08 آبان 1403
کلادیا کاستیگلیونی
ترجمه: وحید میره بیگی
بخش اول
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی مرکز مطالعات پایداری: هرچه از عمر حکومت محمد رضاشاه در دهه 1340 میگذشت، بر خودکامگی و استبداد او نیز افزوده میشد. همین خودکامگی، اعتماد بهنفسی به او بخشیده بود که یکی از نمودهای آن را میتوان در روابط ایران با آمریکا در دوران پس از ترور کندی مشاهده کرد. شاه به سفیر آمریکا گفته بود که نمیخواهد مقامات آمریکایی مانند «بچه مدرسهای» با او رفتار کنند. مقاله زیر که بر اساس اسناد دولتی و دیپلماتیک آمریکا نگاشته شده، این رابطه را در دوران ریاست جمهوری «لیندون جانسون» بررسی و تحلیل میکند. مدعای اصلی مقاله[1] این است که در اواسط دهه 1340 با دخالت نظامی آمریکا در ویتنام و تحولات جنگ سرد، دولت جانسون در روابط خارجی خود با ایران تجدید نظر کرد و این امر به پذیرش جایگاه برتر ایران در منطقه جنوب غرب آسیا در دوران ریاست جمهوری نیکسون منجر شد. به عبارت دیگر، ایران در دوران ریاست جمهوری نیکسون به یکباره ژاندارم منطقه نشد، بلکه زمینههای این تغییر را میبایست در دوران ریاست جمهوری جانسون جستجو کرد.
چکیده:
این مقاله تحولات روابط آمریکا و ایران را در طول ریاستجمهوری لیندون جانسون بررسی میکند. مقاله با این پیشفرض آغاز میشود که پیشاز نوامبر 1963/آبان 1342 چندین دگرگونی در روابط دو کشور رخ داده بود و با تغییر رئیسجمهور از جان کندی به لیندون جانسون [نیز] بسیاری از جوانبِ این روابط بیتغییر ماند. مقاله بر اساس این پیشفرض معتقد است که نقطهعطف اصلیِ دوران [ریاستجمهوری] لیندون جانسون، اواسط دهه 1960/1340 بود، یعنی هنگامیکه تحکیم رهبری شاه، جسارت او در سیاست خارجی، و از بین رفتنِ اهرم فشار آمریکا داشت شرایط همکاری [دو کشور] را تغییر میداد. این [وضعیت] دولت جانسون را واداشت تا اتحاد [خود را با ایران] دوباره ارزیابی کند. این ارزیابیِ مجدد به پذیرشِ جایگاه برترِ ایران در منطقه در دوره ریاستجمهوری نیکسون بدل شد.
مقدمه
هنگامیکه لیندون بی. جانسون در نوامبر 1963/آبان 1342 رئیسجمهور [ایالات متحده] شد، [دیگر] مانند دوره سلفِ او، ایران اولویتی به شمار نمیرفت. این کشور که در آغاز این دهه بهمانند یکی از [مصداقهای برنامه] پیشگامان نوین [2] دیده میشد که باورها و امیدهایی برای اصلاح دارد، اکنون جایگاه خود را در دستور کار جدید دولت یافته بود. جایگاهی که اغلب با روابط این کشور با آمریکا و اروپای غربی در امور نظامی و انرژی، و 1200 مایل مرز مشترک با شوروی، و در نتیجه نقش آن بهعنوان پایگاهی برای شنود تعریف میشد.
تا اواسط دهه 1960/1340، کمتوجهی به [ایران] با [این رخدادها] همراه شد: حمایت از برنامه اصلاحگرایانهای که شاه آغاز کرده بود، اینکه [آمریکا] در ارتباط با شاه در پیِ حفظ موازنهای ظریف میان فشار و متقاعدسازی بود، و نیز آگاهی از محدودیتِ فزاینده [اعمالِ] نفوذ آمریکا. [در این فضا] تا زمانی که عناصر تازهای در روابط دو کشور پدید آمد و توازن قدرت را تا حدی تغییر داد، توجه آمریکا به حفظ ویژگیهای اصلی روابط دو کشور معطوف بود. از 1965/1344 بهبعد، در نتیجه تحکیم سیاسی و اقتصادیِ رژیم و تأثیرگذاریِ تحولات بینالمللی، ویژگیهای جدیدی [بر روابط دو کشور] حکمفرما شد. این عناصر جدید بر روابط آمریکا و ایران در دهه بعدی تأثیر اساسی گذاشت.
کاهش علاقه به تهران بیتردید باعث شد در آثار مربوط به دوره لیندونجانسون درباره تحولات روابط ایران و آمریکا بیش از اندازه سادهانگاری شده یا نادیده گرفته شود.[3] طی پانزده سال گذشته، پژوهشهای بسیاری به بررسیِ مجددِ سیاستخارجی این «رئیسجمهور اتفاقی[4]» در ماجرای ویتنام[5] پرداختهاند، در حالی که بهندرت به خاورمیانه و خلیجفارس اشاره کردهاند[6]. مطالعات دهه 1990 معمولاً ارزیابیِ منفیِ [پژوهشهای پیشین] از عملکرد جانسون را بازنگری میکردند. اغلب این آثار جدیدتر به موضوعاتِ [پیشتر] بررسیشده و تحلیل تأثیر تحولات جهانی بر جایگاه آمریکا در منطقه محدود بودهاند. این موضوع باعث شده که پژوهشگرانِ روابط آمریکا و ایران چندان به آن توجهی نکنند[7]. اغلب مطالعاتی که با تحولات اتحاد این دو کشور در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی سروکار داشتهاند، یا بر نقش آیزنهاور در سرنگونی [دولت] مصدق و یا بر اوجگیری سپس ازهمگسستنِ تکاندهنده همکاریِ [دو کشور] در دهه 1970/1350 تمرکز کردهاند[8]. تحلیل روابط آمریکا و ایران در طی سالهای [ریاستجمهوری] جانسون هنوز پراهمیت است. این تحلیل ما را قادر میسازد تا بفهمیم سیاستگذاران آمریکایی چگونه از [سیاستِ] حمایت [ناگزیر] از شاه بهدلیل «نبود [یک کشور] غربگرایِ دیگر»، به بزرگداشت ایران بهمثابه سنگبنای امنیتِ غرب در خلیجفارس رسیدند[9].
این مقاله بحث خود را با پرداختن به دو موضوع آغاز میکند: یکی نیاز به بررسی این موضوعِ تاکنون مغفولمانده، و دیگری اینکه برای تببین کامل تحول اتحاد آمریکا و ایران در دهه 1960/1340، [پرداختن به] اختلاف میان آرمانگراییِ نَرمخویِ کندی و عملگراییِ محتاطِ جانسون کافی نیست. مقاله میکوشد پیوستگیها و گسستگیهای طرز نگاهِ این دو رئیسجمهور به ایران و ویژگیهای اصلی همکاریهای دو کشور در دوره جانسون را بیابد. در حالی که رُهام الوندی[10] اخیراً اظهار کرده که با آمدن دولت نیکسون سیاستهای آمریکا درباره ایران تغییری اساسی کرد[11]، این مقاله بر این نظر است که گذار از کندی به جانسون بسیاری از جوانبِ [این سیاستها] را بیتغییر باقی گذاشت، در واقع دگرگونیهای مربوطه [پیشتر و] در همان آخرین مرحله ریاستجمهوری کندی رخ داده بود.[12] بنابر مقاله پیشرو نقطۀعطف [تحول روابط ایران و آمریکا] در دوره جانسون، مربوط به اواسط دهه 1960/1340 بود، یعنی هنگامی که موقعیت داخلی شاه بهتر شده بود و بهتازگی در سیاست خارجی با اطمینان خاطر عمل میکرد و زوال فزاینده نفوذ آمریکا، توازن قدرتِ روابط دو کشور را بر هم میزد. این [شرایط] دولت جانسون را واداشت تا اتحاد [خود را با ایران] دوباره ارزیابی کند. این ارزیابیِ مجدد به پذیرشِ جایگاه برترِ ایران در منطقه در دوره ریاستجمهوری ریچارد نیکسون بدل شد.
بدین معنا، این مقاله پژوهش درباره اتحاد میان واشنگتن و تهران را یکگام به جلو میبرد، بهگونهای که اگرچه بعضی از ویژگیهای معمولی همکاری در دوران جنگ سرد را به تصویر میکشد، اما بهواسطه ویژگیهای متمایزیش، از پژوهشهای دیگر فاصله میگیرد. ایرانِ پهلوی، برخلاف بسیاری از دیگر متحدان آمریکا در جهانسوم، هیچگاه اتحاد خود را با غرب زیر سؤال نبرد. همچنین شاه هرگز به [کشورهای] غیرمتحد اعتماد نکرد و هنگامیکه گرایشهایی به بیطرفی یافت، این گرایش بهدلیل امید به کاهش تهدید شوروی برای حکومت خود و افزایش حمایت نظامی واشنگتن بود[13]. بهرغماینکه ایران مواضع ضدکمونیستیِ قابلاطمینانی داشت، در 1962/1341 به نخستین متحد آمریکا بدل شد که به شوروی تضمین داد که هیچ قدرت خارجی اجازه نخواهد یافت در خاک او پایگاههای موشکی مستقر کند و در 1967/1346 نخستین عضو اتحاد نظامی غرب بود که قراردادی نظامی با مسکو منعقد کرد. این اقدامات نشان میداد که تهران میخواهد از «[فضایِ] چندقطبیِ درحال ظهورِ جنگ سرد» که در آن «کشورهای متوسطِ مهم میتوانند در مقابل قدرتهای بزرگ از اهرمفشاری قوی استفاده کنند»[14]، همه امتیازات [ممکن] را بهدست آورد. خواست ایران برای [کسب] استقلالِ بیشتر [در امور خویش] الگوی روابط آمریکا و ایران را در دورهای که تمامی توجه واشنگتن به جنگ ویتنام معطوف بود، تغییر داد. بدین معنا، تحلیل تحولات اتحاد آمریکا و ایران در دوره جانسون پژوهشی ارزشمند است، چون آشکار میسازد که چگونه وفادارترین متحدان واشنگتن، از جمله ایران نیز، در بافتار روابط درحال تغییر مرکز ـ پیرامون و تعهدات بیشازحدِ آمریکا، نشان دادند که نهتنها از عاملیت روبهرشد خود در تحولات جهانی آگاهند بلکه قادرند آن را بیازمایند. اگرچه جسارت ایران و در نتیجه مطالبه استقلالِ بیشتر بهلطفِ افزایش ثبات داخلی و کاهش وابستگی به کمکهای اقتصادی آمریکا رخ داده بود، دولت جانسون آن را در وهله نخست نشانهای از پراکندهشدنِ ناخوشایند انرژی و منابع آمریکا در دورهای میدانست که این کشور در داخل و خارج، بار تعهدات فزایندهای را بر دوش میکشید.
