27 اسفند 1402
مصاحبهشونده: ژنرال همیلتون تویچل.
مصاحبهگر: ویلیام بِر
واشنگتن دی سی: 1 آوریل 1988 و 3 ژوئن 1988/12فروردین و 13 خرداد 1367
ترجمه: ناتالی حقوردیان اسفند 1400
بخش پنجم
مصاحبهشونده: ژنرال همیلتون تویچل جلسه: 2
مصاحبهگر: ویلیام بِر بتزدا، مریلند
3 ژوئن 1988 [13 خرداد 1367]
مصاحبه زیر را ویلیام بِر با ژنرال همیلتون تویچل در واشنگتن دی سی به تاریخ اول آوریل 1988 [12 فروردین 1367] انجام داده است. این مصاحبه بخشی از پروژه مشترک با دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا است که برای بنیاد مطالعات ایران انجام میشود.
ژنرال همیلتون تویچل در مدرسه نظامی کمپر[1] درس خواند و در سپتامبر سال 1935[شهریور 1314] به پادگان فورت جی[2]، جزیره گاورنرز[3] رفت و به پیادهنظام شانزدهم پیوست. او ابتدا فرمانده دسته بود. سپس فرمانده دو گروهان شد. در دهه 1930[1310]، مسئول تدارکات جزیره گاورنرز هم شد و ضمن خدمت در آنجا، چند دوره آموزشی در دانشگاه کلمبیا طی کرد.
اولین مأموریت او با پیادهنظام نوزدهم، یکی از هنگهای لشکر هاوایی بود. یک سال بعد به گروهان پلیس نظامی لشکر منتقل شد و یک سال در آنجا خدمت کرد.
او در زمان جنگ جهانی دوم در فورت بنینگ[4] در گردان ضدتانک بود.
ارتش، یک دوره آموزشی، یا برنامهای برای آموزش افسران جوان برای ستاد کل آغاز کرد که گروه ضربت افسران ستاد نام داشت. او یک دوره شش هفتهای را گذراند و بعد برای خدمت موقت به پورتوریکو[5] ، قاهره، کازابلانکا، لندن، شبه جزیره کوتنتین[6]، پاریس، رایمز[7] در فرانسه و بعد هم فرانکفورت در آلمان، عربستان سعودی، تهران، عراق، سوریه و لبنان رفت.
تویچل بعد از جنگ جهانی دوم مأمور خدمت در لشکر عملیات ستاد کل ارتش شد و مدتی در گروه مشترک برنامههای راهبردی مشغول خدمت بود. او گزارشهایی درباره مسائل مربوط به بودجه، سیاستهای سیاسی-نظامی تنظیم میکرد و در برنامهریزی تعدادی از کمکهای نظامی ارتش آمریکا به غرب اروپا قبل از شکلگیری ناتو شرکت و نیز در برنامهریزی آمریکا برای شکلگیری ناتو شرکت داشت.
وی پس از مدتها فعالیت در اروپا به عنوان رئیس گروه هماهنگی در دفتر فرماندهی کل ارتش، بهمنظور انجام طرحهای خاص برای فرماندهی کل و معاونت کل و نیز تنظیم مطالعات و گزارشهای ویژه فعالیت میکرد.
همیلتون تویچل چندی بعد با مأموریتی تازه روانه ایران شد. ادامه فعالیتهای او را در ایران در این مصاحبه پی میگیریم:
□ در یک فصل از کتاب جیمز بیل[8] که کامل مطالعه کردهام، او میگوید که یکی از جنبههای حضور دولت ایالات متحده در ایران وجود رقابت بین سازمانهای مختلف رسمی ایالات متحده بود که در این کشور مستقر بودند. به عنوان مثال، او ادعا میکند که بین آژانس اطلاعات ایالات متحده و سفارت عدم هماهنگی یا همکاری وجود داشته است، یا تنشهایی بین سفارت و آرمیش ـ ماگ وجود داشته، و عدم همکاری یا رقابت باعث شده است که مقامات در انجام وظایف خود در این کشور مشکل داشته باشند. وی اشاره میکند که شما با سفیر دیدار داشتید، رئیس آرمیش- ماگ به طور کلی با سفیر ملاقات میکرد و در سطح سیاست گذاری، در سطح بالای هر دو سازمان همکاری وجود داشت. اما او ادعا میکند که روابط بین دیپلماتها و نظامیان معمولاً آنقدر متشنج بوده است که مقداری بیاعتمادی وجود داشته است.
برداشت شما از روابط سفارت با آرمیش-ماگ چیست؟
⓿ موضوع شخصیت بود. فکر نمیکنم حداقل زمانی که من آنجا بودم، بین من و سفیر مشکلی وجود داشت. فکر میکنم که روابط خوبی با این دو سفیر داشتم.
□ دیپلمات ها چطور؟
⓿ با دیپلمات ها همینطور بود. باز به شخصیت بر میگردد. یک سمت در سفارت بود که شامل افسران وظیفه نظامی-سیاسی و ملاحظات نظامی بود.
□ امور سیاسی ـ نظامی؟
⓿ بله. بسته به اینکه چه کسی رأس این مقام بود، ممکن بود با پرداختن به مشکلات ماگ، تعامل گستردهای داشته باشد.
□ آیا خاطرتان هست که در آن زمان چه کسی در سفارت مسئول این بخش بود؟
⓿ بله، اما نمیدانم ذکر نام ایشان چه فایدهای در اینجا دارد.
□ بله، باشد.
⓿ دو یا سه نفر بودند. هر از گاهی مشکلاتی پیش میآمد اما دوستانه حل میشدند. سرهنگهایی داشتم که با افسر سیاسی _ نظامی سروکار داشتند. اگر لازم بود، خودم با آن فرد صحبت میکردم. به خاطر نمیآورم که مجبور شده بودم با سفیر مشکلی را مطرح کنم. تا آنجا که به من مربوط میشد، هر دو سفیری که من برای آنها کار میکردم تا حد زیادی از نقش ما حمایت میکردند. مشکل از عدم حمایت من از سفارت یا هیچ کس دیگری نبود.
خواندهام که هر از گاهی روابط به مشکل بر میخورد.
□ شاید بعدها در دهه 1970[1350]؟
⓿ بله، اما باز هم باید بگویم که در کل فکر نمیکنم این اظهار نظر درست باشد. شاید در مورد برخی افراد صادق بوده باشد.
□ خواندهام که در دهه 1970[1350] یک عامل اختلاف وجود داشت و آن این بود که سفارت هر از گاهی از رئیس آرمیش- ماگ میخواست که اطلاعات یا اخبار جاسوسی درباره افسران مختلف نظامی ایرانی را که او و زیردستانش با آنها تعامل داشتند در اختیار قرار دهد یا درباره سوابق، دیدگاهها، تواناییهای آنها، اطلاعات نظامی ارایه نماید. اغلب آرمیش ـ ماگ تمایلی به ارائه چنین اطلاعاتی به وزارت امور خارجه یا حتی سازمان سیا نداشت. آیا زمانی که با آرمیش ـ ماگ بودید از شما اطلاعاتی درباره رهبران نظامی و افسران در شاخههای مختلف نیروهای مسلح در ایران خواسته شد؟
⓿ تا جایی که خاطرم هست خیر. وابسته ارتش یا وابسته دفاعی هر از گاهی میآمدند و درباره موضوعی با من صحبت میکردند، اما فکر میکنم درک روشنی وجود داشت که ما به عنوان یک سازمان اطلاعاتی آنجا نبودیم و محدودیتهایی در این زمینه وجود داشت. آنها با برخی نظامیان ایرانی دیدار میکردند.
□ کارمندان سفارت؟
⓿ بله. خصوصاً وابستهها. عموماً مسائل و مشکلاتی که به آن اشاره میکنید، چیزهایی بودند که در حیطه وظایف وابسته نظامی، نیروی دریایی یا هوایی یا دفاع قرار میگرفتند.
تصور میکنم که هر دولتی کمابیش از وجود چنین شرایطی آگاه است که تبادل اطلاعات صورت میگیرد حتی اگر چنین نباشد.
□ به عنوان یک روال معمول؟
⓿ بله. الزاماً منظورم دولت ایران نیست. هر دولت خارجی اینطور است. حتی اگر ما هم مشاورانی از کشورهای دیگر داشته باشیم تصور میکنم که چنین دیدگاهی وجود داشته باشد.
□ اما در کل همکاری وجود داشت؟ وقتی اطلاعاتی درخواست میشد شما عموماً ارایه میکردید؟
⓿ بله. موارد بسیار استثنایی بود که برای کسب اطلاعات به من مراجعه کردند.
□ آیا در آرمیش- ماگ کارمندان یا بخشی یا دفتری داشتید که روی مسائل اطلاعاتی کار کند؟
⓿ یک کارمند داشتیم که درباره نحوه انجام فعالیتهای اطلاعاتی به رکن 2 مشاوره میداد.
