02 دی 1403
احمد ساجدی
محمدرضا مهدوی کنی، فرزند اسدالله کنی در 14 مرداد ۱۳۱۰، در روستای کن واقع در شمال غرب تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد.[1]
او در 1317 آموزش ابتدایی خود را در دبستان «بهمن» کن سپری کرد. سپس به تشویق پدر به فراگیری علوم حوزوی روی آورد.[2] در ۱۳۲۴ و در چهارده سالگی به لباس روحانیت ملبس شد.[3] در همین سال وارد مدرسه لرزاده تهران شد و سه سال در این مدرسه نزد «علیاکبر برهان» ادبیات عرب خواند.[4] در ۱۳۲۷ به قم رفت و نخست در مدرسه فیضیه و سپس در مدرسه حجتیه ساکن شد و به ادامه تحصیل پرداخت. سطوح متوسطه را نزد نعمتالله صالحی نجفآبادی و سیدرضا صدر، سطوح عالی را نزد سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی و علیاکبر مشکینی، فلسفه را نزد سیدمحمدحسین طباطبایی و شرح تجرید را نزد مرتضی مطهری فراگرفت.[5] سپس در درس خارج فقه سیدحسین بروجردی شرکت کرد و 9 سال نیز در درس خارج فقه و اصول امام خمینی حضور یافت.[6]
مهدوی کنی در قم با اعضای فدائیان اسلام آشنا شد و در کنار تحصیل به مسائل سیاسی روی آورد و به فعالیتهای تبلیغی پرداخت. مبارزات سیاسی او از آغازِ سال ۱۳۲۸ با برگزاری یک مجلس عزاداری در ایام فاطمیه(س) در اردستان اصفهان که تحت نفوذ بهائیها بود، آغاز شد.[7] پس از این مجلس، مأموران ژاندارمری به تحریک بهائیها، سیدجلال حسینی و مهدوی کنی را به اتهام اهانت به محمدرضا پهلوی دستگیر کردند و در حضور مردم، آنان را مورد ضرب و جرح قرار دادند.[8] این رفتار باعث اعتراض آیتالله بروجردی در قم شد.[9] مهدوی کنی در 1329 همراه برخی علما با انتقال جنازه رضاخان پهلوی از مصر به ایران برای دفن در حرم حضرت معصومه(س) به مخالفت پرداخت.[10]
از دیگر برنامههای مهدوی کنی، فعالیت در مجامع علمی و سیاسی با حضور برخی دوستانش مانند مرتضی مطهری، سیدمحمد حسینی بهشتی و سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی بود. در این جلسات مباحثی مانند اقتصاد اسلامی و حکومت اسلامی مطرح میشد که در نهایت منجر به تأسیس هستههایی مثل جامعه روحانیت مبارز تهران و تهیه اساسنامه مبارزاتی و دینی برای آن شد.[11] در این رابطه وی به اتفاق چند تن از طلاب دیگر به تشکیل «مجمع سیاسی طلاب» در قم اقدام کرد تا علاوه بر ایجاد تحول در آموزش علوم دینی در حوزههای علمیه و تجدید نظر در محتوای دروس، به مبارزه با تفکرات کمونیستی و ماتریالیستی بپردازد.[12]
مهدوی کنی در جنبش ملی شدن نفت در کنار آیتالله کاشانی حضور داشت.[13] اما در بخش عمده سالهای دهه 1330 در قم به تحصیل و تدریس مشغول بود. او در ۱۳۴۰ به تهران بازگشت و به تدریس در مدرسه مروی پرداخت.[14] در اوایل ۱۳۴۲ از طرف هیئت امنای مسجد جلیلی به امامت جماعت آن انتخاب شد[15] و در اول آذر ۱۳۴۱ همراه با امام خمینی و علمای تهران، به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که قید اسلامیت را حذف کرده بود، اعتراض کرد.[16] ساواک در چندین گزارش از مهدوی کنی به عنوان «روحانی مخالف دولت و طرفدار خمینی» نام برده است.[17]
مهدوی کنی پس از قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ از مسجد جلیلی به عنوان پایگاه تبلیغی و سیاسی، استفاده کرد.[18] وی در این مسجد به معرفی شخصیت امام خمینی به عنوان مرجع تقلید اعلم پرداخت.[19] این امر، سبب حساسشدن حکومت پهلوی نسبت به وی و اقداماتش شد؛ از اینرو در نامبردن از امام خمینی گاه از القاب و اسامی مستعار استفاده میکرد.[20] در این مسجد جلسات متعدد سیاسی و مذهبی برگزار میشد و از روحانیون انقلابی و مبارز برای سخنرانی دعوت به عمل میآمد.[21] پخش اعلامیههای امام خمینی از جمله اقدامات مسجد بود که زیر نظر مهدوی کنی انجام میشد.[22]
مهدوی کنی یکی از نمایندگان امام خمینی در جمعآوری وجوه شرعی در تهران بود.[23] وی از آبان ۱۳۴۸ به همراه محمدمهدی موحدی کرمانی، فضلالله مهدیزاده (محلاتی)، حسن لاهوتی، حیدرعلی جلالی خمینی، محمدجواد باهنر و اکبر هاشمی رفسنجانی با برگزاری جلسات هفتگی به بررسی چگونگی فعالیتهای سیاسی و تبلیغی میپرداختند و در آنها موضوعاتی چون ضرورت آزادی زندانیان سیاسی، بازگشت امام خمینی به کشور، و ضرورت اعزام مبلغ به روستاها جهت روشنگری را مورد بحث و تبادل نظر قرار میدادند.[24] به دلیل فعالیتهای مذکور در سال 1348 او نیز مانند تعدادی دیگر از علما و روحانیون، ممنوعالمنبر شد.[25]
مهدوی کنی در شب ۲۳ رمضان ۱۳۵۳ش. برای بازگشت امام خمینی به کشور دعا کرد و مأموران حکومت پهلوی وی را پس از سخنرانی به کلانتری احضار و سپس به شهر بوکان از توابع آذربایجان غربی تبعید کردند.[26] پس از دو ماه، وی به اتهام «همکاری با سازمان مجاهدین خلق و اخلال در نظم عمومی» به تهران منتقل شد و به چهار سال حبس محکوم گردید.[27] وی پس از دو ماه حبس انفرادی و شکنجه، به بند یک زندان اوین انتقال یافت. او در زندان به تدریس اسفار پرداخت.[28] پس از ارتداد سازمان مجاهدین خلق و اتحاد آنان با فدائیان خلق در سال ۱۳۵۴، مهدوی کنی همراه با جمع دیگری از علما در زندان طی فتوایی بدون امضا، نجاست مارکسیستها و لزوم جدایی مسلمانان از آنان را اعلام کردند.[29] مجاهدین خلق بهشدت با این فتوا مخالفت کرده و آن را صدای ساواک دانستند که از سوی روحانیون اعلام شده است؛ اما مواضع سازمان در میان مردم به ضرر آنان تمام شد.[30]
مهدوی کنی، پس از تحمل دو سال حبس در زندان اوین، در آبان ۱۳۵۶ آزاد شد[31] و فعالیتهای سیاسی خود را از سر گرفت. او پس از اهانت روزنامه اطلاعات به امام خمینی در 17 دی 1356 همراه برخی روحانیون دیگر از جمله مرتضی مطهری، محمد امامی کاشانی، مجتبی تهرانی و سیدهادی خسروشاهی با انتشار اعلامیهای در بیستم همان ماه به این روزنامه و به حکومت پهلوی اعتراض کردند.[32]
پس از حصر بیت امام خمینی در نجف توسط رژیم بغداد در مهر 1357، مهدوی کنی همراه جمع دیگری از علما از جمله سیدمحمد حسینی بهشتی، محیالدین انواری و سیدمهدی امامجمارانی، به این اقدام بعثیها اعتراض کردند.[33] آنان همچنین موضوع اخراج امام خمینی از نجف را دسیسه مشترک دو رژیم بعثی و پهلوی دانستند.[34] مهدوی کنی در جریان انقلاب اسلامی در سازماندهی مردم فعال بود. از اینرو مأموران امنیتی در 18 دی 1357 به خانه وی هجوم بردند و او را دستگیر کرده، به کمیته مشترک ضد خرابکاری تحویل دادند، اما روز بعد آزاد شد.[35] وی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، با تأیید امام خمینی، به عضویت شورای انقلاب انتخاب شد و به نمایندگی آن شورا بر فعالیتهای کمیته استقبال از امام خمینی نظارت کرد.[36]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل دولت موقت، وی همراه محمدجواد باهنر به نمایندگی از اعضای شورای انقلاب، به عنوان ناظر، در جلسات دولت موقت شرکت میکردند.[37]
با اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی با دبیرکلی حسینی بهشتی، مهدوی کنی با این بیان که روح حزبیبودن ندارد، وارد حزب نشد.[38]
پس از تشکیل کمیته انقلاب اسلامی و بهمنظور جلوگیری از فعالیتهای گروههای مختلف و ساماندهی امور انتظامی کشور، مهدوی کنی به پیشنهاد مرتضی مطهری، با حکم امام خمینی به فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی منصوب شد.[39] وی روز 5 اردیبهشت 1358 اعلام کرد کمیتهها در کلانتریها ادغام خواهند شد. مهدوی کنی هدف از این تصمیم را رفع نابسامانیها و پایان دادن به تداخل مسئولیتها و ایجاد یکپارچگی در انجام وظایف اعلام کرد.[40]
پس از استعفای اکبر هاشمی رفسنجانی از سرپرستی وزارت کشور در بهمن ۱۳۵۸، مهدوی کنی نخست به سرپرستی این وزارتخانه و سپس از سوی شورای انقلاب به عنوان وزیر کشور انتخاب شد و نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی را برگزار کرد.[41] از آنجاکه وی فرمانده کمیته انقلاب و سرپرست وزارت کشور بود حفظ امنیت سفارتخانهها ازجمله سفارت آمریکا به عهده او بود. از اینرو پس از تسخیر لانه جاسوسی، وی ابتدا نسبت به این اقدام اظهار نارضایتی کرد.[42]
مهدوی کنی که در اول اسفند 1358 از سوی امام خمینی به عضویت فقهای شورای نگهبان درآمده بود،[43] پس از انتخاب محمدعلی رجایی به نخستوزیری، دوباره وزیر کشور شد[44] و طی نامهای به امام خمینی جمع این دو مسئولیت را غیرممکن دانست. امام در 8 شهریور 1359 طی جوابیهای حضور وی در شورای نگهبان را بهتر از وزارت کشور دانست، مگر اینکه برای وزارت کشور فرد واجد شرایط پیدا نشود.[45]
روز 12 مرداد 1359 «شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی» با مشارکت جمعی از ارگانهای ذیربط و با تأیید امام خمینی تأسیس شد. مهدوی کنی، از جمله اعضای هیئت مؤسس این شورا بود.[46]
وی پس از پایان دوره مسئولیت خود در وزارت کشور، بار دیگر در ۲۱ اسفند 1360 با حکم امام به عضویت فقهای شورای نگهبان درآمد.[47]
مهدوی کنی در ماجرای اختلاف میان بنیصدر و آقایان بهشتی، هاشمی رفسنجانی و رجایی، با حکم امام خمینی در ۱۲ فروردین۱۳۶۰، نماینده ایشان در هیئت حکمیت شد تا دیدگاههای طرفین را بشنود و از بروز اختلاف در کشور جلوگیری کند.[48]
در ۲۱ اردیبهشت 1360 امام خمینی با درخواست وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی، درباره استفاده از سهم امام(ع) برای رفع مشکلات مجروحان و معلولان با نظارت مهدوی کنی و نیز عضویت ایشان در شورای بهزیستی موافقت کرد.[49]
مهدوی کنی، در دولت محمدجواد باهنر نیز وزیر کشور شد. امام خمینی در 31 مرداد 1360 در جمع اعضای هیئت دولت با نامبردن از مهدوی کنی، تصریح کرد: «وی کسی است که ایشان از گذشته به وی ارادت داشته، الان هم دارد و بعدها هم خواهد داشت»، و از وی خواست با شرایط پیشآمده پس از پیروزی انقلاب اسلامی هر چه بیشتر به ملت خدمت کند.[50]
پس از شهادت رئیسجمهور، رجایی و نخستوزیر، باهنر در 8 شهریور ۱۳۶۰، روز دهم همان ماه شورای موقت ریاست جمهوری (که متعاقب به شهادت رسیدن آقایان رجایی و باهنر بر اساس اصل ۱۳۳ قانون اساسی و با عضویت روسای قوای مقننه و قضائیه شکل گرفت) طی حکمی مهدوی کنی را به عنوان نخستوزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد. وی توانست از مجموع ۱۹۶ رأی ماخوذه، با ۱۷۸ رأی موافق، 10 رأی مخالف و 8 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد بگیرد.[51] اما پس از انتخاب آیتالله سیدعلی خامنهای به ریاستجمهوری در مهر ۱۳۶۰، از مقام نخستوزیری استعفا کرد.[52] وی در آبان ۱۳۶۰ دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران شد.[53]
روز 13 دی 1361 دانشگاه امام صادق(ع) طی مراسمی در تهران گشایش یافت. مهدوی کنی، عضو هیئت امنای دانشگاه امام صادق بود و به انتخاب همین هیئت، به عنوان اولین رئیس این دانشگاه انتخاب شد و تا پایان عمر این سمت را بر عهده داشت.[54]
روز 2 دی 1360 مهدوی کنی با حکم امام خمینی به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شد.[55] در ۱۹ آذر 1363 نیز این مسئولیت از سوی امام تمدید شد.[56] در پی بروز اختلاف میان وی با علیاکبر ناطق نوری وزیر کشور در چگونگی اداره کمیته انقلاب، مهدوی کنی از سرپرستی کمیته در ۱۷ مرداد ۱۳۶۱ استعفا کرد.[57] امام خمینی از این استعفا ابراز تأسف کرد و او را فردی کوشا و در خدمت اسلام شمرد.[58]
امام خمینی در ۱۴ مهر ۱۳۶۲ برای تشکیل ستاد کمکرسانی به مردم مناطق بمبارانشده کشور، به وی مأموریت داد.[59] امام همچنین در ۲۶ شهریور ۱۳۶۳، تولیت و تصدی موقوفات مدرسه مروی تهران را به مهدوی کنی واگذار کرد.[60]
مهدوی کنی از روزهای پایانی سال ۱۳۶۱ تا مرداد ۱۳۶۴، امام جمعه موقت تهران بود. او در این مدت 9 بار نماز جمعه را اقامه کرد. همچنین در ۱۳۷۷ که امامان جمعه موقت تهران به دلیل نامزدی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری و قانون انتخابات مجلس خبرگان نمیتوانستند، نماز جمعه را اقامه کنند. سه هفته نماز جمعه تهران را اقامه کرد.[61]
مهدوی کنی در آذر ۱۳۶۶ در مراسم تحویل وصیتنامه سیاسیالهی امام خمینی برای نگهداری در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی حضور داشت و پس از آن، به همراه مهدی کروبی، حسن صانعی و محمدرضا توسلی طی مأموریتی، نسخهای از وصیتنامه ایشان را به آستان قدس رضوی تحویل دادند.[62] امام خمینی در ۲۰ دی ۱۳۶۶، انتخاب و تعیین متولی مسجد سیدالشهدا(ع) تهران را به مهدوی کنی واگذار کرد.[63]
امام همچنین در 21 شهریور 1367 به مهدوی کنی اجازه در امور حسبیه و شرعیه داد[64] و در 30 بهمن همان سال درباره رفع مشکلات مالی سازمان تبلیغات اسلامی، برای مصرف سهم امام به وی اجازه داد و مسئولیت اداره آن را به احمد جنتی سپرد.[65] در 4 اردیبهشت 1368 نیز وی در شمار بیست نفری بود که امام خمینی آنان را برای بازنگری قانون اساسی تعیین کرد.[66]
آیتالله مهدوی کنی در سال 1388 ریاست مجلس خبرگان رهبری را عهدهدار شد. این انتخاب مورد رضایت آیتالله خامنهای نیز واقع شد. وی بعد از این اتفاق گفت: «آیتالله مهدوی کنی از ابتدای انقلاب تا امروز در همه عرصهها، از جمله روحانیت، سیاست، مسائل جاری کشور، حوزه و دانشگاه و دیگر عرصهها، شخصیت برجسته و بارزی بودهاند.»[67]
مهمترین مناصب سیاسی و اجرایی محمدرضا مهدوی کنی طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شرح زیر بوده است:
ـ عضویت در شورای انقلاب از طرف حضرت امام خمینی.
ـ عضویت در کمیته استقبال از حضرت امام خمینی
ـ سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی به پیشنهاد مرتضی مطهری و دستور امام خمینی
ـ عضو فقهای شورای نگهبان
ـ نمایندگی امام خمینی در هیأت حل اختلاف مسئولان نظام جمهوری اسلامی
ـ وزارت کشور در کابینه محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر
ـ نخستوزیری پس از شهادت رجایی و باهنر (از ۱۱ شهریور تا ۷ آبان ۱۳۶۰)
ـ عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی به حکم امام خمینی
ـ عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی به حکم امام خمینی و آیتالله خامنهای
ـ مسئولیت ستاد کمکرسانی به مردم مناطق بمباران شده
ـ عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی
ـ ریاست مرکز رسیدگی به امور مساجد
ـ عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام
ـ تولیت حوزه علمیه مروی به همراه موقوفات وابسته با حکم امام خمینی
ـ مؤسس دبیر کل جامعه روحانیت مبارز تهران
ـ ریاست دانشگاه امام صادق(ع)
ـ عضویت در مجلس خبرگان رهبری و عهدهداری ریاست آن
رحلت
مهدوی کنی در ۱۴ خرداد 1393 پس از شرکت در مراسم ارتحال امام خمینی، بر اثر ایست قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران تحت مراقبتهای ویژه پزشکی قرار گرفت[68] و سرانجام پس از چند ماه که در حالت کما به سر میبرد، در ۲۹ مهر همان سال در ۸۳ سالگی درگذشت.[69]
آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در پی این ضایعه طی پیامی با اشاره به ویژگیهای شخصیتی آیتالله مهدوی کنی اظهار داشت:
«.... در همه عرصههای مهم کشور در دوران انقلاب شجاعانه و با صراحت تمام نقشآفرینی کرد. از عضویت در شورای انقلاب و سپس تشکیل کمیتههای انقلاب در آغاز تأسیس نظام اسلامی تا تصدی وزارت کشور و سپس قبول نخستوزیری در یکی از سختترین دورانهای جمهوری اسلامی، و تا ورود به عرصه تولید علم و تربیت جوانان صالح و تأسیس دانشگاه امام صادق(ع) و امامت جمعه تهران و سرانجام ریاست مجلس خبرگان، همهجا و همهوقت در موضع یک عالم دینی و یک سیاستمدار صادق و یک انقلابی صریح ظاهر شد و هرگز ملاحظات شخصی و انگیزههای جناحی را به حیطه فعالیتهای گسترده و اثرگذار خود راه نداد....»[70]
پیکر آیتالله مهدوی کنی در حرم عبدالعظیم(ع) در شهر ری به خاک سپرده شد.[71]
مهدوی کنی تألیفاتی نیز دارد؛ ازجمله: تقریرات درسهای خارج فقه سیدحسین بروجردی، تقریرات اصول و فقه امام خمینی، نقطههای آغاز در اخلاق عملی، اصول و مبانی اقتصاد اسلامی در قرآن، بیست گفتار، شرح دعای افتتاح[72]
پینوشت:
[1]. مهدوی کنی، محمدرضا، خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجه سروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 2، ۱۳۸۷، ص ۲۵.
[2]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۵۳.
[3]. «شرحی از زندگینامه آیتالله محمدرضا مهدوی کنی»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد خبر: ۸۱۲۴.
[4]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۵۹.
[5]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۶۶.
[6]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۶۶ - ۱۰۰.
[7]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۸۰.
[8]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۸۰ – ۸۱.
[9]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۸۱.
[10]. مهدوی کنی، محمدرضا، یاران امام به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چ 1، ۱۳۸۵، مقدمه، ص 10 ـ 11؛ مهدوی کنی، حوزه، ص ۲۹.
[11]. «زندگینامه مختصر آیتالله محمدرضا مهدوی کنی»، وبگاه دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله مهدوی کنی، تاریخ درج مطلب: ۱۴ تیر ۱۳۹۸ش، تاریخ بازدید: ۳۱ مرداد ۱۴۰۲.
[12]. «شرحی از زندگینامه آیتالله محمدرضا مهدوی کنی»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد خبر: ۸۱۲۴، تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۴۰۱.
[13]. مجله «گذرستان»، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مقاله: «سیری در زندگینامه یار انقلاب و یاور امام آیتالله محمدرضا مهدوی کنی».
[14]. مهدوی کنی، محمدرضا، مصاحبه، مجله حوزه، 1375، ش ۷۳ – ۷۴، ص ۳۲.
[15]. مهدوی کنی، خاطرات، ۷۵؛ مهدوی کنی، یاران امام، مقدمه، 10.
[16]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چ 1، ۱۳۷۴، ج 3، ص 52 - 55.
[17]. مهدوی کنی، یاران امام، ص ۳۸۶.
[18]. مهدوی کنی، حوزه، ص ۳۰ – ۳۲.
[19]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۱۰۹ – ۱۱۰.
[20]. مهدوی کنی، محمدرضا، مصاحبه، مجله شاهد یاران، ش ۳۹، ۱۳۸۷، ص ۱۶.
[21]. قدسیزاد، پروین، تاریخ شفاهی مسجد جلیلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ۱۳۸۳، ص ۴۴، ۴۶ و ۶۲.
[22]. قدسیزاد، همان، ص ۶۳ – ۶۴.
[23]. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، سیر مبارزات امامخمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چ 1، ۱۳۸۶، ج 9، ص ۷۱؛ ج 10، ص ۱۸۳.
[24]. مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، ج 10، ص ۱۵۰؛ ج 11، ص ۳۴۰.
[25]. «شرحی از زندگینامه آیتالله محمدرضا مهدوی کنی»، همان.
[26]. مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، ج 10، ص ۱۵۰؛ ج 10، ص ۳۴۰؛ مهدوی کنی، یاران امام، ص ۳۴۸.
[27]. مهدوی کنی، خاطرات، ۱۵۵ – ۱۵۴ و ۱۶۵؛ مهدوی کنی، شاهد یاران، ص ۱۶.
[28]. مهدوی کنی، شاهد یاران، ص ۱۷ – ۱۸.
[29]. بادامچیان، اسدالله، خاطرات منتظری و نقد آن، تهران، اندیشه ناب، چ 1، ۱۳۸۵، ص ۴۳۰ – ۴۳۱.
[30]. بادامچیان، خاطرات منتظری و نقد آن، ص ۴۳۲ – ۴۳۳.
[31]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۱۶۵.
[32]. مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص ۲۳۶ – ۲۳۷؛ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، ج 6، ص 188 - 189.
[33]. مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص ۳۸۷ – ۳۸۸.
[34]. مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص ۳۹۶ – ۳۹۷.
[35]. مهدوی کنی، یاران امام، ص ۴۲۴ – ۴۲۶.
[36]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۱۸۳ و ۱۸۹ – ۱۹۰.
[37]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۲۱۱ – ۲۱۲.
[38]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۱۸۷.
[39]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۲۲۴ – ۲۲۸.
[40]. روزنامه اطلاعات، 6 اردیبهشت 1358، ش 15840، ص 2.
[41]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۲۷۶ –۲۸۴ و ۳۴۲.
[42]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۲۱۵ – ۲۱۹.
[43]. مهرپور، حسین، مجموعه نظریات شورای نگهبان، (دوره اول از تیر ماه ۱۳۵۹ تا تیرماه ۱۳۶۵)، تهران، کیهان، چ 1، ۱۳۷۱، ج 1، ص 23.
[44]. روزنامه جمهوری اسلامی، 10 شهریور 1359، ش 362، ص 10.
[45]. صحیفه امام، ج 13، ص 170.
[46]. فرهنگ نهادهای انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 230 - 231.
[47]. صحیفه امام، ج 16، ص ۱۰۱.
[48]. صحیفه امام، ج 14، ص ۲۴۸ – ۲۴۹.
[49]. صحیفه امام، ج 14، ص ۳۳۴.
[50]. صحیفه امام، ج 15، ص ۱۲۴.
[51]. روزنامه اطلاعات، ۹ شهریور ۱۳۶۰، ش 16514، ص ۲؛ همان، ۱۱ شهریور ۱۳۶۰، ش 16516، ص 3.
[52]. روزنامه اطلاعات، 26 مهر 1360، ش 16553، ص 2.
[53]. سلیمیبنی، صادق و آیت مظفری، جامعه روحانیت مبارز، قم، زمزم هدایت، چ 1، ۱۳۸۸، ص ۲۸۶.
[54]. روزنامه جمهوری اسلامی، 14 دی 1361، ش 1042، ص 1 - 9؛ روزنامه کیهان، 14 دی 1361، ش 11764، ص 1 - 2.
[55]. صحیفه امام، ج 15، ص 444.
[56]. صحیفه امام، ج 19، ص ۱۱۱.
[57]. مهدوی کنی، خاطرات، ۲۷۰ – ۲۷۱؛ ناطق نوری، علیاکبر، خاطرات حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ۱۳۸۴، ج 2، ص ۲۷ - ۲۸.
[58]. صحیفه امام، ج 16، ص ۴۰۸.
[59]. صحیفه امام، ج 18، ص ۱۸۰.
[60]. صحیفه امام، ج 19، ص ۷۱.
[61]. محمدمهدی اسلامی، گزارشی از ۳۲ سال اقامه نماز جمعه تهران؛ کدام خطیب جمعه محبوبتر است؟، پایگاه خبری تحلیل بصیرت.
[62]. صحیفه امام، ج 21، ص ۳۹۲.
[63]. صحیفه امام، ج 20، ص ۴۵۴.
[64]. صحیفه امام، ج 21، ص ۱۳۲.
[65]. صحیفه امام، ج 21، ص ۲۷۰.
[66]. صحیفه امام، ج 21، ص ۳۶۴.
[67]. مجله «گذرستان»، همانم، مقاله: «نگاهی به نقش تاریخی آیتالله مهدوی کنی در انقلاب اسلامی».
[68]. خبرگزاری جمهوری اسلامی، 14 خرداد 1393.
[69]. روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 30 مهر 1393، ش 26001، ص 1 - 2.
[70]. روزنامه اطلاعات، همان روز، همان ص.
[71]. روزنامه اطلاعات، شنبه 3 آبان 1393، ش 26003، ص 1 - 2.
[72]. مهدوی کنی، خاطرات، ص ۷۵.
تعداد بازدید: 44