انقلاب اسلامی :: سلیمان میرزا اسكندری: شاهزاده همیشه رادیكال

سلیمان میرزا اسكندری: شاهزاده همیشه رادیكال

21 آبان 1390

محمد رادمرد

نوشتار حاضر در صدد است تا زندگی سیاسی سلیمان میرزا (محسن) اسكندری را به بحث بگذارد. در این راستا ابتدا عملكرد وی را در دوره سلطنت قاجارها و پیش از ظهور رضاخان مورد بررسی قرار می دهیم. سپس فعالیت سیاسی وی در زمان رضاخان (و رضاشاه) را به بحث می گذاریم و سپس نقش او را به عنوان دبیر و رئیس حزب توده بررسی می كنیم و نشان خواهیم داد كه وی از ابتدای فعالیت سیاسی خود یك فرد تندرو و رادیكال بوده و سپس در ادامه این مطلب به بررسی نقش و جایگاه او در بنیانگذاری حزب توده و روابطش با شوروی خواهیم پرداخت.

از آغاز سقوط حكومت تزاری و شكل گیری یك نظم جدید سیاسی در این سرزمین، تاریخ بسیاری از كشورهای همجوار با روسیه و حتی بسیار دورتر درگیر اعتقاد و ایدئولوژیی شد، كه برای حدود هفتاد سال تمام دنیا را تحت الشعاع خود قرار داد. این مسئله در مورد كشورهای مختلف شكل گوناگونی داشت. از به قدرت رسیدن این ایدئولوژیی تا حضورش به عنوان یك اپوزیسیون داخل نظام سیاسی و یا فراتر از آن، به عنوان یك معاند و برانداز نظام سیاسی موجود.

در ایران نقش ترویج دیدگاه های چپ را چند حزب و گروه سیاسی ایفا می نمودند كه مهمترین و شناخته شده ترین آنها حزب توده است. بازخوانی واقعیات مرتبط با این حزب باعث روشنگری فصول مهمی از تاریخ سیاسی معاصر ایران می شود. بویژه آنكه هنوز اتفاقات زیادی است كه به طور كامل در ارتباط با این حزب پرده از آنها برداشته نشده و به عنوان نقاط ناشناخته و نسبتا كور تاریخی باقی مانده است. بر این اساس بازخوانی سازماندهی، تشكیلات، زندگی اعضاء و روابط آنها در درون و بیرون از نظام سیاسی، وقایع مرتبط با این حزب و ... روشنگر مسائل مهمی از تاریخ معاصر ایران است. به همین دلیل نوشتار حاضر، هرچند به طور مختصر، در صدد است تا زندگی سیاسی سلیمان میرزا (محسن) اسكندری را به بحث بگذارد. در این راستا ابتدا عملكرد وی را در دوره سلطنت قاجارها و پیش از ظهور رضاخان مورد بررسی قرار می دهیم. سپس فعالیت سیاسی وی در زمان رضاخان (و رضاشاه) را به بحث می گذاریم و سپس نقش او را به عنوان دبیر و رئیس حزب توده بررسی می كنیم و نشان خواهیم داد كه وی از ابتدای فعالیت سیاسی خود یك فرد تندرو و رادیكال بوده و سپس در ادامه این مطلب به بررسی نقش و جایگاه او در بنیانگذاری حزب توده و روابطش با شوروی خواهیم پرداخت.

"سلیمان میرزا اسكندری تا پیش از ظهور رضاخان"
جد سلیمان میرزا، محمد طاهر میرزا مترجم معروف برخی از رمان های الكساندر دوما كه مهمترین آنها «سه تفنگدار» است، بوده است]1[ سلیمان میرزا از آنجایی كه یك شاهزاده قجری بوده، از همان ابتدا شرایط مساعدی را برای پیشرفت و تحصیل دارا بوده است. وی كه از نواده گان عباس میرزا، یكی از بزرگ ترین مصلحین قاجاری بود، پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی این فرصت را یافت كه در دارالفنون به تحصیل بپردازد. قطعا این حضور در دارالفنون، در عضویت او در جمعیت آدمیت و فراتر از آن ایجاد شعبه ای از این جامعه در كرمانشاه نقش مهمی داشت. بویژه آنكه در این زمان در دارالفنون معلمین خارجی و همچنین ایرانیانی با گرایشات غربی همچون میرزا ملكم خان حضور داشتند. از این روست كه از سلیمان میرزا به عنوان یك روشنفكر غرب زده یاد می شود. بخصوص كه وی چند سال پس از فارغ التحصیلی اقدام به انتشار روزنامه حقوق نیز نمود. در همین زمان وی با حضور در مشاغل دولتی، همچون نظمیه، اداره گمركات و اداره پست، فعالیت های اجرایی خود را نیز آغاز و تجربه نمود.

سلیمان میرزا اسكندری به تدریج به سطح بالای نظام سیاسی پرتاب شد. حضور به عنوان نماینده مجلس شورای ملی، آغاز فعالیت سیاسی وی در سطح بالای نظام سیاسی وقت بود. وی كه در مجلس دوم از سوی مردم اراك به عنوان نماینده برگزیده شده بود، با رد اعتبارنامه اش توسط نمایندگان مواجه شد و از ورود به مجلس بازماند. اما دست روزگار به گونه ای دیگر باعث ورود او به مجلس شد. با مرگ برادر سلیمان میرزا و با توجه به قوانین آن زمان مجلس، نمایندگان او را به عنوان جایگزین برادر برگزیدند و بدین ترتیب وی راهی مجلس شد. از این زمان به بعد وی به عنوان یكی از خبرسازترین رجال سیاسی ایران مطرح بوده است. گرایشات رادیكال از این تاریخ ، در كارنامه سیاسی وی وجود دارد. اگر پیش از این وی تنها در حد بیان اعتقاد و حضور در مجامعی چون جامعه آدمیت به بیان دیدگاه های خود می پرداخت، از این پس این فرصت فراهم بود تا وی تلاش كند تا اعتقادات خود را پیاده نماید. ملك الشعرای بهار كه خودش در حزب دمكرات عضویت داشت، سران این حزب را اینگونه نام می برد: سلیمان میرزا، سید حسن تقی زاده، حسینقلی نواب ، وحیدالملك و سید محمد رضا مساوات.

ترور آیت الله بهبهانی و كنار رفتن تقی زاده از ریاست فرقه دمكرات باعث شد تا وی بتواند در فاصله كوتاهی از ورود به مجلس، ریاست فرقه دمكرات را نیز بر عهده بگیرد. فرقه دمكرات از بدو پیدایش، مواضع تندی در رابطه با مسائل سیاسی اجتماعی ایران داشت. تاكید بر جدایی میان دین و سیاست، ایجاد نظام اجباری، تقسیم املاك بین رعایا، ایجاد بانك فلاحتی، تعلیم و تربیت اجباری، ترجیح مالیات مسقیم بر غیر مستقیم، مخالفت با مجلس اعیان، از جمله خواسته های حزب دمكرات بود كه در مرامنامه آن قید شده بود]2[ برخی از این خواسته ها بعدها در قالب همراهی این روشنفكران با رضاخانی كه سرانجام رضاشاه شد، به تحقق پیوست. هر چند تنها چندی بعد این روشنفكران از كرده خود، یعنی انتخاب رضاشاه و همراهی وی پشیمان شدند.

این واقعیتی است كه نمایندگان دمكرات را نمی توان ماركسیست دانست. آنها در بینش خود تصور احساساتی و رمانتیك از دمكراسی، مردم و انقلاب زحمتكشان داشتند و شیوه های پارلمانی، وعظ روحانی و ترور انقلابی افراد ارتجاعی را دنبال می كردند و حتی برخی از آنها در سازمان فراماسیون و جمعیت آدمیت نیز عضویت داشتند. سرنوشت تاریخی این افراد نه تنها گوناكون بود، بلكه در برخی موارد حتی متناقض نیز بوده است]3[

دیدگاههای فرقه دمكرات و رئیس آن اگرچه ترقی خواهانه بود، اما گاهی كشور را تا سرحد هرج و مرج نیز پیش می برد. چنانچه، صمصام السلطنه خطاب به سلیمان میرزا گفته بود: «شما دمكراتها به نام فرقه نمی گذارید تشتتات این مملكت جمع شده، چرخ دوایر به حركت افتد. شما نه اهل این مملكت خود را می دانید و نه خط مذهب اسلام، همیشه هرج و مرجید و به مذهب معتقد نیستید»]4[ البته سلیمان میرزا اسكندری به مذهب معتقد بود، اما تنها در حیطه زندگی خصوصی خود، او به عنوان رئیس فرقه دمكرات قطعا به كاركرد اجتماعی مذهب اعتقادی نداشت.

در مجلس دوم زمانی كه روس‌ها برای اخراج مورگان‌ شوستر آمریكایی به ایرانی ها اولتیماتوم دادند، اسكندری كه در آن زمان عضو مجلس بود، علیه دخالت روس ها واكنش نشان داد و نسبت به آن مخالفت نمود. اما به دستور ناصرالملك، نایب السلطنه وقت در سال 1329 قمری مجلس شورای ملی تعطیل  گشت و سلیمان میرزا همراه با دیگر مخالفین به قم تبعید گردیدند.

با آغاز جنگ جهانی دوم، فرقه دمكرات خواهان خارج شدن ایرن از وضع بی طرفی شدند. در واقع سلیمان میرزا و یاران او در اینجا نیز به شدت رادیكال و تند عمل نمودند. ایران كه در آن زمان كشوری ضعیف در صحنه بین الملل بود، توانایی ایستادگی در برابر بیگانگان را نداشت، لیكن اعلام بی طرفی شاید تا حد بیشتری احتمال عدم تجزیه ایران را تضمین می نمود.

با حركت نیروهای روسیه به سمت تهران كابینه مستوفی الممالك تصمیم گرفت پایتخت را به اصفهان ببرد. اگرچه این اقدام سرانجام به طور رسمی ممكن نشد و تنها سلیمان میرزا و یارانش در قم مركزی به نام كمیته دفاع ملی تشكیل دادند. بر این اساس وی در كنار افرادی همچون مساوات، میرزا محمدخان كلوب و وحیدالملك جزء اعضاء هیئت مدیره بودند. خود وی مدیر كمیته بود. آنان در اصفهان پول های بانك شاهی را ضبط و میان ژاندارم ها تقسیم نمودند. این اقدام نوعی مخالفت صوری با دولت مركزی بود]5[.

اما مقاومت در برابر ارتش های حرفه ای روس و همچنین انگلیسی ها دیری نپایید. بخصوص اینكه با سقوط عراق به دست نیروهای انگلیسیی و حمله آنها به ایل سنجابی به عنوان آخرین مركز دفاع، كمیته ی دفاع ملی، كاملا سقوط كرد. اینگونه بود كه سلیمان میرزا اسكندری به همراه عده ای دیگر دستگیر و روانه هندوستان شدند. در واقع آنان به هندوستان تبعید گشته بودند. ستاره ایران در همان زمان طی یك سرمقاله آتشین به انگلستان و سیاست خارجی اش حمله برد. ستاره ایران نوشت: «باید نماینده محترم و وكیل با شرف ملت ایران را محترما عودت دهند. اگر نكند ملت ایران باید یك مقاومت اخلاقی به خرج داده، روابط مادی و معنوی را كاملا با انگلستان قطع كند.... از خرید و فروش و داد و ستد به كلی احتزاز كند...». در جمادی الاول سال 1336 قمری جنگلی ها نیز كنسول و رئیس بانك شاهی شعبه رشت را به گروگان گرفتند و آزادی این دو را منوط به به آزادی سلیمان میرزا اسكندری و عیسی میرزا كردند]6[.

"سلیمان میرزا و رضا پهلوی"
سلیمان میرزا، در زمان وقوع كودتای رضاخانی، سرانجام پس از سه سال تبعید از هند به ایران بازگشت و ضمن شركت در انتخابات مجلس چهارم، توانست از سوی مردم تهران به عنوان نماینده مجلس چهارم عازم مجلس شود. پس از این بود كه وی به همراه سید محمد صادق طباطبایی حزب سوسیالیست را بنیان نهاد(سال 1300 شمسی). با توجه به حزبی كه او بنیان نهاده بود و با توجه به گرایشات رادیكالی كه وی در زندگی سیاسیش داشته، می توان حدس زد كه در این زمان او از سوی شوروی ها كاندیدای خوبی برای رهبری نیروهای چپ در ایران بوده است. بویژه اینكه وی حزبی به نام سوسیالیست را نیز رهبری می نمود.

وی در آبان 1302سال در اولین كابینه رضاخان به عنوان وزیر فرهنگ معرفی شد. بعد از آن در بهمن همان سال از طرف مردم تهران به مجلس پنجم راه پیدا كرد. در 27 مرداد 1303 با استیضاح دولت رضاخان توسط مدرس و 12 نماینده دیگر مخالفت كرد و در رویارویی با مدرس از رضاخان دفاع نمود. شاید كسانی چون سلیمان میرزا بعدها، دلیل مخالفت های مدرس را درك نموده باشند.

