انقلاب اسلامی :: سید محمدولی قرنی

سید محمدولی قرنی

23 اسفند 1402

احمد ساجدی

سید محمدولی قرنی در سال ۱۲۹۲ در تهران و در خانواده‌ای متوسط زاده شد. او پدرش را که یکی از مدیران اداره مخابرات تهران بود، در ۱۰ سالگی از دست داد و با مادرش زندگی کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان گلبهار اصفهان و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون تهران و دبیرستان نظام (دبیرستان ارتش) به پایان برد.[1]

قرنی در سال 1309 پس از ورود به دانشکده افسری در واحد توپخانه مشغول به کار شد و در 1311 با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد.[2] پس از پایان تحصیلات نظامی، عهده‌دار مشاغل مختلفی از جمله کفالت فرماندهی گردان ۲ هنگ ۴ توپخانه، فرماندهی گردان ۱۰۵، ریاست رکن سوم ستاد مرکز تعلیماتی آمادگاه، فرماندهی پارک توپخانه لشکر ۲، ریاست رکن سوم ستاد ۲، بازرس لشکر ۲ مرکز، ریاست ستاد لشکر ۲، معاون اداره دوم سررشته‌داری ارتش، فرماندهی تیپ مستقل رشت، و معاونت ستاد ارتش شد. در فرم ارزشیابی خدمتی او که به سال ۱۳۲۴ تنظیم شده تأکید شده بود: «صدیق است و در مسائل مالی آزمایش شده است»[3]

قرنی در ۱۳۲۹ به درجه سرهنگی رسید و فرماندهی پادگان رشت را عهده‌دار شد.[4] او در کودتای 28 مرداد 1332 در صف کودتاچیان بود و با نیروهای سلطنت‌طلب در سازماندهی و عملیات ضد دولت مصدق در رشت شرکت داشت؛ به همین دلیل قبل از پیروزی کودتا از سمتش برکنار شد. پس از کودتا مانند بسیاری از افسران که علیه مصدق فعالیت کرده بودند، ترفیع یافت و به درجه سرتیپی رسید[5] و سپس به ریاست رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد.[6] او در این مقام نه تنها مسئول امور اطلاعات نظامی بود، بلکه به دستور شاه اخبار و اطلاعات مربوط به امور سیاسی کشور را تهیه کرده و در اختیار شاه می‌گذاشت. قرنی از مهم‌ترین مقام‌های نظامی و امنیتی شاه شد و مورد توجه و اعتماد او قرار گرفت.[7] در مهر ۱۳۳۶ به درجه سرلشکری رسید[8] که نشان‌دهنده اعتماد محمدرضا پهلوی به اوست.

هر چند قرنی از کودتای سلطنت‌طلبان پشتیبانی کرده بود، ولی فساد در حاکمیت پس از کودتا و امتناع دولت وقت در انجام اصلاحات، او را نگران ساخت. او باخبر شد که آمریکا پول‌های کلانی برای سرلشکر زاهدی می‌فرستد تا حقوق کارکنان رکن دوم ارتش را بدهد، اما زاهدی پول‌ها را به حساب خودش در بانک سوئیس واریز می‌کرد.[9]

قرنی بیم آن داشت که وضع موجود در نهایت به یک حکومت سلطنتی دیکتاتوری تبدیل شود. به همین دلیل گاه‌ و بی‌گاه مراتب نارضایی خود را به صورت تذکر بیان می‌کرد. بر پایه اسناد موجود، خرده‌گیری سیاسی قرنی علیه حکومت پهلوی، از پایان ۱۳۳۵ و در دوران نخست‌وزیری حسین علاء آغاز شد. در این دوران، چهارچوب انتقادات سیاسی قرنی محدود به انتقاد از دولت‌های وقت بود. این انتقاد، با نخست‌وزیری منوچهر اقبال در فروردین ۱۳۳۶ شدت گرفت[10] اما نتیجه‌ای نداشت.

قرنی مسائل و مشکلات موجود را ناشی از رفتار درباریان، خاندان سلطنتی و اعمال نفوذ و فساد طبقه بالای حاکمیت به ویژه چهره‌هایی مانند اردشیر زاهدی، منوچهر اقبال، تیمور بختیار، ناصر علوی مقدم و... می‌دانست. بنابراین شبکه‌ای مخفی از افسران میهن‌دوست نیروهای مسلح ایجاد کرد و با برقراری ارتباط با برخی از سران بازار، برخی روحانیان و دانشگاهیان درصدد انجام کودتا و روی کار آوردن دولت جدید برآمد.[11]

قرنی به این نتیجه رسیده بود که تنها راه‌حل برای رفع این مشکل ایجاد یک دولت توانا برای پایان دادن به حاکمیت طبقه سنتی و وادار ساختن شاه به قبول نظام پادشاهی مشروطه و انجام اصلاحات گسترده است. قرنی مشغول بررسی طرح یک کودتای نظامی بود که شاه را برکنار و یک حکومت نظامی را سر کار بیاورد.[12]

برای ایجاد چنین حکومتی، قرنی با اسفندیار بزرگمهر که شخصی فرصت‌طلب و بی‌پروا بود، و با آمریکایی‌ها ارتباط گسترده‌ای داشت، مشورت کرد. طرح قرنی توسط سفارت آمریکا در تهران هدایت نمی‌شد، ولی ایستگاه سیا در آتن از ابتدا در جریان آن بود. افرادی که در داخل کشور در جریان طرح بودند، عده اندکی از جمله قرنی، چند افسر مورد اعتمادش و اسفندیار بزرگمهر بودند. واسطه بین قرنی و دفتر سیا در آتن نیز بزرگمهر بود که بین تهران و آتن سفرهای زیادی می‌کرد.[13]

قر‌نی و بزرگمهر در جذب افراد و نخبگان سازمان‌ها و گروهای مختلف سیاسی (به استثنای حزب ‌توده)، سیاسیون ارتش، افسران مخالف حکومت، کارمندان ادارات، روشنفکران، روزنامه‌نگاران، بازرگانان و روحانیون به فعالیت پرداختند. قرنی به عنوان رئیس رکن دوم ستاد ارتش، چند بار با مقامات دولت آمریکا به‌طور مستقیم، یا به واسطه بزرگمهر تماس گرفت. این تماس‌ها ظاهراً در پاییز ۱۳۳۵ در ملاقات‌هایی که او با «جان بولینگ» مقام سیاسی سفارت آمریکا در تهران داشت‌، شروع ‌شد. قرنی که برای جلب پشتیبانی آمریکا تلاش می‌کرد به بولینگ گفته بود ایالات متحده شاه را به قدرت رسانده و ناگزیر باید راهگشای حکومت شاه باشد.[14]

در پاییز ۱۳۳۶ بزرگمهر اطلاعات زیادی درباره خود و قرنی در اختیار بعضی مقامات سیا قرار داد تا زمینه جلب پشتیبانی آنان را فراهم آورد. هر چند این مقامات با هوشیاری از بیان مطلبی که حاکی از تشویق گروه قرنی در اجرای کودتا باشد، خودداری کردند، ولی شاه را نیز آگاه نکردند.[15]

قرنی در حدود 70 تن از افسران شبکه‌ای از افسران نیروهای مسلح را در اختیار داشت. شبکه نظامی که اعضای آن در حدود 70 تن از افسران بودند، در حوزه‌های مختلف شبیه سازمان نظامی حزب توده که شبکه آن در سال ۱۳۳۶ کشف گردید، سازمان داده شده بود.[16]

با ورود «گراتیان یاتسوویچ» ـ رئیس ایستگاه سیا در ایران ـ به تهران در ۱۷ مهر ۱۳۳۶ ملاقات‌های او و معاونش با قرنی آغاز شد و یاتسویچ از مواضع تند قرنی در مورد وضعیت سیاسی کشور مطلع شد. قرنی خواستار حمایت دولت آمریکا از اقدامات خود شد. در پاسخ به این درخواست «سلدن چی‌پین» سفیر آمریکا دو نفر از جمله سرهنگ «براون» وابسته نظامی سفارت را به ملاقات با وی فرستاد. قرنی در این ملاقات اعلام کرد: «وضع مملکت بسیار خراب و رو به زوال است و تنها چاره نجات کشور، روی کار آمدن وی(قرنی) می‌باشد.»[17]

در این میان تیمور بختیار رئیس ساواک که سودای کسب رهبری کشور را در سر داشت و از فعالیت‌های پشت پرده قرنی هم با خبر شده بود تصور می‌کرد قرنی قصد دارد بر او پیش‌دستی کند و قبل از وی با انجام کودتا قدرت را در دست بگیرد. چون اطلاعاتی در مورد ملاقات بزرگمهر با آمریکایی‌ها به شاه رسیده بود، بختیار درصدد برآمد از ماجرا پرده بردارد و رقیب خود را از میدان به در کند. او نوشته‌ای به دست آورد که در آن قرنی با خط خودش اسامی وزرای دولت مورد نظرش را مشخص کرده بود.[18]

با کشف این اسامی که از طرف سازمان اطلاعاتی انگلیس به دست تیمور بختیار رسیده بود، ابتدا بزرگمهر در یکی از دفعاتی که از آتن مراجعت می‌کرد، در فرودگاه دستگیر شد ولی خبر آن رسانه‌ای نشد. با استناد به مدارکی که انگلیسی‌ها در اختیار رئیس ساواک گذاشته بودند، بزرگمهر مجبور به اعتراف شد و اسامی اعضای شبکه را در اختیار ساواک گذاشت. بدین‌ترتیب طرح قرنی توسط سازمان جاسوسی انگلیس(mi6) لو رفت.[19]

تیمور بختیار بلافاصله فهرست اسامی دولت آینده قرنی را تحویل محمدرضا پهلوی داد. مشاهده چنین مدرکی شاه را نسبت به قرنی بدبین کرد و موجب شد وی دستور خلع مقام و دستگیری او را صادر کند. وی که تا سال ۱۳۳۶ از چهره‌های مرموز و پر نفوذ اطلاعاتی در بدنه سیاسی ـ نظامی کشور به ‌شمار می‌رفت، به اتهام شکل‌دادن شبکه‌ای از افسران مخالف حکومت، و تلاش برای سرنگونی حکومت پهلوی آن هم با استفاده از جایگاه فرماندهی رکن دوم ارتش، به اتهام طرح کودتا علیه حکومت در 8 اسفند ۱۳۳۶ بازداشت شد.[20]

شاه نیز به دلیل کتمان‌کاری سیا گمان کرده بود آمریکا پشت سر این اقدام کودتایی ‌است.[21]

البته با وجود جرائم سنگینی که به قرنی نسبت داده شد و با وجود اظهارات دادستان ارتش سپهبد آزموده که اقدام او را خطرناک‌تر از توطئه سازمان نظامی حزب توده ایران توصیف کرده بود، وی تنها به سه سال زندان و اخراج از ارتش محکوم شد.[22] محمدرضا پهلوی به خاطر وساطت آمریکایی‌ها، برخورد شدید نکرد و پس از مدتی قرنی بخشیده شد و در 8 آذر ۱۳۳۹، پس از گذراندن ۲ سال و ۸ ماه آزاد شد، اما تحت مراقبت مأموران امنیتی قرار گرفت.

بر پایه گزارش‌های ساواک، در این دوره از فعالیت قرنی که تا انقلاب اسلامی ادامه یافت، هیچ ردپایی از ارتباط وی با آمریکایی‌ها موجود نیست. او از آمریکا قطع امید کرده و به چهره‌های ملی ـ مذهبی همچون آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، نهضت آزادی و آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی نزدیک شد.

با آغاز نهضت امام خمینی، دلبستگی قرنی به خواندن کتاب‌های سیاسی و مذهبی، سبب گرایش او به نهضت امام شد.[23]

در پی وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و زندانی شدن و تبعید امام خمینی و عده زیادی از پیروان ایشان، ساواک در پنجم دی ۱۳۴۲، قرنی را به همراه شماری دیگر دستگیر کرد. برخورد حکومت ساواک با قرنی این‌بار خشن بود. او به مدت ۹ ماه در زندان انفرادی به سر برد. سپس، در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد.[24] بازداشت قرنی اعتراض بعضی علما و مراجع را در پی داشت. روز ۲۵ مرداد ۱۳۴۳ آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی فرستاده‌ای نزد رئیس ساواک مشهد فرستاد و ضمن ابراز نگرانی از بازداشت قرنی، خواستار آزادی وی شد.[25]

قرنی در زندان با روحانیون مخالف پهلوی، رابطه برقرار کرد. او تا اواخر ۱۳۴۵ در زندان بود و پس از آزادی نیز تا واپسین روزهای حکومت پهلوی، تحت کنترل ساواک بود. این کنترل شامل شنود ۲۴ ساعته تلفنی، سانسور مکاتبات، زیر نظر گرفتن رفت‌ و آمدهای منزل و نزدیک کردن مأموران ساواک به وی می‌شد. قرنی با مهندس مهدی بازرگان و دیگر سران مخالف حکومت پهلوی دوستی و مراوده برقرار کرد و چون درآمدی نداشت وضع معیشتی‌اش دشوار شده بود،[26] اما کمک نقدی محمدرضا پهلوی برای اداره زندگی خود را نیز نپدیرفت.[27]

گزارش ساواک نشان می‌داد که قرنی پس از آزادی از زندان مبارزه را از سر گرفته است. از این‌رو، در ۱۴ خرداد ۱۳۴۶، تیمسار حسین فردوست، قائم‌مقام ساواک، قرنی را فراخواند و به وی گفت: «شما فعالیت‌های مشکوکی دارید و لازم است از این قبیل فعالیت‌ها خودداری نمایید.»[28] البته قرنی ارتباط آشکار و نهان خود را با چهره‌های مذهبی ادامه داد.

اواخر ۱۳۵۶و اوائل ۱۳۵۷ در آغاز جنبش انقلابی مردم او هنوز رابطه خود را با آیت‌الله طالقانی و گروه نهضت آزادی و روحانیون مخالف حکومت پهلوی حفظ کرده بود. بر اساس یکی از اسناد ساواک او در یکی از سفرهای خود به قم، آشکارا از برقراری حکومت اسلامی در کشور حمایت می‌کرد.[29]

نام ولی‌الله قرنی در فهرست اعضای اولیه شورای انقلاب قرار داشت.[30] او یک روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ از سوی مهدی بازرگان نخست‌وزیر به عنوان اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد.[31] قرنی روز ۲۴ بهمن 1357 به دفتر ستاد ارتش آمد و پس از پایین کشیدن عکس محمدرضا و بالا بردن عکس «امام خمینی» گفت:

ارتش شاهنشاهی که می‌گفتند مجهزترین ارتش دنیاست و شاید هم از لحاظ وسایل و تجهیزات چنین بود، ظرف چند ساعت متلاشی شد، زیرا ایمان و آرمان در کارش نبود.[32]

قرنی مسئولیت ریاست ستاد ارتش را تا هفتم فروردین ۱۳۵۸ بر عهده داشت و طی این مدت توانست ناآرامی‌های گنبدکاووس و گرگان در شمال و شمال شرق و فتنه‌انگیزی‌های ضد انقلاب در غرب کشور به ویژه در استان کردستان را به خوبی مدیریت کند. او روز ۱۳ اسفند ۱۳۵۷ با اعلام اینکه ایران از این پس نقش ژاندارمی برای دیگران در خلیج فارس ایفا نخواهد کرد، دستور فراخوانی نیروهای ایرانی از عمان و جنوب لبنان را صادر کرد.[33]

قرنی که در شورای انقلاب نیز عضویت یافته بود، همه امیران ارتش، غیر از چند نفر را بازنشسته کرد[34] و گفت: «دیگر در ارتش از ارتشبد و سپهبد خبری نیست» او نگران شایعاتی بود که در آن روزها درباره تضعیف و حتی انحلال ارتش به گوش می‌رسید. به همین دلیل یک برنامه همبستگی ارتش با مردم ترتیب داد و از عموم مردم خواست تا در راهپیمایی وحدت ارتش با ملت شرکت کنند.[35] سربازان در خیابان‌های پایتخت رژه می‌رفتند و شعار می‌دادند: «ارتش فدای ملت و گروهی از مردم در پاسخ آنها می‌گفتند: ملت فدای ارتش» هدف سرلشکر قرنی از این کار، بردن ارتش به میان مردم و بالا بردن روحیه سربازان بود.[36]

قرنی فقط ۴۳ روز ریاست ستاد کل ارتش را بر عهده داشت و طی این مدت با مشکلات متعددی روبه‌رو بود و مقابله جدی با اقدامات خرابکارانه عناصر ضد انقلاب و گروه‌های وابسته او را مشغول کرده بود. نویسندگان مغرض با نوشتن مطالبی در جراید به ترور شخصیت او می‌پرداختند. اوضاع کردستان آشفته بود و با تحریک عناصر ضد انقلاب شعار «خودمختاری کردستان» نیز مطرح می‌شد.[37]

با وجود این او با تصمیم‌گیری به موقع توانست جلوی پیشروی مخالفان انقلاب را بگیرد. در همین دوران گروه‌های چپ مانند حزب توده، سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق خواستار انحلال ارتش بودند. آنان در راستای بدبین کردن مردم و اقوام مختلف کشور نسبت به ارتش می‌کوشیدند و مانع از انجام وظایف ارتش می‌شدند.[38]

سرانجام در مورد نحوه برخورد با موضوع کردستان بین او و احمد صدر حاج سیدجوادی وزیر کشور دولت موقت اختلافات اساسی پدید آمد و قرنی پس از انجام مصاحبه‌ای که در آن از مخالفت خود با تضعیف ارتش سخن می‌گفت با نوشتن نامه‌ای به امام خمینی در ششم فروردین ۱۳۵۸ از ریاست کل ارتش استعفا کرد. یک روز بعد مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت از زحمات سرلشکر قرنی قدردانی کرد و سرلشکر ناصر فربد را به ریاست ستاد مشترک ارتش منصوب کرد.[39]

روز 3 اردیبهشت 1358 تیمسار سیدمحمدولی قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به دست عوامل گروه فرقان در منزل خود ترور شد و به شهادت رسید.[40]

عوامل اجرایی ترور دو جوان ۲۷ یا ۲۸ ساله بودند که از روز ۲۹ فروردین در یک اتاق دو تخته در طبقه دوم هتل جم که مشرف به خانه قرنی بود اقامت کرده بودند. آنان از پنجره هتل رفت‌وآمدهای منزل قر‌نی را می‌دیدند. این دو نفر عملیات ترور را در ساعت ۱۰ صبح روز حادثه سه‌شنبه سوم اردیبهشت به اجرا گذاردند. ابتدا زنگ در منزل را به صدا درآوردند. کارگری که در منزل قرنی مشغول به کار بود به نام محمدتقی به محض آنکه در را گشود هدف گلوله گرفت. سپس ضاربین به سوی قرنی سه گلوله شلیک کردند که یکی به زیر قفسه سینه و یکی به پای وی اصابت کرد. پیکر خون‌آلود هر دو نفر توسط اهالی محل به بیمارستان برده شد، اما معالجات در مورد قرنی به نتیجه نرسید و وی در ساعت ۱ بعد از ظهر روز حادثه بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید.[41]

دکتر هادی منافی که از ساعات قبل از شهادت بر بالین سپهبد محمدولی قرنی حضور داشته، دلیل شهادت را این گونه توضیح می‌دهد:

«اوایل انقلاب بود که من تازه از مشهد برگشته بودم، طبق روال عادی، به بیمارستان مهر رفتم که متوجه شدم تیمسار قرنی را غرق در خون به بیمارستان آورده‌اند. یک گلوله به زیر جناق و گلوله دیگری هم به ران پای او اصابت کرده بود؛ برای بیرون آوردن گلوله زیر جناق، تیمسار قرنی را به سرعت به اتاق عمل بردیم اما متأسفانه تیر به شریان اصلی و آئورت‌ وی برخورد کرده و گروه خون شهید قرنی هم از نوع منفی و نایاب بود. بدتر از همه این که از ترور تیمسار قرنی توسط گروه فرقان تا رساندن او به بیمارستان زمان زیادی گذشته بود. تعدادی از همدستان ضارت به صورت ناشناس برای تظاهر به کمک، آنجا رفته بودند و به جای کمک کردن، قرنی را در محل حادثه معطل کرده بودند. به این ترتیب نیم ساعت زمان طلایی و مهم از نظر درمانی، از دست رفته بود و از آنجا که شریان اصلی آسیب دیده بود، خون زیادی از شهید قرنی رفته بود، ما هم خون سازگار با بدن ایشان را نداشتیم که به ایشان تزریق کنیم. هنگامی که سرلشکر قرنی را به بیمارستان آوردند هنوز زنده بود، اما با رنگی پریده. معلوم بود خونریزی داخلی کرده است. بالاخره ایشان را به اتاق عمل بردیم، ولی قبل از اینکه بتوانیم کاری برای ایشان انجام دهیم، شهید شد.»[42]

طرح اولیه ترور از سوی اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان و محمد متحدی رئیس شاخه نظامی گروه، مطرح شد و به گفته گودرزی گروهی از اعضای شاخه نظامی شامل محسن سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قاسمی در این طرح مشارکت داشتند.[43] ضارب اصلی نیز حمید نیکنام، نام داشت.[44]

روز 8 اردیبهشت 1358 و به فاصله پنج روز پس از ترور سرلشکر قرنی، مجموعه عوامل و دست‌اندرکاران این حادثه دستگیر شدند. آنان چهار نفر بودند که در طراحی نقشه ترور و اجرای آن همکاری داشتند و به این جنایت اعتراف کردند.[45]

روز 18 دی 1358 نیز رهبر گروه تروریستی فرقان و 45 نفر از اعضای این گروه در پی یک سلسله عملیات تجسسی و نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر شدند. دستگیرشدگان اعتراف کردند ترور سپهبد قرنی از جمله اقدامات آنان بوده است.[46]

پیکر سرلشکر قرنی از بیمارستان 501 ارتش بر دوش مأموران دژبان و با همراهی صدها هزار نفر از مردم تشییع شد. قرار بود در قطعه شهدا در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شود. پیکر وی تا همان قطعه برده شد.[47] اما بر اساس فرمان امام خمینی او را از همانجا به قم بردند و در صحن حضرت معصومه(س) در کنار مرقد آیت‌الله حائری یزدی(ره) دفن کردند.[48] پس از این حادثه خیابانی با نام خیابان سپهبد قرنی در محله فیشرآباد شهر تهران به احترام او نام‌گذاری شد.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. روزنامه همشهری آنلاین، شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲، کد خبر: 222980.

[2]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، انتشارات سوره مهر، 1394، ج 3، ص 123.

[3]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان.

[4]. شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، ج ۳، ۱۳۸۰، ص ۵۶۱.

[5]. روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، نشر گفتار، 1376، ج 1، ص 445.

[6]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان.

[7]. نجاتی، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، تهران، انتشارات رسا، ۱۳۷۳، ص ۴۷.

[8]. روزشمار تاریخ ایران، همان، ج 2، ص 81.

[9]. خبرگزاری فارس، بخش «فرهنگ، حماسه و مقاومت، مقاله: «چرا شهید سپهبد قرنی در قم دفن شد؟».

[10]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ج 2، ص 480.

[11]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان.

[12]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ج 1، ص 330.

[13]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ص 331.

[14]. نجاتی، همان، ص ۵۰.

[15]. دانشنامه پژوهه، مقاله «محمدولی قرنی»، 24 آبان 1393، 14:5.

[16]. بهنود، مسعود، نخست‌وزیران ایران از سیدضیا تا بختیار، انتشارات جاویدان، ۱۳۷۴، ص ۴۳۶.

[17]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ج 2، ص 480.

[18]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان.

[19]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ج 1، ص 330.

[20]. روزشمار تاریخ ایران، همان، ج 2، ص 84.

[21]. دانشنامه پژوهه، همان.

[22]. روزشمار تاریخ ایران، همان، ج 2، ص 90.

[23]. روزنامه همشهری آنلاین، شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲، کد خبر: 222980.

[24]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان.

[25]. آیت‌الله میلانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج ۲، ص ۹۵.

[26]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 124.

[27]. سند ساواک، آرشیو اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تاریخ سند: 20/4/37.

[28]. روزنامه همشهری آنلاین، شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲، کد خبر: 222980.

[29]. سند ساواک، همان منبع، تاریخ سند: «اواسط مهر 1356».

[30]. تاریخ انقلاب اسلامی (ج اول: دولت موقت از تشکیل تا استعفا)، مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، 1392، ص 155.

[31]. غنی‌یاری، محسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران، جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۹۲، ص 32.

[32]. خبرگزاری ایسنا، یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۸:۵۴، مقاله: «نخستین شهید ترور پس از انقلاب چه کسی بود؟».

[33]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، کتاب دهم، ص ۱۴۴، سند شماره ۷۹، بند ۷.

[34]. اسناد لانه جاسوسی، همان، کتاب دهم، ص 123، سند شماره 68، بند «ز».

[35]. اسناد لانه جاسوسی، همان، ص 216، سند شماره 109، بند «د».

[36]. خبرگزاری ایسنا، همان.

[37]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 124.

[38]. روزنامه همشهری آنلاین، همان.

[39]. روزنامه اطلاعات، 7 فروردین 1358، ص 1 - 2.

[40]. روزنامه اطلاعات، 3 اردیبهشت 1358، ص 1.

[41]. روزنامه اطلاعات، ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۸.

[42]. نشریه شاهد یاران، مرداد1391، ش 82، ص22، گفت‌وگو با دکتر هادی منافی.

[43]. پرونده اکبر گودرزی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 18383، بازجویی مورخه: 20/10/58.

[44]. حمیدرضا اسماعیلی، تروریسم در ایران معاصر، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، زمستان 1390، ص 180 - 81.

[45]. روزنامه اطلاعات، 8 اردیبهشت 1358، ص 1؛ 9 اردیبهشت 1358، ص 3.

[46]. روزنامه اطلاعات، 22 دی 1358، ص 1.

[47]. روزنامه اطلاعات، 4 اردیبهشت 1358، ص 2.

[48]. خبرگزاری فارس، بخش «فرهنگ، حماسه و مقاومت»، مقاله: «چرا شهید سپهبد قرنی در قم دفن شد؟».



 
تعداد بازدید: 113


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: