انقلاب اسلامی :: حضور در زندان اوین به خاطر یک سخنرانی

حضور در زندان اوین به خاطر یک سخنرانی

03 مهر 1403

اذان مغرب گذشته بود و در همانجا نماز خواندم. دو، سه ساعت در آنجا ماندم و با من صحبت‌هایی کردند. مسئول و رئیس کلانتری قلهک آدم بد و خبیثی بود و مرا مورد اذیت و آزار قرار داد. سپس از آنجا به کمیته‌ مشترک بردند. بازجویی‌های بیشتری در کمیته‌ مشترک به عمل آوردند و از آنجا نیز به زندان اوین منتقل نمودند. اتاقی که در آن زندانی بودم سه یا چهار نفره بود که آیت‌الله جنتی و آقای محلاتی و آقای فاضل هرندی و آقای شیخ جعفر اصفهانی همان‌جا بودند. آقای صالحی خوانساری نیز در زندان بود منتهی در یک اتاق نبودیم. من مدتی در اینجا زندانی بودم و تحقیقات و بازجویی‌هایم انجام شد. بعضی از دوستان آزاد شدند اما به لحاظ حساسیت این منبرم، مرا آزاد نکردند.

من وقتی به زندان می‌رفتم روحیه‌ شادی داشتم و سعی نمی‌کردم گذشته از زندان رژیم زندان دیگری را در وجودم ایجاد کنم. زیرا حالت افسردگی باعث می‌شد که زندانی‌های دیگر نیز دچار رنج و اندوه شوند.

از جمله کارهای دیگری که من می‌کردم این بود که هر وقت زندانیان از جلوی اتاق ما برای دستشویی رد می‌شدند به زبان عربی از آنها سؤال می‌کردم و از پاسخ‌شان می‌فهمیدم که از خودمان است. دفعه‌ اول که این فرد رد می‌شد برایش مشکل بود، اما دفعه دوم که عبور می‌کرد خودش را آماده می‌کرد که اطلاعاتی را مبادله نماید. این مسئله در آن شرایط زندان خیلی مهم بود.

تا آن زمان من را به زندان اوین نبرده بودند. در واقع این زندان جدیدترین و مدرنترین زندانی بود که در زمان شاه برای سرکوبی مبارزین ساخته شده بود. مرا به زندان انفرادی بردند که آن‌‌جا شرایط خیلی سختی داشت و امکان ارتباط وجود نداشت، جلوی در سلول انفرادی دریچه‌ کوچکی وجود داشت که مأمور از پشت آن زندانیان را نگاه می‌کرد.

در این زندان چندین‌بار از من بازجویی کردند و درباره‌ی انگیزه‌های این سخنرانی و این که چهار میزبانم چه کسانی بوده‌اند، مطالبی پرسیدند؟ من هم در پاسخ گفتم مجلسی برای شهیدی برگزار شده و از من دعوت کردند که در این مجلس شرکت کنم. از آقای ملکی برای جامعه روحانیت مبارز که برگزارکننده این مجلس بودند صحبتی نکردم، سپس در مورد متن سخنرانی گفتم من مطالبی در رابطه با جهاد در راه اسلام و آیات و روایات و احادیث، بیان داشتم.

آنها دنبال این بودند که باکی و چه کسانی ارتباط دارم و چه فعالیت‌هایی می‌کنم و از این طریق می‌خواستند اطلاعاتی به دست آورند. ولی من هیچ‌گونه صحبتی نکردم و پرونده را به همین شکل تکمیل کردند و به دادگاه نظامی ارتش آن زمان فرستادند. مرا دوبار برای محاکمه بردند، یک‌بار برای بازپرسی که ارتش پرونده مرا دید و از من سؤالاتی کرد تا پرونده تکمیل شود و یکبار هم به دادگاه بردند. دادگاه‌های آن زمان فرمایشی بود و صرفاً به مطالبی اکتفا می‌کردند که ساواک گزارش می‌کرد؛ آنها هم رأی می‌دادند. لذا من را به دو سال زندان محکوم کردند. درحالی که چیزی جز سخنرانی از من نداشتن. پس از سلول انفرادی به بند عمومی منتقل شدم. طبقه‌ فوقانی بند عمومی علما و روحانیون بودند و من را به آنجا انتقال دادند که در آنجا 40 یا 50 نفر طلبه و روحانی از جمله آیت‌الله طالقانی، آقای منتظری و آقای هاشمی رفسنجانی و مرحوم آقای لاهوتی و آقای مطلّبی[1] و آقای دعاگو[2] و عده‌ی زیادی از آقایان شناخته شده‌ اهل عمل مانند آقای جوادی قمی بودند[3] در زندان کار قرآن را آیت‌الله هاشمی رفسنجانی انجام می‌داد که من با ایشان همکاری داشتم. آقای منتظری نیز بحث‌های فقهی داشتند که من نیز شرکت داشتم و همچنین نماز جماعت به امامت آقای طالقانی و گاهی هم آقای منتظری برگزار می‌شد. من تا آزادی‌ام از زندان در همین بند بودم. البته قبل از این که من به قسمت علما و روحانیون وارد شوم، در بخشی بودم که زندانیان مختلفی از مذهبی و غیرمذهبی در آنجا بودند.

 

تدوین: عباس پناهی، خاطرات حجت‌الاسلام موحدی ساوجی(ره)، چ 2، 1381، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 216 ـ 218.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. آقای مطلبی اکنون [1376] امام جماعت مسجد ابوذر هستند.

[2]. آقای دعاگو، امام جمعه لواسانات و در شورای نظارت صدا و سیما بودند.

[3]. ایشان در مؤسسه آثار امام و در حرم امام هستند.



 
تعداد بازدید: 119


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: