19 خرداد 1403
احمد ساجدی
در قرون اخیر که جنبشها و نهضتهای اسلامی متعددی در جهان اسلام و کشورهای اسلامی روی داده، همواره روحانیون نقش مؤثری در مبارزات ایفا کردهاند. اما در نهضت اسلامی مردم ایران که از اوایل دهه چهل آغاز شد، روحانیت شیعه توانست در رأس جریان مبارزات قرار گیرد و آن را هدایت کند. گذشته از رهبری حضرت امام خمینی که در گرانیگاه و مرکز ثقل این جریان قرار داشت، عناصر سیاسی دیگری از روحانیت نیز ایفای نقش کردند.
در اسناد لانه جاسوسی سندهایی درباره روحانیت شیعه و عملکرد آنها وجود دارد که در این مقاله چکیدهای از مهمترین آنها را برگزیدهایم:
«دفتر مرکزی اطلاعات جاسوسی» در آمریکا در بهمن 1354 مقالهای به قلم «ارنست. آر. اونی» تحت عنوان «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران» به رشته تحریر در آورده است. در این مقاله راجع به روحانیت شیعه ایران و نفوذ آن چنین مینویسد:
«روحانیت به شدت از نفوذ خارجیان متنفر بوده و در نهضتهاى ضد خارجى (ضدبیگانه) مردمى شرکت داشته است. مجتهدین در نظر بیشتر ایرانیان از احترام زیادى برخوردارند، اگرچه از پرنفوذترین افراد هم نباشند. آنها روابط خیلى نزدیکى با اصناف و تاجران بازار و گروههایى که خود را قربانى سیاست این خاندان (پهلویها) مىدانند، دارند.... علما در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به حداکثر نفوذ خود دست یافتند. آنها کسانى بودند که ناصرالدینشاه را وادار به حذف امتیازى که به انگلیسیها داده بود و همچنین اخراج نخستوزیرى که باعث واگذاری این امتیاز شده بود، کردند. در اواخر قرن هم آنها یک حرکت موفق مردمى را در مقابل امتیاز دیگرى براى انگلیسیها، رهبرى کردند و در سال 1906 آنها یک ائتلاف ناممکن را با سیاسیون رادیکال براى تحمیل قانون اساسى به یک شاه سرکش انجام دادند. این اواخر هم رهبران روحانى در جنبش مخالفت با کمپانى نفت ایران و انگلیس (1953 ـ 1951)، نقش برجستهاى ایفا کردند، و به خاطر نقض قوانین مذهبى، منتقد شدید و دائمى برنامههاى شاه بودند. شورش خونین تابستان 1963 (15 خرداد 42 ـ مترجم.) نتیجه تلاشهاى دولت براى خاموش کردن صداى انتقادآمیز یک روحانى بود.»[1]
در بخش دیگری از این سند آمده است:
«فقط 10 درصد از افراد روحانى از حمایت دولت برخوردارند، و اینها را مىتوان از حامیان شاه به حساب آورد. آنها احتمالاً از کم نفوذترین روحانیون هستند. روحانیونی که در جبهه مخالفت مستقیم با دولت قرار گرفتهاند به خاطر پایگاه مردمىشان مورد حمایت هستند. هر پادشاهى مجبور است خودش را با رهبران روحانى هماهنگ کند. تا زمان پهلوى روحانیون معمولاً قادر بودند که فشار زیادى به دولت بیاورند. ولی رضاشاه براى مرکزیت بخشیدن ایران، هیچگونه مخالفتى را تحمل نکرد و مستقیماً با نیروى زیادى در جهت محو قدرت سیاسى مجتهدین قدم برداشت. محمدرضا شاه هم تقریباً همان خط پدرش را دنبال کرده است. آیتاللّه روحاللّه خمینى که دستگیرى او آشوبهاى جدى به وجود آورد، در سال 1964 به ترکیه و بعد به عراق تبعید شد. دیگر روحانیون هم در خانه تحت بازداشت بودند، و گزارش شده که حداقل یک نفر از آنها در زندان مرده است. شاه قول داده بود که به روحانیونى که همکارى کنند پاداش داده مىشود و کسانى که مخالفت کنند به شدت مجازات مىشوند. به نظر مىرسد که روحانیون در مجموع کمتر از دیگر اقشار جامعه انعطاف داشته باشند. براى روحانیت شیعه هیچ اصلاحى در مذهب یا اصول مذهبى وجود ندارد، بلکه فقط تزکیه و انطباق با اصول وجود دارد. جامعه روحانیت، دیگر در مشاورتها شرکت داده نمىشوند و مسئولین مملکتى هم آنچنان به سوى دنیوى بودن پیش رفتهاند که مذهب را چیزى نامناسب با خواستههایشان مىدانند.»[2]
این سند سپس به ریشهیابی مخالفت روحانیت شیعه با حکومت پهلوی پرداخته مینویسد:
«پایههاى فلسفى و دینى مخالفت روحانیت با رژیم اگر در همین محدوده قرار گیرد، براى دولت بىضرر است، اما در حال حاضر این مخالفتها از نظر پایه علمى خودش به چند ارزشیابى واقعى تفسیر مىشود:
الفـ شاه در حال تأسیس یک جامعه غیرمذهبى است و بنابراین اسلام را نابود مىکند.
بـ او از جانب ایالات متحده و صهیونیستها که هر دو خواستار نابودى اسلام هستند حمایت مىشود.
جـ او به وسیله بهاییها احاطه شده که آنها هم هدف اصلیشان نابود کردن اسلام است و این حقیقت که مرکز بزرگ بهائیت در اسرائیل قرار دارد، به بدگمانى روحانیت اضافه مىکند. توده روحانیت و بیشتر کسانى که معتقد و دنبالهروى آنها هستند، در چنین مواضعى اشتراک دارند... روحانیت امروزى، سنت و مکالمات سنتى را طرد نمىکنند. آنها ترجیح مىدهند تا کوشش کنند که روش سنتى را به زبان امروزى بیان کنند، که باعث جذب ایرانیهایى که دیگر اهداف سنتى را دنبال نمیکنند، شود.»[3]
با شروع انقلاب اسلامی در دی ۱۳۵۶، اسناد لانه جاسوسی به تحلیل چرایی شکلگیری انقلاب اسلامی پرداختند. از جمله یکی از اسناد به تاریخ ۴ بهمن ۱۳۵۶ با عنوان «مذهب و سیاست؛ قم و عواقبش» مینویسد:
«پیروزی آیتاللهها و ملاها در ایجاد تجمعات در جواب به وقایع قم تحسینبرانگیز است. به نظر میرسد دولت ایران قادر نبوده است طبقه متوسط ایرانی را با این شعار که تظاهرات مذهبی قم تلاش نومیدانه مرتجعین بوده، به طرف خود جلب کند و آنها را به نفع خود بسیج نماید... خطر بالقوه این است که دولت کنترل خود را روی عوامل مذهبی از دست بدهد... طی ۱۵ سال اخیر سیاستهای ایران ذاتاً به سویی هدایت شدهاند که رهبران مذهبی که خواستار تغییرات اساسی هستند کاملاً از غیرمذهبیون دور نگاه داشته شوند.»[4]
این سند در ادامه، طرح استعماری جدایی دین از سیاست را برای کمک به حکومت شاه، توصیه میکند:
«... به هر حال ترکیب و آموزش بالقوه سیاست و مذهب چیزی است که شاه و دولت ایران را از خطر آمیزش روحانیت در سیاست آگاه کرده است.»[5]
این طرح استعماری در جای دیگری از اسناد لانه جاسوسی، اینگونه اشاره شده است:
«گردآوری منابع صحیح درباره عقاید مذهبی کاری است بسیار دشوار ولی شخصیتهای مترقی از یک دولت غیرمذهبی حمایت میکنند. آنها حقوق بشر را میپذیرند ولی در عمل خواستار جدایی سیاست از مذهب هستند؛ در حالی که اصول پایه شیعه همیشه تأکید بر اهمیت مذهب در زندگی دارد و کسانی که با اصول تشیع آشنا هستند معتقدند که ملاهای شیعی نمیتوانند حامی اصول پیشرفته باشند. اینها (شخصیتهای مترقی) کسانی متشکل از افرادی عادی و یا روحانی هستند که خواستار جدایی سیاست از مذهب و ارجاع مطالبی نظیر حجاب به وجدان افراد جامعه هستند.»[6]
با این همه آمریکاییها در همان ماه اول شکلگیری انقلاب از درک ماهیت نهضت شیعی امام خمینی اظهار عجز کردند. در این رابطه ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در سندی به تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۵۶ مینویسد:
«همانطور که وزارت امور خارجه و دیگر مخاطبین آگاهند، مدتهاست در تلاش هستیم تا وسعت و عمق این نهضت نوظهور شیعی اسلامی ایران را درک کنیم تا بتوانیم در تحلیلها و اتخاذ روشهایمان در آینده استفاده نماییم. ولی مطالعاتمان به مرحله نتیجهگیری نرسیده است. آنچه فعلاً میتوان گفت این است که نهضت شیعی به رهبری آیتالله خمینی در افکار مردم ایران ریشهای عمیقتر از ایدئولوژیهای غربی و حتی کمونیستی دارد.»[7]
سند دیگر نگرانی آمریکاییها را از انقلاب و بازگشت اقتدار روحانیت نشان میدهد:
«بازگشت نفوذ ملاها بر چهره ما در اینجا (ایران) اثر نامطلوبی خواهد داشت. زیرا ما با اسرائیل رابطه داریم. رهبران مذهبی روابط رژیم شاه با اسرائیل را متوجه نفوذ آمریکا میدانند. به علاوه روحانیت، با نفوذ خارجی در ایران مخالف است. بنابراین در صورت بازگشت روحانیت به وضعیت سیاسی با نفوذ در چند سال آینده، مورد تعرض آنها قرار خواهیم گرفت.»[8]
یک سند دیگر به تاریخ ۱۴ بهمن 1356 با عنوان «ایران بررسی نهضت تشیع» به بررسی علل شکلگیری انقلاب اسلامی در ایران پرداخته است. این سند که طبقهبندی «محرمانه» دارد، به قلم سولیوان در تهران نوشته شده است.
در این سند راجع به روحانیت شیعه چنین آمده است:
«بر همه روشن است که اسلام عمیقاً در زندگی اکثریت وسیعی از مردم ایران ریشه دارد و به صورت تشیع، قرنهاست که جایگزین ناسیونالیسم ایرانی شده است؛ قبل از آنکه پای ناسیونالیسم امروزی به شرق رسیده باشد. اما خاندان پهلوی سعی داشتند ناسیونالیسم امروزیتری را بر اساس بازگشت به سنتها، افسانهها، و عظمت قبل از اسلام جایگزین این ناسیونالیسم کهنسال دینی کنند... مجذوب شدن شاه در ایجاد ایرانی مدرن، غیرمذهبی و صنعتی، او را در مورد مقاومت دیرپای اسلام و تأثیر آن بر مردم کور کرده بود. در نتیجه وقتی تلاشهای او متوجه تأسیس یک ایدئولوژی جدید بر اساس ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران و رسیدن به تمدن بزرگ شده بود، رفتار او باعث عمیقتر شدن تنفر مسلمانان شیعه و گسترش مخالفت طبقات مختلف مردم نسبت به رژیم گردید.»[9]
در بخش دیگری از این سند آمده است:
«در زمان دو شاه پهلوى، غربگرایى مقبولیت و مقامى کسب کرده بود و توانسته بود خاطرات گذشته اسلامى را از اذهان بسیارى از افرادى که به مدارس غربى شده مىرفتند و یا تحصیلات عالیه خود را در خارج از کشور مىگذرانیدند، عملاً بزداید. پس از کمال آتاتورک در ترکیه و بعد از جنگ جهانى دوم، شاهان پهلوى دائم در تلاش بودند که نهادهاى اسلامى را به عنوان بقایاى ارتجاعى گذشتهاى که دیگر مناسب زمان حال نبوده و مطرود است به مردم بشناسانند. براى اینکه این پیشگوییشان باور مردم شود، در این جهت گامهایى نیز برداشتند. مثلاً حکومت سعى مىکرد که از کمکهاى مالى مستقیم مردم به ملاها جلوگیرى کرده و آنان را متکى به مستمریهاى دولتى نماید. به وسیله دورکردن و جداسازى ملاها تا حد مکان از انظار عموم، به تمسخر گرفتنشان، به بند کشیدن بسیارى از رهبرانشان در زندآنهاى ساواک، و اصرار بر این که ایران باید آیندهاى غیرمذهبى داشته باشد، شاهان ایران سعى داشتند که ایران را به اجبار از طریق یک مرحله غربىشدن که شامل جدایى حکومت از مذهب باشد بگذرانند؛ مرحلهای که در اروپا طى طریقى چند صد ساله داشت.»[10]
یکی از طرحهایی که حکومت پهلوی برای مقابله با نفوذ روحانیت شیعه در پیش گرفته بود، تلاش برای دولتی کردن دین و جذب روحانیت در مسیر هدفهای پهلوی بود؛ طرحی که با توجه به اهداف حکومت شاه، نتیجه سودمندی برای وی در پی نداشت و با بیاعتنایی عمومی مردم همراه شد.
برای مثال تأسیس مجموعهای به نام «سپاه دین» در ۱۳۵۰ از این دست اقدامات است:
«در سال 1350 از شریعتمدارى بهعنوان یکى از برجستهترین رهبران مذهبى که با ساواک براى تشکیل سپاه دین همکارى مىکرد یاد شده بود. در یک گزارش در سال 1357 گفته شد که او چهره مذهبى برجستهاى است که توسط ساواک تأمین مىشود.»[11]
یا تلاش دولت برای به زیر کنترل گرفتن نماز جمعه و تعیین امام جمعه برای مردم:
«مردم ایران از زمان فتحعلی شاه قاجار همواره از تبعیتکردن از امامان جمعهای که توسط شاهان منصوب میشدند خودداری کرده و به دنبال مرجع و روحانی مورد تأیید خویش بودند... ائمه جمعهای که توسط شاه برگزیده میشد تا بر مساجد و مراکز برگزاری نماز نظارت داشته باشد مورد بیاحترامی مؤمنینی قرار میگرفت که خود به دنبال ملا و مجتهد خود میرفتند و از آن پیروی میکردند و زکات خود را نیز تنها به آنان میدادند.»[12]
در این سند همچنین آمده است: «شاهان پهلوی همواره سعی داشتند نیروی روحانی را غیرفعال سازند ولی تشیع علوی قلب انقلاب امروزی است.»[13]
و این سند: «تحت رژیم سلطنت، برگزاری نماز جمعه بیمصرف بود. زیرا هیچکس پشت سر امام جماعتی که توسط شاه تعیین میشد، نماز نمیخواند.»[14]
و سند دیگر: «حسن امامی امام جمعه تهران، چهره روحانی از ملتزمان شاه است. وی به اقتضای موقعیتش از مقداری نفوذ دینی و سیاسی برخوردار است، ولی به عنوان یک حامی مصمم رژیم شاه، اعتباری نزد روحانیت ندارد.»[15]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۵۷ با طبقهبندی «محرمانه» به ریشهیابی علل شکلگیری انقلاب اسلامی در ایران و نقش برجسته روحانیت در آن پرداخته است. این سند تحت عنوان «ایران و شاه؛ راه سنگلاخی در پیش» پس از اشاره به عوامل مختلف دخیل در انقلاب، به موضوع تلاش حکومت پهلوی برای نادیده گرفتن جایگاه و منزلت روحانیت در ایران و بیتوجهی به آن چنین مینویسد:
«او (شاه) و دولت آموزگار توجه کمتری به تفاهم با روحانیت شیعه یا شناسایی عوامل نارضایتی آنان پرداختهاند. نتیجتاً روحانیت اقدام به روشهای قدیمی جمع کردن تودهها نمود. هر دو گروه روحانیت محافظهکار و افراطی توجه شدیدی به بخشهای بزرگ جامعه که بیبهره از مزایای اقتصادی هستند، و به پرونده گرفتاریهای اجتماعی و سیاسی مردم نمودند. این دردسرها به قدر قابل ملاحظهای در اثر محرومیتها، عدم مساوات، فساد، بالا رفتن توقعات، اصلاحات اجتماعی غربی از سال ۱۹۶۳ به بعد به وجود آمده است و چون روحانیت میانهرو چیز قابلی به مردم ارائه نکرده، مردم به سمت رهبری رادیکال خمینی که طالب سرنگونی شاه و انهدام سیستم موجود است روی آوردند.»[16]
یکی دیگر از اسناد لانه جاسوسی با طبقهبندی «سری» و تحت عنوان «ارزیابی اطلاعاتی درباره ایران» به تحلیل اوضاع انقلاب پرداخته است. این سند فاقد تاریخ انتشار است ولی با توجه به متن آن، در دوران کابینه نظامی ازهاری نوشته شده است. سند با پیشبینی احتمال پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن یک حکومت اسلامی، دیدگاهی را درباره شایستگی روحانیت در اداره کشور ارائه کرده است:
«اسلام شیعه نهتنها یک مذهب است بلکه همچنین یک نظام همهگیر مذهبی، اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و فکری است که همه جنبههای زندگی را تحت کنترل خود دارد و رهبران آن برخلاف همتاهای خود در اسلام سنی معتقدند که آنها تجلیات خدا را بر روی زمین تکمیل میکنند. دهها هزار ملای شیعه هر چند از لحاظ سیاسی خوب سازمان نیافته باشند ولی تماس مستقیمتر ومنظمتری با تودههای ایران دارند تا حکومت یا مقامات حزبی.»[17]
در یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۵۸، دلایل نارضایتی روحانیت از حکومت پهلوی مورد بررسی قرار گرفته است. در این سند بهطور عمده به سه دلیل اشاره شده است:
1ـ روحانیت شیعه در صدر مشروطیت موفق شد مادهای مبنی بر تشکیل یک شورای عالی مذهبی را در قانون اساسی بگنجاند تا در مورد قوانین مغایر با شرع حق وتو داشته باشد. این شورا بعد از به قدرت رسیدن رضاخان منحل شد.
2ـ رژیم شاه در برنامه اصلاحات ارضی، بسیاری از مساجد و موقوفات مذهبی را تصاحب و اموال آن را مصادره کرد.
3ـ موضوع آزادی زن که در برنامههای اصلاحی شاه گنجانده شده غیرشرعی است.
در این سند از امام خمینی به عنوان پرنفوذترین آیتالله شیعه در ایران یاد شده و مبارزات او برای براندازی شاه، همگام با سنت شیعه خوانده شده است.[18]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۵۸ ضمن بررسی علل سقوط شاه، ضرورت فهم روحانیت را مورد تأکید قرار داده است. در این سند با عنوان «ساختن پلهایی به شیعه اسلام» چنین میخوانیم:
«این بدون شک برای آمریکاییها بسیار مهم و مورد علاقه است که شروع به ساختن عملی و محتاطانه پلهایی به گروههایی بکنند که نقش بزرگی در آینده ایران ایفا میکنند. تحولات تاریخ ایرانیان، حوادث منجر به رفتن شاه، و موقعیت فعلی ایران نشان میدهد که رهبران مذهبی شیعه مسئولیت و نقش مهمی در آینده ایران دارند. وابستگی به شیعه اسلام ریشههای عمیقی در ایران دارد و این سبب میشود که روحانیت تأثیر بزرگ و مداومی روی ایران داشته باشد. اما با این حال، این نیز آشکار است که آمریکا قدرت کمی دارد تا بتواند با این طبقه و قالب فکری علما آشنایی پیدا کند. هم ما نمیدانیم که آنها از کجا آمدهاند و هم آنها دانستههای کمی از مفهوم اندیشه غربی دارند.»[19]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۵۸ به اقتدار امام خمینی و روحانیت ایران برای عهدهداری زمام امور کشور اشاره کرده مینویسد:
«مخالفینی که بر روی عدم توانایی ملاها در اداره جامعه حساب باز کردهاند عبارتند از: مدیران غربزده، تکنیسینها، سیاستمداران دموکرات و لیبرال، بعضی فرماندهان ارتش، رمانتیکهای شبه نظامی، و چپیهای سرسخت از جمله کمونیستها. ولی هیچ کدام از این گروهها نمیتوانند آشکارا و بدون ریسک نابودی در زیر دست روحانیون که از حمایت بیدریغ تودهها برخوردار هستند، برای به دست گرفتن قدرت حرکت کنند.»[20]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی تحت عنوان «خطوط اصلی سیاست آمریکا در مورد دولت موقت» با صراحت از اقدام آمریکا در تلاش برای مسلط کردن طیف میانهروها بر طیف طرفداران روحانیت حمایت شده است:
«ما میخواهیم برای ایرانی کار کنیم که میانهرو باشد و ناسیونالیستهای مخالف روحانیت تسلط بیشتری در اداره مملکت داشته باشند. باید طریقه نفوذ در ایران را امتحان کنیم. بایستی موقعیت توأم با اطمینان و احترام را در ایران رواج دهیم. مادامی که قدرت روحانیت توسط دیگر گروهها کم نشده، باید طوری رفتار کنیم که با جناح روی کار آمده دولت موقت بتوانیم سازش کنیم و پیوند محکمی هم با دیگر گروههای سیاسی مخالف برقرار کنیم.»[21]
بعضی از اسناد لانه جاسوسی به اقتدار روحانیت در تاریخ گذشته و حال جامعه ایران اشاره دارد:
«روحانیت در سلسله مراتب مسلمانان میتواند دنبالهروهای قابل ملاحظهای از میان بازاریان و طبقات پایین جامعه را بسیج کند. چنانچه حوادث پیشبینی نشدهای روی دهد که منتهی به مناقشه سایر اقشار مردم با دولت گردد، ملاها در سلسله مراتب مسلمین میتوانند دنبالهروهای قابل ملاحظهای به خصوص از میان بازاریان و طبقات پایین را بسیج کنند. حتی در آن شرایط نیزاحتمال ندارد که آنها به یک نقش تاریخی مانند آنچه که در سال ۱۸۹۲ که حمله علیه امتیاز تنباکوی بلژیک را رهبری کردند (نهضت تنباکو به رهبری آیتالله میرزای شیرازی) یا سال ۱۹۰۷ که نقش کلیدی در انقلاب مشروطیت داشتند، و یا سال ۱۹۵۲ که پشت سر دولت برای شکستن بریتانیا قرار گرفتند بازگردند.»[22]
در جای دیگری از این سند، عبارت فوق اینگونه تکرار شده است:
«روحانیت ایران به اندازه کافی دنبالهرو دارد و میتواند یک ترمز در برنامههای دولتی ایجاد کند. اگر در اثر جریانهای غیر قابل پیشبینی مانند رکود اقتصادی یا ضعف حکومت، مبارزهای از سوی اقشار مختلف جمعیت شکل بگیرد، روحانیت اسلامی میتواند مردم را گرد آورد.»[23]
یا این سند:
«اگرچه روحانیت در ۱۹۶۳ (۱۵ خرداد ۱۳۴۲) به شدت سرکوب شد و سخت تحت کنترل قرار گرفت ولی هنوز از احترام کافی برخوردار است و میتواند گاهگاهی در برنامههای دولت ترمز ایجاد کند.»[24]
غربیها از سالهای قبل از انقلاب اسلامی از هر پیشامدی که سبب بازگشت اقتدار روحانیت و نقش تعیینکننده آنها در تاریخ تحولات ایران گردد، واهمه داشته و تلاش میکردند از آن جلوگیری کنند. یکی از اسناد لانه جاسوسی که به بررسی جایگاه مذهب در جامعه ایران پرداخته، غیرمستقیم هشدار داده که اگر انقلاب ایران به تشکیل یک سلطنت مشروطه منجر نشود، ممکن است کشور در دام یک حکومت حزبی خشن مانند کشورهای اروپای شرقی گرفتار شود و سبب فرار قشر دانشگاهی از کشور گردد. این سند ده صفحهای زیر عنوان «مذهب و پیشرفت در ایران» مینویسد:
«یکی از فجایع بالقوه سال ۱۹۷۸ ایران این است که فرآیند انقلاب به جای اینکه شاه را به استعفا وادارد یا اینکه سلطنت مشروطه اعلام کند و زمینه انتقال مسالمتآمیز قدرت به طبقه دانشگاهدیده و بورژوا را که در جستوجوی مشارکت سیاسی بودند فراهم نماید، باعث فرار این طبقه بشود و ایران را تحت نظام شدیدتری به شکل یک کشور اروپای شرقی در آورد. هرچند که ایدئولوژی آن کمونیستی نباشد.»[25]
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب اول، ص 254 - 255.
[2]. همان، ص 255.
[3]. همان، ص 256.
[4]. همان، ص ۶۷۹ (سند شماره 7).
[5]. همان.
[6]. همان، ص ۶۸۳ - ۶۸۴، مبحث: «مخالفین ایرانی» (سند شماره ۸).
[7]. همان، ص ۶۸۶، مبحث: «ایران بررسی نهضت تشیع» (سند شماره ۹).
[8]. همان، ص ۳۶5 (سند شماره ۵).
[9]. همان، ص ۶۸۷ (سند شماره 9).
[10]. همان سند، ص 686 - 687.
[11]. همان، کتاب ششم، ص 271 (سند شماره 4).
[12]. همان، کتاب اول، ص 687 - 688 (سند شماره 9) مبحث: «ایران؛ بررسی نهضت تشیع».
[13]. همان، ص 688.
[14]. همان، کتاب دهم، ص 659 (سند شماره 320) مبحث: «درگذشت آیتالله طالقانی».
[15]. همان، کتاب اول، ص 250، مبحث: «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران».
[16]. همان، ص ۷۹۶ (سند شماره 58).
[17]. همان، ص 824 (سند شماره 64).
[18]. همان، کتاب سوم، ص ۱۷۹، مبحث: «گرایشهای سیاسی ـ ۲».
[19]. همان، کتاب اول، ص ۲۲۵ (سند شماره ۱۶).
[20]. همان، ص ۱۳۹، و ۱۰۵ مبحث: «سیاست آمریکا در رابطه با روحانیت».
[21]. همان، ص ۶۹، مبحث: «سیاست آمریکا در قبال انقلاب اسلامی ایران».
[22]. همان، ص ۳۶۴ (سند شماره ۵).
[23]. همان، ص ۳۶۳ (همان سند).
[24]. همان، ص ۳۶۶ (سند شماره ۶).
[25]. همان، کتاب دوم، ص ۲۰۱.
تعداد بازدید: 136