انقلاب اسلامی :: 13 آبان 57

13 آبان 57

06 مرداد 1394

روز 13 آبان 1357 حادثه‌ای بسیار مهم رخ داد در این روز دانش‌آموزان تظاهراتی در برابر دانشگاه تهران ترتیب دادند سپس وارد دانشگاه شدند. نیروهای نظامی و مأمورین رژیم نیز با شدیدترین وجه با آنان برخورد کردند و تعدادی از این دانش‌آموزان را به شهادت رساندند. این مطلب اجمالی از وقایع آن روز بود؛ اما نکته مهم و قابل توجه این اتفاقات، بخش صحنه‌های درگیری نیروهای نظامی و مأموران رژیم با دانش‌آموزان در تلویزیون بود. صحنه‌های زد و خورد و تیراندازی و خشونت، اگرچه به همراه نشان دادن صحنه کشته شدن دانش‌آموزان نبود؛ اما همان را نیز تلویزیون تحت سانسور رژیم شاه، پخش کرد.

آن شب ما میهمان داشتیم؛ دکتر داروسازی که تازه از امریکا برگشته بود. او هیچ انگیزه اسلامی و انقلابی نداشت، اما با دیدن آن صحنه‌ها بسیار متأثر شد و با صدای بلند شروع به گریه کرد و بنا را به بد و بیراه گفتن به شاه و رژیم گذاشت. وقتی پخش آن صحنه‌ها یک فرد را بدون انگیزه‌های دینی و سیاسی این گونه متشنج و ملتهب می‌کند معلوم و مشخص است که با جامعه چه خواهد کرد. التهاب اثرات پخش آن صحنه‌ها از تلویزیون، فردای آن روز خود را نشان داد.

روز 14 آبان طبق معمول هر روز من راهی دانشگاه تهران شدم. دانشگاه هر روز در اعتصاب و تحصن و تظاهرات بود؛ اما آن روز وضعیت غیرعادی به نظر می‌آمد. موقع برگشتن طبق عادت، مسیر دانشگاه تا میدان امام حسین را پیاده آمدم. در طول مسیر شاهد شکستن شیشه‌های تعدادی از بانکها بودم. عده‌ای شیشه‌های بانکها را می‌شکستند و پس از ورود، در صندوقها و گاوصندوق‌ را باز کرده پولهایش را به سرقت می‌بردند. قیافه‌های این افراد نشانی از انقلابی‌گری و مبارز بودن در خود نداشت و نیز اینکه این حرکتها متفاوت از رفتار بچه‌های انقلابی بود؛ بچه‌های انقلابی پول بانکها را نمی‌دزدیدند. در مسیرم این صحنه‌ها را چندین بار دیدم.

بانکهایی با شیشه‌های شکسته و گاوصندوقهای خالی. احساسی به من می‌گفت باید جریانی در کار باشد. نمی‌توانم بگویم سازماندهی رژیم بود یا نه. اما آن چه مسلم است وقتی مردم این مهاجمان را از کارشان نهی می‌کردند. در جواب می‌گفتند: «برو بابا این حرفا چیه! مال خودمونه!» اصلاً چهره‌شان به سواکیها بیشتر شباهت داشت تا یک انقلابی.

اویسی، فرماندار نظامی تهران بود.(1) ارتشیها و سربازهایشان در خیابان‌ها ایستاده بودند؛ اما هیچ کدام عکس‌العملی نشان نمی‌دادند. انگار اتفاقی نیفتاده است. این اوضاع در میدان امام حسین که به آن میدان فوزیه می‌گفتند نیز به همین منوال بود.

وقتی نزدیکی میدان رسیدم، صحنه‌ای مشاهده کردم که برایم عجیب آمد. در نزدیکی میدان فروشگاه کوروش قرار داشت.(2) فروشگاه آن روز تعطیل بود اما یک عده ده ـ پانزده نفره از جوانها جلویش جمع شدند و مقداری شعار دادند. در حین شعار دادن یکی‌شان پیشنهاد داد: «فروشگاه را آتش بزنیم؟» بقیه هم قبول کردند و در کمتر از یک ساعت فروشگاهی با آن عظمت به هوا رفت و آتش عجیبی از آن زبانه کشید. عجیب‌تر از آن آتش، حضور ارتشیها و سربازان در فاصله بیست‌ متری آتش‌سوزی بود که هیچ‌گونه عکس‌العملی از خود نشان ندادند.(3) این وضعیت و این بی‌توجهی مأموران رژیم مرا حساس‌تر کرد که حتماً جریانی در شرف وقوع است چون تا پیش از آن، حمله به بانکها و سرقت پول گاوصندوق‌ این بانکها و آتش‌سوزیهای گسترده سابقه نداشت. این اتفاقات برای اولین‌بار بود که رخ می‌داد.


پانوشت:

1ـ غلامعلی اویسی در 16 شهریور 1357 به فرمانداری نظامی تهران منصوب شد. فردای این انتصاب، فجایع میدان شهدا (ژاله) تحت فرماندهی او رخ داد، از این رو مردم به او لقب «قصاب تهران» دادند. او در دولت نظامی ازهاری با حفظ سمت به وزارت کار و امور اجتماعی نیز منصوب شد تا اینکه با دستور مستقیم شاه در 14 دی 1357 به امریکا رفت و چهار روز بعد به بهانه بیماری، حکم بازنشستگی‌اش صادر شد. (فرهنگ ناموران معاصر ایران، آرشیو).
2ـ فروشگاههای زنجیره‌ای کوروش، پس از پیروزی انقلاب مدتی تحت عنوان «فروشگاههای زنجیره‌ای قدس» فعال بودند اما پس از چندی دوباره تعطیل شدند.
3ـ ارتشبد قره‌باغی وزیر کشور درباره این برخورد ارتش می‌گوید: «... آن روز تهران را آتش می‌زدند و [ارتشبد اویسی، فرماندار نظامی تهران] دستور داده بود که کسی تکان نخورد و من صراحتاً در دستورش مداخله کردم [...] به رئیس شهربانی تلفن کردم که آقا شما چه کار می‌کنید؟ چرا هیچ‌وقت دخالت نمی‌کنید؟ به من گزارش داد که فرماندار نظامی ارتشبد اویسی دستور داده که مداخله نکن [...]». (انقلاب ایران به روایت رادیو BBC، ص 281 و 280).




منبع: کتاب انقلاب و دیپلماسی در خاطرات سیدمحمد صدر، تدوینگر محمد قبادی، انتشارات سوره مهر، 1393، ص 218



 
تعداد بازدید: 1455


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: