انقلاب اسلامی :: مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران

06 خرداد 1403

بخش چهارم

        مصاحبه شونده: ارنست اونی                            جلسه 1

        مصاحبه کننده:   سید ولی‌رضا نصر                   مکان: واشنگتن دی سی

        تاریخ: 22 می 1991 [1 خرداد 1370]            ترجمه: ناتالی حقوردیان

 

£ اما آیا صحبت با مدیر سیا از سوی مقامات نظامی ایران رایج بود یا بختیار استثنا بود؟

n نه. سیا، ارتباطات بسیار کمی با هیئت نظامی ایالات متحده یا ارتش ایران داشت. متقابلاً، هیئت نظامی امریکا ارتباطات خوبی با ارتش ایران داشت؛ اما اطلاعاتی که از نظر سیاسی فراهم می‌کرد تقریباً به درد نمی‌خوردند. هیئت نظامی ادعا می‌کرد که به دلایل نظامی و به‌عنوان مربی نظامی و نه گزارشگران اطلاعاتی حضور دارد و این‌که اگر ارتش ایران به این نتیجه برسد که دارند اطلاعات جمع می‌کنند این امر بر کارآیی مأموریت اولیه آن‌ها تأثیر منفی خواهد داشت. من در تعدادی از جلساتی که با افراد نظامی برگزار شد و دربارة این مسئله بحث شد حضور داشتم چون من دسترسی داشتم و می‌توانستم اطلاعات جالب و مفیدی در اختیار بگذارم اما آن‌ها کاملاً با این موضوع مخالف بودند. تصور می‌کنم که از نظر آن‌ها این مقاومت کاملاً منطقی بود چون به عنوان مربی به آنجا رفته بودند و نمی‌خواستند کاری بکنند که موقعیتشان به‌خطر بیفتد.

£ به‌طور کلی در این دوران، بلافاصله پس از کودتای سال 1953[1332]، اخبار مربوط به مشارکت سازمان سیا به سرعت پخش شد. افشاگری صورت گرفته بود یا این‌که چطور همه آن‌قدر سریع باخبر شدند که این کودتا به تحریک خارجی انجام شده بود؟

n فکر می‌کنم که دلیلش مصاحبه آلن دالس با ... کی بود؟ چند گزارشگر، یک زن و مرد گزارشگر که فکر می‌کنم برای ستردی ایوینینگ پست[1] بودند. عجیبه، چرا نامش یادم نمی‌آید.

£ می‌توانیم بعداً بررسی کنیم.

n ظاهراً، اولین‌بار در این مصاحبه این موضوع به صورت علنی مطرح شد و آلن دالس آن را مطرح کرد. این‌که افشاگری بود، یا عمداً این کار را کرد، نمی‌دانم.

£ اما این‌طوری شایع شد.

n شایعات عمومی از اینجا شروع شد، اما مطمئن نیستم که شایعات در تهران در آن زمان چه بودند.

 £دربارة دولت امینی می‌گفتید. بعد از این‌که به قدرت رسید....

n بله. گرچه معتقدم که شاه نسبت به انتصاب امینی مردد بود؛ اما در نهایت این کار را کرد. شاید با این تصور که خیلی از امریکایی‌ها آن‌قدر از امینی تعریف می‌کنند پس می‌خواهند که در رأس دولت باشد. یادم نیست که فشاری یا پیشنهادی برای انتصاب امینی شده باشد. ممکن است این طور باشد؛ اما من اطلاعی ندارم. البته، امینی چند سال قبل از آن در یک کودتا دست داشت، یعنی زمانی که اینجا سفیر بود، در توطئه [سید محمد ولی] قرنی دست داشت.

£ به‌خاطر دارید، قرنی چه کرد؟ چرا برکنار شد؟ آیا کودتا بود؟

n هرگز به طور قطع متوجه نشدم. مدت خیلی کوتاهی طول کشید. ماجرا این‌طور بود که قرنی فهرستی از مقامات کابینه جدید را تهیه کرده بود که امید داشت تشکیل دهد. این‌که با یا بدون شاه قصد چنین کاری داشت نمی‌دانم. مسلماً برداشت شاه این بوده که قرار نیست که او در جریان باشد. گفته می‌شد که دبیر سوم سفارت هم در این کار دست داشته است. قرنی از او دعوت کرده بود تا در یک جلسه شرکت کند.

£ فقط به‌خاطر این‌که امریکایی‌ها از این موضوع اطلاع داشته باشند؟

n بله، تصور می‌کنم که قصد همین بود. تفسیری که به‌صورت علنی ارایه شد خیلی مخدوش بود. اگرچه که صحبت مطبوعات در این‌باره در قالب کودتایی بود که امریکایی‌ها در آن نقش داشتند؛ اما خیلی سریع لحن مطبوعات تغییر کرد. این فرد، یک کارشناس امور خارجه بسیار جوان بود که تجربه کافی نداشت و با مافوقش در این‌باره صحبت کرده بود و او هم گفته بود: قبول، انجام دهید. فقط ببین حرفش چیست. اطلاعات دست اولی در این‌باره ندارم. اصلاً برایم عجیب نیست که کارشناس امور خارجه بعد از گرفتن تأییدیه سفیر، با چنین فردی گفت‌وگویی کرده باشد. به هر حال، این بخشی از کارشان است که بدانند در اپوزیسیون چه خبر است. در فهرست اعضای کابینه، امینی به‌عنوان وزیر احتمالی امور خارجه ذکر شده بود. سال 1958[1337] بود. البته، کل داستان خیلی زود نقش بر آب شد. امینی از واشنگتن فراخوانده شد، احتمالاً به همین دلیل، اگرچه که دلیل رسمی ارایه شده این بود که بیاناتی دربارة سیاست نفت داشته که مطابق با مواضع رسمی ایران نبوده است. همه چیز خیلی سریع فروکش کرد؛ اما فکر می‌کنم که شاه به نوعی این ذهنیت را داشت که امینی آن‌قدر که باید وفادار نیست.

£ چه کسی متوجه این کودتا شد؟

n نمی‌دانم. خیلی ناگهانی در روزنامه‌ها منتشر شد. ظاهراً یک نفر لو داد.

£ آیا این داستان در برکناری برخی ژنرال‌ها طی چند سال آینده نقش داشت؟

n نه، تصور نمی‌کنم.

£ این مسئله جدا بود. شاه تصور می‌کرد که امینی به اندازة کافی وفادار نیست.

n بله. اما به هر ترتیب نخست‌وزیر شد و با وجود این شرایط اقدامات شایسته‌ای انجام داد. البته، در نهایت، خسته شد و استعفا کرد که خیلی هم عجیب نیست. او روابط خوبی با سفارت برقرار کرد و این روابط را حفظ کرد. تنها اعتراض و شکایتی که داشت این بود که ایالات متحده بودجه کافی تخصیص نداد و برای حل مشکلات اقتصادی ایران به کمکش نیامد. وقتی استعفا کرد، خیلی افسرده بود و در مصاحبه‌ای مطبوعاتی از عدم حمایت امریکا شکایت و نظریاتی هم دربارة سفیر امریکا بیان کرد. اما روز بعد پیش سفیر آمد و عذرخواهی کرد و گفت که آن‌قدر تحت فشار بوده که چنین حرف‌هایی از دهانش درآمده است. او همیشه بین امریکایی‌ها شهرت خوبی داشت چون تقریباً از هر نظر فردی صادق بود. صلاحیت داشت. افکار خوبی داشت؛ اما شرایط برایش خیلی سخت بود.

£ منبع اصلی فشار بر او چه بود؟ اقتصاد یا اپوزیسیون؟ جبهه ملی؟

n فکر می‌کنم بیشتر اقتصاد بود و فکر می‌کنم که از نظر او شاه به اندازة کافی از او حمایت نمی‌کرد. مسلماً احساس می‌کرد که ایالات متحده بودجه‌ای را که او اظهار کرده بود که به آن نیاز دارد در اختیارش قرار نمی‌دهد. البته، این اوایل انقلاب سفید شاه بود و فکر می‌کنم که ارسنجانی در کابینه به نوعی با امینی رقابت داشت و نه تنها در گوش شاه زمزمه می‌کرد بلکه سعی داشت که اصلاحات ارضی را پیش ببرد. فکر می‌کنم که مسائلی از این دست بود که باعث فرسایش امینی شد.

£ ایالات متحده تا چه حد طرفدار انقلاب سفید بود و شاه را در این راه سوق داد؟

n تصور می‌کنم که شاه با گفت‌وگوهایی که با سفیر و برخی مقامات امریکایی داشت کاملاً از این موضوع آگاه بود که امریکا علاقه‌مند به اصلاحات است. چیزی که اقتصاد را به جریان بیندازد و برای کل جامعه کمی جذاب باشد. البته، به‌خاطر داشته باشید که در آن زمان هم، اصلاحات ارضی در سراسر جهان رواج داشت. اصلاحات ارضی، موضوع خیلی مهمی برای همه بود. روی کاغذ خیلی خوب بود. احتمالاً روی کاغذ خیلی بهتر از نتیجه عملی آن بود؛ اما احتمالاً طرح اصلی مشکلی نداشت بلکه در اجرا مشکلات پیش می‌آمد. اگرچه که الان، با این‌که کل آثار مربوط به آن را مطالعه نکردم، اما با توجه به برخی مسائل کنونی، یعنی 25 سال بعد از ماجرا، فکر می‌کنم آیا اصلاحات ارضی واقعاً به آن اندازه‌ای که در آن زمان تصور می‌شد، اهمیت داشت یا خیر. اما در آن زمان، اصلاحات ارضی بحث روز در کشورهای جهان سوم در حال توسعه بود. بنابراین، فکر می‌کنم که برنامه اصلاحات دو منبع داشت. یکی، علاقة باطنی شاه به اصلاحات ارضی بود. این علاقه به اولین روزهای سلطنتش باز می‌گشت که باید آن را جست‌وجو کنید چون رد ضعیفی از آن بر جای مانده و برنامه‌ای نبود که تعمق زیادی پشت آن باشد. در نخستین گفت‌وگوهایش پس از رسیدن به سلطنت، دربارة کارهایی که دوست داشت انجام دهد صحبت کرد که یکی اصلاحات ارضی بود. حالا این‌که بیست سال هیچ اقدامی در این مورد انجام نداد بحث دیگری است. اما چیزی بود که مدت‌ها در ذهن داشت، به آن فکر کرده بود، و در برخی گفت‌وگوهای اولیه‌اش با سفیر امریکا به این مسئله اشاره کرده بود. این طور بگوییم، او بین سال‌های 1941[1320]، 1943، 1944 به سلطنت رسید. به‌علاوه این واقعیت که نسبت به اصلاحات ارضی علاقه خارجی هم وجود داشت. فکر می‌کنم که این دو گرایش یا چیزهایی از این دست به هم رسیدند و او در موقعیتی قرار گرفت که در آن زمان به چیزی که می‌خواهد برسد. تمامی مسائل مطروحه در انقلاب سفید چیزهایی بودند که کسی نمی‌توانست با آن‌ها مخالفت کند. منظورم از نظر غربی است. انقلاب سفید با شش اصل مثل سپاه دانش، اصلاحات ارضی، حقوق زنان شروع شد؛ و بعد به یازده یا دوازده اصل رسید. همه را به‌خاطر نمی‌آورم. اما در آن زمان، زبان آزادی‌خواهانه داشت البته در خیلی از جوانب احساس می‌کرد کاری که می‌کند درست است و باید انجام شود. به عبارت دیگر، فکر نمی‌کرد که الزاماً نگاه بدبینانه‌ای به آن داشت. مطمئنم تصور کرد که این کار سرمایه سیاسی را نه تنها در خارج بلکه در داخل ایران برای او فراهم خواهد کرد، اما تصور نمی‌کنم که رویکردی بدبینانه به آن داشت. متأسفانه، فکر می‌کنم که بزرگ‌ترین مشکل، در نحوة اجرای آن بود. از نظر من، کاری که او سعی در انجامش داشت، نیاز به دولتی وفادارتر و شایسته‌تر داشت. به عبارت دیگر، این کار فراتر از بوروکراسی بود. فکر می‌کنم که شاه با این توهم زندگی می‌کرد که وقتی دستوری می‌دهد، کاملاً از آن اطاعت می‌شود و متوجه نبود که چقدر موانع بوروکراتیک و غیره بر سر راه و بین دستور او تا اجرای آن قرار داشتند. آرمان‌های او فراتر از توانایی‌هایش بودند. الان دلیل آن را می‌گویم. نیتش یک چیز بود؛ اما علاقه و هیجانش اجازه نمی‌داد که کل مسیر را بررسی کرده به نقطه نهایی یعنی عامه مردم برسد.

£ در آن زمان در ایران بودید.

n از سال 1962 تا 1964[1341 تا 1343].

£ مثلاً چقدر با دولتی‌ها و روشنفکران و وزرای کابینه ارتباط داشتید؟

n اغلب ارتباطات رسمی من با ساواک بود.

£ مأموریت خاصی در آنجا داشتید یا کلی بود؟

n اولین بار بین سال‌های 1957 تا 1959[1336 تا 1338] آنجا بودم که در بخش تحلیل، فنون تحلیلی و ایجاد بانک‌های اطلاعاتی و چیزهای مهم و غیرمهم به ساواک آموزش می‌دادم.

£ سال‌ها 1962 تا 1964[1341 تا 1343] هم همین بود؟

n بار دوم، تا آن زمان اکثر برنامه‌های آموزشی متوقف شده بودند. ساواک به خوبی قادر به انجام کارهایش بود، بنابراین من برای تبادل اطلاعات در آن زمان به ایران سفر کردم.

£ تبادل اطلاعات.

n بله، به این دلیل که قبلاً مشاور بودم، هنوز هم به‌عنوان مشاور کار می‌کردم، گرچه که رسماً بخشی از وظایفم نبود. نمی‌توانستم از آن اجتناب کنم.

£ زمانی که در ایران بودید، هنوز هم کار خود را به عنوان تحلیلگر در سیا انجام می‌دادید یا کسی دیگر جای شما بود؟

n نه، یک نفر دیگر در آن شعبه این کار را برعهده گرفت.

£ الگوی شکل‌گیری ساواک بر اساس چیزی بود که با کمک سازمان سیا انجام شد یعنی این‌که چند اداره داشت و کار هر کدام چه بود؟

n نه. مشارکت سیا بنا بر درخواست شاه بود.

£ چه سالی بود، آیا بخاطر دارید؟

n اواخر سال 1956 و اوایل سال 1957[1335]. باید بررسی کنید. شاه در سفری به امریکا با رئیس‌جمهور دیدار کرد. فکر می‌کنم که موضوع را با رئیس‌جمهور در میان گذاشت و او هم شاه را در ارتباط با سیا قرار داد. با هم گفت‌وگو کردند و در نهایت به توافق رسیدند که سازمان اطلاعاتی تأسیس کنند. سیا اساساً پیشنهاد تشکیل یک سازمان اطلاعات خارجی داده بود نه داخلی. این بیشتر شبیه نظام ما بود که اف بی آی و پلیس را داریم که وظایفشان متفاوت از اطلاعات است. اما شاه اصرار کرد که امنیت داخلی هم در قالب همین سازمان جای بگیرد.

£ آیا می‌دانید دلیلش چه بود؟

n بله. رقابت زیاد شاه را آزار می‌داد، این‌که مقامات مختلف با اطلاعات جسته و گریخته پیش او می‌رفتند. مقامات نظامی با برخی اطلاعات به او مراجعه می‌کردند. وزرای کابینه با برخی اطلاعات دیگر نزد او می‌آمدند. برخی اطلاعات خوب، بد و برخی هم نامربوط بودند. فکر می‌کنم از این موضوع خسته شد و فکر کرد: باید یک سازمان تأسیس کنیم تا این رقابت از بین برود. وقتی گزارشی به دستم می‌رسد می‌خواهم که شامل بهترین فکرهای ممکن باشد.

£ زمانی که شما به ایران رفتید آیا یک هسته مرکزی وجود داشت؟

n در ساواک؟

£ منظورم این است که فکر اصلی وجود داشت که بعدها ساواک گرد آن شکل گرفته باشد.

n بله. معاونت اطلاعاتی فرمانداری نظامی بختیار به‌علاوة امنیت داخلی و اطلاعات شهربانی. بخش اطلاعات شهربانی اساساً به ساواک منتقل شد.

£ چقدر کار انجام می‌شد؟ آیا کار چشمگیری از سوی این دو واحد در جریان بود؟

n یعنی از نظر عملکردشان؟

£ از نظر صلاحیت و میزان عملکردشان.

n اطلاعات ارتش، رکن 2 و اطلاعات شهربانی بودند. بعد هم معاونت اطلاعاتی بختیار در فرمانداری نظامی بود. همه این واحدها کارهای اطلاعاتی، گردآوری اطلاعات و گزارش‌دهی انجام می‌دادند. برداشت من این بود که این سازمان‌ها اکثراً اطلاعات خامی را بدون هر گونه تحلیل یا ارزیابی برای شاه ارسال می‌کردند. بنابراین، عملکرد ما در اینجا معنی پیدا می‌کرد.

£ شما تنها بودید یا گروهی همراه شما بودند؟

n فکر می‌کنم پنج نفر بودیم.

£ به فارسی آموزش می‌دادید یا انگلیسی؟

n چی؟

£ در آموزش از چه زبانی استفاده می‌کردید؟

n اساساً به من گفته شده بود که به زبان فرانسه آموزش خواهم داد، چون اکثر مقامات نظامی و شهروندان عادی آموزش زبان فرانسه دیده بودند. مشخص شد که همه فرانسه بلد نیستند و من به زبان انگلیسی آموزش می‌دادم و یک مترجم فوق‌العاده هم داشتم که هم‌زمان به فارسی ترجمه می‌کرد. یک مرد سالخورده بی‌نظیر که تسلط خوبی به زبان انگلیسی داشت و بازنشسته شرکت نفت ایران و انگلیس بود. او بسیار محترم بود نه فقط به‌خاطر تسلطش بر زبان انگلیسی، بلکه به‌خاطر شخصیت بی‌نظیرش. او در درک نظام اداری ایران و روندهای آن بسیار کارآمد بود. بعد از تمام آماده‌سازی‌هایی که انجام داده بودم، دست آخر آموزش را به زبان انگلیسی ارایه کردم که به فارسی ترجمه شد. تا جایی که خاطرم هست در اولین کلاسم پانزده نفر شرکت کردند. سه یا چهار نفر کمی انگلیسی بلد بودند. شاید همین تعداد هم فرانسه بلد بودند و چند تایی هم آلمانی و بقیه ...

£ سوابقشان چه بود؟ آیا از بخش‌های مختلف ارتش بودند؟

n بله. در زمانی که این سازمان تأسیس شد، تعداد زیادی از نظامیان منتقل شده بودند. یک دلیل داشت و آن این‌که تنها این افراد بودند که تجربه اطلاعاتی داشتند. اما هم‌زمان، بختیار جوانان و شهروندان تحصیل‌کرده را استخدام می‌کرد. عالیخانی یکی از این افراد بود. باید برای یادآوری اسامی دیگران کمی فکر کنم. غلام‌رضا تاج‌بخش یکی دیگر بود. الان نام‌های همه خاطرم نیست. حافظه‌ام باید به خیلی سال قبل باز گردد. دربارة ارتش، انتخاب بر اساس تجربه و در بخش شهروندان بر اساس تحصیلات بود. عالیخانی و تاج‌بخش دکتری فرانسه داشتند. حتی برخی از نظامیان مثل سرهنگ پاشایی که از نظر تخصصی افسر توپخانه بود نیز تحصیل‌کرده فرانسه بودند. بنابراین در بخش تحلیل، یعنی اداره هفتم، اطلاعات خارجی.

£ فقط با ادارة هفتم کار کردید.

n بله، بخش عمده کار با ادارة هفتم بود.

£ واحدهای آموزشی اعزامی از سوی امریکا با معاونت‌های دیگر کار می‌کردند؟

n یک نفر از گروه ما با افراد ضداطلاعات کار می‌کرد. یک نفر با ادارة دوم، که جمع‌آوری اطلاعات خارجی بود. من با تحلیلگران کار می‌کردم. رئیس گروه و معاونش هم عموماً با مقامات عالی‌رتبه ساواک بر روی مسائلی مانند برنامه‌ریزی لجستیک و مالی کار می‌کردند. در این سطح کار زیادی نبود چون فقط فرایندهای اداری را به ساواک ارایه می‌کردند که افرادش در آژانس‌های دیگر با آن‌ها آشنا شده بودند.

£ آیا افرادی را که آموزش دادید به خاطر دارید؟

n منظورتان چیست؟

£ آیا برخی از افرادی را که در آن سال آموزش دادید به‌خاطر دارید؟

n باید فکر کنم و مطمئن نیستم چند نفر را به‌یاد بیاورم. یعنی شاید نیمی از گروه اول را هرگز نشناختم چون از استان‌های دیگر بودند. برای این دوره آمده بودند و بعد هم به شهرشان برگشتند و هرگز دیگر آن‌ها را ندیدم یا شاید یکی یا دوبار دیدم. البته، سوابق کتبی هم ندارم.

 

ادامه دارد...

 

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش اول

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش دوم

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش سوم

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]- Saturday Evening Post



 
تعداد بازدید: 233


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: