انقلاب اسلامی :: اسناد دخالت‌های انگلیس در ایران

اسناد دخالت‌های انگلیس در ایران

16 آبان 1402

احمد ساجدی

در مجموعه ۱۱ جلدی اسناد لانه جاسوسی آمریکا، بخش مستقلی که سندهای دخالت انگلیس در امور داخلی ایران را نشان دهد، وجود ندارد. شاید هم‌پیمانی تاریخی انگلیس با آمریکا و نگاه مشترک آنان به تحولات ایران، از جمله دلایلی بوده که هرگونه حساسیت آمریکایی‌ها نسبت به عملکرد انگلیس در ایران را از بین برده و مانع از توجه آنان به سوابق مداخلات آن کشور در امور داخلی ایران شده است. در نتیجه نقش انگلیس در بسیاری از رخدادهای تلخ تاریخ معاصر ایران جایی در اسناد لانه جاسوسی نیافته است.

نگاه تجزیه‌طلبانه انگلیس به ایران (جدایی هرات، جدایی بحرین و...)، غارت نفت ایران که از زمان ماجراجویی‌های ویلیام دارسی آغاز شد (۱۹۰۱)، پیمان تقسیم ایران میان حوزه‌های نفوذ انگلیس و روسیه (۱۹۰۷)، اشغال جنوب ایران در جریان جنگ اول جهانی (۱۹۱۵)، تشکیل مجموعه پرفتنه «پلیس جنوب» در ایران (۱۹۱۶)، تحمیل پیمان تحت‌الحمایگی ایران بر دولت وثوق‌الدوله و تحت ‌کنترل گرفتن منابع نظامی و مالی ایران (۱۹۱۹)، هدایت و برنامه‌ریزی کودتای رضاخان (۱۹۲۱ - سوم اسفند ۱۲۹۹)، مشارکت فعال در کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۳۲)، و... حوادثی هستند که هر یک مصادیق بارز دخالت‌های آشکار انگلیس در امور داخلی ایران هستند، ولی سند قابل توجهی از آنها در مجموعه اسناد لانه جاسوسی دیده نمی‌شود.

با این حال با جست‌و‌جو و تفحص در این مجموعه، می‌توان سندهایی یافت که معرف رفتار مداخله‌جویانه تاریخی انگلیسی‌ها نسبت به مردم و کشور ایران است.

یکی از اسناد لانه جاسوسی، انگلیسی‌ها را به دلیل تاریخچه روابط سرشار از ظلمی که نسبت به مردم ایران داشته‌اند، نه یک دوست، بلکه یک تهدید به ‌شمار آورده است:

«روابط ایران با کشورهای اروپای غربی تاریخ خیلی قدیمی دارد. ولی به خاطر آنکه انگلستان کنترل کشورهای همسایه‌اش را در دست داشته و در دو مرحله هم تمامیت ارضی ایران را نقض کرده، بیشتر در گذشته به صورت یک کشور تهدیدکننده به حساب می‌آمد تا یک دوست.»[1]

یکی دیگر از اسناد لانه جاسوسی با طبقه‌بندی «سری» از کتابی تحتِ عنوان «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران» برگرفته شده و سازمان اطلاعاتی آمریکا آن را تهیه و تنظیم کرده است. این کتاب که در آذر ۱۳۵۴ به قلم «ارنست. آر. اونی» نوشته شده، با اشاره به پیشتازی روحانیت اسلام در برابر استعمار انگلیس و آمریکا می‌نویسد:

«علماء در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی به حداکثر نفوذ خود دست یافتند. آنان کسانی بودند که در سال ۱۸۷۲ ناصرالدین شاه قاجار را وادار به حذف امتیازی که به انگلیسی‌ها داده بود و همچنین اخراج نخست‌وزیری که باعث دادن این امتیاز شده بود کردند. رهبران روحانی در جنبش مخالفت با کمپانی نفت ایران و انگلیس (۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳) نقش برجسته‌ای ایفاء کردند و به خاطر نقض شدن قوانین مذهبی، منتقد شدید و دائمی برنامه‌های اصلاحی شاه شدند. شورش خونین تابستان ۱۹۶۳ (قیام اسلامی ۱۵ خرداد 1342) نتیجه تلاش‌های دولت برای خاموش کردن صدای انتقادآمیز یک روحانی بود.»[2]

انگلیسی‌ها و همچنین آمریکایی‌ها طی یک قرن اخیر برای اعمال سلطه خود بر ایران و توجیه مداخلات خود در این کشور همواره «خطر شوروی» را مطرح می‌کردند. این «خطر» سبب شده بود که حکومت شاه از سال‌های میانی قرن بیستم میلادی همواره دچار کابوس «پناه بردن به دامن یکی از ترس دیگری» بشود.[3]

شدیدترین و جنایت‌بارترین مداخله انگلیسی‌ها در امور داخلی ایران، اشغال خاک کشورمان توسط نظامیان انگلیسی بود؛ جنایتی که با همدستی و همراهی نظامیان روسی صورت گرفت:

«در شهریور ۱۳۲۰ کشور ایران از شمال و جنوب مورد حمله ارتش‌های شوروی و انگلیس قرار گرفت و اشغال شد .... کنترل راه آهن و جاده‌های ایران در جنوب در اختیار انگلیسی‌ها و در شمال در اختیار ارتش سرخ شوروی بود.»[4]

یکی از اسناد لانه جاسوسی پس از اشاره به این اشغالگری می‌نویسد، ملی شدن صنعت نفت پاسخی به رفتار تحقیرآمیز انگلیس در ایران بود:

«عکس‌العمل این تحقیر، غیرقابل اجتناب بود. جنبش ملی نضج گرفت و موقعیت ممتاز و مخصوص شرکت نفت ایران و انگلیس را به عنوان سمبلی از استثمار ملت ایران به‌وسیله بیگانگان، هدف قرار داد.»[5]

نگاه انگلیسی‌ها نسبت به پدیده‌های آزادی و استقلال همواره با نگاه جامعه ایرانی تفاوت‌های بنیادین داشته است. روز ۱۳ آذر ۱۳۳۱ یک ماه و نیم پس از اقدام دولت وقت ایران در قطع رابطه با انگلیس، روزنامه تایمز لندن مقاله‌ای به قلم «رام. فیلیپز. پرایس» به چاپ رساند و مدعی شد که «ایران از دنیای آزاد حذف شده است.» این نویسنده که عضو مجلس عوام انگلیس بود نوشت: «ایران باید از این پس به عنوان کشوری شناخته شود که در پشت پرده آهنین می‌باشد. - اصطلاحی که چرچیل در مورد حکومت استالین به کار می‌برد - و باید از کمک کردن به این کشور خودداری کرد.»[6]

بعد از جنگ جهانی دوم، انگلیس اولین کشوری بود که اصرار داشت مستشاران نظامی خود را به ایران بفرستد. یک سند لانه جاسوسی در این رابطه چنین می‌نویسد:

«پیشنهاد استخدام مستشاران خارجی برای دولت ایران در زمان جنگ جهانی دوم اولین بار توسط «سر ریدر بولارد» وزیر مختار انگلستان در تهران عنوان شد. بولارد به ابتکار خود در ژانویه 1942 (دی‌ماه 1320) به نخست‌وزیر ایران (فروغی) پیشنهاد کرد تا نسبت به استخدام مستشاران خارجی اقدام کند. در پنجم فوریه 1942 (16 بهمن 1320) بولارد به وزارت خارجه انگلستان اطلاع داد که پیشنهاد او به نخست‌وزیر ایران برای استخدام مستشاران خارجی پذیرفته شده است.»[7]

در یک سند لانه جاسوسی به نقل از مقامات روسی تصریح شده که انگلیس و آمریکا در پیمان «سنتو»، به ایران به عنوان مهره‌ای در دست خود می‌‌نگریستند:

«اتحاد شوروی پشتیبانی چین از پیمان سنتو را مورد انتقاد قرار داد و استفاده انگلیس و آمریکا از ایران به عنوان یک مهره در این پیمان را محکوم کرد.»[8]

نگاه مشترک انگلیس و آمریکا نسبت به ایران، حتی در سایر تحولات منطقه خلیج فارس نیز همواره بین دو کشور وجود داشته است. از متن بعضی از اسناد لانه جاسوسی می‌توان به این هم‌پیمانی پی برد:

در سندی سری که در 24 مرداد 1351 با عنوان «نقش نظامی غرب در خلیج فارس» توسط وزارت امور خارجه آمریکا نوشته شده و نسخه‌هایی از آن برای سفارتخانه‌های آن کشور در اکثر کشورهای منطقه به عنوان یک رهنمود ارسال شده، چنین می‌خوانیم:

«واقعیت این است که تداوم حضور انگلیس در برقراری امنیت در جنوب خلیج فارس و عمان، عامل ایجاد ثبات بوده و به نفع آمریکاست.»[9]

یا این سند:

«با انگلیس مشورت نماییم و به آنها نشان دهیم که مایلیم رابطه آمریکا و انگلیس در همکاری پیرامون برقراری امنیت خلیج فارس ادامه یابد.»[10]

و این اظهارنظر از قول «جی. تی. فیرنلی» دبیر اول سفارت انگلیس در تهران:

«میان سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس نزدیک‌ترین همکاری وجود دارد و هیچ اختلافی در دیدگاه‌های آنان نیست.»[11]

در میان اسناد مداخلات انگلیس در امور داخلی ایران طی سال‌های قبل از انقلاب، چند سند خواندنی وجود دارد. بعضی سندهای لانه جاسوسی به طور ضمنی خاطرنشان ساخته‌اند که جدایی بحرین از ایران، ناشی از تصمیم انگلستان بوده است:

«در سال ۱۹۷۰ شاه با تصمیم انگلستان به دادن اجازه برای یک سنجش آرای عمومی در بحرین - که به نفع استقلال داده شد - موافقت نمود و... »[12]

«شیخ عیسی فرمانروای بحرین در تاریخ 14 اوت 1971 استقلال جزیره کوچک خود را از انگلیس اعلام کرد.»[13]

یکی از اسناد لانه جاسوسی مواضع تاریخی انگلستان نسبت به تحولات مناطق کردنشین را تجزیه‌طلبانه و مداخله‌گرانه دانسته است. در این سند چنین می‌خوانیم:

«تحلیلگران سیا معتقدند اگر چه سیاست خارجی بریتانیا مخالف تمایلات تجزیه‌طلبانه کردها نبوده و لیکن کشف نفت در جنوب ایران و امکان پیدایش نفت در شمال عراق عملاً بر علیه حمایت بریتانیا از کردستان مستقل عمل کرد. کشف نفت در سال 1927 درمنطقه کرکوک که امتیاز آن به آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها داده شد، عملاً تمایلات غربی‌ها را برای حمایت از جنبش استقلال‌طلب کرد متوقف کرد.»[14]

تا قبل از سال ۱۳۵۰ که «ادوارد هیث» نخست‌وزیر وقت انگلیس به دلیل مشکلات سیاسی و اقتصادی کشورش ناچار به خارج ساختن نیروهای این کشور از شرق سوئز و خلیج فارس شد، نوعی تبانی با آمریکایی‌ها بر سر تقسیم قدرت و مناصب در ایران صورت گرفته بود.

«درحالی که تحصیل‌کردگان آمریکا و طرفداران سیاست آن کشور بسیاری از سمت‌های وزارت، معاونت، سفارت و مدیرعاملی سازمان‌های مختلف را احراز کرده بودند، مهره‌های قدیمی انگلیسی و فراماسون‌های سرشناس نیز مشاغل کلیدی را در دست گرفته بودند: وزارت دربار، شرکت نفت، ریاست مجلس سنا، ریاست مجلس شورا، ریاست دفتر ویژه اطلاعات و .... تکنوکرات‌های آمریکایی هیچ ریشه‌ای در جامعه ایرانی نداشتند و به کلی از شناخت مسائل ایران عاجز بودند. اما طرفداران سیاست بریتانیا چنین وضعی نداشتند و با سابقه ۲۰۰ ساله استعماری خود امور کشور را اداره می‌کردند. مجلس سنا از فراماسون‌ها انباشته شده بود. در مجلس شورا بیش از ۳۰ فراماسون وجود داشت. بسیاری از مقامات بلندپایه دولتی را نیز اعضای لژ‌های فراماسونری و هواداران سیاست انگلیس اشغال کرده بودند. به موجب لیست‌هایی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد، فقط در وزارت امور خارجه ایران از ۶۵۰ نفر اعضای رسته سیاسی ۱۱۴ نفرشان عضو لژ‌های فراماسونری بودند.»[15]

این نفوذ البته بدون برخورداری از حمایت عوامل وابسته داخلی مقدور نبوده و در هر مقطعی کسانی در داخل کشور بوده‌اند که جاده‌صاف‌کن و بسترساز سیاست‌های انگلیسی‌ها بوده‌اند. برای مثال می‌توان به چهره‌های زیر اشاره کرد:

محمدرضا پهلوی:

او کسی بود که تصمیمات عمده مملکتی را از پیش به سفیران انگلیس و آمریکا اطلاع می‌داد:

«اواخر امروز شاه به سفیر سفیر انگلیس پارسونز و سفیر آمریکا سولیوان اطلاع داد که دولت فعلی برکنار و به جای آن دولت نظامی به ریاست ژنرال ازهاری رئیس فعلی ستاد مشترک ارتش به عنوان نخست‌وزیر جایگزین خواهد شد.»[16]

هوشنگ نهاوندی از کارگزاران پهلوی دوم:

«نهاوندی توضیح داد که به نظر وی دولت ایده‌آل برای ایران همانند حکومت سلطنتی پارلمانی در بریتانیا می‌باشد.»[17]

علیقلی اردلان آخرین وزیر دربار پهلوی:

او زمانی که وزیر خارجه بود (۱۹۵۵ تا ۱۹۵۸) تاکید کرده بود که: «همیشه مواظب بودم تا سفرای انگلیس و آمریکا را از تحولات در سیاست ایران نسبت به شوروی مطلع نگه دارم.»[18]

ناصر میناچی از وزیران دولت موقت انقلاب اسلامی:

«او در جایی گفته بود: «مخالفین تمایل دارند انگلیس و ایالات متحده را از دوستی خود و تشخیص اینکه آنها در ایران منافع اساسی دارند که باید از آنها حفاظت شود، مطمئن سازند.»[19]

از این‌گونه چهره‌ها که دولتمردان انگلیسی سیاست‌های مداخله‌جویانه خود در ایران را به کمک آنها به پیش می‌بردند، فراوان وجود داشته است. با این حال مطمئن‌ترین و مورد اعتمادترین آنها از نظر انگلستان، فراماسون‌ها بوده‌اند.

به موجب یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران در گزارشی به وزارت خارجه کشورش نوشت:

«فراماسون‌ها عوامل انگلیس هستند که از زمان خاتمه جنگ جهانی دوم تاکنون دولت‌های ایران را اداره کرده‌اند. آنها شامل افرادی نظیر امیرعباس هویدا، جعفر شریف‌امامی، اسدالله علم و اکثر سیاستمداران برجسته ایرانی طی ۲۵ سال اخیر می‌باشند. بعضی می‌گویند شاه نیز فراماسون است.»[20]

جعفر شریف‌امامی در میان کارگزاران حکومت پهلوی بیشترین خدمات را به انگلیسی‌ها و به فراماسونری داشت. او رئیس بزرگترین لژ فراماسونری در ایران بود و این سمت را تا آخرین روزهای حکومت پهلوی بر عهده داشت. علیرغم ارسال گزارش‌های ساواک برای شاه راجع به موارد متعدد سوء استفاده‌های شریف‌امامی، شاه به دلیل ترس از ارتباطات خارجی وی (ارتباط با انگلیسی‌ها) و این باور که شریف‌امامی می‌تواند در مقام ریاست تشکیلات فراماسونری به بقای حکومت کمک کند، با او مدارا می‌کرد. شریف‌امامی نیز وقتی کابینه خود را در سال ۱۳۵۷ تشکیل داد، آزادانه بیشتر ماسون‌ها را وارد کابینه خود کرده بود.

یکی از سرفصل‌های سیاست استعماری انگلیس در ایران، تبلیغات پر سر و صدای آن کشور در مورد «خروج نیروهای بریتانیایی از منطقه» بود. انگلیسی‌ها بعد از خروج از خلیج فارس در سال ۱۳۵۰ تلاش کردند حضور خود را به اشکال دیگری در منطقه ادامه دهند و زمینه مداخلات آتی خود را فراهم آورند.

به نوشته یکی از اسناد لانه جاسوسی«با وجودی که وظیفه رسمی انگلیس در حمایت از کشورهای بخش جنوبی خلیج[فارس] رو به اتمام است، ولی این کشور در ابقای ثبات حاشیه جنوبی خلیج [فارس] منافعی دارد. برای حمایت از امنیت بخش جنوبی خلیج[فارس]، انگلیس در نظر دارد افسران انگلیسی را تعویض کرده تجهیزات نظامی در اختیار نیروهای محلی قرار دهد و با آنها قراردادهایی منعقد سازد که در صورت نیاز، نیروهای انگلیس بتوانند برای بازدید مکرر از بنادر و تمرینات آموزشی وارد منطقه شوند. در رابطه با خطرات نظامی که ممکن است علیه بخش جنوبی خلیج [فارس] وجود داشته باشد، این قراردادهای انگلیسی تلاش می‌کنند توانایی و استعداد دفاعی کشورها را بالا ببرند.»[21]

دولت انگلیس مانند آمریکا از ابتدای شکل‌گیری انقلاب اسلامی در ایران حامی شاه بود و دو کشور حمایت‌های خود را توسط سفیرانشان در دیدارهای حضوری به شاه اعلام می‌کردند. روز ۲۶ شهریور - ۹ روز پس از فاجعه ۱۷ شهریور تهران - «جیمز کالاهان» نخست‌وزیر انگلیس با ارسال نامه‌ای به تهران، مراتب حمایت خود را از شاه و امیدواری خود را نسبت به ادامه سیاست‌های وی اعلام کرد.[22]

روز ۱۵ مهر نیز «دیوید اوئن» وزیر خارجه انگلیس در ملاقات با امیرخسرو افشار همتای ایرانی خود در نیویورک با اشاره به موقعیت شاه گفت: «ما به خصوص در روزهای سخت، دوستان قدیمی خود را رها نمی‌کنیم و ایران در زمره دوستان نزدیک انگلستان است. ما با ملاها و سیاست ارتجاعی آنها مخالف بوده و هستیم و در سال‌های ۱۹۳۰ حساب‌های خود را با آنها روشن کرده‌ایم (دوران سرکوب روحانیون و مذهب‌ستیزی رضاخان)»[23]

یک ماه بعد و به موجب سندی به تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۵۷ «دولت انگلیس مجدداً حمایت خود را از اقدام شاه در برقراری یک دولت نظامی در کشور اعلام نمود.»[24]

نفرت «دیوید اوئن» از «ملاها» و روحانیون ایرانی در شرایطی است که سفیر کشورش در تهران برای دفاع از به اصطلاح جان و مال بهائیان و یهودیان مقیم ایران، به بعضی از همین «ملاها» و روحانیون و شخصیت‌های مذهبی متوسل شده است. طبق یکی از اسناد لانه جاسوسی آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلیس در تهران قبل از انقلاب، به وزیر خارجه آمریکا پیشنهاد کرده که برای حفظ جان بهائیان و یهودیان ایران، باید از شریعتمداری کمک گرفت. در این سند سری به تاریخ ۵ خرداد ۱۳۵۸ که عنوان «جامعه یهودیان در ایران» را دارد آمده است:

«تمام متن، سری - وزیر خارجه ونس هنگام ملاقات با لرد کارینگتون در تاریخ ۲۱ مه (۳۱ اردیبهشت) از پارسونز سفیر قبلی بریتانیا در ایران در مورد اینکه چطور می‌توان به جامعه یهودی در تهران کمک نمود، نظرخواهی کرد. پارسونز پاسخ داد که از دید وی یهودیان و بهائیان هر دو اتوماتیک‌وار به عنوان عاملین امپریالیسم غرب در ایران مورد سوءظن هستند. پیشنهاد من در مورد آنها این است که به دنبال کمک از مقامات مذهبی باشند که می‌توانند با آیت‌الله‌های حساس مانند شریعتمداری و نه خمینی، تماس برقرار کنند. زیرا دخالت به‌وسیله دولت‌ها وضع را بدتر خواهد کرد. وزیر خارجه آمریکا از پارسونز برای این اظهار عقیده تشکر کرد.»[25]

یکی از دلایل نارضایی عمیق انگلیسی‌ها از انقلاب اسلامی ایران، از دست دادن بازار فروش سلاح‌هایشان در ایران بود. سندی به تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ می‌نویسد:

«تمامی بریتانیایی‌هایی که در چهارچوب قراردادهای دفاعی در ایران مشغول به کار بودند از ایران خارج شده‌اند و بدین ترتیب بزرگترین بازار صادرات نظامی بریتانیا بسته شده است. آخرین آن‌هایی که برای وزارت دفاع بریتانیا کار می‌کردند هفته گذشته ایران را ترک کردند. طبق گزارش منابع اطلاعاتی ما تعداد آنان در ایران چند صد نفر بوده است.»[26] «صادرات انگلیس به ایران در سال ۱۳۵۷ یک میلیارد دلار بوده که عمدتاً شامل تجهیزات نظامی بوده است.»[27] «در این سال ۱۶درصد نفت صادراتی ایران به انگلیس می‌رفت.»[28]

یکی از مقامات سفارت انگلیس که تبعات قیام ۲۹ بهمن مردم تبریز را از نزدیک دیده بود، ظاهراً از مشاهده نقش ادوات انگلیسی و آمریکایی و روسی در سرکوب مردم تبریز تحت تأثیر قرار گرفته است. یک سند لانه جاسوسی در این رابطه می‌نویسد:

«مقامات سفارت انگلیس به سفارت ما گفتند که در روز تظاهرات مردم تبریز، تانک‌های چیفتن و اسکورپیون انگلیسی، تانک‌های ام - ۴۷ آمریکایی، و نفربرهای زرهی روسی را به چشم خود دیده است.»[29]

یک سند دیگر به تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۵۷ حاکی است که حتی سربازان محافظ سفارت انگلیس در تهران حاضر نبودند به خاطر مراقبت از این سفارتخانه با مردم خود درگیر شوند:

«یک خبرنگار خارجی حداقل ۴ مورد حتمی از وحدت و اخوت برقرار شده بین سربازان و اغتشاشگران را گزارش می‌کند ولی یکی از این موارد در مقابل سفارت انگلیس اتفاق افتاد که در آنجا یک کامیون نفربر پر از سربازان با تظاهرکنندگان به شوخی و خنده پرداختند و سپس آنجا را ترک کردند و نتیجتاً زمانی که آشوبگران به محوطه هجوم آوردند، حضور نداشتند.»[30]

در دوران پیروزی انقلاب اسلامی همه اقشار جامعه و از جمله بسیاری از نظامیان، نفرت خود را از انگلیس بروز می‌دادند. در اسناد مربوط به حوادث انقلاب سندهایی را نیز می‌توان یافت که خشم مردم از سیاست‌های انگلیس و آمریکا را گاهی توأماً نشان داده است. در ادامه به چند مورد از این اسناد اشاره می‌کنیم:

سندی به تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۶ خبر از حمله مردم به «بانک ایران و انگلیس» داده است.[31]

در سندی به تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷ می‌خوانیم:

«ساعت ۱۷ به وقت محلی سفارتخانه انگلیس که بدون محافظ بود مورد حمله قرار گرفت و مدخل ورودی سفارت تصرف شد. ما به مقامات حکومت نظامی اطلاع دادیم تا کمک بفرستند. سربازان اکنون بدانجا وارد شده‌اند. ولی سیستم تلفنی سفارت انگلیس کار نمی‌کند.»[32]

در سندی به تاریخ ۱۰ دی ۱۳۵۷ می‌خوانیم:

«کنسولگری انگلیس و انجمن ایران و آمریکا مورد حمله واقع شده‌اند.»[33]

در سند مورخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۷ چنین می‌خوانیم:

«هر دو سفارتخانه انگلیس و آمریکا در تهران هدف حمله تظاهرکنندگان بوده است. تظاهرات علیه سفارت انگلیس اعتراضی به ایذاء و آزار مهاجران ایرانی در فرودگاه هیثرو لندن بود.»[34]

و سندی به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ می‌نویسد:

«صبح امروز یک تظاهرات ۲۰۰۰ نفری که عموماً از دانشجویان تشکیل شده بود، مجموعه سفارت انگلیس را محاصره و شعارهای ضد امپریالیستی سر دادند. این تظاهرات علیه رفتار دولت انگلیس با مهاجران ایرانی صورت گرفت.»[35]

این نفرت مشترک، در حوادث بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز وجود دارد. در سندی به تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۸ چنین می‌خوانیم:

«در بیانیه صادره از سوی حزب جمهوری اسلامی آمده است: نمازگزاران پس از اقامه نماز به طرف سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس تظاهرات خواهند کرد. این تظاهرات در اعتراض به توطئه‌های ضد انقلابی ایادی هدایت شده توسط امپریالیسم غربی و سیاست‌های آمریکا و انگلیس در دستگیری ایرانیان مسلمان صورت خواهد گرفت.»[36]

و در سندی به تاریخ ۸ آبان 1358 که از طرف سفارت آمریکا برای «سازمان ارتباطات بین‌المللی واشنگتن دی. سی» ارسال شده، دلیل خشم مردم نیز اینگونه اعلام شده است:

«قدر مسلم تقارن حضور شاه در ایالات متحده آمریکا و دستگیری دانشجویان ایرانی مقیم انگلیس که به رویکردهای خصمانه دولت انگلیس در قبال انقلاب اسلامی ایران اعتراض کرده بودند، تصادفی نبوده است.»[37]

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس نیز به صف کشورها و دولت‌هایی پیوست که میزبان یا هدایت‌کننده اقدامات ضد انقلابی علیه جمهوری اسلامی ایران بودند. در سندی به تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۸ به هم‌پیمانی سازمان‌های اطلاعاتی انگلیس و اسرائیل و آمریکا در آموزش افراد ساواک برای عملیات ضد انقلابی در ایران اشاره شده است. در این سند به نقل از گزارش روزنامه السفیر لبنان به حضور تعداد زیادی ساواکی در جزیره المسیرا برای ترور رهبران ایران اشاره شده و گفته که این طرح توسط موساد (اسرائیل)، سیا (آمریکا)، و اینتلیجنس سرویس (انگلیس) طراحی و هدایت می‌شود و انور سادات رئیس‌جمهور مصر، شاپور بختیار نخست‌وزیر پیشین ایران و شاه مخلوع در جریان این عملیات هستند.»[38]

تأکید می‌کنیم اسناد فوق فقط گزیده‌های کوچک از پرونده قطور دخالت‌های استعماری انگلیس در امور داخلی ایران است و اصولاً منابع آمریکایی هیچ‌گاه به افشا جنایات و دخالت‌های هم‌پیمان اروپایی خود در ایران نمی‌پردازند.

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، کتاب اول، ص ۲۶۹، مبحث: «روابط آمریکا و شاه».

[2]. همان، ص ۲۵۴ – ۲۵۵.

[3]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۱۶

[4]. همان، کتاب هفتم، ص ۴۹۸، مبحث: «جنگ جهانی دوم».

[5]. همان، کتاب اول، ص ۴۱۶ (سند شماره ۱۶).

[6]. همان، کتاب دوم، ص ۷۴۷، مبحث: «اللهیار صالح – ۴».

[7]. همان، کتاب هفتم، ص 499، مبحث: «مستشاری نظامی آمریکا در ایران».

[8]. همان، کتاب اول، ص ۴۱۹ (سند شماره ۱۶).

[9]. همان، کتاب یازدهم، ص ۱۷۷، مبحث: «نقش نظامی غرب در خلیج فارس» (سند شماره ۶۴).

[10]. همان، ص ۱۸۰.

[11]. همان، کتاب هشتم، ص ۲۸۲، مبحث: «امینی، علی – ۳».

[12]. همان، کتاب سوم، ص ۳۰۹ (سند شماره ۲۷).

[13]. همان، کتاب یازدهم، ص 260 (سند شماره 108).

[14]. همان، کتاب سوم، ص 712.

[15]. مهدوی، هوشنگ، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر پیکان، 1394، ص 352.

[16]. همان، کتاب نهم، ص ۲۶۰، (سند شماره ۱۳۱).

[17]. همان، کتاب هفتم، ص ۳۸۶ (سند شماره ۵).

[18]. همان، کتاب هشتم، ص ۲۳۹، مبحث: «اردلان، علیقلی – ۳».

[19]. همان، کتاب سوم، ص ۲۵۸ (سند شماره ۳۸).

[20]. همان، کتاب دهم، سند شماره ۴۹، ص 76، بند شماره ۹.

[21]. همان، کتاب یازدهم، ص 175 (سند شماره 64).

[22]. راجی، خدمتگزار تخت طاووس، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص ۲۶۲.

[23]. همان، ص ۲۷۶.

[24]. همان، کتاب نهم، ص ۲۹۶ (سند شماره ۱۶۰).

[25]. همان، کتاب چهارم، ص ۵۹۳ - ۵۹۴، مبحث: «یهودی‌ها - سند شماره 8».

[26]. همان، کتاب دهم، ص ۱۵۹ (سند شماره ۸۴).

[27]. همان، کتاب اول، ص ۲۰۸ (سند شماره ۹).

[28]. همان، کتاب دهم ص ۴۶۷ (سند شماره ۲۱۲).

[29]. همان، کتاب نهم، ص ۳۷ (سند شماره ۱۷).

[30]. همان، ص ۲۷۳ (سند شماره ۱۴۳).

[31]. همان، کتاب دهم، ص ۴۳ (سند شماره ۲۰).

[32]. همان، کتاب نهم، ص ۲۵۶ (سند شماره ۱۲۷).

[33]. همان، ص ۷۰۳ (سند شماره ۳۷۹).

[34]. همان، کتاب دوم، ص ۱۲۴ (سند شماره ۹).

[35]. همان، کتاب دهم، ص 203 (سند شماره ۱۰۳).

[36]. همان، ص ۷۲۳ (سند شماره ۳۶۵).

[37]. همان، ص ۷۱۹ (سند شماره ۳۶۲).

[38]. همان، ص ۴۸۳ (سند شماره ۲۱۸).



 
تعداد بازدید: 245


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: