17 فروردین 1404
الکساندر مونز[1]
ترجمه زهرا حسینیان
بخش سوم
توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: دربارة سیاست دولت کارتر در برابر انقلاب اسلامی ایران تاکنون نظرهای متفاوتی بیان شده است. عدهای بدون توجه به اسناد و مدارک موجود سقوط شاه را نقشه و توطئه قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا میپندارند تا ایران به قدرت اول غرب آسیا تبدیل نشود. در مقابل پژوهشگرانی هم با مطالعه و بررسی اسناد و مدارکی که در سالهای اخیر آزاد یا منتشر شدهاند، بر این نظرند که دولت کارتر به دلایلی نتوانست بهموقع میزان اعتراضها علیه حکومت پهلوی را ارزیابی کند و در نتیجه از اتخاذ سیاستی درست در برابر انقلاب اسلامی ناکام ماند. مقاله زیر جزو اولین آسیبشناسیهایی است که پس از انتشار خاطرات مقامات دولت کارتر و در اختیار قرار گرفتن برخی اسناد این دولت به رشته تحریر درآمده است. نویسنده با مطالعه منابع موجود در اوایل دهة 1990 و همچنین مصاحبه با مقامات ارشد دولت کارتر، کوشیده تا دلایل ناکامی دولت کارتر در برابر انقلاب اسلامی ایران و سقوط شاه را بررسی و تجزیه و تحلیل کند.
الکساندر مونز معتقد است که علت اصلی شکست سیاست آمریکا در برابر انقلاب اسلامی ایران، عملکرد ضعیف مشاوران کارتر در وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی این کشور بود که نتوانستند در مواقع حساس بهدرستی تصمیمگیری و وحدت عمل داشته باشند. بنابر نظر نویسنده «آنها به جای اینکه برای جیمی کارتر کار کنند، علیه یکدیگر کار میکردند.»
الکساندر مونز (متولد 1959) استاد علوم سیاسی در دانشگاه سیمون فریزر در ونکوور و عضو ارشد مؤسسه فریزر در مرکز روابط کانادا-آمریکا است. او «سیاست خارجی آمریکا» و «روابط سیاسی و امنیتی بین اروپا و آمریکای شمالی» درس میدهد. سیاست خارجی جورج دبلیو بوش: ارزشها، استراتژی، وفاداری (2004) و همچنین سیاست خارجی در دورة کارتر (1990) به قلم او مجموعه مقالات اروپای آشفته: جستجوی یک معماری امنیتی جدید (1994)، ناتو و امنیت اروپا: سیاست اتحاد از پایان جنگ سرد تا عصر تروریسم (2003)، و تنظیم مجدد سیاست خارجی در عصر ترور (2003) زیر نظر او گردآوری شدهاست. او همچنین در مجلات متعدد کانادایی، آمریکایی و اروپایی در مورد مسائل خارجی، امنیتی و دفاعی مینویسد.
مونز از 1992 در ستاد سیاستگذاری وزارت امور خارجه کانادا مشغول کار بوده و در 1999 عضو مدعو «دانشگاه دفاع ملی» در واشنگتن دیسی شد. او همچنین از پژوهشگران «شورای امنیت کانادا در قرن بیست و یکم» و عضو «مؤسسه دفاع و امور خارجه کانادا» است.
*********************
سقوط شاه
در 9 نوامبر/ 18 آبان، سالیوان تلگرافی با عنوان «اندیشیدن به نااندیشیدنی» ارسال کرد و خواستار آن شد که بحثهای دولت از نحوة حمایت از شاه به آنچه آمریکا در صورت سقوط شاه میتواند انجام دهد، تغییر یابد. همانطور که دیوید نیوسام بهیاد میآورد، نحوة بیان نظرهای سالیوان، شکاف بین کاخ سفید و سفیر آمریکا را بیشتر کرد: سپس او [سالیوان] با تلگراف پر سر و صدای خود وارد شد که خشم رئیسجمهور و برژینسکی را برانگیخت. برژینسکی این موضع را گرفت که اگر بیل سالیوان احساس میکرد اوضاع آنقدر بد است، چرا قبلاً چیزی نگفته بود... اگر هم گفته بود، برژینسکی آمادگی گوش دادن به آن را نداشت. بدیهی است که همدردی من با بیل است. اگر مرتکب اشتباهی شد، به سبب از دست دادن خونسردیاش در برابر کاخ سفید بود. سعی کردیم از رسیدن آن تلگراف به کاخ سفید جلوگیری کنیم، اما بهطور خودکار ارسال شد. کاخ سفید مجهز به سیستم توزیع خودکار بود. شاید بیل آن را از طریق کانالی که میخواست به کاخ سفید برسد ارسال کرده باشد. محتوای تلگراف چیزی شبیه این بود: «اگر رئیسجمهور فقط به حرفهای من گوش میداد، در این آشفتگی بهسر نمیبرد که اکنون در آن است.»[2]
سالیوان گزارش داد که حمایت از شاه در ایران به سرعت در حال کاهش است. آمریکا به جای اینکه صرفاً حمایت خود را از شاه اعلام کند، باید روابطش را با اپوزیسیون ملیگرای میانهرو بهبود ببخشد. سالیوان معتقد بود که اگر به نیروهای [آیتالله]خمینی اجازه داده شود در ایران نیز نقش سازندهای ایفا کنند، این میانهروها میتوانند حکومت کنند. او معتقد بود که افسران جوان ارتش، [آیتالله]خمینی را بهعنوان چهرهای نمادین در جمهوری اسلامی میپذیرند. علاوه بر این، اگر ملیگرایان میانهرو چنین جمهوری را اداره کنند، با آمریکا دشمنی نخواهند داشت. اگرچه سالیوان این موضوع را بهصراحت بیان نکرد، اما از آمریکا خواست که شاه را از قدرت کنار بگذارد.
اما هیچیک از مشاوران ارشد کارتر با سالیوان موافق نبودند.[3] هارولد براون معتقد بود، اگرچه ونس از طرح ارتباطات بیشتر با مخالفان میانهرو حمایت میکرد، اما با برژینسکی، ماندیل و براون موافق بود که کارتر نباید حکومت شاه را با برقراری ارتباط با [آیتالله]خمینی تضعیف کند:
موضع من مثبت بود، ما باید تا حدی که شاه مایل بود سختگیر باشد، از او حمایت میکردیم. من به اندازة برژینسکی یا جیمز شلسینگر [وزیر انرژی] در این مورد موضع محکمی نداشتم. از سوی دیگر، آماده نبودم... که فقط اجازه بدهم همه چیز به خودی خود پیش برود: بگذارید عقب بایستیم، اجازه دهید شاه سرنگون شود و امیدوار باشیم هرکسی که بعد از او بیاید، خیلی با ما بد نباشد.[4]
برخلاف سالیوان، مقامات واشنگتن فکر میکردند که شاه هنوز نقش مهمی دارد. در نتیجه، کارتر توصیة سالیوان را رد کرد و اظهار داشت که «کلید ثبات، خود پادشاه بود که ارتش از او حمایت میکرد.»[5] باز هم برژینسکی از کارتر خواست که به شاه بگوید از ارتش برای برقراری نظم استفاده کند، اما همانطور که برژینسکی خاطرنشان کرده است: «وقتی تصویر تلخی از پیامدهای راهبردی تراژدی ایران و شاه ترسیم کردم، کارتر دچار تردید شد.»[6]
همچنین، برژینسکی از ترس اینکه سالیوان شخصاً خواستار پایان یافتن حکومت شاه بود، تماسهای خصوصی خود را با زاهدی افزایش داد. زاهدی نیز به نوبة خود از برژینسکی خواست تا کارتر را برای اقدام نظامی متقاعد کند.[7] در مجموع، سالیوان در تغییر موضوع به ایرانِ پس از شاه و پس از انقلاب و اینکه چگونه آمریکا باید برای حفظ منافع خود در بلندمدت آماده شود، کاملاً شکست خورده بود.
اما با افزایش شورشها در اواسط آذرماه، دولت برای گزینة سالیوان طرح جایگزینی ارائه نکرد. در همین حال، [آیتالله] خمینی، از تبعیدگاه خود در پاریس از پیروانش خواست تا در اعتراض به شاه، از جان خود مایه بگذارند. در نتیجه، شورشهای گسترده و اعتصاب عمومی رخ داد. نیروهای میانهرو که اکنون قدرت [آیتالله] خمینی را میسنجیدند، از هرگونه پیشنهاد دولت ائتلافی از سوی شاه فاصله گرفتند. شاه با زندانی کردن چند تن از رهبران آنها و آزادی مجدد آنها واکنش نشان داد، زیرا زندانی کردن آنها باعث شورشهای بیشتر میشد.[8] در تمام این مدت، دولت آمریکا زمان خود را برای تأثیرگذاری بر رویدادها از دست میداد. سالیوان شکایت میکرد که: «بهطور کلی، ماه آبان را بدون دریافت دستورالعمل وزارت امور خارجه یا واشنگتن از سر گذراندیم و وارد آذر شدیم.»[9]
در اوایل آذر، مایکل بلومنتال، وزیر خزانهداری، با شاه ملاقات کرد. او پس از بازگشت به دولت گفت که شاه ناامید به نظر میرسید و به کمک آمریکا نیاز داشت.[10] برژینسکی با پیشنهاد بلومنتال موافقت کرد که مشاوری خارجی برای بررسی و مطالعة مستقل دربارة بحران ایران وارد شود. دولت، جُرج بال، یکی از مقامات ارشد وزارت امور خارجه در دوران ریاست جمهوری کندی را برگزید.[11]
در مدتی که بال مشغول بررسی و مطالعه بود، اشتباه لفظی کارتر در ملاءعام موجب شد وضعیت بهطور جدی بدتر شود. در 7 دسامبر/ 16 آذرماه، کارتر طی جلسة صبحانه با خبرنگاران، در پاسخ به این پرسش که آیا او فکر میکند که حکومت شاه برجا میماند یا خیر، گفت:
نمیدانم، امیدوارم اینطور باشد. این چیزی است که به مردم ایران بستگی دارد. آمریکا قصدی برای مداخله در امور داخلی ایران ندارد... ما در درجة اول خواهان پایان خشونت و خونریزی هستیم. شخصاً ترجیح میدهم شاه نقش اصلی را در حکومت داشته باشد، اما این تصمیمی است که باید مردم ایران بگیرند.[12]
چند تن از مقامات از شنیدن این خبر بد، یکّه خوردند. سیک گزارش داده است که در ایران این گفته را تصمیم کارتر برای «سرنگونی شاه» تلقی کردند، گرچه کارتر چنین تصمیمی نگرفته بود.[13] سیاست واقعی کارتر به طرق مختلف در پی حفظ حکومت شاه بود.
در 13دسامبر/ 22 آذرماه، جلسة کمیتة هماهنگی ویژه (SCC) برای بحث دربارة نتایج گزارش بال تشکیل شد.[14] بال اظهار داشت که بهنظر او آسیبی که به شاه وارد شده است قابل جبران نیست. او پیشنهاد کرد که طبق قانون اساسی مشروطه 1285، شاه بلافاصله از اختیارات خود بکاهد و قدرت را به شورایی از نخبگان واگذار کند. این شورا متشکل از گروهی از سیاستمداران ایرانی باید تا انتخابات 1358 حاکم باشد. شاه باید به هر طریقی از بهکارگیری نیروی نظامی برای تحکیم موقعیتش منصرف شود. ونس با این تحلیل موافق بود و حمایت قاطع خود را از راهحل سیاسی برای این بحران نشان داد.[15] برژینسکی بر اساس گزارش سیا در 30 نوامبر/9 آذر معتقد بود که نیروهای میانهرو ضعیفتر از آن هستند که بخواهند کشور را اداره کنند.[16] گرچه بال معتقد بود که ارتش قادر به حکومت نیست، برژینسکی با حمایت شلسینگر، به نفع دولت نظامی دلایل خود را بیان کرد. برژینسکی رژیم نظامی پایدار ترکیه و برزیل را بهعنوان شاهدی برای نظر خود ذکر کرد. براون موضع متوسطی را اتخاذ و فقط معتقد بود که ارتش در حال تبدیل شدن به مهمترین عامل در نظام سیاسی ایران است.
پس از جلسه، برژینسکی یادداشتی مبتنی بر گزینهها و خلاصة مباحث برای کارتر نوشت. روز بعد، بال با کارتر و برژینسکی ملاقات کرد تا دربارة پیشنهادش با آنها صحبت کند. برژینسکی که از دعوت کردن بال پشیمان شده بود، بهشدت با پیشنهاد وی مخالفت کرد. کارتر از فکر او خوشش آمد، اما تمایلی به پذیرش هرگونه پیشنهادی نداشت که احتمالاً نشانگر حمایت نکردنش از شاه باشد. در عوض، به ونس دستور داد که از سالیوان بخواهد پیشنهاد بال را به شاه اعلام کند و نظر او را جویا شود. طی این دیدار، برژینسکی همچنین به کارتر تأکید کرد که باید برای تقویت اعتماد شاه، خودش یا شلسینگر به ایران بروند. از بخت بد برژینسکی، بال توانست کارتر را متقاعد کند که چنین دیداری نشانة آشکار مداخلة آمریکا خواهد بود و فقط موجب ناآرامی بیشتر میشود. بال همچنین به ونس اطلاع داد که برژینسکی از طریق سفیرْ زاهدی که اخیراً به ایران بازگشته تا به شاه مشاوره بدهد، شاه را برای سرکوب آشوبگران تحت فشار قرار داده است. همچنین به ونس توصیه کرد که در فرآیند تصمیمگیری بیشتر دخالت کند، زیرا برژینسکی بقای شاه را با عباراتی بیش از حد خوشبینانه ارائه میکرد. علاوه بر این، بال معتقد بود که برژینسکی اجازه نداد شماری از وکلا در وزارت امور خارجه بهدرستی نظریاتشان را مطرح کنند.[17]
سالیوان دربارة طرح شورای نخبگان با شاه بحث کرد، اما او را بیعلاقه دید. سالیوان تصور نمیکرد که این فکر خوبی باشد، زیرا بیشترِ این نخبگان آشنایی چندانی با هم نداشتند. در عوض، شاه به سالیوان گفت که در نظر دارد دولتی غیرنظامی متشکل از رهبران جبهة ملی تشکیل دهد، در حالی که خودش فقط کنترل ارتش را حفظ خواهد کرد. اما قبل از اینکه دست به چنین کاری بزند، مایل است آمریکا با وضوح و روشنی بیشتری اعلام کند که از او چه میخواهد.[18]
در این مدت، هنری پرشت (کارمند میز ایران در وزارت امور خارجه) گزینة دیگری را به برژینسکی پیشنهاد کرد.[19] در ملاقاتی شخصی، پرشت شکایت کرد که از اواسط مهر کوشیده است گزینة خود را مطرح کند. با این حال، روند بینسازمانی فرصتی را برای او مهیا نکرد و او آماده بود که کارش را به خطر بیندازد تا حرفش شنیده شود. به نظر او آمریکا باید فوراً شاه را از سلطنت خلع کند. بهعلاوه، نباید وقت خود را با دولتهای غیرنظامی متشکل از رهبران جبهة ملی تلف کند، زیرا این گروه دیگر قدرت واقعی ندارد. در عوض، آمریکا باید با نیروهای [آیتالله] خمینی به دنبال مصالحة موقت باشد. پرشت معتقد بود که [آیتالله] خمینی ثابت خواهد کرد میانهرویی است که آمریکا میتواند با وی کار کند. پرشت نقش آمریکا را اینگونه میدانست که «راهی دلپذیر برای خروج شاه پیدا کند و در عین حال با انجام دادن این کار، اعتبار کافی هم به دست آورد.»[20] سیک دربارة ماهیت میانهروی دولت آینده تحت رهبری [آیتالله] خمینی بدبین بود، اما با پرشت موافق بود که وقت رها کردن شاه رسیده است. برژینسکی این درخواستهای آشکار برای رها کردن شاه را رد میکرد:
از پرشت خواستم سری به دفتر من بزند تا موضوع را مطرح و بررسی کنیم، اما او مستقیماً این کار را انجام نداد. افرادی که مخالف شاه بودند تمایل داشتند از دمکراسی، انتقال قدرت و تشکیل دولت موقت حمایت کنند، اما هرگز به صراحت نمیگفتند: «باید از شر شاه خلاص شوید زیرا او، غیرقابل دفاع است.»[21]
با وجود این ، برژینسکی تحت تأثیر نظر پرشت قرار نگرفت. او یکبار دیگر از طرح پیشنهاد بررسی موضوع در دولت خودداری کرد.[22] دیوید نیوسام خاطرنشان کرده است که برژینسکی، پرشت را خارج از فرآیند قرار داد: «هِنری پرشت که میکوشید واقعیت وقایع ایران را گزارش بدهد، متعاقباً برژینسکی او را از جلسات کمیتة هماهنگی ویژه کنار گذاشت.»[23]
شاه که از فقدان قوة ابتکار آمریکا ناامید شده بود، سه گزینة ممکن را به سالیوان پیشنهاد داد:[24] میتواند به تلاش برای تشکیل دولت ائتلافی با جبهة ملی ادامه بدهد؛ میتواند دولتی مشابه آنچه بال پیشنهاد کرده بود تعیین کند؛ یا میتواند به ارتش دستور دهد که ناآرامیها را سرکوب کند. آخرین گزینه را «مشت آهنین» نامید. افزون بر این، شاه نمیدانست که آمریکا خواستار کنارهگیری او یا حتی ترک کشور است. در 5 دی، سالیوان راهحلهای پیشنهادی شاه را به واشنگتن اطلاع داد. سالیوان افزود که شاه تمایلی به آزمایش مشت آهنین ندارد مگر اینکه از حمایت کامل آمریکا مطمئن شود.[25]
در 7 دی ماه، ونس، برژینسکی، براون، ترنر و شلسینگر برای بحث دربارة پیشنهادات شاه تشکیل جلسه دادند.[26] ونس با حمایت ترنر، معتقد بود که آمریکا باید مخالفت قاطع خود را با مشت آهنین اعلام کند. در حالی که خروج شاه فینفسه راهحل محسوب نمیشد، پس شاه باید تشکیل دولتی ائتلافی را امتحان میکرد. ونس اعلام کرد که ارتش دیگر قادر به برقراری نظم نیست و اگر در این زمینه اقدام کند، احتمالاً از هم خواهد پاشید. برژینسکی و شلسینگر موافق نبودند. آنها معتقد بودند که نباید با مخالفان ارتباط برقرار شود و شاه باید در تصمیمگیری دربارة مسیر خود، از جمله راهحل مشت آهنین آزاد باشد. در این جلسه، شلسینگر به اندازة برژینسکی مدافع گزینة مشت آهنین بود.
از آنجا که کارتر در کمپ دیوید بود و مشاورانش نتوانستند اختلافات خود را حل کنند، توافق کردند که پیامی آشتیجویانه برای سالیوان بنویسند. برژینسکی دوباره کوشید تا پیام را به اندازة کافی هوشمندانه نشان دهد تا شاه از گزینة مشت آهنین استفاده کند. در این پیام آمده بود که آمریکا دولت ائتلافی را ترجیح میدهد. اما در ادامه گفته بود که اگر دربارة جهتگیری بنیادی چنین دولتی یا توانایی آن برای حکومت ابهام وجود داشته باشد، یا اگر ارتش در خطر فروپاشی بیشتر باشد، «آنگاه دولت نظامی مستحکم زیر نظر شاه ممکن است اجتنابناپذیر باشد.»[27] ونس پیام را برای دریافت تأییدیه از کارتر به کمپ دیوید برد. این بار نوبت او بود که رأی رئیسجمهور را بزند. کارتر به اصرار ونس، نحوة بیان پیام را تغییر داد تا شاه گزینة مشت آهنین خود را اعمال نکند. این پیام بهجای توصیه به «حکومت نظامی مستحکم»، پیشنهاد میکرد «دولتی برقرار شود که به بینظمی، خشونت و خونریزی پایان دهد.» ونس راضی بود که این پیام ابهام کمتری داشت: «شاه نمیتوانست از این پیام برداشت کند که ما از دولت نظامی فقط برای پایان دادن به خونریزی حمایت میکنیم، اما از مشت آهنین برای حفظ تاج و تخت شاه حمایت نمیکنیم.»[28] در این پیام همچنین اشاره شد که اگر شاه هیچیک از گزینهها را امکانپذیر نمیداند، میتواند مشابه پیشنهاد بال به دولت، حکومتی را بر اساس شورای نیابت سلطنت تشکیل دهد.
اما شاه دستورالعمل راهگشایی را در این پیام مشاهده نکرد. در 8 دی، شاه دوباره پرسید که آیا باید کشور را ترک کند. سالیوان به او گفت که دستورالعملی دربارة این پرسش ندارد، اما مطمئن است که در آمریکا از شاه استقبال میشود.[29] در همان روز، شاه اعلام کرد که از شاپور بختیار، یکی از رهبران برجسته جبهة ملی خواسته است تا دولتی غیرنظامی تشکیل دهد. همچنین اشاره کرد که ممکن است برای گذراندن «تعطیلات» کشور را ترک کند.[30]
در 12 دیماه 1357، بختیار پیشنهاد شاه را پذیرفت. در همان زمان، سایر رهبران جبهة ملی از او جدا شدند و به جبهة [آیتالله]خمینی پیوستند. [آیتالله] خمینی به این خبر واکنش نشان داد و بههمان شدت حمله به شاه، به بختیار نیز حمله کرد. در نتیجه، در دیماه شورشها و اعتصابات بیشتری رخ دادند. در 12 دی، سالیوان تلگراف دیگری به واشنگتن فرستاد.[31] او گزارش داد با اینکه شاه، بختیار را منصوب کرده بود، قصد داشت خودش اختیارات مهم را در دست داشته باشد. علاوه بر این، شاه در تلاش بود تا خروجش را به تأخیر اندازد. سالیوان بر این باور بود که اگر شاه نتواند کشور را ترک کند، امکان دارد که ارتش برای بازگرداندن او به قدرت تلاش کند. همچنین تا زمانی که شاه در کشور میماند، دولت بختیار در ایران اعتباری نمییافت. سالیوان در پایان افزود که به نظر او دولت بختیار اقبال چندانی برای بقا ندارد. بنابراین، آمریکا باید با [آیتالله]خمینی ارتباط برقرار کند.
در تمام این مدت، برژینسکی میکوشید نسبت به ونس، ارزیابی خوشبینانهتری از وضعیت شاه را به کارتر گزارش دهد. بهنظر میرسید که گویا برژینسکی شاه را وامیداشت تا گزینة مشت آهنین را اجرا کند.[32] در همین حال، سالیوان بهطور فزایندهای از بیمیلی دولت (بهتر است بگوییم بیمیلی برژینسکی) برای آرام کردن شاه ناامید شد. سالیوان قبلاً از طریق تلفن محرمانه به نیوسام شکایت کرده بود، گرچه کاملاً مطمئن بود که اپراتورهای کاخ سفید به حرفهایش گوش میدهند: «لعنتی، آیا باید لهستانی صحبت کنی تا پیام را برسانی؟»[33]
در 3 ژانویه/ 13 دی، شورای امنیت ملی، پرسشهای مطرحشده سالیوان را در یک جلسه کامل بررسی کرد.[34] کارتر از مشاورانش پرسید که باید به شاه بگوید که کشور را ترک کند یا نه. ونس اینطور فکر میکرد. آمریکا باید به تحکیم دولت بختیار کمک میکرد و به شاه میگفت که کنار برود. یقیناً نباید به ارتش این تصور را بدهد که میتواند با کمک آمریکا کودتای نظامی انجام بدهد. برژینسکی فکر نمیکرد که آمریکا باید به شاه بگوید کنار برود. کارتر اظهار داشت که این درخواست را بهگونهای بیان میکند که در تصمیمی که صرفاً شاه میگیرد، وانمود شود که آمریکاییها نیز موافقند. برژینسکی خاطرنشان کرد که چنین بیانیهای ممکن است برای ایرانیان، بویژه برای افرادی که روی حمایت آمریکا حساب میکنند، چندان معتبر نباشد. اما کارتر تصمیم خود را گرفته بود و به این نتیجه رسید که اگر شاه کشور را ترک کند، دولت بختیار احتمالاً اقبال بیشتری داشته باشد؛ گرچه سالیوان هشدار داده بود که نیروهای [آیتالله]خمینی از بختیار حمایت نمیکنند. کارتر «فکر میکرد فرصتی برای بهبود روابط آنها وجود دارد.»[35]
وزیر دفاع (چارلز دانکن) توصیه کرد که آمریکا یکی از مقامات ارشد نظامی را برای پشتیبانی از ارتش ایران به تهران اعزام کند. برژینسکی این اقدام را تأیید کرد. توافق شد که ژنرال رابرت هایزر (معاون الکساندر هیگ[36]، فرمانده آمریکایی ناتو) اعزام شود. دستورات او در قالب سه مورد اولویتبندی شده بود. اول، باید حمایت نظامی از دولت بختیار را تضمین کند. دوم، باید مطمئن میشد که ارتش متحد میماند. و سوم، در صورت فروپاشی دولت غیرنظامی و بروز نابسامانی گستردة مدنی، باید به ارتش کمک کند تا نظم را برقرار کند.[37]
در روزهای بعد، بختیار زمام قدرت را بهدست گرفت، هایزر به ایران رفت و شاه اعلام کرد که 26 دی کشور را ترک خواهد کرد.[38] اما خیلی زود مشخص شد که جلسة شورای امنیت ملی در 3 ژانویه/13 دی، تمام اختلافات درون دولت را حل نکرده بود. در طول دیماه، در حالی که هادینگ کارتر در وزارت امور خارجه بهدقت بیان میکرد که «به حمایت از شاه ادامه میدهیم»، سه موضوع تفرقهانگیز مانع تلاش دولت برای مدیریت بحران در ایران شد.
اول، سالیوان مدام واشنگتن را تحت فشار قرار میداد که گفتوگو با [آیتالله]خمینی را آغاز کند. ونس در این مورد از سالیوان حمایت میکرد، اما برژینسکی به کارتر هشدار داد که این اقدام، دولت بختیار را تضعیف خواهد کرد.[39] کارتر ابتدا طرف برژینسکی را گرفت؛ اما در اواخر دی به سفارت آمریکا در پاریس اجازه داد تا مذاکرات غیرمستقیم با [آیتالله]خمینی را آغاز کند. مذاکرات هرگز به توافقی منجر نشد. سالیوان با انتقاد آشکار، به تصمیم کارتر پاسخ داد. این کار باعث شد که کارتر از خود بپرسد آیا سالیوان به اندازة کافی از دولت بختیار حمایت میکند یا خیر. حتی در واشنگتن گزارش شد که سالیوان بدون دریافت تأییدیه از کارتر با نزدیکان [آیتالله]خمینی تماس برقرار کرده است. در برههای، کارتر به فکر اخراج سالیوان افتاد. اما ونس توانست او را متقاعد کند که چنین اقدامی فقط باعث تضعیف نفوذ آمریکا در ایران میشود.[40]
دوم، برژینسکی و شلسینگر مأموریت هایزر را متفاوت از سایر مشاوران تفسیر کردند.[41] از آنجا که ناآرامیها در ایران روز به روز بیشتر میشد، برژینسکی معتقد بود که زمان اجرای دستورالعمل سوم هایزر فرا رسیده است؛ یعنی برقراری نظم با دخالت نیروی نظامی. وقتی شایعاتی منتشر شد که احتمال دارد چندین ژنرال بهزور از خروج شاه جلوگیری کنند، برژینسکی از کارتر خواست گزینه نهایی هایزر را به اجرا بگذارد. هرچند که کارتر در این میان نقشی نداشت. در 27 دی، برژینسکی آخرین تلاش خود را کرد و یادداشت طولانی خصوصی برای کارتر فرستاد.[42] کارتر باز هم نپذیرفت. اصرار برژینسکی در حمایت از کودتای نظامی، همچون اقدامات مستقل سالیوان، اعتماد رئیسجمهور به وی را نیز از بین برد: «مردد شدم که اصرارم برای کودتا... اعتبارم را نزد رئیسجمهور تضعیف کرده است، زیرا رئیسجمهور حمایت من از کودتا را از نظر اخلاقی آزاردهنده و دردسرساز میدانست.»[43]
ثالثاً، هایزر به محض ورود به تهران، کانال ارتباطی مستقلی را با وزارت دفاع ایجاد کرده بود. تحلیل او از وقایع ایران با گزارشهای سالیوان به وزارت امور خارجه تفاوت اساسی داشت.[44] همانطور که براون خاطرنشان کرده است: «دربارة اینکه چه کسی قرار است با چه کسی در تهران ارتباط برقرار کند، بحثهای بسیاری وجود داشت. ماجرای اعزام هایزر موجب ایجاد دو کانال ارتباطی، یکی با هایز و دیگری با سالیوان شد. هر روز با هایزر تلفنی در تماس بودم. ونس با سالیوان همراه بود. آنها توصیههای متناقضی ارائه میدادند.»[45] در حالی که سالیوان گزارش میداد دولت بختیار کنترل خود را از دست داده ارتش به سرعت در حال فروپاشی است، هایزر معتقد بود که ارتش همچنان تأثیرگذار است و باید به حمایت از بختیار ادامه دهد. این گزارشهای متناقض، توانایی دولت [آمریکا] را برای تأثیرگذاری بر روند وقایع در ایران بیشتر کاهش داده بود. روند تصمیمگیری در این برهه از زمان به هم ریخته بود.[46] بهعلاوه، ونس که از تماسهای برژینسکی با زاهدی و نیز حمایتش از کودتای نظامی مطلع بود، به سالیوان دستور داد تا هرگونه «ارتباطات غیرمجاز» را کنار بگذارد.»[47] براون بار دیگر اظهار کرد: «در آن زمان روابط شخصی بین ونس و برژینسکی به اندازهای بد بود که باعث شد این روند بهجایی نرسد.»[48]
تا اوایل بهمن، رویدادها در ایران در حدی بود که کار از دست دولت خارج شده بود، چه برسد به اینکه بر آنها اثر بگذارد. در 12 بهمن، [آیتالله] خمینی به ایران بازگشت و دولت جایگزین را تشکیل داد. بنبست متعاقب تا 22 بهمن ادامه داشت، زمانیکه فرماندهی ارتش دستور بازگشت نیروهای خود را به پادگان داد و بختیار از کشور گریخت. کارتر علناً تا 16 بهمن از دولت بختیار حمایت کرد. از آن زمان به بعد، آمریکاییها بر خروج شهروندان خود از ایران و حفاظت از سفارت و سایر تأسیساتشان متمرکز شدند. انقلاب کامل شد. در آخرین جلسة کمیتة ویژة هماهنگی در 11 فوریه/ 22 بهمن، بیشترِ شرکتکنندگان متوجه شدند که آمریکا کنترل اوضاع را از دست داده است و هایزر نیز از ترس امنیت خود، ایران را ترک کرده بود.[49]
پینوشتها:
[1]. این متن ترجمه مقاله زیر است:
Alexander Moens, “President Carter's Advisers and the Fall of the Shah,” Political Science Quarterly, Vol. 106, No. 2 (Summer, 1991), pp. 211-237. Published by: Academy of Political Science Stable URL: http://www.jstor.org/stable/2152227
[2]. Author's interview with David Newsom, 12 September 1989.
[3]. Sick, All Fall Down, 86; Sullivan, Mission in Iran, 204; Vance, Hard Choices, 330
[4]. Author's interview with Harold Brown, 8 September 1989
[5]. Carter, Keeping Faith, 440.
[6]. Brzezinski, Power and Principle, 382.
[7]. Ibid., 370; Rubin, Paved with Good Intentions, 214; Sullivan, Mission in Iran, 193
[8]. Ramazani, United States and Iran, 115-118; Stempel, Iranian Revolution, 290
[9]. Sullivan, Mission in Iran, 204.
[10]. Ledeen and Lewis, "The Inside Story," 6.
[11]. Vance, Hard Choices, 330; Ledeen and Lewis, Debacle, 160; George Ball, The Past Has Another Pattern (New York: Norton, 1982), 461-475.
[12]. As quoted in Sick, All Fall Down, 10; Time, 5 February 1979, 9
[13]. Ledeen and Lewis, Debacle, 164.
[14]. Sick, All Fall Down, 114-116; Ball, The Past, 459-460; Washington Post, 28 October 1980, 10
[15]. Vance, Hard Choices, 330
[16]. Sick, All Fall Down, 115; Washington Post, 28 October 1980, 10
[17]. Ball, The Past, 458, 462; Vance, Hard Choices, 328; Sullivan, Mission in Iran, 193; Ledeen and Lewis, Debacle, 162
[18]. Sick, All Fall Down, 118
[19]. Sick, All Fall Down, 119-121; Washington Post, 29 October 1980, 20; Newsweek, 28 April 1980, 25
[20]. Rubin, Secrets of State, 190
[21]. Author's interview with Zbigniew Brzezinksi, 12 May 1989
[22]. Sick, All Fall Down, 122
[23]. Author's interview with David Newsom, 12 September 1989
[24]. Vance, Hard Choices, 331
[25]. Stempel, Iranian Revolution, 290; Parsons, Pride and Fall, 150; Sullivan, Mission in Iran, 193
[26]. Vance, Hard Choices, 332; Brzezinski, Power and Principle, 375; Sick, All Fall Down, 125- 126.
[27]. Vance, Hard Choices, 332
[28]. Ibid., 333. See also Washington Post, 29 October 1980, 20; Sick, All Fall Down. 126
[29]. Sick, All Fall Down, 126
[30]. Brzezinski, Power and Principle, 376; Parsons, Pride and Fall, 121; Rubin, Paved with Good Intentions, 238
[31]. Vance, Hard Choices, 334; Carter, Keeping Faith, 443; Sick, All Fall Down, 131
[32]. Stempel, Iranian Revolution, 295; Ledeen and Lewis, Debacle, 162; Sullivan, Mission in Iran, 178; Brzezinski, Power and Principle, 360
[33]. Author's interview with David Newsom, 12 September 1989
[34]. Brzezinski, Power and Principle, 376-377; Vance, Hard Choices, 335
[35]. Carter, Keeping Faith, 443.
[36] Alexander Haig
[37]. Sick, All Fall Down, 139; Sullivan, Mission in Iran, 229; Newsweek, 28 April 1980, 25; Washington Post, 11 January 1979, 21; Time, 12 February 1979, 34.
[38]. Ramazani, United States and Iran, 118; Carter, Keeping Faith, 445; Time, 15 January 1979, 22-25.
[39]. Vance, Hard Choices, 337; Brzezinski, Power and Principle, 381; Carter, Keeping Faith, 443; Sullivan, Mission in Iran, 233; Sick, All Fall Down, 133
[40]. Carter, Keeping Faith, 446; Sullivan, Mission in Iran, 214; Ledeen and Lewis, Debacle, 168; Sick, All Fall Down, 140.
[41]. Brzezinski, Power and Principle, 379; Newsweek, 28 April 1980, 24; New Republic, 3 February 1979, 12
[42]. Brzezinski, Power and Principle, 385.
[43]. Ibid., 382.
[44]. Sick, All Fall Down, 145; Sullivan, Mission in Iran, 239; Rubin, Paved with Good Intentions, 247.
[45]. Author's interview with Harold Brown, 8 September 1989
[46]. Ramazani, United States and Iran, 139.
[47]. Vance, Hard Choices, 338.
[48]. Author's interview with Harold Brown, 8 September 1989
[49]. Vance, Hard Choices,341; Carter, Keeping Faith, 450; Sick, All Fall Down, 154-155.
تعداد بازدید: 49