بخش نخست مقاله تحول وضعیت داخلی ایران بین سالهای 1961 و 1964/1340 و 1343 و رویکرد واشنگتن به این تحول در طی گذار از کندی به جانسون را بررسی و با این پیشفرض آغاز میکند که تحکیم قدرت محمدرضا پهلوی در اتخاذ سیاستهای جسورانهترِ بعدی او و تغییر الگوی این اتحاد نقش محوری داشت. مقاله بر همین اساس بررسی میکند که چگونه این امر بر درک آمریکاییها از رژیم ایران تأثیر گذاشت. بخشهای دوم و سوم مقاله، در تحلیل دولت جانسون و تغییر روابط آمریکا و ایران به کاوش عمیقتری میپردازد. این مقاله بر استقلال فزاینده شاه و تأثیر آن بر سیاست خارجی ایران و روابطش با آمریکا تمرکز دارد. بهمنظور ارزیابی این دو جنبه درهمپیچیده، تأثیر آنها بر این اتحاد و واکنش دولت جانسون به آنها در بافتار صحنه بینالمللیِ اواخر دهه 1960/1340، دو پدیده را [برای تحلیل] انتخاب کردهایم: بازنگری در همکاری نظامی واشنگتن با تهران و ماهیت همکاری ایران و شوروی.
نوسازی، مرکزگرایی و ثبات
هنگامی که جان اف. کندی در ژانویه 1961/دی 1339 ریاستجمهوری را بر عهده گرفت، بیثباتی ایران برای سیاستگذاران آمریکا چیز تازهای نبود. دولت آیزنهاور بویژه پس از کودتای 1958/1337 عراق، درباره موقعیت شکننده رژیم ایران نگرانی فزایندهای از خود نشان داده بود: وضعیت اقتصادی روبهزوال و ناتوانی شاه از استقرار پایههای یک نظام سیاسیِ استوار در کنار یکدیگر تأثیر [متزلزلکنندهای] داشت. در این بستر، ادعای دخالت آمریکا در توطئه سرلشکر ولیالله قرنی برای سرنگونی شاه در اوایل سال 1958/1336، و شکست مذاکرات شوروی و ایران که به معاهده عدمتعرض 1959/1338 انجامید، تنشهای موجود میان واشنگتن و تهران را افزایش داد[15]. با این حال، روی کار آمدن دولتی دمکرات از تغییراتی مهم در سیاستهای آمریکا در قبال ایران خبر میداد[16]. در آغاز دوره ریاستجمهوری کندی، ایران در تقاطع پروژههای آمریکایی برای اصلاحات در خاورمیانه و اقدامات تحریکآمیز شوروی درباره خلیجفارس، به آزمایشگاهی برای ارزیابیِ اثربخشیِ تلاشهای واشنگتن در بازنگریِ سیاستهای خود در جهان سوم و محدودیتها و تناقضات نظریه نوسازی[17] تبدیل شده بود؛ نظریهای که به این رئیسجمهور دمکرات جانی تازه بخشیده بود[18]. کندی، آشفتگیهای ایران را هم بهمثابه بحرانِ [دوره] جنگ سرد و هم بهمثابه فرصتی برای آغاز مرحله جدیدی از توسعه در این کشور تفسیر میکرد، در حالی که وزارت امور خارجه بازنگری در سیاستهای آمریکا در قبال ایران را آغاز کرده بود[19]. محمدرضاپهلوی در می 1961/اردیبهشت 1340، تحت فشار بحران فزاینده و با درخواست آمریکا برای پیشگرفتنِ مسیری جدید، از علی امینی، سفیر پیشین ایران در آمریکا خواست دولت تازهای تشکیل دهد. امینی که تحصیلکرده غرب بود و با هیئتحاکمه سیاسی آمریکا آشنایی داشت، از سوی واشنگتن بهعنوان بهترین نماینده نسل جدید تکنوکراتهای اصلاحطلب ایران به شاه معرفی شد، کسی که میتوانست کشور را در چالشهای پیشآمده مدرنیته رهبری کند و از افزایش خطرناک این بحران جلوگیری کند[20]. مردان کندی، انتصاب امینی را نخستین گام « بهسوی لیبرالیزاسیون حکومت[21]» میدیدند و او به نماد امیدِ فراگیر برای نوسازی بدل شد[22]. اما معلوم شد که انتخاب امینیِ مورد حمایت آمریکا، بدون روند رسمی که [قدرت] پادشاه را محدود سازد، دشوارتر از چیزی است که انتظارش میرفت. گروه اقدام سریع کندی بهزودی دریافتند که این اقدام قطعیت اندکی دارد و این احتمال هست که شاه تصمیم بگیرد بهیکباره نخستوزیر را برکنار کند و خود مهار تمام و کمال کشور را بهدست گیرد[23]. تغییر اساسیِ این مسیر، در آوریل 1962/فروردین 1341 رخ داد؛ هنگامی که شاه از آمریکا بازدید کرد. استقبال گرم دولت کندی از محمدرضا پهلوی، بر جسارت او در مواضعش نسبت به دولت آمریکا افزود و غیرمستقیم راه را برای پایاندادن به نخستوزیری امینی هموار کرد.[24] در جولای 1962/تیر 1341، امینی پس از دوره کوتاهی از اصلاحات که با بحران شدید مالی بینتیجه ماند، و پس از اینکه جبهه ملی به او حمله کرد و نتوانست بر سر بودجه نظامی با شاه به توافق برسد، استعفا کرد.
دولت دمکرات آمریکا در مواجهه با پایانِ ناگهانی این مسیر [اصلاحات] میانهرو، تنها تصمیم گرفت که حمایت اولیهاش را از امینی ادامه ندهد، مبادا این امر حکومت تکنفره شاه را بهخطر بیندازد. پس از امینی، اسدالله علم، دوست دیرین شاه به نخستوزیری منصوب شد، و حمایتی که از امینی میشد، از پادشاه هم شد[25]. سقوط دولت امینی باور تهران به ارزش نمادین مدرنیزاسیون را از میان نبرد. اما این امر موجب شد نقش پیشبرنده این پیشرفتها و نیز چارچوب سیاسی که پیشرفتها داخل آن رخ میداد بهتدریج از دست برود. شش ماه بعد، اجرای برنامه اصلاحی بلندپروازانه محمدرضا پهلوی به نام انقلاب سفید، این بخت را به او داد که نهتنها دوباره به قدرت اصلی ایران بدل شود، بلکه «وظیفه انقلاب را از دیگران برباید و خود بهعهده گیرد» و خود را قهرمان تازه اصلاحات معرفی کند[26]. دولت کندی در مواجهه با این وضعیت انقلابی ایران، تصمیم گرفت از مدرنیزاسیون شاه حمایت کند و آن را نمونهای عالی از « انقلاب بهسوی پیشرفت» بداند که در جهان سوم تبلیغ میشد. اقدامات اساسی صورت گرفته نقطه آغازی مناسب برای تبدیل ایران به کشوری پیشرفته پنداشته شد: 1- برنامه اصلاحات ارضی که پیشتر از سوی دولت امینی آغاز شده بود و برنامه خودِ او بود که با اقدامات قدرتمند حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی او پیش برده میشد، 2-راهدادنِ افرادی از طبقه متوسط در میان نخبگان حاکم، 3- استفاده از زبان آگاهیبخشتر و 4-اجرای طرح مؤثرِ صنعتیسازی. به بیان جیمز گود[27]، با آغاز سال 1963/زمستان 1341 «انقلابِ سفید شاه، همکارِ [برنامه] پیشگامان جدید [کندی] شد»[28]. با حمایت از سیاست شاه و تأیید مشتاقانه «انقلاب ایران» که «زمانبندی ایرانی برای رسیدن به دستاوردهای ایرانی» میتوانست متحول شود، همه کسانیکه در تهران و واشنگتن نگران نتایج رویکرد تازهای بودند که با ایجاد گروه اقدام سریع آغاز شده بود، احساس اطمینان کردند؛ آنها فکر میکردند که باید به راه خیانتکارانهای پایان دهند که با دوره امینی آغاز شده بود.[29]
واکنش واشنگتن به شورشهایی که سال بعد در ایران رخ داد، گواه دیگری بر تغییر سیاست آمریکا در قبال رژیم است. در هفته نخست ژوئن 1963/اواسط خرداد1342، هزاران نفر در شهرهای اصلی ایران در مخالفت با دستگیری آیتالله خمینی به اعتراض پرداختند؛ کسی که انقلاب سفید را نشانگر حکومت ظالمانه شاه، چاپلوسیاش برای واشنگتن و بیاعتناییاش به اخلاق اسلامی میدانست.[30] پلیس با خشونت معترضان را سرکوب کرد، این امر نخستین فرصتِ تبدیلشدن به چهره رهبرِ مخالفانِ شاه را به [آیتالله] خمینی داد. واشنگتن منبع اعتراضات را نیروهای ارتجاعی میدانست که با پیشرفت حاصلشده در پروژه محمدرضا پهلوی مخالف بودند و کاملاً از سیاست سرکوب رژیم حمایت کرد.[31] شاه و نخستوزیرش، هر یک به سهم خود، [با اقدامات و تصمیمهایشان] ماهیت اقتدارگرایانه رژیم را قطعاً اثبات کردند.
وضعیت داخلی ایران و اتحادش [با واشنگتن] در زمان رئیسجمهور شدنِ لیندون جانسون چنین بود. همانطور که فیلیپس تالبوت[32] مشاور وزارت امور خارجه در امور خاور نزدیک و جنوب آسیا بعدها اشاره کرد[33]، دولت جدید این کشور در آن زمان درگیر چیزی شده بود که «نه در اولویت دستور کار دولت جانسون بود و نه حتی نزدیک به آن.» نگرانیهای اصلی درباره رخدادن یک انقلاب قریبالوقوع از میان رفته بود و جانسون در بازدید خود از تهران در اوت 1962/شهریور1341، «رهبری مترقی شاه» و نقش او را در تبدیل ایران به «نیرویی باثبات و قوی در منطقه که وی آزرو داشت چنین شود» ستود. نگاه او به ایران، ترکیبی از خوشبینیِ ناگزیر و بیعلاقگی بود[34]. تحکیم فزاینده موقعیت رژیم، این دیدگاه را بیشتر تقویت کرد و زمینهساز تبدیل ایران به یک عامل [بینالمللی] دارای استقلال فزاینده شد که عواقب مهمی برای اتحاد این کشور با آمریکا داشت. همانطور که مفسری اعلام کرد: «شاه فقط راننده ماشینی نبود که تنها سرنشین آن آمریکا باشد؛ بلکه با نگرانی جاده را میپایید و امید داشت سفری بدون تصادف ملی و بینالمللی داشته باشد»[35]. مقامات آمریکایی در ایران نسبت به این امر بیتوجه نبودند. مارتین هرتز[36]، مأمور سیاسی آمریکا در تهران در دسامبر 1963/ آذر 1342 نوشت: «رابطه دو کشور دارد بهشکلی هوشمندانه تغییر میکند.» او ادامه داد «اگرچه اصطلاح جدید شاه برای توصیف سیاست خارجی ایران (ملیگرایی مستقل) بیشتر لفاظی است، اما گواهی بر تمایل به استقلال بیشتر در امور خارجی است. همزمان، وابستگی ایران به مشاوران اقتصادیِ آمریکایی عملاً در حال کاهش بوده است.»[37]
در اوایل ریاستجمهوری جانسون، نخستین تأییدها از استقلال روبهرشد شاه، نقش مهمی در تحول روابط دوجانبه نداشت. اگرچه این امر در گزارشهای سفارت بیشتر مطرح میشد، اما از اواسط دهه 1960/1340 بود که تأثیرگذاریاش بر بازنگریِ اتحاد دو کشور حس شد. بیتردید اجرای انقلاب سفید و سرکوب نیروهای ضدرژیم بر تغییرِ درک شاه از خویش و بنابراین بر نقش او در مقام یک متحد و همکار تأثیرگذار بود. همایون کاتوزیان معتقد است که رخدادهای ژوئن 1963/خرداد 1342 و قطعشدنِ مشارکت راستین سیاسی طبقات اجتماعی، مسیر را برای تغییر از یک نظام مشروطه محدود به یک حکومت خودکامه فراهم کرد و پیامدهای منفی شدیدی برای موقعیت شاه در برابر مخالفان داخلی او و واشنگتن داشت.[38] اما هنوز زود است که این نشانهها را گواهِ بر تغییر اساسیِ توازن قدرت میان این دو کشور بدانیم. بنابراین، در دو سال نخستِ ریاست جمهوری جانسون، روابط ایران و آمریکا نسبت به اواخر ریاستجمهوریِ کندی تغییری اساسی نداشت.
پس از اجرای انقلاب سفید، نخستین گام اساسی به سوی تغییرات عمدهای که دست کم در داخل کشور رخ داد، برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا در پاییز 1963[39] بود. مردم ایران معتقد بودند که شاه نامزدها را با طرح قبلی و بر اساس حمایت آنان از برنامه اصلاحی خویش دستچین کرده است. بسیاری از آنان «کارمندان ناشناس دولت» بودند: «بورژوازیِ مطیع» و چاپلوسانِ شاه[40]. این راهبرد، یعنی حمله آشکار به صورتهای معمول گزینش نخبگان، نشان آشکاری از مقصود شاه برای تحمیل خود بهعنوان مرجع تازه در عرصه سیاسی ایران و تضعیف نفوذ ملاکان و دستگاههای سنتی بود. حسنعلی منصور، نخستوزیر جدید بود که بیشتر بهخاطر شجرهنامه خانوادگیاش مشهور بود تا لیاقتش برای حکمرانی. انتخاب یک نامزد ضعیف، بخشی از راهبرد عمدیِ شاه بود که میخواست نقش برتر را در مدیریت سیاست ایران برای خود نگهدارد، در نتیجه، فقط وظیفه «آموزش، راهنمایی و نظمبخشی به معاونان جدید»[41] برای نخستوزیر ماند. نخستین گام دولت جدید، دستورکاری با دو اولویت بود: تجلیل از اصلاحاتی که با اجرای انقلاب سفید رخ داد و افزایش رشد اقتصادی پس از رکود اوایل دهه 1960/1340[42]. در ژوئن 1964/خرداد1343، اجرای طرحی بلندپروازانه برای بازسازی اقتصادی و توسعه قانونگذاری نوآورانه درباره بخشهایی که پیش از این خودگردان بود، از آغاز مرحله بیسابقه رفاه و برنامهریزی اقتصادی در ایران خبر داد[43].
با این حال در نخستین ماههای نخستوزیری منصور، ایران هنوز در مراحل اولیه بازسازی اقتصادی بود و دولت جدید، بویژه با توجه به مقبولیت سیاسیاش، اعتماد بیچونوچرای [جامعه] را کسب نکرده بود. یک سال از تشکیل دولت منصور نگذشته بود که با دولت امیرعباس هویدا جایگزین شد[44]؛ منصور در این مدت از نظر مجلس، رهبری ضعیف بود. خطر [تشدید] اعتمادبهنفسِ بیشازحد شاه وجود داشت که عواقبی برای اتحاد ایرانیها با واشنگتن به همراه میآورد. در اکتبر 1964/مهر1343 منصور، نخستوزیر از مجلس ایران خواست توافقنامه وضعیت نیروها(SOFA)[ موسوم به کاپیتولاسیون] را تصویب کند، این توافقنامه قبلاً با واشنگتن منعقد شده بود و به تمامی پرسنل نظامی آمریکایی مستقر در ایران امتیازات فراسرزمینی اعطا میکرد. برخلاف نقدهای صریح بیانشده در درون و بیرون مجلس، در نهایت این لایحه البته با اختلاف اندکی از آراء تصویب شد. حساسیت موضوع و مخالفتهای صریح با این لایحه، که با تصویب قانونی همزمان شد که به ایران اجازه میداد از آمریکا دویست میلیون دلار خرید نظامی بکند، رأیگیری [برای تصویب لایحه را] را به آزمون مقبولیت حکومت تبدیل کرد و به آیتالله خمینی دومین فرصت را داد که پس از شورشهای خرداد[سال] گذشته، سخنگوی خشم گسترده [مردم] نسبت به رژیم و دشمنی با واشنگتن باشد. سخنرانیهای آتشین روحانیها علیه توافقی که لطمه به حیثیت و حاکمیت ملی ایران دانسته میشد، به دور جدیدی از اعتراضات مردمی انجامید و آیتالله [خمینی] را کاملاً به رهبری سیاسی بدل ساخت[45]. قرارداد وضعیت نیروها که به دشواری تصویب شد، موج اعتراضاتِ پس از آن، و نفوذ فزاینده [آیتالله] خمینی که پس از اعتراضات زندانی و تبعید شد، واکنش شدید سفارت آمریکا را برانگیخت، این واکنش با شیوه مدیریت شاه در دوره نخستوزیری منصور تشدید شد. به بیان مارتین هرتز، این ماجرا «به موقعیت آمریکاییها در ایران صدمه بسیاری وارد کرد... تغییری مهم در رابطه میان دولت ایران و مجلس ایران و از آن مهمتر... تغییری اساسی در تصویری پدید آمد که ایرانیان از ایالات متحده داشتند.»[46] دوران جدیدی شروع شده بود: دورانی که در آن نقش شاه بهعنوان رهبری بیچونوچرا پررنگتر میشد، رژیم از حامیِ آمریکایی خود استقلال بیشتری مییافت، و حتی نسبت به نفوذ آمریکا در سیاست ایران نفرت بیشتری پدید میآمد؛ آن هم در زمانی که نفوذ این کشور بهتدریج در حال افول جدی بود.
پینوشتها:
[1] Claudia Castiglioni (2015) “No longer a client, not yet a partner: the US–Iranian alliance in the Johnson years,” Cold War History, 15:4, 491-509, DOI: 10.1080/14682745.2015.1019868
کلادیا کاستیگلیونی، محقق علوم سیاسی و اجتماعی دانشگاه فلورانس است. این پژوهش با حمایت بنیاد لیندون بینز جانسون انجام شده است.
[2]. New Frontier؛ اصطلاحی است که کندی طی دوران رقابت انتخاباتی خود مطرح کرد. م
[3] .See Douglas Little, ‘Choosing Sides: Lyndon Johnson and the Middle East’, in The Johnson Years,Volume Three: LBJ at Home and Abroad, ed. Robert A. Divine (Lawrence: University Press of Kansas, 1994),150–197; Id., ‘A Fool’s Errand: America and the Middle East, 1961–1969’, in The Diplomacy of the Crucial Decade: American Foreign Policy During the 1960s, ed. Diane Kunz (New York: Columbia University Press, 1994), 239–319. See also Warren I. Cohen, ‘Balancing American Interests in the Middle East: Lyndon Baines Johnson vs. Gamal Abdul Nasser’, in Lyndon Johnson Confronts the World: American Foreign Policy 1963–1968, eds. Warren I. Cohen and Nancy Tucker Bernkopf (Cambridge: Cambridge University Press, 1994), 279–310; Hal W. Brands, The Wages of Globalism: Lyndon Johnson and the Limits of American Power (New York: Oxford University Press, 1995)
.[4] accidental president
[5]. Robert Sherrill, The Accidental President (New York: Simon and Schuster, 1968).
[6]. The revisionist analysis of Johnson’s foreign policy started with: Hal W. Brands, ed., The Foreign Policies of Lyndon Johnson: Beyond Vietnam (College Station: Texas A&M University Press, 1999) and Thomas A. Schwartz, Johnson and Europe: In the Shadow of Vietnam (Cambridge: Harvard University Press, 2003). Over the last decade a number of contributions have followed the path beaten by Brands and Schwartz. See, among others, Kristin L. Ahlberg, Transplanting the Great Society: Lyndon Johnson and Food for Peace (Columbia: University of Missouri Press, 2008); Jonathan Colman, The Foreign Policy of Lyndon B. Johnson: The United States and the World, 1963–69 (Edinburgh: Edinburgh University Press, 2010); Francis J. Gavin and Mark A. Lawrence, eds. Beyond the Cold War: Lyndon Johnson and the New Global Challenges of the 1960s (Oxford: Oxford University Press, 2014).
[7] .تنها کارهای انجامشده دربارة سیاستهای امریکا و ایران در دورة جانسون اینها بود:
Andrew L. Johns, ‘The Johnson Administration, the Shah of Iran, and the Changing Pattern of US–Iranian Relations, 1965–1967:“Tired of Being Treated like a Schoolboy”’, Journal of Cold War Studies 9, no. 2 (Spring 2007): 64–94; Stephen McGlinchey, ‘Lyndon B. Johnson and Arms Credit Sales to Iran, 1964–1968’, Middle East Journal , 67, no. 2 (Spring 2013): 229–247.
[8]. برای آشنایی با یک بررسی بسیار خوب دربارة آثار مربوط به ایران در دورة جنگ سرد این منبع را ببینید:
Roham Alvandi, ‘Guest Editor’s Introduction: Iran and the Cold War’, Iranian Studies 47, no. 3 (2014): 373–378.
.[9] ‘US policy toward Iran’, NSC 6010, 6 July 1960, Foreign Relations of the United States, 1958–1960, Volume XII, Near East Region; Iraq; Iran; Arabian Peninsula (Washington: GPO, 1993), 683 (hereafter FRUS, with appropriate year, volume, and page numbers).
. [10] Roham Alvandi
.[11] Roham Alvandi, ‘Nixon, Kissinger, and the Shah: The Origins of Iranian Primacy in the Persian Gulf’, Diplomatic History 36, no. 2 (2012): 337–372.
[12]. مقالة حاضر در این جهت خود را از تحلیلهایی دور میکند که پژوهشگران برجسته دربارة دورة کندی انجام دادهاند و پیرو تفاسیر اخیری هستند که بر نقطةعطفِ جولای 1962/تیر1341 تأکید دارند. از میان تحلیلهای قدیمی بنگرید به:
Barry M. Rubin, Paved with Good Intentions: The American Experience in Iran (New York: Oxford University Press, 1980); James A. Bill, The Eagle and the Lion: The Tragedy of American–Iranian Relations (New Haven: Yale University Press, 1988).
در میان تفاسیر اخیر نیز بنگرید به:
Roland Popp, ‘Benign Intervention? The Kennedy Administration’s Push for Reform in Iran’, in John F. Kennedy and the ‘Thousand Days’: New Perspectives on the Foreign and Domestic Policies of the Kennedy Administration eds. Manfred Berg and Andreas Etges (Heidelberg: Universitatsverlag Winter, 2007), 197–219; Id., ‘An Application of Modernization Theory During the Cold War? The Case of Pahlavi Iran’, The International History Review 30, no. 1 (2008): 76–98; Victor V. Nemchenok, ‘In Search of Stability Amid Chaos: US Policy Toward Iran 1961–63’, Cold War History 10, no. 3 (2010): 341–369.
.[13] Airgram 289 from Tehran to State, 23 November 1966, Record Group 59 (hereafter RG), Box 2333, POL 15–1 ‘Iran–1966’, National Archives and Record Administration, College Park, MD (hereafter NARA); Mohammad Reza Pahlavi, Mission for my Country (London: Hutchinson, 1961), 125.
.[14] Robert B. Rakove, Kennedy, Johnson, and the Nonaligned World (Cambridge: Cambridge University Press, 2013), xxvi.
[15]. دربارة کودتای قرنی بنگرید به:
Mark J. Gasiorowski, ‘The Qarani Affair and Iranian Politics’, International Journal of Middle East Studies 25, no. 4 (1993): 625–644.
دربارة مذاکرات شوروی و ایران بنگرید به:
Roham Alvandi, ‘Flirting with Neutrality: The Shah, Khrushchev, and the Failed 1959 Soviet–Iranian Negotiations’, Iranian Studies 47, no. 3 (2014): 419–440.
[16] .برای روابط امریکا و ایران در دورة دولت کندی، بهجز منابع دیگر این منبع را هم ببینید:
James A. Goode, ‘Reforming Iran during the Kennedy Years’, Diplomatic History 15, no. 1 (1991): 13–29; April. R. Summit,‘For a White Revolution: John F. Kennedy and the Shah of Iran’, Middle East Journal 58, no. 4 (2004): 560–575; Popp, ‘Benign Intervention?’; Nemchenok, ‘In Search of Stability’.
. [17] modernisation theory
[18]. دربارة تحولات دموکراتیک دولت امریکا در قبال جهان سوم، بهجز منابع دیگر این منبع را هم ببینید:
Michael E. Latham, Modernisation as Ideology: American Social Science and ‘Nation Building’ in the Kennedy Era (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 2000).
.[19] Goode, ‘Reforming Iran’, 16–19.
[20]. ببینید: ایرج امینی، بر بال بحران؛ زندگی سیاسی علی امینی، تهران: نشر ماهی، 1388، 227 تا 230، نقل شده در:
Roham Alvandi, Nixon, Kissinger, and the Shah. The United States and Iran in the Cold War (New York: Oxford University Press, 2014), 22.
.[21] Special National Intelligence Estimate (hereafter SNIE) 34–2–61, 23 May 1961, FRUS, 1961–1963, XVII, 124.
.[22] Memorandum from Komer to Kennedy, 18 May 1961, FRUS, 1961–1963, XVII, 118.
.[23] Ibid.
.[24] Gholam Reza Afkhami, The Life and Times of the Shah (Berkeley: University of California Press, 2009),219. See also Roby C. Barrett, The Greater Middle East and the Cold War: US Foreign Policy Under Eisenhower and Kennedy (London: I.B. Tauris, 2007), 233.
.[25] SNIE 34–62, 7 September 1962, FRUS, 1961–1963, XVIII, 84–88.
[26]. دربارة ریشههای انقلاب سفید این منبع را ببینید:
Ali M. Ansari, ‘The Myth of the White Revolution: Mohammad Reza Shah, “Modernization” and the consolidation of power’, Middle Eastern Studies 37, no. 3(2001): 1–24.
.[27] James Goode
.[28] Goode, ‘Reforming Iran’, 25.
منتقدترین اشخاص درباره تأیید تمام و کمال سیاستهای شاه، رابرت کومر، رئیس سابق شورای امنیت ملی و کنث هنسن، دستیار دایرة بودجه بودند.
.[29] NSC Memorandum for the President, 20 April 1963, National Security Archives (hereafter NSA)Digital Collection: IR00474.
[30]. دربارة شورشهای 1963/1342 این منبع را ببینید:
Baqer Moin, Khomeini: Life of the Ayatollah (London: I.B. Tauris, 1999), 92.
دربارة تأثیر شورشها بر شاه این منبع را ببینید:
Abbas Milani, The Shah (New York: Palgrave Macmillan,2011), 297.
.[31] ‘The Iranian Riots and Their Aftermath’, paper prepared by Bureau of Intelligence and Research (hereafter INR), 26 June 1963, NSA Digital Collection: IR00483. See also Stuart Rockwell in an interview with Habib Ladjevardi, Cambridge, MA, 20 May 1987, tape 1, Foundation for Iranian Studies Oral History Collection (hereafter FISOHC).
.[32] Philips Talbot
.[33] Philips Talbot in an interview with William Burr, New York, 21 November 1985, tape 3, FISOHC.
.[34] Memorandum of Conversation between Kennedy and the Shah, 26 April 1962, National Security Files (hereafter NSF), Vice Presidential Security Files, Box 2, Folder 10 ‘VP Johnson’s trip to Middle East August–September 1962’, Lyndon Baines Johnson Library, Austin, TX (hereafter LBJL). On LBJ’s visit see also Mitchell B. Lerner, ‘“A Big Tree of Justice”: The Vice Presidential Travels of Lyndon Johnson’, Diplomatic History 34, no. 2 (2010): 357–393.
.[35] Nemchenok, ‘In Search of Stability’, 20.
.[36] Martin Herz
.[37] Airgram 361 from Tehran to State, 31 December 1963, RG 59, Box 3942, POL 17 ‘Diplomatic and Consular Representations’, NARA.
.[38] Homa Katouzian, Iranian History and Politics: The Dialectic of State and Society (New York: RoutledgeCurzon, 2004), x. See also Mark J. Gasiorowski, US Foreign Policy and the Shah: Building a Client State in Iran (Ithaca: Cornell University Press, 1991), 187.
[39]. انتخابات مجلس بیست ویکم در تابستان 1342 برگزار شد. ویراستار
.[40] Telegram from Tehran to Foreign Office (hereafter FO), 21 September 1963, FO 371/170378, EP1015/110, The National Archives of the UK, Kew, Surrey (hereafter TNA).
.[41] Airgram 261 from Tehran to State, 31 October 1963, RG 59, Box 3941, POL 13 ‘Non-party Blocs’,NARA.
.[42] Telegram from Tehran to FO, 3 February 1964, FO 371/175712, EP 1015/3, TNA.
[43]. دربارة رشد اقتصادی ایران در دهة 1960/1340 این منبع را ببینید:
Vali Nasr, ‘Politics Within the Late-Pahlavi State: The Ministry of Economy and Industrial Policy, 1963–69’, International Journal of Middle East Studies 32, no. 1(2000): 97–122.
[44]. منصور بهدست یکی از اعضای فداییان اسلام [هیئتهای موتلفه] در ژانویة 1965/بهمن 1343 ترور شد و هویدا جانشین او شد.
[45]. دربارة نقش [آیتالله] خمینی در اعتراضات این منبع را ببینید:
Ruhollah Khomeini, Islam and Revolution: Writings and Declarations of Imam Khomeini, trans. and ed. by Hamid Algar (Berkeley: Mizan Press, 1981), 181–188.
.[46] Airgram 303 from Tehran to State, 10 December 1964, Papers of Martin F. Herz, Georgetown University, Washington DC (hereafter MHP), Box 1, Folder 22.
تعداد بازدید: 112