انقلاب اسلامی :: عاقبت دعوا با نگهبان

عاقبت دعوا با نگهبان

10 آذر 1403

زندان اوین هم بازجو و اتاق شکنجه و سلول انفرادی داشت. ولی خیلی به ما کاری نداشتند؛ جز یک بار. من یک شب در آبان‌ماه با یکی از نگهبان‌ها سر مسائل زندان دعوا کردم. صبح روز بعد که رئیس زندان آمد، اتفاق شب قبل را به او گزارش داده بودند. همان اوایل روز، دو نگهبان آمدند و مرا به اتاق رئیس زندان بردند. رئیس زندان آقای سرگرد افشار بود. در مدتی که اوین بودم، فقط دو بار او را دیدم، یکی همین بار که مرا به اتاقش بردند و بار دیگر وقتی به بند آمده بود. آن روز وقتی وارد اتاق رئیس شدم، افشار خیلی به من توپید. توهین کرد و ناسزا گفت، بعدش هم بلند شد و چند تا سیلی و لگد زد. آخرش دستور داد مرا به سلول انفرادی بفرستند. ویژگی بد انفرادی‌های اوین این بود که دستشویی‌اش هم توی سلول تعبیه شده بود؛ فضایی تنگ که محل خواب و دست‌شویی یکجا قرار داشت. سلول درش فقط برای دادن غذا باز می‌شد. سه چهار روزی که انفرادی بودم، حتی یک بار هم مرا بیرون نیاوردند.

بعداً متوجه شدم که سه نفر از بچه‌ها را هم به خاطر من به انفرادی برده‌اند. موضوع این بوده که آ‌نها از دعوای من با نگهبان حمایت و به انفرادی فرستادنم اعتراض کرده بودند. یکی‌شان غلامحسین جعفری‌زاد بود و دیگری آقای شکوری و یک نفر دیگر. این سه نفر را به یک سلول انفرادی بردند که تصمیمی بی‌رحمانه و بسیار سخت‌گیرانه بود. چون سه نفر در کنار هم می‌توانند غذا بخورند و صحبت کنند، ولی با توجه به موقعیت انفرادی‌های اوین، دست‌شویی رفتن خیلی خیلی مشکل است، ولی آنها تحمل کردند. در اوین شکنجه نشدم ولی با ترتیبی که توضیح دادم، رئیس زندان نگذاشت که خیلی هم دست خالی باشم.

 

منبع: ظریف کریمی، نوید، خاطرات شفاهی محمدرضا شرکت توتونچی، تهران، راه‌یار، 1399، ص 191 - 192.



 
تعداد بازدید: 17


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: