انقلاب اسلامی نتایج جستجو

برداشتی از اسناد لانه جاسوسی

اسناد دخالت‌های شوروی در ایران

بخش دوم   در جریان انقلاب اسلامی ایران، مقامات شوروی تا مدت‌ها سکوت اختیار کرده و نظاره‌گر اوضاع بودند، اما از اواسط سال ۱۳۵۷ به تدریج به قضاوت‌های سیاسی پرداختند؛ قضاوت‌هایی که روشن و یکدست نبود. سه روز پس از «جمعه سیاه تهران» و کشتار مردم در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، دبیر اول سفارت شوروی در تهران در گفت‌وگو با همتای آمریکایی خود اظهار داشت: «شوروی‌ها شاه را کلید اوضاع می‌شمارند و معتقدند که مخالفان چندان قدرتی را تشکیل نمی‌دهند.»[1] این اظهارنظر همزمان با تلفن جیمی کارتر رئیس‌جمهوری آمریکا به شاه و اعلام حمایت صریح آمریکا از او ابراز شد. در ۲۷ آبان ۱۳۵۷ لئونید برژنف، رهبر شوروی، انقلاب اسلامی را ناشی از دخالت‌های آمریکا در امور داخلی ایران دانست و افزود: «شوروی هیچگاه دخالت خارجی در امور ایران را تحمل نمی‌کند.»[2] یک مقام روسی دیگر نیز با تکرار احتمال دخالت آمریکا در امور داخلی ایران، به قرارداد ۱۹۲۱ اشاره کرد و تصریح کرد: «دولت ایران هرگز این معاهده را ملغا اعلام نکرده است.»[3] کوزیروف اعلام کرد: «مطبوعات ایران و وزارت خارجه ایران می‌دانند که این معاهده هیچگاه لغو نشده است.»[4] این در حالی بود که در همان زمان شوروی از طریق حزب توده سرگرم ایجاد آشوب و بحران‌آفرینی در ایران بود. بر اساس سندی به تاریخ ۲۲ دی ۱۳۵۷ «یوری گنکوفسکی» رئیس بخش آسیای میانه در مؤسسه خاورشناسی مسکو در سخنانی با اشاره به رویدادهای انقلاب اعتراف کرد: «حزب توده در ایجاد تشنج تشریک مساعی می‌کند.» وی افزود: «البته تنها چیزی که خشنودی حزب توده را فراهم می‌سازد، بروز دردسر برای شاه است.»[5] دلیل اقدامات حزب توده در دوران انقلاب، تلاش برای احیاء قدرت و نفوذ از دست‌رفته حزب در داخل کشور بود. در خلال انقلاب اسلامی، حزب توده با راهنمایی و تأکید مقامات سفارت شوروی در تهران تلاش‌هایی برای پایان دادن به انزوای سیاسی طولانی‌مدت حزب و احیاء مجدد آن آغاز کرد. نقطه عطف این تلاش‌ها بعضی موضع‌گیری‌های سیاسی حساب شده و مصلحتی حزب توده به نفع انقلاب اسلامی به موازات مواضع رسمی شوروی بود. در این رابطه یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۵۷ حاکی است: «اسکندری معاون اول حزب توده در مصاحبه با روزنامه روسی پراودا علت بحرآنهای سیاسی فعلی در ایران را نارضایتی مردم از رژیم شاه، و اختناق و ظلم و دخالت ساواک در امور زندگی مردم، دانست. وی در این مصاحبه از حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران نیز انتقاد کرد.»[6] یادآوری می‌شود «ایرج اسکندری یکی از بنیانگذاران حزب توده و یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب از سال ۱۳۲۰ بوده و در سال ۱۳۲۸ پس از اعلام غیرقانونی شدن حزب توسط رژیم شاه، به عنوان رهبر حزب توده برگزیده شده بود.»[7] سند دیگری به تاریخ سوم مهر ۱۳۵۷ (دولت شریف امامی) می‌نویسد: «کمونیست‌ها خیلی فعال هستند و سازمان زیرزمینی حزب توده هم به طور اساسی از حکومت نظامی سود برده است. چون می‌تواند به طرزی موثرتر از یک سازمان قانونی کار کند. یک اعتصاب بزرگ در ۲۳ مهر وجود دارد که حزب توده احتمالاً برای تبدیل آن به حمله‌ای خشن علیه دولت تلاش خواهد کرد.»[8] یک سند دیگر با عنوان «رهبر حزب توده، مخالفت مذهبی ایرانیان با شاه را تمجید می‌کند» و به تاریخ 25 آبان 1357 حاکی است ایرج اسکندری در مصاحبه‌ای که در مجله رسمی شوروی به نام «مشکل صلح و سوسیالیسم» به چاپ رسید از درگیر شدن روحانیت شیعه و از جمله امام خمینی با حکومت شاه و مبارزه آنان با پهلوی، تمجید کرده است. طبق این سند اسکندری منکر آن شد که رهبران مذهبی ایران مرتجع و واپس‌گرا هستند و تأکید کرد که ریشه‌های عمیق مذهبی در ایران را قبول دارد و از اتحاد همه نیروها در ایران به انضمام مذهبی‌ها استقبال می‌کند.[9] در اکثر مقاطع انقلاب، مقامات شوروی از یک سو حامی و هادی فعالیت‌های حزب توده در ایران بوده و از سوی دیگر جانب احتیاط را رعایت می‌کردند. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۵۸ راجع به موضع اتحاد جماهیر شوروی نسبت به عملکرد حزب توده در ایران پس از انقلاب می‌نویسد: «رسانه‌های گروهی شوروی به نحو آشکاری از حزب توده و اقلیت‌های قومی در ایران دفاع کرده‌اند. ولی در عین حال این رسانه‌ها لزوم فعالیت در چارچوب یک وحدت ملی را برای این گروه‌ها مورد تأکید قرار داده‌اند. این خط مشی نشان می‌دهد مسکو نمی‌خواهد بیش از این با خمینی در بیفتد، یا اینکه به اندازه غیرضروری موضع حزب توده را تقویت کند.»[10] فعالیت حزب توده در دوران کوتاه مدت کابینه شاپور بختیار به اوج رسید: «مأمور سفارت در ۴ ژانویه (۱۴ دی ۱۳۵7) با هدایت اسلامی‌نیا واسطه سیاسی دائمی چندین ساله ملاقات نمود. او صریحاً از سیر حوادث کشور دلسرد بود و می‌گفت دولت ایران به طور تعجب‌آوری در مقابله با بحران بی‌لیاقت بوده است و در نتیجه فعالیت حزب توده در حال گسترده‌تر شدن است.»[11] با این حال، تحلیلی که شاپور بختیار از حزب توده ارائه کرده، آن را سازمانی فروپاشیده، تجزیه شده، و فاقد ارتباطات تشکیلاتی با اتحاد جماهیر شوروی دانسته است: «بختیار معتقد است که افراد وابسته به حزب توده سه دسته‌اند: دسته اول کسانی هستند که هنوز از آن رهبران حزب که در آلمان شرقی ساکن هستند تبعیت می‌کنند. گروه دوم کسانی هستند که عوامل ساواک هستند و گروه سوم توده‌ای‌هایی هستند که تابع «تیتو» می‌باشند یعنی هرچه از مسکو بیاید، وحی منزل نمی‌دانند.»[12] از این‌رو وقتی حزب توده در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ دعوت به جنگ مسلحانه علیه دولت بختیار کرد، هیچ‌یک از دولتی‌ها یا افکار عمومی در جامعه، آن را به حساب موضع شوروی نگذاشتند، بلکه آن را نوعی فرصت‌طلبی سیاسی و حزبی دانستند. در بیانیه‌ای که این حزب در این رابطه در پاریس خطاب به اعضای حزب منتشر کرد چنین آمده است: «اعتصاب به تنهایی کافی نیست، باید با تهاجم مسلحانه علیه یگآنها و پایگاه‌های نظامی، ماشین نظامی دشمن را از کار بیندازید.»[13] یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ نیز مصاحبه نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده با مجله آمریکایی نیوزویک را منتشر کرد. وی در این مصاحبه به طور زیرکانه و هدفمند همبستگی حزب توده را با نهضت اسلامی ایران اعلام کرده بود.[14] و در سندی به تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۵۷ حزب توده از همه اعضا و هواداران خود خواست تا در رفراندوم ماه مارس (رفراندوم جمهوری اسلامی) با انداختن رأی آری در صندوق به استقرار نظام جمهوری اسلامی کمک کنند.[15] در همان زمان یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره نورالدین کیانوری چنین نوشت: «کیانوری که پس از ۳۰ سال دوری از کشور به ایران بازگشته، روز ۱۵ آوریل (۲۶ فروردین 1358) طی مصاحبه‌ای اظهارداشت: «حزب توده آماده حمایت و همکاری با دولت ایران است و به هیچ‌وجه قصد ندارد موجودیت آن را زیر سؤال ببرد.» وی ضمن تحسین کار دادگاه‌های انقلاب گفت: «آنها بسیار خوب کارشان را انجام داده‌اند.» وی تأکید کرد: «ما نامزدهایی را برای نمایندگی مجلس نیز معرفی خواهیم کرد.»...»[16] حزب توده در مراحل بعد، شهادت سپهبد ولی‌الله قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی به دست گروه تروریستی فرقان را محکوم کرد،[17] در سالگرد قیام ۱۵ خرداد اعلام کرد که در راهپیمایی بزرگداشت این روز فعالانه مشارکت خواهد کرد.[18] و همچنین اعلام کرد حزب توده نامزدهای خود را برای کرسی نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب کرده است.[19] با وجود این مردم انقلابی ایران، فریب ترفندها و فضاسازی‌های هدفمند حزب توده را نمی‌خوردند و احساس می‌کردند در پشت این چهره آرام، یک سیاست مداخله‌گرانه و برنامه‌ریزی شده قرار دارد که از حمایت بیگانگان برخوردار است. از این رو: «در ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ مردم خشمگین، چریک‌های چپی وفادار به حزب توده را از مقر خود در تهران بیرون راندند.»[20] و: «در 18 اوت (27 مرداد 1358) ستاد حزب توده در تبریز مورد حمله تظاهرکنندگان قرار گرفت و دو نفر از اعضای این حزب توسط پاسداران دستگیر شدند.»[21] و... روشن بود که شوروی در آن زمان رفتاری دوگانه و البته مزورانه نسبت به انقلاب اسلامی دارد. از یک‌سو ماهیت ضدآمریکایی آن را می‌ستود و از جانب دیگر ماهیت « نه شرقی» آن را برنمی‌تابید. از این رو رفتارش کاملاً زیرکانه، حساب‌شده و با احتیاط بود. در سندی به تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ هوشنگ نهاوندی (از رجال پهلوی دوم) گفته بود: «حزب توده خیلی زیرک‌تر و باهوش‌تر از آن است که علناً وارد صحنه شود. بلکه محتاطانه در بخش‌های مهم کشور منجمله ارتش لانه می‌کند و منتظر فرصت مناسب می‌ماند.»[22] سندی به تاریخ ۸ تیر ۱۳۵۸ حاکی است: «اتحاد شوروی در طول موج‌های رادیویی ایران با استفاده از دستگاه‌های فرستنده قوی پارازیت پخش می‌کند. مشخصاً در جریان یکی از سخنرانی‌های خمینی در تلویزیون آذربایجان (جمهوری آذربایجان) پارازیت پخش شده تا از توجه مسلمانان شیعه آن منطقه به سخنان آیت‌الله جلوگیری شود.»[23] در این سند از قول «الله شکور پاشایوف» امام بزرگترین مسجد باکو و نایب‌رئیس امور روحانی قفقاز آمده است: «مسلمانان باکو شادی خود را از آنچه در ایران اتفاق افتاده است پنهان نمی‌دارند. آنها هنگامی که خمینی به ایران بازگشت یک تلگرام تبریک فرستادند و به خمینی خیر مقدم گفتند و هنگامی که رژیم سلطنتی در ایران سرنگون شد، تلگرام دیگری فرستادند.»[24] اتحاد جماهیر شوروی به دلیل آنکه از ابتدای پیروزی انقلاب اکتبر، از شعار «دین افیون توده‌هاست» تبعیت می‌کرد چندان تمایلی به دفاع از انقلاب اسلامی نداشت. هرچند «وینوگرادوف» سفیر آن کشور در هر محفل و مجلسی این جمله را تکرار می‌کرد که: «انقلاب مستضعفین، همان انقلاب پرولتاریاست که مارکس، آن را پیش‌بینی کرده بود.»[25] وینوگرادوف معاون وزارت امورخارجه اتحاد جماهیر شوروی بود که در بهمن ۱۳۵۵ به عنوان سفیر جدید آن کشور در تهران منصوب شد.[26] گذشت زمان به تدریج سبب شفاف‌تر شدن انقلاب از وجود ناخالصی‌های همراهش بود. گروه‌ها و احزابی که برای حفظ جایگاه خود از نشان دادن چنگ و دندان علنی به انقلاب امتناع می‌ورزیدند، به مرور زمان در جبهه مخالفین و سپس دشمنان انقلاب قرار گرفتند و وضعیت حزب توده که کارگزار سیاست‌های شوروی در ایران بود نیز از این قاعده مستثنی نبود. یکی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا به تاریخ ۸ شهریور ۱۳۵۸ به حمایت تدریجی شوروی از جدایی‌طلبان کرد داخل ایران اشاره دارد: «از تمایل روز افزون مسکو در حمایت از اهداف کردها و عناصر مترقی غیراسلامی چنین برمی‌آید که مسکو به این واقعیت پی برده که خمینی و سایر ایدئولوگ‌های انعطاف‌ناپذیر اسلامی تاکنون قادر نبوده‌اند با مجتمع ایدئولوژی‌های مختلف موجود در ایران کنار آیند. این سرآغاز تلاش برای تأثیر گذاشتن بر سیر وقایع ایران است.»[27] بر اساس سندی به تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸، نشریه «ندلیا» وابسته به روزنامه دولتی ایزوستیا (چاپ مسکو)، مقاله تندی علیه انقلاب اسلامی ایران نوشت و اصل ولایت فقیه را به باد انتقاد گرفت: «انقلاب به هیچ‌وجه نتوانسته است امید به بهبود اقتصاد کشور، دموکراتیک کردن حیات سیاسی، و حمایت از حقوق اقلیت‌های قومی را جامعه عمل بپوشاند... فضای معنوی و سیاسی ایران در سخنرانی‌های خمینی در مورد ضرورت پیروزی اسلام در کلیه کشورها و ریختن خون در راه اسلام منعکس و مشهود است... توانایی حکومت الهی و ولایت فقیه برای تبدیل کردن ایران به یک کشور مدرن و مرفه مورد تردید است... تشدید تعصبات مذهبی و شور و هیجان ضدکمونیستی و تلاش جهت واژگون نشان دادن سیاست و مقاصد کشورهای دوست برای مردم ایران نفعی در بر نخواهد داشت... دولت موقت که قدرتی نداشته و تمایلی هم به اعمال قدرت ندارد در عمل فلج است.»[28] «الکساندر بووین» نویسنده این مقاله همچنین از فرصت استفاده کرد و به تجلیل از «انقلاب سفید» شاه پرداخت و آن را دارای نتایج مثبت بسیاری برای ایران دانست.[29] در سندی دیگری به همین تاریخ (۱۹ شهریور ۱۳۵۸) «گرووی» دبیر اول سفارت شوروی در تهران اظهار داشت: «مقامات ایرانی حالت دوستانه ساختگی در برابر شوروی اتخاذ کرده بودند که به تدریجی این احساسات آشکار شد.»[30] اینگونه مواضع سرد و انتقادی و گاه خصمانه از جانب اتحاد جماهیر شوروی، به تدریج خطوط لازم برای جهت دادن به عملکرد حزب توده را نیز ترسیم می‌کرد و وظیفه این حزب در برابر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران را شفاف‌تر می‌ساخت. یک سند لانه جاسوسی حاکی است نیروهای چپ تحت رهبری حزب توده و فدائیان خلق مشغول نظم دادن به امور نظامی و تشکیلاتی خود هستند: «این کار در خفا صورت می‌گیرد و آنها اکنون از ترس ضربه خوردن و سرکوب شدن توسط خمینی به فعالیت‌های زیرزمینی روی آورده‌اند.»[31] یک سند لانه جاسوسی از تبانی فدائیان خلق با سه گروه مجاهدین خلق، حزب توده، و جبهه ملی سخن به میان آورده است: «یک سازمان مخالف در پاریس توسط نمایندگان جبهه مجاهدین خلق، فدائیان خلق، و حزب توده در حال شکل‌گیری است. هویت این نمایندگان معرفی نشده است.»[32] حزب توده و دیگر گروه‌های شکست خورده در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی، آشوب‌های خشنی در ایران به راه انداختند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی در این رابطه چنین می‌خوانیم: «متعاقب انتخابات اخیر و پیروزی کاندیداهای طرفداران خمینی، نیروهای مخالفین شامل جناح چپ حزب توده، بعضی از اعضای طبقه روشنفکر، عناصر طرفدار آیت‌الله شریعتمداری و... تظاهرات پر از خشونتی را در ایران به راه انداختند. نیروهایی که این تظاهرات را اداره کردند با کردها نیز هماهنگ بودند. هدف این بود که قدرت حاکمه خصوصاً خمینی را تضعیف کنند. پاسداران انقلاب به دفاتر چپ در تهران که مراکز عمده هدایت نارضایتی‌ها علیه انقلاب بود حمله بردند.»[33] «آنها (افراد حزب توده) در حال نفوذ به تمام سازمان‌های چپی و صفوف کارگران و دانشجویان هستند. آنها همچنین مشغول رخنه کردن به میان اقلیت‌ها خصوصاً کردها، عرب‌ها و صفوف ارتش هستند. در ارتش، تلاش آنها حول افشاندن تخم نارضایتی و استخدام افسران و درجه‌داران متمرکز است. آنها مقاصدی دارند که مهم‌ترینش دگرگون کردن اوضاع فعلی تا آنجاست که ایران آشکارا در کنار چپ بین‌الملل و اتحاد شوروی بایستد. اعضای حزب توده انواع سلاح‌هایی را که ساخت کشورهای بلوک شرق می‌باشد آموزش دیده‌اند. بعضی از آنها در کشورهای سوسیالیستی مشغول تعلیم هستند. آنها توسط سفارتخانه‌ها در تهران و از طریق مرزهای عراق و افغانستان با حزب توده در ایران ارتباط سری دارند.»[34] البته حزب توده مطابق خطی که سفارت شوروی برایش تعیین کرده بود، در مرکز شهرها و بخصوص در تهران، تلاش می‌کرد چهره‌ای فرهنگی و مردمی از خود به نمایش بگذارد. «بروس لینگن» کاردار وقت آمریکا در یک سند به تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۵۸ با عنوان «دانشگاه تهران باز می‌شود» راجع به فعالیت آزادانه حزب توده در اولین سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین می‌نویسد: «در دانشگاه ملی پلاکاردهای بزرگی که توسط حزب توده تهیه شده بود، تصاویر افسران نظامی حزب توده که پس از کودتای ۱۳۳۲ اعدام شده بودند و همچنین پوسترهای بزرگی از مارکس و لنین وجود داشت. قفسه‌های کتاب بر روی میزهای طویل داخل دانشگاه چیده شده بود که بیشتر کتاب‌های کمونیستی و مارکسیستی را به فروش می‌رساند.»[35] یک هفته قبل از تسخیر لانه جاسوسی، در روز ششم آبان ۱۳۵۸ در سالن سخنرانی تالار مرکزی لنینگراد، مجلسی با هدف بررسی سیاست خارجی شوروی راجع به تحولات خاورمیانه برقرار بود. یکی از سخنرانان این مجلس درباره ایران گفت: «اوضاع ایران بسیار بحرانی است. چون ارتجاع کنترل خود را بر کشور کامل کرده است. روحانیون که به کمک پیشرفته‌ترین اقشار جامعه به قدرت رسیدند، اکنون بسیاری از مردم را مأیوس کرده‌اند. به طوری که تنها ۸ درصد مردم به قانون اساسی کشور رأی داده‌اند... کردهای ایران خواهان خودمختاری هستند ولی رژیم ایران به چپ‌ها به ویژه به حزب توده حمله می‌کند... واضح است که در ایران انفجاری در حال رخ دادن است.»[36] لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 1358 سقوط کرد و نتوانست اسناد لازم درباره حوادث مهمی چون دستگیری رهبران حزب توده طی دو مرحله در 17 بهمن 1361 و 7 اردیبهشت 1362، اعترافات صریح دستگیرشدگان به خیانت علیه مردم و کشور، اعلام انحلال رسمی حزب در 15 اردیبهشت 1362، اخراج 18 دیپلمات شوروی از ایران در 14 اردیبهشت 1362 و حوادث مهم دیگری از این دست را ارائه دهد. در آن صورت ما می‌توانستیم سندهای بیشتری از سیر افول ابرقدرت شرق و چرایی اطلاق «شرق متجاوز» به آن را ارائه دهیم. بعد از فروپاشی حزب توده و اخراج دیپلمات‌های شوروی مشخص شد در سیستم سیاسی اتحاد شوروی ارگان‌های متعددی در رابطه با ایران وجود داشته است. برخی از این ارگان‌ها دارای کارکردهای رسمی اطلاعاتی بودند و برخی وظایف رسمی خود را سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی اعلام می‌کردند، ولی در حقیقت نقش جدی در عملیات اطلاعاتی جاسوسی حزب کمونیست شوروی در قبال ایران ایفا می‌نمودند. این ارگان‌ها عبارت بودند از: 1ـ کا.گ.ب (کمیته امنیت دولتی اتحاد شوروی) 2ـ جی.آر.یو (اداره کل اطلاعات ستاد ارتش شوروی) 3ـ شعبه بین‌المللی حزب کمونیست اتحاد شوروی 4ـ وزارت خارجه اتحاد شوروی 5ـ مؤسسات شرق‌شناسی شوروی همچنین دیپلمات‌ها و اتباع شوروی، مأموران اطلاعاتی آن کشور، حزب توده و فدائیان اکثریت، شبکه‌ها و عوامل نفوذی مستقل، پایگاه‌ها و مراکز جاسوسی در نوارهای مرزی، مبادلات اطلاعاتی با سرویس‌های جاسوسی غرب، مطبوعات و کتاب‌های منتشره در ایران و منابع مطبوعاتی و انتشاراتی کشورهای دیگر در رابطه با ایران، مجموعه منابع اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی در ایران طی سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب را تشکیل می‌دادند.[37]   پی‌نوشت‌ها:   [1]. همان، کتاب پنجم، ص ۶۰۱ (سند شماره ۳۹). [2]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، همان، ص ۴۸۳. [3]. همان، ص ۶۲۰ (سند شماره ۴۸) توضیح: به موجب قرارداد ۱۹۲۱ که میان تهران و مسکو به امضا رسید، اگر دولت ثالثی در امور داخلی ایران دخالت کند روسیه قشون خود را وارد کشور خواهد کرد. این قرارداد در ۲۳ آذر ۱۳۰۰ در مجلس شورای ملی تصویب شد. «عاقلی، باقر، روز شمار تاریخ ایران، ج ۱، ص »۱۶۳. [4]. همان، ص ۶۲۱. [5]. همان، ص ۶۱۹ (سند شماره ۴۷). [6]. همان، کتاب سوم، ص ۱۶۶، مبحث: «حزب توده ـ 6». [7]. همان، ص ۱۶۸، مبحث: «حزب توده ـ 8». [8]. همان، ص ۱۱۹، مبحث: «نهضت آزادی ـ 9». [9]. همان، ص ۱۶۶ مبحث: «حزب توده ـ ۷». [10]. همان، کتاب دوم، ص ۳۴۳ (سند شماره ۳۶). [11]. همان، کتاب سوم، ص ۳۳۳ (سند شماره ۴۹). [12]. همان، کتاب دوم، ص 651، مبحث: «شاپور بختیار ـ 6». [13]. همان، کتاب دهم، ص ۴۰ و ۴۲ (سند شماره ۳۲). [14]. همان، ص ۵۵ (سند شماره ۳۹). [15]. همان، ص ۲۱۰ (سند ۱۰۶). [16]. همان، ص ۳۰۲ (سند ۱۵۱). [17]. همان، ص ۳۲۸ (سند شماره ۱۵۸). [18]. همان، کتاب هشتم، ص ۴۴۸ (سند ۲۰۵). [19]. همان، کتاب دهم، ص ۶۰۵ (سند شماره ۲۸۳). [20]. همان، ص ۱۶۶ (سند شماره ۸۸). [21]. همان، ص ۶۳۸. [22]. همان، کتاب هفتم، ص 387 (سند شماره ۵). [23]. همان، کتاب پنجم، ص ۶۵۹ (سند شماره 61). [24]. همان. [25]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، همان، ص ۴۸۲. [26]. همان، ص ۵۴۶ (سند شماره ۳۰). [27]. همان، کتاب پنجم، ص ۶۶۹ (سند شماره ۶۸). [28]. همان، ص ۶۷۰ (سند شماره ۷۰). [29]. همان. [30]. همان، ص ۶۷۱ (سند شماره ۷۱). [31]. همان، ص ۳۴۰ (سند شماره ۱۳). [32]. همان، کتاب چهارم، ص 632 (سند شماره 28). [33]. همان، کتاب پنجم، ص ۳۳۸ (سند شماره 12). [34]. همان، ص ۳۳۷ (سند شماره ۱۱). [35]. همان، کتاب دهم، ص ۷۰۱ (سند شماره ۳۵0). [36]. همان، کتاب پنجم، ص ۶۹۲ (سند شماره ۸۱). [37]. حزب توده از شکل‌گیری تا فروپاشی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1387، ص 822 - 830.

صدام

«صدام حسین» رئیس‌جمهوری عراق طی سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ بود. او در این ۲۴ سال علاوه بر ایجاد اختناق در عراق، بانی دو جنگ بزرگ با همسایگانش، ایران و کویت نیز بود. وی نهایتاً در جریان جنگ دوم خلیج‌فارس در برابر طیف متحدان غربی و عربی شکست خورد و حکومتش با اشغال بغداد توسط نظامیان آمریکایی در فروردین ۱۳82 فروپاشید. صدام در آذر همان سال در جریان کشف مخفیگاهش در روستای الدوره تکریت بازداشت و پس از محاکمه، در ۱۴ آبان ۱۳۸۵ به اعدام با طناب دار محکوم شد و حکم صادره در دی همان سال به اجرا در آمد. یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره زندگی مملو از ترور و خونریزی صدام چنین می‌نویسد: «صدام حسین در ۱۹۳۷ در تکریت به دنیا آمد. تحصیلات خود را تکمیل نکرد و در ۱۹۷۰ (در ۳۳ سالگی) دیپلم خود را از مدرسه حقوق بغداد دریافت کرد. او در اکتبر ۱۹۵۹ (۲۲ سالگی) در پی تلاش ناموفق برای قتل عبدالکریم قاسم نخست‌وزیر از کشور گریخت. در پی سقوط قاسم (۱۹۶۳) وی در ۱۹۶۴ برای شرکت در توطئه قتل عبدالسلام عارف رئیس‌جمهور وقت به بغداد بازگشت. ولی دستگیر شد و دو سال در زندان ماند. او بعداً به طراحی کودتای ژوئیه ۱۹۶۸ بعثی‌ها کمک کرد و بعد از کودتا معاون دبیرکل منطقه حزب بعث شد. در ۱۹۶۹ معاون رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق شد و به سرعت به سوی مرکز قدرت حرکت کرد. وی مخالفان نیرومندش را کنار زد و با مهارت خاصی نظرات خودش را بر حزب بعث تحمیل کرد. صدام شبکه مؤثر جاسوسی و اطلاعاتی را در داخل حزب به وجود آورد به گونه‌ای که این شبکه مستقیماً به او پاسخگو بود. وی مسئول موج تصفیه‌ها، بازداشت‌های مخفی و خیابانی علیه مخالفان بود. در 1971 طراحی قتل سرهنگ حردان تکریتی (معاون رئیس‌جمهور و وزیر دفاع عراق) را نیز عهده‌دار بود. او صریح، جاه‌طلب، بی رحم و فعال است.»[1] «در پی وخامت حال حسن‌البکر رئیس‌جمهوری عراق، صدام از ۱۹۷۴ نفوذ و دخالت خود را در تصمیم‌گیری‌های دولت و حزب حاکم افزایش داد و در ۱۶ ژوئیه ۱۹۷۹ قدرت را به طور کامل از حسن البکر گرفت.»[2] یک سند لانه جاسوسی درباره شخصیت صدام می‌نویسد: «تجارب صدام حسین شامل طراحی توطئه‌های حزبی و به اجرا درآوردن آن‌هاست. مردی که آشکارا به هیچ فردی اطمینان نمی‌کند و شهرتی در شجاعت، بی رحمی، زیرکی، و باهوشی به دست آورده است. او حامیان خود را در همه سطوح دستگاه حزبی جای داده است.»[3] او از کاربرد هرگونه روش خشونت باری ابایی ندارد.»[4] فصل مهم زندگی صدام حسین از زمان کودتای او علیه رئیس‌جمهوری قبلی، حسن‌البکر آغاز می‌شود. یک سند لانه جاسوسی در ارتباط با کنار رفتن حسن‌البکر از ریاست جمهوری عراق و به قدرت رسیدن صدام در 25 تیر 1358 می‌نویسد: «با استعفاى حسن‌البکر از ریاست جمهورى، شوراى فرماندهى انقلاب عراق، صدام حسین را به ریاست جمهورى برمى‌گزیند. البته این یک تصمیم صورى بود. زیرا قبل از این استعفا تمام قدرت و کارها به جز تشریفات در دست صدام حسین متمرکز بوده و وى به خاطر توان تشکیلاتى و قدرت برخورد خشن و توطئه‌آمیز در برابر حریفان خویش به سرعت خود را به عالى‌ترین مدارج قدرت رسانده بود.»[5] او با این کودتای آرام، تمام موقعیت‌های حزب بعت، دولت، ارتش و نظامی را که قبلاً رئیس‌جمهور احمد حسن‌البکر عهده‌دار آن بود، به خود اختصاص داد.[6] نخستین کار صدام پس از کودتا علیه حسن‌البکر، تیرباران تعداد زیادی از بلندپایگان حزب بعث به اتهام «تمایل برای وحدت با سوریه» و زندانی کردن جمعی دیگر از آنان بود. یک سند لانه جاسوسی در این رابطه می‌نویسد: «(خیلی محرمانه)، خلاصه: در تاریخ ۱۷ مرداد ماه و ۱۲ ساعت پس از اعدام ۲۱ نفر از افراد متهم به توطئه، (که بنابر گزارش، نفر بیست‌ودوم به سوریه گریخته است) صدام در برابر اجتماع مردم سخنرانی کرد. وی گفت: حزب بعث به خاطر وفاداری ۱۳ میلیون عراقی از توطئه خیانت ۵۵ نفر جان سالم به در برده است. این غده کوچک سرطانی اکنون از میان رفته و حزب بعث به دوره جدیدی پای گذاشته است.»[7] صدام در همین سخنرانی در توجیه اعدام‌ها گفت: «تمام انقلاب‌های موفق، دورانی را پشت سر می‌گذارند که طی ‌آن ریشه‌کن ساختن خیانتکاران الزامی می‌شود. این مرحله برای تامین ثبات آتی ملی و تجدید حیات انقلاب ضروری است.»[8] وی سپس در سخنان خود وعده افزایش حقوق، برگزاری انتخابات و.... را داد. یک سند لانه جاسوسی این وعده را «عوام‌فریبی» خوانده است: «ج‌ـ پس از کودتا: در این مرحله صدم با عوام‌فریبی و طرح مسائلی چون افزایش حقوق‌ها، انتخابات و.... تلاش می‌کند تا کنترل اوضاع داخلی را به دست آورد.»[9] دو ماه بعد صدام به معاونت دبیرکلی حزب بعث که عالی‌ترین مقام در حزب بعث بود انتخاب شد. در این رابطه یک سند لانه جاسوسی می‌نویسد: این انتخابات تنها یک نامزد داشت و آن صدام بود: «مطبوعات عراقى در صفحات اول خود انتخاب متفق‌القول صدام حسین را در تاریخ 16 مهر ماه به‌عنوان معاون دبیرکل فرماندهى ملى، یعنى عالی‌ترین سازمان حزب بعث اعلام نمودند. این انتخابات ظاهراً تنها به خاطر صدام برگزار شده بود؛ هیچ فرد دیگرى براى جانشین شدن به جاى صدام و یا مونیف رزاز در دو کرسى معاونت دبیرکل انتخاب نشد. این انتخاب بدین‌ترتیب ارتقاء مقام صدام را در حزب، دولت و ارتش تکمیل مى‌کند. میشل عفلق هنوز هم سمت دبیرکلى فرماندهى ملى را عهده‌دار است، و گویا صدام میل ندارد که وى در این مقام بیش از این باقى بماند. صدام تصمیم گرفته که از برکنارى مؤسس و رهبر حزب بعث از این مقام عالى خوددارى ورزد، چون این کار را فعلاً ضرورى نمى‌داند.»[10] درباره «معاهده الجزایر» منعقده میان محمدرضا پهلوی و صدام، یکی از اسناد لانه جاسوسی چنین می‌نویسد: «ایران و عراق در مارس ۱۹۷۵ طی معاهده الجزایر بر سر تعیین سرحدات و مرزهای آبی و برقراری امنیت و اعتماد دوجانبه توافق کردند. عراق چندین امتیاز چه سیاسی و چه ارضی به ایران داد. عراق مدت‌ها بود که اعراب و بلوچ‌ها را به مقاومت در برابر شاه تشویق کرده بود و ادعا می‌کرد که استان خوزستان ایران جزئی از سرزمین‌های اعراب است. ولی دولت بعثی تمام ادعاهای خود را در مورد خوزستان پس گرفت، با خط عمیق شط‌العرب به عنوان مرز آبی دو کشور موافقت کرد، و به همه ترتیبات در مورد مرز خشکی رضایت داد.»[11] یکی از دردسرهای بزرگ صدام، سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. صدام بیشتر از آنکه از گرایش‌های سیاسی جدید ایران پس از انقلاب وحشت داشته باشد از تثبیت انقلاب و از استقرار و اقتدار آن می‌ترسید. یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۵۸ با اشاره به دیدار وزیر خارجه بلژیک «هانری سیمونه» با صدام در بغداد می‌نویسد: «در مورد موضوع ایران، صدام اظهار داشت که نگرانی اصلی عراق نسبت به رژیم کنونی بیشتر به خاطر قدرت آن است تا جهت‌گیری‌های آن. زیرا ثبات اوضاع در ایران اثر حیاتی بر ثبات خاورمیانه دارد.»[12] یا این سند: «صدام از این مى‌ترسد که جنبش اسلامى ایران بر جمعیت اکثریت شیعه عراق اثر بگذارد. شیعیانى که مدت زمان طولانى است که سوءرفتار دولت‌هاى مسلط سنى عراق را حس مى‌کنند. عراقی‌ها آشکارا نگرانند که آیت‌اللّه‌ خمینى، کسى که 14 سال به عنوان یک تبعیدى در حوزه علمیه نجف بوده است، خود را به‌عنوان یک رهبر مذهبى، که نفوذش باید به آن سوى مرزهاى ایران برود ملاحظه کند.»[13] رویکرد اسناد لانه جاسوسی نیز پس از پیروزی انقلاب، بیشتر تلاش در جهت القاء اختلاف میان شیعه و سنی بود: «استقرار یک رژیم اسلامی شیعه مذهب در ایران اثرات زیادی بر ۵۵ درصد از ۱۳ میلیون عراقی که شیعه هستند داشته است. در جریان عزاداری محرم در فوریه ۱۹۷۷ تعدادی از شیعیان به جوخه اعدام سپرده شدند و منابع اطلاعاتی مستقیم ما در عراق گزارش داده‌اند که نارضایتی مذهبی شیعیان در اواسط سال ۱۹۷۸ گسترش یافته و تظاهرات به حمایت از خمینی در اطراف مرقد مقدس در نجف که سبب تیراندازی شده صحت دارد. بسیاری از شیعیان عراق معتقدند که نارضایتی‌های غیرعلنی در صورتی‌که تسریع‌کننده‌ای به وجود آید، می‌تواند به انفجار تبدیل شود.»[14] به همین دلیل «رژیم صدام که به طور علنی مذهب شیعه را به باد انتقاد گرفته بود، با توجه به تحولات ایران مجبور شد به مذهب به طور اعم و به مناطق شیعه‌نشین عراقی به طور اخص اهمیت دهد. صدام حسین در سفر به استان‌های جنوبی به اعمال غیرمعمول از قبیل نماز و دعا در مساجد و آمیزش با توده مردم شیعه دست زد و حسن البکر رئیس‌جمهور نیز خود را برای رفتن به حج آماده کرده است.»[15] یکی از سندهای لانه جاسوسی که تنها دو روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از «دفتر حفاظت منافع آمریکا در بغداد» به «وزارت امور خارجه آمریکا واشنگتن دی. سی.» مخابره شده، حاوی مواضعی کاملاً مغرضانه و اختلاف‌افکنانه میان شیعه و سنی است. در این سند محرمانه با عنوان «عراق، تشیع و ایران» ضمن اشاره به حوادث ۲۲ بهمن و سقوط شاپور بختیار و پیروزی انقلاب اسلامی آمده است: «با سقوط دولت بختیار و حاکم شدن آیت‌الله خمینی در ایران، ظاهراً یکی از عواقب هرج‌ومرج در این کشور رخ نموده است. اگر آنگونه که تصور می‌شود عراقی‌ها واقعاً دلایل قانع‌کننده‌ای برای نگرانی از تأثیر بالقوه‌ ظهور یک جمهوری اسلامی در ایران بر جمعیت شیعه عراق دارند، مسلماً این نگرانی‌ها حالا توجیه پیدا کرده است.»[16] در بند بعدیِ همین سند، پیداست آمریکایی‌ها قصد تحریک صدام علیه انقلاب اسلامی ایران را دارند: «احتمال می‌دهیم که شایعه نارضایتی شیعیان همین روزها رواج پیدا کند. در همین ارتباط، اقداماتی که انتظار می‌رفت دولت عراق تحت هر شرایطی انجام دهد، حالا با حاکم شدن خمینی در ایران معنا و مفهوم تازه‌ای پیدا کرده است.»[17] این ذهنیت اختلاف‌افکنانه در ادامه سند نیز دیده می‌شود: «معلوم است که عراق نمی‌خواهد از مردی که آن سوی مرزهایش حاکم است غافل بماند و در آینده به راحتی نمی‌تواند او را ندیده بگیرد. عراق هنوز جمهوری اسلامی خمینی را به رسمیت نشناخته است.»[18] یکی از رویدادهای سیاسی مهم پس از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش دولت موقت مهدی بازرگان برای نزدیک شدن به رژیم صدام بود. در این رابطه دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت در حاشیه اجلاس سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد که در شهریور سال ۱۳۵۸ در هاوانا (کوبا) صورت گرفت، ملاقاتی با صدام داشت. یکی از اسناد لانه جاسوسی در این زمینه می‌نویسد: «در ضمن این مباحثه، یزدی صدام حسین را مطمئن ساخت که ایران در ناآرامی‌های جامعه شیعیان عراق دست نداشته و اضافه بر آن ایران هیچ‌گونه طرح و نقشه‌ای برای بحرین ندارد و اینکه انقلاب ایران به کشورهای دیگر صادر نخواهد شد. یزدی و صدام حسین توافق کردند که دوباره یکدیگر را در تهران یا بغداد ملاقات کنند.»[19] یزدی حتی صدام را به تهران نیز دعوت کرده بود: «(طبقه‌بندی نشده) ایران ـ دعوت از صدام حسین: بنا بر یک گزارش مطبوعاتی در پنجم سپتامبر از دوحه: وزیر خارجه ایران، یزدی گفته است که از رئیس‌جمهور صدام حسین برای سفر به ایران دعوت کرده است.»[20] «بعد از دیدار صدم با ابراهیم یزدی در هاوانا، رهبر عراق امیدوار بود بتواند مذاکرات را بازرگان نخست‌وزیر دنبال کند ولی به طور روزافزون عقیده پیدا کرد که بازرگان نمایندگی و نمایش زیادی ندارد و قدرت حقیقی در دست جامعه روحانیت ایران است که با صدام خصومت دارند.»[21] از این رو راهبرد صدام در برابر انقلاب اسلامی یا کمک به گروه‌های ضدانقلاب و تروریستی بود یا تحمیل جنگ. یکی از اسناد لانه جاسوسی گزارش جامعی از حمایت‌های تسلیحاتی صدام از ضدانقلابیون کرد ایرانی منتشر کرده است. این سند که تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۵۸ را دارد به مناسبت سفر سردار جاف (برادر سالار جاف معدوم) از بغداد و قصد وی برای سفر برنامه‌ریزی شده خود به فرانسه و دیدار با شاپور بختیار (در ۲۰ مهر) منتشر شده است. در این گزارش پس از اشاره به موقعیت نیروهای سردار جاف در غرب کرمانشاه و تصرف قلعه دالاهو توسط آنان آمده است: «طى هفته دوم مهر، جاف 400 کلاشینکوف دیگر که دولت عراق در اختیار گذارده بود، براى این گروه فرستاد. این گروه در ناحیه کرمانشاه و سنندج فعالیت دارد. جاف که در 13 مهر ماه بغداد را ترک نمود، براى ملاقاتى در 20 مهر ماه با بختیار نخست‌وزیر پیشین در پاریس خواهد بود. جاف خبردار شده که شاه و اویسى افسر سابق ایرانى مى‌خواهند وى را ببینند، اما تاکنون از هیچ یک ندایى نشنیده است. او انتظار دارد که در پى دیدارش از پاریس و آلمان، در بازگشتش به بغداد با پرزیدنت صدام ملاقات کند. جاف ادعا مى‌کند که هیچ کس به استثناى صدام حسین به کردها کمک نمى‌رساند..... عراق در هر زمینه‌اى همکارى مى‌کند و در کنار تأمین کمک، مرز را براى فعالیت مخفى باز کرده و مى‌بندد. در اوائل شهریور صدام از سلیمانیه، مرکز کردهاى عراق دیدار کرد و خبر کمک او به کردهاى ایران چنان آشکار و پذیرفته شده بود که مانند یک قهرمان به او خوش‌آمد گفته شد. هنگامى که پرسیده شد با در نظر داشتن تمام برخوردهایى که عراق با شورشیان کرد داشته، قصد صدام در کمک به کردها چیست، جاف گفت که فکر مى‌کند عراق مى‌خواهد در آینده از کردها بر علیه خمینى استفاده کند، و به نظر مى‌رسد که عراق از این دوران اشتراک هدف براى امتحان این مطلب استفاده مى‌کند، که شاید بهتر باشد به جاى برانداختن کردها آن‌ها را مورد لطف قرار دهد. او اضافه کرد که در حال حاضر صدام تنها دوست کردها است...»[22] سند دیگری گویای حمایت صدام از عزالدین حسینی و متحدانش در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران است: «قاسملو بیشتر اوقات خود را در عراق می‌گذراند و به ندرت به ایران می‌آید. حسینی (عزالدین) نیز در عراق مخفی است. اما مکرراً به کردستان ایران می‌آید.»[23] در یکى از اسناد به تاریخ «اوائل مهرماه 1358»، به حمایت‌های صدام از کردهای ناراضی ایرانی اشاره شده و از قول «یک سازمان رسمی اسرائیلی» می‌نویسد: «هر هفته دولت عراق کمک‌هاى نظامى و غیره براى کردهاى ایران ارسال مى‌کند.»[24]   پی‌نوشت‌ها:   .[1] اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، کتاب هشتم، ص ۷1 - ۷2. .[2] همان، ص ۶۹. .[3] همان، ص ۳۰. .[4] همان، ص ۶۰. .[5] همان، ص 5. .[6] همان، ص ۸۶. .[7] همان، ص ۷۶ - ۷۷. .[8] همان، ص ۷۷. .[9] همان، ص ۶۲. .[10] همان، ص 85. .[11] همان، کتاب سوم، ص 737، مبحث: «ظهور ناسیونالیسم کردی». .[12] همان، کتاب هشتم، ص ۱۳۲، موضوع: «دیدار سیمونه از بغداد». .[13] همان، بخش مقدمه، ص 10. .[14] همان، ص ۱۸، موضوع: «اثر حوادث ایران». .[15] همان، ص ۱۹. .[16] همان، کتاب دهم، سند شماره 57، ص 95، بند شماره 2. .[17] همان، همان سند، ص 96، بند شماره ۳. .[18] همان، همان سند و همان ص، بند شماره 5. .[19] همان، ج 1، ص ۵۷۴ (سند شماره ۶). .[20] همان، کتاب چهارم، ص ۱۵۶ (سند شماره ۲۷). .[21] همان، کتاب اول، ص ۵۸۳ (سند شماره ۱۶). .[22] همان، کتاب چهارم، ص 34 و 35 (سند شماره 14). .[23] همان، ص ۷۲ (سند شماره 8). .[24] همان، ص 95، سند شماره 15.

2