انقلاب اسلامی :: فدائیان اسلام و برنامه حکومت اسلامی - گفتگو با رسول جعفریان

فدائیان اسلام و برنامه حکومت اسلامی - گفتگو با رسول جعفریان

08 اردیبهشت 1392

گفتگویی است در باره جایگاه کتاب راهنمای حقائق و اهمیت آن در شناخت تفکر سیاسی فدائیان اسلام


* برنامه حکومت اسلامی فدائیان یا همان «راهنمای حقایق» در چه شرایط سیاسی و فضایی نوشته شد و هدف آن‌ها از نوشتن آن چه بود؟
این برنامه در سال 1329 منتشر شد. این نوعی پیشگامی بود. پیشگامی از این بابت که پاسخ این پرسش را مطرح می‌کرد که در این شرایط چه باید کرد؟ این که فدائیان به این نقطه رسیدند مهم است. ترکیب آنها از دو گروه بازاری و طلبه های جوان بود. عالم برجسته‌ای در میان آنها نبود. آنقدر تند بودند که کسی از علمای بزرگ جرأت نزدیک شدن به آنان را نداشت. کارهای آنها هم خصلت جوان گرایانه داشت. با این حال، این که با این ترکیب به این نقطه رسیده بودند مهم است.


* به نظر شما عدم وجود نیروهای پخته سیاسی و عالمان برجسته مذهبی چه میزان به حرکت فدائیان و برنامه‌شان از نظر عملی و نظری لطمه زده بود؟

طبیعت کار فدائیان به گونه ای بود که جوانانه بود و اصلا جای آمدن افراد مسن و جا افتاده نبود. در وقتی که آنها کسروی را ترور کردند، حاج سراج یکی از رهبران مذهبی تهران و فردی نویسنده بود که علیه کسروی می نوشت. به طوری که پسرش برای من نقل کرد، با این که فدائیان رابطه شان با او خوب بود، اما وقتی خبر را به ایشان دادن ابراز نارضایتی کرد و گفت ما باید جواب او را می دادیم. فدائیان یک پدیده شگفتی است با آدم هایی که تقریبا تمام شرایط را برای داشتن یک گروه انقلابی و طراح برای ایجاد یک حرکت نو همراه با پتانسیل نظامی و امکانات مالی در حد خود دارند. ما این تجربه را در دهه چهل با گروه های مذهبی – انقلابی دیگری داریم. به نظر من ساختار آنها چندان تفاوتی ندارد، جز این که مجاهدین در بطن نوعی انقلابی گری مارکسیستی پدید آمدند. از قضا اینها هم در آغاز بچه های مسجد و مذهبی بودند. اما مسجدی که در دهه بیست فدائیان را درست کرده بود این بار تجربه دیگری را در ارتباط با اوضاع و احوال رقم زده بود. اما روشها، تندی کار، توسل به ترور، نثر و ادبیات متفاوت و بسیاری از چیزها در یک چهار چوب بود. در اینجا هم جای بازرگان و یدالله سحابی و حتی آیت الله طالقانی نبود. این کارها اصولا جوانانه است. خوب آثار و تبعات آن هم روشن است. عقل پیر از خشت خام هم تجربه می اندوزد در حالی که جوان حتی ممکن است از آینه هم درست استفاده نکند.


* انتشار مانیفست فدائیان چه تاثیری بر فضای سیاسی داشت و چه تاثیری بر نگاه گروه‌های سیاسی و حکومت به فدائیان داشت؟

ارزیابی مشخصی از تأثیرگذاری آن روی اذهان نداریم. در واقع، نیروی متشکل دیگری در جامعه آن روز که در این باره یعنی حوزه «سیاست» چاره اندیشی فکری کند وجود نداشت. آنچه بیش از همه مورد نظر بود، ملی شدن نفت بود که مسأله اول و آخر همه بود. اگر نکته مهم‌تری در کار بود تحقق همان سلطنت مشروطه یا عدم دخالت شاه در امور اجرایی بود: جلوگیری از نفوذ دربار در امور سیاسی. بنابرین پرسشی که فدائیان مطرح کردند مسأله دیگران نبود. عده‌ای از متدینین می‌توانستند مخاطب آن باشند. این که آن جزوه خوب توزیع شده و به دست بسیاری رسیده، از برخی از گزارش ها استفاده می‌شود، اما این که تأثیری گذاشته باشد خبر نداریم. دست کم من در این باره چیزی ندیده‌ام.


* به نظرتان این مانیفست چه ویژگی‌ها و نقاط قوتی دارد و اشکالات و نقاط ضعف آن را چه چیزهایی می‌دانید؟

ببینید ما سال‌ها بود در حوزه «سیاست» تفکر تازه‌ای نداشتیم. یعنی در مشروطه سعی کردیم «فکر»‌ کنیم. اندیشه نو داشته باشیم. ولو این که این اندیشه روی محورهایی بود که تفکر سیاسی غرب درباره آزادی و انتخابات و دمکراسی و حکومت مردم بر مردم به ما داده بود. آن وقت ما رساله‌های سیاسی فراوانی نوشتیم. اما بعد از آن که شکست خوردیم، دیگر فکر را کنار گذاشتیم. اساساً فضای دوره رضاشاه فضای فکر کردن نبود، فضای تقلید بود. بعد از رفتن رضا شاه نیز فکر به نقطه نزدیک به صفر رسیده بود. ما دقیقاً نمی‌دانستیم چه مى‌خواهیم. فکر کردیم مشروطه گرفتار استبداد شده و مى‌شود دوباره آن را نجات داد. این فکر همه بود. حالا در این فضا، یک گروهی پیدا شده بودند که ولو با پذیرفتن سلطنت، تلاش داشتند تا ساختار حکومت را با نگرشی تازه، طراحی کنند. این که آدم سعی کند یک ساختار را با دیدگاه های اسلامی تطبیق دهد، خودش یک کار مهم است. مهم این نیست که موفق شد‌ند یا نه، مهم این است که دوباره فکر را تقویت کرده‌اند. من این را یک نقطه مثبت مى‌بینم. اصلا تاثیر کمی آن هم اهمیت ندارد، مهم تاثیرگذاری کیفی آن است. شما به رسائل سیاسی دوره پهلوی که من در دو جلد چاپ کرده‌ام نگاه کنید، این اثر در بین آنها اثری نو و تازه شناخته مى‌شود، به خصوص از حیث زمان نگارش.


* در پاسخ سئوال قبلی بیشتر بر نقاط قوت برنامه فدائین تاکید کردید. به این برنامه چه نقد‌های اساسی وارد می‌دانید؟

پشتوانه ای که برای مشروطه به عنوان یک نظام سیاسی درست شد، سبب تألیف رساله‌هایی مانند تنبیه الامه و دهها رساله دیگر شد. مقایسه تنبیه الامه با آنچه فدائیان منتشر کردند به ما نشان می دهد که تفاوت این دو کار در کجاست. رساله تنبیه، رساله ای است که در علم سیاست قابل طرح است. بحث های اساسی در باره حکومت و قدرت و انواع آن دارد. از یک طرف ریشه در رسائل سیاسی جدید غربی دارد، از سویی با ادبیات سیاست نامه نگاری ایرانی و نیز مباحث فقهی آشناست و به خصوص به لحاظ فقهی مبانی در اختیار نائینی است. وی استدلالی بحث می کند، استدلالهایی که چکش کاری فقهی و اصولی هم می شود. اما برنامه فدائیان یک برنامه منبری و اجتماعی و سیاسی بدون مبانی است. اهدافی طرح شده، یک نظام رؤیایی اسلامی و ایده آل هم در نظر گرفته شده، راه رسیدن به آن هم طراحی شده و دست به اقدام هم زده شده است. در حالی که بنیادهای فقهی و علمی آن نه در فقه و نه در علم سیاست طراحی نشده است.


* چرا فدائیان انتشار چنین جزوات راهبردی را ادامه ندادند؟ آیا این عدم تداوم به این علت بود که بعد از انتشار این مانیفست درگیر عملیاتی کردن آن شدند و از کار نظری و فرهنگی غافل شدند یا حساسیت‌ها و مزاحمت‌های حکومت مانع‌شان بود؟

اوضاع سیاسی ایران در سال 1329 به ویژه اواخر آن که رو به ملی شدن صنعت نفت، تقابل با دربار، حضور نیروهای سیاسی فراوان و مسائل دیگر چنان رقم خورد که اجازه کار فکری به این گروه که بار اصلی آن روی دوش دو سه نفر بود نمی گذاشت. فدائیان اهداف دیگری داشتند و سیاست و گروه های سیاسی و مبارز راه دیگری را در پیش گرفتند. فدائیان دنبال دولت اسلامی بودند، اما جامعه انقلابی و سیاسی کشور به دنبال دکتر مصدق و ایت الله کاشانی دنبال ملی کردن نفت بودند. البته علاقه قلبی بسیاری از مردم متدین دولت اسلامی بود، اما مسیر عمومی راه دیگری را رفت. برای همین فدائیان به سرعت با دولت مصدق درگیر شدند و رهبران آن نزدیک بیست ماه در زندان ماندند. در واقع در این دوره که با کمی فاصله پس از انتشار برنامه است، آنها گرفتار شدند و کار روزانه شان تلاش برای آزادی رهبرانشان از زندان مصدق بود که از ترس ترور آنها را حبس کرده بود. این اوضاع دیگر زمینه ای برای ادامه کار فکری نداشت تا رسید به آنچه که رسید. فدائیان در این جریان، تا حدودی رودرروی مردم قرار گرفتند به طوری یکی از رهبران ملی را ترور کردند. اهدافشان برای مدت طولانی درست در اوج نهضت ملی، منحصر به آزاد سازی سرانشان شده بود و آنها را از هر کار اساسی باز داشت.


* به نظر می‌رسد که مدل آرمانی حکومتی فدائیان «سلطنت اسلامی» است و در این جزوه اگر چه رویکردی انتقادی به پادشاهی محمدرضا پهلوی و حکومت او وجود دارد، اما هیچ‌گاه اساس سلطنت زیر سئوال نرفته و شاه اسلامی مطلوب در نقش پدر جامعه معرفی شده است. بر این اساس آیا می‌توان گفت رویکرد فدائیان به حکومت پاشاهی اصلاحی است و نه براندازانه؟

سلطنت اسلامی نظریه‌ای است که هزار سال بر دنیای اسلام حکومت کرده است. سنی‌ها و حتی شیعیان در دوره صفوی و قاجاری جانب‌دار آن بودند. رساله‌های فراوانی در دوره قاجاری در باره لزوم اطاعت از سلطان نوشته شد. در غالب نوشته‌های علما در دوره قاجاری از ناصرالدین شاه با احترامات فائقه یاد شده است. حتی بعد از کشته شدن او، از وی با عنوان شاه شهید یاد مى‌کردند. سلطنت اسلامی امر مذمومی نبود. در مشروطه نیز علمای مدافع مشروطه که از مراجع نجف بودند همین نظریه را با مشروطه تطبیق دادند و پذیرفتند و آن را مشروع دانستند. البته باید قبول کنیم که آنها در آثار فقهی‌شان برای سلطنت شأنی قائل نبودند، اما به طور رسمی در طول هزار سال سلطنت اسلامی نظریه‌ای مشروع تلقی مى‌شد. بنابرین این که مثلاً شیخ فضل الله مدافع سلطانی باشد که قید اسلامیت برای آن مى‌گذارد امر غریبی نیست. این وضعیت ادامه داشت. وقتی رضا شاه آمد، و سلطنت را عوض کرد، نخستین ضربه بر سلطنت و اساس آن وارد آمد. حتی مدتی بحث جمهوری مطرح شد. در اینجا علما باز سلطنت اسلامی را بر جمهوریت که آن را لائیک مى‌دانستند ترجیح دادند. مقصودم این است که در ذهن علما، این مفهوم دارای نوعی مشروعیت عرفی و مقبولیت بود. این بود تا رسید به فدائیان. بنابرین حالا که سی و اندی سال است که سلطنت سرنگون شده یا پنجاه سال است که سلطنت بی حیثیت شده، نباید تصور کرد که پذیرفتن سلطنت اسلامی توسط فدائیان امر غریبی بوده است. با این حال باید عرض کنم، آنها چیز جایگزینی برای سلطنت اسلامی به ذهنشان نیامد. چون طلبه‌های معمولی بودند. اولاً از بنیاد فقه بی اطلاع بودند. ثانیاً از نظر تفکر سیاسی هم نمی توانستند خود را به جمهوریت برسانند که به نظرم از نظر آنها نمی توانست مطلوب باشد. بیشتر مردم ایران جمهوری را با جمهوری آتاتورک شناختند و پیداست که طرفدار آن نبودند.


* با توجه به مدل مطلوب حکومتی آن‌ها که سلطنت اسلامی است، در بخش‌هایی از این مانیفست اساس مشروطه و مشروعیت آن و همچنین مجلس شورا زیر سئوال رفته و حتی عنوان شده که مجلس حق قانون‌گذاری ندارد و فقط باید جنبه مشورتی داشته باشد. اما در عین حال بر آزادی انتخاب تاکید شده و درباره ویژگی‌های نماینده مطلب مطالبی عنوان شده است. این نگاه دوگانه آیا قابل توجیه است؟

حق باشماست. قابل جمع نیست. این تعارضی بود که در یک مقطع، شیخ شهید فضل‌الله نوری هم داشت. اول مجلس و قانون اساسی را پذیرفت، اما بعداً احساس کرد که این مجلس ممکن است قوانین ضد اسلامی تصویب کند. در یک مرحله بینابین بود و برای همین بحث طراز اول را مطرح کرد. اما کم کم به این باور رسید که اساس این مشروطه، مشروعه شدنی نیست. این تعارض در اذهان متدینین بود. شاید حلش به این باشد که بگوییم از نظر آنها مجلس حق این که در حوزه‌های اسلامی وارد شده و به جای قوانین اسلامی، قانونی تصویب کند ندارد، اما این امکان هست که در مواردی قوانینی وضع کند. این مسأله تا به امروز هم مطرح است. حتی اخیراً در مصر هم مطرح شد جایی که قوانین اسلامی هست، مجلس حق تصویب قانونی برخلاف آن را ندارد.


* آیا عملکرد رادیکال فدائیان و ترورهایی که انجام دادند بر اساس این مانیفست قابل توجیه و دفاع است یا نه؟

بنده دقیقا نمی دانم آنان جز این که بنا داشتند عناصر ناصالح را از سر راه بردارند، چه هدفی داشتند. آنچه در ظاهر مى‌توان حدس زد این است که هر کسی را در یک مقطع نااهل تشخیص مى‌دادند، تلاش مى‌کردند با ترور از سر راه بردارند. کسروی نمونه یک نااهل فکری بود که به نظر می‌رسد آنها معتقد بودند که قابل هدایت نیست و باید از سر راه برداشته شود. از نظر سیاسی هم کسانی مانند رزم آراء را نااهل تشخیص دادند. خوب در این مورد، شماری از ملی‌ها هم با آنان موافق بودند و در مجلس هم تلاش کردند تا از آن اقدام به طور غیر رسمی دفاع کنند. به نظر مى‌رسد ترور از نظر آنان را باید به عنوان یک ابزار برای پیشرفت مقاصدشان تعریف کرد.


* برنامه‌هایی که برای وزارتخانه‌ها اعلام شده خیلی خام و اولیه است. با توجه به این‌که فدائیان درباره مسائل اجرایی و اداریی هیچ تجربه‌ای نداشتند چرا اصرار داشتند که برای همه وزارتخانه‌ها تعیین تکلیف کنند و در برنامه‌ها ارائه شده آن‌ها برای وزارتخانه‌ها به نظرتان چه نکات قابل توجهی هم وجود دارد؟

به نظر مى‌رسد این برنامه فراز و نشیب دارد. به هر حال این جماعت در آن شرایط با داشتن یک سازمان مخفی یا دست کم نیمه مخفی توانایی این که برای همه بخش‌ها یک طراحی مناسب داشته باشند را نداشتند. اما از نظر من در این کار، مهم این است که تلاش کردند یک حکومت اسلامی از پایین، نه از بالا، درست کند. آن زمان نوع تربیت رضاشاهی که برخی از آنها بی دینی آشکار بود در همه ادارات وجود داشت. حتی در دوره محمدرضا تقویت هم شده بود. بنابرین یک گروه متشکل از طلاب و بازاری‌های جوان طبیعی بود که حساسیت‌شان عمدتا روی همین امر یعنی دینی کردن این ساختار باشد.


* این‌که شما معتقدید که نگاه فدائیان به بدنه جامعه بود و نه راس آن با محتوای این برنامه چندان هماهنگ نیست چرا که حجم زیادی از مانیفست فدائیان به ساختار دولت و وظایف وزرارت‌خانه‌ها اختصاص دارد. اگر نگاه آن‌ها معطوف به بدنه بود باید بیشتر به نهادها و حرکت‌‌های مردمی توجه می‌کردند. در حقیقت می‌توان گفت که فدائیان منتقد عملکرد حکومت وقت بودند و در این مانیفست تلاش کرده‌اند حکومت آرمانی خود را ترسیم کنند. شما بر چه اساسی معتقدند که فدائیان «تلاش کردند یک حکومت اسلامی از پایین، نه از بالا درست کنند»؟

به نظر من آنچه فدائیان می خواستند چیزی شبیه آن چیزی بود که اخوان المسلمین می خواستند. اینها کاری به این که نظام حکومتی چه باشد ندارند، برای آنها مهم اجرای احکام شرعی است. این وضعیتی است که مودودی در پاکستان طراحی کرد. بعد سید قطب دنبالش را گرفت. هم اخوانی ها و هم فدائیان، هر کدام به دلایل خاص خود به اصل نظام سیاسی و تفکر در باره و نظر خاص در باره آن نداشتند. این که جمهوری اسلامی باشد یا مشروطه سلطنتی اسلامی. مشکل شان هم، مشکل انقلاب مشروطه نبود، آنها فقط به اجرای احکام شرع می اندیشیدند و تحقق آن را به معنای تحقق دولت اسلامی می دانستند.


* نگاه و رویکرد این برنامه بسیار آرمان‌گرایانه و حتی شاید بتوان گفت رویایی است تا جایی که در بخشی از آن آمده : «ایران به یاری خدا با اجرای دستوارت گذشته [منظور دستورات طرح شده در این برنامه است] بهشت جهان خواهد بود». این نگاه ایده‌آلیستی و خام برای فدائیان چه تبعاتی داشت؟

این رؤیایی بود که بسیاری از روحانیون تا نزدیک انقلاب و اندکی پس از آن هم داشتند. سخنرانی‌های شهید هاشمی‌نژاد، یا مرحوم طالقانی یا دیگران را که ساواک نگاه داشته ملاحظه کنید. همه فکر مى‌کردند اگر رادیو و تلویزیون دست آنها باشد، همه هدایت مى‌شوند. همه فسادها از بین مى‌رود. یا اگر حکومت دست آنها باشد یک معتاد هم نخواهد بود و بسیاری از مسائل دیگر. این تفکر رؤیایی وجود داشت. البته بحمدالله بسیاری از امور در این حکومت رعایت شده، اما آن نگاه رؤیایی یا به قول شما آرمانگرایانه، چیزی نبود که به‌سادگی بتوان محققش کرد. این را حالا همه فهمیده‌اند.


* شما در کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» اظهار تاسف کرده‌اید که برنامه حکومت اسلامی فدائیان آن‌گونه که شایسته بود و چنان‌که انتظار می‌رفت، دنبال نشد و معتقدید اگر آن اندیشه دنبال شده و تقویت می‌شد می‌توانست تجربه فکری مناسبی برای انقلاب اسلامی باشد. منظورتان از این‌که دنبال نشد توسط خود این گروه و گروه‌های مذهبی دیگر قبل از انقلاب است یا منظورتان این است که بعد از انقلاب باید به آن توجه می‌شد؟ سئوال دیگر این است که این برنامه چه دستاوردهایی می‌توانست برای جمهوری اسلامی داشته باشد؟

مقصودم از آن جمله، همان جنبه‌های تفکری است. یعنی تأمل ما در حوزه سیاست، اعم از فلسفه سیاست، علم سیاست و فقه سیاسی و نظام حقوقی مربوط به آن. مقصودم این است که ما باید مداوم در این زمینه مى‌اندیشیدیم. اما مع‌الاسف کار فدائیان ادامه نیافت. به‌دلیل آن که در حوزه علمیه و حتی علمای تهران، این زمینه وجود نداشت. در میان متدینین این تفکر نبود. اساساً چشمه تفکر در میان ایرانیان خشک شده بود. برای همین، بنده، کار فدائیان را از دید اندیشگی یک کار ممتاز مى‌دانم. آدمی که تفکر مى‌کند، حتی اگر اشتباه مى‌رود، بهتر از آدمی است که صرفاً تقلید مى‌کند. مقصودم تقلید در حوزه‌ای است که فقط با تفکر راه گشوده مى‌شود. بیشتر آنچه در این باره مورد نظرم بوده، در رسائل سیاسی دوره پهلوی، به ویژه در مقدمه هر رساله یا کتاب بیان کرده‌ام.


* در برنامه فدائیان بیشتر بحث وظایف وزارتخانه‌ها و نهادها مطرح است و در آن چندان بحث نظری درباره سیاست، حکومت، مشروعیت سیاسی و... در آن وجود ندارد. در آن ساختارهای سیاسی آن زمان نقد نشده بلکه با پذیرش چارچوب‌های کلی و شکل حکومت بیشتر بحث بر سر وظایف نهادهای دولتی و پیاده کردن موازین اسلامی در جامعه است. با این حال چگونه شما آن را منظر اندیشه سیاسی و تفکر سیاسی مهم می‌دانید؟

برای من متفاوت فکر کردن مهم است. چون وقتی کسی یا گروهی متفاوت فکر کرد، آن هم گروهی که از بطن جامعه و مسجد و بازار و حوزه درآمده، پیداست که در این جامعه مشکل وجود دارد و باید برای آن فکر کرد، اندیشید. اینها متوجه شدند مشکلی هست و باید حل شود. این همان مشکلی بود که بعد از سال 42 به گونه ای دیگر رقم خورد و برای آن راه حل داده شد. همیشه نردبان را پله پله بالا می روند. وقتی شما یک مرحله، آن مطالب را گفتید، ولو ساده باشد، می توانید در مرحله بعد در باره ساختار سیاسی کشور، قدری عمیق تر فکر کنید. شما نگاه کنید، همان بحث ها بود که جلال الدین فارسی را وا داشت تا در سال 1345 آن جزوه مهم را با عنوان «برنامه عمل» بنویسد. البته این اسم بعدها بنی صدر به این جزوه داده بود، وقتی که در پاریس تکثیر شد. اما اصل آن در سال 1345 نوشته شد و پیش زمینه بحث حکومت اسلامی بود. از قضا در آن هم بیشتر به ساختار توجه شده بود، اما اساس آن سخنان سیاسی مراجع طی سالهای 41 ـ 44 بود. مقصودم این است که وقتی کسی متفاوت فکر کرد، این فکر، راه را باز می کند. فدائیان از یک نظر از دیگران جلوتر بودند. عرض کردم در مشروطه پرسش در باره اصل نظام سیاسی بود؛ در نهضت نفت، بحث ملی شدن نفت مطرح بود، اما آنها در میانه این دو قرار داشتند. در این میان، آنچه باقی می ماند تفکر است. کارهای سیاسی به گونه ای دیگر رقم می خورد و تاریخ خاص خود را دارد. تفکر هم زمینه ها و بسترها و تاریخ خاص خود را دارد.


* در بخش «طریق اصلاح عموم طبقات» بحثی هم درباره مرجعیت، روحانیت و پیشنهاد اصلاح نظام حوزه شده که به نظر می‌رسد در آن به کنایه مرجعیت آیت‌الله بروجردی زیر سئوال رفته است. در این بخش آمده: «مراجع تقلید بایستی کسانی که در لباس مرجعیت و روحانیت بوده و صلاحیت این مقام را ندارند [...] به جامعه معرفی نموده و از لباس و صفت مقدس روحانیت بیرونشان آورند.» در بخش پایانی هم با عنوان «ای بشر راست بگو» چنین آمده :«تو ای بی‌وفا! اگر در محراب و بر منبر و مستند پیغمبر مرجعیت اسلام هم قرار گرفتی با دشمنان دنیاپرست اسلام بیشتر تماس گرفتی و مهربان‌تر یودی و با دل‌سوختگان و فداکاران اسلام و علمای فداکار و دل‌سوخته و رنج‌کشیده اسلام و اولیا خدا درشتی و مخالفت نمودی، به‌حدی که برای جنگیدن با آن‌ها و پشتیبانی کردن از دشمنان اسلام، به خاطر حفظ منافع دنیای خود از عناوین روحانیت و اسلام هم بر علیه آن دل‌سوختگان اسلام و دین خدا استفاده نمودی» آیا در این عبارت آیت‌الله بروجردی مورد خطاب نیست و منظور از «دل‌سوختگان اسلام» اعضای فدائیان و مراد از «علمای فداکار» آیت‌الله کاشانی نیست؟ شما چه تحلیلی از این رویارویی بسیار علنی فدائیان با آیت‌الله بروجردی دارید؟

در کل فدائیان اسلام علیه مرجعیت نبودند، بلکه به عکس، روابطشان با مرجعی مثل آیت الله خوانساری بسیار خوب بود. بسیاری از خاطرات از جمله آنچه مرحوم بدلا گفته این مطلب را تایید می کند. اما نسبت به مشی آیت الله بروجردی که مرجعیت تامه داشتند، منتقد بودند. آنها انقلابی تند بودند، روشی که آیت الله بروجردی قبول نداشت. ایشان هم شخصا و هم بیتا با روش فدائیان موافقت نداشت. دلایل این امر بارها از سوی کسانی که نزدیک به آن رویدادها بوده‌اند، بیان شده است. مرحوم آیت الله بروجردی با این که خود شاگرد آخوند خراسانی و مشروطه‌خواه و به نوعی از انقلابیهای دوره مشروطه بود، اما با روش های تند سر سازگاری نداشت. به نظر بنده این روشی است که بعدها امام هم دنبال کرد و هیچ گاه از ترور دفاع نکرد. نکته دیگر این است که مرحوم آیت الله بروجردی، روی سلطنت اسلامی و آنچه در مشروطه پذیرفته شده بود ایستاده بود و رفتارهای افراطی فدائیان را در این باره نمی‌پسندید. این تئوری که کشور شیعه است و شاه هم شاه شیعه است، هنوز به قوت خودش باقی بود، گرچه تضعیف شده بود. از طرف دیگر این به معنای این نیست که هر آنچه فدائیان کرده اند نادرست است، آن روش در یک تحول سیاسی و انقلابی جای خودش باید بحث شود.

شاید کسی بگوید ترور رزم آراء نفت را ملی کرد و حتی بسیاری از نمایندگان مجلس را که مخالف ملی شدن صنعت نفت بودند، ساکت و حتی موافق ملی شدن کرده وقت رأی گیری قیام کردند. اما مرجعیت شیعه، بر اساس اصولی که خودش داشت، این نوع رفتار افراطی و ترور را قبول نداشت. البته بعید نیست کسانی رابطه فدائیان را با مرجعیت را خراب می‌کردند. شاید یک نگرانی دیگر آیت الله بروجردی این بود که این رفتارها سلطنت را متزلزل کرده و توده‌ای ها را تقویت کند. به طور کلی باید عرض کنم فدائیان اسلام، تلفیقی از روش های انقلابی اخوانی با برخی از آموزه‌های شیعی بودند. هنوز روی تأثیری که آنان از تحولات مصر داشتند، درست کار نشده است. ترور هم که در ایران، کمونیستها و چپ ها باب کردند، روی دیگران اثر گذاشته بود. ادبیات آنها هم شباهت زیادی به عبارات تند گروه های چپ داشت همین وضعیت را داشت. در عین حال باید توجه داشت که دشمنان آنان نیز آدم‌های سربه راهی نبودند که به سادگی بشود با آنها حرف زد، چیزی که اگر کسی رودر رو می شد، ناچار باید مثل خود آنها عمل می کرد. در یک سطح، تاریخ جای بحث از حق و ناحق نیست یا اگر هست، خیلی اختلاف نظر پیش می آید؛ تاریخ رویدادهایی است که خواهی نخواهی و زنجیره وار اتفاق افتاده و ما باید آثارش را در همان دوره و بعد از آن بررسی کنیم.





منبع: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران



 
تعداد بازدید: 2294


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: