19 خرداد 1403
احمد ساجدی
بخش اول
در نیمه دوم سال 1357، آمریکاییها وقتی از دوام و بقای حکومت پهلوی ناامید شدند، به دنبال چهرههاى میانهرو بودند تا با بر سر کار آوردن آنها از یک سو مانع از به قدرت رسیدن نیروهاى انقلاب تحت رهبرى امام خمینی شوند، و از سوى دیگر با حفظ بافت حکومت شاه تحت مدیریت چهرههاى جدید، منافع حیاتى خود را در منطقه و در ایران همچنان حفظ کنند.
در این جابجایی، آنها مجبور بودند نفرت جامعه از حکومت شاه را مد نظر قرار دهند. از اینرو چهرههایی که در چهارچوب طرح آمریکا قرار بود زمام امور کشور را به دست بگیرند، بعضاً شعار مخالفت با شاه را سر میدادند ولی از راهکارهای قاطع و اسلامی امام خمینی راضی نبودند. بسیاری از آنها خواهان محدود شدن اختیارات شاه بودند ولی با فروپاشی سلطنت موافق نبودند. بعضی از آنها کسانی بودند که برای محدود کردن قدرت شاه دست به دامان آمریکاییها میشدند. برخی از آنها اسلامگرا و متدین بودند ولی صلاح کشور و ملت را در تبعیت از اصول، سیاستها و الگوهای غربی میدیدند. این عده انقلاب اسلامی را قبول داشتند ولی اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند و حتی با آن مبارزه میکردند.
این طیف از سیاستمداران که نه رهبری انقلاب را بر میتابیدند و نه حکومت شاه را بهطور مطلق میپذیرفتند، از نظر آمریکاییها «خط میانه» نام گرفته بود. اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد که امریکا در اواخر سال ۱۳۵۷ و در نیمه اول سال ۱۳۵۸ بهطور جدی بر روی این دسته از سیاسیون کشور کار میکرد.
نوشتار حاضر به معرفی عناصر «خط میانه» پرداخته است؛ عناصری که وجه مشترک همه آنها، سه اصل بود: انتقاد به شاه، اعتقاد به سلطنت، اعتماد به آمریکا.
خسرو قشقایی
در مجموعه اسناد مربوط به مبحث «خط میانه»، اولین سند به معرفی خسرو قشقایی اختصاص یافته است. در این سند میخوانیم:
«خسرو سه احساس قوی دارد: نفرت تلخ از شاه، وفاداری به ایل و فامیل، جاهطلبی برای جایگزین شدن به جای خانواده پهلوی به عنوان حاکم ایران. او اغلب به ایالات متحده آمریکا ابراز دوستی کرده است... حتی پس از سقوط مصدق به اظهار دوستی نسبت به آمریکا ادامه داده است.»[1]
خسرو قشقایی در جایی گفته بود: «تا زمانی که شاه در ایران باقی بماند، هیچ راهحلی برای بحران کشور امکانپذیر نخواهد بود... او ایالات متحده را به تماس با نیروهای خمینی که آنها را به عنوان قابلترین در کشور میداند، ترغیب نمود. او هیچ اعتمادی به اینکه شاپور بختیار قادر خواهد بود یک دولت با دوام تشکیل دهد ندارد.»[2]
در زندگینامه خسرو قشقایی چنین میخوانیم:
«اسناد خسرو قشقایى بیشتر شامل ملاقاتها و گزارشهای وى به مأمورین سیا و مواضع وى در قبال جریانات جارى ایران بوده است. با توجه به اینکه وى حقوقى از سیا دریافت نمىکرده، انگیزه وى از همکارى با سیا احتمالاً گرفتن قول حمایت از آمریکا در جهت نیات و اهدافش در آینده و در قبال جمهورى اسلامى بوده است. او در صدد بوده تا با سران مختلف سیاسى و نظامى در جنوب ایران دست به اقدامات براندازى بزند. در این رابطه با مدنى تماس گرفته و از وى درخواست کرده که یک کودتاى نظامى را رهبرى کند که او چنین حرکتى را در چنین زمانى زود توصیف کرده است. قشقایى بر طبق ادعاهاى خودش طرحهاى تدارکاتى و تسلیحاتى و استراتژى لازم براى ایجاد مخالفت و درگیرى مسلحانه علیه جمهورى اسلامى را دارد. از طرف بختیار نیز با وى تماسهایى صورت گرفته و حتى به قشقایى گفته شده که پول مورد نیاز براى کودتا نیز به وى پرداخت خواهد شد. در یکى از ملاقاتها در مورد تماسش با مخالفین عرب صحبت کرده و گفته که این مخالفین بهطور گاهوبیگاه به عنوان حملکننده سلاح به قبایل غیر عرب در جنوب نیز عمل مىکنند.»[3]
آیتالله سید کاظم شریعتمداری
در مجموعه «خط میانه» اسناد زیادی به معرفی آیتالله سیدکاظم شریعتمداری و ارتباطات پنهان وی با مأموران و فرستادگان سیا یا سفارت آمریکا پرداخته است. با این تفاوت که آمریکاییها در مجموعه موسوم به «خط میانه» به شریعتمداری نگاهی متفاوت از سایر گزینهها داشتند. بدینمعنی که به او به عنوان کانونی که قادر است همه عناصر میانه را در لوای خود بگیرد مینگریستند:
«در تصمیم سیا برای تشکیل ائتلافی متشکل از لیبرالهای سیاسی و چهرههای دینی میانهرو و عناصر خط میانه، کسی که احتمال داده میشود این ائتلاف را سرعت بخشد، شریعتمداری است. علت انتخاب وی به عنوان محور این جریان، وجهه مذهبی او در سطح مرجعیت است؛ وجههای که هم در رابطه با مردم کارساز است و هم تمامی ملزومات تحقق چنین ائتلافی را دارا است.»[4]
«کاری که از دست ما برمیآید و من (یک مأمور آمریکایی) هم اکنون درگیر آن هستم این است که سران بالقوه یک ائتلاف میان لیبرالها، میانهروها، و سران ارتشی متمایل به غرب را شناسایی کرده و آماده حمایت از آنها شویم. کسی که پیش از دیگران احتمال داده میشود این ائتلاف را تحکیم کند، آیتالله شریعتمداری است.»[5]
شریعتمداری، هم علیه حکومت پهلوی و هم علیه امام خمینی موضع میگرفت:
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ 25 اردیبهشت 1357 به ملاقاتی اشاره دارد که میان بهبهانیان قائممقام وزیر دربار با آیتالله شریعتمداری در روز 22 این ماه صورت گرفت. شریعتمداری در این دیدار به بهبهانیان گفت: «دولتمردان، مداخله در امور مذهب را متوقف کنند و افرادی که راجع به قرآن و مذهب چیزی نمیدانند مانند پرنسس اشرف، نباید درباره آن صحبت کنند. وی همچنین درخواست کرد ملاقاتهایش با فرستادگان شاه به دور از تبلیغات صورت گیرد. وقتی از وی پرسیده شد که آیا با گفتههای خمینی در مصاحبه با روزنامه لوموند موافقت دارد یا خیر، گفت: موافق نیست.»[6]
«آقای شریعتمداری پیامی برای آیتالله خمینی فرستاده و به او گفته که دیگر با او همکاری نخواهد کرد. زیرا خمینی در مقابل شاه قرار گرفته است... این پیام از طرف شریعتمداری برای امیرعباس هویدا نخستوزیر و از طریق وی برای شاه ارسال شده است. شریعتمداری مایل بود که بر وفاداریش به شاه تأکید کند. وی فقط از شاه خواسته بود تا اجازه دهد افراد مذهبی نیز مانند افراد حزب رستاخیز بتوانند در انتخابات مجلس شرکت کنند.»[7]
شاه پس از دریافت این پیام، «بهبهانیان را نزد شریعتمداری فرستاد تا از صحت و سقم گزارش اطمینان حاصل کند. شریعتمداری نیز صحت آن را تأیید کرد و افزود که مایل است با آمریکاییها نیز ارتباط داشته باشد و با آنها صحبت کند.»[8]
طبق یکی از اسناد لانه جاسوسی «شریعتمداری با تداخل عقاید غربی در اسلام موافق است.»[9] یک سند لانه جاسوسی در باره عقاید سیاسی آیتالله شریعتمداری چنین مینویسد:
«او اعمال آیتالله خمینی را دوست ندارد ولی بدون اینکه بروز دهد، در همان جهت خمینی فعالیت میکند... او ترسو، خودخواه و باهوش است.»[10] «او از برجستگی شخصیت آیتالله خمینی خوشحال نیست ولی به خاطر اهمیت شرایط فعلی و پیروانی که آقای خمینی دارد، حداقل مشخصهای از حمایت از او را نشان میدهد. شریعتمداری نمیخواهد آقای خمینی بزرگترین رهبر شیعیان شود... او ارتباطهایی با جبهه ملی و طرفدارانش دارد، ولی به دلایل تاکتیکی ضروری میبیند خود را با روحانیون مخالف رژیم شاه هماهنگ کند تا پایگاه سیاسی خودش را در جامعه حفظ نماید... تشخیص او این است که رابطه با ایالات متحده برای محافظت از آزادی در ایران و محدود کردن کمونیسم به شدت مهم است.»[11]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۰ دی ۱۳۵۷ به ملاقات دو نفر از مأموران سفارت آمریکا به نامهای «پرت» و «اسکودرو» با آیتالله شریعتمداری در قم اشاره کرده است. در این دیدار آقای شریعتمداری از طغیان ارتش پس از خروج شاه اظهار نگرانی کرد و از مأموران آمریکایی خواست دولت آمریکا هرچه در توان دارد به کار گیرد تا از این امر جلوگیری کند. مأموران سفارت آمریکا نیز تأکید کردند آمریکا از هرگونه نفوذی که برایش مقدور باشد استفاده خواهد کرد تا ارتش را به رفتار منطقی و مسئولانه وادار سازد. شریعتمداری نیز قول داد اعلامیهای صادر کند و به طرفدارانش توصیه کند که از هر نوع اعمال تحریکآمیز پس از خروج شاه خودداری ورزند و تأکید کرد این اعلامیه را به امضای آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی نیز خواهد رساند. سولیوان که این گزارش را نوشته، تأکید کرد که «آقای شریعتمداری از آمریکا قدردانی کرده و تأکید کرده که انتقادات فعلی از آمریکا ناشی از این عقیده غلط است که آمریکا در امور داخلی ایران دخالت دارد.»[12]
در سند دیگری به تاریخ ۲۷ دی ۱۳۵۷ (فردای فرار شاه از کشور) تصریح شده: «آیتالله شریعتمداری مایل است حمایت بی سر و صدای آمریکا برای رقابت مذهبیون میانهرو با خمینی را داشته باشد... شریعتمداری گفته است علمای میانهرو را جمع کرده تا با جمهوری اسلامی خمینی مخالفت کنند.»[13]
درخواست شریعتمداری برای حمایت آمریکا در سند بعدی نیز تکرار شده است: «او اصرار بر حمایت ایالات متحده هرچند محتاطانه برای تلاشهای خود داشت.»[14]
طبق یک سند، شریعتمداری پس از انقلاب اسلامی بهوسیله 5 نفر با سیا یا سفارت آمریکا در ارتباط بوده است:
ـ فرانک باروز رئیس وقت اتاق بازرگانی ایران و آمریکا
ـ نام واقعی: نامعلوم. نام رمز: «اس. دی. ولید ـ ۱»، تاجر و دارای املاک و مستغلات
ـ سرلشکر فرازیان. نام رمز: «اس. دی. جانوس ـ ۱۳» مقام عالیرتبه ساواک
ـ مرتضی موسوی، مدیر و رئیس شرکت پیرانکو
ـ منوچهر نیکپور، نام رمز: «اس. دی. بیپ»[15]
این سند سپس به ویژگیهای حرفهای هر یک از این رابطین پرداخته است. برای مثال در مورد فرانک باروز به سابقه اولین دیدار وی با شریعتمداری اشاره کرده، از قول وی (باروز) مینویسد: سفارت آمریکا باید مشوق دیدگاههای میانهروانه او باشد.[16] یا اینکه شریعتمداری را «آخرین امید برای نجات تجارت آمریکا با ایران» معرفی کرده است.[17]
در مورد «اس. دی. ولید ـ ۱» میخوانیم که «وی یکی از جاسوسان حرفهای سیا است که در زمینه تماس با رؤسای جبهه سیاسی ضد انقلاب و روسای بعضی قبایل ترکمن صحرا و خوزستان و همچنین جاسازی و استفاده از وسایل جاسوسی فعال است.»[18]
در مورد سرلشکر فرازیان نیز تصریح شده که وی قبل و بعد از انقلاب با سازمان سیا در ارتباط بوده و عضو ساواک است. ارتباط او با شریعتمداری نیز از طریق واسطهای به نام «مرتضی موسوی» صورت میگیرد.[19]
فرازیان با اشاره به اینکه «او (شریعتمداری) 3 تا 5 هزار نفر از مجاهدین (خلق) در تهران و یک کمیته طرفدار چریکهای فدایی خلق را تحت کنترل دارد.»[20] تأکید میکند که اولاً یک نماینده سیا با شریعتمداری در ارتباط مستقیم باشد و ثانیاً کمک مادی مورد انتظار شریعتمداری توسط سیا تأمین شود.[21] وی و موسوی هر دو معتقد بودند که مقام سازمان سیا میتواند در پوشش روزنامهنگار با شریعتمداری ملاقات کند تا این دیدار خطری برای شریعتمداری نداشته باشد.[22]
مرتضی موسوی نیز واسطه تأمین پول و سلاح درخواستی شریعتمداری است: «موسوی به کمک فرازیان برای تأمین نیازهای مالی شریعتمداری تلاش کرده و میگوید که نامبرده این پول را برای خرید سلاح جهت مسلح کردن آذربایجانیهای مقیم تهران میخواهد.»[23]
به گفته مرتضی موسوی: «شریعتمداری در ابتدای انقلاب پیشنهاد کرده بود یک میلیون آذربایجانی مقیم تهران مسلح شوند تا بتوانند حاکمیت کمیتههای انقلاب را ساقط کنند.»[24]
در یک سند دیگر میخوانیم که شریعتمداری با توصیه مرتضی موسوی و سایر سران حزب خلق مسلمان مبنی بر ضرورت تماس با آمریکاییها، کاملاً موافقت کرده و فقط تأکید دارد این تماسها سری باشد.[25] او گفته بود از موضوع ملاقاتهای محرمانه، هیچکس و حتی پسرش هم مطلع نشود.[26]
گلگروف، کفیل ستاد سیا در تهران نیز در ارتباط با این حمایتها و تماسها میگوید: «در این کار هدف ما همانطور که خمینی نسبت میدهد، ایجاد شکاف در نهضت اسلامی و تضعیف آن خواهد بود تا صاحبان افکار معقولانهتری بتوانند عرضه وجود کنند.»[27] ستاد سازمان سیا نیز این نظر را تکمیلتر کرده، تصریح دارد: «تنها ایجاد شکاف کافی نیست، بلکه روی کار آوردن دولتی موافق با نظرات آمریکا مد نظر است. هدف ما در ایران، روی کار آوردن دولتی است که نسبت به منافع ایالات متحده نظر موافق داشته باشد.»[28]
بهرام بهرامیان
بهرام بهرامیان فرد دیگری است که اسناد لانه جاسوسی نام وی را در فهرست میانهروها آورده است. او عضو نهضت آزادی و دوست مهدی بازرگان است. سازمان سیا نیز برای وی نام رمز «اس. دی. آرن/۱» یا به صورت مخفف «الف/۱» را انتخاب کرده است. یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره بهرامیان مینویسد:
«وی در ژوئن ۱۹۷۷ به عنوان منبع ذخیره یک جانبه برای گزارش در مورد فعالیتهای تروریستی مخالفین در ایران به استخدام سیا درآمد. همکارى وى با سیا در آغاز بر این مبنا بوده که نظریات گروه سیاسى میانهرو خود را از کانالى به دولت آمریکا برساند به این امید که دولت آمریکا عاقبت براى تماس آشکار با این گروه و حمایت از آن تحت حکومت شاه اقدامى نماید. البته وى از مطلع کردن همکاران خود از تماسش با سیا منع شده بود. از خرداد 1357 سیا متعهد شد پول یک بیمه عمر معادل 100000 دلار و سالانه 5000 دلار آمریکا در یک حساب غیرمستقیم بپردازد. وى داراى یک مجوز اقامت دائم در آمریکاست که قرار بود براى وى و خانواده در مدت زمانى که وى در خارج زندگى مىکند نیز معتبر باشد. بهرامیان آموزش مخفىنویسى، مخابرات مخفى و امنیت را دیده است. وى همچنین داراى یک رادیوى مخابراتى بوده که در جریان حمله بهمن 1358 به سفارت، مأمور قرارگاه سیا با وى تماس گرفت و از او کمک خواست. وى نیز به ابراهیم یزدى وزیر خارجه اطلاع داد. وى آزمایش دروغسنجى را نیز با موفقیت گذرانده است. عمده گزارشهاى بهرامیان در مورد رهبرى، دولت موقت، شوراى انقلاب و روحانیت بوده که از اهمیت بسیار بالایى براى سیا برخوردار بودهاند و اکثراً نمرات عالى براى گزارشهاى خویش گرفته است. وى در حد فاصل دى 1357 الى شهریور 1358 منبع 67 گزارش بوده است.»[29]
یک سند لانه جاسوسی به نقل از «تام آهرن» رئیس ایستگاه جاسوسی سیا در تهران در باره بهرامیان چنین مینویسد:
«تا مرداد 1358، الف/1 عضو یک گروه غیررسمى توصیه و مشورت به نخستوزیر بازرگان بود. دو یا سه عضو دیگر هم بودند که فکر مىکنم امیرانتظام و فردى به نام آقاى سحابى بین آنها بودند. او از این موقعیت خود در مورد طرحها و فعالیتهاى دولت گزارش مىداد. در فاصله بین اوایل تیر تا هنگام اشغال سفارت سه یا چهار ملاقات با الف/1 بر گزار شد که تمام آنها در مرداد و شهریور صورت گرفتند. در مهر ماه، پس از آنکه الف/1 در دو قرار ملاقاتى که قبلاً قرار گذاشته شده بود حاضر نگردید چندین بار سعى شد تلفنى با او تماس گرفته شود که این کار نتیجهاى نداد. عاقبت توانستند در منزل با او ملاقات کنند. او گفت که نگران ایمنى خود است، چون یک پاسدار اخیرا جلوى منزل وى آمده بود. او گفت که مىترسد که دستگیر شود. الف/1 گفت که تصمیم گرفته مباشرت خود با نخستوزیر را قطع کند، کار خود را خاتمه دهد و از کشور خارج شود.»[30]
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب سوم، ص ۱۹۱ - ۱۹۲ (سند شماره ۱).
[2]. همان، کتاب سوم، ص ۳۲۸ (سند شماره ۴۴).
[3]. همان، کتاب ششم، ص 361، مبحث: «خسرو قشقایی».
[4]. همان، ص ۲۵۷، مبحث: «خط میانه ـ ۵».
[5]. همان، ص ۲۶۹ (سند شماره 2).
[6]. همان، کتاب سوم، ص ۲۰۷ - ۲۰۸ (سند شماره ۹).
[7]. همان، ص ۲۱۸ (سند شماره ۱۲).
[8]. همان، ص ۲۱۸ (سند شماره ۱۲).
[9]. همان، ص ۲۹۸ (سند شماره ۲۰).
[10]. همان، ص ۱۹۲ - ۱۹۳ (سند شماره ۲).
[11]. همان، ص ۱۹۳ - ۱۹۵ (سند شماره 3).
[12]. همان، ص ۳۵۳ - ۳۵۴ (سند شماره ۱۲).
[13]. همان، ص ۳۶۴ - ۳۶۵ (سند شماره ۱۹).
[14]. همان، ص ۳۶۶ (سند شماره ۲۰).
[15]. همان، کتاب ششم، ص ۲۵۹ تا ۲۶۴، همان مبحث.
[16]. همان، ص ۲۵۹، همان مبحث.
[17]. همان، ص ۲۷۴ (سند شماره ۶).
[18]. همان، ص ۲59.
[19]. همان، ص ۲۶۱.
[20]. همان، ص 278 (سند شماره 9).
[21]. همان، ص 295 - 296 (سند شماره 21).
[22]. همان، ص 296 (سند شماره 21).
[23]. همان، ص 262 و 263، مبحث: «خط میانه ـ 5».
[24]. همان، ص ۲۹۶ (سند شماره 21).
[25]. همان، ص 289 - ۲۹۰ (سند شماره ۱۷).
[26]. همان، ص 290، همان سند.
[27]. همان، ص ۲۷۴ (سند شماره ۶).
[28]. همان، ص ۲۶۵، مبحث: «خط میانه ـ 5».
[29]. همان، ص 340، مبحث: «بهرام بهرامیان».
[30]. همان، ص 359 (سند شماره 33).
تعداد بازدید: 129