هر زمان سخن از انقلاب اسلامی و پرسش از ماهیت آن شکل می گیرد ، یک طرف این بحث پرسش از نسبت ماهیت انقلاب اسلامی با مدرنیته است. برای پاسخ گفتن به این سوال به زعم نویسنده با یک چهار راه علمی مواجه ایم که در آن فلسفه ، تاریخ ، اجتماع و دین در یک نقطه به اجماع رسیده اند و نتیجتاً هرگاه بخواهیم از این کثرات به وحدت رسیده سخن بگوییم، نیاز به تجزیه و تحلیلی داریم که هر جزء هم علت و هم معلول جزء دیگر است. به ناچار در این مقاله بیشتر به تجزیه ماهیت فلسفی انقلاب اسلامی و مدرنیته می پردازیم و درباره سایر اجزا در هر زمان که ضرورت حکم می کرد به ایجاز سخن میگوییم. باشد که در تعارض گفتمان ها قابل عرض باشد.

اگر نگاهی به جوهره ی مدرنیته بیاندازیم ، مدرنیته خودش را صاحب حرکت مدام و انقلاب در عالم می داند. هر جا فلسفه مدرنیته و عقلانیت مدرن پا گذاشت ، در پی آن بود تا نسبت به عصر سنت و ارتجاع گذشته -که گاه در قالب دین بوده و گاه در قالب آدابِ در تزاحم با سوبژکتیویسم انسان مدار - قیام کند و در اصطلاح در زندگی انسان مدرن، انقلابی انجام دهد .
در واقع مدرنیته از آنجا خودش را سلطه گر غالب فرهنگی و دائر مدار عالم می داند که راه سعادت و یافتن اتوپیا را شناخته و خودش را در نزدیکی آن احساس می کند. مدرنیته با معرفی سنت ها و ارتجاع به عنوان "بند انسان" در رهایی از رنج، انقلابات مدرن را سامان می دهد. انقلاباتی که هیچ خط قرمزی به جز مدرنیته ندارند. فی الواقع مدرنیته در بر انداختن سنت هایی که با عقل انسان مدار در تعارض اند، به صورت رادیکالی، برخورد انقلابی دارد ولی در مقابل ماهیت مدرن و اومانیستی خودش همانند محافظه کاران عمل می کند و دقیقاً به خاطر همین عدم انعطاف پذیری در مقابل خویش است که معارضین خویش با عبور از مدرنیته، در پی یافتن فرهنگی تازه برای دائر مداری انسان هستند. وجه تاریخی انقلابات مدرنیستی با وجه فلسفی آن پیوندی نا گسستنی دارد. در هر انقلاب بزرگی که در چند سده اخیر مشاهده می کنید اصل شعائر انسان پرستانه را به عنوان محور و ایدئولوژی نخبگان در می یابید. در انقلاب فرانسه ، انگلستان و آمریکا، جمهوریت، آزادی به تعبیر لیبرالی و اومانیستی و نیازهای عصر جدید چون ملت پرستی و ... ، در محور این شعائر قرار دارند.
نظام جمهوریت و فرهنگ دموکراسی که زاییده تفکر مدرن است، خط قرمز انقلابات مدرن و به عبارت دقیق تر آرمان انقلاب های مدرن معاصر است. مدرنیته و مردم پرورش یافته در محیط مدرن، انقلاب می کنند تا دموکراسی به معنی حکومت مردمی در برابر حاکمیت قدسی و یا شخصی داشته باشند. جمهوریت می خواهند چرا که دیکتاتوری را نفی کند و نفی دیکتاتوری از آن روست که سوبژکتیویسمی که تو را در محور عالم قرار داده، اجازه نمی دهد کسی بر تو حاکم گردد مگر آنکه این قرارداد اجتماعی را پذیرفته باشد که، تو او را حاکم خویش کنی . به تعبیر بهتر حق حاکمیت از آن توست و تو آنرا می بخشی تا از جنگل به جامعه مدنی برسی. پس در این انقلاب ها با ارتجاع فرمی مواجهیم . چرا که هیچ گاه انقلاب مدرن به انقلابیون این اجازه را نخواهد داد که علیه دیکتاتوری دموکراسی قیام کنند و اگر در سیر تاریخی این چند سده عالم نگاهی بیاندازیم، مشاهده می کنید که چه بسیار دیکتاتورهایی که با فرم دموکراسی، دیکتاتوری خویش را اعمال می کردند و مدرنیته در برابر آنان عقب نشسته بود؛ چرا که فرم مدرنیته در این جوامع به صورت کامل و جامع به اجرا در می آمد. نگاهی به زندگانی شاه مخلوع و رضا خان پهلوی در ایران ، ناپلئون و کرامول در اروپا، مصداق هایی برای سخن من است و همچنین در دنیای معاصر ما، رییس جمهور آمریکا که ادعای دموکرات ترین کشور عالم را دارند از طریق اعمال دموکراسی و فرآیند جمهوریت، دیکتاتوری و جنگ طلبی را رواج داده اند. چرا مدرنیته اینجا به سکوت در آمد ؟ جواب واضح است؛ مدرنیته نمی تواند علیه فرم خویش قیام کند . مدرنیته علیه جمهوریت و دموکراسی قیام نمی کند و این یعنی ارتجاع مدرن.
با این نگاه و تفسیر از مدرنیته به سراغ انقلاب اسلامی می رویم. اگر به روند انقلاب اسلامی از لحظه مبارزات تا پیروزی و پس از آن نگاهی بیاندازیم، قاطبه ی رهبران دینی انقلاب که بخش اعظمی از جامعه را آنان به قیام داشته بودند، اعتقاد داشتند که انقلاب اسلامی، انقلابی برای احیای شعائر دینی است. انقلاب اسلامی ایران اساساً در گفتمان خود با عقلانیت مدرن، با کاپیتالیسم به عنوان چارچوب اقتصادی مدرنیته ، با سوبژکتیویسم به عنوان ریشه مدرنیته، با لیبرالیسم به عنوان فرهنگ مدرنیته در تعارض و تخاصم بود. چگونه میتوان انقلابی را که در تعارض با عناصر مدرن است مدرن نامید؟
ممکن است سوال بپرسید، که فرم جمهوریت زاییده دنیای مدرن است؟ در جواب ابتدا باید نسبت خویش را با گفتمان های روز اعلام دارم و بگویم من برای پاسخ این پرسش مانند روشنفکران دیندار امروز به نسبت میان اسلام و دموکراسی نگاه نمی کنم؛ بلکه این فرم انتخابی را ضرورت مردمی می دانم که در دنیای مدرن تنفس کرده اند و حال گرفتن این هوای آلوده از رگ ما به یکباره سبب ضرر است و هر ضرری قاعدتا ستون این خیمه تازه برافراشته شده را پایین می آورد. با نگاهی به تاریخ ایران پس از اسلام در زمانی که حکومت دینی سربرداران تاسیس شده، کسی با فرم جمهوری شیخ حسن جوری را به رهبری کوتاه مدت مردم سبزوار نگماشت. چرا که در فرهنگ مردمی آن عصر، شیخ حسن، مردی عابد است و مجتهد و فقیه و بی گمان شایستگی و برتری دارد . اما در دنیای امروز که به این سمت و سو رفته است که هر انسان، خدایی تجسم یافته در هیکل آدمی است، چگونه می توان به این باور نزدیک شد که شایسته ای بر بالابلندای حاکمیت بنشیند و اینجاست که ضرورت حفظ فرمی جمهوریت آشکار می گردد . همچنین دلایل نقلی اعم از حکومت امیرالمومنین(ع) و یا اشاره این حدیث نبوی که ملک با ظلم و جور نمی ماند و مصداق ظلم به مردم در عصر انسان مدار ما حکومت با زور است، در کنار دیگر دلایل نشسته است تا چاره ای جز پذیرفتن فرم انتخاب و جمهوریت نباشد . در پایان اینگونه جمع بندی می کنیم که: انقلاب اسلامی در ساختار و فرم مانند انقلاب های مدرنی خط قرمزی انسان مدارانه برایش متصور نیست و در فرهنگ نیز با احیای نگاه انسان به عالم قدس و عبدانیت در مقابل سوبژکتیویست در تعارض و تخاصم مدرنیته است و از آن رو می توان آن را انقلابی فرامدرن نامید که به لحاظ ساختاری و فرهنگی در یک چارچوب سنتیِ قدسی قرار می گیرد.