاصیت شده است. محتمل به نظر میرسد که کشمکش بر سر قدرت بین رقبای بالقوه که خود را برای درگیریهای مسلحانه آماده میکنند در طی ماههای آینده حکمفرما میباشد.»[16]
در این سند همچنین آمده است:
«در ماههای آینده احتمالاً در مرکز، فلج ادامه خواهد داشت. در حالی که گروههای قدرتطلب خود را سازماندهی میکنند و موقعیتشان را به انتظار آنچه به آسانی میتواند یک جنگ خونین برای کسب قدرت باشد، استحکام میبخشند.»[17]
یکی از اقدامات برنامهریزی شده آمریکاییها در اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش برای اعزام یک سفیر بدنام و بدسابقه به تهران بود. آمریکاییها تصمیم داشتند «والتر کاتلر» سفیر پیشین خود در جمهوری زئیر را که در کودتای منجر به پیروزی «موبوتو» دیکتاتور آن کشور دست داشت، به عنوان سفیر جدید پس از سولیوان به تهران بفرستند. در این رابطه «گلگرف» از مأموران با سابقه و دستیار نماینده سیا در تهران اظهار داشت:
«ارتباط کاتلر با موبوتو در زئیر برای دولت ایران این معنا را دارد که از او برای ارتباطی استفاده شده که دولت موقت نمیخواهد در اینجا همانطور باشد.»[18]
این تلاش و نتیجه آن خواندنی است:
طبق سندی به تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۵۸ وزارت امور خارجه آمریکا «والتر کاتلر» را به عنوان سفیر جدید آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه ایران معرفی کرد و سپس خواستار اعلام موافقت دولت ایران شد.[19]
دولت موقت بدون شناخت سوابق سفیر جدید، از معرفی وی اظهار خشنودی کرد و دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه وقت، در نامهای به همتای آمریکایی خود به تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ از خبر معرفی کاتلر به عنوان سفیر جدید آمریکا در تهران تشکر کرد.[20]
اما حدود یک ماه بعد در سندی به تاریخ چهارم تیر ۱۳۵۸ دکتر ابراهیم یزدی پس از کسب آگاهی از سوابق کاتلر، طی مصاحبهای اظهار داشت: «این حق هر کشور مستقل است که خود تصمیم بگیرد. ما دریافتیم که آقای کاتلر از کشوری به تهران میآید که در آن هدفهای امپریالیستی را دنبال میکرده است و حضور او در اینجا به بهبود مناسبات دو کشور کمکی نخواهد کرد. بنابراین ما پذیرش او را پس گرفتیم.»[21]
این تغییر موضع خشم آمریکاییها را برانگیخت. آنان در مرحله بعد در مورد این انتصاب اصرار ورزیدند:
«اصرار ما در مورد منصوب کردن کاتلر به عنوان سفیر آمریکا، در شرایط اتهامات مداومی که به آمریکا و سازمان سیا در مورد دخالت آنها در امور ایران میزنند، باعث تشدید حملات رسانههای گروهی شده و موقعیت ما را بهطور قابل ملاحظه متزلزل کرده است. حتی بدتر از اوایل انقلاب.»[22]
این اصرار و این رفتار سبب حمله شدید رسانههای گروهی داخل کشور به آمریکا و انجام تجمعات ضد آمریکایی در مقابل ساختمان سفارت آن کشور در تهران در شد.[23]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ با ادبیاتی تهدیدآمیز سخن از احتمال ترور رهبران انقلاب به میان آورده و پیشبینی کرده بود که تا دو ماه دیگر ایران شاهد شروع نبرد مسلحانه برای قدرت خواهد بود. در این سند که عنوان «نظری به آینده اوضاع جاری» را دارد، با اشاره به فعالیت گروههای ناراضی آمده است:
«گذشته از احتمال حوادث ناگهانی مانند سوء قصد به رهبران ایران، ممکن است تا آغاز نبرد مسلحانه برای قدرت دو ماه فرصت داشته باشند.»[24]
در ادامه همین سند تهدیدآمیز میخوانیم:
«اگر افسران عالیرتبه ارتش از ارزشها و سیاستهای رژیم ناامید شوند، امکان ظهور ارتش به عنوان یک نهاد مستقل پدید میآید. این مسئله احتمالاً حدود ۶ ماه طول میکشد.»[25]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ 20 اردیبهشت 1358 «گلگروف» کفیل ستاد سیا در تهران میگوید: «هدف ما همانطور که خمینی نسبت میدهد، ایجاد شکاف در نهضت اسلامی و تضعیف آن خواهد بود تا صاحبان افکار معقولانهتری بتوانند عرضه وجود کنند.»[26]
در جواب به این پیشنهاد، ستاد سازمان سیا این نظر را تکمیلتر کرده و تصریح کرد: «تنها ایجاد شکاف کافی نیست، بلکه روی کار آوردن دولتی موافق با نظرات آمریکا مدنظر است. هدف از اقدام سیاسی ما در ایران، روی کار آوردن دولتی است که نسبت به منافع ایالات متحده نظر موافق داشته باشد.»[27]
بعد از آنکه کاپیتولاسیون در روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ برای همیشه لغو شد، «چارلز ناس» کاردار آمریکا در روز ۲۵ اردیبهشت در دیدار با دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه ایران، ضمن اعتراض نسبت به لغو این مصوبه، طلبکارانه از وزیر خارجه کشورمان توضیح خواسته بود.[28]
یا اینکه به وزیر خارجه ایران اعتراض کرده بود که چرا در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه گفته است که آمریکاییها در همه کوششها برای کشتارها و شکنجهها و فساد حکومت پهلوی دست داشتهاند. در پی این اعتراض دکتر یزدی صحیح بودن این نقل قول را تکذیب کرد.[29]
روز ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۸ سنای آمریکا با انتشار بیانیهای مداخلهجویانه مجازات جنایتکاران حکومت پهلوی را محکوم کرد. این بیانیه با عکسالعمل وزارت امور خارجه ایران مواجه شد.[30]
صدور این قطعنامه که بانی آن یک سناتور یهودی به نام «جاکوب جاویتس» بود، سبب انجام یک راهپیمایی اعتراضآمیز علیه آمریکا در خیابانهای اطراف لانه جاسوسی در روز ۴ خرداد ۱۳۵۸ شد.[31]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۵۸ به ضعف آمریکا در برابر انقلاب اسلامی اعتراف کرده است. در این سند میخوانیم:
«ما اغلب ضعیف به نظر میرسیم. نه تنها از نظر بیشتر ایرانیان بلکه همچنین از نظر بسیاری از آمریکاییها. گمان نمیکنم اظهارات وزارت خارجه ما اینقدر حاکی از پستی و حقارت باشد. چنین به نظر میرسیم که به اوضاع حاکم تن در داده و توهینها و تحقیرها را میپذیریم. تقاضا برای اینکه کاتلر سفیر، ورود خود به ایران را به تأخیر بیندازد به عنوان نشانه ضعف ما تلقی میشود نه تحمل و شکیبایی. این توهینها در پاسخ به توهین سنای آمریکا علیه ایران بوده است. آبرو یکی از جنبههای مهم زندگی سیاسی ایرانیهاست و اوضاع و احوال اخیر، مجموعاً آبروی حکومت آمریکا را به حداقل رسانده است.»[32]
سند دیگری به تاریخ ۱۰ خرداد 1358 پس از اشاره به جبههگیریهای آیتالله سیدکاظم شریعتمداری در برابر امام خمینی، به لزوم تلاش آمریکا برای شکستن وحدت اسلامی جامعه ایران تأکید دارد:
«شریعتمداری و آیتاللههای میانهروی دیگر، بیشتر و بیشتر آمادهاند که در برابر مواضع شدید خمینی مخالفت علنی بکنند. شکستن وحدت اسلامی به خاطر مسئله قانون اساسی میرساند که گذشت زمان ممکن است کلی به نفع ما باشد.»[33]
همین سند، در ادامه، فلسفه هیئت سیاسی مستقر در سفارت آمریکا در تهران را اینگونه شرح داده است:
«ما میتوانیم ساختار هیئت آمریکا در ایران را به عنوان یک حربه سیاسی ببینیم.»[34]
یا از موضوع روادید به عنوان یک حربه برای آزاد کردن جاسوسان و مزدوران خود استفاده میکردند:
«باید به دولت ایران گفته شود که هیچ ویزایی در داخل کشور صادر نخواهد شد تا زمانی که مسئله زندانی شدن کارمند آژانس ارتباط بینالمللی ـ رضا امینی ـ حل شود.»[35]
در همین سند و ماهها قبل از تسخیر لانه جاسوسی، آمریکاییها به بلوکه کردن داراییهای ایران به عنوان یک حربه مینگریستند:
