شکنجه مادر بیگناه به خاطر گناه مرتکب نشده فرزند
روزی یکی از مأموران ساواک مرا از اتاقی که در آن بودم با فحاشی بیرون آورد و به اتاق دیگری در داخل محوطه برد. این اتاق هیچگونه روزنهای به بیرون نداشت. داخل اتاق یک تختخواب مندرس پر از موی سر زنان و دیوارهای آلوده به خون دست و انگشتان بود. یک ساعتی نگذشته بود که صدای زنی را شنیدم. خیال کردم مادرم است. به نظر میرسید که زن را شکنجه میدهند. دائم سراغ پسرش را میگرفت.