01 بهمن 1402
ترجمه: ناتالی حقوردیان
بخش سوم
مقدمه: «ریچارد هلمز» در دهه 1950[1330] وارد سازمان سیا شد. کار او در این سازمان در مقام ریاست سیا در زمان ریاست جمهوری نیکسون پایان یافت. در 1973[1352] سفیر آمریکا در ایران شد و تا 1976[1355] در این سمت ماند.
ارتباط او با ایران به زمانی برمیگردد که کارمند بخش اطلاعات سیا بود و با حوادث سال 1953[1332] آشنا شد. سفرهای او به ایران پس از این دوران و دیدارهایش با شاه با عنوان مقامی عالیرتبه در دستگاه اطلاعاتی آمریکا باعث شد که در جریان تحولات سیاسی ایران در دهههای 1950[1330] و 1960[1340] قرار بگیرد. دوران تصدی او در ایران همزمان با دورهای از تغییرات در این کشور بود. نظریات هلمز درباره خریدهای تسلیحاتی ایران از آمریکا ، با این پیشفرض که ایران نقش پررنگتری در منطقه داشته باشد و به توسعه اجتماعی و اقتصادی برسد، بسیار حائز اهمیت است. علاوه بر این، خاطرات او در حوزه سیاستگذاری خارجی آمریکا و ایران، روشنگر نکات بسیاری است
***
مصاحبه با ریچارد هلمز تاریخ: 10جولای 1985[19 تیر 1364]
مصاحبهگر: ویلیام بِر
□ مصاحبه زیر با سفیر ریچارد هلمز، در قالب پروژة مشترک دفتر تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و بنیاد مطالعات ایران است.
□ من بر اساس مطالعاتم به این نتیجه رسیدهام که اطلاعات ایالات متحده در دهة 1970 [1350] برای کسب اطلاعات محرمانه داخلی، متکی بر ساواک بود. آیا از نظر شما این موضوع واقعیت دارد؟
◙ فکر میکنم که ایالات متحده اطلاعات مربوط به رویدادهای داخلی ایران را تا حدودی از ساواک دریافت میکرد. اما اهداف سازمان سیا در تهران بیشتر روی اتحاد شوروی متمرکز بود. شاید بشود گفت که این کار اشتباه بود، اینکه باید بر امور داخلی ایران تمرکز میکردند؛ اما همة اینها به نظر و قضاوت شخصی بر میگردد. اتحاد شوروی، اولین هدف اطلاعاتی مورد نظر ایالات متحده است. هنوز هم چنین است. هدفی بسیار سخت است و کسب اطلاعات دربارة این هدف هم به همان اندازه دشوار است. پس بنابراین باید بهترین منابع برای آن استفاده شوند. سرانجام، هنگامی که کار اطلاعاتی انجام میدهید، در یک مقطع باید دربارة اولویتهای خود تصمیم بگیرید. برخی ممکن است بگویند که شما باید تمام وقت از ایران گزارش کامل میدادید؛ اما ایران قرار نیست که با حملة هستهای یا به هر روش دیگری، منافع امنیت ملی ایالات متحده را بهخطر بیندازد. بنابراین، موضوع این است که با داشتن منابعی محدود تا چه حد پول و زمان میتوانید به این هدف اختصاص دهید.
□ هنگامی که در دهة 1970[1350]، افرادی شرایط سیاسی داخلی ایران را دنبال میکردند، آیا علاقة خاصی به فعالیت روحانیان یا آیتالله خمینی در بین آنان دیده میشد؟ آیا از نقش او اطلاعی داشتند؟
◙ مردم درباره [آیتالله] خمینی میدانستند. این امر بعد از توافق 1975[1353] الجزیره، هنگامی که به زائران ایرانی اجازه داده شد تا برای زیارت به کربلا و نجف در عراق بروند، بیشتر با او آشنا شدند. برخی زائران، نوارهای ضبط شدة [آیتالله] خمینی را با خود میآوردند و اخبار توزیع این نوارها در مساجد و دست به دست شدن مخفیانه آن بین مردم، پخش میشد. بنابراین، بهعنوان یک چهره سیاسی، مردم او را میشناختند. اما اینکه او قرار بود تأثیری بگذارد که گذاشت، هیچ کس، حتی خود [آیتالله] خمینی هم نمیتوانست آن را پیشبینی کند.
□ چند سؤال درباره اوپک و افزایش قیمت نفت در سالهای 1973 و 1974[1352 و 1353] دارم. آیا شاه هرگز دربارة فلسفهاش از نقش جهان نفت و پتروشیمی در زندگی اقتصادی ایران با شما صحبت کرد؟
◙ بله. بحث و گفتوگوهای زیادی داشتیم. اما فکر میکنم که بهترین توضیح این است که بگوییم، حداقل از سال 1953[1951/1329] که مصدق شرکت نفت ایران و انگلیس را ملی کرد، شاه شدیداً میکوشید تا از فروش نفت، کمی پول بیشتری درآورد. شرکتهای نفتی در مقابل او سرسختانه مقاومت میکردند. او نمیتوانست قیمت یک بشکه نفت را حتی نیم سنت افزایش دهد. او سالها از این موضوع شاکی بود. حس میکرد که برخورد این شرکتها ناعادلانه است زیرا او برای بالا بردن سطح زندگی مردم کشورش، زمان سختی را سپری میکرد. تنها دارایی واقعی او، همین نفت بود. بنابراین، هنگامی که فرصت برای کسب درآمد بیشتر از هر بشکه نفت فراهم شد، او مسلماً سردمدار کسانی بود که قصد بهدست آوردن این درآمد را داشتند. هیچ شکی در این باره وجود ندارد. در آن زمان، شکایت ایالات متحده یا بهقولی غرب از افزایش تُند و تیز قیمت نفت اشکالی نداشت؛ اما اگر به تاریخ بازگشته و به نحوة برخورد خود با شاه و بسیاری دیگر در اقصی نقاط جهان نگاه کنیم، تصور میکنم که یک انسان منصف متوجه میشود حرفهای زیادی در هر دو سوی این مسئله برای گفتن وجود داشت. دولتها از این مسئله شانه خالی کرده گفتند: « اینها شرکتهای نفتی بودند. به روش خود تجارت میکردند. برای دولتها امکان نداشت که بتوانند این شرکتها را کنترل کنند و غیره.» هنگامی که زمان افزایش قیمت نفت فرا رسید، شاه از این ادعا علیه غرب استفاده کرد. در یکی از گفتوگوها، او انگشتش را برای من تکان داد و صاف در چشمانم نگاه کرد و گفت: «امیدوارم سعی نکنید که پای دولت ایالات متحده را به مسئلة افزایش قیمت نفت باز کنید. به هر حال، ما سالها با این شرکتها سر و کار داشتهایم. دولت شما به ما گفته که باید با آنها اینچنین رفتار کنیم. برخورد آنها خیلی دوستانه نبوده است. اما من میخواهم همانند قبل با این شرکتهای نفتی تجارت کنم. تصور نمیکنم که دخالت شما در این موضوع بهعنوان نمایندة دولت ایالات متحده صحیح باشد.» او همواره این مواضع خود را حفظ کرد.
□ سؤالاتی درباره تحریم نفت اسرائیل و ایالات متحده دارم. ظاهراً پس از تحریم نفت در سال 1967[1346] ...
◙ پس از چه؟
□ پس از تحریم نفت اسرائیل در سال 1967[1346]
◙ در سال 1967 تحریمی وجود نداشت. تحریم در سال 1973[1352] بود.
□ یک تحریم موقت از سوی اوپک نسبت به اسرائیل نبود؟
◙ این تحریم فقط شش روز طول کشید. به سختی میشد در طول شش روز، تحریم را اجرایی کرد.
□ بویژه وقتی ایران نمیتوانست در آن شرکت کند.
◙ در سال 1973[1352]، اوپک نفت اسرائیل را تحریم کرد. ایران در آن مشارکتی نداشت. این تنها موردی است که من از آن خبر دارم.
□ فکر میکردم که تحریم کوتاهی در سال 1967[1346] اعمال شد.
◙ تصور میکنم که اگر جست وجو کنید متوجه میشوید که تحریمی در کار نبوده است. در هر حال، در سال 1973[1352]، اوپک اسرائیل را تحریم کرد اما شاه در آن مشارکتی نداشت. او گفت: «نه. من مثل همیشه نفت کشورم را میفروشم و هر کسی که تمایل به خرید آن داشته باشد و بتواند آن را بار بزند، ما استقبال میکنیم و میتواند بیاید و نفت را ببرد. تمایلی ندارم که در چنین موضوعاتی مشارکت و دخالت داشته باشم.»
بهخاطر دارم که پس از پایان جنگ سال 1973[1352]، کیسینجر در تلاش برای جلب رضایت شاه و کمک او در پایان دادن به این تحریم به تهران سفر کرد. شاه استقبال کرد. او مرد اول نفتی خود، کسی که نماینده ایران در اوپک بود، یعنی جمشید آموزگار را با پیغامی ویژه به عربستان سعودی و نزد ملک فیصل فرستاد. او پیغام ویژهای هم به مصر، برای انور سادات، که رابطة دوستانهای با او داشت، فرستاد و از او خواست تا به این تحریم پایان دهد. به این ترتیب، شاه برای پایان دادن تحریم اسرائیل با ایالات متحده همکاری کرد.
□ بله. برداشت من هم این بود که در زمان تحریم، ایران برای جبران کسری نفت، یعنی آنچه که تحریم اعراب در پی آن بود، تولید خود را افزایش نداد.
◙ من از آمار اطلاعی ندارم. نمیخواهم به این پرسش پاسخ دهم. نمیدانم.
□ بله، حتماً، مشکلی نیست. در زمان تحریم، فکر میکنم طی ماههای نوامبر و دسامبر سال 1973[آبان و آذر 1352]، کشورهای عضو اوپک قیمتهای خود را بهطور چشمگیری افزایش دادند. همانطور که شما هم پیشتر گفتید، شاه پیشتاز این حرکت بود.
◙ در ماه دسامبر سال 1973[آذر 1352] بود که بالاخره ترغیب شدند.
□ واکنش دیپلماتیک ایالات متحده در این مقطع چه بود؟
◙ واکنش دیپلماتیک این بود که به شاه فشار بیاورد تا قیمت را افزایش ندهد. وزارت امور خارجه تلاش بر این کار داشت. اما شاه به راحتی این تقاضا را نادیده گرفت.
□ آیا در جلسات خود با او در اینباره صحبت کردید؟
◙ من مسئول رساندن این پیغامها به او بودم اما گوش شاه بدهکار نبود. در نهایت گفت: «من در سالهای قبل هم تلاش کردهام تا قیمت نفت را افزایش دهم و شرکتهای آمریکایی و انگلیسی این فرصت را به من نمیدادند. حالا، این فرصت فراهم شده و شما باید با آن دست و پنجه نرم کنید.»
□ بهنظر شما چرا شاه اصرار داشت که قیمت نفت را بهطور چشمگیری افزایش دهد. آیا هدف خاصی در سر داشت؟
◙ بله. او اهداف بسیار مشخصی در سر داشت: 1) او میخواست کشور خود را وارد قرن بیستم کند؛ 2) او میخواست کشورش را صنعتی کند؛ 3) او میخواست تسلیحات نظامی برای ارتش تهیه کند؛ 4) او میخواست سطح زندگی مردم کشورش را بالا ببرد. خلاصه اینکه او میخواست از این پول برای دستیابی به اهدافی استفاده کند که سالهای متمادی در سر داشت و میخواست این اهداف در زمان حیات او تحقق یابند. به عبارت دیگر، او میگفت که میخواهد سطح زندگی ایران را طی ده یا بیست سال، به درستی مدت زمان مورد نظرش را بهخاطر ندارم، به سطح کشورهای اروپای غربی برساند. این هدف قابل تحسینی بود؛ اما در عمل قابل تحقق نبود.
□ آیا از میان این اهداف، هدفی بود که اولویت خاصی داشته باشد؟ با توجه به برداشت شما از آن زمان، آیا خرید تجهیزات نظامی بالاترین اولویت در ذهن او بود یا همة اهداف تقریباً از اهمیت یکسانی برخوردار بودند؟
◙ فکر میکنم که همه اهداف او از اهمیت یکسانی برخوردار بودند. چیزی که او میخواست، پول کافی بود تا بتواند افکاری را که در سر داشت انجام دهد. تصور نمیکنم که زمان زیادی را صرف تفکر در اینباره میکرد که: «این کار را به این دلیل و آن کار را به آن دلیل انجام میدهم.» فکر میکنم که میخواست پول کافی داشته باشد تا بتواند همة کارها را همزمان انجام دهد و در نهایت هم تا حدودی موفق شد.
□ در دولت نیکسون، آیا شنیده بودید که بحث و گفتوگویی برای یافتن راهی باشد تا شاه را وادار کنند تا قیمتها را به میزان قبل کاهش داده یا سیاست خود را تغییر دهد تا به این ترتیب بتوانند او را در اوپک مهار کنند؟
◙ فقط شاه نبود. سعودیها و کل کارتل اوپک بود. به هر حال، بزرگترین تولید کنندة نفت، عربستان سعودی بود. میدانم که سفیر جیمز ایی. آکینز[1]، که در آن زمان آنجا بود، تلاش کرد به گونهای جلوه دهد که انگار سعودیها در این موضوع مهار شدهاند. اما من شاهدی دال بر این مدعا ندیدم. به عبارت دیگر، سعودیها، شاه را مقصر میدانستند و شاه نیز سعودی را مقصر میدانست و این روند ادامه داشت. اما واقعیت این است که همه از این ماجرا سود بردند.
□ ظاهراً ویلیام سایمون[2] در این زمان پیشنهاد کرد که ایالات متحده از کنترل خود بر فروش تسلیحات نظامی بهعنوان عاملی برای فشار بر شاه و واداشتن او به تغییر سیاست اوپک استفاده کند. آیا چنین بود؟
◙ نمیدانم که آیا سایمون این توصیه را پیش برد یا خیر. میدانم که سایمون، آمریکایی مورد علاقه شاه نبود زیرا زمانی که وزیر خزانهداری بود، با عناوین تحقیرآمیزی شاه را خطاب قرار داده بود. برای سفیر رفع و رجوع این برخوردهای اهانتآمیز کار آسانی نبود. اما گذشته از آن، شکی ندارم که سایمون نظرهای بسیاری داشت. بهنظر من، اما اِعمال این تاکتیکهای فشار، با توجه به موقعیت ایالات متحده، فکر بسیار مطلوبی نبود، نه فقط به دلیل تصمیماتی که رئیسجمهور نیکسون در سال 1972[1351] دربارة نقش شاه در خلیج فارس گرفته بود، بلکه اگر ایالات متحده فروش تسلیحات نظامی را متوقف میکرد، شاه با الزام تأمین آن از جای دیگر مواجه میشد. بهنظر میرسد که این افسانه بر کشور ما حاکم است که ما تنها کشوری هستیم که فروش تجهیزات نظامی داریم. اجازه بدهید یادآوری کنم که فرانسه هم تجهیزاتی برای فروش دارد و بسیار هم خوشحال میشدند که بفروشند، بریتانیا هم همینطور و آلمان و ایتالیا و روسیه و احتمالاً خیلی از کشورهای دیگر هم سلاح میفروختند. بنابراین خرید تسلیحات حتی بدون در میان بودن ایالات متحده نیز ممکن است. ما به عنوان یک ملت هر از گاهی کمی کوتهبین شده احساس میکنیم که هیچ کسی بدون ما قادر به دوام زندگی نیست. این واقعیت ندارد.
□ در پاییز سال 1973[1352]، فکر میکنم، کیسینجر برای گفتوگو دربارة تأثیرات اقتصادی بینالمللی افزایش قیمت نفت با شاه ملاقات کرد. آیا این ملاقات را بهخاطر میآورید؟
◙ بله، البته که این ملاقات را بهخاطر دارم.
□ آیا شما هم حضور داشتید؟
◙ بله حضور داشتم.
□ نکتة اصلی گفتوگوها چه بود؟ کیسینجر چه گفت؟
◙ فکر میکنم روشن بود که کیسینجر با این بحثها به جایی نخواهد رسید و همینطور هم شد و اجازه نداد که این موضوع به هستة اصلی اختلافات با شاه تبدیل شود. مذاکرات با لطافت و ظرافت خاصی پیش رفت و به این ترتیب نه کیسینجر به شاه توپید و نه شاه به کیسینجر. اما به جایی هم نرسیدند. منظور اینکه این مذاکره به نتیجهای نرسید.
□ ظاهراً با افزایش چشمگیر درآمد نفت، شاه در سال 1974[1353]، برنامة سرمایهگذاری ایران را دو برابر یا تقریباً دو برابر کرد.
◙ باید این آمار را خودتان بررسی کنید.
□ اما این افزایش سرمایهگذاری خیلی چشمگیر بود اینطور نیست؟
◙ بله، البته که چشمگیر بود.
□ آیا نگرانی دربارة تأثیرات اقتصادی این تصمیم وجود داشت، اینکه آیا منجر به تورم یا کسری یا غیره خواهد شد یا خیر؟
◙ تصور میکنم که شاه خودش هم نسبت به تأثیرات این تصمیمات آگاه بود. یکی از کارهایی که در این زمینه انجام داد این بود که تلاش کرد تا از تأثیرات تورمی آن بکاهد. اما به مرور زمان در این راه موفق نشد. حداقل دولت او به خوبی از این مشکل آگاه بود و خیلی هم تلاش کرد.
□ آیا در سفارت این نگرانی وجود داشت که شرایط از نظر تأثیر بر استانداردهای زندگی و غیره از کنترل خارج شود؟
◙ البته. فکر میکنم که سفارت بدون شک در اینباره نگران بود. نمیدانم آیا قصد دارید که با افراد دیگری که در آن زمان آنجا بودند صحبت کنید یا خیر، اما ویلیام لِفلت، که در بتسدا زندگی میکند، مشاور اقتصادی بود و حتماً اطلاعات دقیقی در اینباره دارد.
□ من سؤالاتی دربارة ایران و شرایط منطقه در دهة 1970[1350] دارم. آیا شاه در مورد اهداف سیاست خارجی خود در ارتباط با منطقة خاور نزدیک با شما صحبت کرد؟
◙ بله، در ملاقاتهای مختلف در این رابطه صحبت میکردیم. اهداف سیاست خارجی شاه در منطقه را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: ثبات. او گفت: «بدون ثبات در منطقه، من نمیتوانم سطح زندگی مردم خودم را بهبود بخشم، این کشور را مدرن و صنعتی سازم. این امکانپذیر نیست. بنابراین باید ثبات برقرار باشد.» او بهشیوهای نظاممند به این مسئله پرداخت و روابط دوستانه یا حداقل روابط کارآمدی با کشورهای همسایه داشت.
او با هند شروع کرد، جایی که کوشید تا قراردادهای فروش نفتی مطلوبی با هند در مقابل آهن خام و سایر اقلام معاملاتی امضا نماید. او رابطة بسیار خوبی با بوتو، نخستوزیر پاکستان داشت و در زمینههای مختلف از جمله بهبود اقتصاد پاکستان با او همکاری کرد.
او با افغانستان همکاری تنگاتنگی داشت تا در مورد موضوع رودخانه هلمند به توافق برسند. آبهای هلمند و نحوة تقسیم آن برای سالها موضوع مورد اختلاف بود. او در نهایت این مسئله را به خوبی با دولت افغانستان حل کرد. او به آنان اعطای وام و تجارت هم پیشنهاد کرد. افغانستان الزاماً پیشنهادات او را قبول نکرد. اما کاملاً واضح بود که او قصد داشت با آنان توافق کند، و اینکه نمیخواست به شرایط سخت موجود ادامه دهد.
با اتحاد شوروی هم معاملاتی داشت و برخی تجهیزات نظامی غیر کُشنده از آنان خریداری کرد. او در پیروی از قراردادها و پیمآنهایی که با شوروی داشت بسیار با تدبیر و احتیاط عمل میکرد. اگر بهخاطر داشته باشید، صید ماهیان خاویاری از دریای خزر قرار بود بین ایران و اتحاد شوروی پنجاه-پنجاه باشد. او کاملاً از این توافق پیروی میکرد. او دربارة هواپیماربایی با اتحاد شوروی توافقنامه داشت. یک بار، زمانی که من آنجا بودم، یک خلبان روسی، هواپیمایی را به این سوی مرز آورده در شمال ایران فرود آمد. با توجه به توافق موجود، او باید خلبان را به شوروی بر میگرداند و این کار را هم کرد. بنابراین، شاه در پیروی از شرایط توافقاتش با اتحاد شوروی بسیار دقیق بود.
به یاد دارم که از آنان خواست تا یک کارخانه فولاد در اصفهان بسازند. زمانی که برای افتتاح کارخانه فولاد رفت، به روسها اطلاع داد که قرار است روبان افتتاح کارخانه قیچی شود یا هر برنامة دیگری که در نظر گرفته شده بود و از آنان خواست تا نمایندگان عالیرتبهای را اعزام نمایند. روسها نمایندة عالیرتبهای اعزام نکردند، حداقل گفتند که نمیفرستند. شاه از این موضوع خیلی ناراحت شد. سپس، طی 48 ساعت قبل از مراسم، ناگهان اعلام شد که کاسیگین برای شرکت در مراسم میآید. این موضوع باعث خرسندی شاه شد. اما احساس کرد که زمان آن فرا رسیده که نکتهای را به روسها بفهماند. بنابراین، روزی که کاسیگین وارد ایران شد، دو افسر نظامی که به اتهام جاسوسی برای شوروی در زندان بودند، سحرگاه اعدام شدند. شاه احساس کرد که این پیام مناسبی به روسهاست که به آنان بفهماند که دوست ندارد او را سر بدوانند. در غیر این صورت، همه چیز سر جای خودش است.
دربارة عراق، شاه نه تنها توافق 1975[1353] الجزیره را تدوین کرد که برای او اهمیت بسیاری داشت (و اگر دوست داشته باشید میتوانیم در یک فرصت دیگر در اینباره صحبت کنیم و من شرایط را توضیح بدهم)، اما در برقراری امکان سفر زائران به عتبات در عراق با مشکلاتی مواجه شد. بنابراین، او راه کنارآمدن با صدام حسین را پیدا کرد، فردی که با گذشت هر سال، به چهرهای مهم در عراق تبدیل میشد.
در مورد کشورهای خلیج[فارس]، کویت نگران بود که عراق ممکن است بخشی از این کشور کوچک را اشغال کند. بنابراین، شاه از حاکم کویت حمایت کرد. شاه و ملک فیصل و ملک خالد روابط دوستانهای داشتند؛ اما صمیمانه نبود. آنان درک جامع و کاملی از هم نداشتند. سعودیها نگران بودند که ایرانیان اقدامی علیه آنان انجام دهند. اما شاه هرگز اقدامی علیه آنان نکرد. شاه با بهدست گرفتن کنترل این سه جزیره [تنبهای کوچک و بزرگ و ابوموسی] و پذیرش رأی اکثریت مردم بحرین و همه حرکتهایی از ایندست، که برای ایجاد ثبات و آرامش در منطقه طراحی کرده بود، حتی اگر در این فرایند خسارات ناچیزی را متحمل میشد. بنابراین، میبینید که او بهعنوان یک ژئوپلیتیست، بسیار محاسبهگر و ماهر بود. او در منطقه، هیچ دشمن آشکاری نداشت.
از نظر شاه، پیمان 1975[1353] الجزایر به این دلیل مهم بود: او احساس میکرد که پدرش، در زمان سلطنت خود به عنوان شاه، دو پیمان امضاء کرد که تمامیت کشور را زیر سؤال برد. یکی از این پیمآنها به انگلیسیها اجازه میداد تا تولید نفت ایران را تحت کنترل داشته مدیریت کنند و پیمان دوم که در سال 1938[1317] امضاء شد، البته فکر میکنم در این تاریخ بود، با عراق دربارة مرز بین ایران و عراق در شطالعرب بود. آنطور که خودش میگفت: «جنبة تحقیر کنندة پیمانی که پدرم امضاء کرده و تولید نفت را در اختیار شرکت بریتانیایی گذاشته بود با ملی شدن نفت در زمان مصدق از بین رفت و تعادل برقرار شد. اما من میخواستم که مسئلة مرزی بین دو کشور را اصلاح کنم. میدانید که بریتانیا مسئول امضای این پیمان نامطلوب است.» به این دلیل بود که در سال 1975[1353]، تحت پوشش جلسة اوپک در الجزیره، او صدام حسین را ترغیب کرد تا در مذاکرهای دو روزه شرکت کند که طی آن، آنان بالاخره به توافقی رسیدند که به پیمان الجزایر معروف شد. تا جایی که من متوجه شدم، در روز اول، آنان به هیچ نتیجهای نرسیدند. در روز دوم، آنان همه توافقات را بهسرعت نهایی کردند.
من بنا بر شواهد، در پرانتز باید بگویم که یک بار از شاه پرسیدم که مذاکرات چگونه شکل گرفتند، زیرا تنها سه نفر طی این دو روز در اتاق مذاکره حضور داشتند. صدام حسین به نمایندگی از عراق، شاه به نمایندگی از ایران و هواری بومدین از الجزیره بهعنوان میانجی. شاه با لبخندی بر لب پاسخ داد که او با بومدین به زبان فرانسه صحبت کرد و بومدین به عربی با صدام حسین صحبت کرد و صدام حسین نیز به عربی به بومدین پاسخ داد و بومدین نیز این پاسخ را به فرانسه به شاه گفت. مذاکرات بدین ترتیب انجام شد.
در نتیجة این مذاکرات، مرز بین ایران و عراق به خطالقعر عقب رفت که از نظر شاه بر اساس قوانین بینالمللی، خط مرزی درستی بود. (عموماً، خطالقعر، خط مرزی بین دو کشور در دو سوی رودخانه یا یک بدنة آبی است، حالا هر کدام که باشد.) بنابراین، چنین توافق شد که در شطالعرب، مرز به خطالقعر عقب خواهد رفت. مذاکراتی برای تعیین خط مرزی زمینی بین دو کشور تنظیم شده بود. یک کمیتة مشترک تشکیل شد تا بهشیوهای مناسب به این موضوع بپردازد. شاه توافق کرد که از حمایت خود از کُردها دست بردارد و صدام حسین نیز توافق کرد تا مرزهای خود را برای سفر زائران باز کند. برخی مسائل خاص دیگری هم بود که با جزئیات بیشتر در آن زمان مورد بحث و بررسی قرار گرفتند. نکتة مهم این است، که در کمال تعجب، هم شاه و هم صدام حسین به شروط توافقنامه متعهد ماندند. تا زمانی که شاه در ایران بود، در اینباره هرگز مسئلهای جدی پیش نیامد. مشکلات بعداً ظهور کردند.
□ پیش از اینکه به سال 1975 برسیم، پیمان الجزایر در [6 مارس] سال 1975[15 اسفند 1353] بود، درست است؟
◙ بله.
□ ظاهراً درباره حمایت از کُردهای عراق، در جایی خواندم که نظامیان ایرانی در تلاش برای تأمین حمایت نظامی از کُردها، از مرز عراق عبور کردند؟
◙ تصور نمیکنم که این واقعیت داشته باشد.
□ این واقعیت ندارد؟
◙ من هرگز چنین چیزی نشنیدهام. چیزی که مطمئناً میدانم این است که ایرانیان از اسلحههای 105 میلیمتری به نظامیان عراقی درگیر با کُردها شلیک کردند. آنان از داخل خاک ایران به بالای تپهها شلیک میکردند. تصور میکنم که عراقیها خسارات نظامی بسیاری در نتیجة این تیراندازیها متحمل شده مایل بودند که این موضوع متوقف شود. برای همین صدام توافق کرد.
□ آیا در این مقطع، بیم جنگ میرفت؟
◙ بیم جنگ وجود نداشت. به این دلیل بود که عراق بر اثر این تیراندازیها، سربازان خود را از دست میداد. هیچ کدام از طرفین اذعان نمیکردند که این تیراندازیها صورت میگیرد.
□ آیا در حمایت از کُردها، پرسنل آمریکایی نیز دخالت داشتند؟ آیا در عراق فعالیتی داشتند؟
◙ اطلاعی ندارم.
□ نمیدانید؟
◙ فقط میدانم که کشورهایی که قبلاً نام بردم، اقلام گوناگونی را در حمایت از کُردها فراهم میکردند؛ اما این آیا اتباع آنان به مرز میرفتند یا خیر، اطلاعی ندارم.
□ برای کُردهایی که در فعالیتهای حمایت آمریکا از کُردها دخالت داشتند چه اتفاقی افتاد؟
◙ مصطفی بارزانی، رهبر برجستة کُرد بود. او بعدها به آمریکا مهاجرت کرد و در اینجا به دلیل ابتلا به سرطان فوت کرد. که دو پسر او [مسعود و ادریس] هنوز در ایران یا عراق در امور کُردها دخالت دارند. فکر میکنم آخرین موضوعی که امروز میخواهم به آن اشاره کنم این است که اگر تلاش میکنید تا تصویری بسازید از اینکه در این برهه از زمان در ایران چه میگذشت، باید از این فرصت که مقامات رسمی آن زمان کشور ایران در حال حاضر در ایالات متحده ساکن هستند و به آسانی میتوان به آنان دسترسی داشت، استفاده کنید. بهعنوان مثال، ارتشبد حسن طوفانیان، در همین منطقه ساکن است و بیش از هر فرد دیگری که در قید حیات است، اطلاعات زیادی دربارة خرید تسلیحات دارد و اینکه چرا ایرانیان یک گونه از تجهیزات نظامی را به نوعی دیگر ترجیح دادند. من پیشنهاد میکنم که حتماً مصاحبهای با او انجام داده به او نیز فرصت داده شود تا موضوع را از دیدگاه خود بیان کند. او بسیار مشتاق مصاحبه است. مطمئنم که میتوانم وقت مصاحبه از او بگیرم، البته اگر این مصاحبه مانند مصاحبه فعلی در سطح آکادمیک باشد. تصور میکنم که مسئول این طرح هم مشتاق به داشتن این اطلاعات باشد. تصور نمیکنم که هرگز در اینباره با کسی صحبت کرده باشد. روابط ایران با اسرائیل، در نوع خود داستان بسیار جالبی است.
ادامه دارد...
خاطرات شفاهی ریچارد هلمز، سفیر آمریکا در ایران، 1976-1973م - بخش اول
خاطرات شفاهی ریچارد هلمز، سفیر آمریکا در ایران، 1976-1973م - بخش دوم
پینوشتها:
تعداد بازدید: 270