انقلاب اسلامی :: شما بروید قم تحصن کنید

شما بروید قم تحصن کنید

19 دی 1402

وقتی خبر تصمیم امام مبنی بر بازگشت به ایران منتشر شد، جهت استقبال از ایشان، عده زیادی از علماء و مردم، از شهرهای مختلف به تهران آمدند. مثلاً شخصیت‌هایی همچون شهیدان مدنی، دستغیب و صدوقی آمده بودند. خدا روحشان را شاد کند. مرحوم آیت‌الله بروجردی (رحمت‌الله علیه) وقتی که از علمای گذشته اسم و یادی به میان می‌آمد، این آیه را می‌خواندند: «رَبّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإخْوَانِنَا الّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلأ لِلّلِذینَ آمَنُوا رَبّنَا إِنّکَ رَءُفّ رَحِیمٌ.»

خلاصه در آن زمان همه آمده بودند. وقتی که از آمدن امام ممانعت به عمل آمد، دست‌اندرکاران نهضت همچون شهیدان مطهری و بهشتی، تصمیم گرفتند که با توجه به اینکه همه حضور دارند، جهت اعتراض به بسته شدن فرودگاه، به مسجد دانشگاه تهران رفته و در آنجا متحصن شویم.

با من تماس گرفته شد و اطلاع دادند که قرار است چنین تحصنی باشد. بعد از ظهر بود که من به اتفاق یکی دیگر از روحانیون به نام آقای مسجد جامعی، به سمت دانشگاه تهران حرکت کردیم. من به بچه‌های مسجد گفتم که «ما امشب می‌رویم و شرایط را سنجیده و جا پیدا می‌کنیم، شما فردا بیایید.»

فضای خیابان‌ها به شدت ناآرام بود و هر چه به سمت دانشگاه تهران نزدیک‌تر می‌شدیم، خطر بیشتر می‌شد. تا اینکه در خیابان‌های اطراف دانشگاه درگیری به اوج خود رسیده بود خیابان‌ها شلوغ بود. جوانان شعار می‌دادند و با تیراندازی نیروهای نظامی، روی زمین یا داخل جوی‌های آب می‌خوابیدند. اصلاً امکان عبور نبود! حالا ما هم اگر می‌خواستیم به مسجد برگردیم، مثل سرباز فراری از میدان جنگ می‌شدیم. خدا رحمت کند آقای مسجد جامعی را که پیشنهاد داد به منزل برادرش برویم. ایشان برادری داشت به نام حاج آقا مصطفی که امام جماعت مسجد المصطفی بود.

وقتی به منزل آقا مصطفی رفتیم، اتاقی بود که برای پذیرایی از مهمان‌ها تدارک دیده شده بود. اما ایشان ما را به یکی از اتاق‌های عقبی برد! گفت: «ممکن است ساواکی‌ها شما را دیده باشند و به سراغتان بیایند.» شب را آنجا گذراندیم و صبح به اتفاق دو برادر، راهی دانشگاه شدیم و بالاخره به هر شکلی بود توانستیم وارد دانشگاه شویم.

در آن زمان حتی روحانیون حامی انقلاب نیز دو دسته بودند؛ برخی بسیار سنتی و قدیمی بودند و برخی دیگر به روز. این دو برادر جزء دسته اول به حساب می‌آمدند. لذا یکی از آنها به شهید بهشتی گفت: «خوب بود برای تحصن به قم می‌رفتیم. در گذشته مثل دوران مشروطه، در مکان‌هایی همچون قم و شهر ری متحصن می‌شدند.» شهید بهشتی با حالت جالبی گفت: «ما دیگر به اینجا آمدیم و جل و پلاسمان را پهن کردیم. شما بروید قم.» شهید بهشتی بنا داشت با این پاسخ، آن دسته هم راه افتاده و حرکتی کنند. آن بنده خدا هم کمی با ما بود و به خانه‌اش برگشت.

در آن تحصن هر روز شخصیت‌هایی مثل شهید مدنی و شهید بهشتی سخنرانی می‌کردند. بچه‌های مسجد هم خیلی زود به مسجد دانشگاه آمدند. در طول روز سری به ما می‌زدند و می‌رفتند. این تحصن باعث شد بختیار مجبور به باز کردن فرودگاه شود و امام به ایران بازگردد.

 

منبع: ستاره‌ای در محراب: خاطرات آیت‌الله هاشم حمیدی، گفت‌وگو و تنظیم رضا اکبری آهنگر، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، 1400، ص 78 - 80.



 
تعداد بازدید: 92


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: