در ارتش بمان

سال ۱۳۵۵ توی همان مانور تصمیم به فرار گرفتم. بررسی کردم که ببینم چه کار باید بکنم. دیدم که تعدادی غیبت بکنم، چند مرحله غیبت کنم، بعد غیبتهایم را زیاد کنم، بعد نهایتاً برای ارتش یقین شود که این دیگر برایش به درد نمیخورد و ما را اخراج کنند؛ یعنی میخواستم اخراجم کنند که کلاً بیایم بیرون. دو سه مرحله هم غیبت کردم: چهار روز. در مانورها سه روز بیشتر مشکل ایجاد میکردند ما در هر مرحله چهار، پنج روز غیبت میکردیم و برمیگشتیم. فرماندهان با ما ناسازگاری میکردند و ضداطلاعات ما را میخواستند.