«اگر اوضاع وخیمتر شود، اموال نقدی ایران در خارج و مشکلات تجاری ایران باید بررسی شود.»[36]
در سند دیگری چشم به ایرانیان شاغل به تحصیل در آمریکا برای استفادههای آتی از آنان دوخته است:
«تعداد زیاد ایرانیان تحصیلکرده در ایالات متحده و غرب هستند که در میان آنان ما میتوانیم یک منبع اصلی برای تصمیمگیری در جهت منافع غرب را انتظار داشته باشیم.»[37]
سندی دیگری با طبقهبندی «خیلی محرمانه» چشمانداز یک مبارزه جدی و قهرآمیز علیه انقلاب اسلامی ایران را مطرح میکند:
«از کجا مبارزه اصلی آغاز خواهد شد؟ آیا از یک نیروی روحانی مانند شریعتمداری یا نیروی غیر روحانی؟ آیا آن مبارزه بدون خشونت خواهد بود؟ چه کسانی قادر به پیشرفت در برابر خمینی هستند؟ آیا میتوان انتظار داشت که ارتش یک نقش مؤثری ایفا کند؟ موضوع خودمختاری تا چه حد میتواند تهدیدکننده باشد؟»[38]
و در سند بعدی آمریکاییها یک گام دیگر به جلو برداشتند:
«اظهار ناخرسندی از انقلاب خمینی در ایران رو به افزایش است و بسیاری از مخالفان منتظر یک نشانه تأیید از سوی آمریکا برای توطئه علیه خمینی هستند که این عمل باعث اقدام آنان خواهد شد.»[39]
در سندی دیگری به تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۵۸ با وقاحت سخن از احتمال ترور امام خمینی به میان آمده است:
«... اگر خود خمینی هم هدف ترور قرار گیرد یا حتی اگر او مجبور به ترک صحنه بشود، دور از واقعیت نخواهد بود که جایش را روحانیهای متجدد با با همکاری غیرروحانیون متجدد و دارای مهارت لازم در اداره کشور به عهده بگیرند.»[40]
پینوشتها:
[1]. به دلیل آنکه ارتباطهای لانه جاسوسی با بنیصدر یا مقامات دولت موقت یا حزب خلق مسلمان و... در مقالات جداگانهای بررسی شدهاند، در این نوشتار به این مبحث ورود نکردهایم.
[2]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب دهم، سند شماره 51، ص 85، بند شماره 4.
[3]. همان، ص 95، بند شماره 2 (سند شماره 57).
[4]. همان، ص 96، بند شماره ۳ (همان سند).
[5]. همان، بند شماره 5 (همان سند).
[6]. همان، ص 97، بند شماره 3 (سند شماره 58).
[7]. همان، کتاب دوم، ص ۱۱۰ تا ۱۱۲ (سند شماره 2).
[8]. همان، ص ۱۱۲ (سند شماره ۳).
[9]. همان، ص ۱۱۳ (سند شماره ۴)، بند ۲.
[10]. همان، بند ۳.
[11]. همان، بند ۶.
[12]. همان، ص ۱۱۵ (سند شماره ۵).
[13]. همان، ص ۱۲۱ (سند شماره ۶).
[14]. همان، ص ۱۲۱ - ۱۲۲ (سند شماره ۷).
[15]. همان، ص 123 - 124 (سند شماره 8).
[16]. همان، ص ۱۲۶ (سند شماره ۱۰).
[17]. همان، ص ۱۲۸.
[18]. همان، کتاب ششم، ص ۲۹۳ (سند شماره ۱۹).
[19]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۴۵ (سند شماره 6).
[20]. همان، کتاب هفتم، ص ۵۸ (سند شماره ۱۶).
[21]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۷۹ (سند شماره ۴۰).
[22]. همان، کتاب اول، ص ۳۷، مبحث: «از بین رفتن منابع اطلاعاتی سفارت».
[23]. همان، ص ۸۷.
[24]. همان، کتاب دوم، ص ۱۶۹ (سند شماره ۲۸).
[25]. همان، ص ۱۷۱.
[26]. همان، کتاب ششم، ص ۲۷۴ (سند شماره ۶).
[27]. همان، ص 264 - ۲۶۵، مبحث: «خط میانه ـ 5».
[28]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۶۴، مبحث «استعمار سیاسی آمریکا» (سند شماره ۲۳).
[29]. همان، ص ۲۶۵ - ۲۶۶ (سند شماره ۲۵).
[30]. همان، کتاب هفتم، ص ۵۸ (سند شماره ۱۶).
[31]. همان، کتاب دوم، ص ۲۰۵، مبحث: «دخالتهای آمریکا در ایران» (سند شماره ۱۱).
[32]. همان، ص ۲۱۳ (سند شماره ۱۸).
[33]. همان، ص ۲۱۶ (سند شماره ۱۹).
[34]. همان.
[35]. همان، ص ۲۱۶ - ۲۱۷.
[36]. همان، ص ۲۱۷.
[37]. همان، ص ۲۷۱ (سند شماره ۲).
[38]. همان، ص ۲۱۸ (سند شماره 20).
[39]. همان، ص ۲۲۱ (سند شماره ۲۲).
[40]. همان، ص ۲۲۴ (همان سند).
تعداد بازدید: 369