انقلاب اسلامی :: اسناد دخالت‌های شوروی در ایران

اسناد دخالت‌های شوروی در ایران

05 خرداد 1403

احمد ساجدی

بخش اول

 

 

در مجموعه ۱۱ جلدی اسناد لانه جاسوسی مطالبی تحت عنوان «شوروی؛ شرق تجاوزگر» به چشم می‌خورد. این مطالب که در 7 شماره و در مجلدات پنجم و ششم کتابهای اسناد لانه قرار دارند و جمعاً ۴۶۰ صفحه را تشکیل می‌دهند، به بررسی دخالت‌های اتحاد جماهیر شوروی در امور داخلی ایران در سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران اختصاص دارد. عنوان «شرق تجاوزگر» نیز از یکی از پیام‌های امام خمینی گرفته شده است. امام در پیامی که در ۲۰ اسفند ۱۳۵۸ برای «هیئت بررسی جنایات شاه و دولت آمریکا» فرستادند فرمودند: «برای ما شرق تجاوزگر و غرب جنایتکار فرقی نمی‌کند.»[1]

راجع به «غرب جنایتکار» پیش از این گزیده‌ای از اسناد را در مجموعه‌ای تحت عنوان «اسناد دخالت‌های آمریکا در ایران» انتشار دادیم. اکنون در مبحث «شرق تجاوزگر» چکیده‌ای از برخی اسناد که بیانگر سابقه دخالت‌های اتحاد جماهیر شوروی در امور داخلی ایران است ارائه می‌دهیم.

گفتنی است نوشته حاضر همه مداخلات شوروی در امور داخلی ایران را نشان نمی‌دهد، زیرا از یک سو ما این مداخلات را تنها در چهارچوب اسناد لانه بررسی می‌کنیم، و از سوی دیگر اسناد لانه دربرگیرنده همه دخالت‌ها و تعدیات روس‌ها نیست.

برای مثال جنگ‌های ۱۰ ساله روس‌ها علیه مردم ایران در دوره قاجار و اشغال شهرهای شمالی ایران در منطقه قفقاز جنوبی و تحمیل قراردادهای گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸)، تلاش روس‌ها برای ناکام گذاردن نهضت مشروطیت (۱۹۰۶)، دخالت‌های نظامی آنان در ایران در سال‌های پایانی عصر قاجار و به تبع آن حوادثی چون تحمیل پیمان تقسیم ایران میان روسیه و انگلیس بر دولت قاجار(۱۹۰۷)، به توپ بستن ساختمان مجلس شورای ملی (۱۹۰۸)، به توپ بستن حرم امام رضا(ع) (۱۹۱۲)، اشغال نواحی شمالی ایران در جریان جنگ جهانی اول (۱۹۱۴)، انعقاد قرارداد جدید تقسیم ایران به حوزه‌های نفوذ انگلیس و روسیه (۱۹۱۵)، تهدید روس‌ها برای اخراج آلمانی‌ها از ایران و سپس همدستی آنان با انگلیسی‌ها در اشغال مجدد ایران در جریان جنگ دوم جهانی (۱۹۴۱ـ شهریور ۱۳۲۰)، مشروط کردن خروج نیروهای روسی از ایران به دریافت امتیاز نفت پنج استان شمالی ایران (1323)، دخالت شوروی در غائله کردستان (۱۳۲۴) و آذربایجان (۱۳۲۵) و... رویدادهای مهمی از مصادیق دخالت آشکار روس‌ها در امور داخلی ایران هستند، ولی در مبحث «شرق تجاوزگر» سند قابل توجهی از آنها دیده نمی‌شود.

با این حال با مراجعه به سایر اسناد لانه جاسوسی تلاش کرده‌ایم حق مطلب را در مورد سابقه دخالت‌های شوروی در امور داخلی ایران، از زبان اسناد لانه ادا کنیم.

سابقه تاریخی اسناد لانه جاسوسی راجع به دخالت‌های شوروی در امور داخلی ایران، عمدتاً به حوادث بعد از انقلاب اکتبر شوروی و تبعات آن در ایران باز می‌گردد. بارزترین دخالت شوروی در امور داخلی ایران تلاش آن کشور برای تأسیس حزب توده است.

در اسناد لانه جاسوسی با صراحت به نقش شوروی در زمینه‌چینی برای به وجود آوردن حزب توده در دوره رضاشاه اشاره شده است. از جمله یکی از سندها پس از اشاره به سابقه دخالت‌ها و حملات آن کشور به نواحی شمال ایران، در بخشی تحت عنوان «باند ۵۳ نفر» چنین می‌نویسد:

«دکتر ارانی که تعالیم مارکسیستی و کمونیستی را آموخته بود، همراه با ۵۲ نفر دیگر از رهبران کمونیستی در دوره رضاشاه دستگیر شدند. ارانی با آمپول هوا کشته شد.[2]

«در دوره رضاشاه در نتیجه شیوه بی‌رحمانه‌ای که علیه مظنونان به داشتن گرایش‌های کمونیستی دنبال می‌شد، هیچ سازمان کمونیستی در کشور وجود نداشت و کمونیست‌ها وقت خود را پشت میله‌های زندان می‌گذراندند.»[3]

در عین حال ۵۲ نفر مذکور بعد از سقوط رضاشاه و با فشار حکومت شوروی به دولت فروغی، از زندان آزاد شدند و همراه با ۴۰ نفر دیگر هسته مرکزی حزب توده ایران را در شهریور ۱۳۲۰ تشکیل دادند.[4]

این رویداد، نتیجه اشغال خاک ایران توسط نظامیان شوروی از شمال، و نظامیان انگلیسی از جنوب بود:

«در شهریور ۱۳۲۰ کشور ایران از شمال و جنوب مورد حمله ارتش‌های شوروی و انگلیس قرار گرفت و اشغال شد... کنترل راه آهن و جاده‌های ایران در جنوب در اختیار انگلیسی‌ها و در شمال در اختیار ارتش سرخ شوروی بود.»[5]

در واقع حزب توده محصول اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه بود و طبیعی بود که تابع فرامین و دستورات بیگانگان باشد:

«کمیته مرکزی حزب توده ایران دستورات خود را از سفارت شوروی به‌طور مستقیم و یا از طریق مردی که به‌طور ویژه در سفارت شوروی تعیین شده است، می‌گیرد.»[6]

بعد از جنگ دوم جهانی، شوروی تمامی منویات و مقاصد توسعه‌طلبانه خود در خاک ایران را به‌وسیله حزب توده دنبال می‌کرد و رفتار حزب توده از همان آغاز تأسیس، منعکس‌کننده نیات شوروی در ایران بود. بدین‌معنی که وقتی آن کشور خروج نیروهای اشغالگر خود از خاک ایران در سال‌های پس از جنگ دوم جهانی را به دریافت امتیاز نفت استانهای شمالی گره زد، حزب توده نیز با خط‌دهی سفارت شوروی در تهران، راه تجزیه‌طلبی را در پیش گرفت. به همین دلیل:

«هنگامی که در شهریور ۱۳۲4 حزب دموکرات آذربایجان با برخورداری از حمایت شوروی در آن استان اعلام خودمختاری کرد و زبان ترکی را زبان رسمی آن منطقه عنوان نمود، حزب توده وابستگی خود را به حزب دموکرات اعلام کرد. در آن زمان ارتش شوروی در گیلان و مازندران به دموکرات‌ها کمک می‌کرد و حزب توده نیز در اوج قدرت بود.»[7]

یکی از کسانی که در ایجاد غائله حزب دموکرات آذربایجان در ۱۳۲۴ دخالت مستقیم داشت، کنسول شوروی در تهران بود:

