انقلاب اسلامی :: کودتای نقاب تلاش نافرجام آمریکا پس از شکست حمله طبس

کودتای نقاب تلاش نافرجام آمریکا پس از شکست حمله طبس

05 مرداد 1401

علی پنبه‌ای

یکی از مهمترین تقابل‌ها با انقلاب اسلامی، که عناصر سلطنت‌طلب و بیگانه‌پرست پس از پیروزی نهضت اسلامی رقم زدند، کودتای نقاب بود که با محوریت پایگاه هوایی شهید نوژه همدان طرح‌ریزی شد، اما نهایتاً به شکست ختم شد. با وجود این، بازخوردهای بسیاری در داخل و خارج کشور داشت.

کودتای نافرجام نقاب سازمان‌یافته‌ترین و پیچیده‌ترین حرکت خرابکارانه‌ای بود که صورت گرفت و قصد آن نه تجزیه یا تأثیر در حاکمیت، بلکه واژگونی آن از داخل بود.[1]

ابتدا باید دید ریشه کودتای نقاب چیست؟ دستگاه درهم و بی‌سازمان سیاست خارجی کارتر که در اثر نابسامانی، بازی را در ایران باخته بود، با گروگان‌گیری و سقوط کابینه میانه‌روها در ایران دریافت که تیم وزارت خارجه قابل اعتماد نیست و تحلیل‌هایش دست‌کم در مورد حوادث ایران غلط از کار در آمده است، پس به سوی تیم شورای امنیت ملی که برژینسکی رئیس آن از ابتدا معتقد به دل بستن به میانه‌روها نبود، روی آورد. تیم تندرو برژینسکی معتقد به شدت عمل بود و می‌خواست شکست آمریکا را در انقلاب جبران کند، پس تدارک کمک به نظامیان فراری حکومت شاه دیده شد و بخشی از این کمک‌ها نیز برای سامان دادن اپوزیسیون فعال در اختیار شاپور بختیار [آخرین نخست‌وزیر پهلوی که موفق به فرار از ایران پس از انقلاب اسلامی شد] قرار گرفت. دولت آمریکا مثل همیشه این نوع کمک‌ها را بیشتر از خزانه دوستانش پرداخت. عربستان سعودی و کویت، به اشاره واشنگتن مقرری‌های ثابت برای بختیار ـ و بعداً علی امینی و دیگران ـ برقرار کردند. با این کمک‌ها، بختیار توانست «نهضت مقاومت» را شکل دهد، دفتری در پاریس برپا دارد و ایستگاهی رادیویی راه اندازد، روزنامه و مجلاتی منتشر کند. کودتای نقاب، اولین نتیجه این تحولات بود... بختیار در مصاحبه‌ای اعلام داشت که از کودتا خبر داشته و از کشف و شکست آن اظهار تأسف کرد.[2] بختیار پس از ترک ایران، به تلاش همه‌جانبه‌ای برای براندازی جمهوری اسلامی دست زد. کودتای نقاب را در تیر 1359 می‌‌بایست مهم‌ترین اقدام سیاسی بختیار علیه جمهوری اسلامی و آخرین تلاش چشمگیر او برای بازگشت به قدرت تلقی کرد.[3] در اصل برژینسکی پس از «طراحی و اجرای یک کودتای نظامی برق‌آسا، توسط عوامل سلطنت‌طلب باقی مانده در صفوف ارتش ایران» به سراغ شاپور بختیار می‌رود و رهبری سیاسی صوری عملیات براندازی نظام جمهوری اسلامی را به وی محول می‌کند. در داخل کشور نیز شبکه‌ای از عناصر برگزیده خود را برای اجرای عملیات ـ موسوم به شبکه نقاب ـ تشکیل دادند. این شبکه به سرعت دست به کار شد و به عضوگیری، شناسایی اهداف عمده در تهران و قم و توجیه و تسلیح نیروهای خود پرداخت.[4] در بهار 1358 سرهنگ محمدباقر بنی‌عامری سازماندهی نیروها را در داخل کشور برعهده گرفت و به واسطه سرهنگ بای احمدی تمایل خود را برای انجام این مهم به اطلاع سرویس‌های جاسوسی بیگانه رساند. سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا نیز بنی‌عامری را به تشکیلات بختیار معرفی کردند.[5] با تصرف سفارت آمریکا، طرح کودتا با جدیت بیشتری دنبال شد، اما این طرح در نظر آمریکاییان، با توجه به تسخیر سفارتشان، در درجه دوم اهمیت قرار داشت و تجاوز نظامی به ایران برای نجات گروگان‌ها در اولویت اول قرار گرفت. در واقع پس از ناکامی نیروهای آمریکایی در طبس بود که تمام توجه آن‌ها به گزینه‌هایی چون کودتا یا تجاوز نظامی توسط یک کشور همسایه جلب شد.[6] ایالت‌ متحده، پروژه کودتا را مقدم بر جنگ و در صدر اولویت‌های خود قرار داد. ضمن آنکه سناریوی تهاجم نظامی عراق به عنوان راه‌ حل جایگزین که در واقع اجرای کودتا به مثابه یک اهرم جانبی مدد دهنده به کودتاچیان بود، منظور گردید. زیرا در صورت موفقیت کودتا، دیگر نیازی به تهاجم نظامی سراسری عراق نبود. ضمن اینکه شکست کودتا نیز، با توجه به نقش محوری نظامیان در اجرای آن، می‌توانست موقعیت روحی و روانی ارتش را به طور کلی در صورت تهاجم نظامی خارجی، متزلزل کند.[7] سازمان نقاب در فرانسه وظیفه داشت درباره احتمال موفقیت یک کودتا [در ایران] مطالعه و ستاد وابسته به شاپور بختیار را از نتیجه آن مطلع سازد. انتخاب نام نقاب که جمع حروف اول «نجات قیام ایران بزرگ» است و ناظر بر این معنا بوده که «حرکت مردم تا خروج شاه از ایران، اصیل و سازنده بوده ولی پس از آن منحرف و مخرب شده است. لذا وفاداران به اصالت قیام باید در صدد اصلاح راه کج شده برآیند.» در سازمان نقاب شورایی به نام رئیس قرار داشت. ابوالقاسم خادم، رضا مرزبان و پرویز قادسی مثلث ریاست سیاسی شورای «رئیس» را تشکیل می‌دادند. ذیل کادر «رئیس» پنج شاخه قرار داشت: «۱ـ شاخه بافت با مسئولیت مهندس سعید تیموری و پروین شیبانی،۲ـ شاخه‌ نگر با مسئولیت مهندس فروغی و مهران، ۳ـ شاخه نشر با مسئولیت ادیب و ارفع، ۴ـ شاخه اطلاعات با مسئولیت کاظم(عباس) و ۵ـ شاخه عمل با مسئولیت محمدباقر بنی عامری.»[8] شاخه عمل که عملاً رکن اصلی سازمان نقاب را تشکیل می‌داد، زیر نظر یک شورای نظامی متشکل از سرهنگ بنی عامری، سرتیب سرهنگ‌زاده، سرتیپ آیت‌ محققی، ستوان ناصر رکنی(رابط نیروی هوایی با کودتا)، سرهنگ هادی ایزدی (رابط نیروی زمینی با کودتا)، محمد مهدی حیدری(رابط تیپ نوهد با کودتا)، علیرضا ژیان (رابط نیروی دریایی با کودتا) و تعدادی دیگر بود. شاخه عمل، به عنوان یک شاخه مادر، در برگیرنده شاخه‌های زیرین بود: 1ـ شاخه هوایی، 2ـ شاخه لشگر 1، 3ـ شاخه لشگر2، 4ـ شاخه لشگر 92 زرهی اهواز، 5ـ شاخه نیروی دریایی و 6ـ شاخه تیپ 23 نوهد.[9]

 هر یک از این شاخه‌ها مسئولانی داشته و وظایفی برای آنها تعریف شده بود.

سران کودتا برای انجام عملیات نظامی نیازمند یک پایگاه مجهز هوایی در نزدیکی تهران بودند. پایگاه مهرآباد برای آنها مناسب نبود. آنها پایگاه شهید نوژه[10] را به دلایل مختلف انتخاب کردند. آیت‌ محققی در اعترافات خود چهار دلیل برای انتخاب این پایگاه ذکر می‌کند: 1ـ عدم حضور مردم، 2ـ وجود هواپیماهای کافی، 3ـ نزدیکی به تهران، 4ـ فعالیت برخی از سران کودتا در پایگاه هوایی شهید نوژه به طوری که محققی، سعید مهدیون، سروان حمید نعمتی، سروان ایراج ایران‌نژاد و چند تن دیگر از سران کودتا در آنجا خدمت کرده بودند و امکان و نیروهای پایگاه را می‌شناختند.[11] رژیم بعث که در به انجام رساندن این کار بزرگ و سپس برپایی عروسی (اصطلاح کودتاگران در مورد پیروزی کودتا) نقش فعالی داشت، تأمین بخشی از اسلحه و مهمات مورد نیاز را پذیرفت و در اردیبهشت اطلاع داد که قایقی حامل ۲.۵ تن اسلحه در نزدیکی سواحل بوشهر آماده تحویل سلاح است.[12] قرار بود در پی حملات هوایی هماهنگ عراق، آژیر قرمز پایگاه که در عین حال به معنای رمز عملیات هوایی کودتا بود به صدا درآید و پرسنل هوایی به آماده کردن هواپیما مشغول شوند. پس از آماده شدن هواپیماها و روشن شدن هوا، خلبانان وابسته به کودتا در ظاهر برای حرکت به سمت مرزها و تلافی حملات عراق و در واقع برای حرکت به سوی تهران و بمباران اهداف از پیش تعیین شده، پرواز کنند و با رسیدن هواپیماها به تهران، نقاط زیر مورد حمله قرار گیرند: بیت امام خمینی در جماران؛ فرودگاه مهرآباد، نخست‌وزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ ستاد مرکزی کمیته‌های انقلاب اسلامی(میدان بهارستان)؛ پادگان (ولی عصر(عج))، پادگان (امام حسین(ع))، پادگان خلیج (شهید بهشتی)؛ کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۹؛ کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۴؛ کاخ سعدآباد (چون آنجا را انبار مهمات می‌دانستند)؛ لویزان (پادگان نوجوانان). جماران تنها هدفی بود که برای حمله به آن از موشک استفاده می‌شد و مأموریت هواپیمای سوم پرتاب چهار بمب ضد نفر، خوشه‌ای (هر بمب مرکب از 650 نارنجک تأخیری از صفر تا 30 دقیقه) بود.

ستوان ناصر رکنی در بازجویی‌های پس از کودتا می‌نویسد: «بر سران کودتا کاملاً مشخص بود، تا زمانی که امام زنده است، مردم با یک کلمه ایشان به خیابان‌ها ریخته و عمل کودتا را عقیم خواهند کرد... به همین جهت از بین بردن امام یکی از مهمترین هدف‌های کودتا بود و برای اجرای آن بیش از سایر هدف‌ها، هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود.»[13] برای اطمینان خاطر از موفقیت بمباران جماران، قرار بود سه هواپیمای نظامی منزل مسکونی ایشان را بمباران کنند و از آنجا که نشانه‌گیری دقیق بیت امام در آسمان تهران غیرممکن بود، تلفات این بمباران افزایش می‌‌یافت.[14] پس از بمباران‌های هوایی و شکسته شدن دیوار صوتی در تهران، این مراکز باید اشغال می‌شد: رادیو و تلویزیون، فرودگاه مهرآباد، ستاد نیروی دریایی، ستاد ارتش جمهوری اسلامی، پادگان حر، پادگان قصر فیروزه، پادگان جمشیدیه و زندان اوین.[15] برای آغاز عملیات کودتا ابتدا لازم بود پایگاه شهید نوژه تصرف شود. برای تصرف پایگاه قرار شد 12 تیم مرکب از یکصد تن از تیپ نوهد و چند صد نفر از فریب‌خوردگان ایل بختیاری و 12 راهنما از داخل پایگاه به فرماندهی سرگرد کورس آذرتاش در دسته‌های کوچک به سمت پایگاه هوایی نوژه به حرکت درآیند تا این مرز نظامی را به تسخیر خود درآورند. از تهران هم قرار بود حدود 20 خلبان نیروی هوایی به فرماندهی آیت محققی و ستوان ناصر رکنی همدیگر را در پارک لاله تهران ملاقات کنند و از آنجا با اتوبوس به سوی پایگاه نوژه حرکت کند تا در آنجا به 30 خلبان دیگر که در انتظار آن‌ها بودند، ملحق شوند. پس از تصرف پایگاه، محققی در اتاق فرماندهی مستقر می‌شد و فرماندهی عملیات را به دست می‌گرفت.[16] قرار بود پس از تسخیر رادیو و تلویزیون، بلافاصله به مدت سه شبانه روز حکومت نظامی اعلام شود و در طی این مدت با اعدام‌های دسته‌جمعی خیابانی و همچنین با باج‌دهی به مدافعان انقلاب و تأیید کودتا به ‌وسیله روحانیان همسو با آن، قدرت خود را تثبیت کنند. شورای نظامی کشور برای تاریخ 21/4/1359 اعلامیه‌ای بدین‌شرح ترتیب داده بود: «همقطاران عزیز! ساعت موعود فرا رسید، ارتش وطن‌پرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید. کلیه واحدهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هر گونه مقاومت به‌ شدت سرکوب خواهد شد. آماده اخذ دستورات باشید». هدف کودتاگران برانداختن نظام جمهوری اسلامی و روی‌ کار آوردن یک دولت صددرصد نظامی به مدت دو سال بود. شخص بختیار در این مدت فقط نخست‌وزیر ظاهری بوده و قدرت سیاسی را اداره می‌کرد. در این دوره به هیچ حزب و گروه سیاسی اجازه فعالیت داده نمی‌شد و پس از دو سال طی برگزاری انتخابات، نوع حکومت ـ جمهوری دموکراتیک یا رژیم سلطنتی ـ معلوم می‌گردید.[17]

همه چیز به خوبی برنامه‌ریزی شده بود، چند عامل داخلی و خارجی از جمله یکی از دو قطب بزرگ قدرت جهانی یعنی آمریکا، نیروی آموزش دیده و ورزیده داخلی، دلارهای نفتی کشورهای حوزه خلیج‌فارس در کنار هم جمع شده بود و روی کاغذ موفقیت این کودتا را تضمین می‌کرد، اما یک عامل که هرگز دشمنان و عوامل آن‌ها آن را درک نکردند، این کودتا را با شکست مواجه کرد؛ یک قَسَم ساده‌ای که هر مادر ایرانی گاهی به آن متوسل می‌شود تا مانع از اقدام نامناسب فرزندش شود. کودتا زمانی فاش می‌شود که یکی از خلبانان کودتا که مسئولیت اصلی کار یعنی بمباران بیت امام خمینی را بر عهده داشت خود را به منزل مقام معظم رهبری می‌رساند و ماجرا را با او در میان می‌گذارد. آیت‌الله خامنه‌ای در این‌باره فرمودند: «ماجرای اطلاع من از کودتایی که در پایگاه شهید نوژه قرار بود اتفاق بیفتد، به این شکل بود که شبی حدود اذان صبح دیدم درب منزل ما را می‌زنند؛ به شدت هم می‌زدند، من از خواب بیدار شدم؛ رفتم دیدم آقای مقدم است؛ می‌گوید که یک ارتشی آمده و می‌گوید با شما یک کار واجب دارد.

گفتم: کجاست؟ گفتند که در اتاق نشسته است. داخل اتاق پاسدارها شدم؛ دیدم شخصی دم در تکیه داده به دیوار، کسل و آشفته و خسته و سرش را فرو برده بود. گفتم: شما با من کار دارید؟

بلند شد و گفت: بله. گفتم: چه کار دارید؟ گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان می‌گویم.

گفتم که من نمازم را بخوانم، می‌آیم. پس از نماز، او را به داخل حیاط آوردم و گوشه حیاط نشستیم. گفت: قرار است کودتایی بشود. گفتم که قضیه چیست و تو از کجا می‌دانی؟

شروع کرد به شرح دادن. گفتم: شما چطور شد آمدی سراغ من؟ وی ماجرای خود را تعریف کرد که جالب بود. آثار بی‌خوابی شب، خیابان‌گردی، خستگی، افسردگی شدید و سراسیمگی در او پیدا بود. حرفش را مرتب و منظم نمی‌زد و من مجبور بودم مکرر از او سؤال کنم. خلاصه آنچه گفت، این بود که در پایگاه همدان، اجتماعی تشکیل شده و تصمیم بر یک کودتایی گرفته شده، پول‌هایی به افراد زیادی داده‌اند. به خود من هم پول دادند. عده‌ای از تهران جمع می‌شوند می‌روند همدان و شب در همدان این کار انجام می‌گیرد و بعد می‌آیند تهران، جماران و چند جا را بمباران می‌کنند. پرسیدم کی قرار است این کودتا بشود؟ گفت: امشب و شاید گفت فردا شب؛ دقیقاً یادم نیست. من دیدم مسئله خیلی جدی است و باید آن را پی‌گیری کنیم. با اینکه احتمال می‌دادم او حال عادی نداشته باشد یا سیاستی باشد که بخواهند ما را سرگرم کنند، اما اصل قضیه این قدر مهم بود که با وجود این احتمالات، دنبال آن باشیم.

گفتم: شما بنشین تا من ترتیب کارها را بدهم. ضمناً آقای [علی اکبر] هاشمی [رفسنجانی]، شب منزل ما بود... به آقای هاشمی گفتم: چنین قضیه‌ای است... بعد تلفن کردم به محسن رضایی که آن موقع مسئول اطلاعات سپاه بود، گفتم: فوری بیا اینجا و یک نفر دیگر، آن جوان را خواستیم آمد یکی دو ساعت با هم صحبت کردند و اطلاعاتش را یادداشت کردند.[18] محسن رضایی که در آن مقطع مسئول واحد اطلاعات و تحقیقات ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است، درباره چگونگی کشف کودتا و اقدامات انجام گرفته توسط سپاه پاسداران همدان می‌گوید: «... پس از آنکه انقلاب اسلامی پیروز شد، با توجه به تجارب نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت، مطمئن بودم که حوادثی در کمین انقلاب اسلامی است. خودم دو نوع حادثه را پیش‌بینی می‌کردم: 1-کودتا، 2- شورش‌های داخلی به خصوص اقدام مسلحانه توسط منافقین. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وارد این نهاد انقلابی شدم و واحد اطلاعات سپاه که تنها سازمان اطلاعاتی کشور در آن شرایط بحرانی بود را تأسیس نمودم. از همان بدو تأسیس بخشی را در آن مجموعه ایجاد کردم تحت عنوان «راست و ارتشی‌های فراری» که مأموریت پیگیری تحرکات آن‌ها را بر عهده داشت. مدتی بود که دریافته بودیم کودتایی در حال وقوع است. در همین راستا عده‌ای را هم شناسایی و حتی مکالمات تلفنی آن‌ها را ضبط کرده بودیم. کم‌کم یک عامل نفوذی را هم در برخی از جلسات آن‌ها داخل کردیم. ولی هنوز به مرکزیت گروه برانداز در ایران نرسیده بودیم و تاریخ دقیق کودتا و نقطه شروع را هم کشف نکرده بودیم. یک روز خدمت مقام معظم رهبری که آن موقع عضو شورای انقلاب بودند و در ارتش نیز نقش برجسته‌ای داشتند؛ رفتم و گزارش دادم که چنین حادثه‌ای در حال وقوع است و پیشرفت کار و نقاط ابهام را هم به ایشان گفتم. بعد از گذشت چند روز، یک شب آیت‌الله خامنه‌ای به من تلفن کردند و گفتند: هرچه سریع‌تر بیایید اینجا کار مهمی با شما دارم. رفتم منزل ایشان در خیابان ایران. در آنجا فردی بسیار مضطرب و آشفته بود و به نظر می‌رسید که خلبان باشد را به من معرفی کردند و گفتند: شما قبلا به من گفته بودید که کودتایی در راه است. ببینید بین حرف‌ها و اطلاعات ایشان با صحبت‌های شما چه ارتباطی هست؟ پس از آنکه با خلبان صحبت کردم، دیدم که ایشان جزء همان جریانی است که ما در تعقیب آن‌ها هستیم و گفته‌های او اطلاعات به دست آمده ما را تکمیل می‌کند. یعنی هم، زمان کودتا و هم نقطه شروع را می‌توان از صحبت‌های او کشف کرد. بلافاصله او را به تیمی که برای کشف کودتا در واحد اطلاعات تعیین کرده بودیم، سپردیم تا از او اطلاعات لازم را به دست آورند. در طرح کودتا سه عامل مهم اجرایی وجود داشت: 1ـ پایگاه شهید نوژه در همدان، 2ـ تیپ 32 نوهد در تهران 3ـ لشگر 92 زرهی در اهواز. عوامل دیگری هم در طرح کودتا دخیل بودند که در اولویت‌های بعدی قرار داشتند. مهمترین بخش حرکت کودتا، پایگاه شهید نوژه همدان بود که دسترس دستگاه اطلاعاتی سپاه در مرکز دور بود. لذا خیلی سریع دو نفر از همکارانم را به سپاه همدان فرستادم تا از نزدیک جزئیات را به فرمانده سپاه آنجا منتقل کنند. زمان بسیار کوتاه بود و سپاه باید برای خنثی کردن توطئه کودتا، خیلی زود دست به کار می‌شد. این را هم می‌دانستم که نقطه ثقل حرکت کودتاگران پایگاه شهید نوژه خواهد بود. لذا تمام امیدم را اول به خدا و بعد هم به حرکت بچه‌های سپاه همدان معطوف داشتم. البته با توجه به شناختی که از برادران سپاه همدان طی مأموریت‌های قبلی در کردستان داشتم، مطمئن بودم که آنها مأموریت خودشان را به نحو احسن انجام خواهند داد، اما با همه این مسائل، من پس از ابلاغ دستور اجرای عملیات، در حالت اضطراب و نگرانی منتظر نتیجه کار ماندم.»[19]

اولین عملیات ضدکودتا از پارک لاله تهران شروع شد که به ‌عنوان محل تجمع کودتاگران برای انتقال به همدان در نظر گرفته شده بود. نیروهای سپاه پاسداران در اقدامی ضربتی موفق شدند تعدادی از آنها را دستگیر کنند. اما عده دیگری با چند دستگاه ماشین به سمت پایگاه هوایی نوژه حرکت کردند که در سه‌راهی تهران ـ همدان در محلی واقع در یک کیلومتری پایگاه نوژه توسط افرادی از سپاه و ژاندارمری دستگیر شدند. البته در درگیری فیمابین شش نفر از کودتاچیان کشته شدند و چون درگیری به داخل پایگاه کشیده نشد، تعداد تلفات کم بود. در نقاط دیگر، از جمله در اصفهان، دو مینی‌بوس و یک اتوبوس حامل گروهی در حدود هفتاد نفر از پرسنل پایگاه اصفهان، در مسیر حرکت به سوی پایگاه نوژه با پاسداران انقلاب اسلامی درگیر شدند که در نتیجه تعدادی از آنها کشته، دستگیر و یا متواری شدند. لشکر 92 زرهی اهواز - یکی دیگر از محل‌های تجمع کودتاگران - نیز با اقدام سریع نیروهای ضدکودتا از انجام هرگونه فعالیتی باز ماند و تعدادی از کودتاچیان دستگیر شدند. با این‌ حال سران اصلی کودتا و رؤسای سه شاخه آن موفق شدند از کشور فرار کنند. بیشتر کسانی که دستگیر شدند، از افراد شاخه نظامی بودند.[20]

اما اخبار کودتا در پایگاه نوژه ساعت 10 صبح روز 18 تیر 1359 به فرمانده سپاه استان همدان می‌رسد، او در ابتدا شوکه می‌شود اما سخن فرستادگان محسن رضایی را به طور کامل گوش می‌دهد و سپس دست به اقداماتی می‌زند. سعید طایفه نوروزی ـ که او را حمید نیز می‌خوانند ـ در گفت‌وگو با نگارنده گفت: سپاه همدان هنوز جای درست و درمانی نداشت و اتاق مناسب برای استقرار واحدهای مختلف نداشتیم. فرمانده عملیات سپاه همدان نیز شهید شده بود، بنابراین با حفظ سمت، فرمانده عملیات نیز خودم بودم. از عملیات کردستان چندان نگذشته بود، در اتاق فرماندهی با چند تن دیگر از جمله سیداحمد قشمی نشسته بودم که مسئول واحد دژبانی وارد شد و گفت دو نفر آمدند و با شما کار دارند، پرسیدم از کجا، گفتند از تهران. آن‌ها می‌خواستند خصوصی صحبت کنند، بنابراین اتاق را خلوت کردیم. بلافاصله گفتند که قرار است پایگاه هوایی شهید نوژه امشب تصرف و فردا صبح 300 سورتی پرواز انجام می‌شود و 300 نقطه را بمباران می‌کنند و لشگر 92 اهواز که دست‌نخورده‌ترین لشگر بعد از انقلاب بود، دستور دارد با فرماندهی و جانشینی دو سرهنگ علیمرادی و بهرامی حرکت ‌کنند به سمت تهران و مجوز کشتار 2 میلیون نفر را دارند تا بر پایتخت احاطه پیدا کنند. همین‌طوری که این بندگان خدا حرف می‌زنند من یکباره گفتم به من چه، فرستادگان تهران گفتند یعنی چی به من چه! گفتم ساعت 10 صبح آمدید این‌ها را به من می‌گویید، آن‌ها گفتند که ما تازه خودمان دیشب فهمیدیم. یکی از ویژگی‌های این انقلاب همین است که خداوند به برکت خون شهدا آن را نگاه داشته است. با مهارت‌ترین خلبان که مسئول بمباران بیت امام خمینی بوده به خانه می‌رود و متزلزل و آشفته بوده که در نهایت با مادر و برادرش مسأله را در میان می‌گذارد. عاقبت مادر اعلام می‌کند اگر این کار را انجام دهی و مسأله را به اطلاع مسئولان نرسانی، من شیرم را حلالت نمی‌کنم. آنقدر این مادر بر فرزند خود تسلط داشت که خلبان به دیدار حضرت آقا می‌رود و مسأله را بیان می‌کند. این خلبان دو تن از درجه‌داران را با خود همراه می‌کند و به اطلاع بیت امام خمینی می‌رساند و می‌گویند که از این‌جا برویم، امام به جواد منصوری فرمانده وقت سپاه پاسداران که نگران حضرت امام بودند می‌فرمایند: «بچه‌ها را ببرید اما من نمی‌آیم، من را ترور نمی‌کنند و من به مرگ طبیعی می‌میرم.» پس از آنکه ما مطلع شدیم، فراخوان دادیم تا اعضای سپاه را جمع‌آوری کنیم به طوری که کل نیروها به 50 نفر رسید. آن زمان افراد سپاه شغل‌های دیگری داشتند و در بازار و یا ادارات فعالیت می‌کردند. ما بر اساس اطلاعاتی که داشتیم حرکت کردیم و ابتدا بر روی کارخانه شن و ماسه‌ای که آمار داده بودند، متمرکز شدیم و طرح عملیات خود را ریختیم. در جاده گشت می‌زدیم، تنها نشانی که داشتیم کفش‌های کتانی آمریکایی و ماشین‌های استیشن بود. برادر مجیدی که در جنگ تحمیلی شهید شد، به یک ماشین مشکوک می‌شود و آن را متوقف می‌کند که در اصل فرماندهی عملیات را بر عهده داشته، او اسلحه را از بچه‌های سپاه می‌گیرد اما اسلحه عمل نمی‌کند و فرمانده عملیات کودتا فرار می‌کند و به داخل روستایی می‌رود. او بر اثر تیراندازی برادران سپاه زخمی می‌شود. از سوی دیگر به همه روستاها اعلام کردیم که ضدانقلاب در حال فعالیت است مراقب باشید. او در حین فرار تیر می‌خورد، ولی چون خیلی آدم ورزیده‌ای بود، تا صبح دنبال همان قرارگاه‌شان می‌گردد، او نزدیک یک روستا می‌نشیند تا استراحت بکند. همان‌جا خوابش می‌برد. در آن‌جا یک روستایی با دامادش در حال آبیاری مزرعه بودند. پیرمرد به دامادش می‌گوید: او باید همان فرد باشد، تو به این فرد نزدیک شو، اسلحه‌اش را بگیر، من هم با بیل مواظب هستم که اگر خواست دست از پا خطا کند با همین بیل او را ناکار ‌کنم.» خلاصه مردی که از ارتفاع چند متری با چتر می‌پریده و به شاه احترام می‌گذاشته به وسیله یک پیرمرد دستگیر می‌شود، وقتی آورده بودنش، گریه می‌کرد و می‌گفت ببینید چه کسی من را گرفته. افرادی که او را می‌شناختند وقتی دیدنش وحشت کردند و اعلام کردند که به هیچ عنوان دستش را باز نکنید، یک تنه چند صد تن را حریف است. او به سمت من آمد و سیگار خواست، به بچه‌ها گفتم بهش سیگار بدهید، سپس غذا خواست و به او دادیم. بعداً تأکید کرد که ما را اعدام کنید و بکشید و گفت من دیدم چه کسی این مملکت را نگاه می‌دارد. هر چه گفتیم که چه دیدی، نگفت. به این ترتیب این کودتا را در نطفه با یاری خداوند خفه کردیم. البته ما وسیله‌ بودیم و تنها آن مادر اصل بود که فرزندنش را وادار می‌کند که عملیات را لو بدهد. کودتا با این ابهت را با 50 ـ60 نیرو خنثی کردیم. فرماندهان لشگر اهواز نیز وقتی می‌بینند شکست خوردند وارد خاک عراق می‌شوند.[21]

علی‌اصغر حاجی ‌بابایی از پاسدارانی که در عملیات خنثی‌سازی کودتای نقاب حضور داشت نیز به نگارنده گفت: در کودتای نقاب عوامل ضدانقلاب برای براندازی نظام دست به دست هم دادند. شهید حسین شاه‌حسینی از همافرانی بود که به سپاه پیوست و 2 ماه و یک روز قبل از کودتای نقاب شهید شد. او چند ماه قبل از انجام کودتای نقاب اطلاعاتی داد که تحرکاتی علیه جمهوری اسلامی در حال انجام است. روز 18 تیر که سپاه همدان از کودتا مطلع شد، مسئول یکی از گشت‌ها بودم. فرمانده سپاه همه بچه‌های ذخیره را جمع کرد. یکی از گشت‌های سپاه همدان یکی از ماشین‌های کودتاگران را توقیف کرد و مشخص شد که برنامه چیست و به ما دستور داده شد که به سمت پایگاه شهید نوژه برویم. وارد باند پرواز پایگاه شدیم. چون قرار بود با کشیدن آژیر حرکت کنند و پایگاه را به دست گیرند. دستور داشتیم که هیچکس به سمت هواپیماها نرود. افرادی که قرار بود به سمت اسلحه‌خانه بروند دستگیر شدند و به همدان فرستادند. 20 روزی پایگاه هوایی شهید نوژه در اختیار ما بود و سپس قرار شد که بیش از این دستگیر نکنیم و عوامل انقلابی نیروی هوایی پایگاه را به دست گرفتند و حدود 600 نفر را برای محاکمه به تهران فرستادند.[22] پس از خنثی‌سازی کودتا، سرگرد خلبان قاسم گلچین فرمانده پایگاه سوم شکاری همدان در تماس با خبرگزاری پارس اطلاع داد که در ساعت 22 روز یکشنبه، پرسنل این پایگاه همراه با اعضای خانواده خود بعد از اقامه نماز شکر، به طور با شکوه و کم‌نظیر در نقاط مختلف پایگاه به مدت یک‌ونیم ساعت به راهپیمایی پرداختند. راهپیمایان سپس در حالی که شعار می‌دادند: عوامل کودتا به دست ارتش ما/ اعدام باید گردند. امت ما بیدار است/ از توطئه بیزار است. ما همه سرباز توئیم خمینی/ لشگر جانباز توئیم خمینی. به تظاهرات خود ادامه دادند. پس از پایان راهپیمایی تظاهرکنندگان در مسجد پایگاه جمع شدند و حجت‌الاسلام رضوانی نماینده امام در این پایگاه ضمن سخنانی کوتاه، همگان را به وحدت و یکپارچگی فراخواند.»[23] کودتای نقاب آخرین تیر ترکش براندازان برای نابودی نظام جمهوری اسلامی بوسیله عوامل داخلی بود و پس از آن سناریوی دوم آمریکا یعنی جنگ تحمیلی کلید خورد.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. بسطامی، رضا و مظاهری جوهری راحله، نافرجامی نوژه، نشریه زمانه، س 4، تیر 1384 ـ ش 34، ص 35 - 39.

[2]. بهنود، مسعود، 275 روز بازرگان تهران، نشر علم، چ 5، 1378، ص 133.

[3]. حمید شوکت، پرواز در ظلمت: زندگامی سیاسی شاپور بختیار، تهران، نشر اختران،1400، ص 420. از شکست کودتای نقاب به این سو، بختیار و نهضت مقاومت ملی که در مرداد 1359 در پاریس تشکیل شد هیچ‌گاه نتوانست دست به عمل جدی علیه جمهوری اسلامی بزند.

[4]. بهزاد، حسین و بابایی، گل علی، از الوند تا قراویز، تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، 1387، ص 431.

[5]. نافرجامی نوژه، ص 35.

[6]. همان.

[7]. از الوند تا قراویز، ص 432.

[8]. همان. ص 433.

[9]. همدان. ص 434.

[10]. بایرامی، سمانه، کشف توطئه کودتا در پایگاه هوایی شهید نوژه، مطالعات تاریخی زمستان 1390 ـ ش 35 ، ص 150 - 179.

[11]. از الوند تا قراویز، ص 440.

[12]. از الوند تا قراویز، ص 443.

[13]. کشف توطئه کودتا در پایگاه هوایی شهید نوژه، همان، ص 161.

[14]. از الوند تا قراویز، ص 443.

[15]. کشف توطئه کودتا در پایگاه هوایی شهید نوژه، همان، ص 159 – 160.

[16]. نافرجامی نوژه، ص 38.

[17]. محمدی ری‌شهری، محمد، خاطره‌ها، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 143 – 144.

[18]. از قراویز تا الوند، ص450 ـ 451.

[19]. گفت‌و‌گوی سعید طایفه نوروزی فرمانده اسبق سپاه پاسداران استان همدان با نگارنده به تاریخ 18 تیر 1401. او در سال 1358 به دستور جواد منصوری، فرمانده وقت سپاه پاسداران به عنوان فرمانده سپاه استان همدان انتصاب شد و در اول مهر 1359 به اسارت دشمن درآمد. (مصاحبه با تسنیم 5 آذر 1394.)

[20]. گفت‌و‌گو پاسدار سپاه استان همدان با نگارنده به تاریخ 18 تیر 1401. علی‌اصغر حاجی‌بابایی پاسدار و رزمنده هشت سال دفاع مقدس است. او مسئول یکی از تیم‌های گشت در زمان مقابله با کودتای نقاب بود.

[21]. از الوند تا قراویز، ص 473 -474

[22]. گفت‌وگو پاسدار سپاه استان همدان با نگارنده.

[23]. از الوند تا قراویز، ص 473 ـ 474.



 
تعداد بازدید: 798


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: