22 مهر 1403
احمد ساجدی
محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ در تهران به دنیا آمد. پدرش «میرزا هدایتالله»، دفتردار و وزیر دارایی ناصرالدینشاه بود که همه دستور دخل و خرجها و پرداختهای شاه و صدراعظم با تأیید او انجام میشد.[1] مادرش نیز «ملکتاج نجمالسلطنه»، نوه عباس میرزا پسر فتحعلیشاه قاجار بود.[2] محمد 12ساله بود که پدرش درگذشت[3] و ناصرالدینشاه قاجار پس از مرگ او، لقب «مصدقالسلطنه» را به او داد.[4]
محمد مصدق از پنج سالگی تحصیلات را نزد معلمان خصوصی آغاز کرد و سپس دروس مقدمات، زبان فرانسه، ریاضیات، تاریخ و جغرافیا را آموخت.[5] محمدعلی کاشانی، عبدالرزاق بغایری، میرزا غلامحسینخان رهنما و میرزا جوادخان قریب از جمله استادان مصدق بودهاند.[6]
او پس از تحصیلات متوسطه، در وزارت دارایی مشغول به کار شد و پس از مدتی به مقام معاونت این وزارت رسید. در اولین سال سلطنت مظفرالدینشاه و در آغاز جوانی، وی رئیس یا مدیرکل اداره مالیات کل خراسان شد و همزمان ریاست اداره کل محاسبات این شهر را نیز بر عهده داشت. او در دوره اول مجلس شورای ملی از طرف اعیان اصفهان به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی به علت کمی سن نتوانست به مجلس برود.[7] وی پس از ده سال کار در وزارت دارایی، برای انجام تحصیلات عالی در سال ۱۲۸۸ به اروپا رفت و در مدرسه علوم سیاسی پاریس به تحصیل پرداخت، ولی در میانه سال دوم تحصیل، به سبب بیماری مجبور شد به ایران بازگردد.[8] مدتی بعد به سوئیس رفت و در «نوشاتل» در رشته حقوق ادامه تحصیل داد. او در ۱۲۹۰ کارشناسی حقوق گرفت و تحصیلات دوره دکترا را نیز دنبال کرد. سپس برای تکمیل پایاننامه دکترا با عنوان «وصیت در حقوق اسلامی»، به تهران بازگشت و نهایتاً در اردیبهشت ۱۲۹۳، مدرک دکترا در رشته حقوق دریافت کرد.[9] او در آستانه جنگ جهانی اول به ایران بازگشت و در «مدرسه سیاسی» که تازه تأسیس شده بود، به تدریس پرداخت.[10]
مصدق در دوره مشروطه به دعوت علیاکبر دهخدا، به «حزب اعتدالیون» پیوست.[11] او پیش از سلطنت رضا پهلوی، در وزارتخانههای دادگستری، دارایی و امور خارجه کار کرد. در دورههای پنجم و ششم مجلس شورای ملی نماینده مردم تهران بود و در حکومت وثوقالدوله (مرداد ۱۲۹۷ ـ تیر ۱۲۹۹) و در شرایطی که جنوب ایران تحت کنترل نیروهای نظامی پلیس جنوب ـ نیروهای نظامی انگلیس ـ بود، به سِمت استانداری فارس انتخاب شد.[12] او از مخالفین قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله با انگلیسیها بود؛ قراردادی که در مرداد 1298 به امضا رسید و اختیار امور نظامی و مالی ایران را به انگلیسیها واگذار میکرد. او فعالیتها و تبلیغات گستردهای علیه این قرارداد انجام داد.[13] هنگام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رضاخان او حاکم فارس بود و از شناسایی سیاسی کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی امتناع کرد.[14] او با واگذاری سلطنت به رضاخان مخالف بود و آن را «ارتجاع و استبداد» میخواند،[15] به همین سبب پس از پایان دوره ششم مجلس (۲۲ مرداد ۱۳۰۷) با مداخله علنی دولت تحت فرمان رضاخان در انتخابات مجلس، هیچیک از مخالفان پهلوی، ازجمله او نتوانستند به مجلس بعدی راه یابند.[16]
مصدق از این مقطع به بعد هیچ مسئولیت دیگری نداشت و در زادگاه خود در احمدآباد اقامت کرد. او با وجود آنکه از سیاست کنار کشیده بود، به دلیل مخالفت با سیاستهای رضاشاهی در پانزدهم تیر ۱۳۱۹ دستگیر و راهی زندان شد و در میانه آذر همان سال با مداخله «ارنست پرون» سوئیسی، دوست نزدیک محمدرضا پهلوی آزاد شد.[17]
مصدق پس از 15 سال دوری از مسئولیت، در ۱۳۲۲ نماینده اول تهران در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی شد و فعالیت سیاسی را از سر گرفت. وی در این دوره از مجلس طرحی را در آبان 1323 ارائه کرد که بر اساس آن تا زمان حضور نیروهای خارجی در ایران، دولت از مذاکره درباره امتیاز نفت منع میشد.[18] در این دوره از مجلس مصدق رهبری اقلیت را بر عهده داشت و فراکسیون ۷ نفری نمایندگان حزب توده در مجلس نیز تا زمانی که وی با پیشنهاد طرح یادشده مانع اعطای امتیاز نفت به روسها نشده بود با او همکاری میکرد.[19]
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس با مداخلات احمد قوام نخستوزیر و محمدرضا پهلوی و ارتش، مصدق نتوانست به مجلس راه یابد.[20] وی در آبان ۱۳۲۸ به همراه ۲۰ نفر از معترضین به انتخابات مجلس شانزدهم، «جبهه ملی» را تشکیل دادند. این جبهه که از جناحهای مختلف تشکیل شده بود هدفش را انتخابات آزاد، لغو حکومتنظامی، آزادی مطبوعات و استقلال ملی عنوان کرد.[21] از اعضای برجسته جبهه ملی میتوان به محمد مصدق، کریم سنجابی، اللهیار صالح، سیدعلی شایگان، محمود نریمان، سیدحسین فاطمی، مهدی بازرگان، مظفر بقایی، حسین مکی، خلیل ملکی و محمد نخشب اشاره کرد[22] که در این میان مصدق رئیس حزب، حسین مکی دبیر، و سیدحسین فاطمی سرپرست کمیسیون تبلیغات شد. روزنامه «باختر امروز» نیز که متعلق به فاطمی بود، نشریه رسمی جبهه ملی بود.[23]
پس از تنظیم لایحه موسوم به «گس ـ گلشاییان» (گس نماینده انگلیس و گلشاییان وزیر دارایی ایران و سرپرست هیئت ایرانی) در سال ۱۳۲۸، دولت محمد ساعد در صدد تشکیل مجلسی بود تا تصویب این لایحه را تضمین کند؛ به همین منظور آشکارا در انتخابات دخالت کرد.[24] دخالت مأموران دولتی در نتیجه انتخابات مجلس شانزدهم، همراه با اختیارات غیرقانونی محمدرضا پهلوی، سبب شد مصدق رهبری مخالفان را در مجلس عهدهدار شود. وی با دعوت از مدیران روزنامهها و برخی نمایندگان اقلیتِ دوره قبلِ مجلس به خانه خود، تصمیم گرفت تحصن کنند.[25] این تحصن در 22 مهر در دربار شکل گرفت،[26] اما با بیاعتنایی محمدرضا پهلوی روبهرو شد. مصدق پس از پایان تحصن (۲۷ مهر ۱۳۲۸) با صدور اعلامیهای انتخابات را غیرقانونی خواند.[27]
چند روز پس از شکست این تحصن، در تهران حکومت نظامی اعلام شد (۱۳ آبان ۱۳۲۸) و تعدادی از متحصنین بازداشت شدند و مصدق به احمدآباد تبعید شد.[28] روز ۱۸ دی ۱۳۲۸ مصدق طی نطقی در یک اجتماع بزرگ در میدان بهارستان، به مجلس پر تقلب شانزدهم اعتراض کرد. روز ۲۱ فروردین ۱۳۲۹ انجمن نظارت بر انتخابات تهران، آرای بعضی از صندوقها را باطل اعلام کرد و در نتیجه مصدق در ۵ اردیبهشت به عنوان یک عضو مجلس شانزدهم در جلسه مجلس حضور یافت.[29]
تصمیم انجمن نظارت بر انتخابات تهران با حمایت ضمنی محمدرضا پهلوی، صورت گرفت تا مصدق بتواند به مجلس راه یابد. مصدق با ورود به مجلس شانزدهم، نماینده اول مردم تهران شد.[30] او در این دوره از مجلس، مخالفت خود را با قرارداد دارسی اعلام کرد و لایحه ملی شدن صنعت نفت ایران را در دستور کار خود قرار داد.[31]
رزمآرا که مخالف ملیشدن صنعت نفت بود، با گلوله خلیل طهماسبی از اعضای فداییان اسلام کشته شد[32] و راه برای تصویب این لایحه هموارتر شد. با تلاش مصدق و با کمک و یاری برخی نیروهای مذهبی، لایحه ملیشدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ در دو مجلس شورای ملی و سنا تصویب شد و به امضای محمدرضا پهلوی نیز رسید.[33]
مصدق پس از ماهها تلاش در مجلس شانزدهم و با همراهی احزابی چون جبهه ملی در 12 اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخستوزیری رسید و در 29 خرداد همان سال از شرکت نفت ایران و انگلیس که طی سالیان دراز نفت ایران را به یغما میبرد، خلع ید کرد.[34] در پی این رویداد، انگلیسیها دست به تحریم همهجانبه نفت ایران زدند؛ نفتی که تنها محل درآمد ایران بود.[35] وی به دلیل عدم پذیرش ملیشدن صنعت نفت ایران توسط انگلیس، با تصویب هیأت وزیران در ۳۰ مهر ۱۳۳۱ش، ارتباط سیاسی ایران و انگلیس را قطع کرد.[36]
یکی از اقدامات مصدق در عرصه سیاست خارجی تعطیل کردن دفتر نمایندگی ایران در اسرائیل و فراخوانی نماینده سیاسی ایران از آنجا بود.[37] دولت حسین علاء در اسفند ۱۳۲۸ رژیم صهیونیستی را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخته و یک کنسولگری در اسرائیل دائر کرده بود[38] سپس رضا صفینیا به عنوان اولین نماینده سیاسی ایران در اسرائیل، در ۶ فروردین ۱۳۲۹ بهطور رسمی مأموریت خود را در بیتالمقدس آغاز کرده بود.[39] اقدام مصدق تحت تأثیر فشار افکار عمومی و پیرو درخواست رسمی علمای الازهر قاهره از آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی صورت گرفت.[40]
مصدق و آیتالله کاشانی در ابتدا با هم همکاری میکردند. در دوره اول نخستوزیریِ مصدق، کاشانی در جمع هزاران نفر از مردم تهران که بنا به دعوت وی در مسجد شاه (امام خمینی) گرد آمده بودند، نفت را متعلق به ملت ایران دانست و قرارداد نفتی با انگلستان را از سر زور و بیارزش خواند.[41] او سکوت در برابر این فاجعه را جایز ندانست و از مردم خواست نگذارند انگلیس نفت ایران را ببرد.[42] کاشانی همچنین برای حمایت از دولت مصدق در برابر تهدیدهای انگلستان، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند.[43]
البته مشورت نکردن مصدق در تصمیمات خود، سبب رنجش اعضای جبهه ملی[44] و انتقاد و اعتراض برخی دیگر از مسئولان این جبهه شد.[45] از سوی دیگر مصدق برای پیشبرد سیاستهای خود، در صدد کسب اختیارات مطلق برآمد و از شاه خواست وزارت جنگ را به وی واگذار کند. شاه نیز که به طرحهای مصدق اعتقاد یا اعتماد نداشت با این درخواست مخالفت کرد و در نتیجه مصدق در 25 تیر 1331 از نخستوزیری استعفا کرد.[46] در پی این رویداد احمد قوام (قوامالسلطنه) در 27 تیر مأمور تشکیل کابینه شد، اما این کابینه ۴ روز بیشتر دوام نیافت و با خیزش عمومی مردم در روز ۳۰ تیر برکنار شد و مصدق بار دیگر به قدرت رسید.[47]
پس از قیام 30 تیر، جبهه ملی به دو گروه طرفدار و مخالف مصدق تبدیل شد.[48] نبود تشکیلات مناسب و اهداف مشترک،[49] همچنین رویگردانی محافل مذهبی ازجمله آیتالله کاشانی،[50] اعتبار مصدق را نزد روحانیت و مردم کاهش داد.[51] مصدق در دوره دوم نخستوزیری به فدائیان اسلام نیز که نقش تأثیرگذاری در ملیشدن نفت داشتند، متعرض شد و نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام را در ۱۲ خرداد ۱۳۳۰ دستگیر و زندانی کرد؛[52] نواب تا 14 بهمن 1331 به مدت 20 ماه در زندان بود.[53]
اختلاف میان مصدق و کاشانی پس از قیام ۳۰ تیر تشدید شد. کاشانی با توجه به نفوذ کلام و اعتبار مردمی خود، جایگاه رهبری حقیقی نهضت را داشت و خواستار تغییرات بنیادین اجتماعی بر اساس موازین شرعی بود؛ ولی مصدق فردی غیر مذهبی و مخالف ایده دولت اسلامی بود.[54]
اختلاف شخصیتی، سیاسی و عقیدتی مصدق و کاشانی، نهایتاً سبب جدایی آنان شد؛[55] بدینترتیب کاشانی و یاران او در ردیف مخالفان مصدق درآمدند.[56]
در چنین شرایطی مصدق برای کاهش تنشها و درگیریها در عرصه سیاسی کشور، مجلس هفدهم را که به وی اختیارات لازم را اعطا کرده بود منحل کرد تا با دستی بازتر و بدون کمترین مخالفتی اقدامات خود را به انجام برساند. او در این راه تا جایی پیش رفت که حتی به متحدانش بهویژه آیتالله کاشانی رئیس وقت مجلس شورای ملی نیز مجال همراهی نداد و به تصور آنکه پشتوانه مردمی را همواره با خود دارد تنها ماند[57] و این تنهایی زمینهساز سقوط وی و دولتش در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد.[58]
با پیروزی کودتاگران و تسلیم مصدق، دوران ۲۸ ماهه نخستوزیری وی به پایان رسید و پرونده اولین جبهه ملی نیز بسته شد.[59] مصدق پاییز ۱۳۳۲ محاکمه و به سه سال حبس محکوم شد. او پس از گذراندن دوران محکومیت در ۱۳ مرداد ۱۳۳۵ آزاد و به احمدآباد کرج که زادگاهش بود تبعید شد و تا آخر عمر در آنجا ماند.[60]
محمد مصدق در 14 اسفند ۱۳۴۵ به دلیل بیماری سرطان فک در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان نجمیه تهران درگذشت.[61] پیکر او را یدالله سحابی غسل داد و کفن و دفن کرد و سیدابوالفضل زنجانی بر وی نماز میت خواند. مصدق وصیت کرده بود در میان شهدای ۳۰ تیر در قبرستان ابنبابویه تهران دفن شود اما با مخالفت محمدرضا پهلوی پیکر او داخل تابوتی چوبی در یکی از اتاقهای خانه وی در احمدآباد به خاک سپرده شد.[62]
از محمد مصدق افزون بر رساله دکتری، کتابهای «کاپیتولاسیون و ایران»، «دستور در محاکم حقوقی»، «شرکتهای سهامی در اروپا»، «اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره مشروطه» و همچنین «خاطرات و تألمات» به جای مانده است.[63]
وی که در 19سالگی ازدواج کرد، دارای پنج فرزند بود: سه پسر به نامهای ضیاء اشرف، احمد، و غلامحسین؛ همچنین دو دختر به نامهای منصوره و خدیجه[64]
پینوشتها:
[1]. مهدوی، منصور، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، تهران، کیهان، چ 1، ۱۳۸۴، ج 1، ص ۲۳.
[2]. نجاتی، غلامرضا، مصدق (سالهای مبارزه و مقاومت)، تهران، رسا، چ 2، ۱۳۷۸، ج 1، ص 1.
[3]. مصدق، محمد، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی، چ 8، ۱۳۷۵، ص ۵۳.
[4]. مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ج 1، ص ۲۴.
[5]. تکمیل همایون، ناصر، دکتر محمد مصدق در پهنه آموزش و دانش، مجله بخارا، ش ۷۵، ۱۳۸۹، ص ۳۳۹.
[6]. مصدق، محمد، خاطرات و تألمات محمد مصدق، ص ۵۴ ـ ۵۵.
[7]. اسماعیلی، زندگینامه مصدق السلطنه، ۷؛ مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ج 1، ص 24 - 26.
[8]. مصدق، محمد، خاطرات و تألمات محمد مصدق، ص ۶۹ و۷۱ ؛ عظیمی، فخرالدین، آشتی سیاست و اخلاق، ناسیونالیسم و دموکراسی: نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق، چشده در مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، گردآوری جیمز بیل و ویلیام راجرلوئیس، ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی و کاوه بیات، تهران، گفتار، چ 3، ۱۳۷۲، ص ۷۷.
[9]. مصدق، محمد، خاطرات و تألمات محمد مصدق، ص ۸۰؛ مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ج 1، ص ۳۶ ـ ۳۷.
[10]. مصدق، محمد، خاطرات و تألمات محمد مصدق، ۸۰ ـ ۸۳؛ عظیمی، آشتی سیاست و اخلاق، ناسیونالیسم و دموکراسی: نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق، ص ۷۷ ـ ۷۸.
[11]. مصدق، محمد، خاطرات و تألمات محمد مصدق، ۸۵ ـ ۸۶.
[12]. آیت، حسن، چهره حقیقی مصدقالسلطنه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ 1، ۱۳۶۰، ص ۳۴.
[13]. مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد ساجدی، انتشارات محراب قلم، تهران: ۱۳۷۴، ص ۴۱۲.
[14]. مشاهیر سیاسی، همان، همان ص.
[15]. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 3، چ 1: 1394، ص 340.
[16]. نجاتی، مصدق، ج 1، ص 16 - ۳۱.
[17]. نجاتی، همان، ص ۳۲.
[18]. نجاتی، همان، ص ۳۳ و ۱۱۱.
[19]. محمود طلوعی، ۱۰۰ سال ۱۰۰ چهره، تاریخ مصور قرن بیستم، نشر علم، ۱۳۸۰، ص 933.
[20]. نجاتی، همان، ص ۱۱۸ ـ ۱۲۰.
[21]. عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ص ۶۲.
[22]. شادلو، عباس، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، تهران، شادلو، چ 1، ۱۳۸۵، ص ۶۱۶.
[23]. صمدیپور، سعید، جبهه ملی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ۱۳۸۸، ص ۴۶.
[24]. زارعشاهی، احمدعلی، علل تشکیل و انحلال جبهه ملی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ۱۳۸۰، ص ۱۲.
[25]. عیوضی، محمدرحیم، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، تهران، قومس، چ 1، ۱۳۸۵، ص ۶۱ ـ ۶۲.
[26]. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران، انتشارات رسا، 1371، ج 1، ص 151.
[27]. باوریان، فریده، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (1360 ـ 1340)، تهران، امیرکبیر، چ 1، ۱۳۹۲، ص 19 ـ 20.
[28]. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نشر گفتار، ۱۳۷۶، ج 1، ص ۴۲۶ و ۴۲۷.
[29]. روزشمار تاریخ ایران، همان، ص ۴۳۱ و ۴۳۲.
[30]. نجاتی، مصدق، ج 1، ص ۱۳۱ ـ ۱۴۰.
[31]. عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ۱۳۸۰، ج ۳، ص ۱۴۶۹ تا ۱۴۷1.
[32]. کارگر جهرمی، وحید، تحلیل روابط کاشانی و نواب صفوی در پیروزی و شکست نهضت ملی ایران، مجله گنجینه اسناد، ش ۹۲، ۱۳۹۲، ص ۷۴؛ ترکمان، محمد، اسرار قتل رزمآرا، تهران، رسا، چ 1، ۱۳۷۰، ص۱۷۰ ـ ۱۷۱.
[33]. امین، حسن، زندگی و کارنامه دکتر محمد مصدق، مجله حافظ، تهران، ش ۸۱، ۱۳۹۰، ص ۱۷.
[34]. دایرهالمعارف، همان، ص 340.
[35]. دایرهالمعارف، همان، ص 340.
[36]. عاقلی، شرح حال، همان، ص 1483.
[37]. تقیپور، محمدتقی، ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار ۱۳۹۰، ص ۲۸۱.
[38]. تقیپور همان ص ۳۳۲.
[39]. تقیپور، همان، ص ۲۸۱.
[40]. تقیپور، همان، ص ۲۹۶.
[41]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، روحانی مبارز آیتالله کاشانی، به روایت اسناد، تهران، چ 1، ۱۳۷۹، ج 1، ص ۱۸ ـ ۱۹.
[42]. مرکز بررسی، همان، ص ۲۶۷.
[43]. باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (1360 ـ 1340)، ص ۴۶.
[44]. صمدیپور، جبهه ملی ایران، تهران، ص ۶۴.
[45]. کاتوزیان، محمدعلی همایون، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ترجمه فرزانه طاهری، تهران، مرکز، چ 1، ۱۳۷۲، ص ۲۰۰.
[46]. صمدیپور، جبهه ملی ایران، تهران، ص ۶۴.
[47]. باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (1360 ـ 1340)، ص ۵۲.
[48]. شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ص ۶۱۹.
[49]. سیاوشی، سوسن، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ترجمه علیمحمد قدسی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، چ 2، ۱۳۸۶، ص ۹۵.
[50]. شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ص ۶۱۹.
[51]. هاشمی رفسنجانی، اکبر، هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، به اهتمام محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چ 1، ۱۳۷۶، ج 1، ص 111.
[52]. خسروشاهی، سیدهادی، «فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه»، انتشارات اطلاعات، 1393، ص 111 ـ 118.
[53]. خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 166.
[54]. خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، همان، ص 133 و 190.
[55]. باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (1360 ـ 1340)، ص ۵۲ ـ ۵۷؛ مقاله «سیدابوالقاسم کاشانی».
[56]. سادات، سعید، دکتر محمد مصدق و تألمات و تأملاتش، ماهنامه حافظ، تهران، ش ۷۹، ۱۳۸۹، ص ۳۲.
[57]. دایره المعارف انقلاب اسلامی، همان، ص ۳۴۰.
[58]. شادلو، همان، ص ۶۱۹.
[59]. صمدیپور، جبهه ملی ایران، ص ۷۸ - ۸۱.
[60]. صمدیپور، جبهه ملی ایران، ص ۸۱ - ۸۲؛ سبحانی، ص ۳۶۴.
[61]. روزنامه اطلاعات، یکشنبه 14 اسفند 1345، ش 12223، ص 1 - 17.
[62]. همشهری آنلاین، پایگاه اطلاعرسانی، زندگینامه محمد مصدق، ۱۳مهر 1388.
[63]. مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ج 1، ص ۳۶ ـ ۳۷؛ مصدق، محمد، ص ۳.
[64]. نجاتی، مصدق، ۱/۲؛ مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ج 1، ص ۲۵ -۲۶.
تعداد بازدید: 87