با آنكه سلیمان میرزا اسكندری، در آن برهه رهبر حزب سوسیالیست بود، شاید نتوان در آن زمان وی را یك كمونیست دانست. وی همراه با بسیاری از روشنفكران و سیاستمداران وقت خواهان به قدرت رسیدن رضاخان به عنوان «شاه» بود. اسكندری اگر یك كمونیست دو آتشه بود با چه تحلیلی می خواست رضاخان را به قدرت برساند؟ به عنوان یك عنصر بورژوازی ملی؟! بعید به نظر می رسد كه سلیمان میرزا به چنین دیدگاههایی در مورد رضاشاه معتقد بوده باشد. همایون كاتوزیان تحلیل خوبی از اسكندری و همراهان وی در دفاع از رضاخان دارد. وی سلیمان میرزا اسكندری را به همراه عده ای دیگر همچون داور، تیمورتاش، دشتی و بهرامی دارای گرایش به نوعی ناسیونالیسم كه شبیه ناسیونالیسم اروپایی است و از تاریخ و منابع فرهنگی و تاریخی اروپا نشات می گرفت می داند. وی در تشریح ویژگی های این دسته می نویسد: «پیروان این گرایش یكدنده، متجدد، ناشكیبا، و سخت شیفته شكوه و جلال شاهنشاهی باستانی، یعنی ایران پیش از اسلام بودند. آنها می خواستند موانعی را كه به باور آنها مذهب بر سر راه پیشرفت فرهنگی و علمی ایران قرار د اده بود، از میان بردارند. به فرایند آهسته اصلاحات پارلمانی و قضایی چندان امیدی نداشتند...»]7[. البته این گروه سرانجام دانستند كه نه تنها باورشان غلط بوده، بلكه راهی كه انتخاب كرده بودند، بیراهه ای بیش نبود. تیمورتاش، داور، نصرت الدوله و سردار اسد همگی یكی پس از دیگری با استبداد بیمارگونه یك شاه، بطور فیزیكی حذف شدند. شاید آنها در ابتدای این راه هرگز چنین گمانی به ذهن راه نمی دادند. شاید آن زمان كه به مرگ نزدیك می شدند دلیل مقاومت ها و مخالفت های مدرس و مصدق را بهتر و بیشتر می فهمیدند.

سلیمان میرزا كه از شاهزادگان قاجاری بوده است به سقوط سلسله قاجار و گذاشتن تاج شاهی بر سر رضاشاه رای مثبت می دهد. در سالهای اولیه به قدرت رسیدن رضاشاه روابط سلیمان میرزا با شاه خوب بود. در سال 1306 به همراه عده ای دیگر از رجال ایرانی برای شركت در جشن دهمین سالگرد انقلاب روسیه به این كشور مسافرت نمود. قطعا با توجه به آرمان های آن زمان انقلاب روسیه و همچنین گرایشات چپ در سلیمان میرزا وی به سمت اندیشه های كمونیستی گرایش یافته بود. لیكن، هرگز این فرصت برای وی فراهم نشد كه به نشو و تبلیغ اینچنین اندیشه هایی در ایران بپردازد. بخصوص كه پس از بازگشت وی به ایران به تدریج میان او و رضاشاه اختلافاتی بروز نمود. اختلافاتی كه سرانجام به گوشه نشینی سلیمان میرزا منجر شد. این گوشه نشینی حداقل فضایی را برای وجود امنیت جانی برای او فراهم نمود تا سرانجام و عاقبت كسانی چون تیمورتاش، داور و ... برای او رقم نخورد. قانون ممنوعیت مرام اشتراكی در ایران (1310) بیشتر فضا را برای كسانی چون او بست. البته نمی توان كسانی چون سلیمان میرزا را یك كمونیست دو آتشه دانست. وی در زندگی شخصی خود مسائل و آداب دینی را رعایت می نمود و قطعا در چنین شرایطی دركی لازم از جامعه ایرانی نیز داشت. كما اینكه وقتی كه به عنوان اولین دبیر حزب كمونیست انتخاب شد تا زمان زنده بودن، از ورود بانوان به درون این حزب ممانعت كرد ]8[ بنابراین این واقعیتی است كه «سلیمان میرزا به عنوان یك تیپ خاص از نسل نخستین رجال غربگرای ایران در خور مطالعه است. خاص از آن رو كه وی از معدود پیشكسوتان غربگرای در ایران بود كه گرایشات چپ و سوسیال از خود نشان می داد، در عین آنكه در مسائل اعتقادی هنوز مذهبی و متشرع بود»]9[

"سلیمان میرزا اسكندری و حزب توده"
سقوط رضاشاه این فرصت را برای سلیمان میرزا فراهم نمود تا بار دیگر به عرصه سیاسی بازگردد. حضور شوروی در ایران فرصت خوبی را برای كسانی كه آرمان های چپ را دنبال می نمودند، فراهم نمود كه وارد گود سیاست شوند. اینگونه بود كه تنها دو هفته پس از استعفای اجباری رضاشاه، در 7 مهر 1320 بیست وهفت تن از اعضای جوان تر گروه 53 نفر حزب توده ایران را بنیان نهادند و میرزا محسن (سلیمان) اسكندری را به عنوان ریاست حزب انتخاب نمودند]10[ قطعا سن و تجربه سلیمان میرزا و حضور فردی جوان به نام ایرج اسكندری كه برادر زاده او بود، در انتخاب وی تاثیرگذار بود. بنیانگذاران حزب توده هرچند ماركسیست بودند، ولی خود را كمونیست نمی نامیدند، ترس از روحانیت، قانون ممنوعیت مرام اشتراكی سال1310 كه هنوز پا برجا بود، بیست و پنج سال تبلیغات حكومتی علیه كمونیسم و شوروی و تمایل به جذب اصلاح طلبان و ترقی خواهان غیر كمونیست از جمله دلایل این مسئله بود]11[
به این ترتیب این واقعیتی غیر قابل انكار است كه حزب توده در آغاز، در دهه 1320 بی آنكه رسما اعلام كند، استالینیست بود و پس از مرگ استالین و جانشینی خورشچف كه با استالین زدایی در این كشور همراه شد، حزب توده نیز از جریان ایدئولوژیك حاكم بر شوروی كه می توان آن را خورشچفیسم نامید، تبعیت نمود]12[ قطعا این مسئله شامل ریس حزب، سلیمان میرزا اسكندری نیز می شود. حداقل این است كه با توجه به آرمان هایی كه كمونیسم مدنظر داشت و از آنجا كه كمونیسم ایدئولوژیی بود كه هنوز چهره واقعی خود را در عرصه عمل نشان نداده بود، بسیاری در نقاط مختلف جهان به سوی این آرمان ها گرایش یافتند. موسسان حزب توده كه در آغاز با اتكا به نظریه های ماركسیستی آن را پایه گذاری نموده بودند، در اوج حاكمیت شرق و غرب در ایران جهت مخدوش نكردن رابطه متفقین در برابر آلمان نازی از تبلیغات كمونیستی خودداری می كردند و به جای نهادن نام كمونیست بر روی حزب خود، حزب خود را توده نامیدند]13[. حزب توده دراین راستا گرایشی ضد فاشیستی به خود گرفت و در چند استان كشور كمیته هایی ضد فاشیستی به وجود آورد. نكته جالب اینكه در این زمان كه ایرانیان به دلیل بیزاری از انگلستان احساسی مثبت نسبت به آلمان ها داشتند، حزب توده با طرح تبلیغات ضد آلمانی در راستای منافع روسیه و انگلستان، می كوشید دیدگاه مثبت نسبت به آلمان ها را از میان بر دارد]14[ گرایش حزب توده و وابستگی آن به شوروری در روند زمان شدت گرفت. قطعا این حزب در زمان ریاست سلیمان میرزا به شوروری وابسته بوده، لیكن نه به اندازه ای كه بعدها سران این حزب از حضور شوروری ها و عدم تخلیه كشور و ماجرای آذربایجان عملكردی جزم گرا و ضعیف از خود نشان دادند. در هر صورت حزب توده از حضور شوروی ها در ایران و به طور ویژه منطقه شمال استفاده می نمود. در انتخابات مجلس چهاردهم كه در زمان حیات سلیمان میرزا و ریاست وی بر حزب انجام گرفت، از میان بیست و سه كاندیدای حزب، هشت نفر به مجلس راه یافتند كه دو نفر آنان از گیلان و دو نفر از خراسان بودند]15[ حتما حضور نیروهای شوروی در شمال در این امر تاثیرگذار بوده است. بعد از مرگ سلیمان میرزا وابستگی حزب به شوروی بیشتر و بیشتر شد. تا آنجا كه در كنگره سال 1323«سازمان حزب به تقلید از الگوهای احزاب كمونیست دارای یك كمیته مركزی و یك كمیته نظارت بود»]16[

سرانجام در تاریخ 17 دی 1322 سلیمان میرزا با زندگی وداع گفت. «در تشیع جنازه اش در اصفهان بیش از بیست و پنج هزار عزادار شركت كردند كه بزرگترین تظاهرات خیابانی در تاریخ آن شهر بود»]17[

"جمع بندی"
سلیمان میرزا اسكندری شاهزاده ای رادیكال بود. اگر دوره خانه نشینی اش را در حكومت رضاشاه استثناء كنیم، وی در تمام طول عمر خود، در فعالیت های سیاسی حضور داشت. فراتر از این او همیشه به دنبال تغییر بود. پیروزی انقلاب بلشویكی در شوروی قطعا بر زاویه نگاه سیاسی- اجتماعی و افكار وی نیز تاثیر بسزایی گذاشت. اما در هر صورت، اگر وی می خواست نیز نمی توانست در زمان حكومت رضاشاه اقدامی در این راستا انجام دهد. از یك سو فضای بسته رژیم رضاشاهی و قانون منع مرام اشتراكی سال 1310 را می توان عامل اصلی این تصمیم دانست. اما از سوی دیگر شخصیت سلیمان میرزا و عمل به آداب مذهبی در چهارچوب زندگی شخصی مانع از این می شد كه وی چهره یك كمونیست ناب را به خود بگیرد. چنانچه همانطور كه گفته شد تا زمان ریاست خود بر حزب كمونیست از ورود بانوان به آن حزب جلوگیری كرد. قطعا در اغاز فعالیت حزب توده نیز وجود افراد دو آتشه دیگر در اطراف وی، در راه و منش وی تاثیرگذار بود. اما در هر صورت در زمان وی نیز حزب توده متاثر از شوروی بوده است. این تاثیرپذیری هم در قالب اندیشه ماركسیستی و هم در شكل استفاده از توان و قدرت شوروی ها در قالب نیروهای نظامی و... كه در ایران حضور داشتند، خود را نشان می داد. در واقع توده یی ها و شخص سلیمان میرزا از حضور نظامی شوروی ها در ایران، در جهت نیل به اهداف خود سود می جستند. علاوه بر آن وفاداری به شوروی باعث می شد آنها خواه ناخواه اندیشه ای ضد نازی – برخلاف جریان حاكم بر افكار عمومی ایران داشته باشند.
اما آنچه لازم به یادآوری است اینكه با مرگ سلیمان میرزا گرایش به سوی شوروی در توده یی ها بسیار بیشتر شد. بویژه آنكه در این گرایش عدم تمایل افكار عمومی ایران به روس ها و اندیشه های بلشویكی عمدتا مهم محسوب نمی شد. حزب به طور جزمگرایانه ای به سوی شوروی گرایش داشت و به توجیه كننده اندیشه سران بلشویك در ایران تبدیل شده بود.


منابع
1-مهدی بامداد، شرح حال رجال سیاسی قرن های 12و 13و 14، جلد دوم، تهران، انتشارات زوار، 1371، چاپ چهارم، ص 112
2- http://fa.wikipedia.org/wiki
3- احسان طبری، كژ راهه: خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، انتشارات امیر كبیر، 1366، ص 15
4-محمد علی تهرانی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، شركت سهامی انتشار، 1379، ص822
5- حسین آبادیان، ایران؛ از سقوط مشروطه تا كودتای سوم اسفند، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص121-122
6-همان، ص 201
7-محمد علی همایون كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه: محمد رضا نفیسی و كامبیز عزیزی، تهران، نشر مركز، ص 125
8-موسسه پژوهشهای سیاسی، سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی، جلد اول، تهران، 1370، ص 101
9- همان، ص 100
10- محسن مدیر شانه چی، پنجاه سال فراز و فرود حزب توده ایران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 35
11- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: كاظم فیروزمند، حسن شمس آبادی و محسن مدیر شانه چی، تهران، نشر مركز، 1385، ص 25
12- مدیر شانه چی، همان، 62-63
13-الهه كولایی، استالین گرایی و حزب توده ایران، تهران، نشر میزان، 1388، ص 87
14-همان، ص 87
15-آبراهامیان، همان، ص 262
16- كولایی، همان، ص 87-88
17-آبراهامیان، همان، ص 263


منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی



 
تعداد بازدید: 1613


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: