17 مهر 1403
به نام خدا
بنیاد مطالعات ایران
برنامه تاریخ شفاهی
چارلز ناس
مصاحبهشونده: چارلز ناس
مصاحبهگر: ویلیام بِر
واشنگتن دی.سی.: 13 می [23 اردیبهشت]، 31 می [10 خرداد]، 26 ژوئیه 1988 [4 مرداد 1367]، 16 اوت 1988 [25 مرداد 1367]
مترجم: ناتالی حقوردیان، پاییز 1400
قسمت پنجم
مصاحبهشونده: چارلز ناس جلسه اول
مصاحبهگر: ویلیام بِر بتزدا، مریلند
13 می 1988 [23 اردیبهشت 1367]
□ مصاحبه ذیل با چارلز ناس را ویلیام بِر در بتزدا، مریلند در تاریخ [23 اردیبهشت 1367] انجام داد. این مصاحبه بخشی از پروژهای مشترک بین دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و بنیاد مطالعات ایران است.
□ در مورد کمکهایتان به نمایندگان شرکتهای سازنده تسلیحات و سایر شرکتهای فعال در ایران صحبت کردید. آیا شرکتهایی که اغلب در ایران فعال بوده یا به بازار ایران علاقهمند بودند، شرکتهای بزرگی بودند؟
n بعد از سالهای 1975-1974 [1354 ـ 1353] هر امریکایی که فکر میکرد طرحی برای فروش دارد، به ایران میرفت. یادم هست سفیر مایر به سفر رفته بود – یادم نیست برای چهکاری- و مجبور شده بود یک شب را روی میز بیلیارد یک هتل بخوابد. هتل حتی یک اتاق خالی هم نداشت. انگلیسیها، امریکاییها، فرانسویها، هر کسی که فکر میکرد فکری دارد به آنجا میرفت. آدمهای عجیب و غریبی به دفتر من میآمدند تا اطلاعاتی دربارة ایران بگیرند و میرفتند و سعی میکردند که شاه یا بخشهایی از دولت را متقاعد کنند که مشاوران خبرهای در حوزهای خاص هستند. افراد بدنام زیادی، به ایران رفتند و سعی کردند موقعیتی برای خودشان دست و پا کنند. من تا حدی که میتوانستم سعی کردم این افراد را منصرف کنم؛ اما موقعیت من طوری نبود که بتوانم به آنها بگویم که به ایران نروند. میگفتم اگر جای شما بودم، پولم را کنار میگذاشتم و نمیرفتم.
اما بیشتر شرکتها کارشان را انجام میدادند. مثلاً، جنرال الکتریک، از خیلی قبل در ایران بود. با بیل لِفِلت[1] صحبت کردید. AT&T قرارداد بست تا سیستم ارتباطاتی را در سطح گسترده ایجاد کند. شرکتهای خودروسازی ایالات متحده نیز به بازار ایران علاقه داشتند. شرکتهای تولید کننده تایر و لاستیک هم آنجا حضور داشتند. اما کار خودشان را عموماً خودشان پیش میبردند. اساساً به تقسیم بازار ایران علاقه داشتند. برخی شرکتها فکر میکردند که شاید در آینده دور، زمانی که مهارت سازندگی ایرانیها و کیفیت محصولات آنها بهبود یابد، شاید امکان صادرات منطقهای هم برای آنها فراهم شود. اما فکر میکنم که بازار داخلی ایران بود.
□ با توجه به یادداشت میچاد، میز ایران و همچنین سفارت در کمک به تجار امریکایی تلاش زیادی کرد که شما هم گفتید. آیا کمک شما اغلب در جهت ارائه اطلاعاتی مربوط به بازار ایران بود؟
n بله. بازار و توصیههای کلی بود. مشاور امور اقتصادی و وابسته بازرگانی در یک روز عادی با پنج یا شش تاجر تازه وارد یا کسانی که از قبل به آنجا آمده بودند ملاقات میکردند؛ کسانی که میآمدند تا از پیشرفت کارشان گزارش دهند. بیشتر توصیههایی که به آنها ارائه میشد در قالب بازار از چشمانداز ما بود؛ اما دربارة نحوه عملکرد بخش تجاری ایران و شرایط سیاسی هم آنها را راهنمایی میکردیم.
یک ایرگرام خیلی خوب هست که فکر میکنم سال 1973، 1974 [1352، 1353]درباره فساد در ایران منتشر شد. اخیراً در اختیار یک نفر قرار گرفت. نمیتوانم نام این فرد را فاش کنم.
□ لفلت نبود که روی آن کار کرد؟
n بله.
□ بله آن را دیدهام. در اسناد توقیف شده سفارت هم بود.
n این چیزی بود که کم کم ما را نگران کرد. اگر این سند را دیده باشید پس میدانید که دغدغههای ما چه چیزهایی بود. البته، این سند باعث اقدامات سویی شد که برای من بهعنوان مدیر میز ایران دردسر درست کرد. مثلاً، قرارداد گرومن[2] با ایران- نمیتوان گفت پنج درصد، بیشتر از این بود- باعث اختلافات جدی در روابط شد. اغلب اختلافات بین گرومن و ارتشبد طوفانیان، ایرانی حاضر در آن سازمان خاص بود، اما من دخالت جدی در آن داشتم، چون تمامی افراد گرومن اطلاعات را در اختیار من گذاشته و با من صحبت میکردند و من هم میخواستم کمک کنم. کار زیادی از دستمان بر نمیآمد.
مشکلات مشابهی هم با لاکهید[3] داشتیم. هزینههایی که برخی سهواً و برخی عمداً پیش میآمدند. بنابراین، توجه ما در مسئله فساد، یا سوء استفاده از افراد واسطه، تا روز آخر هم یک مشکل بود یعنی زمانی که افراد راس پرو[4] با اتهامات گوناگون دستگیر شدند و من معتقدم که این اتهامات صحت نداشتند.
بنابراین، این معضل همیشگی برای سفارت و تا حدی هم برای من بود، البته وقتی به آنجا رفتم، مسئله راس پرو در ماههای دسامبر و ژانویه [آذر و دی 1355] دردسر اساسی شده بود.
□ این چیزی است که باید قبلاً به آن اشاره میکردم اما تقریباً در همان زمان، قرارداد پانزده میلیاردی امضاء شده اعلام شد، شاه موافقت کرد نفت بیشتری در اختیار اسرائیل قرار دهد تا بهعنوان بخشی از قرارداد اعراب-اسرائیل که کیسینجر در آن زمان سعی داشت به نتیجه برساند، اسرائیلیها را ترغیب به خروج از شبه جزیره سینا کند. آیا شما در مذاکرات مربوط به این موضوع مشارکت داشتید؟
n خیر. در قرارداد عقبنشیی از سینا ما توافق کردیم که بهعنوان آخرین گزینه وارد عمل شویم، اگر نفت قطع شد، نفت را تأمین میکردیم یا به اسرائیل کمک میکردیم تا منبع دیگری پیدا کند. میدانستم که توافق ایران را برای تداوم تأمین نفت داریم. شخصاً هیچ نقشی نداشتم. وزیر شخصاً در این مذاکرات دخیل بود.
□ آیا اطلاع دارید که شاه نیاز به تشویق و ترغیب داشت تا با این موضوع توافق کند؟
n تصور نمیکنم. این از نظر شاه گامی بسیار طبیعی بود، یعنی، در این زمان بسیار به توسعه روابط با سادات علاقه داشت و مسلماً از سیاست عقبنشینی از سینا حمایت میکرد و اگر میتوانست کمک کند، این را در جهت منافع ایران میدید. نیازی به مشوق نبود. اگر به نکتهای برگردیم که قبلاً گفتم، جهانبینی او تقریباً مشابه جهانبینی ما بود.
□ فکر میکنم شاه در ماه می 1975[اردیبهشت 1354] برای اولین بار در زمان مدیریت شما بر میز ایران به واشنگتن سفر کرد و با رئیسجمهور فورد و وزیر کیسینجر و بقیه دیدار کرد. آیا این سفر هدف خاصی داشت؟ آیا فقط برای ملاقات با رئیسجمهور بود یا...؟
n اساساً شاه دوست داشت با همه رئیسجمهورها دیدار کند. این کار را هم کرده بود. تا جایی که یادم هست ما نشانههایی از این علاقه دیدیم – قبلاً با فورد ملاقات کرده بود- اما باز به دیدارش آمد. از نظر ما این بخش از ائتلاف بسیار طبیعی بود. خاطرم نیست که متن گزارشهای توجیهی ما چه بود که باید چه انتظاری از این دیدار داشته باشیم؛ اما اساساً برای ابراز حسن نیت بود. باید بگویم که شاه از این دیدار بسیار خرسند بود.
□ ظاهراً شاه در این سفر با جیمز شلزینگر[5] از وزارت دفاع و بعضی دیگر دیدار کرده بود تا امکان خرید هواپیمای بوئینگ 707 مجهز به سیستم آواکس را بررسی کند. این اولین باری بود که موضوع خرید آواکس با فورد مطرح شد. آیا بهخاطر دارید که موضوع آواکس در این زمان چگونه پیش رفت؟
n دقیقاً خاطرم نیست. شلزینگر بهعنوان وزیر دفاع نسبت به ظرفیت جذب ایران و تفکر جغرافیای سیاسی که در این سیاست لحاظ شده بود، بسیار بدبین بود. اما بهعنوان مسئول تمام افرادی که در این کشور بودند، بسیار نگران فساد حاصل از شرکتهای امریکایی، ترغیب بیش از حد ایران برای خرید اقلام مختلف بود.
بنابراین دقیقاً یادم نیست. میدانم که گام بعدی یک تحقیق مشترک بود. یک تحقیق بسیار گسترده محلی دربارة سیستم رادار برای فروش آواکس انجام دادیم. من تمامی گزارشها را مطالعه کردم و در نوشتن شهادتنامه وزارت امور خارجه دربارة آواکس نیز مشارکت داشتم. بعضی کارشناسان به این نتیجه رسیدند – که از نظر من ارزیابی صادقانهای بود- که سیستم راداری موجود در بلند مدت بسیار هزینهبر خواهد بود، یعنی تقریباً غیر ممکن است. من نقشه تمامی مناطق را دیده بودم و سیستم راداری، همه جا را پوشش نمیداد و نیازهای نیروی انسانی ایران هم زیاد بود. یک سیستم راداری زمینی کارآمد و کامل از نظر نیروی انسانی بسیار هزینهبردار بود و احتمالاً هزینههای مالی هم بههمراه داشت و من به این نتیجه رسیدم که آواکس گزینهای منطقی است.
لاکهید، پ-3 را داشت. افراد لاکهید فکر میکردند که پ-3، که ایران چند تایی داشت، کار راهانداز است. به لاکهید فرصت لازم داده شد تا از نظریه خود دفاع کند. یکبار شاه خیلی عصبانی شد چون ما میخواستیم که یک فرصت دیگر به لاکهید بدهیم و او گفت: من تصمیم خودم را گرفتهام. آواکس را میخواهم. از قابلیتهای پ-3 اطلاع دارم. چند تایی دارم.
اما زمانی که داشتم در دولت شهادت میدادم، بعضی اعتقاد داشتند که ما و بوئینگ داریم علیه لاکهید کار میکنیم. بنابراین، افراد لاکهید فرصت کافی داشتند تا طرح پیشنهادی خود را برای استفاده از پ-3 مطرح کنند. البته، نیروی دریایی نیز به این موضوع علاقهمند بود. نیروی دریایی از پ-3 استفاده میکند.
شکی نیست که وزارت دفاع از نظر فروش آواکس و پ-3 تا حدودی به سمت آواکس گرایش داشت چون در غیر این صورت در تولید آواکس اختلال ایجاد میشد. هنوز نتوانسته بودیم اروپاییها و سایر کشورها را متقاعد کنیم که آواکس بخرند و هیچ کشور اروپایی- تا جایی که خاطرم هست- هنوز تصمیم نگرفته بود که خریدی انجام دهد و خرید ما هم کم شده بود و در خط تولید آواکس اختلال ایجاد شده بود و فروش آن به ایران میتوانست این خلاء را پر کند. باعث میشد که خط تولید متوقف نشود. مسلماً یکی از علائق پنتاگون در فروش هرگونه تسلیحاتی این است که قیمت هرواحد برای آنها هم کاهش مییابد و همیشه مبالغی هم برای تحقیق و توسعه در نظر گرفته میشود و به این ترتیب بخشی از پول دوباره بر میگردد.
هرگز نشنیدم که کسی این را نیروی محرکه بنامد اما عاملی بود که در نظر گرفته میشد. چهار درصد هزینه در نظر گرفته میشد. مبلغی هم برای تحقیق و توسعه در نظر گرفته میشد که به این ترتیب شرکت این پول را میگرفت و قیمت هر واحد کاهش مییافت. بنابراین همیشه یک مزیت بود. منافع دوطرفه داشت. مردم فکر میکنند که آواکس هواپیمای بهتری است اما مطابق با کاربرد ما هم بود و اینکه آن را تبدیل به ایستگاه اولیه کنترل جنگ در اروپا کنیم.
□ کمی پیشتر دربارة نگرانی جیمز شلزینگر از ظرفیت جذب و پیامدهای اقتصادی فروش تسلیحات به ایران از نظر اقتصاد داخلی گفتید. تا چه حد مقامات وزارت امور خارجه چنین نگرانی داشتند؟ گزارش کمیته روابط خارجی سنا دربارة فروش تسلیحات در سال 1976 [1355] نشان داد که بعضی از افراد در سطوح میانی یا پایینتر وزارت امور خارجه نگرانیهایی مشابه آنچه شلزینگر ابراز کرده بود، داشتند. آیا شما هم همین حس را داشتید؟
n من نگران این مشکلات بودم. البته واکنش دو سویهای به این بیانیه داشتم: چطور میتوانند آن را جذب کنند؟ مباحث بسیاری در اینباره در پنتاگون داشتم و گفته شد که وقتی در ابتدا وارد برنامه اف-5 شدیم افراد میگفتند: چگونه از پس این برنامه بر میآیند؟ به مرور زمان بهخوبی از عهده آن بر آمدند و در نهایت ما یک یا دو نفر را هم برای برنامه اف-5 در داخل کشور خودمان داشتیم. لاکهید کمک خودش را داشت. خیلی از تولیدکنندههای ما نمایندگانی در پایگاههای نظامی امریکا داشتند. این چیز جدیدی نیست. آنها بهخوبی از عهده برنامه اف-4 هم برآمده آن را جذب کردند.
تاریخی وجود داشت که نشان میداد ایرانیها به مرور زمان بهخوبی از عهده سیستمهای جدید برآمده صلاحیت بالایی داشتند. بنابراین، من احساس میکردم که به مرور زمان بسیاری از این سیستمهای جدید نیز جذب میشدند که البته شاید هزینه آن خیلی بیشتر از آن چیزی بود که فکرش را میکردند و مسلماً مشکلات زیادی هم داشت. دردسر زیاد داشت. اما به هر ترتیب از عهده مشکلات بر میآمدند. شاه فکر میکرد که تا سال 1985 [1364] همه چیز بهخوبی جا خواهد افتاد. از نظر من تا سال 1990 [1369] طول میکشید؛ اما امکانپذیر بود.
نگرش دوم من برگرفته از یادداشت کاخ سفید بود، چرا که سیاست تعیین شده بود. اما فکر کردم که شاه بالاخره پادشاه یک کشورِ بسیار مهم است. پول دارد و تصمیمش را گرفته است. من در جلسات سیاستگزاری با جدیت در اینباره بحث کردم – بعضی افراد جوان از این موضوع نگران بودند و من گفتم: اصلاً میدانید چیست، به دَرَک، کشور خودش است. من پیشگو نبودم. شاید باید خیلی بیشتر فشار میآوردم؛ اما به هر حال کشور خودش بود. وزرای خودش را داشت، نظامیان خودش را داشت. بگذارید تصمیمهای سخت را خودشان بگیرند. میگفتم: «او هم بهاندازة شما با هوش است.» ما چه میدانیم که واکنش در کشور او چه خواهد بود. جاهایی حق با آنها بود و جاهایی من اشتباه کردم. مطمئنم که تمام این مسائل جزئی بود که روی هم جمع شد و موج انقلابی را بهوجود آورد.
اما در تمام طول زندگی حرفهای همیشه احساس میکردم که نفوذ ما برای وادار کردن کشورهای پادشاهی برای انجام کاری حداقلی است. اگر یک برنامه کمکرسانی گسترده داشته باشید، شرایط فرق میکند. در این شرایط میتوانید جریان فروش یا اهدای اقلام به یک کشور را کنترل کنید. وقتی خرید میکردند، شاه انتخاب میکرد که چه میخواهد. بعید هم نبود که از جای دیگری خرید کند، همانطور که تانک چیفتن انگلیسی را خریده بود. وقتی داشتیم آرام آرام توافق همکاری هستهای را تنظیم میکردیم او با آلمان و فرانسه قرارداد بسته بود. من مثل خیلیها باور ندارم که ما دست بالایی داشتیم و مطمئن هم نیستم که سعی کردیم از آن استفاده کنیم.
□ در سالهای 1973 تا 1975 [1352 تا 1354]، جیمز شلزینگر نگران مشکلاتی بود که شما هم ذکر کردید و اولین نفر ریچارد هالِک[6] را فرستاد تا با شاه و ارتشبد طوفانیان روی این مسائل کار کند و بعد از آن در سال 1975 [1354]، اریک فن ماربد[7] بهعنوان نماینده ارشد دفاع که به نوعی روی فعالیتهای گروه مستشاری کمکهای نظامی و برنامه کلی فروش تسلیحات به ایران نظارت داشت، اعزام شد. وزارت امور خارجه تا چه حد از طرح نماینده ارشد دفاع حمایت کرد؟ هنگامی که این طرح مطرح شد، چه پاسخی داده شد؟
n بگذارید یک قدم عقبتر بروم. مطمئن نیستم که موقعیت این طرح چگونه است؛ اما احتمالاً گزارش بلیتگن بهترین سند دربارة این موضوع است. مطمئن نیستم که اسکات آرمسترانگ[8] آن را داشته باشد اما –
□ من ندیدم.
n میدانم که این سند جزو اسنادی بود که برای تهیه گزارش سفید بررسی شد؛ اما چون جزو اسناد وزارت دفاع است، درست خاطرم نیست. در فرایند خارج کردن اسناد از حالت طبقهبندی شده، اگر به اسناد سایر آژانسها بر میخورید، آن را به آژانس مربوطه میفرستید اما گلن بلیتگن[9] از کارش برکنار شده متخصص شلزینگر مسئول رسیدگی به مشکلات جاری شد. گزارش ترسناکی است. یعنی بیشتر ترس ابراز شده تا اسناد و شواهد ارائه شود؛ ترس از آینده است.
من خیلی دیر این گزارش را دیدم. من و گلن از دهة 1950 [1330] دوست بودیم؛ اما شلزینگر به او دستور داده بود که گزارش را بههیچکس نشان نداده دیدگاههای خود را تا پایان کار با کسی به اشتراک نگذارد. گلن هم مطابق آن عمل کرد. من خیلی اصرار کردم که به من بگوید چه خبر است؛ اما چیزی نگفت. گفت: نمیتوانم چیزی بگویم.
وقتی فکر اعزام اریک فن ماربد مطرح شد، ما حمایت کردیم. خیلی هیجانزده نبودیم. سفیر هلمز در ابتدا نگران بود که یک نفر در مقام ماربد قرار است به آنجا برود. مطمئن نیستم که این حرف او در مقام دیدگاهش نسبت به نحوه مدیریت ماربد بود یا خیر. به هر حال، زمانی که برای استماع سنا به اینجا آمد و برخی پیغامهای مربوط به ماربد را به من نشان داد که برخی از آنها را من هم ندیده بودم، متقاعدش کردم که نسبت به این فکر مقاومت نکند. وقتی به شورا رفتیم، به او گفتم که موضوع خیلی داغ است و شلزینگر بسیار به این مسئله علاقهمند است و همه آنقدر دغدغه دارند که همه چیز ممکن است از کنترل خارج شده کلی رسوایی به بار آید. دولت خیلی فشار میآورد. من معتقد بودم که گذشته از آنچه اریک در مأموریتش انجام دهد نباید با این فکر مقابله کرد. گفتم که از این به بعد کار من و تو این است که روی توافقنامه مربوط به وظایف و مسئولیتهای او کار کنیم، اینکه چه اختیاراتی با چه ماهیتی داشته باشد و طی توافقنامهای با وزارت دفاع و وزارت امور خارجه آن را کتبی ثبت کنیم. من سرم خیلی شلوغ بود.
از آن طرف، شلزینگر سعی میکرد که جان خودش را نجات دهد. «ببینید دارید چکار میکنید.» سناتور، ما هم متوجه مشکل هستیم. اما دغدغهای صادقانه هم داشت زیرا گزارش بلیتگن بسیار سنگین بود. سنگین از این نظر که ممکن است چه اتفاقاتی رخ دهد. بنابراین، فکر میکنم که کار اریک در ایران حرف نداشت. واقعاً کنترل را بهدست گرفت. فکر میکنم که همه هم با نظر من موافقند که کارش عالی بود. به حدی خوب بود که وقتی تصمیم گرفت بازگردد، به نظر او و سفارت شرایط بهاندازة کافی کنترل شده بود که دیگر به کارشناس دفاع دیگری نیاز نداشتیم. ما فیلیپ گست[10] را بهعنوان ناظر آرمیش-ماگ فرستادیم و او هم مدیر فوقالعادهای بود.
اما، این یکی از همان موضوعهای کوچک بود. فکر میکنم که گام مؤثری بود.
□ شلزینگر همیشه نگران فروش تسلیحات بود و در اواخر سال 1975 [1354] از رئیسجمهور فورد خواست تا ملاحظاتی در سطح شورای امنیت ملی در سیاست ما نسبت به ایران در نظر گیرد. نظر وزارت امور خارجه بویژه کیسینجر نسبت به این سطح از ملاحظات چه بود؟ این موضوع چطور پیش رفت؟
n مثل یک بادکنک راهنما بود. بازبینی سیاست و مداخله وزیر دفاع یا هر کس دیگری در مدیریت امور خارجه آخرین چیزی بود که کیسینجر میخواست. این درخواست، مدتها در شورای امنیت ملی معوق ماند و دست آخر هم در قالب مطالعهای دربارة ایران و خلیج فارس از آنجا خارج شد. این اتفاقی نبود. بگذارید اینطور بگویم، چند تا عقل کل کنار هم جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که نمیشود این فکر را دور انداخت و بهترین راه برای دست و پنجه نرم کردن با آن این است که آنقدر پهنه و وسعت آن را گسترش دهیم تا غیر قابل مدیریت باشد. همانطور که گفتم، چند نفر آدم زیرک به این موضوع رسیدگی کردند.
□ آیا افراد شورای امنیت ملی بودند؟
n چند نفر هم از امور خارجه بودند. این مطالعه انجام شد و در قالب یک مقاله چند هزار صفحهای منتشر شد. تا جایی که خاطرم هست در آخرین روزهای دولت فورد این مطالعه تکمیل شد. دویست صفحه یا بیشتر، خاطرم نیست چند صفحه بود. در نهایت کار مفیدی بود. البته ما هم از طرف دولت تحت فشار بودیم. ما به سناتور هامفری[11] متعهد شدیم که سیاست خودمان را در منطقه بازبینی کنیم، مطمئن نیستم که موضوع آواکس یا اف-16، هامفری و دیگران بود. در نهایت در زمان کارتر من مجبور شدم متعهد شوم که هیچ طرح تسلیحاتی بزرگ یا درخواست فروش تسلیحات به دولت نخواهم فرستاد تا زمانی که بازبینی سیاست کامل شده باشد. این در پایان کار من بود و خدا را شکر من خارج شدم. نوشتن چنین گزارشهایی واقعاً دردسرساز است.
□ آیا از طبقهبندی محرمانه خارج شده است؟
n اطلاع ندارم.
□ ظاهراً در ماه اوت سال 1976 [1355] شاه مجدداً با کسینجر ملاقات کرد. در این ملاقات فروش سری جدید تسلیحات به ایران اعلام شد. قرار بود شاه برابر با ده میلیارد دلار خریداری کند. این بخشی از یک برنامه پنجاه میلیارد دلاری بود که از سال 1976 [1355] آغاز و در سال ۱۹۸۰[1359] پایان مییافت. این هم مانند طرح پنجاه میلیارد دلاری نیروگاههای هستهای از نظر اعداد و ارقام ساختگی بود؟
n فکر نمیکنم. مضمون کامل طرح پیشنهادی را بهخاطر ندارم. اما دقیقاً میدانستیم که مثلاً هزینه فروش ۱۶۰ هواپیمای اف-16 چقدر خواهد بود.
□ این طرح شامل فروش هواپیماهای اف - ۱۶ میشد؟
n بله. بنابراین بهخوبی میدانستیم که هزینهها چگونه خواهد بود. بزرگترین مسئله در اینباره مربوط به زمان تحویل بود. یعنی شاه میخواست که هواپیماهای اف - ۱۶ هر چه سریعتر تحویل داده شود که پنتاگون با آن مخالفت کرد، چون با برنامه اف - ۱۶ خودمان تداخل داشت. اما با پنتاگون راه حلی پیدا کردیم و به این ترتیب ما بخشی از کار را به شاه تحویل دادیم و شاه هم از نظر زمان تحویل کمی عقب نشینی کرد.
□ آیا این بازدید به غیر از اعلام توافق، خرید تسلیحات دیگری هم داشت؟
n مطمئن نیستم که کیسینجر در این ملاقات دربارة چه موضوعات دیگری صحبت کرد. خاطرم هست که اولین گزارش توجیهی را برای او تهیه کردم که در آن ابتدا بیانیه کلی اهداف آمده بود سپس فهرستی از پاراگرافهای جداگانه یا صفحات مجزا که به موضوعات احتمالی میپرداخت. مسائلی که ممکن بود از طرف شاه مطرح شود یا ما میخواستیم مطرح کنیم.
بعد از آن خاطرم هست که کیسینجر با روی آترتون و من و جرج وست،[12] رئیس امور نظامی سیاسی، و چند نفر دیگر نشستی داشت تا پیشاپیش جوانب این ملاقات را بررسی کند. گفت: در آنجا باید چه کار کنم؟ به گزارش من نگاه کرد که از نظر خودم بینظیر بود و گفت: همه این مسائل جغرافیای سیاسی را میدانم. به غیر از این باید آنجا چه کار کنم؟ گفتم: قربان، برنامه هواپیماهای اف - ۱۶ و این مشکلات را بررسی کنید. گفت: اینها را هم میدانم. فهرستی هم از مسائل جزئی داشتیم که ممکن بود مطرح شود. این ملاقات هدف خاص بزرگی نداشت.
□ ظاهراً همزمان با این دیدار، گزارش کمیته روابط خارجی سنا دربارة فروش تسلیحات منتشر شد. فکر میکنم در همان ماه بود. شاه و کیسینجر در مصاحبه مطبوعاتی خود نظریاتشان را دربارة این گزارش ارائه دادند. نظر شما دربارة این گزارش چه بود؟
n در آن زمان من بیشتر نگران مدیر میز ایران بودم که در نهایت به مدعیالعموم تبدیل میشد. وقتی اولین پیشنویس را دیدم نگران شدم. بیشتر نگران لحن گزارش بودم. احساس میکردم که تا حدی برخورنده است. با دیدگاهی بسیار بسته به آن نگاه میکردم و فکر میکردم که قرار است چه تأثیری بر کلیات روابط ما داشته باشد، چه مشکلاتی برای من ایجاد خواهد کرد، چه مشکلاتی برای وزارت امور خارجه خواهد داشت؟
با کار روی پیشنویس توانستم آنها را متقاعد کنم که برخی موارد را تغییر داده برخی دیگر را حذف کنند. منتهی حذفی که انجام شد آنقدر نبود که طرفداران خاص آن مد نظر داشتند. به هر حال همکاری زیادی صورت گرفت تا زبان و مضمون این گزارش اصلاح شود تا جایی برای اعتراض به آن باقی نماند. اما گزارش بسیار خوبی بود. به همه مشکلات اشاره کرده بودند. باب منتل[13] عالی بود.
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش اول
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوم
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش سوم
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش چهارم
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1] - Bill Lehfeldt
[2] - Grumman
[3] - Lockheed
[4] - Ross Perot
[5] - James Schlesinger
[6] - Richard Hallock
[7] - Eric Von Marbod
[8] - Scott Armstrong
[9] - Gelenn Blitgen
[10] - Philip Gast
[11] - Humphrey
[12] - George Vest
[13] - Bob Mantell
تعداد بازدید: 44