□ رکن 2 چه بود؟
⓿ رئیس بخش اطلاعات ستاد بزرگ ارتشتاران.
□ شما گفتید که فردی در آرمیش ـ ماگ در تدوین برنامه های اطلاعاتی با ایران همکاری داشت؟
⓿ به عبارت دیگر، به پرسنل رکن 2 مشاوره میداد که چگونه فعالیتهای اطلاعاتی را انجام دهند.
□ از نظر اطلاعات نظامی؟
⓿ بله. همانطور که ما پرسنل لجستیکی رکن 4 را آموزش میدهیم. بخش رکن 4 ما همتای رکن 4 دفتر ستاد بزرگ ارتشتاران بود و ما تدارکات و نحوه عملکرد را به آنها آموزش میدادیم.
□ بیشتر در بخش سازمانی و نحوه سازماندهی؟
⓿ بله. از نظر عملیاتی، نحوه انجام وظایف و مسئولیتهای تدارکاتی بود.
□ شما چه زمانی ایران را ترک کردید؟
⓿ تقریبا پایان ماه سپتامبر سال 1971[مهر 1350].
□ آیا در این زمان از ارتش بازنشسته شدید؟
⓿ من در راه برگشتم به خانه بازنشسته شدم.
□ چند هفته پیش به من گفتید که وقتی بازنشسته شدید، به موسسه تحقیقاتی استنفورد پیوستید، ماجرا چه بود؟
⓿ من در بهار 1972[1351] مشاور موسسه تحقیقاتی استنفورد در مرکز مطالعات استراتژیک شدم که عمدتاً به مسائل نظامی استراتژیک و سیاسی در سراسر جهان مربوط میشد.
□ این موسسه در واشنگتن قرار دارد؟
⓿ بله. این مرکز تا سه چهار سال پیش هم فعال بود. من هنوز هم در موسسه تحقیقاتی استنفورد هستم. در سه یا چهار سال گذشته من بویژه روی مشکلات مربوط به محیط سیاسی، نظامی و استراتژیک کار کردهام، چون بر نیروهای ایالات متحده تأثیر میگذارد.
□ در کارهایی که در دهه 1970[1350] برای موسسه تحقیقاتی استنفورد انجام دادید، آیا کاری انجام دادید که به طور خاص به خلیج فارس یا ایران مربوط شود؟
⓿ من در تعدادی از طرحها شرکت داشتم که به منافع ایالات متحده در خاورمیانه مربوط میشد. اینها مطالعات استراتژیک، نظامی و سیاسی بودند که عمدتاً برای تحقیقات داخلی یا برای سازمان های دولتی ایالات متحده انجام میشد.
□ مثلاً پنتاگون؟
⓿ عمدتاً پنتاگون و منافع جهانی ایالات متحده بویژه در خاورمیانه، ناتو و خاور دور انجام میشد. این مطالعات شامل مسائل مربوط به سلاحهای هستهای و متعارف و روندهای فناوری بود.
□ به این ترتیب، بخشی از کارهایتان در این موسسه در ادامه کاری بود که در دهه 1950[1330] و اوایل دهه 1960[1340] برای ناتو انجام میدادید؟
⓿ بله.
□ با توجه به پیشینه حرفهای در مطالعات خاورمیانه، خلیج فارس و غیره با چه کسی همکاری داشتید؟
⓿ منظورتان با چه کسی کار کردم؟
□ آیا تنها کار میکردید یا عضوی از یک کمیته یا گروه تحقیقاتی بودید؟
⓿ در درجه اول به عنوان بخشی از یک گروه مطالعاتی بودم. افراد مختلفی از موسسه تحقیقاتی استنفورد و چندین مشاور حضور داشتند. رئیس دفتر ریچارد فاستر[9] بود که مدیر مرکز مطالعات استراتژیک موسسه تحقیقاتی استنفورد بود. دو نفری که از نزدیک با آنها کار کردم دکتر استفان گیبرت[10] و کاپیتان ویلیام کارپنتر[11] از نیروی دریایی بودند.
□ فکر میکنم قبلاً اشاره کردید که برخی از موضوعاتی که در استنفورد با آنها سروکار داشتید شامل کدام یک از منافع ملی ایالات متحده در خاورمیانه بود؟
⓿ بله.
□ مسئله نفت ایران چگونه در قالب طرحهای منافع ملی قرار گرفت؟
⓿ فکر میکنم با این دیدگاه عموماً پذیرفته شده مطابقت دارد که ما وابسته به نفت خلیجفارس هستیم و احتمالاً خواهیم بود و منطقه خلیجفارس بهعنوان یکی از تولیدکنندگان عمده، عامل مهمی است.
□ مطالعات شما تا چه اندازه بر این فرض استوار است که ایران به نوعی حائل بین اتحاد جماهیر شوروی و نفت عربستان سعودی نیز بوده است؟
⓿ این مطالعات عموماً بیانگر اهمیت ایران از نظر جغرافیایی بوده و به دلیل وسعت، موقعیت، جمعیت، نفت و سایر مواد خام حیاتی، عامل استراتژیک مهمی است.
□ اما اساساً مطالعات شما بر ایران همیشه در قالب کل منطقه بوده است؟ مطالعات ویژه روی ایران نداشتید؟
⓿ یک تحقیق داخلی درباره ایران برای موسسه تحقیقاتی استنفورد در دهه 1980[1360] انجام دادم. روی موضوعاتی تمرکز کردیم که ممکن است بر روابط ایران و آمریکا و منافع ملی ایالات متحده تأثیر بگذارد. من به یاد نمیآورم که در هیچ مطالعه خاصی که صرفاً مربوط به ایران باشد، شرکت کرده باشم. بقیه مطالعات در زمینه خاورمیانه بود.
□ آیا در سازمان دهی کنفرانسی که درباره ایران در دهه 1980[1360] برگزار شد، نقش داشتید؟
⓿ بله. من از طرف موسسه تحقیقاتی استنفورد با فردی که ریاست مؤسسه پژوهشهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی ایران را بر عهده داشت کار کردم. اسمش عباس امیری بود.
□ این کنفرانس بر چه مسائلی متمرکز بود؟
⓿ به تمام عوامل عمدهای میپرداخت که فکر میکردیم بر اهداف و برنامههای توسعهای ایران در دهه 1980[1360]، سیاستهای دفاعی و خارجی و روابط ایران و آمریکا تأثیر میگذارد. این موضوعات در چارچوب تغییر محیط بین المللی مورد بحث قرار گرفت.
□ برخی از سخنرانان کنفرانس چه کسانی بودند؟
⓿ بسیاری از افراد عالی رتبه دولتی بودند.
□ از ایالات متحده و ایران؟
⓿ چهارده ایرانی و نوزده آمریکایی سخنران بودند. سخنرانان اصلی ایران عبارت بودند از: سفیر [اردشیر] زاهدی، سفیر جهانگیر آموزگار و منوچهر آگاه وزیر کشور. آمریکاییها عبارتند از: آنتونی سولومون[12] معاون وزیر خزانهداری، سیدنی سوبر[13] معاون دستیار وزیر امور خارجه، پروفسور یوجین روستو[14] و پروفسور جورج لنچوفسکی[15]. جیمز بیل در پنلی که به امور اجتماعی و سیاسی میپردازد، بحث کرد.
□ زمانی که هنوز در تهران بود؟
⓿ خیر، در تگزاس زندگی میکرد.
□ کنفرانس در واشنگتن برگزار شد؟
⓿ بله. اینجا در ماه اکتبر سال 1977[مهر 1356] بود.
□ آیا بعد از اینکه در سال 1971[1350] ایران را ترک کردید، هرگز به این کشور سفر دیگری داشتید؟
⓿ در اوایل سال 1972[1351] خیلی کوتاه به آنجا برگشتم. همچنین به کنفرانسی در ایران رفتم که مؤسسه پژوهشهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی ایران در سال 1975 [1354] برگزار کرد و عمدتاً با خلیج فارس سروکار داشت. مدعوین آمریکایی، فرانسوی و انگلیسی و... بودند.
□ فکر میکنم وقتی اولین بار تلفنی درباره مصاحبه صحبت کردیم، شما گفتید که در مقطعی تقاضا کردید که به عنوان مشاور نظامی به ایران بازگردید.
⓿ به طور مشخص رئیس سازمان برنامه از من پرسید که آیا حاضرم برگردم؟ من توضیح دادم که طبق قوانین ما، یک افسر عادی نمیتواند مستقیماً برای یک دولت خارجی کار کند. سپس این موضوع نیز مطرح شد که اگر در یک موسسه خصوصی کار میکردم میتوانستم یا خیر. سپس سؤال بعدی این بود که آیا اینکه من به تازگی از ایران خارج شدهام عوارضی به همراه خواهد داشت یا خیر؟ موضع من این بود که نمیخواهم این کار را بپذیرم، مگر اینکه با توافق همه دست اندرکاران در دولت که به نفع دولت ایالات متحده و همچنین به نفع دولت ایران است، و همچنین حضور من در این کار تداخلی با نقش جانشین من نخواهد داشت.
دست آخر، به دلیل مشکلات زیاد، تصمیم گرفتم که این موضوع را دنبال نکنم.
□ سازمان برنامه چه نقشی را برای شما در نظر گرفته بود؟
⓿ اساساً درباره برنامه ارتباطات یکپارچه با کنسرسیومی متشکل از آمریکاییها، ایتالیاییها، آلمانیها و ژاپنیها، و با دولت ایران بود و عمدتاً با سازمان برنامه، و وزارت پست و تلگراف و تلفن سروکار داشت.
□ جیمز بیل در کتاب اخیر خود تحلیل جالبی انجام داده است. او با این ادعا که ایالات متحده به نوعی در ایران شکستی دوگانه داشته است، نتیجهگیری میکند. شکست اطلاعاتی به این معنا که مقامات آمریکایی واقعاً درک نکردند، متوجه نشدند در میان جنبشهای سیاسی و اجتماعی مخالف شاه چه میگذرد. شکست سیاسی به این معنا که سیاستگذاران ایالات متحده رویکرد خود را در قبال ایران بر این فرض قرار دادند که موقعیت شاه کم و بیش غیرقابل تسخیر است. تا چه حد با آن ارزیابی کلی مخالف یا موافق هستید؟
⓿ به نظر من، ارزیابی اغراق آمیز است. اگرچه همه این موارد در جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات ناکامی بود، اما به نظر من یک شکست کلی اطلاعاتی وجود ندارد. خلأها و کاستیها در مجموعه تحلیلهای سیاسی، ناشی از عوامل متعددی بهویژه عدم شناخت عمیق فرهنگ و دین ایران بود. عامل دیگر این بود که سفارت در تهیه اطلاعات درباره اپوزیسیون به دلیل مخالفت دولت ایران با تماسهای خارجی با این گروهها با مشکل مواجه بود. برای حدود یک دهه قبل از انقلاب، تماسهای ایالات متحده با ایرانیها در درجه اول به مقامات دولتی، نخبگان تحصیلکرده غربی و به روابط رسمی با اعضای سازمان های نظامی و امنیتی محدود میشد. ارتباط با بازاریان کم بود و با روحانیت عملاً هیچ ارتباطی وجود نداشت. جدی ترین شکست اطلاعاتی ایالات متحده احتمالاً مشکل ما در درک نیروی بالقوه دین به عنوان یک نیروی سیاسی بود. شکست دیگر آگاهی دیرهنگام از جدی بودن بیماری شاه و عوارض آن بر توانایی او در اداره کشور، بویژه تمایل او به استفاده از زور علیه مخالفان بود.
با توجه به آخرین نکتهای که سیاستگذاران، شاه را کم و بیش مستحکم فرض میکردند؛ اگرچه برخی از سیاستگذاران این دیدگاه را داشتند، اما من میپرسم که آیا همه این دیدگاه را داشتند یا خیر.
تا آنجا که به نظر خودم مربوط میشود، فکر میکنم که هیچ تهدید داخلی جدی برای رژیم شاه وجود نداشت تا اینکه در سالهای 1977-1978[1356 ـ 1357] گروههای اپوزیسیون سکولار با روحانیت رادیکال در یک جنبش اپوزیسیون مردمی پیوستند که بعداً منجر به سقوط شاه شد.
□ ژنرال تویچل، از وقتی که در اختیار ما گذاشتید بسیار سپاسگزارم.
پایان مصاحبه
مصاحبه با همیلتون تویچل در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوم
مصاحبه با همیلتون تویچل در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش سوم
مصاحبه با همیلتون تویچل در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش چهارم
پینوشتها:
[1] - Kemper
[2] - Fort Jay
[3] - Governor’s
[4] - Fort Benning
[5] - Puerto Rico
[6]- Cotentin
[7] - Rheims
[8]. شیر و عقاب
[9] - Richard Foster
[10] -Stephen Gibert
[11] - William Carpenter
[12] - Anthony Solomon
[13] - Sidney Sober
[14] - Eugene Rostow
[15] - George Lenczowski
تعداد بازدید: 192