«دانیل سیمونوویچ کمیساروف» دبیر اول سفارت شوروی در تهران در سال‌های پایانی دهه ۱۳۲۰ کسی است که به هنگام تشکیل حزب دموکرات در آذربایجان به عنوان کنسول، مدتی در تبریز و مدتی در رضائیه (ارومیه) کار می‌کرد. او در رضاییه مشغول تماس با گروه‌ها و قبایل کرد بود و وقتی به عنوان دبیر اول سفارت شوروی وارد تهران شد، به کار تجدید سازمان مخفیانه حزب توده پرداخت. او فارسی را روان و بدون لهجه صحبت می‌کرد.»[8]

در سال‌های پس از سقوط رضا شاه (۱۳۲۰) تا کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۳۲) اعمال نفوذ و حضور نامرئی اتحاد جماهیر شوروی در ایران، قدرت قابل ملاحظه‌ای به حزب توده بخشیده و این تشکیلات را در بسیاری از وزارتخانه‌ها صاحب نفوذ کرده بود. به عنوان مثال یک سند لانه جاسوسی در این رابطه می‌نویسد:

«موقعی که دکتر شایگان وزیر آموزش و پرورش بود به عوامل حزب توده در این وزارتخانه در تمام جنبه‌ها قدرت داد. وی در یکی از کنفرانس‌هایی که در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸) در خانه خودش تشکیل داد، اظهار داشت: «در طول مدتی که من وزیر آموزش و پرورش بودم به هیچ‌وجه اجازه ندادم که حقوق اعضای حزب توده در این وزارتخانه پایمال شود. من از دستورات قوام‌السلطنه (نخست‌وزیر) برای تحت فشار قرار دادن عوامل حزب توده سرپیچی کردم و با دست خود برای او نوشتم که تحت فشار قرار دادن عوامل حزب توده غیرممکن است.»[9]

حزب توده در سال ۱۳۲۷ پس از حادثه ترور ناموفق شاه غیرقانونی اعلام شد و به فعالیت زیرزمینی روی آورد:

«روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ سوءقصدی علیه شاه صورت گرفت که گویا توسط یک عضو حزب توده انجام شد. بعد از این حادثه حزب از سوی دولت غیرقانونی اعلام شد و عده زیادی از رهبران حزب دستگیر شدند و مهمترین اعضاء توانستند از کشور فرار کنند. از فروردین ۱۳2۸، حزب توده فعالیت زیرزمینی خود را آغاز کرد. روزنامه «مردم» ارگان حزب توده روزهای شنبه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه در سراسر کشور منتشر می‌شد. حزب در تهران ۲۰ هزار عضو داشت و دارای تعداد قابل ملاحظه‌ای سمپات و اعضای رسمی در وزارتخانه‌های فرهنگ، دادگستری، دارایی، و کشور بود.»[10]

پس از آنکه دکتر مصدق در اردیبهشت 1330 عهده‌دار تشکیل کابینه شد، با اعمال نفوذ سفارت شوروی، حزب توده موفق شد وارد کابینه وی شود. مصدق بعضی از وزیران کابینه خود را از افراد این حزب انتخاب کرد.

طبق یک سند لانه جاسوسی، علی شایگان می‌گوید: «زمانی که برای انجام مأموریتی در فروردین ۱۳۳۲ در فرانسه به سر می‌بردم، مصدق از من درخواست کرده بود با بعضی تبعیدی‌های برجسته حزب توده تماس بگیرم.»[11]

در آستانه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتحاد جماهیر شوروی سفیر خود را در تهران تغییر داد. روز ۵ مرداد این سال «آناتولی. آی. لاورنتینوف» سفیر کهنه کار شوروی در کشورهای بالکان به عنوان سفیر جدید شوروی در تهران منصوب شد و جانشین «سادچیکوف» گردید.[12] سادچیکف از اسفند 1324 عهده‌دار این سمت بود.

از سوابق لاورنتینوف در ایران و نوع دیدگاه وی نسبت به کشورمان چیزی منتشر نشد، ولی در تیر ۱۳۳۵ در جریان سفر شاه به مسکو مقامات شوروی اعلام کردند که به نشانه حسن‌نیت و دوستی نسبت به ایران قصد دارند «نیکلای پگوف» را جانشین لاورنتینوف کنند؛[13] پگوف دبیر شورای عالی رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود.[14]

با این تصمیم مشخص شد که انتصاب لاورنتینوف در آستانه کودتای ۲۸ مرداد، برنامه‌ریزی شده و هدفمند بود.

در پی برکناری سفیر پیشین روزنامه اطلاعات در مقاله‌ای نوشت:

«تاکنون هر کجا لاورنتینوف مأمور خدمت می‌شد، در آنجا فعالیت‌های کمونیستی هم تجدید می‌شد... مأموریت سه ساله وی در تهران با تقویت حزب توده در ارتباط بوده است.»[15]

روزنامه کیهان نیز در روز ۱۷ شهریور ۱۳۳۵ در مقاله‌ای نوشت:

«فعالیت دیپلماتیک شوروی در ایران در گذشته اشتباه بوده و موجبات رنجش ایرانیان را فراهم آورده است و اینکه استفاده از عناصر برانداز (حزب توده) برای پیشبرد اهداف شوروی فقط به ضرر اتحاد جماهیر شوروی بوده است.»[16]

این مقاله می‌افزاید: «باید منتظر ماند و دید که آیا سفیر جدید شوروی به این توصیه توجه خواهد کرد و آیا معنایی عملی به لبخندهایش خواهد داد یا خیر. واکنش ایرانی‌ها به انتصاب آقای پگوف نشان می‌دهد که هرچند به خود اجازه داده‌اند قدری امیدوارانه به این مسئله نگاه کنند، ولی واقعاً انتظار تغییر عمده‌ای ندارند.»[17]

با برکناری لاورنتینوف، وزارت امور خارجه و مطبوعات ایران از انتصاب پگوف حمایت کردند و در چندین روزنامه و نشریه عکس وی را چاپ نمودند.[18]

اما پگوف روز ۳۰ اسفند ۱۳۳۷ ناگهان به همراه همسرش و بدون خداحافظی ایران را ترک کرد.[19] خروج وی از ایران ظاهراً ناشی از فراخوانی وی به مسکو بود. در آن زمان حکومت شاه تحت فشار آمریکا یک موافقتنامه دفاعی با آن کشور امضا کرده بود که از جمله ‌بندهای آن حق مداخله نظامی آمریکا در ایران در صورت تجاوز یک کشور ثالث بود. در پی انعقاد این موافقتنامه که بعداً به «پیمان سنتو» معروف شد، دولت شوروی در ۹ آبان یادداشت اعتراض‌آمیزی تسلیم وزارت خارجه ایران کرد. شاه برای فرونشاندن بحران پیش آمده انعقاد پیمان عدم تخاصم با روس‌ها را نیز پیشنهاد داد و روس‌ها نیز پذیرفتند و هیئتی به تهران فرستادند. در جریان نشست مشترک دو کشور، طرف ایرانی خواستار لغو بندهای ۵ و ۶ عهدنامه ۱۹۲۱ تهران و مسکو شد. این بندها به روس‌ها حق دخالت نظامی در ایران در صورت تعرض نظامی یک کشور ثالث را می‌داد. روس‌ها نیز به شرط خروج ایران از سنتو آن را پذیرفتند، اما شاه تحت فشار و تهدید آمریکا با این شرط موافقت نکرد و مذاکرات به شکست انجامید و موجی از حملات تبلیغاتی شوروی علیه ایران به راه افتاد. خروشچف، رهبر شوروی، شاه را «عروسک آمریکایی‌ها» خواند.[20]

وابسته نظامی شوروی در تهران نیز به یکی از کارمندان دفتر وابسته نظامی آمریکا در تهران گفت:

«پگوف سال‌های زیادی از عمر حرفه‌ای‌اش را به خاورمیانه و به بهبود روابط شوروی و ایران اختصاص داد، ولی شکست مذاکرات پیمان عدم تخاصم، به زندگی حرفه‌ای وی خاتمه داد.»[21]

با این حال پگوف در پاییز ۱۳۳۹ به تهران بازگشت و همچون سابق در حوزه مأموریت خود فعال ماند.[22] او توانست به درون محافل ایرانی نفوذ کند، اما بعداً مشخص شد که وی عضو سرویس مخفی شوروی بود و در عملیات سرویس مخفی شرکت داشته و به بسیاری از مأموران پرونده سرویس، شأن و اعتبار بخشیده و بسیاری که استعداد جاسوسی داشته‌اند جذب کرده است.[23]

یک روز قبل از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، دولت شوروی سفیر خود در تهران را تغییر داد. در سندی به تاریخ ۱۴ خرداد همین سال «گریگوری تیتوویچ زایتسوف» جایگزین «پگوف» سفیر قبلی شوروی شد.[24]

در سند دیگری به تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۴۲ می‌خوانیم:

«زایتسف در سال ۱۳۲۳ (دوران استالین) مدتی وزیر خارجه شوروی شد. سپس بین سال‌های ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۸ در ایران خدمت کرد. در این دوره حزب توده کاملاً متشکل و فعال شده بود. او سابقه زیادی در تشکل بخشیدن به احزاب سیاسی و ایجاد آشوب دارد. در ۱۳۳۷ که عبدالکریم قاسم کمونیست در عراق با کودتا به قدرت رسید، وی به عنوان سفیر به بغداد رفت تا یک حزب نیرومند کمونیستی در آن کشور ایجاد کند و موفق هم شد.»[25]

در همین سند آمده است:

«پس از ورود او به تهران باید منتظر بروز مشکلات و ناراحتی‌هایی باشیم. چون او به عنوان یکی از اعضای کومسومول (سازمان جوانان حزب کمونیست) خیلی خوب می‌داند که چگونه افراد ناراضی را یکجا جمع کند و آنها را به صورت یک نیروی مخرب علیه ایران درآورد.»[26]

«در جریان قیام اسلامی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، شوروی مخالفان رژیم شاه را به باد انتقاد گرفت. روزنامه‌های آن کشور، قیام را محکوم کردند و آن را «با هماهنگی نزدیک با کلیه عناصر ارتجاعی به ویژه فئودال‌ها» دانستند برای نخستین بار روس‌ها در تاریخ معاصر ایران تبدیل به حامی رژیم شاه شده بودند.»[27]

چند ماه پس از قیام ۱۵ خرداد، سفارت شوروی در تهران تعداد قابل ملاحظه‌ای از نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنا را به یک میهمانی در سفارت دعوت کرد. در سندی به تاریخ ۱۲ دی ۱۳۴۲ در این رابطه چنین می‌خوانیم:

«سفارت روسیه طی برگزاری ضیافتی در شب ۲۳ دسامبر ۱۹۶۳ چندین سناتور و چندین نماینده مجلس را به سفارت دعوت و پس از ضیافت مبادرت به نمایش فیلم کرد. نزدیک به ۴۰ نماینده و همچنین رئیس سنا جعفر شریف‌امامی، آقا و خانم حسنعلی منصور، دکتر محمود ضیائی، خانم مهرانگیز دولتشاهی، سناتور عباس موسوی، سناتور مصاحب و خانم هاجر تربیت در این ضیافت حضور داشتند.»[28]

سند دیگری به تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۴۲ حاکی است که «زایتسوف» سفیر شوروی با حضور در محل دفتر کار «ریچارد هلمز» سفیر آمریکا در تهران، با وی دیدار و در زمینه درک متقابل سیاست‌های دو کشور در منطقه و جهان به ویژه در ایران که حوزه مأموریت مشترک آنان است، مذاکره کردند.[29]

بر اساس سندی به تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۴۵ دبیران دوم سفارتخانه‌های آمریکا و شوروی در این روز به مدت ۵۰ دقیقه در محل سفارت آمریکا در تهران به گفت‌وگو نشستند. در این دیدار راجع به مسائل مختلف منطقه‌ای و بین‌المللی بحث و تبادل‌نظر به عمل آوردند. دبیر اول سفارت شوروی تلاش داشت تا موضع آمریکا در جنگ ویتنام را زیر سؤال ببرد و سیاست مسکو در مورد «کمک به همه کشورهایی که در راه استقلال مبارزه می‌کنند» را تبلیغ نماید. همتای آمریکایی وی نیز بلافاصله به بیست‌وسومین کنگره حزبی در شوروی که با عضویت احزاب کمونیست جهان از جمله حزب توده در مسکو تشکیل شد، اشاره کرد و سعی کرد حمایت شوروی از حکومت شاه را زیر سؤال ببرد.[30] گفتنی است روس‌ها رضا رادمنش را به عنوان نماینده حزب توده در این کنفرانس پذیرفته بودند.[31]

در همین روز (۲۰ فروردین ۱۳۴۵) دستور اخراج سه دیپلمات شوروی از ایران شامل دبیر اول، وابسته کنسولی، و دبیر سوم سفارت آن کشور صادر شد. دلیل این دستور، اقدام آنان در صدور سه گذرنامه برای یک جاسوس ایرانی و اعضای خانواده‌اش اعلام شد. جاسوس ایرانی کارمند دولت بود و دستور اخراج سه دیپلمات روسی نیز توسط ساواک به وزارت امور خارجه اعلام شد و مقرر گردید ظرف سه روز آینده (تا ۲۳ فروردین) از کشور خارج شوند.[32]

وزارت خارجه ایران همچنین به احمد میرفندرسکی سفیر وقت ایران در مسکو دستور داد تا نامه اعتراضیه‌ای در این مورد به وزارت امور خارجه شوروی ارسال کند.[33]

در پی این رویداد یک افسر کا گ ب و یک مقام اطلاعاتی سفارت شوروی در تهران تبلیغات گسترده‌ای علیه پیمان سنتو و کنسرسیوم نفتی غرب و اینکه عضویت در هیچ‌یک از آنها به نفع ایران نیست، به راه انداختند.[34]

«زایتسف» سفیر شوروی در تهران در بهمن 1346 جای خود را به «ولادیمیر یاکولوویچ یروفیف» داد.[35]

در سال‌های نیمه دوم دهه ۱۳۴۰ تا وقوع انقلاب اسلامی روابط اتحاد جماهیر شوروی با ایران چندان دوستانه نبود. یک سند لانه جاسوسی که فاقد تاریخ صدور است، در این زمینه می‌نویسد:

«سیرویژکین وابسته مطبوعاتی سفارت شوروی در تهران طی سخنانی پیرامون روابط ایران شوروی سیاست‌های تبلیغاتی دولت ایران را مورد انتقاد شدید قرار داد و گفت: سازمان اطلاعاتی ایران (ساواک) در اصل شاخه‌ای از بخش اطلاعاتی آمریکا بوده و خطوط کلی سیاست‌های تبلیغاتی این وزارتخانه به وسیله آن دسته از مقامات ایرانی که در دفتر حفاظت منافع آمریکا کار می‌کنند، طرح‌ریزی می‌شود. بدین‌معنی که اطلاعات و اخبار مربوط به شوروی و کشورهای بی‌طرف به نحو خصمانه‌ای در مطبوعات منتشر می‌شود، در حالی که اخبار مربوط به آمریکا و کشورهای غربی با تزیینات خاصی تحویل مردم می‌گردند.»[36]

در این سال‌ها شوروی اکثر کارمندان شاغل خود در ایران را از میان عناصر اطلاعاتی تعیین می‌کرد. بر اساس یکی از گزارش‌های اطلاعاتی سازمان سیا که تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۵۳ را دارد « ۵۰۰۰ شهروند روسی در ایران به سر می‌برند که ۶۷ نفر آنان مأموران اطلاعاتیِ شناسایی شده هستند. بزرگترین مراکز تجمع آنان نیز تهران و اصفهان است که ۲۰۰۰ نفر را در این دو شهر در بر می‌گیرد. تأسیسات تجاری و نمایندگی‌های شوروی در ایران عبارتند از بیمارستان شوروی، دفتر هواپیمایی ایر فلوت، دفتر خبرگزاری تاس، شرکت بیمه شوروی، بانک ایران و روس، شرکت حمل و نقل ایران و شوروی، و تعدادی از نمایندگی‌های تجاری. کنسولگری‌هایی نیز در بعضی شهرها وجود دارد که ۳۰۰ کارمند شوروی در آنها مشغول به کار هستند. علاوه بر این ۱۰۰ افسر روسی تحت پوشش «دفتر مشاور اقتصادی شوروی در تهران» که از «کمیته دولتی روابط خارجی» آن کشور تبعیت می‌کنند در قرارگاه‌هایی در تهران کار می‌کنند. این عده فعالیت متخصصین روسی را در سراسر کشور زیر نظر دارند.[37] حتی «یوری سمنوویچ چرومکین» قائم مقام رئیس بیمارستان شوروی در تهران که در پاییز سال ۱۳۵۲ وارد تهران شده بود، یکی از اعضای با سابقه سازمان اطلاعاتی شوروی بوده است.»[38]

حزب توده نیز که کارگزار سیاست‌های شوروی در ایران بود، در این سال‌ها به گوشه‌ای خزیده و رهبران آن عموماً از کشور گریخته و به شوروی و کشورهای کمونیستی اروپای شرقی رفته بودند. حکومت شاه نیز رفتار همه دولت‌ها نسبت به سران فراری حزب توده را زیر نظر داشت و در برابر آن عکس‌العمل نشان می‌داد:

«در هفتم آوریل ۱۹۷۶ حکومت پهلوی روابط خود را با رژیم کوبا به خاطر ملاقات فیدل کاسترو با ایرج اسکندری دبیر اول حزب توده قطع کرد.»[39]

حزب توده طی سه دهه اختفا، تشکیلاتی سری و پنهانی به وجود آورده بود. یک سند لانه جاسوسی، راجع به این تشکیلات مخفی و چگونگی ارتباط آن با سفارت شوروی در تهران چنین می‌نویسد:

«... هنگامى که حزب توده به فعالیت زیرزمینى روى آورد، سازمان آن از مرکزیت درآمد و کادرهاى آن دوباره گروه‌بندى شد. حوزه‌هاى بزرگ که براى کارهاى غیرقانونى نامناسب بود و خبرچین‌ها به آسانى در آن رخنه مى‌کردند، توسط «گروه‌هاى پنج نفرى» جایگزین شد، این گروه‌ها و رهبران آنها از یکدیگر اطلاعى ندارند و بدین‌ترتیب یک نوع امنیت را تضمین مى‌کنند. ده «گروه پنج نفرى» از طریق رهبران خود تابع یک «رهبری ده‌گانه» هستند. و پنج «گروه ده‌گانه» تابع یک «رهبر پنج» هستند. چهار «گروه پنج‌گانه» به نوبه خود تابع یک رهبر منطقه‌اى هستند که وی بدین‌ترتیب نماینده یک هزار عضو است و در مقابل کمیته مرکزى حزب کمونیست ایران مسئول است. در کمیته مرکزى حزب همه بخش‌هاى ملى نماینده دارند، بخش ارامنه در تهران داراى 200 عضو است. کمیته مرکزى نیز دستورات خود را از اتحاد شوروى یا از سفارت شوروى مى‌گیرد...»[40]

در سال‌های قبل از سقوط شاه، فرستادگان دولت شوروی تصدی بعضی از دفاتر رادیویی حزب توده در کشورهای اروپای شرقی را برعهده داشتند. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ در این خصوص می‌نویسد:

«سیروس رامتین عضو سازمان سیا می‌گوید: الکساندر پوپوف را در روز پنج‌شنبه ۲۳ مرداد دیده است. وی (سیروس) که سال‌ها قبل همراه با هیئتی از رادیو تلویزیون ملی ایران به بلغارستان رفته بود، در آنجا پوپوف را دیده بود. پوپوف مدیر ایستگاه رادیو مخفی حزب توده به نام پیک ایران بوده است.»[41]

سند دیگری راجع به فعالیت‌های رادیویی حزب توده در خارج از کشور در دوران حکومت پهلوی چنین می‌نویسد:

«سران اصلی حزب توده که در خارج از ایران به سر می‌برند و مورد حمایت شوروی هستند، دانشجویان ایرانی را در خارج سازمان می‌دادند و ایستگاه‌های رادیویی مخفی را از بلغارستان تا لایپزیک در آلمان شرقی، و از عراق تا باکو اداره می‌کردند.»[42]

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۱۷۵.

[2]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، کتاب سوم، ص ۱۵۵، مبحث: «حزب توده ـ 1».

[3]. همان، و همان مبحث.

[4]. همان‌.

[5]. همان، کتاب هفتم، ص ۴۹۸ ، مبحث: «جنگ جهانی دوم».

[6]. همان، کتاب سوم، ص ۱۶۲، مبحث: «حزب توده ـ ۲».

[7]. همان، ص ۱۵۶، مبحث: «حزب توده ـ 1».

[8]. همان، کتاب پنجم ص ۵۰۲ و 503 (سند شماره ۲).

[9]. همان، کتاب دوم، ص 723، مبحث: «علی شایگان ـ 2».

[10]. همان، کتاب سوم، ص ۱۵۷، مبحث: «حزب توده ـ ۱».

[11]. همان، کتاب دوم، ص ۷۲۲ ، مبحث: «علی شایگان ـ 1».

[12]. همان، کتاب یازدهم، ص ۵۱۴ (سند شماره ۲۳۴).

[13]. همان ص ۵۳۳ (سند شماره ۲۴۷).

[14]. همان.

[15]. همان.

[16]. همان، ص ۵۳۵ (همان سند).

[17]. همان.

[18]. همان، ص ۵۳۳ (همان سند).

[19]. همان، کتاب یازدهم ص ۵۴۶ (سند شماره ۲۶۰).

[20]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر پیکان، ۱۳۹۴، ص ۲۶۹ - ۲۷۰.

[21]. اسناد لانه، همان، کتاب یازدهم ص ۵۴۷ (سند شماره ۲۶۰).

[22]. همان، ص ۵۵۹ (سند شماره ۲۷۱).

[23]. همان.

[24]. همان، کتاب پنجم، ص ۵۰۳ (سند شماره ۳).

[25]. همان، ص 505 (سند شماره ۴).

[26]. همان.

[27]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، همان ص ۳۶۰.

[28]. همان، کتاب یازدهم، ص ۵۶۴ (سند شماره ۲۷۳).

[29]. همان، کتاب پنجم، ص ۵۰۵ (سند شماره ۵).

[30]. همان، ص ۵۰۸ - ۵۱۰ (سند شماره 8).

[31]. همان، ص 508.

[32]. همان، ص ۵۱۰ - ۵۱۱ (سند شماره ۹).

[33]. همان، ص ۵۱۱ (همان سند).

[34]. همان، ص ۵۱۱ - ۵۱۲ (سند شماره ۱۰).

[35]. همان، ص 513 (سند شماره ۱2).

[36]. همان، ص ۵۱۷ (سند شماره ۱۵).

[37]. همان، ص ۵۳۱ - ۵۳۲ (سند شماره ۲۲).

[38]. همان، کتاب ششم، ص ۱۰۶ (سند شماره ۱).

[39]. همان، کتاب پنجم، ص 725.

[40]. همان، کتاب سوم، ص 162، مبحث: «حزب توده ـ 2 ».

[41]. همان، کتاب هفتم، ص ۳۵۳ (سند شماره ۵).

[42]. همان، کتاب اول، ص ۳۶۷.



 
تعداد بازدید: 241


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: